من بی می ناب زيستن نـتـوانم
بی باده کشید بار تن نـتـوانم
من بنده آن دمم که ســاقی گـوید
يک جام دگر بگیر و من نتوانم
Printable View
من بی می ناب زيستن نـتـوانم
بی باده کشید بار تن نـتـوانم
من بنده آن دمم که ســاقی گـوید
يک جام دگر بگیر و من نتوانم
مادر! حيات با تو بهشت است و خرم است
ور بي تو بود هر دو جهانش جهنم است
شب خوش
منم بازی میدین؟
تو ترک بستر پر التهاب میکردی
و من همیشه نگاهم به در که برگردی
نبود کنجی از این قلب کوچک جایت
ز روی دام نگاهم کشیده ای پایت
شب خوش
بله دوست عزیز خوش اومدید شروع کنید اگه دوست دارید
تخت زمرد زده است گل به چمن ........ راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر ........ افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک ....... هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد ......... که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر..... همچو حافظ بنوش باده ناب
بعد از تو من ماندم و خلوتي بيرنگ
و تصوير جسدي عمود و عبوس در اينه
و چند نخ سيگار كه دراز به دراز افتادند تا در غربت دستان لرزانم شريك شوند
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد ........ اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری ......... پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .......... تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی .............. پیداست نگارا که بلند است جنابت
تو چه داني که پس هر نگه ساده ي من
چه جنوني٬چه نيازي٬چه غميست..
يا نگاه تو٬که پر عصمت و ناز٬بر من افتد
چه عذاب و ستمي ست
دردم اين نيست ولي
دردم اين است که من بي تو دگر
از جهان دورم و بي خويشتنم
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا که منم...!
می ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود
این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود
گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم
این گرد باد سر به هوا عاشقت بشود
پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند
نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود
بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار
پروانه های خانه ما عاشقت بشود
ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود
تو در كنار من بشيني محال بود
هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود
چشمان مهربان تو پاك و زلال بود
پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري
با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود
می بینم بدجور تو کار اقای بهرامیان هستید
به نظر من شعراشون فوق العاده است