اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
.................
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
.................
شنیدم گفتی دنیا…
مثل شهرِ فرنگه…
به کسی که میفهمه…
نگو زندگی قشنگه…
میکوشـــم غصه هایــم را غـــرق کنـم
ولی لعــــــنتی ها یاد گرفته اند شنــــا میکنـــند!!..
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خورشيد ...
هميشه ...
در حسرتِ ديدن باران ..!
...و باران ...
بي خبر از همه جا !...
زمين را بوسه مي زند . . .!
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!
وای از نیمه شبی که بیدار شوم و…
تو را بخواهم… و…
پاکت سیگارم خالی باشد…
ضرورت بودنت همیشگیست فرقی نمیکند...
چه در کنار من...
چه در خاطر من...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امــّا هیــچ قهـــــوه اے
تل ــــــــــخ تر از نبودن ــت
نیســـــــــــــت ..
دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!
این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین.
خدایا کمی عشق ببار.
روزهاست
که از خودم عبور کردم
یادم بخیر
الان که کلی حرف واسه گفتن دارم
دیگه زنگ انشا ندارم ....
وقتي يه بار ازدوست ضربه مي خوري درست
مثل اين مي مونه که با ماشين بهت زده و داغونت کرده
ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين مي مونه
که بهش فرصت دادي تا دنده عقب بگيره و دوباره از روت رد بشه
تا مطمئن بشه چيزي ازت نمونده ...
هر عشقی میمیرد
خاموشی می گیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری
در قلبم جایت را نمی گیرد
بگو تو هم دلتنگــــــــ میشوی گاهی
دلم امیــــــــدِ واهی میخواهد
برای زنده ماندن !
آرزو دارم
در آسمانها
زمینی داشته باشم
تا بر سنگ فرش ِ ابرها
به دور از زیبایی های ِ زشت این حوالی
قدم بزنم
خدایا
صدایم را می شنوی !؟
یا نکند
که آسمانت را هم
در این زمین
چال کرده ای ... !
مرا ببر
باشم یا نباشم
آب از آب تکان نمی خورد
.
.
.
باور کن
دریا از نبود ماهی
هرگز نمیمیرد
قلبم گرفت
ای نازنین
نفس دیگه نفس نیست
آه این زمین و سرزمین
برام بجز قفس نیست
تاکی بگم آه ای خدا
مگه دلِ درد آشنام
هرچی کشیده بس نیست؟
رنجی که دیده بس نیست؟
میخواهی قضاوتم کنی؟ کفش هایم را بپوش ،
راهم را قدم بزن ، دردهایم را بکش ، سالهایم را
بگذران ، بعد قضاوت کن .
آدم هایی که طعم ِ شکست ُ حس کردن ..
آدم هایی که باختن ..
آدم هایی که خستن ..
اینا یاد می گیرن بعد هر اتفاقی بگن مهم نیست ..
و واقعا از یه جایی به بعد دیگه هیچی مهم نیست ...
خسته ام از این همه ماندن و صبـــر
کمرم خمـــ شده
آرزو دارمــ راســـت شدنش را باچشمانـــی
سالمـــ ببینمــــ
در کنار ترنم خوبی ها و بوی خوش نسیم صبحگاهی هم اکنون هوای دلنشین صبحدم را بو میکنم آنقدر شیرین است که کلیه هایم از خوشحالی بال در آوردند...
دلــم كــَمى خــُدا مــى خــوآهـَد
كـــَمى سكــوتــــ
دلــَم دل بـــُريدن مــى خــوآهـَد
كــَمى اَشكـــ
كــَمى بــُهتــــ
كــَمى آغــوش ِ آسمــآنى
كــمى دور شــُدن اَز ايــن جــنس ِ آدم ..
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
سعدی
یــــــــــــــک صــــــــــــندلی خالــــی کــــــــــــنار رویاهایـــــــــــم ازآن توســـــــــت…
بنشـــــــــــــینی یا بـــــــــروی; کسی جــــــــــــایت را نخـــــــــــواهد گـــــــرفت…
آی اسمون گریه نکن ، دل منم گریه داره
چشای تو اشک می باره منم چشام گریه داره
خوشـــا به حال دل تو چون مـیـتـونـه آبـــی بشه
بـدون هیـچ مزاحمـی داد بزنه خالــی بـشه
آی آسمون میشه یـه بار بـه جای من گریه کنی
به جای من داد بـزنی به جای من نالـه کنی
به اون خـدای آسـمـون سنـگ صـبوری نـدارم
دل منـم غصـه داره آره غــروری نــدارم
کـآش مـیــفـهـمـیـد ے قــَهـر مـیـ کنــم . . . تــآ دَستـآنـم رآ مـُحـکـم تـر
بـگیـر ے وَ بـلــنـد تـر بـِـگو یـے . . .
دوســــــتـــت دارم
نـه اینـکه شانـه هـآیـت رآ بـآلا بـــینداز ے وَ بــگویـے. .
هـر جور رآحـتـــے!!!
من به انتظار تو
به تمام غروب رنگ دلواپسی
بخشیدم
من در انتظار تو
حسرت رو با طعم تلخ
چشیدم
من در انتظار تو
از فر تنهایی ترسیدم
من به انتظار تو
تو هجوم سرد زرد
لرزیدم
من در انتظار تو
یک عمر را خاکستری
دیدم
من به انتظار تو
برای زندگی دوباره در
تردیدم
در انتظار کسی هستم...کسی که مرا از این همه مصیبت های زندگی نجات دهد...و بتوانم با او درد دل کنم... هرچه قدر فکر میکنم می بینم کسی نیست...دنیا دیگر مثل قبل ها پاک نیست...:n28:
از تند باد حادثه ، گفتی که جان در برده ایم / اما چه جان در بردنی؟ دیریست در خود مرده ایم
باز هم مثل هميشه که تنها ميشوم...
ديوار اتاق پناهم ميدهد...
بيپناه که باشي قدر ديوار را ميداني...
خدایا
سرنوشتــ من چه خواهـــد شد
بگو که در این دنیای بی رحم مرا تنها نخواهی گذاشتـــ
سرنوشتـــم را به دستـــ باد مسپار هرگز
یاد مرا در آسمانها تداعی کن
خدایا
بر روزگارمــ چیستـــ که می بارد ؟ باران
نیستـــ
سنگـــ نیستـــ
آتش که تنها می سوزاند ،
نه این هم نبود...
خدایا
بر سرنوشتـــم روزگار سایه انداختــه
دیگر آفتابـــی پیدا نیستــــ
تاریکی مرا فرا گرفته استــــ
خدایا
گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
خواندم ... در گریه ی شبانه ام...
در عبادتـــ هر لحظه ام ...
هر اشکم تو را می خواند...
بگذار این دو روزه دنیا را
آرام بمانم ...
وای امون از وقتی که می خوای بامن پا به پا شی
منو از من بگیری سرسبد عاشقا شی
وای امون از تو
وای امون از تو
وای امون از تو
خسته ام
خسته ام از رفتن
خسته ام از ماندن
طاقت ماندنم نیست و توان رفتن
ای کاش زود پایانی بود، فقط پایانی بود و پایانی بر این سفر که
ناخواسته آغاز کردیمش
ای کاش می توانستم
ولی افسوس
افسوس که یارای پایانی خود خواسته ام نیست
خسته ام
خسته ام
وقتی نگه داشتن ِ بغضت ....
از شکستنش برات راحت تر باشه ،
یعنی ؛ حالت <خیلی> بده ...!
زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود
تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود
هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم
سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود
بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست
یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم
در هیأتت همیشه غذا بود، جا نبود
غیر از من و نگاه در آیینه هیچ کس
در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود
گذشتمــ
به سرعتـــ باد
از کنار تو
گذشتم و به فراموشی سپردمــ
هرچه گفتم یاد،یادی از ما نکرد این باد
طوفان کردی و هر برگه این خاطراتــ
را بردی از یاد
من نرفتم، تــــــو، نماندیــ
تو هم گذشتـــی نه از خاطراتم
از روی قلبـــِ شیشه ایم
و شکستـــ... .
من چه آرام از تو گذشتم و
تو چه آسانـــ... .
"عشق بی انتها"
چطور تو را فراموش کنم
تو که تنها با چشمانت قلب مرا ربودی
چطور تو را فراموش کنم
در حالی که چشمانت آرزوی من است
چطور تو را فراموش کنم
که حتی یک لحظه دوری از تو مرا از بین می برد
چطور تو را فراموش کنم
بگو اگر راهی هم باشد آن مرگ است
نه، حتی مرگ هم تو را از یادم نمی برد
آخر چطور می توانم
کسی که تمام وجودم بود و هست و خواهد بود
را فراموش کنم
چگونه فراموش کنم کسی را...
که جاده های پر پیچ و خم بی کسی را با او طی نمودم
در این مسیر عاشق شدم
آری نمی توانم فراموشت کنم
نمی توانم هرگز
دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
غفلت کردهای مــادر !
پشت ِ یک قلب ِ عـاشق ،
فرزندت آرام آرام میمیرد !
و تــو ،
فراموش کردن را ،
به من نیاموختی !
مــادر ؛
به من بیاموز ،
چگونه دوست نداشته باشم ،
مـرا دریـاب مـادر...
خالی ِلحظههای ِمن ، پُر از اندوهی ژرف است !
که مرا به نبودن ،
نزدیک و نزدیک تر میکند...
مــادر ؛
از ضربان ِقلب ِمن بگیر ، این غم ِ کُشنده را...
من ،
آرام آرام
میمیرم !!!
دلخور که میشوم بغــــــــض میکنمـــ
می آیم پشت صفحه ی مانیتورم کامنت مینویسمـــ
صورتـــــــــــــــ ــــــــــــک میگذارمـــــــ
صورتکی که میخندد و پشتش قایم میشومــــــــــ
که فکر کنی میخندم وبخندیــــــــ!!!
اشـــــک هایم می آیند و من مدام با صورتک مجازی ام
میخنــــــــــــــدمـــــ :-)........................ :-(