تا شدم صید تو اسوده زهر صیادم
وای بر من که از این قید کنی ازادم
Printable View
تا شدم صید تو اسوده زهر صیادم
وای بر من که از این قید کنی ازادم
مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
درد عشق بر جان عاشق تا اين همه ازار نداشت
عاشق از هجران معشوقه تا سحر بيدار نبود
دل زنده از کشته بریان شود
سر از آشناییش گریان شود
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
:دی
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
تو روي از پرستيدن حق مپيچ
بهل تا نگيرند خلقت به هيچ
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا