تمام سوکوارانت
که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
طنین شوق خواهد داشت ؟
Printable View
تمام سوکوارانت
که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
طنین شوق خواهد داشت ؟
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو
ولی ای مرد ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است تنگ است
تا از چه گلی که از تو خالی / در عالم آب و گل دلی نیست
در دائرهی جهان محدث / چون حادثهی تو مشکلی نیست
در تو که رسد که در ره تو / جز منزل عجز منزلی نیست
در بحر تحیر تو پایاب / کی سود کند که ساحلی نیست
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
تا تو ز کوی تو برون رفتهای / کوی تو گویی که همان کوی نیست
گرچه غمت کرد چو مویی مرا / فارغم از عشق تو یک موی نیست
روی ترا ماه نگویم از آنک / ماه چو آن عارض دلجوی نیست
زلف ترا مشک نخوانم از آنک / مشک بدان رنگ و بدان بوی نیست
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
نگویی کاین چنین عید و عروسی / طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود / چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن / که معشوق از دو گیتی بینیازست
فکر کردم باز ت می دی
ت اماده کرده بودم ها
تیرگیها را به دنبال چه میکاوم
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است ؟
نه ... دگر هرگز نمی اید بدیدارم
ديگه ت ندارم :41:
مهرت به دل و به جان دریغست / عشق تو به این و آن دریغست
وصل تو بدان جهان توان یافت / کان ملک بدین جهان دریغست
کس را کمر وفا مفرمای / کان طرف بهر میان دریغست
با کس به مگوی نام تو چیست / کان نام به هر زبان دریغست
قدر چو تویی زمین چه داند / کان قدر به آسمان دریغست
در کوی وفای تو به انصاف / یک دل به هزار جان دریغست
ای ناقلا
حال که من ت جستم دیگه نداری؟
تا بیاید و در سرمای روحم
که قندیلهایش همه آهکی اند
آتش بزند
تمام سپیدهایی که تا کنون نگفته ام
و تمام نثرهایی که عمودی خواهم نوشتشان