-
سبزه بی طاقت از سرمای بعد از بهمنم
دشت پر خار ترا گل نه ولی آویشنم
از هجوم باد و طوفان نیست باکم ذره ای
وحشت فرداست امروزم که میلرزد تنم
اینقدرها هم برایم زندگی مشکل نداشت
دل اگر می شد ز خود از طاق سینه بر کنم
حس دریا می برد تا اوج طوفانها مرا
عادت گندم کشاند پا به پا تا خرمنم
بغضم اشکم گریه ام دردم سرا پا آتشم
گرچه هرگز کس ندیده با دو چشمم شیونم
مرسی مژگان جون
چشمات قشنگ می بینه
-
مگذار مرا به ناز اگر چند ........ خوب آید ناز نازنین را
منمای همه جفا گه مهر .......... چیزی بگذار روز کین را
-
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟
ای راز
ای رمز
ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین
-
نه دل کم عشق یار میگیرد ....... نه با دگری قرار میگیرد
از دست تو آن سرشک میبارم...... کانگشت ازو نگار میگیرد
سرمایهی صدهزار غم بیش است........ آنرا که به غمگسار میگیرد
-
دور تا دور مقابل من
اول از احوال عده ای آشنا پرسیدند
بعد یکیشان که از نور خالص ماه برهنه بود
به ماه برهنه اشاره کرد
گفت
آمده ایم تا تو را از شهری که در آن دریا نیست
به سرچشمه های بی پایان زن و پروانه و بوی خوش ببریم
آن جا جوباره های نور و شبنم و نی زار مثنوی بسیار است
صبح و ستاره و دریاهای بی شمارش بسیار است
-
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
-
و کاملا منم
که رو برده ام از بیداری آسمان
خدایا
پشت پرده هایی که تو از گفت و گوی ما
خبر به عبرت ملائک برده ای بگو
کو آسمان که از وحی واژه نبارد
کو شب که نه فانوسش این همه بلند
کو شکسته که نه کلامش به خواب
پس من
برآورده ی کدام دیوار کوتاه تر از رسیدنم
که بالای هر پرده که رفت
ماه با دف دریاش به رقص و
شب از موج شکسته اش ... بیدار
پس کی به نگفتن از این همه حیف ناتمام
فراموش بالین بوسه می میرم
-
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
-
دو دستم برون آمد از سنگ قبر
همان لحظه که سخت باران گرفت
چه غمگین شبی بود و آخر گذشت
چه کابوس تلخی که پایان گرفت
-
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
قصه ام دیگر زنگار گرفت