دیدی آخر که غم عشق دگر بار چه کرد .... چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
Printable View
دیدی آخر که غم عشق دگر بار چه کرد .... چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس / کز اشتیاق جمالت چه اشک ها می ریزند!
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
«تو دست چپ در این معنی زدست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
تو شمع انجمنی یک زبان ویک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین وخندان باش
aشوم پیش او گر پذیرد نوید
به نیکی بود هر کسی را امید
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است