یکایک تلخی دوران چشیدم / زهجران هیچ شربت تلخ تر نیست
اسیر هجر و نومید از وصالم / شبم تاریک و امید سحر نیست
به یک جان خواستم یک جام شادی / ز دور چرخ گفتا رایگان نیست
Printable View
یکایک تلخی دوران چشیدم / زهجران هیچ شربت تلخ تر نیست
اسیر هجر و نومید از وصالم / شبم تاریک و امید سحر نیست
به یک جان خواستم یک جام شادی / ز دور چرخ گفتا رایگان نیست
تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آ نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است/ عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود بدامش / المنته لله که امروز بدامست
ازطاق دو ابروی تو ای کعبهی مقصود / خلقی بگمانند که محراب کدامست
چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیست / او را چه توان گفت که او مست مدامست
تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم
سخن راست تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم
در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم
مرا داغ تو بر جان یادگار است / فدایش باد جان چون داغ یار است
اگر جان میرود گو رو غمی نیست / تو باقی مان که مارا با تو کار است
تا سحر جل مي زنم خواب به سراغم نمياد
هي دلم مثل بچه بهنه بي جا مي گيره
موگومش هرچي كه مرگت چيه كوفتي! نمگه
عوضش نق مزنه ذكر خدايا مي گيره
پيري و معركه گيري كه مگن كار مويه
دفتر عمر داره صفحه پينجا مي گيره
محلی مشهدیه.
هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است .. کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی است
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست .. آشنایی با چنین خصمان نه حد چون منی است
جان که زارم میکشد از یاد چون تو دوستی .. جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی است
جالب بود
ممنون
تـــــو كه رفتي همه ثانيه هـــا سايه شدنـــد
سايه در سايه آن ثانيه ها خـــواهم مــــــرد
شعله هــا بي تو زبـــي رنگي دريــــا گفـتند
موج در موج در اين خاطره ها خواهم مرد
گـــــم شدم در قـــدم دوري چشمان بهــــــار
بي تو يك روز در اين فاصله ها خواهم مرد!
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم