یک شب
زنی دیوانه
در قماری خونین
زمین را
یک جا خواهد باخت.
Printable View
یک شب
زنی دیوانه
در قماری خونین
زمین را
یک جا خواهد باخت.
تو
معادله ای لاینحل برای من
ومن
معادلهای حل نشدنی برای تو
و این وسط
شیطنت نگاه من و
دویدن های مکرر خون به زیر پوست گونه هایم
احمقانه ترین جریان زندگیست
ترسم نیست بی تردید از جاده ، از سایه
تاریکِ تاریکم ، من از من می ترسم
من از سایه های شب بی رفیقی
من از نارفیقانه بودن می ترسم ...
اتفاقا جریان جالبیه
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه؟
صد بار تو را گفتم كم خور ، دو سه پيمانه
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است
از میکدهها نالهی دلسوز برآمد
در زمزمهی عشق ندانم که چه ساز است؟
تو را در صبح آن روز طلایی رنگ پاییزی
برای خویش بردارم؟!
کدامین نیمه شب دست دعایم را
خدا پراستجابت بر زمین آورد؟!
کدامین روز ایمان نگاهم بر تو کامل شد؟!
جالبه پس:31:
عجب
دلم را داغ عشقي بر جبين نه
زبانم را بياني آتشين ده
هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل
حاصل آنست که اندیشهی باطل دارد
میکشد ساعد سیمین تو ما را و عبید
میل بوسیدن سرپنجهی قاتل دارد
]
جریان خون در بدن خیلی مهمه
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم