یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
Printable View
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سبز ماندم ،سبز خواهم ماند . تا زمان دارم. تا زمين پيداست
سرو آزادی زمستان بشکند دیده ام من قامت این سبز را
از این نامداران گردن کشان
کسی هم برد سوی رستم نشان
شاهنامه
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
رومی
درد پنهان به تو گويم که خداوند مني
يا نگويم که تو خود مطلعي بر اسرار
سعدی
(اخطار بی خود گرفتم .. ah... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
روی کسی سرخ نشد، بی مدد لعل لبت*بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقه ی صالح چو ز کهزاد یقین گشت مرا*کوه پی مژده ی تو اشتر جمازه شود
راز، نهان دار و خمش وز خمشی تلخ بود* آن چه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود
مولانا
در هر قدم كه رفت، درختي سلام گفت
هر شاخه، دست خويش به سويش دراز كرد
او دستهاي يك يكشان را كنار زد
چون كوليان، نواي غريبانه ساز كرد
در جام جهان، چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یـــــــار خواه و آن از لب جـــــــــــام!
حافظ
من برو ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنايي ديگرست
سنايي غزنوي
تــو اری روز روشـن را شـب از پی
شده کون و مکان از قـدرتت حـی
حقیقت بشنو از طاهر که گردـید
بيک کن خلقت هر دو جهان طی
.
بـابـا طـاهر
یاران موافــــق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
بودیم به یک شراب در مجلس عمـر
یک دور ز ما پیشتَرَک مست شدند!
خیام
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذري
کاندر اين ره کشته بسيارند قربان شما
اي صبا با ساکنان شهر يزد از ما بگو
کاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما
حافظ...
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه تست.....عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو بتقصیر خود افتادی ازین در محروم.....از که می نالی و فریاد چرا میداری
...
حضرت حافظ...
(نفر قبلی اینو کی گفته ؟ برام سواله )
ياوه ميگوئي، چه ميگوئي سخن
کينه ميجوئي، چو ميبندي دهن
گر بخندي، ور بگريي زار زار
بر تو ميخندند اهل روزگار
پروین اعتصامی
رخت بربست ز دل شادی و هنگام وداع***با غمت گفت که یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم امروز***برجفا کاری تو شاهد فردای منست
فرخی یزدی
تفنگت را زمين مگذار!
مبادا دشمنان دين و ميهن
- با سپاه واژه هاي پوچ-
ذهنت را بياشوبند
كه اينان «سحر» مي دانند
و با گوساله هاي خوش صداي سامري
دزدان ايمان اند
و اينك در پي تسخير ايران اند.
دلت را دست اين نامردمان فتنه گر
مسپار
تفنگت را زمين مگذار!
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را میدهند
برپاخیز و مبارزه کن
مردم پیروز خواهند شد
برگردان فارسی ¡El pueblo unido, jamás será vencido!
در هندوستان جهان
که برخی گاوها را میپرستند
و برخی آلت دیگران را
همچون آدم در سراندیب
غریب!
ما غریبیم، غریب، برادرم قزوه!
غریب چون شمشیری در نیزار
چون سید حسن نصرالله در محاصره شیوخ عرب
چون شعر تو در تارهای عنکبوت وب
و در گوگل فارسی
که بیشترین جستوجویش س/ک.س است
ما غریبیم و از غریبان میترسند
گفته بودم میترسند
مودب
در آنجا که جفا با مردمان شد
جفا با مردمان از سوی شیخان, به نام حضرت صاحب زمان شد!
هادی خرسندی
ديده، زين ظلمت به نور انداختم
شمع گشتم، هيمه دور انداختم
پروین اعتصامی
ما از عاشورا تا به حال سبزیم
مادرم پیشانی غلامرضا را وقتی به جبهه می رفت
بی گریه می بوسید
که از حضرت زینب خجالت می کشید
بی بی زهرا بر جنازه باقر نوجوانش
گریه نمی کرد که از حضرت زینب خجالت می کشید
خاله ام بر جنازه حسن و حسینش گریه نمی کرد
که از حضرت زینب خجالت می کشید
شما چطور از مادرم، از خاله ام، از بی بی زهرا
از حضرت زینب خجالت نکشیدید؟
مودب
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد، که مادران سياهپوش
داغ داران زيبا ترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند!
پ.ن:
بیت اولش رو برای حفظ زیبایی و رعایت امانت گذاشتم
در آن يکسال کوه فرماندهي کرد
نه مرغي بلکه موري را نيازرد
دلش چون چشم شوخش خفتگي داشت
همه کارش چو زلف آشفتگي داشت
نظامی گنجوی
تا از سپیده گفتگوی مشروط
برخیزد
من
تصویر هجرت از پل
بر می گیرم
تصویر هجرت از پل
از پله ی مناجاتم
تا سفره های شن
تا سفره های زخم
سفر می کند
بر سفره های شن کلماتی آبی مهمانند
مهمان هجرت
ای نفس رفته ی من ای پل متصاعد
که جثه ی زمین را
در آن هزار فرسخ نیلی
می غلتانی
چون است اینکه عشق
جز در هراس مرگ
ما را دگر به خویش نمی خواند
از ما جز استغاثه نمی ماند
از ما درو گران چراگاه های هوایی
اینجا ، میان گفتگوی مشروط
اینجا ، در انتحار اشباح
جز سطل های خالی در چاه های خالی
کی از مزارع نمک
ما را عبور داده ست ؟
یدالله رویایی
تحريفمان كردند تا آسان بميريم
تنها به اين علت كه با آنان نبوديم
مي خواستند افكار ما را گل بگيرند
ناپختكي كردند ما نادان نبوديم
شايد توان رفته بي برگشت باشد
ما را همين كافيست كه حيوان نبوديم
بگذار آنها هرچه مي خواهند باشند
ما را خيالي نيست چون شيطان نبوديم
فردا براي ماست و پرواز تازه
چون ما اسير حرص نام و نان نبوديم
م.نادری
شما همین چارتا شعر؟؟ رو دارید؟
تو هر صفحه هر کدوم رو دوبار میزارید!! تقلب کار خوبی نیست . نمیبینی کسایی که تقلب میکنن چجور بی آبرو میشن؟
--------------------------------------
من با هزار زحمت میگردم و نهایت سعی ام رو میکنم که شعر تکراری قرار ندم هم برای احترام به حقوق دیگران هم برای علاقه خودم به ادبیات.
من تو این تاپیک با شعرهای زیادی از دوستان آشنا شدم و خیلی مواقع علاقه مند شدم به پیگیری و خوندن کاملش ,بار ادبی زیادی داشت
ولی الان وقتی میبینی یکی اینجوری میاد واسه اینکه نگن پست ندادی و خیال هم میکنه کسی متوجه تقلبش نیست, دلسرد میشم.
دوستان عزیز که اشعار زیبایی میزارن خواهش میکنم بیشتر فعالیت کنند که مجبور به دیدن بعضی اشعار تکراری از کاربر تکراری در هر صفحه نباشیم
من اضطراب را جستم
در آن خمار وحشت و خميازه
من اضطراب را ديدم
اي آخرين نسيم پر از شبنم
در حسرت نيامدن تو...
حق با شماس گاها بی دقتی بوده
و حداقلش اینه که میتونید ادعاتون رو ثابت کنید و فقط حرف نمیزنین
البته شما هم بی خطا نیستین
وقتی سران بتکده مداح می شوند
مست طلايه داری اصلاح می شوند
كافیست گرگ و اشک کمی جابه جا شود
از دم شکار توبه تمساح میشوند
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
اردلان سرافراز
تكرار كن حماسه رزم آهنگ
چندين نواي سوگ چه ميخواني
نتوان نشست در دل غم، نتوان
دزديده سيل اشك چه ميراني
من گريه مي ريزم به پاي جاده ات، تا
آئينه کاري کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟
اي پاسخ آدينه هاي پر معمّا
بي تو سروديم آنچه بايد مي سروديم
يعني در آورديم باباي غزل را
حتمّي ِ بي چون و چرای سبز برگرد...
راحت شويم از دست اما و اگرها
آب و هواي خيمه ي سبزت چگونه است؟
اينجا گهي سرد است و گاهي نيست گرما
بهر ظهور امروز هم روز بدي نيست
اي تکسوار جاده هاي رو به فردا
آقا، صداي پاي سبز مرکب توست
تنها جواب اينهمه "مي آيد آيا؟"
يک جمعه مي بينيد نگاه شرقي ِ من
خورشيد پيدا مي شود از غروب دنيا
آقا نماز جمعه ي اين هفته با تو
پاي برهنه آمدن تا کوفه با ما
از تو ميپرسم، اي اهورا
ميتوان در جهان جاودان زيست؟
(ميرسد پاسخ از آسمانها):
- هر كه را نام نيكو بماند،
جاوداني است
تا به تو افتدم نظر
چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته، مو به مو!
ساقی باقی از وفا
باده بده سبو صبوح!
مطرب خوش نوای های!
تازه به تازه گو بگو
از پی دیدن رخت
همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه، در به در
کوچه به کوچه، کو به کو
دور دهان تنگ تو
عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل
لاله به لاله، بو به بو
مهر تو را دل حزین
بافته با قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ
تار به تار، پو به پو
می رود از فراغ تو
خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله، یم به یم
چشمه به چشمه، جو به جو
در دل خویش "طاهره"
گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا
پرده به پرده، تو به تو
چهره به چهره – شعر از طاهره قزوینی! – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
وين جمع بازمانده گم كرده اصل خويش
خو كرده با حقارت تسليم
نوميد و ناتوان
دربند آب و نان!
نه تنها شد ايوان وقصرش به باد
كه كس دخمه نيزش ندارد به ياد
همان مرحله ست اين بيابان دور
كه گم شد در او لشكر سلم وتور
راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست
کان نه راه صورت و پايست کان راه دلست
بر بساط عاشقي از روي اخلاص و يقين
چون ببازي جان و تن مقصود آنگه حاصلست
سنایی غزنوی
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کَسَش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
هوشنگ ابتهاج (سايه)
ترا حرفي به صد تزوير در مشت
منه بر حرف کس بيهوده انگشت
به عيب خويش يک ديده نمائي؟
به عيب ديگران صد صد گشائي ؟
نظامی گنجوی
یاران به شهادت شکر وفا فروختند
از سنگ جفا بر تن ما صد جامه دوختند
زیبا
در آن صف کاتش از بيم آب گشتي
سخن گر زر بدي سيماب گشتي
نشسته خسرو پرويز بر تخت
جوان فرو جوان طبع و جوان بخت
نظامی گنجوی
...
من برا حاج آقا اس م اس یه پیشنهاد دارم .. برید کتاب شعر امام خمینی (ع) را بگیرید .... غزلهای خیلی خوبی دارند ... شما که اینقدر مذهبی می خواهید بنویسید ... هم مذهبیه هم عاشقانه .. بعضی جاها .....