اگر عوارض زیاد جدی نباشند مصرف ادامه پیدا میکنه و این عوارض طی چند روز از بین میرند اگر مشکل ساز باشند ضد افسردگی های دیگه تجویز میشن.
Printable View
اگر عوارض زیاد جدی نباشند مصرف ادامه پیدا میکنه و این عوارض طی چند روز از بین میرند اگر مشکل ساز باشند ضد افسردگی های دیگه تجویز میشن.
به به بسیار تاپیک خوبیه. حالا که هست منم یه سوال خدمت دکتر عزیز
نزدیک به 6 سال پیش بعد از یک عدد خودکشی ناموفق، لیبل borderline personality disorder گرفتم. که بسیار از این بیماری راضی هستم. از اون زمان هر روز یک پاروکسیتین (پاکسیل) 20 میلیگرم مصرف می کنم. چند سال پیش می خواستم (بدون مشورت با دکتر) دیگه پاکسیل نخورم و بعد از 2 روز سیمپتومهایی عارض شد که بیا و ببین، بعد از گشتن فرومهای مربوط به تجارب افراد در withdrawal پاکسیل، دیدم که مکرراٌ "جهنم واقعی" توصیف شده که من هم دقیقن همین حالت رو می تونم تائید کنم. بنا به تجربه شاگردی کنار یک درحال ترک تزریق هرویین، و همچنین تجربه دست اول withdrawal سابستنسهای گوناگون توسط خودم، به این نتیجه رسیدم که بدترین ویتدرای ممکن همین پاکسیل هست که مطمئنم در صورتی که یک هفته به صورت ناگهانی مصرفم رو قطع کنم، به روزبه یا امین آباد یا حتی بهشت زهرا نقل مکان می کنم.
حالا سوال من اینه که اگه من کلن بیخیال کنار گذاشتن این 20 میلیگرم روزانه بشم و خوب این چند سال باقی مونده (بنا به آمار بین 1 تا 16 سال مونده) رو با این 20 میلیگرم به عنوان قهوه صبحگاهی رفتار کنم، با چه عوارضی روبرو می شم؟
پانویس:
1. سن 29
1. در حال حاضر کاملاً functional
2. عوارض قابل مشاهده ای بر اثر مصرف پاکسیل احساس نمی کنم. (مهمترین عارضه قابل تصور برای من erectile dysfunction هست که ظاهرا تا حالا که مشکلی نداشته)
3. مشکل receding hairline ژنتیکی
4. مشکل eyesight ژنتیکی.
تشکر فراوان
چرا روانپزشک نمیرید؟ یه مشورت بگیرید برای قطع پاکسیل.پاکسیل لعنتی یکی از بدترین سندرم ترک رو داره چون نیمه عمر دارو خیلی کمه.نقل قول:
ببین شما نباید مشکل مالی داشته باشید چون پاکسیل رو ایران نمیتونه تولید کنه و خیلی گرونه. فکر کنم بسته ای 40 هزار تومن بود چند سال پیش که من می خوردم.
شما که اینقدر پولدارید که این همه پول پاکسیل دادید خوب یه روانپزشک برید مشورت بگیرید.اگر حال ندارید برید روانپزشک . زنگ بزنید به یک روانپزشک و ازش تلفنی بپرسید.همون روانپزشکی که تحت نظرش بودید.
اگر مشکل خجالت یا فوبیا دارید . بگید 1 نفر براتون بپرسه.
شما چون سابقه خودکشی داشتید باید یک متخصص با تجربه براتون دارو رو قطع کنه.
متخصص با تجربه هم تو این فروم پیدا نمیشه چون وقتش طلاست .
خیلی ممنون از جوابتون. راستش هر بسته پاکسیل 40 تا قرص داره و ایرانی هم نداره و درسته قیمتش همین 40-45 هست. با این حساب می شه روزی 1 خیلی بگیریم دلار بره بالا 1.5. من حساب می کنم که اشتراک اینترنت، پول تاکسی و اتوبوس، پول قهوه، پول بنزین هیچ کدوم از اینا کمتر از روزی هزار تومن در نمیاد. پس خوب از لحاظ مالی هیچ مشکلی نداره. من روزی یه دونه ماشعیر بخورم میشه روزی 1500 تومن پس تا وقتی که در حدی دارم که کارتن خواب نباشم مشکلی نست.نقل قول:
از لحاظ روانپزشک باز هم مشکلی نیست، چندتایی از روانپزشکهای خیلی خوب تهران رو می شناسم و دکتر خودم هم استاد دانشگاه تهرانه :/ ولی خوب 1 سالی می شه چون هم وقت نکردم هم احساس نیاز نکردم پیش ایشون نرفتم. خودم هم به خاطر علاقه مطالعه داشتم درباره مسائل مربوطه. و خوب اخیراً توی یکی از دوره های دپرشن چند تا کتاب گرفتم درباره BPD ولی خوب خیلی نخوندم. منظورم اینه که خیلی از مرحله پرت نیستم. ولی خوب همونجور که گفتم فانکشنالیتی که فکر کنم توی اینجور مسائل معیار سنجش هست که یک مثلن ناهنجاری وقتی برچسب disorder می خوره که "بیمار" نتونه با اجتماع و محیط تعامل داشته باشه. پس احساس نیاز نکردم به ویزیت و هر وقت یاد این میوفتادم که یه سر پیش دکتر برم می گفتم حالا بعدن!
در مورد خجالت هم، خیلی بی شرمانه به لیبل borderline personality disorder افتخار می کنم و خوشحالم که لب مرز جنون واسه خودم لی لی می کنم. یا خوشحالم که OCD ندارم مثلن. یا می گردم دنبال نویسنده ها یا هنرمندایی که مشخصن دچار BPD هستن. مثلا مطمئنم که کافکا، Axl rose خواننده گانز، یا کرت کوبین مرحوم همه مشخصاً از BDP رنج می بردن. که البته تقریباً همه با خودکشی مردن.
از لحاظ خطر خودکشی هم مشکلی ندارم، درست بعد از تجربه نا فرجام وبیرون اومدن از کما، تو مدتی که بستری بودم، با تجربه لذت خوردن یه لیوان نسکافه وقتی بیرون برف میبارید، لذت دور از چشم پرستارا یواشکی سیگار کشیدن و بعد البته بگو بخند با خانومهای پرستار و مخصوصاً یه خانم خوشگل بازاریاب دارو و غیره، فهمیدم که خوب مرگ یه چیز تاریک و حوصله سر بر خیلی زیاد ابدی و غیر قابل بازگشته. برای همین هیچ مشکلی با خودکشی ندارم و این مساله کاملاً برام حل شده.
یه موردی که درباره BPD جایی نخوندم ولی به شدت بهش معتقدم، اینه که اگه تا قبل از 27 سالگی خودکشی موفق داشته باشن که هیچ، اگه نه معمولاً بعد از این سن هیچوقت خودکشی نمی کنن، حالا شاید درصد خیلی پایینی. این عدد 27 هم یه خاطر اینکه باشگاهی برای مشاهیر هست که در سن 27 سالگی مردن، معمولا با خودکشی و اوردوز و بعضی وقتها مثل جیمز دین تصادف. اعضای جدیدتر این باشگاه heath Ledger بازیگر و خانم Amy winehouse خواننده.
در کل سوالی که دارم خیلی specific هست و مشخص، و اینه که دارویی مثل پاکسیل با توجه به عوارض جانبی خیلی کم، چه اثرات بلند مدتی می تونه داشته باشه که از تاثیر مصرف روزانه دو لیوان قهوه و کشیدن چند نخ سیگار و نوشیدن تقریباً هفته ای یک شب "آب انگور" یا حتی استعمال فست فود در حد یک یا دوبار در هفته، بیشتر و مخربتر باشن؟
حالا که انقدر واضح پرسیدم، یک جواب احتمالی به سوالم به ذهنم رسید، که ما اولین نسل مصرف کنندگان بلند مدت این دارو هستیم و patient 0 حساب می شیم و باید من و 1000 تا کیس مثل من، تبدیل به آمار و ارقام بشیم برای سنجش درصد مثلاً سکته مغذی در پیشنت هایی که بیش از 3 سال پاکسیل مصرف می کردند. و بیایم تو پیپر یه بنده خدایی و ایشاللا که حداقل پابلیش بشیم. :/
درودنقل قول:
جسارتا خودکشی ای که ناموفق باشه اسمش دیگه خودکشی نیست! جسارت به شما نباشه کلی میگم : کاش ترسی که از مرگ داریم را هم در مورد تظاهر به خودکشی داشته باشیم! میمونیم بین پوکی و پوچی ! زنده ایم ولی نه میتونیم زندگی کنیم نه میمیریم !
جدا از عوارضی که خوده پاروکستین داره قطع مصرف عوارضی به شدت مهلک تر ! در مورد مشکل شما ب نظرم نیازی نبود که با پاروکستین استارت بخره میشد در اوایل راه با دوکسپین هم شروع کرد هرچند هر دو اس اس آر ای هستند ولی این کجا و آن کجا !
شخصا پاروکستین رو همچنان نتونستم قطع کنم ! بر حصب تجربه م که 48ساعتی مصرف نکردم تجربه بدی رقم خرد ! اگر روز و روزگار آدم با پاروکستین گره بخوره دیگه کار تموم شده ست . . . !
BPD هم بنا ب تجربه هر شخصی میتونه متفاوت باشه . ماهیت نداره ولی بنده هم ب شدت بهش اعتقاد و ایمان دارم . . .
در کل صادقانه بگم : مسائل این چنینی راه حلی ندارد (حداقل در ایران! ) عمق اینگونه مسائل ب شدت ریشه ای و پیچیده ست . . . صرفا جهت این موضوع عرض کردم که ذهن رو درگیر روانپزشک نکن ! وقتی آدم به حقایق زندگی پی میبره ب منطق ب عرفان دیگه نه میتونه خودشو گول بزنه نه تظاهر ب زنده مانی وزنده گانی کنه!
یه چند وقتی هست وقتی می خوابم بعد از چند ساعت 3-4 از خواب بیدار میشم یه عالمه فکر و خاطره قدیمی میاد تو ذهنم چیزهایی که فراموش کردم بعدا میگم کاش این کار رو کرده بودم کاش این کار رو نکرده بودم اگر این کار رو کرده بودم الان بهتر بود یه صحبتها و حرفهایی که کلا فراموش کرده بودم بعدش دیگه خوابم نمیبره میخوام دیوونه بشم وقتی بیدارم اصلا این طور نیستم یهو وسط خواب این جوری میشم چرا؟
همانا که یاد خدا آرامش بخش دلهاست . سلام . دوست عزیز من هم قبلا مشکل شما رو داشتم دم صبح تو تاریکی از خواب بیدار میشدم و یکدفعه یه غم و غصه عجیبی دلم رو میگرفت . یه غم و غصه خیلی خیلی عجیب و راز آلود . و همش احساس پشیمونی که چرا اینجوری کردم و کاش اون کارو نمیکردم . با نماز خوندن و نزدیکتر شدن به خدا ...خیلی حال بهتری پیدا کردم . و دیگه این اتفاق برام نیفتاد . چون قبلش خیلی کم نماز میخوندم . شما به نظر من اگه احیانا تو نماز خیلی مقید نیستی حتما نمازهاتو سر وقت بخون . انشاله که به زودی از این فکرا رها میشی .نقل قول:
سلام میخاستم بپرسم کسی تجربه مصرف زولوفت رو داره ؟ خیلی ازش ریویو مثبت خووندم تو سایتهای خارجی.
البته اسنترا و سرترالین نه خود همین قرص ، ممنون
دلیل مصرف چی هست؟ اضطراب ؟ افسردگی یا...؟
علاءم خلقی همراه افسردگی درتعیین نوع دارو موثر اند.
بعضی مثل فلوکستین و سرترالین ممکنه باعث بیخوابی بشن یا مثل پاروکستین خوابآلودگی میارن.
دلیل مصرف باید روشن بشه.
دکتر روانپزشک که میریم چی باید بگیم ؟ من نمی دونم دقیقا چی باید بگم و از کجا شروع کنم؟ بگم سردرد دارم؟ اعصابم خورده؟ لطفا راهنمایی کنید
از هرچی که دوست دارین بگین؛ البته روانپزشک خودش با سوالاتش شما رو هدایت میکنهنقل قول:
روانپزشکی رشته ای هست که علت بیماری از صحبت های بیمار کشف میشه؛
برای راهنمایی بهتر بفرمایید مشکلتون چی هست
Sent from my E5823 using Tapatalk
متشکرم سردرد دارم شبها خوابم نمیبره افکار گذشته مرتب میاد تو سرم همش میگم کاش این کار رو کارده بودم کاش نکرده بود نگران ایندم تمرکز اصلا ندارم حتی یه صفحه ام نمی تونم بخونم خیلی وقتها به زور غذا میخورم کارم رو ول کردم همش میگم از فردا شروع میکنم اما هیچ وقت نمیکنم خیلی حالم بد میشه مرتبا به یه روش که خودم رو بکشم فکر میکنم و خیلی چیزای دیگهنقل قول:
سلام دکتر خوشحالم که برگشتید!
منم وضعیتی مشابه دوست در پست قبل دارم (به جز بخش غذا که برعکس هست مخصوصا نیاز به شکر)
+++ دکتر اینا هم هستن +++نقل قول:
متشکرم سردرد دارم شبها خوابم نمیبره افکار گذشته مرتب میاد تو سرم همش میگم کاش این کار رو کارده بودم کاش نکرده بود نگران ایندم تمرکز اصلا ندارم حتی یه صفحه ام نمی تونم بخونم خیلی وقتها به زور غذا میخورم کارم رو ول کردم همش میگم از فردا شروع میکنم اما هیچ وقت نمیکنم خیلی حالم بد میشه مرتبا به یه روش که خودم رو بکشم فکر میکنم و خیلی چیزای دیگه
محتوای مخفی: دوستانی که مشکل ندارند لطفا نخوانند!!
شما همین ها رو بگو؛ روانپزشک خودش این وسط سوالات مربوط به سایر علایم و مدت علایم رو از شما سوال میکنه؛نقل قول:
هیچ نگرانی و استرس نداشته باش که چی بگی؛
مشکل شما در کلام شما نهفته هست و همین ها مشکلات شماست که گفتین؛ مطمئنا راه حل درمانی مناسبی پیش روتون میزارن
دوست عزیز،بری شما ممکن هست چند تشخیص اصلی مطرح باشه؛و باید بگم تشخیص قطعی گذاشتن در برخی مواقع حتی برای با تجربه ترین روانپزشکان هم سخت هست؛نقل قول:
حتی چند بیماری که با هم هم پوشانی دارند هم در کتب مرجع اشاره شده که ممکن هست با هم اشتباه بشن؛
پس در مورد شما متاسفانه مراجعه به روانپزشک نیاز هست؛
پیشنهاد میدم به مراکز درمانی دولتی مراجعه کنید تا حداقل ویزیت مربوط رو پرداخت کنید؛
اما حتما مزاجعه داشته باشید
Sent from my E5823 using Tapatalk
اشتباه زدم تاپیک و
حذف شود
مرسی
اساتید خوابهای به شدت واقعی و پر جزئیات و عذاب آور به بیماری خاصی اشاره میکنه ؟
قبلا افسردگی شدید داشتم الان نصبتا" بهترم ولی حدود یکساله اینجور خوابها برام مشکل ساز شده
از اونجایی که هرشب این خابها تکرار میشه دیگه حتی میتونم توی خواب به خودم یاد آوری کنم که آیا الان خواب میبینم ؟! ولی وقتی به ماجراها و جزئیات اطراف نگاه میکنم به شدت واقعی هستن و نمیتونم مرز بین خواب و بیداری رو بفهمم . البته الان که میدونم بیدارم :دی ولی مشکل اینه وقتی هم خواب میبینم کاملا مطمئنم که بیدارم :دی نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه شوخی نبود
اینقدر همه چیز رنگ واقعیت داره که اون موقع فکر کردن به اینکه خواب میبینم یا واقعیته یه سوال احمقانه به نظر میرسه دقیقا مثل الان که بیدارم اگه از خودم بپرسم "آیا دارم خواب میبینم ؟" به خودم میخندم و با نگاهی دقیق به جزئیات کاملا به واقعی بودنش ایمان میارم ! در حدی که بعد از بیداری هم تا چند لحظه باورم نمیشه خواب بوده میگم شاید این یکی خوابه :دی
چند بار هم پیش اومده مثلا به مادرم بگم دیشب فلان چیزو بهت دادم کجاست ؟ بعد متوجه میشم فقط یه خواب بوده . خوابی به شدت واقعی که مرز بین واقعیت و خواب توش گم شده . مخدری هم مصرف نمیکنم
اتفاقایی هم که میافته تو خواب همه ریتم زندگی عادیه ولی با شدت داغونی بسیار بالا مثلا یکی فوت میکنه من بدجور داغونم یا یه جایی گیر افتادم و از ظعف و بیماری به زور میتونم حرکت کنم (و کاملا این بیماری رو حس میکنم و آگاهانه عذاب میکشم )یا مثلا زلزله اومده دارم دنبال خونوادم میگردم و ... پر استرس و خشنترین اطفاقاتی که ممکنه پیش بیاد . همش خوابای عوضی با اینکه تغریبا هیچ وقت به اینجور مسائل فکر نمیکنم :n30:
حوصله روانپزشکم ندارم نود ساله دارم دارو مصرف میکنم هیچ تاثیری ندیدم
پی نوشت(شاید لازمه) :
خوانواده هم که شده معزل
میبینن من شب تا صبح دارم تو خواب جون میکنم خوابم نمیبره و شاید دیر میخوابم و شبی نود تا قرص خواب آور میخورم زندگیم زجره توقع هم دارن 6-7 ساعت معمولی بیشتر نخابی وگرنه معتادی
این قرصای اعصاب هم همه خواب آورن
هرچند به کارمم هیچ لطمه ای وارد نمیشه مستقلم هستم تغریبا . یعنی پدرم فقط هزینه کرایه رفت و برگشت دانشگاه رو که خودم زور زدم دولتی قبول شدم پرداخت میکنه . اونم هفته ای سه روز کلاس
+اینکه تو خونه پدرم زندگی میکنم خداییش باهاشون کاری هم ندارم تو اطاق خودمم 24 سالمه
البته اصلا هم زیر پرچمشون نیستم نه من اصلا اجازه دخالت تو زندگیمو به کسی نمیدم حق هم دارم واسه این رفتار تدافعی چون به زور میخان منو به چیزی که خودشون میخان تبدیل کنن که حتی مدل موهام یا موزیکی که گوش میدم باید باب طبع بابایی باشه ! دیگه خودتون تا اخر خطو برید که وقتی بچه بودم و هیچ اراده ای از خودم نداشتم وضعیت چجوری بوده . بهشونم گفتم من حرف زور از کسی نمیشنوم تا هر وقت هم خودتون دلتون بخاد من اینجام با هم مثلا خانواده ایم هر وقت هم یکم حس کردید زیادیم میتونید بگید هیچ مشکلی نیست حده اکثر دو روزه میرم ولی حق ندارید تو زندگیم دخالت کنید . به خدا با همشونم با روی خوش و شنگول برخورد میکنم ولی اونا هم یه مشت افسرده داغونن دیگه بهتر از این نمیشه بیخیال مهم نیست :دی
فقط از اونجایی که افسردگی دارم خودم یکم تحمل تنها زندگی کردنو ندارم و بنابر این ترجیح میدم با خانواده زدگی کنم .:n27:
دوست عزیز تو بخش پزشکی اینجا کاربرای با سواد هستند و کمکت میکنن
قبل از همه سعی بکن به خودت کاملا استراحت بدی و به خوابهایی که میبینی فکر نکن تا کمتر خواب ببینی
این قرص هایی که میخوری رو به فوق تخصص روانپزشکی هم استفاده کنه مثل خودا میشه خخ
نقل قول:
این قرص هایی که میخوری رو به فوق تخصص روانپزشکی هم استفاده کنه مثل خودا میشه خخ
ممنون عزیز :دی
اسم قرصا رو یادم رفت :
کوئیتیاپین 50 + والپروات سدیم + سیتالوپرام + مولتی ویتامین ( این تجویز خودمه) هرشب و والپروات سدیم صبح ها هم میخورم بعی وقتا خیلی داغونم کلونازپام هم میخورم البته خیلی کم معمولا دو هفته سه هفته یه 2 میلی
قبلا قرصام چیز دیگه بود هر وقت میرم پیشش میبینه اثر نکرده یه چیز دیگه مینویسه :دی انگار موش آزمایشگاهیم این وسط :دی
یک سالی هم میشه دیگه نرفتم و به خوردن نسخه آخر ادامه میدم ( چون یه جورایی اعتیاد بهشون پیدا کردم) ولی فکر نمیکنم تاثیری داشته باشه هر تلاشی هست برای بهبودی از خودمه
اخلایاتمم نرماله و شوخ طبع ولی اگه خیلی بهم فشار بیاد و خوودمو کنترل کنم یهویی عصبی میشم در حد کلامی نه خودزنی نه آسیب به دیگران چند تا قرص میخورم همه چی یادم میره :دی
این حرفایی که در ویکیپدیا و بقیه سایت ها در مورد رابطه خواب با مغز و ... نوشته شده در بسیاری موارد اثبات نشده و بدون منبع معتبر هستن و افرادی هم که در ویکیپدیا تحصیلات پزشکیشون رو گذروندن همه این مطالب رو باور میکنن. چیزی که در دانشگاه ها تدریس میشه و در بیمارستان ها توسط اتند روانپزشکی گفته میشه اینه که خواب ها برای افرادی که مشکلات خیلی حاد ندارن معمولا غیرمرتبط با بیماری هستن. شما داری روی خوابت زیاد فکر میکنی و مساله بیشتر تلقین هست یا یه مشکل بالینی.نقل قول:
داروهایی هم که میخوری به جز سیتالوپرام و سدیم والپروات (که بهتره مارک دپاکین باشه) بی ربط با مشکلت هستن. پزشک وقتی دارویی رو میده قرار نیست یه سال مصرفش کنی. آنتی سایکوتیک هایی مثل کوتیاپین رو معمولا یه سال تکرار نمیکنن سیتالوپرام هم اگه بعد یکی دو ماه مشکل رو برطرف نکنه با داروهای دیگه جایگزین میکنن. کلا بهتره شما تمرکز بیشتری روی درس و زندگیت بزاری و در مورد بیماری اعصاب هم حتما حداقل سه ماه یه بار باید به پزشکت مراجعه داشته باشی و به جز خوردن داروی پزشک هیچ کار دیگه ای انجام ندی.
اگه منظورتون منه در مورد خواب تا حالا نه ویکیپدیا نه جایی دیگه تحقیق خاصی نکردم ولی فک کنم روی صحبت شما با پزشکا بود :n06:نقل قول:
این حرفایی که در ویکیپدیا و بقیه سایت ها در مورد رابطه خواب با مغز و ... نوشته شده در بسیاری موارد اثبات نشده و بدون منبع معتبر هستن و افرادی هم که در ویکیپدیا تحصیلات پزشکیشون رو گذروندن همه این مطالب رو باور میکنن.
ممنون عزیزدفه آخر که گفتم داروها تاثیری نداره به پیشنهاد خودم ( چیزایی که تو اینترنت خوندم ) برام 7 جلسه شوک درمانی ( شوک الکتریکی به مغز ) نوشت که فرصتش پیش نیومد برم به نظرتون کمکی میکنه ؟نقل قول:
داروهایی هم که میخوری به جز سیتالوپرام و سدیم والپروات (که بهتره مارک دپاکین باشه) بی ربط با مشکلت هستن. پزشک وقتی دارویی رو میده قرار نیست یه سال مصرفش کنی. آنتی سایکوتیک هایی مثل کوتیاپین رو معمولا یه سال تکرار نمیکنن سیتالوپرام هم اگه بعد یکی دو ماه مشکل رو برطرف نکنه با داروهای دیگه جایگزین میکنن. کلا بهتره شما تمرکز بیشتری روی درس و زندگیت بزاری و در مورد بیماری اعصاب هم حتما حداقل سه ماه یه بار باید به پزشکت مراجعه داشته باشی و به جز خوردن داروی پزشک هیچ کار دیگه ای انجام ندی.
خوانواده هم اسرار دارن دکترمو عوض کنم ( فک فامیل پدری چون همه درگیر افسردگین یه دکتری رو پیشنهاد دادن) که من خودم تمایل چندانی ندارم چون فک میکنم همین قرصا رو باز تکرار میکنه و بی فایدس به نظر شما ممکنه دکترموعوض کنم وضعیت تغیر کنه ؟ شاید سواد اون یکی بیشتر باشه مثلا ؟!
الکتروشوک ؟؟؟ :n04:نقل قول:
برای مجرمینی که حاضر نیستن دارو بخورن یا برای افرادی که چند بار سابقه اقدام به خودکشی دارن و برای افرادی که همه داروها رو خوردن و تاثیری ندیدن کاربرد داره نه برای شما ! از دو هفته قبلش هم باید اون والپروات سدیم رو قطع میکردی و میتونستی بری براش.
در یک سال گذشته یکی از ضعیفترین داروهای افسردگی رو خوردی اونوقت چون خوب نشدی باید بری الکتروشوک؟؟ شما خودت 24 ساعته خودت رو توی اتاقت زندانی کرد یبا خانواده حرف نمیزنی من هم بودم اینطوری افسرده میشدم خب. همین الکتروشوک رو هم میرفتی و کلی هزینه میکردی و شدیدترین عوارض رو متحمل میشدی بازم نتیجه نمیگرفتی. الکتروشوک هم در پایگاه های اطلاعاتی وزارت بهداشت ثبت میشه پس فردا که خواستی استخدام بشی و برات دفترچه بیمه صادر بشه شرکت بیمه کلی دردسر برات ایجاد میکنه بخاطر سوابقت.
دکترت رو عوض کن شما.
دوست عزیز احساس میکنم تو زندگی روزمرتون بجز مشکل خانواده مشکل حاد دیگه ای ندارین و فقط مشکل خواباتون هستنقل قول:
جدا از اینکه ماهیت اصلی خواب چیه بطور تجربی اکثر خواب های ما بازتاب افکار روزمره مون هستش چون شما در طی روز تنش دارید مخصوصا با خانواده شب ها تو خواب مشکل پیدا میکنید بنظر من بهترین راه حل اینکه اول خودتون واقعا بخوایید بهبود پیدا کنید و روش زندگیتون رو تغییر بدین سعی کنید ادم شاد تری باشین برای شروع ساعاتی از روز رو به تفریح سالم با دوستای خوب و قدیمیتون بگذرونیددر قدم بعدی میتونید از اتاق بیاید بیرون و با اعضای خانواده ارتباط برقرار کنید این ارتباط میتونه از عضوی اغاز بشه که بهش احساس بهتری دارید مثل مادر یا خواهر
در گام سوم سعی کنید بخضی از مسولیت خانه رو بدوش بکشید مثلا برای خونه نون بخرید خرید رو انجام بدین ، برنامه ریزی کنید یه روز با خانواده برین پارک یا با همدیگه یه سریال محبوب رو ببنید
من خودم مشکلات شبیه به مشکل شما رو داشتم و این کارها رو انجام دادم و الان خیلی بهترم البته منظورم این نیست که دکتر نرید یا چیز دیگه ولی خیلی ا ماها مشکل رو بیشتر از حدش بزرگ میکنیم در حالی که کلید حل مشکل دست خود ماست
برای مثال شما هیچ دکتری برای شما قرصی نمیتونه تجویز کنه که رابطه شما با پدرتون خوب بشه!
یه پیشنهاد هم دارم و اون اینکه قبل اینکه برید پیش روان پزشک اول پیش یه مشاور و روان شناس برید و اگه با مشاوره حالون بهتر نشد اون وقت برید سراغ درمان داروویی
با خانواده مشکلی ندارم با پدرم یا ... اگه مشکل جدی بود اینجا نمیموندمیه گیرهایی هست که همه خونواده ها میدن به بچه ها اینجا یکم شدیدتره از طرفی چون تغریبا همه مشکل افسردگی دارن زیاد تمایل به صحبت و ... نیست توی خونه همونطور که خودتون هم گفتین فعلا مشکل بزرگی نیست(قبلا بوده) حدود یک سالی هم هست خیلی رو خودم کار کردم و چیزی رو بزرگ نمیکنم ولی مشکل افسردگی باقی مونده یعنی اگه قبلا فوق شدید بود الان شدید رو به خوبه
یک سال نیست هفت ساله . تو این مدت هم همیشه رو به بدتر شدن میرفتم غیر از یکسال گذشته . با این تعاریفی که داشتین به نظرم دکترمو فعلا عوض کنم ببینم چی میشه من فکر میکردم داروها خیلی قویه نمیدونم رو چه حسابی داروهای ضعیف تجویز کرده خودکشی هم زیاد داشتم البته تو یک سال و نیم گذشته نه تو اوج بیمارینقل قول:
در یک سال گذشته یکی از ضعیفترین داروهای افسردگی رو خوردی اونوقت چون خوب نشدی باید بری الکتروشوک؟؟
یعنی این شوک خیلی ختریه ؟! هر جور بشه مهم نیست اگه کمکی بکنه واسه بهبود مشکلی با موارد دیگه ندارم زندگی خیلی غیر قابل تحمله واسم ارزششو داره
البته دکتر به من برعکس شما گفت ! گفت شک درمانی واسه اوناییه که تازس افسردگیشون تو که طولانی شده فکر نکنم نتیجه بده !
سلام،نقل قول:
داروهای روانپزشکی فقط این چن موردی نیستن که برای شما تجویز کردن،
شوک درمانی! هم آخرین راه هست،یعنی اگه داروها کارساز نبود یا شما به هر دلیلی قادر به استفاده از اونها نبودین در موارد خاص اون هم بشکل بسیار محدود مورد استفاده قرار میگیره!حالا دیگه اون موضوع مهمی که دوستمون بخوبی اشاره کردن بکنار!
مطالب اولیه ای که شما شرح دادین در پست های قبلی نشان از وجود مشکل شدیدی نداشت در شما،اما مطلبی که در این پست فرمودین و دو فاکتور زمان و سابقه خودکشی موضوع رو عوض میکنه.(البته حتما میدونین که فکر خودکشی با اقدام به خودکشی و خودکشی زمین تا آشمون فرق دارن)
دو تا پیشنهاد دارم براتون ،اول اینکه بدون اینکه ذره ای شک داشته باشین، پزشکتون رو عوض کنین و اینبار با تحقیق و دقت بیشتری اینکار رو انجام بدین.
مورد دوم هم اینکه اگر تنها هستین به هر شکلی که میسر هست خودتون رو از تنهایی در بیارین و به هیچ عنوان بیشتر وققتون رو در خونه و از همه بدتر در اتاقتون سپری نکنین!شما خودتون رو یک مدت درگیر سرگرمی ها جمعی بکنین باور کنین نتایج مثبتش رو حس میکنین در آینده.
خیلی خیلی ممنون خانواده خیلی میگفتن دکترتو عوض کن این هرکی میره پیشش یه مدل دارو بهش میده ( خداییش هم همینه ) ولی من فکر میکردم همه جا همینجوریه الان حتما دکترمو عوض میکنم و از فکر شک درمانی هم فعلا میام بیرون :n39:
ممنون بابت کمک اساتید :n12:
خیلی خیلی ممنون خانواده خیلی میگفتن دکترتو عوض کن این هرکی میره پیشش یه دارو بهش میده ( خداییش هم همینه ) ولی من فکر میکردم همه جا همینجوریه الان حتما دکترمو عوض میکنم و از فکر شک درمانی هم فعلا میام بیرون :n39:
ممنون بابت کمک اساتید :n12:
دوستان من سرترالين به خوبي روم جواب ميده ولي وقتي ميخورم به شدت خوابم رو كم ميكنه و در طول شابنه روز فقط 2 ساعت ميتونم بخوابم اين مشكل رو چجوري ميشه رفع كرد؟
بیماران مزمن روانی که در مراکز شبانه روزی نگهداری میشن چه شرایطی دارن؟ کلا هر اطلاعی دارید بفرمایید
چه نوع بیماری منظورتون هست؟ انواع مختلف بیماری های مزمن داریم و همشون شرایطشون باهم فرق داره. کسی که اسکیزوفنی مزمن داره و تهدید کننده اطرافیان هست با کسی که افسردگی ماژور و بایپولار هست شرایطشون یکی نیست. کمی دقیقتر با جزئیات بیشتر سوالتون رو مطرح بفرماییدنقل قول:
اکثرا معتادن ، فرقش اینه که تو ایران خشخاش مصرف میکنن ، اونجا ماریجوانا و کنبیس و از این چیزا ، تو ایران زنشونو میزنن ، اونجا دچار توهم میشن شیرین کاری میکنننقل قول:
من کلی سوال کردم یعنی تا چه حدی باید شرایط حاد باشه تا یه نفر بستری دائم بشه؟نقل قول:
اون حالت کلی که فکرش رو میکنین وجود نداره.نقل قول:
همه بیماری های اعصاب اندیکاسیون خاص خودش رو برای بستری دارن که بستگی به نوع بیماری و میزان مقاومت به درمان دارویی در منزل داره. ولی بستری دائم معمولا در مورد افرادی انجام میشه که بیماریشون تهدید کننده باشه
واقعا كسي توي تيمارستان ميتونه درمان بشه؟
چون از اكثريت مردم ميشنوم ميگن مريض اونجا بدتر ميشه
دکتر این داروها را برام تجویز کرده:کوئتیاپین سرترالین کلونازپامنقل قول:
امیدوارم مشکلت حل شده باشه،دکتر هم انسانه و امکانش زیاده که یکی بی اطلاع باشهنقل قول:
تیمارستان هم بد و خوب داره. من خودم شخصا یه آسایشگاه روانی خصوصی رفتم برای ملاقات چند بار. یعنی یک کلینیک خصوصی یک دکتر متخصص اعصاب و روان بود. که 1 طبقه رو آسایشگاه روانی کرده بود زیر نظر خودش.نقل قول:
به نظرم بی نظیر بود یعنی غذاهایی که میدادن امکانات رفاحی هر نفر تو اتاقش تلوزیون یخچال رسیدگی عالی بودشاید فکر کنید شوخی میکنم ولی اینترنت پر سرعت هم گذاشتن برای بیماران.ولی متقابلا هزینش هم خیلی بیشتر از درمانگاه های دولتی بود.
سلام ، نصف و یا یک سوم کردن قرص 100 میلی گرم کار درستی هست؟؟
سرترالین هست و موارد مصرف و . به زبون اسپانیایی نوشته شده
...
من برای مورد gad ام باید ssri بخورم از طرفی ، نمونه با کیفیت ssri غبر از همین سرترالین تو بازار نیست ، عوارض اش هم خیلی شدید هست ، درد قفسه سینه ، راه حل چیه ؟؟
............
با مصرف سلژين احساس بهبودي نكردين؟داروي خيلي قوييهنقل قول:
سلام خسته نباشید.پسری 25 ساله هستم که از بچگی دچار یه بیماری هستم که هر چی روانپزشک و روانشناس میرم تشخیص اشتباه ميدن و من خوب نمیشم تا حالا 7تا روانپزشک و 4 تا روانشناس عوض کردم. علائم این بیماری اينا هستن: فراموشی دارم کل گذشتم رو فراموش کردم بلافاصله بعد از اینکه یه اتفاقی میوفته یا حرفی میشنوم فراموشش میکنم.گيجم و قدرت یادگرفتن و تفکر ندارم مثلا توی دوران مدرسه معلم که صحبت میکرد حرفاشو نمیفهمیدم انگار داره با یه زبون ديگه حرف میزنه واون چیزایی هم که میفهمیدم فراموش میکردم انجام هر کاری از لحاظ ذهنی برام سخته دانشگاه رفتم نتونستم ادامه بدم وتا حالا 15 تا شغل عوض کردم و تو هیچ کدوم دووم نیاوردم حتی کارهای ساده ی تو خونه مثل اصلاح صورت و حمام رفتن هم برام سخته و از لحاظ ذهنی بهم فشار مياد و برای همین کارهامو به تاخیر میندازم.نمیتونم حرف بزنم چون کلمات توی ذهنم نمیاد و حرفام رو فراموش میکنم برای همین همیشه ساکتم خلاصه از زندگی ساقطم و تنها کاری که میتونم بکنم اينه که جلوي کامپیوتر بشینم و فیلم ببینم.چیکار کنم هیچ راهی برام نمونده از شما عاجزانه میخام اول بیماریم رو تشخیص بدین که به روانپزشکم بگم و دوم بگيد چیکار کنم