شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او
شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند
آب
Printable View
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او
شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند
آب
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم.
مزار
باد آن غبار چون به مزار نبي رساند
گرد از مدينه بر فلک هفتمين رسيد
آبرو
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته
دوست
بی دوست شبی نیست كه دیوانه نباشم.
مستم اگر صاحب میخانه نباشم.
ای دوست گر جان طلبی آن به تو بخشم.
از جان چه عزیز تر بگو آن به تو بخشم.
رفیق :31:
طاقت بیار رفیق دنیا تو مشت ماست
طاقت بیار رفیق خورشید پشت ماست
طاقت بیار رفیق ما هر دو بی کسیم
طاقت بیار رفیق داریم میرسیم.
شاه
ای شاه ، ای شاه بی خیال مست
با تو ام آیا با من مسکین حواست هست
بهار (اسم نه فصل)
اگه نشد با همون فصل
شب خوش :11:
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند
دوباره پنجره ها بال عشق وا کردند
دوباره آینه ها با تو مهربان شده اند
صبح
شب بخیر
ميدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح يا اصحاب
حافظ (بمناسبت روز بزرگداشت حافظ)
«نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ// اگرچه در صف رندان ابولفوارس شد»
قفس
.................
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
عشق
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
سلام
.
ای سلام تو درنگنجیده
در خم آسمان سلام علیک
غم
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی
شاد یا شادی
شادی بی غم در این بازار نیست
گنج بی مار وگل بی خار نیست
مهر..
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
صدا
.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
گرفتار
امان از آن زمان که قلب عاشق
گرفتار خزان یک جدایی ست
تو در آن سوی مر مرها ی احساس
و من در جستجوی یک بهانه
که شاید روزی از فصل شکفتن
به تو گویم کلامی عاشقانه
پرواز
پایت را برای همراهی می خواهم
عطرت را برای مستی می بویم
خیالت را برای پرواز می خواهم
و
خودت را نیز برای پرستش ..
خیانت
دلواپس و بی تابم
باز امشب هم بی خوابم
ازت خبر ندارم و تا خود صبح بیدارم
حس خوبی ندارم
چشام همش به ساعته
میپرسم این چه حسیه
یکی میگه خیانته
گیتار
مثل قاب عکس زردی که نشسته روی دیوار
مثل اشکهایی که آروم می چکن رو سیم گیتار
گمان
.
ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد،گمان کردم تویی
ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...
چشا آهوها هراسان شد،گمان کردم تویی
ببخشید کلمه ی بعدی یادم رفت
عصیان
بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم لمن یقول
قدح
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هرکس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتادهام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
حیفم اومد که فقط 1 بیت از این شعر زیبا رو بنویسم
صفا
.
به یارکان صفا جز می صفا مدهید
چو میدهید بدیشان جدا جدا مدهید
نوش
تو که نوشم نهای نیشم چرایی
تو که یارم نهای پیشم چرایی
تو که مرهم نهای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی
نوازش
.
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
آماده
من زودتر گفتم :31:
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
آماده
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه اماده کنی///
سوگند
سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
بهانه
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر چه ان ناصح مشفق بگویدت بپذیر///
فردا
به باغ آییم فردا جمله یاران
همه یاران همدل همچو باران
شب
شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد
دماغ جان مرا تا سحر معطر کرد
خیال دانهی خال مهی اسیرم ساخت
که صید مرغ دل از جعد دام گستر کرد
گلستان
.
گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان
آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان
چشم
به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت///
تماشا
تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
جفا
ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
مژده