محمد ، جالب بود
Printable View
محمد ، جالب بود
گهَر عمر
عمر مانند ِ آب رفته زجوي// بازگشتش زهي خيال بُوَد
اين گُهر مايه چون زكف دادي//دستيابي به آن محال بُوَد
اي جوان قدر دان نعمت باش// تا براي تو اين مجال بُوَد
ازجواني خود ببر بهره// او چويخ تابع زوال بُوَد
خوب يا بد به سر شود عمرت// چون طبيعت بدين روال بُوَد
گر بري از جواني خود سود// اين عمل موجب كمال بُوَد
دل به دنياي عشوه گر مَسپار// گرچه خوش صورت و جمال بُوَد
سيرت خويش را نكو گردان// سيرت نيك بي زوال بُوَد
نام «جاويد» بِه زعمر دراز// عمر خوبست به اعتدال بُوَد
تقدیم به زنده یاد فریدون مشیری و به یاد اثر جاودانه اش «بی تومهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم........»
به ياد كوچۀ فريدون
تو نيز چو خورشيد دلت زنده به او بود//آن عشق كه بس شور به قلب تو بپا كرد×
باعشق سرودي و به آن ختم نمودي// هرواژه زاشعار تو با عشق چه ها كرد
تو باز ازآن كوچه گذشتي زپي او// در آن شب مهتاب كه يادش بدرخشيد
آن شب كه تنت چشم شد و خيره به دنبال// گشتي و به باغ دلت آن خاطره پيچيد
صد راز جهان ريخته در چشم وي و گفت:// چون آب زعشق گذران نيك حذر كن
بسپار مرا دست فراموشي و اين بار// بي من تو به اين كوچۀ دلگير سفر كن
گفتي كه تو هيچت گذرازعشق نشايد// رفتي چوكبوتر لب بامش بنشستي
صد سنگ به بالت زد ،اما نپريدي// از او نرميدي دلت از او نگسستي
چون آب نبودي گذران عشق تو زيرا // درروح و تنت عشق وي احساس نمودي
چون آينه بود عشق تو در پاكي و صافي // در بند فريب دل معشوق نبودي
« جاويد» شد آن خاطره در ياد فريدون// مهتاب شب و كوچه و صحرا و گل و سنگ
رفت از بَرَش آن يارودرآن كوچۀ دلگير// ديگر نَبُود چهچه و آواز شباهنگ
*اشاره به اين بيت در شعر پرواز با خورشيد فريدون مشيري:
من نيز چو خورشيد دلم زنده به عشق است// راه دل خود را نتوانم كه بپويم
شعرات و خودت می گی ؟ خیلی قشنگن . افرین . یه زحمتی برات داشتم اگه اشکال نداره . این ارایه هایی که تو اشعار بکار می ره رو هم یه تو ضیحی بده (مثلا استعاره و ....) افرین . موفق باشی . راستی چند سالته ؟
نقل قول:
نوشته شده توسط Master
باتشکر از تو دوست عزیز بله این شعرها از خودم است /دزخصوص آرایه های ادبی بطور مفصل در یک تایپیک جداگانه مطلب می نویسم.از نظر سن هم فکر کنم من پیرمرد انجمن هستم که بین جوانان بُر خورده ام البته دلم جوان است.
تک بیت ها
خانه ی خالی زعشق ومهر را**بهتر آن باشد که زندان گویی اش
***
لحظه ای چند کنارم ننشستی و گذشت**دیده برهر چه بدی بود نبستی و گذشت
***
رفتی، دلم برای تو دلتنگ می شود**بین من و تو فاصله فرسنگ می شود
***
آنگه که غنچه ی لب تو نو شکفته شد**طومار زندگانی زنبور بسته شد
***
شهد لبت زکندوی زنبور خوشتر است**آوای تو زنغمه ی بلبل رساتر است
***
منی که با نگاهی سوختم زار**مروت بود با آتش بسوزم؟
***
گرچه نزدیکان زهم دوری کنند، غم دور نیست**تا بُوَد غم همدمم ،دیگر به این دل شور نیست
***
بوی گل می دهد آغوش تو ای گلشن عشق**لطف فرما و کَرَم کن دُری از معدن عشق
***
صد جام می شفای دلِ زار من نبود**دوری او قرار دلِ زار من ربود
***
گر که سوزم از غمت چون شمع ، خاموشم مکن**یک تمنّا دارمَت هرگز فراموشم مکن
آی آدمـــــــهــــا
***************
آی آدمها که آسوده غنودید
دارد امشب یکنفر در گوشه ای از شهر
می سپارد جان
هیچکس آیا به فکر اوست ؟
او که وامانده ست در مرداب ظلمت
ناله هایش سرد، دل پر از غوغا
سر به روی سنگفرش یک خیابان
زَهر افیون در رگش جاری است
او یکی از صد هزاران خیل قربانی است
چهره اش پائیزی وبی روح
چشمها خیره به ره مانده
همنشینش یک سگ ولگرد
مانده از خود رانده از منزل
لحظه ها در انتظار مرگ
قلب سردش از تپش مانده
نعره آژیر
می شکافد سینه شب را
می برد این خسته مرداب
سوی گورستان
لحظه آرامش او زین سپس باشد
(بر اساس شعر زنده یاد نیما یوشیج سروده ام)
مرا چو زاد مادر
**************************
« گويند مرا چو زاد مادر»**آنگاه كه آمدم به اينور
پستان به دهان گذاشت اما**چون شير نداشت كرد غوغا
رو كرد به شوهر نگون بخت**برخيز و سريع كن به تن رخت
بستان تو كنون ز اين حوالي**يك قوطي شير و شيشه خالي
« لبخند نهاد بر لب من»**دايم بگرفت او تب من
گر سرخ شدم ز تب به ناگاه**پاشويه نمود با دوصد آه
چون پول نداشت بهر دكتر**ميكرد براي شوي غُرغُر
« دستم بگرفت و پا به پا بُرد»**از بهر سواد من چه ها بُرد
درخرج كتاب و دفترم ماند**اين نكته به زير گوش من خواند
از بهرکتاب و کیف و کفشت **شهريه و پول درس و مشقت
بايد كه زبانك وام گيرم**تا وام مرا دهند پيرم
« يك حرف و دو حرف بر زبانم»**بنهاد كه معني اش ندانم
معني چك و وام و حواله**تضمين و وثيقه و قباله
هم آخر برج و قسط ِمسكن**گشته ست زبان من چو الكن
« چون هستي من ز هستي اوست»**تا آخر عمر دارمش دوست
دانم كه زبهر من چه ها كرد**تا عيش و عروسي ام به پا كرد
افسوس زنم، زنی ست بُنجُل** یک لحظه زرنگ و لحظه ای خُل
از صبح به شام با قِر و فِر ** آهسته بسانِ چرخ پنچر
افتاده به گوشه اي زخانه**هر لحظه، مُدام يك بهانه
خود کردم ونیست راه تدبیر**من ساده واو خدای تزویر
دانم كه اگر بزاد فرزند**برزندگي ام زند همي گند
شبها برِگاهواره ي پور**من هستم و زن ز تخت اودور
او نيست چو مادر فداكار**جرثومه نكبت است و ادبار
يارب تو خداي حي« ِجاويد»**اي خالق مهر و ماه و ناهيد
يا شر و بدي بكن زاو دور**يا هديه فِرست بهر او گور
مصرع های داخل«» از زنده یاد ایرج میرزا است.
سفره هفت سین
*****************************
بــاز مـــی آیــــد بــــهـــار دلـنشین// بــاز بــلـبــل مــی شــود با گل قرین
بــاز صـــحــرا پـر شقایق می شود// بــاز روشــن قــلب عـاشق می شود
فــصــل ســـرد از هــیــبت باد بـهار// مــی کــنـــد از پــیـش روی او فـرار
ســفــره هــا بــا هـفت سین آراسته// بــا گـــل مـــهـــر و صــفـــا پیراسته
بــر ســر سفره جـوان و خُرد و پیر// ســبزه و آئــیــنـه و مــاهـی و سـیر
سـیـب و سـنـبـل در کـنـار یــاسـمـن// عطربــیــد مـِشک چــون مُشک خُتَن
سرکه و سنجد، سماق و شمع و گل// عـــیـــد آمــد بـــا دف و ســاز و دُهُل
ســال نــوتـحـویل و سال کهنه رفـت// هــم دل مــا تـازه شد هم شال و رخت
یــا مــُقــلّب،قــلب مـــارا شـــاد کــن// یـــا مـــُدبّـــر خـــانــــه را آبـــاد کـــن
یـــا مـــُحـــول ،اَحســــنُ الــّحالم نما// از بـــدیـــهــــا فـــارغُ الـــبـــالــم نـما
ایـــن دل «جـــاویــد» را پـاک از ریـا//کُــن خــــدا ،ای قـــادر بـــی مــنـتــها
اي واالله
دستتون درد نکنه خيلي قشنگ بود
انشالله سال خوب و پر برکتي داشته باشيد و هميشه شعرهاي قشنگتون online به ما برسه