درآمدی بر مبانی عرفان و تصوف در قرآن4
● نظرات گوناگون درباره عرفان و تصوف اسلامی
باتوجه به پیشینه مسائل اساسی تصوف و عرفان، هم در بعد عملی و سیر و سلوك، و هم در بعد نظری و جهان بینیشناسی، این سؤال مطرح میشود كه: عرفان و تصوفی كه از همان سالهای نخستین ظهور اسلام، در تمدن اسلامی و در میان مسلمانان پدیدار گشت و تكامل نمود و مراحل مختلفی را پشتسرنهاد، و به صورت كنونی در آمد، تا چه اندازه تحت تاثیر افكار عارفانه و شیوههای زندگی صوفیانه موجود در دیگر تمدنها، مانند تمدن هند، یونان، ایران باستان و مسیحیت قرار گرفته است؟
آیا عرفان اسلامی را میتوان به معنای واقعی كلمه «عرفان اسلامی» دانست؟ یعنی عرفانی كه برخواسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است; مانند علم فقه و حدیث و تفسیر; و با آنكه باید آن را عرفان مسلمانان دانست، یعنی نوعی علم و معرفت و شیوه زندگی كه ربطی به اسلام ندارد، جز آن كه اصحاب و پیروان آن منتسب به اسلام بودهاند، درست مانند طب و ریاضیات مسلمانان؟ در این باره نظریات گوناگونی ابراز شده است:
▪ نظریه اول:
عرفای نو متصوفه كه معتقدند عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره برای مطالب خود از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار دیگر رهبران دینی شاهد میآورند، به گونهای كه كتابهایشان مملو از آیات و روایات است. با مروری گذرا بر كتابهای آنان به روشنی دانسته میشود كه این گروه همواره مطالب خویش را مستند به متون مذهبی و مستنبط از كلام خداوند و سخنان پیشوایان دین دانسته، بلكه باطن شریعت، و گوهر دین و پیام اصلی پیامبر را همان مطالب عرفانی خویش میدانند.
▪ نظریه دوم:
محتوای این نظریه آن است كه تصوف در میان مسلمانان از آغاز پیدایش و همچنین در مراحل تكاملی خود همواره تحت تاثیر فرهنگهای بیرون از حوزه اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزه اسلامی شده است. بدین صورت كه مسلمانان در اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، كه شیوه زهد افراطی و ترك لذایذ دنیوی را پیشه خود ساخته بودند و ترك خانه و كاشانه نموده و از ازدواج كردن اجتناب مینمودند، چنین راه و روشی را برگزیدند، تا آنجا كه لباس خویش را نیز همانند آنان ساختند. و پشمینه پوشی، كه سنت راهبان مسیحی بود، در میان ایشان رواج یافت، و اساسا و به همین سببت آنان را «صوفی» میخواندند. آنگاه در اثر ترجمه كتابهای یونانی و سریانی به عربی تصوف وارد حوزه اسلامی گشت، و آنچه عرفان اسلامی خوانده میشود در واقع آمیختهای است از آنچه كه در این فرهنگها و تمدنها وجود داشته است. و البته این عناصربه دست مسلمانان كه از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند، صورت نوینی به خود گرفت و تكامل یافت، و به دست كسانی چون، محیالدین عربی به اوج خود رسید.
این نظریه عمدتا از سوی دو گروه ابراز میگردد. یك دسته، فقها و متكلمان مسلمانی هستند كه تصوف را بدعتی بزرگ میدانند كه توسط برخی مسلمانان ناآگاه و یا مغرض در جامعه اسلامی راه یافت. و گروه دیگر، شرق شناسان و اسلام شناسانی هستند كه مدعیاند مطالب عرفا، فوق آن چیزی است كه آیین اسلام عرضه نموده است. در نظر ایشان تعالیم قرآن كریم در همان سطح ابتدایی و عوام است، و هرگز اشارهای به اندیشههای ظریف و دقیق كسانی چون حافظ، مولوی، ابن عربی و مانند آن ندارد. كاوادوو میگوید: «قرآن كتابی نیست كه توانسته باشد، مسلكا، متصوفه را به سوی خود جذب كند. زیرا قرآن بیشتر به مسائل زندگی خارج پرداخته و به مسائل درونی و روحی توجه چندانی ندارد!» (۲۵)
استاد مطهری در این باره میگوید: «بعضی از مستشرقین اصرار داشته و دارند كه عرفان و اندیشههای لطیف و دقیق عرفانی همه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه یافتهاست. گاهی برای آن ریشه مسیحی قائل میشوند، و میگویند افكار عارفانه نتیجه ارتباط مسلمین با راهبان مسیحی است، و گاهی آن را عكس العمل ایرانیها علیه اسلام و عرب میخوانند، و گاهیآن رادربست محصول فلسفه نوافلاطونی،كه خود محصول تركیب افكار ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و گنویسهای اسكندریه و آراء و عقاید یهود و مسیحیان بودهاست، معرفی میكنند; و گاهی آن را ناشی از افكار بودایی میدانند. همچنانكه مخالفان عرفا در جهان اسلام نیز كوشش داشته ودارند كه عرفان و تصوف را یكسره با اسلام بیگانه بخوانند و برای آن ریشه غیر اسلامی قائل گردند.
طرفداران این نظریه مدعی هستند كهاسلام دینی ساده و بیتكلف و عمومی فهم و خالی از هرگونه رمز و مطلب غامض و غیر مفهوم و یا صعبالفهم است. اساس اعتقادی اسلام عبارت است از توحید اسلامی، یعنی همچنانكه مثلا خانه، سازندهای دارد مغایر و متمایر از خود، جهان نیز سازندهای دارد جدا و منفصل از خود. اساس رابطه انسان با متاعهای جهان از نظر اسلام زهد است. زهد یعنی اعراض از متاعهای فانی دنیا برای وصل به نعیم جاویدان آخرت. از اینها كه بگذریم به یك سلسله مقررات ساده عملی میرسیم كه فقه متكفل آن است.
از نظر این گروه، آنچه عرفا به نام توحید گفتهاند، مطلبی است وراء توحید اسلامی. زیرا توحید عرفانی عبارت است از وحدت وجود، اینكه جز خدا و شئون و اسماء و صفات و تجلیات او چیزی وجود ندارد. سیر وسلوك عرفانینیز وراء زهداسلامیاست; زیرادر سیروسلوك، یك سلسله معانی ومفاهیم طرح میشود،ازقبیل عشق ومحبتخدا،فناء درخدا تجلی خدابر قلب عارف،كه در زهد مطرح نیست. طریقت عرفانی نیزامریاست وراء شریعتاسلامی; زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح میشود كه فقه از آنها بی خبر است.
ازنظر این گروه، نیكان و صحابه رسولاكرم(ص) كه عرفا متصوفه خود رابه آنها منتسب میكنند وآنها راپیشرو خود میدانند، زاهدانی بیش نبودهاند و روح آنهااز سیروسلوك عرفانی واز توحید عرفانی بیخبر بوده است. آنها مردمی بودهاند و معرض از متاع دنیا و متوجه به عالم آخرت. اصل حاكم بر روح آنها خوف و رجاست: خوف از عذاب دوزخ و رجاء به ثوابهای بهشتی، همین وبس» (۲۶)
برای نمونه این نظریه را میتوان مطرح كرد: در این كتاب آمده است: در حقیت زهد اسلامی و پارهای از تعلیمات اسلام مخصوصا افراط در آنها، زمینه را برای پیدایش صوفی گری و روش صوفیانه آماده ساخت، و دراثر مساعدت عوامل دیگراین آمادگی به مرحله كمال و صحت رسیده و بالاخره بدین وسیله تصوف در محیط اسلام نیز ریشه دوانیده و دراین قالب جدید رشد و نمو آغاز كرد.
بنابراین تاثیری را كه میتوان برای تعلیمات اسلامی در پیدایش تصوف قائل شد همین آماده نمودن محیط و مستعد كردن آن برای انعقاد نطفه تصوف است. در اینجا برای این كه اشتباه و سوء تفاهمی از سخن فوق نشود ناگزیر بار دیگر با صراحت تكرار میشود كه: زهد و دیگرتعلیمات اسلامی آن طوری كه در منطق قرآن و سنت پیامبراكرم تفسیر و بیان شده بود به هیچ وجه چنین اقتضایی را نداشت، بلكه این، انحراف و افراط عده معدودی بود كه این چنین آمادگی و اقتضایی را به وجود آورد.
«...اما آیات و احادیثی كه صوفیه بعدها برای تطبیق وارتباط اصول و مبانی تصوف با آیین اسلام به آنها متوسل شدهاند، بسیاری از احادیثیا مجهول بوده و فاقد سند صحیح هستند، و یا اینكه تصرفاتی در تفسیر آنها به عمل آمده و متاخرین صوفیه مطابق ذوق و مبانی خود روایات را معنا كردهاند، و همچنین در معانی آیات بیشتر مرتكب تاویلات بعیده و تفسیرهای بیمورد شدهاند.» (۲۷)
در نظر نویسنده كتاب"پژوهشی درپیدایش..."دو دستهاز عوامل در پیدایش و رشد تصوف در میان مسلمانان تاثیر تام داشته است:
یكی عوامل داخلی، كه عبارت است از سوء فهم نسبتبه تعلیمات زهد كه در قرآن و سنت آمدهاست، و افراط در آن، و نیز محیط اجتماعی كه پس از گذشت چندسال از رحلت رسول گرامی اسلام در میان مسلمانان پدید آمد. یعنی سرازیر شدن ثروت انبوه به سوی مسلمانان، و گرایش به دنیا و لذت جویی و گردآوری ثروت از سوی سران حكومت.
صوفیگری در واقع عكسالعملی است نسبتبه وضع زندگی و تمایل شدید توده مسلمانان به دنیا و مصالح مادی و تجمل و ثروت اندوزی. این عامل موجب پیدایش زهد افراطی در میان كسانی چون عبدالله عمر و حسن بصری معضدبنیزید عجلی و ربیعبن خیثم و عامربنعبدالقیس گشت.اماآنچه در قرن دوم هجری آنرابه صورت یك مسلك مشخص وممتاز درآورد، عبارتاز یك سلسله آداب و عادات متمایز ظاهری كه به تدریج از منابع و مآخذ خارجی و ملل و مذاهب دیگر برآن، به آن شكل تازهای بخشید.
عوامل خارجی مؤثر در پیدایش تصوف بنابر آنچه در كتاب یاد شده آمده استبدین ترتیب است:
▪ عامل مسیحی
رهبانیت مسیحی نخستین ماخذ و مسلكی است كه قبل از هرچیز، در تشكل تصوف تاثیر بسزایی بخشید. دین مسیح از جمله ادیان قدیمی اعراب بود و پس از ظهور اسلام و انتشار آن نیز مسلمانان با مسیحیان و رهبانان مناسبات و روابط نزدیكی داشتند، و تعداد زیادی از مرتاضین و راهبهای مسیحی، غیر از آنهایی كه در دیرهاو صومعهها در اغلب نقاط سرزمینهای اسلامی پراكنده بودند، همواره در میان مسلمین به دورهگری و سیاحت مشغول بودند و با مسلمانان مخصوصامتصوفه،معاشرت و حتی مكالمات بسیاری داشتند. اموری چون پشمینه پوشی، ترك حیوانی نمودن، صوم وصال، توكل به معنای افراطی آن و ترك ازدواج مستقیما تحت تاثیر شیوه راهبان مسیحی در میان متصوفه مسلمان رواج یافت.
شاهد دیگر براین تاثیر آن است كه عدهای از سران اولیه این مسلك، مانند جنید كه او را «سیدالطائفه» خواندهاند، پدر و مادرش مسیحی بوده و در چنین خانوادهای رشد یافتهاست. همچنین ذوالنون در مصر، و ابوسلیمان دارابی و ابوهاشم صوفی در شام زندگی كردهاند و نیز ابراهیم ادهم در شام میزیسته و در همانجا از دنیا رفتهاست. و چنان كه میدانیم شام و مصر از مراكز مهم رهبانیت و مسیحیتبودهاست.
▪ عامل هندی:
نویسنده كتاب "پژوهشی در پیدایش..." براین عقیده است كه «افكار و آداب تصوف اسلامی به اندازهای با آراء و تعالیم هندی تشابه دارد كه بعضیها گمان بردهاند اساس نفوذ تصوف در اسلام فقط از هند بودهاست.» (۲۸) شواهد تاریخی كه در آن كتاب برای تاثیر تصوف هندی روی مسلمانان ارائه شده عبارتند از:
الف) ترجمه كتابهایی چون: سندباد الكبیر، سندبادالصغیر، آدابالهند والصین،الهند فی قصهٔ هبوط آدم، طرق، حدود منطق الهند، بوذاسف، بیدا، به زبان عربی، كه از قرن دوم به بعد صورت پذیرفت.
ب) در نیمه اول قرن دوم هجری، بویژه عصربنیالعباس مجالس مناظره و محافل مخصوص عقاید و مذاهب برگزار میشد، و ارباب مذاهب و پیروان ادیان گوناگون در آن گرد هم میآمدند و آزادانه به بحث و مناظره و اظهار عقاید خود میپرداختند. در این میان عدهای از پیروان مذاهب هندی و بودایی نیز شركت داشتند.
نویسنده: علی شیروانی
پینوشتها:
۱- البته چنان كه اشاره خواهیم كرد، عرفان و تصوف اسلامی واژهای است كه دامنه وسیع و گستردهای دارد و عارف وصوفی برجمع كثیری از مسلمانان اطلاق میگردد كه دارای اختلافات فاحشی هستند، در این میان تنها به دستهای خاص، و نگرشی ویژه نظر داریم.
۲- اصطلاحات الصوفیه،ص ۱۰۴، كماالدین عبدالرزاق كاشانی، چ دوم، انتشارات بیدار،۱۳۷۰ ه،.
۳- طبقات الصوفیهٔ، ص ۵۰۶.
۴- همان ماخذ، ص ۳۹۶.
۵- همان ماخذ، ص ۷۲.
۶- ر. ك: فلسفه عرفان،دكتریحیییثربی،انت ارات دفترتبلیغات، ص۳۳-۶۳، چاول، ۱۳۶۶ ه..
۷- عوارف المعارف،مطبوع درحاشیهاحیاءالعلوم غزالی، طبع قاهره، ج ۱، ص ۲۹۳-۲۹۴.
۸- اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۶.
۹- كشافاصطلاحاتالفنون والعلوم،ص ۴۸،محمدالتهانوی،هند،۱۸۷۲م .
۱۰- طبقات الصوفیه، ص ۴۳۵.
۱۱- ر.ك:اللمع فی التصوف،ابونصر عبداللهبنعلیالسراجا لطوسی،لیدن ۱۹۱۴م;شرح كلمات باباطاهر، شارح سلطان محمدبنحیدرمحمد جنابفری، تهران، ۱۳۳۳.
۱۲- ر. ك: آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۷۰، استاد مطهری در آنجا میگوید:«اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یادشوند،باعنوان «عرفا» وهرگاهبا عنوان اجتماعیشان یاد بشوند،غالبا«متصوفه»یاد میشوند.»
۱۳- همان ماخذ، ص ۷۱، همچنین مراجعه كنید به ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
۱۴- درتنظیم مطالباینبخش،از كتاب «پژوهشی درپیدایشتصوف و عرفان» عباسعلی عمید زنجانی،(تهران: امیركبیر،۱۳۶۶،)،چ اول،بهره وافر بردهام.
۱۵- بودا چه میگوید؟، ص ۴۴.
۱۶- «تحقیقماللهند»ابوریحان بیرونی،ترجمه علیاكبر داناسرشت،ص ۲۰.
۱۷- بحث در آثار وافكارحافظ،ج ۲، قاسم غنی،(تهران:مطبعه بانك ملی ایران، ۱۳۲۲ ه)،ص ۱۶۶.
۱۸- بودا چه میگوید؟،ص ۳۰.
۱۹- تحقیق ماللهند،ص ۴۹-۵۰.
۲۰- همان، ص ۵۴.
۲۲و۲۱- «نظری در تاریخ ادیان»، علی اكبرترابی،(تهران: شركت انتشارات نسبی حاج محمدحسین اقبال و شركا، ۱۳۴۱ ه)،ص ۱۷۸،
پینوشتها:
۲۳- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۲۴- آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴ - ۸۶
۲۵- پژوهشی در پیدایش و تحولات عرفان و تصوف،(تهران:انتشارات امیركبیر)، ص ۲۶۰ و۲۶۱
۲۶- آنچه در این قسمت میآید صرفا انتقال نظریات كسانی است كه عرفان و تصوف را انعكاسی از افكار و روشهای زندگی ملل غیر اسلامی درمیان مسلمانان میدانند، نه آن كه رای منتخب نگارنده باشد.
۲۷- ماخذ سابق، ص ۲۸۷.
۲۸- تاریخ تصوف، ص ۱۵۷.
۲۹- شایان ذكر است كه خرقهپوشی در تصوف غیر از پشمینه پوشی است، و اصولا خرقه پوشی به معنای خاص آن بیشتر از اواخر قرن سوم به بعد در میان صوفیه رایجشدهاست.
۳۰- ر. ك.به:مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴.
۳۱ و۳۲- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۳۳- میراث اسلام، مجموعهای ازمستشرقین دربارهاسلام، ص ۸۴.
باشگاه اندیشه
درآمدی بر مبانی عرفان و تصوف در قرآن5
ج) عدهای از مشایخ طبقه اول صوفیه از بلخ هستند، و قسمت عمده انتشار تصوف و رونق آن در همان نواحی بلخ و خراسان بودهاست. با یزید بسطامی و ابو سعیدابوالخیر از صوفیان این نواحی بودهاند. ابراهیم ادهم كه در كتب صوفیه برای او شرح حالی مشابه شرح حال بودا نوشتهشده، از بلخ بوده است. ابوعلی سندی كه استاد با یزید بسطامی است از اهالی سند و نواحی بخارا و مناطق مجاور هنداست. و این در حالی است كه، قاسم غنی در «تاریخ تصوف» میگوید: از سالهای پیش از اسلام، مذهب بودایی در شرق ایران یعنی بلخ و بخارا و نیز در ماورءالنهر شایع بوده و صومعهها و پرستشگاههای معروفی داشتهاست، و مخصوصا صوامع بودایی بلخ بسیار مشهور بودهاست.» (۲۹)
د) حسین بن منصور حلاج به هندوستان مسافرت میكند، و پس از مراجعت از آنجا، غوغایی در صوفیگری بپا كرده و در آن تحولی ایجاد نمود.
و از همه اینها مهمتر مشابهتهایی است كه میان عناصر موجود در تصوف اسلامی و تصوف هندی مشاهده میشود، كه به پارهای از آنها اشاره میشود:
۱) فقر اختیاری كه صوفیه برای آن اهمیت ویژهای قائلاند و شعار مقدس خود قلمداد میكنند، اقتباسی است از فقر هندی.
۲) از جمله آداب سلوك در تعالیم بودایی و هندی «دیانا»است كه به معنای درخود فرو رفتن و سر به جیب تفكر بردن و تمرین سیرمعنوی نمودن است تا بدین وسیله روح سالك به روح كلی اتصال یابد. این موضوع از قرن سوم هجری به بعد در كادر صوفیگری اسلام نیز پیداشد، و ازجمله آداب صوفیگری و سلوك طریقت گردید، به طوری كه صوفیان به آن اهمیتخاصی داده و برآن مواظبت مینمودند.
۳) یكی دیگر از آداب و رسوم فقرا و مرتاضین هندی كه در میان صوفیان مسلمان نیز رواج یافت، موضوع خرقه پوشیدن است. خرقه پوشیدن در میان هندیان نشانه فقر و انزوا طلبی و ریاضت كشی محسوب میشد، و در میان صوفیان مسلمان نیز علامتانتصاب بهارشاد ورمز فقر و صوفیگری شمرده میشود.
۴) در میان تعالیم بودایی و هندی آنچه بیشتر اهمیت دارد و در حقیقت محور اساسی و مقصد سیر و سلوك محسوب میشود همانا كشتن نفس و خاموش ساختن آتش شهوات و تمایلات نفسانی و هوی و هوس است. و این دقیقا همان شیوه و رویه صوفیان مسلمان است. چنانكه ابوسعید ابوالخیر میگوید: «اذبح النفس والا فلا تشغل بتوهمات الصوفیهٔ» و «الاسلام ان یموت عنك نفسك».
۵) «فناء فیالله» كه یكی از اركان مهم و اساسی تصوف محسوب میشود. قابل تطبیق بر «نیروانا» است كه یكی از تعالیم بودایی و هندی است. «نیروانا» به معنای استهلاك و فنای شخصیت و خودی، و اتحاد و اتصال روح كلی است.
▪ عامل فلسفههای یونانی:
تاثیر فلسفههای یونانی و بهویژه فلسفه نو افلاطونی اسكندریه كه از قرن دوم هجری در محیط اسلام و درمیان مسلمانان ترجمه و منتشر گردید، امری روشن و غیرقابل انكار است. مساله وحدت وجود، تكیه بر كشف و شهود به عنوان تنها راه نیل به حقیقت و شناسایی آن، اهمیت وافر به مساله عشق و نیز مساله اتحاد و اتصال و وصول به مبدا هستی، و اینكه تنها وسیله نیل به این مقصود همانا قدم نهادن در وادی سیر و سلوك و تهذیب نفس و دوری از هوی و هوس است، و بسیاری مسائل دیگر از این قبیل، عناصر عمده عرفان و تصوف اسلامی را تشكیل میدهد.
آنچه گذشتخلاصه شواهد ادلهای است كه طرفداران این نظریه، یعنی كسانی كه منشا و مبدیی درخود اسلام و متون اسلامی برای پیدایش و رشد روش و طریفه صوفیانه و آراء و افكار عرفانی قائل نیستند، و همواره رد پای اصول عرفان و تصوف را در دیگر مكاتب و مذاهب بیرون از حوزه اسلام میجویند، بدان تمسك جستهاند.
▪ نظریه سوم:
بر طبق این نظریه، عرفان و تصوف نخستین مایههای خود را، چه در زمینه اندیشهها و افكار خاص خود (عرفان نظری) و چه در قلمرو روش و طریقه خاص زندگی (عرفان عملی)، از خود اسلام گرفتهاست، و برای این مایهها قواعد و ضوابط بیان كردهاست، و تحت تاثیر جریانات خارج نیز بهویژه اندیشههای كلامی و فلسفی و بالاخص اندیشههای فلسفی اشراقی قرار گرفتهاست.
از این جهت عرفان اسلامی را نه میتوان مانند علم فقه و حدیث صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامی و بدون تاثیر از افكار و فرهنگهای بیرون از حوزه اسلام دانست، و نه مانند علم ریاضیات و طب كاملا وارداتی بهشمار آورد. بلكه حد وسطی میان آن دو را دارد، و از این جهت وضعی تاحدی شبیه به فلسفه اسلامی دارد، البته چنانكه استاد مطهری - كه خود این نظریه را برگزیدهاست - یادآورد میشوند: (۳۰) اینكه عرفا چه اندازه توانستهاند قواعد و ضوابط صحیح برای مایههای اولی اسلامی بیان كنند، و چه اندازه مقید بودهاند كه از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند، و همچنین اینكه جریانات خارجی چه اندازه روی عرفان اسلامی تاثیر داشتهاست؟ و آیا عرفان اسلامی آنها را در خود جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود از آنها استفاده كردهاست، و یا برعكس موج آن جریانات، عرفان اسلامی را در جهت مسیر خود انداختهاست؟ مطالبی است كه باید جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد. اما آنچه مسلم است این است كه عرفان اسلامی سرمایه اصلی خود را از اسلام گرفتهاست و بس.
در میان شرق شناسانی كه طرفدار این نظریهاست میتوان از ماسینیون نام برد. وی میگوید: «بذر حقیقی تصوف در قرآن است و این بذرها آنچنان كافی و وافی هستند كه نیازی نیست تا بر سفره اجنبی نشست» (۳۱) و نیز میگوید: «هرمحیط دینی كه در مورد تقوی و تامل و اخلاص، به پیروان خود تاكید فراوان كرده باشد، صلاحیت آن را دارد كه روح تصوف در آن ظهور كند. بنابراین، تصوف مخصوص یك نژاد یا یك زبان یا یك ملتخاص نیست، بلكه آن، پدیدهای روحیاست كهبه حدود مادی و نژاد، محدود نمیشود. پس تصوف اسلامی، از قرآن كه مسلمان آیاتش را تلاوت میكند و در آن آیات تامل مینماید و به انجام واجباتش قیام میكند، سرچشمه گرفته نمو یافته و تطور پذیرفته است.» (۳۲)
ركلیوث هم در این قول; با ماسینیون همراه است، و ماكدونالد نیز با آن مخالفت نكردهاست. همچنین نیكوسون كه از مستشرقان انگلیسی است و مطالعات گستردهای در عرفان اسلامی دارد، از طرفداران این نظریه است. او میگوید:
«در قرآن میبینیم كه میگوید:
«الله نور السموات و الارض»،«هو الاول و الاخر»،«لا اله الا هو»، «كل من علیها فان»، «ونفخت فیه من روحی»،«ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید»، «اینما تولوا فثم وجه الله»،«و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور». محققا ریشه تصوف دراینآیاتاست وبرای صوفیاناولی،قرآن نه فقط كلمات خدابود، بلكه وسیله تقرب به او نیز محسوب میشد، به وسیله عبادت و نیز تعمق در قسمتهای مختلفه قرآن، مخصوصا آیات مرموزی كه مربوط به عروج «معراج» است، متصوفه سعی میكنند حالت صوفیانه پیامبر را در خود ایجاد نمایند.» (۳۳)
نگارنده نیز این نظریه را به واقع نزدیكتر میداند و معتقد استبسیاری از آیات قرآنی وجود دارد كه میتواند الهام بخش معارف عرفانی و اسرار و رموز این رشته معرفتی باشد. ولذا عنوان این نوشتار را مبانی عرفان و تصوف در قرآن قرار داد كه خود بیانگر وجود چنین ریشهها و مایههایی در قرآن كریم است، و در دنباله بحثبه تفصیل این آیات را مورد بررسی و پژوهش قرار خواهیم داد، اما پیش از پرداختن به این مطالب، تذكر چند نكته را ضروری میدانیم:
۱) در بحث آتی ما بیشتر در پی گردآوری آیاتی هستیم كه براساس اسلوبها و قواعد ادب و لغت كه برای هركس قابل فهم و استخراج و استنباط است، میتواند الهام بخش اصول و معارف عرفان و تصوف باشد. ولذا از آیات فراوانی كه اصحاب این مكتب با تاویل و خروج از معنای ظاهری به آنها استشهاد نمودهاند، صرف نظر كردیم. و البته در این باره تنها به آیاتی كه در مدعااست و هیچگونه احتمالی دیگری درباره آن نمیروداكتفا نكردهایم، بلكه آیاتی را كه ظاهر در مدعاست، و یا حتی یكی از احتمالات پذیرفتنی آن مطابقتبا یكی از اصول عرفانی دارد، نیز ذكر كردهایم و در یك كلمه، هدف و غرض ذكر آیاتی است كه میتواند بنحو صحیح و براساس اسالیب پذیرفتهشده و تفهیم و تفاهم باالفاظ، الهام بخش عناصر عرفان و تصوف باشد.
۲) نگارنده مدعیآن نیست كه تمامی عرفا و متصوفه ابتدا به قرآن مراجعه كردهاند وآنگاه باتقید به قرآن و بدون هیچ گونه پیشداوری و اتخاذ موضع پیشین، تنها در پی آن بودهاند كه بدانند قرآن چه میگوید، و آن چه را با ذهن ناآلوده اندیشههای از پیش برگزیده، از آیات كریمه قرآن با اسلوب و شیوه صحیح استنباط، استخراج نمودهاند، نصب العین خویش قرار دهند. كه اگر چنین بود بسیاری از انحرافات كه در میان متصوفه شاهد آن هستیم، زمینه ظهور و تداوم نمییافت. حال عرفا و متصوفه در این مورد، حال بسیاری از متكلمان و مفسران است كه از پیش به رای خاصی تمایل داشتهاند و آنگاه برای تایید و تثبیت آن به قرآن مراجعه نمودهاند.
۳) چنان كه از عنوان این نوشتار دانسته میشود، هدف ما در اینجا تنها بررسی مایههای عرفان و تصوف در قرآن كریم است، و لذا این پژوهش را به آیات قرآن اختصاص میدهیم و پژوهش در احادیث مروی از رسول خدا و اوصیای معصومین علیهمالسلام را به فرصت دیگر میگذاریم. اما یادآور میشویم كه در میان روایات منقول از رسول خدا (ص) و نیز كلمات امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام و سایر ائمه هدی، نصوص بسیاری میتوان یافت كه به خوبی میتواند مؤید بسیاری از اصول عرفانی باشد. و آن نیز خود موضوع پژوهشی بسیار گستردهتر میتواند باشد.
۴) تصوف و عرفان دارای تحولات و تطورات گستردهای بودهاست، و عنوانی است كه طیف بسیار وسیع و گستردهای را در بر میگیرد. از سویی شامل كسانی میشود كه هیچگونه تقید و التزامی به شریعت اسلامی ندارد، و آداب و وظایفی دینی را به هیچ می انگارند، و آن را مخصوص توده عوام و سطح پایین مردم میشمارند، و بلكه اساسا تقید به دین خاصی را لازم نمیشمارند، و همه ادیان در دید آنان یكسان است - و اینان كسانی هستند كه دین و آیین آنان را باید همان تصوف دانست، كسانی كه بیش از همه چیز پای بند آداب و سننی هستند كه برای خود جعل نمودهاند - و از سوی دیگر، كسانی چون صدرالمتالهین، سید صدر آملی، ابن فهد حل، و در میان معاصران، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی - رضوانالله علیهم - را شامل میگردد كه سر سوزنی تخطی از طریق مستقیم شریعت را جایز نمیشمارند، و در عمل نیز خود چنین كردهاند. كسانی كه تنها راه وصول به مدارج عالی كمال و وصول به حقیقت و نیل به درجات كشف و شهود و بهرهمندی از لذایذ عرفانی را همان حركت در جاده شریعت، و عمل به فرامین پیشوایان دین میدانند. و میان این دو گروه نیز گروههای متعددی وجود دارد.
و ازاین رو، به عقیده نگارنده، بسیاری از اختلافات میان مخالفین و مدافعین عرفان و تصوف باتعیین حدود و مرزها و تفكیك این گروهها و عقاید و آداب و شیوههای سلوك آنها، برطرف خواهد شد، و این تفكیك و تعیین حدود خود امری استشایسته و بایسته است كه توسط عرفان پژوهان انجام پذیرد.
در این پژوهش نظرما بیشتربه اندیشههای عرفانی گروه اخیر است، و لذا با آداب و طریقه خاصی كه سلسلههای سنتی صوفیه از آن پیروی كردهاند كاری نداریم.
نویسنده: علی شیروانی
پینوشتها:
۱- البته چنان كه اشاره خواهیم كرد، عرفان و تصوف اسلامی واژهای است كه دامنه وسیع و گستردهای دارد و عارف وصوفی برجمع كثیری از مسلمانان اطلاق میگردد كه دارای اختلافات فاحشی هستند، در این میان تنها به دستهای خاص، و نگرشی ویژه نظر داریم.
۲- اصطلاحات الصوفیه،ص ۱۰۴، كماالدین عبدالرزاق كاشانی، چ دوم، انتشارات بیدار،۱۳۷۰ ه،.
۳- طبقات الصوفیهٔ، ص ۵۰۶.
۴- همان ماخذ، ص ۳۹۶.
۵- همان ماخذ، ص ۷۲.
۶- ر. ك: فلسفه عرفان،دكتریحیییثربی،انت ارات دفترتبلیغات، ص۳۳-۶۳، چاول، ۱۳۶۶ ه..
۷- عوارف المعارف،مطبوع درحاشیهاحیاءالعلوم غزالی، طبع قاهره، ج ۱، ص ۲۹۳-۲۹۴.
۸- اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۶.
۹- كشافاصطلاحاتالفنون والعلوم،ص ۴۸،محمدالتهانوی،هند،۱۸۷۲م .
۱۰- طبقات الصوفیه، ص ۴۳۵.
۱۱- ر.ك:اللمع فی التصوف،ابونصر عبداللهبنعلیالسراجا لطوسی،لیدن ۱۹۱۴م;شرح كلمات باباطاهر، شارح سلطان محمدبنحیدرمحمد جنابفری، تهران، ۱۳۳۳.
۱۲- ر. ك: آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۷۰، استاد مطهری در آنجا میگوید:«اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یادشوند،باعنوان «عرفا» وهرگاهبا عنوان اجتماعیشان یاد بشوند،غالبا«متصوفه»یاد میشوند.»
۱۳- همان ماخذ، ص ۷۱، همچنین مراجعه كنید به ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
۱۴- درتنظیم مطالباینبخش،از كتاب «پژوهشی درپیدایشتصوف و عرفان» عباسعلی عمید زنجانی،(تهران: امیركبیر،۱۳۶۶،)،چ اول،بهره وافر بردهام.
۱۵- بودا چه میگوید؟، ص ۴۴.
۱۶- «تحقیقماللهند»ابوریحان بیرونی،ترجمه علیاكبر داناسرشت،ص ۲۰.
۱۷- بحث در آثار وافكارحافظ،ج ۲، قاسم غنی،(تهران:مطبعه بانك ملی ایران، ۱۳۲۲ ه)،ص ۱۶۶.
۱۸- بودا چه میگوید؟،ص ۳۰.
۱۹- تحقیق ماللهند،ص ۴۹-۵۰.
۲۰- همان، ص ۵۴.
۲۲و۲۱- «نظری در تاریخ ادیان»، علی اكبرترابی،(تهران: شركت انتشارات نسبی حاج محمدحسین اقبال و شركا، ۱۳۴۱ ه)،ص ۱۷۸،
پینوشتها:
۲۳- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۲۴- آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴ - ۸۶
۲۵- پژوهشی در پیدایش و تحولات عرفان و تصوف،(تهران:انتشارات امیركبیر)، ص ۲۶۰ و۲۶۱
۲۶- آنچه در این قسمت میآید صرفا انتقال نظریات كسانی است كه عرفان و تصوف را انعكاسی از افكار و روشهای زندگی ملل غیر اسلامی درمیان مسلمانان میدانند، نه آن كه رای منتخب نگارنده باشد.
۲۷- ماخذ سابق، ص ۲۸۷.
۲۸- تاریخ تصوف، ص ۱۵۷.
۲۹- شایان ذكر است كه خرقهپوشی در تصوف غیر از پشمینه پوشی است، و اصولا خرقه پوشی به معنای خاص آن بیشتر از اواخر قرن سوم به بعد در میان صوفیه رایجشدهاست.
۳۰- ر. ك.به:مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴.
۳۱ و۳۲- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۳۳- میراث اسلام، مجموعهای ازمستشرقین دربارهاسلام، ص ۸۴.
باشگاه اندیشه
تصوف در ادبيات ملل اسلامي
البته شعر و ادبيات صوفيه در فارسي و عربي غير از جنبه تعليمي كه نظم و نثر آنها اكثر به نوعي متضمن آن است، شامل مضامين تغزلي ، رمزي و تمثيلي هم هست كه گه گاه از آنها رايحه ادبيات غير صوفيانه هم به مشام ميرسد و در بعضي از آنها الفاظ عاشقانه و تعبيرات معمول در غزل به صورت رمزي به كار رفته است، هرچند اين حكم در همه موارد آن سخنان قابل تطبيق نيست .
تصوف و عرفان به طور كلي ، ادبيات وسيع قابل ملاحظه اي در انواع تعليمي ، تمثيلي و تغزلي در تمام السنه مهم اقوام اسلامي به وجود آورده است كه قديم ترين آنها البته عربي و فارسي است . تركي و اردو و ساير السنه اسلامي هم از حيث اهميت در مرتبه بعد قرار دارند . در مجموع اين ميراث ادبي آنچه جنبه تعليمي دارد ، كتابهايي چون الرساله القشيريه تصنيف ابوالقاسم قشيري ، كتاب اللمع في التصوف تأليف ابونصر سراج طوسي، منازل السايرين شيخ الاسلام خواجه عبداللـه انصاري هروي ، عوارف المعارف شهاب الدين عمر سهروردي به عربي ، و آثاري چون كشف المحجوب هجويري، شرح تعرف ابوبكر مستملي بخاري ، كيمياي سعادت ابوحامد محمد غزالي ، مرصاد العباد نجم الدين رازي و مصباح الهدايه عزالدين كاشاني را به فارسي مي توان بر سبيل نمونه ياد كرد. آنچه در مقامات مشايخ قوم نوشته شده است و شامل اسرارالتوحيد في مقامات الشيخ ابوسعيد ، فردوس المرشديه در مقامات شيخ ابوالحسن كازروني ، سيرت شيخ الكبير ابوعبدالله ابن الخفيف الشيرازي ، مقامات شيخ احمد جام ، مقامات اوحدالدين كرماني ، رساله سپهسالار و مناقب العارفين در احوال مولانا جلال الدين بلخي رومي است ، نيز به اينگونه آثار ملحق مي شود و شامل مواعظ و مقالات اكابر صوفيه و عارفان گذشته نيز هست .
در زمينه تحقيق كه شامل مقالات و رسالات شوق انگيز در الزام به زهد و توبه ، و دعوت به اعراض از حيات دنيا و تشويق به عشق الهي است ، رسائل منسوب به خواجه عبداللـه انصاري ، آثار شيخ احمد جام ، سوانح شيخ احمد غزالي ، تمهيدات و نيز زبده الحقايق عين القضات همداني ، و رسائل عزيز نسفي نمونه هاي برجسته ادبيات صوفيانه محسوبند .
در زمينه شعر صوفيه در عربي ديوان ابن فارض مصري ( د 633 ق ) مخصوصاً قصيده خمريه ميميه او ، و دو قصيده تائيه اش معروف به كبري و صغري از غرر اشعار قوم محسوب است . در آنچه به زبان فارسي مربوط است ، آثار تعليمي و تحقيقي سنايي ، عطار ، و مولانا جلال الدين رومي عالي ترين تعبيرات از تجارب و تعاليم صوفيانه را عرضه مي كند .
ابن فارض در قصيده خمريه اش ، مسأله عشق الهي ، و در هر دو تائيه خويش علاوه بر آن مسأله ، اجمالي از تجارب شخصي را در مراتب سلوك به تقرير مي آورد و هرچند در بعضي اشعار او جنبه تعليمي نيز آشكار است و به قولي حتي نشانه هايي از تأثير اعتقاد به وحدت وجود پيداست ، جنبه تمثيلي و تغزلي بر اكثر ابيات آن غالب است و در بين صوفيه از او به عنوان سلطان العاشقين ياد كرده اند كه اشاراتي به غلبه جنبه ادبي بر مجموع آثار اوست. تائيه كبراي او مخصوصاً به عنوان يك تغزل صوفيانه شخصي بيشتر قابل درك است تا يك منظومه تعليمي مربوط به تصوف ؛ و همين نكته است كه آن را قطع نظر از اشتمال بر تجارب صوفيانه از خصوص جنبه ادبي بيشتر قابل ملاحظه مي سازد . شرحهايي هم كه بر قصيده خمريه او نوشته شده است ، اهميت ادبي اشعار او را كمتر از اهميت تجارب صوفيانه اش نشان نمي دهد .
بعد از ابن فارض ، اشعار ابن عربي عالي ترين نمونه هاي شعر صوفيانه در ادبيات عربي است . در بين آثار ابن عربي اشارتي به كتاب المعراج او خالي از فايده نيست كه ظاهراً در طرح كتاب كمدي الهي دانته تأثير داشته است و اين نكته اي است كه نخست آسين پالاسيوس در اين باره شواهدي آورده است و تحقيقات جديدتر ترديدهايي را كه در آن باب اظهار شده ، قابل رفع نشان داده است.
سيماي بزرگ ديگر در تصوف عربي ـ بعد از ابن عربي و تا حدي تحت تأثير تعليم او ـ عبدالكريم جيلي ( د 832 ق ) ، مصنف كتاب مهم الانسان الكامل است كه غير از تعليم ابن عربي ، تأثير اثولوجيا نيز در كتاب او مشهود است. جيلي در شعر صوفيانه ، نماينده بزرگ شعر ابداعي در ادبيات صوفيانه عرب محسوب است و گفته شده كه او شايد در زبان عربي آخرين شاعر بسيار بزرگ در بين شاعران صوفي باشد.
شعر تغزلي صوفيانه و حتي شعر تعليمي آن ـ كه خود غالباً از صبغه مضمون تغزلي خالي نيست ـ در ادبيات فارسي البته سابقه طولاني دارد . قديم ترين نمونه ها به ابوزرعه بوزجاني ، رابعه بنت كعب ، و كساني كه اشعار آنها در مجالس شيخ ابوسعيد آمده ، منسوب است . به خود ابوسعيد هم مجموعه رباعيات نسبت داده شده است كه صحت انتساب آن مشكوك مي نمايد. با اين حال ، در بحثي كوتاه از شعر تغزلي صوفيه نميتوان در اين اجمال از اشارت به آثار سنايي ، عطار و مولوي خودداري كرد ، هرچند بعد از آنها آثار مغربي تبريزي و عبدالرحمان جامي هم جالب است ، چنانكه درباره حافظ هم با وجود اشتمال بعضي اشعارش به اشارات عرفاني ، تلقي او به عنوان يك شاعر صوفي، سوء تفاهم گمراه كننده اي است .
سنايي عزنوي نه فقط شعر تغزلي صوفيانه را در ادبيات فارسي آغاز كرد ، بلكه مثنويات تعليمي او از جمله حديقه الحقيقه ، اولين و جالب ترين تجربه در زمينه ابداع شعر تعليمي آميخته با مضامين تمثيلي و تغزلي است. در مثنوي كوتاه سير العباد الي المعاد هم او را بعضي محققان به عنوان پيشرو دانته تلقي كرده اند ، هرچند سير علوي او در اين منظومه با تخلصي كه در مدح يك مقام عصر دارد ، از رفعت و عظمت مي افتد.
فريدالدين عطار كه بعد از سنايي شعر خود را وقف مباحث و تجارب مربوط به تصوف كرد ، ظاهراً بيش از وي حيات ديني واقعي صوفيانه داشت . با اينهمه ، شعر تغزلي او در زمينه تصوف به قدر مثنوياتش كه از مقوله تعليمي است ، شهرت و قبول عام نيافت . البته از شمار بسيار مثنويات منسوب به عطار كه بعضي منتقدان به سبب كثرت آنها ، او را فاقد « لگام هنر » خوانده اند، جز معدودي ـ ظاهراً فقط 4 مثنوي ـ به او قابل انتساب نيست، اما شعر او برخلاف آنچه بعضي منتقدان عصر ما پنداشته اند، فاقد لطف و جمال شاعرانه نيست . به علاوه ، وي در طي اين اشعار در تقرير لطايف و اسرار تصوف شيوهاي تازه ، ساده و تقليد ناپذير ارائه كرده كه خاص اوست .
از مثنويهاي چهارگانه او مثنوي اسرارنامه تاحدي يادآور حديقه سنايي است ؛ ابواب آن با خطابات موعظه آميز آغاز مي شود و طي آنها حكايات جالب بر سبيل تمثيل به ميان مي آيد كه بعضي از آنها شامل احوال شوريدگان ( = مجانين عقلا ) و برخي شامل حكايات كوتاه عبرت آميز است. مثنوي ديگرش الهي نامه است كه صورت يك گفت و شنود طولاني بين يك خليفه با 6 پسر وي را دارد و شاعر طي نقل اين گفت و شنود حكايات مناسب هم به تقرير مي آورد و داستان كه بالتمام بر عنصر گفتار ، تكيه دارد ، صورت قصه در قصه مي يابد و شاعر به مناسبت در طي روايت نكات تعليمي جالب در سراسر كتاب مطرح مي كند . در اين منظومه خليفه طي گفت و شنود با پسران ، نظر آنها را در باب آنچه نزد آنها محبوب ترين چيزهاست ، مي پرسد و آنگاه چيزهاي محبوب آنها را كه عبارت از دختر شاه پريان ، جادويي ، جام جم ، آب حيات ، انگشتري سليمان ، و علم كيمياست ، در نظر آنها اموري كه شايسته دلبستگي نيست ، فرا مي نمايد و مظاهر آنها را به حقايق تأويل مي كند و به اين نتيجه مي رسد كه آنچه مي تواند محبوب و مطلوب واقعي انسان قرار گيرد ، حبّ الهي است و آن با اعراض از متاع دنيا و التزام زهد حاصل مي آيد و بدين گونه ، مثنوي تعليمي با حكاياتي تمثيلي كه جاي جاي در آن هست، تأثير ادبي جالبي در ذهن خواننده مي گذارد و وي را به تأمل در معاني رمزي و تمثيلي قصه دعوت مي كند .
مثنوي ديگر عطار كه نيز از مقوله قصه در قصه است و در چارچوب حكايت اصلي به مناسبت حكايات ديگر به ميان مي آيد ، مصيبت نامه نام دارد كه سير و جست و جوي سالك فكرت را در سلوك راه حقيقت تقرير مي كند و او را در تمام اطوار كاينات به سير و پويه وامي دارد و حتي بر يك يك انبيا و بر عرش و فرش و تمام عوالم گذر مي دهد .
سالك فكرت در طي اين جست و جو از هيچ جا نشان حقيقت را نمي يابد و سرانجام ، هدايت و ارشاد رسول خدا ، مشكل او را حل مي كند و خود او و پير او را كه عقل يا قلب است ، از حاصل اين جست و جو راضي و قانع مي يابد . داستان مشحون از حكايات تمثيلي و اشارات تحقيقي است ، اما منبع آن محل بحث است . بعضي محققان گفته اند : عطار آن داستان را از روي يك حديث نبوي ـ حديث شفاعت ـ ساخته است و به گمان ما چنان مي نمايد كه آشنايي وي با قصه هاي تمثيلي و رمزي منسوب به ابن سينا و غزالي و شيخ اشراق در ايجاد قالب آن بي تأثير نباشد .
مثنوي ديگر عطار ، منطق الطير كه از همه مشهورتر نيز هست ، از يك قصه تمثيلي و رمزي غزالي به نام « رساله الطير » مأخوذ مي نمايد كه گويند برادرش شيخ احمد آن را از عربي به فارسي نقل كرده بود و به احتمال قوي همين نقل فارسي مأخذ عطار در نظم آن بوده است . در آنجا نيز سير اهل طريقت در مراحل سلوك به صورت پرواز مرغان در جست و جوي سيمرغ مطرح مي شود كه هدهد راهنماي آنهاست و بعد از وصول به نهايات سير، سي مرغ كه از مخاطر آن سير طولاني و پر مشقت جان به دربرده اند ، خود را با حيرت در پيشگاه سيمرغ مي يابند ، اينجا مرغان در پايان طي كردن 7 وادي سلوك خويشتن را در پيشگاه جلال سيمرغ با استغناي آن حضرت مواجه مي يابند ، اما لطف حق آنها را از آن حيرت و نيستي بيرون مي آورد و به مقام قرب مجال وصول مي دهد ؛ با اين حال ، ورطه اي عبورناپذير كه بين حق و خلق است ، باقي مي ماند و به آنچه در سير الي اللـه مقام فنا و وحدت مي خوانند ـ و تأمل در آن نزد بعضي عارفان توهم وحدت وجود را پيش مي آورد ـ منتهي نمي شود . آنچه در اين سير براي آنها حاصل مي گردد ، مرتبه بقاء بعد الفناست كه عطار آن را وراي شرح و بيان مي يابد و ادارك قصه را موقوف به سوز و درد مي داند كه در گرو تجربه شخصي است و به وصف و بيان راست نمي آيد .
بعضي قصه هاي فرعي نيز در اين مثنويها هست كه رمزي يا تعليمي است و خود صورت يك منظومه مستقل دارد ، از آن جمله است داستان شيخ صنعان در منطق الطير كه در باب مأخذ آن ، اختلاف است ؛ داستان زن پاكدامن در الهي نامه كه يادآور قصه كنستانس در منظومه « حكايات كنتربري » تصنيف جفري چاسر و مأخذ اوست ، از قصههاي نادر جالب در تمام ادبيات ايران محسوب است ؛ چنانكه شمار بسياري حكايات و اقوال نكته آميز عبرت آموز كه از قول مجانين عقلا در سراسر مثنويهاي وي هست و بالغ بر 115 حكايت مي شود، نيز هم از جهت نگاه تصوف بر اين طايفه و هم از لحاظ «انديشههاي ثابت» كه بر احوال آنها قاهر است ، در تاريخ ادبي ايران اهميت خاص دارد.
مثنوي معنوي اثر عظيم بي همتاي مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي ( د 672 ق ) عظيم ترين حادثه ادبي در عرفان اسلامي و بزرگ ترين اثر تعليمي تصوف در ادبيات ايران است كه به اعتقاد بعضي محققان تقريباً در تمام السنه و قرون عالم بي همانند است . مجموع اشعار تغزلي صوفيانه مولانا هم كه به نام مرشد روحاني او شمس الدين محمد تبريزي به ديوان شمس معروف شده است ، به نظر مي رسد كه در شعر تغزلي صوفيانه همين مرتبه را داشته باشد . ملاقات شمس تبريزي با مولانا در قونيه تختگاه روم (642 ق) كه منجر به ارادت و عشق مولانا در حق شمس شد ، در تاريخ تصوف و عرفان حادثهاي بي همتا و تقريباً تفسيرناپذير است . اما تأثير عظيم آن اين شد كه از وجود مولاناي واعظ ، زاهد و مدرس و محقق و مفتي قونيه يك صوفي عارف شاعر پديد آمد كه بعد از آن تا پايان عمر ، اكثر اوقاتش در شعر و سماع و تأمل و تفكر صوفيانه مصروف شد. شرح اين تبدل حال كه كه نوعي ولادت ثاني را براي مولوي پيش آورد، و حتي ذكر ساير آثار وي و نام اصحاب و مريدان و خلفاي او كه سالها بعد از وي منجر به ايجاد يك طريقه پايدار ـ سلسله مولويه ـ گشت، نيز شرح جداگانه لازم دارد .
آنچه محققان ايراني و غير ايراني در اين زمينه ها انجام داده اند ، فقط تصويري محدود از ارزش معنوي اين كتاب عظيم را به بيان مي آورد ؛ چنانكه شروح متعدد هم از همان دوران نزديك به عهد حيات مولانا تا امروزه به السنه فارسي ، تركي و عربي در باب مثنوي تصنيف شده است كه هنوز تمام لطايف و اسرار آن را شامل نيست ؛ همچنين ديوان شمس مولانا ، معروف به ديوان كبير را در مجموع ادبيات اسلامي به نحو بي همانندي مي توان شامل تجارب صوفيانه يافت . اين دو اثر عظيم كه از حيث وسعت تأثير، همانند آثار ادبي ، و از حيث مضمون تعليم به كلي با آن آثار مغايرند ، در عين حال همانند آثار ابن عربي علاوه بر تصوف زنده و تجربه شده تقريباً تمام معارف صوفيه و آثار و احوال مشايخ بزرگ قوم را در پرتو قرآن و حديث ، و در عين حال تحت جاذبه ادراكات و مواجيد شخصي مولانا تقرير مي كنند و در جاي خود و حتي به مراتب بيش از آثار ابن عربي صورت يك دائره المعارف تصوف را عرضه مي دارند و البته مثل آنها و بيش از آنها تأمل در لطايف و اسرار كلام را از خواننده مطالبه مي كنند .
منظومه تعليمي كوتاه تقريباً هزار واندبيتي گلشن راز هم كه به وسيله شيخ محمود شبستري از محققان صوفيه در جواب سؤالات امير حسيني هروي به نظم آمده است ، بنايي فوق العاده ، اما كوچك به نظر مي رسد كه متضمن دقايق بسيار است كه مخصوصاً در عهد صفويه ، چنانكه از قول بعضي جهانگردان آن عصر نقل است ، يك مجموعه كامل در زمينه تصوف به شمار مي آمده ، و مثل فصوص الحكم ابن عربي و تا حدي در همان ميزان موضوع درس و بحث و شرح و تفسير واقع بوده است . كثرت شروح متعدد كه براي اين كتاب كوچك نوشته اند ، از وسعت دايره شهرت آن حاكي است.
در دوران كلاسيك ادبيات فارسي شعر به قدري تحت تأثير تعليم اهل تصوف واقع بوده است كه تقريباً هر شاعر بزرگ آن ادوار صوفي بود ، يا هر صوفي آن ايام يك شاعر بزرگ عصر محسوب مي شد.
عرفان و انتظار بشر از دین1
انتظار بشر از دین از مباحث زیربنایی است كه در سالهای اخیر مورد توجه اندیشهوران قرار گرفته، و نگارنده درصدد است تا این مسأله را از منظر عارفان و عرفان نظری بررسی كند؛ البته عنوان انتظار بشر از دین، در منابع عرفانی یافت نمیشود؛ ولی مفاهیمی مانند شریعت، طریقت، حقیقت، رسالت، نبوت، ولایت و انسان كامل میتوانند دیدگاه معینی را در این حوزه به ارمغان آورند. مهمترین نیاز بشر به دین در عرفان اسلامی، معرفت ذات حق تعالی، اسما، صفات، احكام، اخلاق، تعلیم به حكمت و قیام به سیاست است.
در ادامهٔ مقاله، دیدگاه عارفانی چون محییالدین بن عربی، حمزه فناری، عزیزا نسفی، عبدالصمد همدانی، سیدحیدر آملی دربارهٔ انتظار بشر از دین مطرح، و در پایان به مقایسهٔ دین اسلام و عرفان نظری اشاره، و عدم مطابقت كلی این دو حوزه تبیین شده است؛ گرچه اهداف عرفان كه سیر و سلوك و قرب الاهی است، از دین اسلام ظهور مییابد.
عارفان اسلامی در منابع عرفانی خود، مسأله یا بحثی را با عنوان نیاز انسان به دین یا انتظار بشر از دین نگشودهاند؛ ولی ذیل عناوینی چون شریعت، طریقت، حقیقت یا رسالت، نبوت و ولایت و نیز انسان كامل و حقیقت محمدیه، مطالب ارزندهای نگاشتهاند كه به مباحث ما ارتباط محكمی دارد. در این نوشتار، افزون بر تبیین پارهای از مفاهیم عرفانی، به اختصار، دیدگاههای برخی از چهرههای برجستهٔ عرفان اسلامی را بیان خواهیم كرد.
مقام نبوت، خبر و اطلاعدادن از حقایق الاهیه و معارف ربانی از حیث ذات، صفت و اسم است. این مقام، بر دو قسم نبوت تعریف و نبوت تشریع منشعب شده است. نبوت تعریف، معرفت ذات، صفات، اسما و افعال، و نبوت تشریع، نبوت تعریف افزون بر تبلیغ احكام، تأدیب به اخلاق، تعلیم به حكمت و قیام به سیاست است، و این قسم از نبوت را رسالت نیز میگویند.۲ مقصود از نبی، انسان كاملی است كه از جانب خداوند مبعوث شده تا بندگان او را به نیازمندیهای آنان آگاه، و از گناه دور كند؛ چنانكه حقتعالی میفرماید:
لقد منا علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم ... لفی ضلال مبین.۳
نیز میفرماید:
ولولا فضلا علیكم و رحمته؛۴ اگر [به واسطهٔ بعثت انبیا و فرستادن كتابهای آسمانی و ادای تكالیف] فضل و رحمت خداوند بر شما نمیبود، هرگز هیچ یك از شما پاك نمیشدید:
ما زكی منكم من احد ابداً؛۵
یعنی در غیر این صورت، هیچ یك از شما از تاریكی و گمراهی و بدبختی دنیا و آخرت رهایی نمییافتید.
عارفان اسلامی در تقسیمبندی دیگری، نبوت را به دو قسم «نبوت مطلقه» و «نبوت مقیده» تقسیم كردهاند. نبوت مطلقه، عبارت از آگاهی بر حقایق الاهی و دقایق ربانی است؛ آنگونه كه تحقق دارند؛ بنابراین، نبوت، مستلزم آگاهی از حقایق ممكنات، اعم از موجود و غیرموجود و ماهیات معدومه و اعیان ثابته است و نبوت مقیده، اخبار از حقایق الاهی یعنی معرفت ذات حقتعالی، اسما، صفات و احكام الاهی است. نبوت مطلقه و مقیده، برای هیچ كس جز كسی كه مستحق و سزاوار خلافت الاهی باشد، میسر نخواهد شد و چنین كسی باید بالفعل و در عمل، خلیفه باشد؛ بنابراین، نبوت مطلقه و مقیده، به حقیقت محمدیه باز میگردند. انبیا، علوم الاهی را فقط از وحی خاص الاهی دریافت میكنند؛ زیرا بر قصور و ناتوانی عقل از ادراك آن امور عالمند.۶ نتیجهٔ سخن آن كه از این بحث مختصر در باب نبوتشناسی روشن شد كه انتظار بشر از دین از دیدگاه عارفان اسلامی، آگاهی از معرفت ذات، صفات، اسما، افعال، احكام، اخلاق، تعلیم به حكمت و قیام به سیاست است.
دربارهٔ ولایت نیز مطالب عمیقی در عرفان نظری مطرح شده است كه در حد ارتباط با این مسأله بدان خواهیم پرداخت.
▪ ولایت از حیث اولیا، به سه قسم:
۱) ولایت الاهی،
۲) بشری،
۳) ملكی تقسیم میشود.
ولایت بشری نیز به دو قسم ولایت عامه و خاصه یا مطلقه و مقیده انشعاب مییابد.
▪ ولایت عامه، در عرفان به سه معنا بهكار رفته است:
الف) نخست بهمعنای تولی و تصدی بعضی از مردم بر بعضی دیگر،
ب) معنای دوم، یعنی ولایت عموم مؤمنان صالح بر حسب مراتبشان،
ج) سومین معنای ولایت عامهٔ بشری، ولایت مطلقه است؛
اما ولایت خاصه، مقامی است كه عارفان در اثر سیر و سلوك معنوی و گذراندن سفر از خلق به حق به مقام فنای در حق رسیده، جهات بشری را كنار میگذارند و حقتعالی به صفات و تعینات ربانی در آنان تجلی میكند و صحیفهٔ دل را از رذایل و خبائث نفسانی تطهیر میسازند و به جناب حق توجه كامل مییابند.
از اغیار بریده، دل به آستان دوست آرمیده، به میزان تقربشان به حق، از حقایق حضوری شهودی و علوم غیبی اطلاع مییابند. در این مرحله، ولیا با الهام و ارشاد غیبی و وحی الاهی با حقتعالی پیوند شدیدی برقرار ساخته، صاحب كرامت و خرق عادت، و مبدأ افعال الاهی میشود و حقتعالی با چشم او میبیند و با گوش او میشنود و با دست او انجام میدهد و این، همان وصول به مقام قربالنوافل است كه هیچ گاه منقطع نمیشود و همیشه دوام مییابد؛ زیرا ولایت، باطن نبوت، و نبوت، ظاهر ولایت، و ولایت، فوق نبوت و رسالت است و مقصود از ختم ولایت عامه و خاصه نیز ختم زمانی نیست؛ بلكه ختم احاطهای است؛ یعنی خاتم اولیا از حیث اطلاق و احاطه، بر جمیع ولایات احاطه دارد و نزدیكترین سالكان به حق تعالی است، نه اینكه ولی دیگری تحقق نیابد. نزد شیعه، خاتم ولایت مطلقه، حضرت علی۷ و خاتم ولایت خاصه، حضرت مهدی - عجلا تعالی فرجه - است.۷ سیدحیدر آملی در تفسیر «ولی» میگوید:
مقصود از ولی كسی است كه خدای سبحان، متولی امر او شده و از عصیان، محافظتش كند و او را به نفس خود وانگذارد. چنین كسی از حیث كمال، به مقام رجال و مردان حق نائل شده است. خدای متعالی دربارهٔ اینان میفرماید: و هو یتولی الصالحین، و در جای دیگر میفرماید: رجال لاتلهیهم تجارهٔ و لابیع عن ذكر ا ...؛ ولی از جهتی محبوب است و از جهتی محب. چنانچه در مقام محبوبی باشد، ولایت او كسبی و موقوف به چیز دیگری نیست؛ بلكه ازلی، ذاتی، وهبی و الاهی است؛ اما اگر ولی، در مقام محبی باشد، ناگزیر از آن است كه به صفات الاهی، متصف، و به اخلاق ربوبی، متخلق باشد تا عنوان ولی بر او صدق كند و گرنه ولی نخواهد بود.۸
تفاوت نبی و رسول و ولی این است كه نبی و رسول، دارای تصرف در خلق بر حسب ظاهر و شریعت هستند؛ اما ولی بر حسب باطن و حقیقت در آنان تصرف میكند؛ به همین جهت، ولایت، از نبوت بزرگتر است.۹ جملهٔ عارفان، نائل شدن به مقام ولایت خاصه را بهرهمندی از شریعت و دین معرفی كردهاند كه رسیدن به مقام قربِ نوافل و تعینات ربانی و تطهیر نفس از خبائث، فقط از طریق دین و دینداری و سیر و سلوك برگرفته از شریعت میسر است؛ بنابراین، یكی از انتظارات عارفان از دین، كسب مقام ولایت خاصه است.
عنوان دیگری كه شناخت آن در مسألهٔ انتظار بشر از دین ضرورت دارد، عنوان شریعت است. عارفان اسلامی به اتفاق آرا به لزوم و ضرورت شریعت فتوا داده و بیان شریعت را از مهمترین انتظارات منطقی عارفان از دین شمرده و بر این اساس فرمودهاند:
ان الشرع وضع الهی و ترتیب ربانی واجب علی الانبیأ و الاولیأ: القیام به والامر باقامته اعنی واجب علیهم تكمیل مراتبه الثلاثهٔ الجامعهٔ لجمیع المراتب،۱۰
و طریق رسیدن به مقام محبت و معرفت را همانا شریعت میدانند:
واعلم ان الطریق الحق الذی طلب ا سبحانه بمثل قوله «اجبت او اردت ان اعرف فخلقت الخلق» ان یعرفوه به هو ماجأت به السنهٔ التشریع المنزلهٔ علی الرسل صلوات ا علیهم اجمعین؛۱۱
بنابراین هر گاه كه اقامت دین كنی به انقیاد اوامر و احكام او كه عبارت از شرع است، كمال تو حاصل گردد و از سُعدا باشی،۱۲ و اما منصب تشریع و قانونگذاری و نیز نسخ پارهای از احكام شریعتی كه پیشتر وضع شدهاند فقط به وسیلهٔ رسول و نبی انجام میپذیرد،۱۳ و سر اینكه نبوت تشریع و رسالت در نبی اكرم۶ انقطاع پذیرفته، این نكته است كه رسول اكرم صاحب مقام جمعی است و مجالی برای تشریع هیچ یك از آفریدگان پس از او باقی نمیماند؛ به همین جهت شریعت او جاودان و حاكم بر دیگر شرایع است۱۴ و همچنین صاحب شریعت اسلامی، جامع تمام كلمات الاهی است؛ به همین دلیل، شریعت اسلام كاملترین شرایع به شمار میرود؛۱۵ زیرا حكمت أخذ شریعت، كمال انبیا و غایت صفای بواطن و ظهور تجلی حق بر آنها است كه توان درك فرشته و احكام الاهی و كشف اعیان ثابته را مییابند.۱۶
شایان ذكر است كه گر چه شریعت و رسالت ختم شده، باب كسب معارف و حقایق الاهی بدون تشریع بر بندگان صالح باز است؛ چنانكه باب اجتهاد در احكام فرعی نیز بسته نشده است؛۱۷ به همین دلیل، نبوت و رسالت نزد عارفان به دو قسم منشعب شده است: قسمی كه به تشریع تعلق دارد و قسمی كه به اخبار از حقایق الاهی و اسرار غیوب و ارشاد باطنی عباد مرتبط است و آنچه انقطاع مییابد، قسم نخست از نبوت و رسالت است.۱۸ محییالدین بن عربی علت اختصاص شریعت به انبیا را غیراكتسابی خواندن و وهبیه دانستن نبوات و شرایع دانسته است.۱۹ او در تبیین گسترهٔ شریعت، به ارشاد انسان جهت اصلاح قلوبشان و تفریق خواطر محموده و مذمومه و بیان مقاصد شرع اشاره میكند۲۰ و ضمن پذیرش حُسن و قبح، و ذاتی بودن آن دو برای اشیای حَسَن و قبیح، به توانایی ادراك انسانی برای پارهای از حُسن و قُبحها از حیث كمال و نقص یا غرض یا ملائمت و منافرت با طبع، و عدم توانایی ادراك پاره دیگری از حسن و قبحها اعتراف میكند و برای شناخت دستهٔ دوم از حسن و قبحها، شریعت را لازم و ضرور میداند.۲۱ ابن عربی، افزون بر ضرورت شریعت در مقام ثبوت، به لزوم شریعت در مقام اثبات نیز پرداخته، تصریح میكند كه شریعتِ اسلام، كافی و غنی است و انسانها در شناخت آن به فقیهان و عالمان شرع نیازمندند و اگر انسانی بمیرد و اصطلاحات مربوط به جوهر و عرض و جسم و جسمانی و روح و روحانی را نداند، حق تعالی از او پرسوجو نمیكند؛ اما از تكالیف شرعی او خواهد پرسید.۲۲
پینوشتها:
عبدالحسین خسروپناه
.۱ عضو هیأتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
O تاریخ دریافت: ۷/۴/۸۱ o تاریخ تأیید: ۷/۵/۸۱
.۲ سیدحیدر آملی: المقدمات من نص النصوص، تصیح هنری كربن و عثمان اسماعیل یحیی، ص ۱۶۷ و ص ۲۷۱.
.۳ آلعمران (۳): ۱۶۴.
.۴ نسأ (۴): ۸۳.
.۵ نور (۲۴): ۲۱.
.۶ داوود قیصری: شرح فصوص الحكم، به كوشش سیدجلالالدین آشتیانی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۵۷ ش، ج ۱، ص ۱۳۲ و ۱۳۳ و ج ۲؛ تاجالدین خوارزمی: شرح فصوص الحكم، انتشارات مولی، ۱۳۶۸، ص ۳۲؛ سیدحیدر آملی: المقدمات من نص النصوص، ص ۱۷۴ و ص ۲۷۰؛ همو: اسرار الشریعه، ص ۹۰.
.۷ داوود قیصری: شرح فصوص الحكم، الفصل الثانی عشر من المقدمهٔ فی النبوهٔ و الرسالهٔ و الولایهٔ، ص ۱۴۶؛ خواجه عبدا انصاری: شرح منازل السائرین، باب الغرق تصحیح محسن بیدارفر، ص ۴۹۲ - ۴۹۵؛ سیدحیدر آملی: المقدمات من نص النصوص، ص ۱۶۷ - ۱۶۹؛ همو: جامع الاسرار، ص ۳۸۶ - ۳۸۷؛ روحا موسوی خمینی [امام]: مصباح الهدایه الی الخلافهٔ و الولایهٔ، ص ۵۰ به بعد؛ سیدحیدر آملی: اسرار الشریعه، ص ۱۰۱؛ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیهٔ، عثمان یحیی، ابراهیم مدكور، المكتبهٔالعربیه، باب الثانی و الخمسون و مائه، ج ۱۴، ص ۵۱۴ همو: التجلیات الالهیهٔ، تصحیح عثمان اسماعیل یحیی، ص ۲۹۹ - ۳۰۱.
.۸ سیدحیدر آملی: المقدمات من نص النصوص، ص ۲۷۰.
.۹ همان، ص ۱۶۸ و ۱۶۹.
.۱۰ همو: جامع الاسرار، ص ۳۵۹.
.۱۱ همو: المقدمات من نقد النصوص، ص ۱۲۹.
.۱۲ تاجالدین خوارزمی: شرح فصوص الحكم، ص ۳۱۸.
.۱۳ سیدحیدر آملی: المقدمات من نقد النصوص، ص ۲۱۳؛ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیهٔ، ج ۱۴، ص ۶۱۶ و ج ۱۳ ص ۷۷ و ج ۲ ص ۳۳۱ و ص ۳۵۶.
.۱۴ روحا موسوی خمینی [امام]: مصباح الهدایهٔ الیالخلافهٔ والولایهٔ، ص ۹۰.
.۱۵ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیهٔ، ج ۲، ص ۳۰۹ و نیز ج ۳ ص ۳۵۷.
.۱۶ تاجالدین خوارزمی: شرح فصوص الحكم، ص ۵۸۹.
.۱۷ همان ص ۴۸۳.
.۱۸ داوود قیصری: شرح فصوص الحكم، ج ۱ ص ۲۴۳؛ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیهٔ، ج ۳، ص ۳۹۱.
.۱۹ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیهٔ، ج ۴، ص ۱۲۱.
.۲۰ همان، ص ۲۰۴.
.۲۱ همان، ج ۱، ص ۲۰۶.
.۲۲ همان، ص ۱۶۱.
.۲۳ همان، ص ۲۶۳.
.۲۴ عبدا جوادی آملی: تحریر تمهید القواعد، ص ۴۷، ۵۴۷ و ۵۶۱؛ عزیزالدین نسفی: الانسان الكامل الجیلی، ج ۲، ص ۷۵؛ روحا موسوی خمینی [امام]: مصباح الهدایه الیالخلافهٔ والولایهٔ، ص ۳۵؛ محمد بن حمزهالفناری: مصباح الانس، تحقیق: محمد خواجوی، انتشارات مولی، ص ۶۲۲؛ عبدالرحمن حاج: نقد النصوص شرح نقش فصوص، ص ۶۱ و ۶۲.
.۲۵ ر.ك محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیه، ج ۱، ص ۱۱۸ و ۱۵۳ و ۳۸۹؛ عبدالرحمن حاج: نقد النصوص فی شرح نقش فصوص، ص ۳۰ - ۶۱ داوود قیصری: شرح فصوص الحكم، ج ۲، ص ۴۰۹.
.۲۶ ر.ك: محسن جهانگیری: محییالدین، ص ۳۲۸.
.۲۷ روحا موسوی خمینی [امام]: مصباح الهدایه الیالخلافهٔ والولایهٔ، ص ۸۳.
.۲۸ محمدجواد حسینی عاملی: مفتاح الكرامه فی شرح قواعدالعلامه، ص ۵۶ - ۶۰ و ص ۶۵.
.۲۹ محییالدین بن عربی: الفتوحات المكیه، ج ۳، ص ۱۸۷ - ۱۹۳.
.۳۰ محمدبن حمزه الفناری: مصباح الانس، ص ۱۷ - ۲۷.
.۳۱ عزیزالدین نسفی: الانسان الكامل، تصحیح: ماریژال موله، تهران، كتابخانه طهوری، ص ۹۳ و ۹۴.
.۳۲ ر.ك: مولا عبدالصمد همدانی: بحرالمعارف، ترجمهٔ حسین استاد ولی، حكمت؛ ۱۳۷ ش، بخش نبوت و ولایت.
.۳۳ سیدحیدر آملی: اسرار الشریعهٔ، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۴۵.
.۳۴ همان، ص ۲۴.
.۳۵ همان، ص ۲۳، و ۳۶ و ۳۷.
.۳۶ همو: المقدمات من نصالنصوص، ص ۲۷۹
.۳۷ همو: جامع الاسرار و منبعالانوار، تصیح هنری كربن و عثمان اسماعیل یحیی، انستیتو ایران و فرانسه، پژوهشهای علمی، ص ۳۶ و ۳۷.
.۳۸ همان ص ۶۶ و ۶۷.
.۳۹ همو: المقدمات من نصالنصوص، ص ۳۷۳.
.۴۰ همو: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص ۳۴۴ و ۳۴۵.
.۴۱ همان: ص ۳۴۴ همو: اسرار الشریعهٔ، ص ۵.
.۴۲ همان، ص ۳۴۶ و ۳۴۷؛ همان، ص ۳۱.
.۴۳ همان، ۳۴۶ و ۳۴۷؛ همان، ۶.
.۴۴ همو: اسرارالشریعهٔ، ص ۳۵.
.۴۵ همان، ص ۹۳ و ۹۴؛ همو: جامع الاسرار، ص ۳۴۶ ، ۳۴۷؛ همو: المقدمات من نصالنصوص، ص ۱۶۸.
.۴۶ همو: اسرارالشریعهٔ، ص ۹۵ - ۱۰۲.
.۴۷ همو: المقدمات من نصالنصوص، ص ۲۵۰ و ۲۵۱.
.۴۸ همو: اسرار الشریعهٔ، ص ۳۹ - ۴۲؛ همو: جامع الاسرار، ص ۳۷۲ و ۳۷۳.
.۴۹ همو: جامع الاسرار، ص ۳۷۰.
.۵۰ همو: اسرار الشریعه، ص ۳۹ - ۴۲؛ همو: جامع الاسرار، ص ۳۷۲.
.۵۱ سیدحیدر در كتاب المقدمات من نص النصوص، صفحهٔ ۳۴۸ تا ۳۵۰ جهت اثبات ناتوانی عقل به حقیقت توحید اشاره میكند كه به دست عقل و فهم و تصرف فكر و وهم و به احاطه اشارت و عبارت نمیآید؛ گرچه وصولی به مرتبه توحید برای اهل معرفت میسر است. نیز در جامع الاسرار، ص ۳۷۱ به ناتوانی عقل بشر از سر موت و سر جبرئیل و سر ملك الموت اشاره میكند.
.۵۲ همو: جامع الاسرار، ص ۶۹.
.۵۳ همان، ص ۴۱.
.۵۴ فریدالدین عطار: تذكرهٔالاولیأ، ج ۱، ص ۱۳۳.
.۵۵ محمد بن منور: اسرارالتوحید، امیركبیر، ص ۲۹۷.
.۵۶ ابنسینا: الاشارات و التنبیهات، نشر كتاب، قم، ۱۳۷۷ ش، نمط نهم، مقامات العارفین.
.۵۷ مقدمه قیصری بر شرح تائیهٔ ابنفارض، برگرفته از دكتر سیدیحیی یثربی: عرفان نظری، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص ۲۱۵.
.۵۸ همان، ص ۲۱۸.
.۵۹ همان، ص ۲۳۳.
.۶۰ عبدا جوادی آملی: تحریر تمهید القواعد، ص ۵۵.
.۶۱ همان، ص ۹۱ و ۹۲.
.۶۲ همان، ص ۱۴۹.
.۶۳ كمال الدین عبدالرزاق القاسانی: اصطلاحات الصوفیهٔ، ج ۲، تحقیق الدكتور محمد كمال ابراهیم جعفر، انتشارات بیدار، چاپخانه امیر، قم، ۱۳۷۰، ص ۱۴۴؛ سید حیدر آملی: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص ۳۴۳ - ۳۵۰
بلاغ