-
کلاغ پر
زمستونا كلاغا
جيغ مي زنن تو باغا
گنجشك پر
كفتر پر
گلهاي باغچه پرپر
ابر سياه آ ورديم
ستاره ها رو برديم
ابراي دسه دسه
تو آسمون نشسه
شلاق باد و سرما
مي فر ما يين بسم اله
بهار مياد پاورچين
پيرهن سبز چين چين
جار مي زنه رو پرچين
سرما و بادو بردم
شكوفه به بار آوردم
ابرارو بارون كردم
باغو گلبارون كردم
كلاغ پر
خزون پر
زمستون و برگ ريزون پر
روي درخت پسته
چلچله لونه بسته
آسمون بالا بالا
ستاره مي خواي بسم اله
شاعر : ناصر كشاورز
-
يكي بود يكــــــــــي نبود
زيــــر گــــــــنبد كـــــبود
صبح تا شب ميون كوچه
مملي بود و يه جـــــوجه
با سر و دم حـــــــــنايي
يه جوجه ي پرطـــــــلايي
تنبل ته كــــلاس بــــود
مملي كه كم حواس بود
زنگ حساب يا هندسه
تو كلاس و توي مدرسه
فكر بازي تــوي كوچه بود
مملي به فكر جوجه بود
-
سلام
خوشحالم که دوستان دیگه هم راغب شدن تو این تاپیک شرکت کنن
ممنون
امیدوارم ادامه پیدا کنه
همیشه شاد و موفق باشید
.....................
شعله هاي آتش
يك شب مهتابي
دهكده رفته به خواب
باپدر مي گشتيم
لب رودي پر آب
سردمان بود و پدر
آتشي روشن كرد
هركس از هر گوشه
تكه چوبي آورد
شعله هاي آتش
سرخ و نارنجي و زرد
چهره هاي ما را
نورباران مي كرد
ناگهان«احمد» گفت:
بچه ها،آن بالا
شعله ها ساخته اند
شكل طاووسي را
بعد از آن هرشعله
پيش چشمان ما
شكل مخصوصي داشت
زنده بود و زيبا
شعله اي،اسبي بود
شعله اي، يك آهو
شعله اي،شكل عقاب
شعله اي هم يك قو
كم كم آتش خوابيد
زير خاكستر و دود
شاد بر مي گشتيم
چه شب خوبي بود .
شاعر : صفورا نيرّي
-
رشته ، رشته
از خانه ابر
بيرون مي آيي
در آسمانها
پر مي گشايي
مثل ستاره
مثل فرشته
يا دانه، دانه
يا رشته رشته
رقصان مي آيي
شاداب و چالاك
تا خوش بخواني
بر دامن خاك
از روشنايي
رنگ اميدي
بر كشتزاران
فرش سپيدي
هم مي درخشي
مانند الماس
هم نرم هستي
مثل گل ياس
نام تو برف است
اما خودت آب
فرزند دريا
همرنگ مهتاب
شاعر : محمود كيانوش
-
اي رود زيبا
پاك و زلالي
بي رنگ و پر آب
پيوسته جاري
همواره بي تاب
خندان و پر شور
مي آيي از راه
در دست داري
تصويري از ماه
از نغمه تو
شد دشت زنده
روييده بر لب
گلهاي خنده
در كوه و صحرا
در پيچ و تابي
هم هستي آرام
هم پر شتابي
همواره باشي
اي رود زيبا
جاري از اينجا
تا شهر دريا
شاعر : ايرج اصغريلو
-
نگاه
در نگاه من نرگس
يك فرشته ناز است
چشم زرد و خوشبويش
رو به چشم من باز است
انگور براي من
يك ميوه خالي نيست
حبه حبه جان دارد
حرف من خيالي نيست
سيب سرخ را، وقتي
مي شود سلامش كرد
بهتر است از اينكه
گاز زد تمامش كرد
مي شود كه ساعتها
با شكوفه اي گل گفت
بادرخت صحبت كرد
آفرين به بلبل گفت.
شاعر : ناصر كشاورز
-
بهار آمد ميان كوچه ما
بهار آمد ميان كوچة ما
و دستش را براي من تكان داد
سوار يك دوچرخه بود و از دور
به من خورجين سبزش را نشان داد
كت و شوار سبزش گل گلي بود
به روي آستينش شاپرك داشت
ركابش چون پرستو دور ميزد
به جاي زنگ، چرخش قاصدك داشت
كلاهش صورتي بود و نگاهش
مرا ياد كبوترهايم انداخت
كمي خنديد و از خورجين، گلي را
درآورد و به پيش پايم انداخت
گلم را از زمين برداشتم زود
به دنبالش سركوچه دويدم
بهارم را وليكن در خيابان
ميان آنهمه ماشين نديدم
محمدكاظم مزيناني
-
آفتاب امروز غوغا ميكند
آفتاب امروز غوغا ميكند
آتشي در كوچه برپا ميكند
مادرم ميآيد و از لاي در
بازي ما را تماشا ميكند
خوب ميدانم، مرا ميخواهد او
چون كه هي اين پا و آن پا ميكند
باز شيطان ميرسد، با شيطنت
توي گوشم نرم نجوا ميكند
ميروم يك گوشة دنج و مرا
هر كه در كوچه است، حاشا ميكند
از ته دل خندهاي سر ميدهم
خندهام مشت مرا وا ميكند
عاقبت مادر، مرا در كنج در
پشت يك لبخند، پيدا ميكند
با نگاه مهربانش، باز هم
مِهر خود را در دلم جا ميكند
چشمهاي او برايم عشق را
با زباني ساده معنا ميكند
بيوك ملكي
-
قاصدك
قاصدك، راست بگو
از كجا آمدهآي؟
با چه پيغام خوشي
نزد ما آمدهاي؟
اي كه بر اسب نسيم
ميشوي نرم سوار
ميكني با دل شاد
همه جا گشت و گذار
همه در خانة خود
ميپذيريم تو را
ميدويم از پي تو
تا بگيريم تورا
ولي از بس سبكي
ميروي با نفسي
خوش نداري كه خورد
بر تنت دست كسي
هست تا اسب نسيم
روز و شب در سفري
ميروي كوي به كوي
قاصدي خوش خبري
محمود كيانوش
-
گل پر
ستاره مياد تو باغ
مي گه با خنده
گلپري
گلپرپري
گلي يا پرنده ؟
گلپري اخم مي كنه
چشماشو مي بنده
مي گه اين چه حرفيه
مگه نمي دوني ؟
لونه ام از برگ گله
خودم پرنده
ستاره جست مي زنه
اين سو و اون سو
مي گه اسمت رو بگو
كفتري يا كوكو؟
سر و دمبت چي شده
بال و پرت كو؟
گل پري داد مي زنه:
صد بار كه گفتم
اسم من گلپريه
گلم و پرنده
ماه و خورشيد رو پرم
لونه مي بنده
ستاره چشمك زنون
ازش مي پرسه
اگه تو پرنده اي
با برگ و غنچه
مي توني پر بزني
تا لب باغچه ؟
ستاره ناز مي كنه
با لب غنچه
مي گه تو ستاره اي
تو رو چي به باغچه ؟