نقل قول:
من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!
قبلا به این پرسش شما جواب داده شده :
نقل قول:
دوست عزیز روند تغییرات سلولی چیزی نیست که به یکباره انجام بگیره . مثلا بعد از هفت سال کل سلول های گذشته از بین برن و سلول های جدید جانشین بشن .
این روند بصورت مکرر و به مرور زمان انجام میشه و تا پایان عمر فرد ادامه داره .
انسان درک میکنه که کی هست چون که چیزی به اسم مغز و حافظه داره . بوسیله همین مغز و حافظه شخص خصوصیات اخلاقی , عادات روزمره , خاطرات و خیلی موارد دیگه که ذخیره شده رو به یاد میاره و شخص مورد نظر بوسیله تفکر و مرور اونا میتونه به یاد بیاره که کی بوده و هست.
مثلا وقتی شخصی ضربه ای به سرش وارد میشه , پزشکان میگن که آسیب مغزی دیده و از به یاد آوردی خاطرات گذشته ناتوان شده و نمیتونه به یاد بیاره که کی بوده.
اگر این قضیه به روح مرتبط بود دیگه نباید با همچین ضربات و آسیب های مغزی شخص دچار فراموشی بشه . چون که به گفته شما روحه که خصوصیات فردی رو یادآوری میکنه.
ولی داریم می بینیم که همچین چیزی نیست و همه موارد بوسیله مغز پردازش و یادآوری میشه .
شما قوه ادراک و تجزیه و تحلیل مغز رو به سلولهای بدن ربط میدین که بعد بتونین به وجود روح در بدن برسین ؟!
نقل قول:
اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
خلاصه هر اعتقادی یه اعمالی رو می طلبه.
باور به شیطان - خدا و این موارد در تصمیم گیری همه افراد دخیل نیست .