امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
امید
Printable View
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
امید
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
عود
سختش نکن دیگه :31:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
قلب
کم کش ايشان را که کشتن سود نيست
دين ندارد بوى، مشك و عود نيست
مو
در صد هزار بند بماند چون موي تو
آن خسته را كه دست خيال تو مو گرفت
سوته دل
بهارم بی خزان ای گلبن مو
چه غم کنده ببو بیخ و بن مو
برس ای سوته دل یکدم به دردم
ته ای امروز دل تازه کن مو
عزیز
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
کلمه راحت : خنگ
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان، آن و این
هم بتوان ساخت به نان جوین
ور نبود جامهٔ اطلس تو را
دلق کهن، ساتر تن بس تو را
شانهٔ عاج ار نبود بهر ریش
شانه توان کرد به انگشت خویش
جمله که بینی، همه دارد عوض
در عوضش، گشته میسر غرض
آنچه ندارد عوض، ای هوشیار
عمر عزیزیست، غنیمت شمار
پری
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
دوست
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
سعادت