[QUOTE]
حس از عقل جداست
[/QUOTE]
وا چه حرفایی آدم می شنوه این روزها، کجای حس از عقل جداست؟
یه نفری رو در نظر بگیرین که کور نیست (فکر کنم فرض کردن اونقدر ها هم سخت نباشه) این آدم می خواد از خیابون رد میشه میبینه یک ماشینی به طرف اش میاد، عقل بهش میگه اگه قصد نداری خودت رو به کشتن بدی
واستا، آدم هم وامیسته، فکر می کنم این ساده ترین مثالیه که میشه زد از اینکه حس بینایی با عقل در ارتباطه از نظر تجربه این یک بدیهی است که همه حس ها به عقل وصل اند، از نظر زیست شناسی هم که چگونگی ارتباط مغز با اعضایی که حس دارند ثابت شده است و هر روز بیماری های زیادی رو از این را تشخیص و درمان می کنن. خیلی خنده داره اصلا چرا باید جدا باشه؟
[QUOTE]
وهمین است تفاوت یک عارف و یک فیلسوف!
[/QUOTE]
اصلا یک عارف با فیلسوف قابل قیاس نیست! مثل اینه که بگی تفاوت آفتابه با انسان در این است که ...
عارف اصلا نمی اندیشه، خودش رو از اندیشیدن منع می کنه اگه بهش بگی خدا رو اثبات کن اصلا باهات وارد بحث نمیشه ابزار ارتباط رو قبول نداره می گه خدا رو نمیشه با فکر کردن و حرف زدن اثبات کرد! عارف قابل قیاس با یک انسان متمدن و اندیشمند و منطقی نیست!
[QUOTE]عارف حس میکند و فیلسوف می اندیشد.[/QUOTE]
عجبا! این عارف ها که میگن اصولا نباید حس کرد! اینا می گن حس های انسان ممکنه تحت تاثیر شرایط اشتباه کنه پس اصولا نباید به حس هایی که از محیط اطرافمون می کنیم پاسخی بدیم.
[QUOTE]خدای فیلسوف در عقل او نقش میبندد[/QUOTE]
نخیر، هیچ چیزی در عقل نقش نمی بنده، عقل مرکز تجزیه و تحلیل احساس ها است. اگر قرار باشد انسان چیزی رو در ثبت کنه، تمام دانش ما در حافظه ما قرار داره.
[QUOTE]ولی خدای عارف در دل او می نشیند.[/QUOTE]
من اصلا به موجودی به نام خدا متوهم نیستم که ببینم می تونه بشینه یا نمی تونه ولی این دل که ادعا می کنید کجاست؟ اگه همین دلی است که همه مردم می گن و بعضی مواقع هم مبتلا به دل درد می شویم که عزیز این دل تشکیل شده از قلب، شش، معده، روده بزرگ، روده کوچک، کبد، کلیه، آپاندیس و ... اصلا هیچ عضوی شبیه صندلی درش وجود نداره که بخواد خدا بره روش بشینه! هیچ کدام از این اعضا قدرت تفکر و تصمیم گیری ندارن! هیچ نتیجه ای رو هم نمیتونن به یاد بسپرن!
[QUOTE]
جوهره ی انسان روح است که در ماده تجلی می یابد. ماده از آن جهت اهمیت دارد که ظرف روح است.
[/QUOTE]
این روح که می گین هنوز که هنوزه معضلی شده برای ما، من نمی دونم چرا به محز اینکه توهم وجود خدا رو از دست دادم این روحه هم دمش رو گذشت روی کولش و رفت و گویی هرگز نبوده و هرگز هم نخواهد بود.
در هر صورت شما میگین روح وجود داره درسته؟ من یه سری سوال دارم در مورد این موجود توهمی شما!
این روح فکر می کنه؟
این روح چیزی رو به دانش اش می تونه اضافه کنه منظور ام اینه که می تونه یادبگیره؟
آیا این روح نیازمند یک انسان است؟ چه نیازی؟
آیا انسان به یک روح نیاز داره؟ چه نیازی؟
چرا روح به بدن ما سرایت کرده؟ کی و چطوری؟
آیا این روح هرگز از از انسان بیرون میره؟ کی و چطوری؟
آیا این روح نیاز به زنده ماندن داره؟ چرا آره یا چرا نه؟
آیا میشه یک روح رو از بین برد؟ چطوری؟
آیا این روح ها می تونن با همدیگر ارتباط رقرار کنن؟ چه طوری؟
آیا میشه روی روح تاثیر گذاشت؟ چه اثری؟
جواب این سوالات رو بده تا نهاد این وهم و خیال رو ویران کنم.
__________________________________________________ _________________________________
[QUOTE]اگرفلسفه غرب متحول نمیشدامروزهزاران گالیله اعدام میشدند[/QUOTE]
خیلی نامانوس است شما ادعای خیلی جالبی می کنید، مطمئنید این فلسفه بود که تغییر کرد نه نظام استبدادی حاکم غرب؟ چه چیزی متحیرالعقلی باعث شده همچین فکری کنید؟ فلسفه غرب تا قبل از سال های سلطه کلیسا همون فکری رو می کرد که بعد از اون می کرد، عجیبه این فلاسفه بودن که گالیله رو اعدام کردن؟ فلاسفه چه تاثیری بر نظام سلطه داشتن که بخوان کسی رو اعدام کنن! فلسفه در قرون وسطی به عقب نشینی کرده بوده ولی اندیشه اش رو از اندیشه های فلاسفه قبل از قرون وسطی گرفته بوده، اصلا من متوجه نمیشم، فلاسفه از نظر شما چه کسانی هستند؟ کسانی که فلسفه می دانند دیگه درسته؟
[QUOTE]اگرفلسفه متحول نمیشد دوست عزیزم شمابگوکه زندگی امروزماچه شکلی میشد؟[/QUOTE]
من هیچ با حرف های شما ارتباط برقرار نمی کنم، فلسفه در کجای قرون وسطا و یا کجای قرون بعد از وسطا متحول شده؟
[QUOTE]
علت تحول زندگی انسان امروزآنست که علم ازخرافات مذهبی حاکم برقرون وسطی رهایی یافت.
[/QUOTE]
علم همیشه از خرافات جدا بوده (چه مذهبی چه غیر مذهبی) شما دانشمندی رو سراغ داری که جواب های مذهبی به پدیده های علمی بده؟
[QUOTE]
غایت فلسفه اسلامی شناخت حقیقت است
[/QUOTE]
قبل از هر چیزی فلسفه اسلامی را چیست؟ فلسفه یک علم است حرفی دراش نیست، اسلام که علم نیست! اسلام یک مذهب است، فلسفه اسلامی چیست؟ آیا می خواهید ادعا کنید علم است؟
قبل از آن روشن کنید انسان باید مومن به اسلام باشد تا فلسفه اسلامی را بپذیرد یا اینکه اگر فلسفه بداند هم این فلسفه اسلامی قابل پذیرش است و هیچ تناقضی بین اسلام و فلسفه وجود ندارد؟
من اصلا کاری به هدف این "فلسفه اسلامی" که گفتین ندارم، اصلا برام مهم نیست همچین چیزی وجود دارد ندارد، سوال من خیلی خیلی ساده است فلسفه اسلامی یک علم است و تناقضی با علم ندارد؟
[QUOTE]
غایت فلسفه غرب شناخت راهی برای بهترزندگی کردن. که البته منافاتی بایکدیگرندارندچراکه شناخت حقیقت بهترین راه برای شناخت چگونه زندگی کردن است.
[/QUOTE]
البته که منافات دارد، فلسفه غرب از الف قضیه با شما اختلاف دارد، بهتر زندگی کردن از نظر فلسفه غرب تعریف شده است کسی نمی تواند بگوید برای بهتر زندگی کردن باید در سال یک ماه را روزه بگیرید و غذا نخورید، بهتر زندگی کردن آنها هوایی نیست کسی نمی تواند بگوید نظام اسلامی مجاز است شهروندان اش رو از یکسری چیزها منع کند. بهتر زندگی کردن آنها مانع بهتر زندگی کردن دیگران نمی شود! اصلا در فلسفه غرب حد زدن جوک است! در فلسفه غرب آزادی بیان وجود دارد که اسلام از نهاد با تبلیغ 99 درصد ادیان مخالف است، اسلام برای فرد کافر حق حیات قائل نیست! فلسفه اسلامی بنیان اش روی ماورالطبیعت است، هدف اش رسیدن به آن است اصلا در عالم زندگی آنچنان گسترشی ندارد. هدف فلسفه اسلامی در اکثر مواقع فلسفه غرب رو قطع می کنه، حتی در اون یک سری اشتراکاتی هم که دارد محتاج تفکراتی است که لزوما جزئی از اسلام نیست، اسلام اصلا نماینده ای ندارد که این فلسفه را تایید کند یا رد کند. خیلی از مسلمان ها هستند که "کتاب های فلسفه اسلامی" رو رد می کنند و می گن اسلام چیز دیگری است. فلسفه اسلامی که می خواهید ازش سخن به میان بیارین فلسفه ابن سینا ها و ملاصدرا هاست چه کسی این ها را نماینده اسلام میدونه؟ بهتر زندگی کردن اسلام شاید شامل انتحار هم میشه همچین چیزی در فلسفه غرب جایی نداره.
[QUOTE]ارسطومیگوید:فلسفه درطبیعت وجود آنچنان که هست بحث میکند. اماامروزه بسیاری این تعریف رامربوط به فلسفه قدیم میدانند آنگاه که فلسفه عبارت ازهمه علوم بوده است.[/QUOTE]
اینکه تعریف ارسطو دیگه کاربرد آنچنانی نداره مربوط به این نمیشه که یک زمانی فلسفه همه علوم را در بر می گرفته، این حرف حقیقت داره یک زمانی دانش بشری آنقدر محدود بوده که فلاسفه می تونستند ادعا کنند همع علوم در فلسفه جای داره. یک زمانی هم بوده که دوران معاصر اینشتین میشه نامید اش همه علوم تحت تاثیر ریاضی بودن و خیلی از ریاضی دان ها ادعا می کردن ریاضیات سرچشمه علوم است. همه اینها امروزه رد شده.
[QUOTE]
چراکه دانشمندان علم را مابین خود تقسیم کرده اندودیگرچیزی برای فلسفه باقی نمانده است.
[/QUOTE]
فکر نمی کنم همچین چیزی باشه، فلسفه هنوز به عنوان یک دانش داره تدریس میشه، درسته در قرون اخیر دست آورد هاش خیلی کم بوده ولی هنوز پویا است و حرکت می کنه
، پس لزومی نداره فلسفه از بین بره
[QUOTE]مثلا انیشتن که نسبیت راکشف کرده است اگرآنراتوضیح بدهدمیتواندهم فیزیکدان باشدوهم فیلسوف![/QUOTE]
من همچنان مشتاقانه منتظر تعریف شما از فلسفه هستم! اینشتین قانون نسبیت رو توضیح داده، ارتباط بیان علتی که یک فیزیکدان برای یک پدیده متصور است رو با فلسفه نمی فهمم.
[QUOTE]این گفته ازدوجهت مردوداست اول آنکه شرح وتفسیرازشئون لفظ است نه عقل[/QUOTE]
من فهمیدم مشکل کجاست، شما ذوب در چیزی به اسم "فلسفه اسلامی" هستی، شرح و تفسیر از شئون لفظ است نه عقل"؟ خود شرح و تفسیر از کجا میاد؟ شما یک چیزی رو مثال بزن که عقل نداشته باشه ولی بتونه فلسفه یکسری پدیده رو به من بگه. این لفظ بدون عقل تعریف شدنی است؟ خوب تعریف اش چیه؟ چطور ادعا می کنی شرح و تفسیر که از اصول فلسفه است ربطی به عقل ندارد؟ کجای انسان است که به حافظه مغز دسترسی دارد ولی عقل نیست؟ ببینم اصلا قبول داری می بایست از حافظه چیزی را برداشت تفسیر کرد که مدعی هستی انسان ها هیچ چیزی را یاد نمی گیرند و همه چیز را یک جای دارند؟
[QUOTE]وبه همین دلیلست که درآموزشهای آکادمیک منطق اولی برفلسفه است تا فراگیرنده بتوانددردرجه اول درست بیاندیشد[/QUOTE]
نخیر هیچ ربطی به پیش نیاز بودن منطق حرف شما رو اثبات نمی کنه بلکه رد می کنه اگه منطق از عقل است و فلسفه از عقل نیست پس اصولا نیازی به یادگیری منطق نباید باشه.
[QUOTE]وسپس دربازی الفاظ گرفتارنشود. ودوم آنکه تقیسم علم به معنی تقسیم مناطق وجودنیست که دیگربرای فلسفه جایی باقی نماندچراکه عقل برهمه نواحی وجود وشعبات علم حاکم است وتمام هستی میدان کاوش وبررسی فلسفه میباشد.[/QUOTE]
شما اصلا هیچ منطقی رو دنبال نمی کنی ها، فلسفه خودش یک دانش است همه علوم نتیجه اندیشدن و تجربه کردن هستن حالا شما اومدی میگی وای وای حسین وای علوم رو بین رشته های گوناگون تقسیم دارن می کنن و به فلاسفه هم هیچی نمیرسه؟
[QUOTE]
پس موضوع فلسفه تمام هستی وماورا آن وسرانجام خودانسان میباشد
[/QUOTE]
در فلسفه غرب قرن هاست ماور الطبیعتی وجود نداره، شما یک چیزی رو اشتباه فهمیدی در بعضی مسائل (اونهم در سطح کاملا بالا) وجود ماورالطبیعت رو "متصور" میشوند، فرق متصور می شوند با "وجود دارد" رو که حتما میدونین؟ تازه این متصور شدن هم در هستی است، اینطور نیست که یک عالم دیگری متصور بشوند و بگن اون عالم ماورا این عالم است و امتیاز تسلط هم به کل اون دنیا نمیدهند. تازه این عده مجبوراند تا این ماور الطبیعت رو متصور بشوند و بحث کنند اینطور نیست که همه وجود ماور الطبیعت را یحتمل بدونن، بحث های فلسفی بعضی مواقع به جایی می رسد که با توجه به اینکه نمی توانی طرف را در طبیعت نفی کنی می بایست به ناچار یک ماور طبیعتی متصور بشوی. آنهم با یکسری قوانین خاص و ماورئ الطبیعت فلسفه غربی با اصول علوم دیگر متضاد نمیشه، در حالی که در چیزی که شما بهش "فلسفه اسلامی" می گین عقل ناقص است علم ناقص است در نتیجه انسان ناقص است (حتی قبول نمی کنید نقص نسبی است و چون به یک وجود مطلق متوهم هستین به خودتون اجازه میدین یک علم رو از پایه غلط بپندارین تا با اصول دینتون در تناقض نباشه)
این رویکرد علم ستیزانه در فلسفه اسلامی که در حال حاضر در دانشگاه های کشور تدریس می شه، مانع پویای علم است، فلسفه اسلامی یک اسم است هیچ ربطی به فلسفه ندارد، چون اصولا علمی را قبول نمی کند که بخواهد برود زیر پرچم آن سینه بزند. یکسری تعاریف دارد که نباید مورد سنجش قرار بگیرند چون از خدا گرفته شده و اگر رد بشوند نشانه این است که علم اشتباه می کند چون خدا در دین بدون اشتباه تعریف شده است.
حتی ذهن گرا ها هم یک حدوحدودی برای ذهن گرایی شان قائل اند ولی "متوهمان وجود خدا" از هیچ قانونی به غیر از تعاریف غیر قابل اثباتشون پیروی نمی کنن، آنقدر در در مورد ماورالطبیعت توهمشان را بسط داده اند که اصولا زندگی به خاطر ماورالطبیعت است و زندگی به خودی خود ارزشی ندارد.
مثال شما در علم روانشناسی هست، یک عده هستند یک دوست خیالی بره خودشون تصور میشن اون شخصیت ساختگی رو بسط می دنن بسط میدن اونقدر که به خودشون اجازه میدن مرتکب قتل بشن یا انتحار کنند ولی بعضی از متوهم های مسلمان شور اش را در آورده اند دوست خیالیشان ادعا می کند این ما اییم که خیالی هستیم و عالم هپلوتی که مسلمان با خدایش در آن سیر می کنند واقعیت دارد.
[QUOTE]1-فلسفه هم مثل ریاضی اثباتی ست.[/QUOTE]
جه عجب یک جمله منطقی، خوب حالا بگو این “فلسفه اسلامی”“فلسفه اسلامی” که می گویی کجایش اثباتی است؟ همهاش فرضیات است و اصول غیر قابل شک، اینی که شما می گی اصلا فلسفه نیست توهمات شماست که جالبه به من بگین فلسفه اسلامی رو چند تا فلسفه دان خوندن و نظرشون چی بوده؟
این فلسفه اسلامی که می گی اصلا ارزش علمی نداره، نه معلومه متفکر اش کیه، نه اجازه داری رد اش کنی، وقتی هم که رداش کنی میگن این اصلا فلسفه اسلامی نبود و مورد تائیید ما نبود پس شما رفتی یک فلسفه رو الکی نقد کردی. اینکه نشد روش علم، این فلسفه اسلامی باید متشکل از یک یا چند متفکر باشه، اگر اون متفکر ها مرده اند باید یک یا چند طرفداری داشته باشه، یکی از مهمترین اصول فلسفه اینه که مثل هر علم دیگری پویای داشته باشه، یعنی بشه در اش تغییر داد، تعریف تغییر این نیست که بفرما این خونه رنگش کن! تغییر به معنای واقعی کلمه یعنی بگه معمار این خانه دستشویی را جای بدی ساخته باید جایش را عوض کرد یا مثلا اگر روزی به این نتیجه رسیده شد که اتاق بازی بچه ها نیاز است باید فلسفه اسلامی توانایی این تغییر رو داشته باشه.
فلسفه اسلامی نه تنها پویا نیست بلکه پویای علوم رو هم مانع میشه و نتنها چیزی به علم اضافه نمی کنه بلکه یکسری دست آورد رو ملقا می کنه و قانون گذاری می کنه که دست آوردی نداشته باشین که با من تناقض داشته باشه!
این جریان فلسفه اسلامی، اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی و ... که در راستای اسلامی شدن دانشگاه ها داره به خرد دانشجو میره، ارزش علمی دانشجو رو پایین میاره، اینطور که از ظاهر قضیه پیداست طرف مسلمونه یه قیچی دستش می گیره لای کتاب اقتصاد رو باز می کنه صفحه هایی رو که اسلام باهاش جور در نمیاد میبره! این که نشد علم. شما وقتی از خودت هیچ علمی نداری حق نداری علم دیگران رو سانسور کنی، اگه دانشمندی نظریه بده نظریه اون رو رد کن. بقیه دانشمند ها نمی تونن نظریه های خودشون رو با اسلام سازگار کنن.
اینکه اینقدر در کتاب های اسلامی روی نقص علم مانور داده میشه چیه؟ بیشتر از اینکه بگه خدا ایی هست می گه علم ناقصه! جواب خیلی ساده است خدای اسلام در رویا رویی با علم سلاحی بجز تکذیب نداره، خدای اسلام ساخته ذهن متوهم بشری است وجود خارجی نداره که بخواد علمی صحبت کنه، تنها راه از بین نرفتن اش اینه که تناقضات رو پاسخ نده.
داروین میگه انسان ها از نسل میمون ها هستند این نتیجه فرگشت است، امروزه هیچ زیست شناسی نیست ادعا کنه خدا انسان رو آفریده و فرگشت رو رد کنه، مسیحیت از اسلام خیلی جلوتره خودش را با نقض علم خسته نمیکنه مدعی میشه که خدا فرگشت میمون به انسان رو انجام داده و این فرگشت به انتخاب طبیعی نبوده یا جهش ژنتیکی نبوده، ولی تو ایران هر بار که بحث می کنی اول منکر فرگشت می شن می گن همچین چیزی غیر ممکنه، خودت رو بکشی باید بدیهیات علم زیست شناسی رو برای طرف بازگو کنی و بعد راضی اش کنی که این یک واقعیت است، خوب این آقای سانسور چی اگه صفحه ای که فرگشت میمون به انسان رو میگه از کتاب ها حذف نمی کرد اینهمه زحمت بی دلیل رو چرا باید هر بار که بحث می کنیم متحمل بشیم؟
[QUOTE]2-جدل ازمباحث منطق است.[/QUOTE]
نخیر، در جدل از منطق هم استفاده می شود. جدل یک اتفاقه در این اتفاق منطق هم سود برده میشه.
[QUOTE]3-مباحث مربوط به حرکت و تکامل ازجامعه شناسی وارد فلسفه غرب شد وتوانست باورودبه عرصه زندگی آنرامتحول سازداگر چه تلاش جامعه شناسان و حقوق دانان را نباید نادیده گرفت.[/QUOTE]
وا چه حرفا! حرکت های اجتماعی روی ایدئولوژی بنیان گذاشته میشن، حالا این ایدئولوژیه ممکنه داشته فلسفه، اقتصاد، سیاست، مذهب و ... رو در بر بگیره، لزوما هم در بر نداره تنها چیزی که لازم داره راه حل برون رفت از نقطه ای به نقطه دیگر است.
اصل پدیده حرکت های اجتماعی چه تاثیری به فلسفه می تونه داشته باشه که حالا بخواد به فلسفه وارد بشه یا نشه؟ (البته این واقعا اینجا برای من سوال است و تا بحال فکر نکرده بودم وارد شده یا نه)
حتی اگه بخواین بگین کسی که حرکت اجتماعی رو برنامه ریزی می کنه باید فلسفه داشته باشه اینطور ها هم نیست که باید داشته باشه، بعضی حرکت ها هدف اقتصادی یا سیاسی دارن و براشون فلسفه عملکردشون هم مهم نیست.
بزارین یک چیزی رو روشن کنم فلاسفه تا قبل از انحلال سلطه کلیساها یک موضع ملایمی داشتن، اکثرا از ترس افراد متعصب موضع واقعی شون رو نشون نمیدادن، از همین رو است که می بینین اکثر اندیشه های اونا بعد از مرگشون چاپ و نشر میشده. حالا اگر منظور شما این است که حرکت های اجتماعی متعصبین رو از قدرت خارج کرده و فضای بازی رو ایجاد کرده تا علم پیشرفت کنه یه حرفه اینکه بگین "مباحث مربوط به حرکت و تکامل ازجامعه شناسی وارد فلسفه غرب شد" یه حرفه.
[QUOTE]امانوزایی این دومرهون روشنگری های فلسفه بوده است. مونتسکیو. لاک. هابز.هگل....جان رالز2002
4-خردگرایی عمومی بانزدیک شدن قشرروشنفکربه عامه مردم امکان پذیراست.[/QUOTE]
عجیبه قشر روشنفکر یعنی چی؟ اگه منظورتون از روشنفکر همون Elite یا نخبه است که هیچ ولی اگر منظورتون قشر مذهبی و کشیشان است که از مواضع خودشون عقب نشینی کردن باید عرض کنم اینها اگر به قول شما روشنفکری نمی کردند که تا حالا منقرض شده بودن! اگه کلیسا از تطهیر دست بر نمیداشت که حرکت های اجتماعی کلیسا رو نابود می کرد، این یک حقیقت از که کلیسا بعد از سالها استبداد بعد از محاصره شدن توسط مردم ناراضی از مواضع خودشون عقب نشینی کردن و این عملا بین سردمداران حرکت های اجتماعی مطرح شده بوده که کلیسا رو از بنیان نابود کنیم یا به عنوان عضوی از جامعه حق اظهار بهشون بدیم. اینطور نیست که این افراد متعصب یک شب بخوابند و فردا بگن بیایید روشنفکر کنیم.
[QUOTE]البته نه آنهایی که به قول دکترشریعتی:وجدانشان راازدست داده اندبدون آنکه فهم وشعورراجایگزین آن کرده باشند.
[/QUOTE]5-
البته همیشه برای من جای سوال بوده این آقای شریعتی در چه زمینه هایی تخصص دارن (اشتباه نکنید بحث من این نیست که مدرک شون چیه یا چقدر کتاب خوندن) منظورم اینه که ایشون در مورد چه چیزهایی می تونن نظر بدن؟ در مورد فلسفه؟ مذهب؟ اقتصاد؟ سیاست؟ جامعه شناسی؟ تاریخ؟ یا شاید هم عالم دهر هستند! در هر صورت معلوم بشه که ما بدونیم ایشون را باید از چه نظر نقد کرد، اینطور نباشه که نقد تاریخی بشه آخرش بگین ایشون که تاریخدان نبوده.
اول می خواستم بگم چندتا از این افراد مدنظر آقای شریعتی بگین تا بحث کنیم ولی به فکرم رسید سختتان میشود اینگونه افراد بی "فهم و شعور" زیادند. شما بر عکس چند نفر از کسانی که "وجدانشان راازدست داده اند و فهم وشعور راجایگزین آن کرده اند." مثال بزنید تا با نقل قول مستقیم از این "روشنفکران" بفهمیم روشنفکر از دیدگاه آقای شریعتی کیست!
[QUOTE]
پیامبراسلام: بهترین امراکسانی هستندکه نزدعلمامیروندوبدترین علما آنهایی هستندکه نزدامرامیروند.
[/QUOTE]
من یک سوالی دارم علما از نظر اسلام چه کسانی هستند؟ آیا مبلغان دینی که به درجه اجتهاد میرسن عالم اند؟ یا منظور اسلام از علما فقط دانشمندان علوم مختلفه؟ یا نظر آقای شریعتی در مورد اینکه اونا روحانی نیستند و عالم بحساب می آیند رو قبول دارین؟
امرا هم که قبول دارین جمع امیر است و امیر کسی بوده که حکم می رانده (ساده بگم این امرا همون حاکم تو فارسی است یا نه؟)
چون من می خوام بدونم منظور پیامبر اسلام از علما چی بوده.