مرسی عزیزم............خسته نباشی
راستش همش تو هول و ولای این بودم که وسط جریان سر و کله شایان پیدا بشه:20:
Printable View
مرسی عزیزم............خسته نباشی
راستش همش تو هول و ولای این بودم که وسط جریان سر و کله شایان پیدا بشه:20:
به سلامتی بعد از قرنی تمومش کردی :دی
خیلی خوشم اومد از رمانت ، خسته نباشی :20:
با اینکه هنوز اونو نخوندم ولی خیلی رمان قشنگیه.
نمیشه PDF اونو درست کنید؟
مررسی.....آره خیلی خیلی معلومه...خخخخخخخخنقل قول:
آخیییییش. بالاخره تموم شد!
عالی بود! واقعن من متحول شدم الان : دی
معلومه !؟!!؟؟؟
خواهش میکنم فدات شم......دیدم داستان دیگه خیلی تخیلی میشه بیخیالش شدم....نقل قول:
مرسی عزیزم............خسته نباشی
راستش همش تو هول و ولای این بودم که وسط جریان سر و کله شایان پیدا بشه
اوهوم.....خخخ.....مرسی عزیزمم....نقل قول:
ه سلامتی بعد از قرنی تمومش کردی
خیلی خوشم اومد از رمانت ، خسته نباشی
مررررسی.....من بلد نیستم...خخخخخنقل قول:
با اینکه هنوز اونو نخوندم ولی خیلی رمان قشنگیه.
نمیشه PDF اونو درست کنید؟
من هم با این دوستمون موافقم اگه بتونین پی دی اف این رمان زیبا رو به صورت دانلود قرار بدین خیلی خوب می شهنقل قول:
با اینکه هنوز اونو نخوندم ولی خیلی رمان قشنگیه.
نمیشه PDF اونو درست کنید؟
خب ما توی اداره مون دسترسی همیشه به نتمون کنترل می شه و وقتی پی دی اف بذارین می تونیم در زمان های آف هم مطالعه کنیم و استفاده کنیم از زحمتی که کشیدین
با تشکر
سارا جون تقریبا نصفشو خوندم........
خیلی طول کشید اماهااااااااااااا:31:
وری نایس......
خیلی خوشم اومد با اینکه اصلا با رمانای ایرانی حال نمیکنم:10:
ببخشید نویسنده این رمان کیه؟
دوست عزيز...
خسته نباشي...رمانت جالب بود و جاي بحث زيادي داره ...اجازه مي خوام چند نكته رو تذكر بدم...روايت آدم ها و توصيفي كه از شخصيت اونا به خواننده ميدي خوبه و قلم وذهن بازي داري ...آرزو ،دختري شوخ و شيطون كه مي خواد با برادر دوست صميمي اش كه اتفاقا" دوست صميمي برادر ِ خودشم هست ازدواج كنه و شرح دلدادگي شايان و آرزو ...تا اينجا داستان روال منطقي داره ،اما ناگهان با غرق شدن شايان ،يكباره همه چي به هم ميريزه همين جا پرانتز باز كنم كه همه ي كساني كه كنار دريا زندگي مي كنند يا براي تفريح اونجا ميرن ميدونن كه در فصل سرد سال كمتر كسي پيدا ميشه كه بخواد با تمايل شخصي خودش (ومثلا" نه براي صيد) حتي نوك انگشت پاشو خيس كنه ،چه برسه به اينكه اونقدر تو آب بره كه جريانهاي گردابي حتي كم عمق اونو بكشن پايين ...به هر حال اگه اين اتفاق توي تابستون ميفتاد كمي قابل قبول تر بود...و آرزو كه عاشق سينه چاك ِ شايان بوده ميره كه بعد از دو سال كه از مرگ شايان مي گذره خودشو غرق كنه درست مثل شايان ...كه نجاتش ميدن ...عشقي كه نميشه فراموشش كرد ...اونوقت چطور ميشه كه يكدفعه با ورود آريا ،اين عشقي كه حتي مي خواسته جون صاحبشو بگيره يكدفعه صدو هشتاد درجه تغيير جهت ميده به سمت آريا ...يعني كسي كه مي فهميم در واقع عشق اول آرزو خانوم بوده...اينجاش يكمي غير قابل قبوله و نميشه به اين راحتي باورش كرد عشقي كه در نوسان بين شايان و آريا است .قسمتهايي از رمانت خيلي برام جالب بود...اينكه اسامي قشنگ و باسليقه اي انتخاب كردي براي شخصيت ها ...آرمان و آرزو...خواهر و برادري كه هركسي رو دوست دارن اونم واسه اشون ميميره...و در جايي كه آرزو خواهر شوهر بودن خودشو كاملا" به نمايش ميذاره...وقتي مي فهمه برادرش مي خواد ازدواج كنه ميگه:ديگه داداشم متعلق به من نيست و مي خواد منو با اين غم تنها بذاره...يا اينكه ساعت 12 ظهر تازه از خواب بيدار ميشه و ميگه صبح به خير...يا جايي كه گفتي : كاش ميشد به زمان كودكي برگشت ...
چند تايي هم اشتباه تايپي داشتي كه درستش اينا بود(منوال-ضجه-بن بست)
در جايي هم كه آريا و آرزو با هم بيرون از خونه حرف ميزنن در حالي كه شبه نوشته بودي به آسمان آبي نگاه مي كنن...و اين جمله ات هم «به ياد آخرين تماس تلفني ام با آريا افتادم كه التماس ميكردم گوشيو قطع نكنم»كه احتمالا" ميم التماس ميكردم اضافه تايپ شده...
ادامه ي مطلبم رو توي اين پست مجبور شدم تايپ كنم
و در اين جمله «اشكهاي سردم بر روي گونه هاي داغم...» اگه سرمايي كه گفتي در نظر بگيريم بهتر بود برعكسشو مي نوشتي«اشكهاي داغم بر روي گونه هاي سردم...»
به هر حال چون نظر خواهي كردي منم اگه جسارت نباشه تا جايي كه بنظرم رسيد نكته ها رو گفتم ...بازم با جديت به نوشتن ادامه بده بهت تبريك مي گم چون استعدادت خوبه و در آخر بگم از رمانت خوشم اومد زحمت كشيدي:11:
منم عزیزم.....نقل قول:
ببخشید نویسنده این رمان کیه؟
---------- Post added at 01:35 PM ---------- Previous post was at 01:31 PM ----------
مرسی عزیزم که خوندی و نظر دادی.....من چون اولین رمانم بود اشباهات زیادی هم داشتم و ممنون که مطرحشون کردی.....نقل قول:
وست عزيز...
خسته نباشي...رمانت جالب بود و جاي بحث زيادي داره ...اجازه مي خوام چند نكته رو تذكر بدم...روايت آدم ها و توصيفي كه از شخصيت اونا به خواننده ميدي خوبه و قلم وذهن بازي داري ...آرزو ،دختري شوخ و شيطون كه مي خواد با برادر دوست صميمي اش كه اتفاقا" دوست صميمي برادر ِ خودشم هست ازدواج كنه و شرح دلدادگي شايان و آرزو ...تا اينجا داستان روال منطقي داره ،اما ناگهان با غرق شدن شايان ،يكباره همه چي به هم ميريزه همين جا پرانتز باز كنم كه همه ي كساني كه كنار دريا زندگي مي كنند يا براي تفريح اونجا ميرن ميدونن كه در فصل سرد سال كمتر كسي پيدا ميشه كه بخواد با تمايل شخصي خودش (ومثلا" نه براي صيد) حتي نوك انگشت پاشو خيس كنه ،چه برسه به اينكه اونقدر تو آب بره كه جريانهاي گردابي حتي كم عمق اونو بكشن پايين ...به هر حال اگه اين اتفاق توي تابستون ميفتاد كمي قابل قبول تر بود...و آرزو كه عاشق سينه چاك ِ شايان بوده ميره كه بعد از دو سال كه از مرگ شايان مي گذره خودشو غرق كنه درست مثل شايان ...كه نجاتش ميدن ...عشقي كه نميشه فراموشش كرد ...اونوقت چطور ميشه كه يكدفعه با ورود آريا ،اين عشقي كه حتي مي خواسته جون صاحبشو بگيره يكدفعه صدو هشتاد درجه تغيير جهت ميده به سمت آريا ...يعني كسي كه مي فهميم در واقع عشق اول آرزو خانوم بوده...اينجاش يكمي غير قابل قبوله و نميشه به اين راحتي باورش كرد عشقي كه در نوسان بين شايان و آريا است .قسمتهايي از رمانت خيلي برام جالب بود...اينكه اسامي قشنگ و باسليقه اي انتخاب كردي براي شخصيت ها ...آرمان و آرزو...خواهر و برادري كه هركسي رو دوست دارن اونم واسه اشون ميميره...و در جايي كه آرزو خواهر شوهر بودن خودشو كاملا" به نمايش ميذاره...وقتي مي فهمه برادرش مي خواد ازدواج كنه ميگه:ديگه داداشم متعلق به من نيست و مي خواد منو با اين غم تنها بذاره...يا اينكه ساعت 12 ظهر تازه از خواب بيدار ميشه و ميگه صبح به خير...يا جايي كه گفتي : كاش ميشد به زمان كودكي برگشت ...
چند تايي هم اشتباه تايپي داشتي كه درستش اينا بود(منوال-ضجه-بن بست)
در جايي هم كه آريا و آرزو با هم بيرون از خونه حرف ميزنن در حالي كه شبه نوشته بودي به آسمان آبي نگاه مي كنن...و اين جمله ات هم «به ياد آخرين تماس تلفني ام با آريا افتادم كه التماس ميكردم گوشيو قطع نكنم»كه احتمالا" ميم التماس ميكردم اضافه تايپ شده...