مـــــادر ای دل انگیزترین معنای عشق ...
"معنای عشق"
مادر ای سايهي الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگيزترين معنی عشق
ای كه يادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمايانگر الطاف خدايی مادر
مروه و حج و صفايی مادر
زير پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه كردم
چه زيبا و چه زشت
دست تو گرمترين گرمي مهر
مهر تو پاكترين معني عشق
نفست رايحهي ريحان است
ديدن روی نكويت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زير لب تو ذكر دعاست
خانه با بودن تو
بهترين باغ دل انگيز خداست
پاكتر از همه پاكي هايی
خوبتر ازهمه خوبي هايی
با صفاتر ز همه دنيايی
مادرم
مادر خوبم بخدا
دفتر عمر مرا
تو چو شيرازهي هستی هستی
تو سزاوار چه هستی
همه چيز
من چه دارم كه تو را زيبد
هيچ
سايه لطف خدايی مادر
معني عشق و وفايی مادر
شعر من درخور تفسيرت نيست
اوج مهری و صفايی مادر
حميد رحمانی
.
مـــــادر روی مهت روح و روان است مرا ...
مادرم روى مهت روح و روان است مرا *** مهر تو قوّت تن قوّت جانست مرا
در دل انديشه تو گنج نهان است مرا *** يك نگاه تو به از هر دو جهان است مرا
فارغم با تو زهر خوب و بد اى پاك سرشت *** زير پاى تو نهادست خدا باغ بهشت
مهرت اى ماه بمن نفخه جان مى بخشد *** سخنانت به روان تاب و توان مى بخشد
راى پير تو به من بخت جوان مى بخشد *** آنچه دل مى طلبد لطف تو آن مى بخشد
اى مهين مادرم اى خاك رهت افسر من *** سايه لطف تو كوتاه مباد از سر من
آنچه دارم همه از دولت پاينده تست *** ديده ام نور ور از چهره تابنده تست
تا نهان در دل من مهر فزاينده تست *** هرچه باشم دل و جانم بخدا بنده تست
جان چه باشد كه به از جان و جهانم باشى *** زانچه پندارم صدره به از آنم باشى
دل ز رخساره تابان تو روشن دارم *** خاطر از گلبن خندان تو گلشن دارم
جان ز يُمن نفس پاك تو در تن دارم *** از تو دارم همه نعمت ها كان من دارم
همه آثار وجودم ز وجود تو بود *** بخدا بود من از پرتو بود تو بود
فارغم از غم ايّام چو غمخوار توئى *** نشوم خسته بكارى كه مدد كار توئى
نيستم رنجه زتنهائى چون يار توئى *** دور تو گردم تا مركز پرگار توئى
كوشش روز و شبم از پى آسودن تست *** نى كه من هيچ نيم بودنم از بودن تست
هر زمان كز غم ايام جگر خون باشم *** در خط از خوى نكوهيده گردون باشم
سخت در شش درِ غم بسته و مسجون باشم *** خاطر آشفته و دلخسته و محزون باشم
چون برويت نگرم جمله فراموش آيد *** لبم از شكوه فرا پيش تو خاموش آيد
اين چه لطفى است كه در چهره ماه تو بود *** وين چه حالى است كه در چشم سياه تو بود
وين چه رمزى است كه در حال نگاه تو بود *** از خدا خواهم پيوسته پناه تو بود
تا كه همواره دلم را به نگه شاد كنى *** وز غم و رنجش وارسته و آزاد كنى
.
مـــــادر ، نرفت از سرم هوای تو مادر ...
مادر
نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
هنوز مي تپد اين دل برای تو مـــــــــادر
چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر
چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر
درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر
مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضای تو مادر
نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفای تو مادر
رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطای تو مادر
نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــال (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــای تو مادر
سميع (رفيع)
.
مـــــادر از عرش یقین آیت احسان داری ...
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری
پرتویی در دل خود از ره خوبان داری
من در این وادی مستی به جوانی ماندم
تو در این غفلت من عزت عرفان داری
من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت
تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری
شامگه باز آمد لیک در این افکارم
که به هر درد و غمی یک می درمان داری
خام در کودکی و تشنه ز این دریایم
تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری
ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت
تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟
.
1 پيوست (پيوستها)
مـــــادر ، خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر ...
مـــــادر تو بهشت جاودانی مادر ...
مــــادر
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر ***خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست ***سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر ***یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر
مهر است سراسر وجودش تــا هـست ***ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد ***یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن ***در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد
چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر ***آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی ***آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست ***دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر ***شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست
.
مـــــادر ، کسی که ناز مرا میکشید مادر بود ...
مـــــادر ، حالیست مرا که گفتنی نیست ، گریم همه رود رود مادر ...
شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر
تابستان 44
محمد معلم
.
مـــــادر قسم به تو ، که تویی نور کردگار ...
مادر، اگر دعاي شبانگاهيت نبود
من در لهيب آتش غم می گداختم
مادر، اگر گناه نبود اين به درگهت
بي شک تو را به جای خدا مي شناختم
****
تا ديده ام به روی جهان باز شد، زشوق
لبخند مهربان تو جا در تنم دميد
فرياد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فرياد من رسيد
****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داريت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آيينه دار مهر و عطوفت تويی، تويی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو
****
روزي که طفل زار و نحيفي بُدم زمهر
چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده ای
مادر، به راه زندگي من فدا شدی
دايم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای
****
مادر قسم به تو، که تويی نور کردگار
يزدان تو را، ز نور وفا آفريده است
نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام
جنّت به زير پای تو خوش آرميده است
.