خوب عنوانش واضحه دیگه توضیح نمی خواد
Printable View
خوب عنوانش واضحه دیگه توضیح نمی خواد
مايكل كيمن متولد سال 1948 در شهر نيويورك و يكي از بزرگ ترين آهنگسازان و رهبران اركستر معاصر، روز هجدهم نوامبر سال ۲۰۰۳ در شهر لندن بر اثر سكته قلبي و در 55 سالگي درگذشت.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كيمن كه از پيشگامان ژانر موسيقي راك كلاسيك در جهان شناخته مي شد، در دو سالگي نواختن پيانو را آموخت. والدينش كه خانواده اي اهل موسيقي بودند در سنين بالاتر نواختن گيتار و كلارينت را نيز به مايكل آموختند.
دو موزيسين بنام آن دوران يعني پيت سيگر و هدي لدبتر كه از دوستان صميمي خانواده كيمن بودند در ساختن بنيان موسيقايي مايكل نقش بسزايي ايفا كردند. مايكل در دوران نوجواني به آثار باخ، ژيلبرت و ساليوان عشق مي ورزيد و به آنها گوش مي داد.
در دهه شصت كيمن ابتدا به دبيرستان موسيقي و هنر نيويورك رفت و سپس در مدرسه مشهور موسيقي جوليارد به تحصيل مشغول شد.
در دوران تحصيل در جوليارد كه از مدرسه هاي عصا قورت داده و سنتي موسيقي كلاسيك شناخته مي شود، هيبت مايكل جوان با موها و ريش هاي بلند و نامرتب بيشتر به يك گيتاريست هوي متال شباهت داشت.
آثار پرتعداد كيمن نشانگر ذوق فراوان و تسلط كامل بر حرفه آهنگسازي است. كيمن آهنگساز، رهبر اركستر و تنظيم كننده بسيار قابلي بود و طيف وسيع و ناهمگوني از آثار موسيقي را به جاي گذارد. از اركستر فيلارمونيك لندن تا گروه هاردراك ايرو اسميت، و از متاليكا تا ديويد سانبورن ساكسيفونيست.
در آغاز دهه هفتاد ميلادي، كيمن به عضويت گروه راك اندرول انسمبل نيويورك درآمد. او مايه هاي فولك بلوز را حين آموختن ساز ابوا در جوليارد آموخت و سپس موسيقي كلاسيك براي اجراي باله را تجربه كرد.
در سال 1971 آهنگسازي را با ساخت موسيقي متن فيلم ذكريا آغاز كرد و تا پايان دهه هفتاد موسيقي متن سه وسترن آن زمان به نام هاي مرد آخر، بين خطوط و بدلكاران را ساخت.
اولين موفقيت عمده كيمن از همكاري با گروه راك نامدار پينك فلويد و ساخت موسيقي آلبوم ديوار، كه موسيقي متن فيلمي به همين نام نيز هست به دست آمد. كيمن رديف هاي سنگين هارد راك را در قالبي كلاسيك براي پينك فلويد نواخت.
كيمن به جز ديوار در دو آلبوم The Final Cut و The Division Bell نيز با پينك فلويد همكاري كرد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در دهه هشتاد او ديگر به عنوان يك آهنگساز معتبر جاافتاده و تثبيت شده بود. در اين دهه با اريك كلپتن در موسيقي متن فيلم هاي سلاح مرگبار، پسرخانه و سلاح مرگبار 2 همكاري كرد. همچنين با جورج هريسن در فيلم سورپريز شانگهاي و هربي هنكاك در فيلم اكشن جكسون فعال بود.
ونوم، آنجلو، عشق من، منطقه مرده، برزيل، موناليزا، ريوت، سو و باب، كسي براي مراقبت از من، متهم، جان سخت 1 و2، ماجراهاي بارون مونچاوزن و جواز قتل از فيلم هايي بودند كه در دهه هشتاد كيمن آهنگسازي آنها را بر عهده گرفت.
از آثار سينمايي دهه نود كيمن مي توان به موسيقي متن فيلم هايي چون هادسن هاوك، آخرين پيشاهنگ، يخ آبي، آخرين قهرمان اكشن و سه تفنگدار اشاره كرد.
در سال 1991 ترانه فيلم رابين هود شاهزاده دزدان با صداي برايان آدامز با نام هر كاري مي كنم … Everything I do را ساخت كه به جز عرصه سينما در عرصه موسيقي پاپ آن زمان نيز از ترانه هاي ماندگار و پرفروش بود. اين آهنگ در جدول فروش هفتگي موسيقي انگلستان شانزده هفته در رده اول جاخوش كرد، كانديد جايزه اسكار شد و جايزه گرمي را نيز براي كيمن به ارمغان آورد.
موتيف هاي خاص راك تلفيقي كيمن در هاليوود محبوبيت فراواني داشت. به همين خاطر پس از همكاري در آلبوم مشهور پاواروتي و دوستان به سال 94، در سال 95 دوباره همراه با برايان آدامز براي ترانه فيلم دون ژوان دوماركو با نام آيا هرگز زني را واقعا دوست داشته اي؟ نامزد دريافت جايزه اسكار شد.
سال 1996 موفقيت ديگري براي كيمن بود. موسيقي فيلم اپوس آقاي هالند دومين جايزه گرمي را به او رساند. پس از آن نيز موسيقي متن فيلم هايي چون: صد و يك سگ خالدار، مرا به ياد مي آوري؟، مهمان زمستاني، افق حادثه، چه روياهايي مي آيند و مردان X از ديگر آثار برتر كيمن در سال هاي پاياني عمرش بودند.
كيمن در كنار آهنگسازي براي فيلم، نوازنده و رهبر اركستري قدرتمند بود و پيانو و كي بورد را استادانه مي نواخت. در سال 2001 سومين جايزه گرمي را براي ساخت و رهبري استادانه كنسرت اركسترال متاليكا با عنوان S&M و با همكاري اركستر فيلارمونيك سانفرانسيسكو از آن خود ساخت.
ديويد بووي، كبت بوش، يوريتميكز، باب ديلن، استينگ و راد استوارت از خوانندگاني بودند كه از آثار كيمن در ترانه هاي خود بهره جستند. از ديگر آثار كيمن مي توان به يك كنسرتوي گيتار براي اريك كلپتن، يك كنسرتوي ساكسيفون براي ديويد سانبورن و همكاري با اپراي لااسكالاي ميلان اشاره كرد.
و در روز ۱۸ نوامبر اين موسيقيدان برجسته بر اثر حمله قلبی دنيای موسيقی را برای هميشه و با سکوتی ابدی ترک گفت.
منبع اصلی:روزنامه شرق
جان ويليامز متولد ۲۴ آوريل ۱۹۴۱ ملبورن استراليا پدر جان - ليونارد ويليامز در سال ۱۹۳۰ از لندن به استراليا مهاجرت کرد در آنجا بود که مالن مادر جان ويليامز آشنا شد . پدر جان علاقه وافری به موسيقی و سبک جاز داشت و خود نيز گيتاريست نسبتا ماهری در اين سبک بشمار می امد . جان در سن ۴ سالگی اولين گيتار خود را از پدرش دريافت کرد .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين مدت زير نظر خود پدرش تمرين مينمود و يکی از کارهايی که پدرش از همان سنين سختگيری مينمود اين بود که گيتار را تنها برای تفريح و سرگرمی استفاده نکند و تمرينها و… را سر سری نگيرد و حتی مانع از آن شد که حتی بصورت تفريحی به ساير سبکها بپردازد چيزی که بعدها باعث پيشرفت فراوان جان در زمينه آهنگسازی و موسيقی شد .
در سال ۱۹۵۲ همگی به انگلستان برگشتند يکی از کارهای مهمی که پدر جان بدنبالش بود پيدا کردن يک استاد ماهر برای پسر نابغه خود بود کاری که در استراليا نتوانسته بود انجام دهند سرانجام بواسطه يکی از دوستان خود Terry Usher با آندره سگوويا ( پدرگيتار کلاسيک ) ديدار کردند
در آن جلسه سگوويا مهبوت هنر نمايی اين پسر ۱۱ ساله در گيتار شد پس به پدرش توصيه کرد که در تابستان او را به مدرسه Accademia Musicale Chigiana di Sienaدر ايتاليا بفرستد تابه بصورت تخصصی به فراگيری موسيقی بپردازد
مدت کمی در مدرسه مذکور بسر برد و بعد از مدتی به مدرسه Royal College of Music در لندن (۵۹-۵۶)رفت در آنجا طبق ساير مدارس موسيقی تنها به پيانو تئوری موسيقی بها داده ميشد و گيتار جايگاهی برای خودش نداشت در سال آخر ودر هنگام فارغ التحصيلی جان گروه آموزشی و بخش گيتار شکل گرفت.
و او برای فعاليت در اين بخش دعوت شد. جالب در اينجا بود که اين بخش با انبوهی از متقاضيان فارغ التحصيل که برای چشم و همچشمی و رقابت با يکديگر خواستار ثبت نام در اين بخش بودند رو برو بود!!! جان پست خود را تا سال ۷۳ در اين مدرسه در دست داشت و بعد از آن نيز به اين همکاری تا ساليان بعد ادامه داد.
پس از آن به مدرسه Royal Northern Collegeدر منچستر رفت آنجا بود که اين پسر ۱۸ ساله خجالتی خود را بعنوان اعجوبه جديد گيتار در سطح جهان مطرح کرد . اولين اجرای حرفه ای خود را در سال ۱۹۵۸ انجام داد که راه افتخار را برا او هموار ساخت . بطوری که پدر گيتار کلاسيک مدرن Segovia اينچنين او را ستود :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاهزاده گيتار قدم به دنيای موسيقی نهاد : … در زمانی نه چندان دور افاق شهرت او در تمامی جهان گسترده خواهد شد و همواره دعا و آرزوهای قلبی من همراه او خواهد بود…
God has laid a finger on his brow, and it will not be long before his name becomes a byword in England and abroad, thus contributing to the spiritual domain of his race. I hail this young artist on the occasion of his first public performance, and make the heartfelt wish that success, like his shadow, may accompany him everywhere.
و در حال حاضر محبوبترين نوازنده گيتار کلاسيک ميباشد کسی که واقعا اجراهای او بی نظير بوده و الگوی بسياری از نوازندگان حال حاضر ميباشددر مطالب بعدی به نگاتی جالب از زندگی هنری اين نوازنده میپردازيم که بسيار مفيد و آموزنده خواهد بود
توضيح: قابل ذکره که در دنيای موسيقی جان ويليامز ديگری هم هست البته آهنگساز بسيار برجسته آمريکايی و برنده اسکار (فهرست شيندلر ) که خيلی ها ايشون را با جان ويليامز نوازنده گيتار اشتباه ميگيرند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برنده جايزه گرمی سال۲۰۰۴بهترين آلبومتکنوازی به David Russell به خاطر آلبوم Aire Latin دیوید راسل محبوب خیل عظیمی از دوستداران موسیقی در سراسر جهان همچنان خودش را بعنوان یکی از نوازندگان فوق العاده زمان ما در سطحی برجسته تر از دیگران نگه داشته است.
تکنیک و موزیکالیته تمام عیارش در دهه اخیر او را در میان گیتاریستهای کلاسیک جهان تبدیل به یک اسطوره کرده است. ادامه مطلب وی که نشریه نیویورک تایمز از او بعنوان یک استعداد فوق العاده نام برده است یکی از بزرگترین نوازندگان گیتار کلاسیک این عصر محسوب میشود.
دیوید راسل در گلاسکو اسکاتلند چشم به جهان گشود. در همان دوران کودکی به جزیره اسپانیایی منورکا رفت و در همانجا و در سن شانزده سالگی توسط پدرش شروع به اموختن گیتار کرد. سپس به فرهنگستان موسیقی رویال لندن عزیمت کرد تا در انجا با اساتیدی مثل هکتور کویین به کارش ادامه دهد .
او دوبار برنده مسابقه جایزه نقدی گیتار جولیان بریم شد و پس از فارق التحصیل شدن از طرف رالف واگان ویلیامز تراست بورسیه تحصیلی دریافت کرد. او سپس بورسیه ای از دولت اسپانیا گرفت تا با جوز توماس در سانتیاگو و در موسسه دکامپوستلا کارش را دنبال کند. دیوید راسل تقریبا در تمام مسابقه های بین المللی بزرگ شامل” مسابقه گیتار الیکانت ” “جوز رامیرز ” مسابقه “اندرس سگوویا در پالما مالورکا” و در معتبر ترین مسابقه اسپانیا یعنی مسابقه “فرانسیسکوتارگا” در بنیکاسیم برنده شد.
وی کنسرتهایی در بسیاری از تالارهای معروف جهان از جمله : ویگمور – تالار ملکه الیزابت در لندن – کنسرت گبو امستردام – تالار کنسرت مرکین در نیویورک و اودتوریوناسیونال در مادرید اجرا کرده است.
اندرس سگوویا درمورد راسل پس از شنیدن اجراهایش در لندن گفت : “من به موزیکالیته و تکنیک شما تبریک میگویم “ اهنگسازانی مثل : گیدو سانتورسولا – جرج مورل – فرانسیس کلینجانز و کارلو دومنیکونی کارهایی را ساخته و به وی اهدا کرده اند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ویلهلم ریشارد واگنر، آهنگساز، رهبر اركستر، نظریه پرداز و مقاله نویس متنفذ موسیقی است. شهرت واگنر بیشتر به خاطر اپراهای اوست كه خود، آنها را درام موسیقایی می نامید. آثار به خصوص اخیر او به خاطر بافت كنترپوانتیك، هارمونی، اركستراسیون غنی و استفاده درخشان از لایت موتیف مشهورند. زبان موسیقی كروماتیك او در شكل گیری موسیقی كلاسیك اروپا به خصوص استفاده از كروماتیسم و آتونالیته موثر بود. واگنر در بین سیاسیون نیز به خاطر افكار ضدیهود و نقطه نظرات سیاسی اش از شهرت خاصی برخوردار است.
ریشارد واگنر به تاریخ ۲۲ مه ۱۸۱۳ در لایپزیك آلمان متولد شد. پدرش كارمند جزء شهرداری بود كه شش ماه پس از تولد واگنر دار فانی را وداع گفت. مادرش با لودویك گایر یهودی ازدواج و خانواده به «درسدن» نقل مكان كرد. هنگامی كه ریشارد شش سال داشت، گایر نیز از دنیا رفت و بدین گونه بود كه رشد و نمو او زیر نظر مادر ادامه یافت.
واگنر نخست سودای نویسندگی در سر داشت، شیفته بتهوون بود و موسیقی را صرفا برای تقویت حسن نویسندگی ادامه می داد. با ثبت نام در دانشگاه لایپزیك ۱۸۳۱ او وارد دنیای حرفه ای موسیقی شد و در سال ۱۸۳۳ زمانی كه فقط ۲۰ سال داشت اولین اپرای خود با نام ساحره ها را تصنیف كرد كه تا نیم قرن بعد یعنی تا سال ۱۸۸۳ به اجرا درنیامد. در سال ۱۸۳۶ دومین اپرای او با نام تحریم عشق پس از دو بار اجرا در مدبورگ از صحنه پایین آمد و آهنگساز را در مشكلات مالی جدی قرار داد.
در ۲۴ نوامبر ۱۸۳۶ واگنر با بازیگر سرشناسی با نام كریستین ویلهلمین ازدواج كرد نام هنری او مینا پلانر بود. اما هنوز چند هفته ای از زندگی مشتركشان نگذشته بود كه مینا با یك افسر ارتش گریخت ولی این واقعه عشقی كه گویا برای این افسر ارتش به اندازه مینا جدی نبود موجب شد تا بدون هیچ گونه پشتوانه مالی رها شود. واگنر مینا را بازگرداند اما این كار مانع از آن نشد كه زندگی مشتركشان سه سال بعد در نهایت فلاكت خاتمه نیابد.
تا سال ۱۸۳۹ واگنر چنان بدهی های سنگینی بار آورده بود كه ناگزیر از دست طلبكاران از لندن به ریگا گریخت.
طرح تصنیف اپرای «هلندی پرنده» در این سفر ریخته شد. خانواده واگنر سال های ۱۸۴۱۱۸۴۰ را در پاریس گذراند. ریشارد در این دوران از طریق نگارش مقالات و رهبری اپراهای آهنگسازان دیگر كسب معاش می كرد.
اپراهای راینتسی و هلندی پرنده در همین زمان تكمیل شدند.
راینتسی در سال ۱۸۴۰ به اتمام رسید و بیشتر تحت نفوذ و تاثیر مایربر آهنگساز آلمانی و از پیشگامان مكتب رومانتیك برای اجرا در تئاتر هوفوبر درسدن در ایالت ساكسونی آلمان انتخاب شد. این اپرا موفقیت قابل توجهی در درسدن كسب كرد و از این رو واگنر و همسرش در سال ۱۸۴۲ عازم این شهر شدند. واگنر در طول شش سال اقامت خود در این شهر توانست رهبری اركستر ساكسون را به دست آورد. در طول همین مدت او اپراهای هلندی پرنده و تانهاوزر را نوشت و به اجرا درآورد.
آخرین سال اقامت او در درسدن ۱۸۴۸ مصادف بود با جنبش ناسیونالیستی كه در ایالت های مستقل آلمان قوت می یافت و خواهان آزادی های بنیادی و اتحاد ایالت های ضعیف برای تشكیل ملت واحد بود.
واگنر با پذیرش مهمان های سیاسی جناح چپ از جمله آگوست روكل و میخائیل باكونین درگیر این جنبش شد برخی از جمله پروفسور راجر كیمی ین در كتاب «درك و دریافت موسیقی» معتقدند زندگی او در درسدن به سبب قرض های تلنبار شده تازه روز به روز دشوارتر می شد. واگنر با این امید كه در وضعیت اجتماعی تازه قرض هایش به فراموشی سپرده شود و شرایطی مساعد برای هنرش فراهم آید، در شورش درسدن شركت كرد، نارنجك های دستی سفارش داد و كوشید سربازان پادشاه را به نافرمانی وادارد.
با شكست این شورش، روكل و باكونین به حبس های طولانی مدت محكوم شدند و واگنر به پاریس و از آنجا به زوریخ گریخت. اپراهای لوهنگرین كه قبل از آشوب های درسدن به اتمام رسیده بود به درخواست واگنر توسط فرانتس لیست آهنگساز و پیانیست مشهور مجارستانی ۱۸۸۶ ۱۸۱۱ در آگوست ۱۸۵۰ در و ایمار اجرا شد. در طول ۱۲ سال اقامت در زوریخ واگنر هیچ اپرایی ننوشت و در عوض مجموعه ای از مقالات مهم به رشته تحریر درآورد. مقاله «كار هنری آینده» ۱۸۴۹ شامل نظریات او درخصوص اپرا به عنوان «اثر جهانشمول» است. در این درام موسیقایی تمام هنرها از جمله موسیقی، شعر، نمایش، نقاشی، صحنه پردازی و… به یكدیگر آمیخته، اثری واحد خلق می كنند.
«یهودیت در موسیقی» ۱۸۵۰ دیگر مقاله او علیه آهنگسازان یهودی است و «اپرا و نمایش» ۱۸۵۱ دربرگیرنده دیدگاه های او درخصوص ایده های زیبایی شناسی است كه او در اپراهای حلقه نیبلونگ استفاده كرده است.
در سال ۱۸۵۴ گئورگ هروه دوست شاعر واگنر او را با آثار و عقاید آرتور شوپنهاور ۱۸۶۰ ۱۷۸۸ آشنا ساخت. واگنر این اتفاق را مهمترین حادثه عمر خود می نامید. شاید وقایع زندگی شخصی واگنر و نظریات شوپنهاور درخصوص موسیقی در گرایش او به فلسفه بدبینانه شوپنهاور به زندگی كه در مورد موسیقی كاملا ستایش آمیز بود در این گرایش تاثیری فراوان داشت.
شوپنهاور معتقد بود موسیقی از آن رو كه با جهان مادی ارتباط ندارد از سایر هنرها متمایز است و این نظر با نظریه واگنر درخصوص موسیقی «اپرا و نمایش» مطابقت داشت كه موسیقی را بالاتر از هنرهای دیگر می دانست.
بدون شك بسیاری از جنبه های نظریه شوپنهاور در لیبرتوهای بعدی واگنر از جمله تانهاوزر شاعر و خواننده قرون وسطی و هانس زاكس كفاش شاعر شخصیت های مركزی اپراهای تانهاوزر و استاد آوازخوان نورنبرگ راه یافت. این دو شخصیت از تاثیرگذارترین شخصیت های اپراهای واگنر هستند.
واگنر در سال ۱۸۵۴ نسخه ای از حلقه نیبلونگ به همراه تقدیرنامه ای از فلسفه موسیقی شوپنهاور برای او فرستاد.
دومین الهام بخش واگنر در این سال ها آشنایی او با ماتیلده وزندونك شاعر و نویسنده بود. او همسر اتوفون وزندونك تاجر ابریشم بود. واگنر در سال ۱۸۵۷ در زوریخ با این خانواده آشنا و شدیدا دلباخته ماتیلده شد. اگرچه ظاهرا ماتیلده نیز علایقی به واگنر داشت، اما دوست نداشت زندگی زناشویی خود را به مخاطره افكند. از این رو ارتباط خود با واگنر را به شوهرش اطلاع داد.
اما همین رابطه موجب شد تا واگنر اپرای حلقه نیبلونگ را كنار گذاشته و كار روی اپرای تریستان و ایزولده را آغاز كند كه برداشتی از یك داستان عاشقانه قرون وسطی و حكایتگر رابطه شوالیه تریستان با زنی متاهل با نام ایزولده است.
در سال ۱۸۵۸ مینا نامه واگنر به ماتیلده را كشف كرد و به این رابطه خاتمه داد. در اثر منازعه بین او و واگنر، واگنر زوریخ را به قصد ونیز ترك گفت. یك سال بعد او مجددا برای نظارت بر اجرای جدیدی از تانهاوزر كه با تلاش پرنسس پائولین دمترنیخ همسر سفیر اتریش به صحنه رفته بود عازم پاریس شد.
اجرای جدید تانهاوزر در سال ۱۸۶۱ با شكستی كامل مواجه شد كه همین امر موجب لغو اجراهای بعدی شد و واگنر به سرعت شهر را ترك گفت. در همین سال تحریم هایی كه علیه واگنر بود از میان برداشته شد و او در بایبریخ پروس اقامت گزید. در همین محل بود كه كار بر روی «استاد آوازه خوان» را آغاز كرد. در سال ۱۸۶۲ واگنر از مینا جدا شد، هر چند تا زمان مرگ مینا در سال ۱۸۶۶ كمك های مالی به او را قطع نكرد.
سال ۱۸۶۴ نقطه عطفی در زندگی هنری واگنر بود.
با بر تخت نشستن شاه لودویك سوم ۱۸۸۶۱۸۴۵ در سن ۱۸سالگی اوضاع به كام واگنر شد. شاه جوان كه از بچگی عاشق اپراهای واگنر بود، او را به مونیخ آورد، بدهی هایش را پرداخت و مقدمات تولید اپرای جدید او را فراهم آورد و بدین گونه بود كه اپرای تریستان و ایزولده در دهم ژوئن ۱۸۶۵ با موفقیت در سالن اپرای مونیخ به اجرا درآمد.
در همین زمان واگنر درگیر یك پرونده عشقی دیگر شد و این بار با كوزیما فون بولو ۱۹۳۰۱۸۳۷ همسر هانس فون بولو كه رهبری اپرای تریستان و ایزولده او را نیز بر عهده داشت. كوزیما دختر فرانس لیست و كنتس ماری داگو و ۲۴ سال جوان تر از واگنر بود. لیست اگرچه دوست واگنر بود اما قلبا موافق دیدار دخترش با او نبود. هرچند او هر آنچه كه خود كاشته بود را می دروید. ماری داگو همسر لیست نیز قبلا شوهر خود را ترك و زندگی خود با لیست را آغاز كرده بود.
در سال ۱۸۶۵ كوزیما نخستین فرزند واگنر را به دنیا آورد كه ایزولده نام گرفت. در دسامبر همان سال شاه لودویك سرانجام مجبور شد از واگنر بخواهد تا مونیخ را ترك گوید.
لودویك ویلایی در تریبشن در كنار دریاچه «لوسرن» سوئیس را برای اقامت واگنر برگزید.«استاد آوازخوان» در سال ۱۸۶۷ در همین محل تكمیل و در ۲۱ ژوئن سال بعد در مونیخ به اجرا درآمد. در ماه اكتبر همان سال كوزیما سرانجام همسرش را متقاعد به طلاق و در آگوست ۱۸۷۰ با واگنر ازدواج كرد. لیست تا چند سال بعد با داماد جدیدش صحبت نمی كرد. در كریسمس همان سال واگنر ازدواج كرد.
واگنر داستان زیگفرید را به مناسبت تولد كوزیما به او تقدیم كرد. ازدواج واگنر با كوزیما تا پایان عمر ادامه داشت و یك دختر دیگر با نام اوا و یك پسر به نام زیگفرید حاصل این ازدواج بود.
در همین محل بود كه فردریش نیچه ۱۹۰۰۱۸۴۴ فیلسوف شهیر آلمانی با واگنر آشنا شد. نیچه ۳۱ سال كوچك تر از واگنر بود و همین تفاوت سن در تاثیر پذیری او از واگنر دخیل بود.
آشنایی این دو منجر به یك دوستی عمیق شد. نیچه نخستین كتاب خود با نام «تولد تراژدی» ۱۸۷۲ را به واگنر تقدیم كرد. اما این ارتباط در نهایت با سرعت فروكش كرد و نیچه در كتاب های «وضع واگنر» ۱۸۸۸ و «نیچه علیه واگنر» ۱۸۸۹ از واگنر با عناوینی همچون «رو به انحطاط» و «فاسد» توصیف و حتی دیدگاه های اغراق آمیز قبلی خود را نیز نقد كرد. ماجرای این رابطه و قطع آن یكی از مباحث همیشگی كتب فلسفه و موسیقی است كه نظر به اهمیت موضوع جداگانه به آن خواهم پرداخت.
واگنر در همین محل تمام انرژی خود را معطوف به تكمیل كردن حلقه نیبلونگ كرد. با درخواست لودویك اجراهای خاصی از قسمت اول طلای راین و قسمت دوم والكوره در مونیخ اجرا شد اما واگنر اصرار داشت قسمت چهارم نیبلونگ را در اپراخانه ای جدید و با طراحی خاص به اجرا درآورد و بدین منظور شهر كوچك بایروت را انتخاب كرد.
با عزیمت خانواده واگنر در سال ۱۸۷۲ به این شهر سنگ بنای اولیه اپراخانه بایروت ریخته شد. برای كمك به این طرح عظیم «جامعه واگنر» در چند شهر تشكیل شد و واگنر شخصا برای رهبری اركسترها به سرتاسر آلمان مسافرت كرد. با كمك مالی عظیم لودویك در سال ۱۹۷۴ ساخت اپراخانه جدی تر شد و یك سال بعد واگنر به محل دائمی خود در بایروت نقل مكان كرد و سرانجام در سال ۱۸۷۶ با اجرای حلقه نیبلونگ اپراخانه افتتاح شد. امروزه نیز هرساله جشنواره ای از اپراهای مختلف جهان در بایروت برگزار می شود.
واگنر در سال ۱۸۷۷ كار بر روی آخرین اپرای خود پارسیفال را آغاز كرد.
خلق این اثر چهار سال طول كشید. در این مدت واگنر چندمقاله واكنش برانگیز دیگر نیز نوشت. پارسیفال در سال ۱۸۸۲ به اتمام رسید و دومین فستیوال بایروت با اجرای این اپرا افتتاح شد. در شانزدهمین و آخرین اجرای پارسیفال واگنر با اینكه در سال های آخر عمر خود به شدت از حملات آنژین رنج می برد، مخفیانه خود را روی سن رساند، چوب رهبری را از دست هرمان لوی رهبر اركستر گرفت و به ادامه رهبری اثر خود پرداخت.
در روز سیزدهم فوریه ۱۸۸۳ واگنر زمانی كه با خانواده خود تعطیلات زمستانی را در ونیز می گذراند درگذشت و پیكرش پس از انتقال به بایروت در ویلای وانفرد دفن شد. كوزیما نیز كه پس از درگذشت واگنر مدیریت فستیوال بایروت را بر عهده داشت روز اول آوریل ۱۹۳۰ درگذشت و در همان محل به خاك سپرده شد.
در قرن بیستم تصور عمومی جامعه از واگنر معطوف به فعالیت های ضدیهود او شد. استفاده نازی ها در دهه ۱۹۳۰ از موسیقی و نام واگنر موجب شد تا نام آهنگساز پس از ۵۰ سال و این بار از بعدی دیگر ورد زبان ها شود. واگنر در مقالات خود به كرات یهودی ها و به خصوص موسیقیدانان یهود را به عنوان عنصری مضر و بیگانه در فرهنگ آلمان توصیف كرده بود.
او در اولین و بحث انگیزترین مقاله خود با نام «یهودیت در موسیقی» آهنگسازان یهودی معاصر یا شاید رقیب خود همچون مندلسون و مایربر را مورد نفرت عمومی توصیف كرد. او می نویسد: «مردم آلمان به خاطر ظاهر و رفتار غریب یهودیان از آنان گریزانند به طوری كه با تمام وجود سخنان و نوشته هایمان در دفاع از آزادی یهودیان غریزتا از هرگونه برخورد و تماس واقعی با آنها بیزاریم.» سپس نتیجه گیری می كند كه آهنگسازان یهودی به خاطر همین دور بودن از روح حقیقی مردم تنها قادر به ساخت یك موسیقی ساختگی و توخالی هستند.
از این رو آنها ذائقه عمومی در زمینه هنر را مسموم می كنند. وی خطاب به یهودیان می نویسد: «تنها یك چیز می تواند شما را از بار این نفرین رهایی بخشد، جبران اخشوروش غرق شدن است.»
به این ترتیب واگنر نظر خود را در جلوگیری از ورود یهودیان به فرهنگ عمومی اعلام می كند. چاپ این مطلب با نام مستعار ك. آزاداندیش K.Freigedank توجه زیادی را به خود جلب نكرد. اما چاپ دوم آن در سال ۱۸۶۹ با نام اصلی نویسنده زمانی كه واگنر شهرتی برای خود به هم زده بود در كاهش محبوبیت موسیقی دانان یهود از جمله مایربر سهمی بسزا داشت. همین مقاله باعث بروز اعتراضات متعددی در زمان اجرای «استاد آوازخوان» شد.
واگنر نظرات مشابهی نیز در مقالات دیگر خود از جمله «آلمانی چیست» ۱۸۷۸ ابراز داشت اگرچه برخی از جمله نیچه، لودویك گایر یهودی را پدر واقعی واگنر می دانند و از این رو اعتقاد به یهودی بودن خود او دارند با این وجود او دوستان یهودی نیز داشت كه از جمله آنان می توان به هرمان لوی رهبر اركستر آخرین اثر او پارسیفال اشاره كرد. اگرچه واگنر اصرار داشت كه او قبل از اجرای اثر غسل تعمید داده شود او یكی از افراد حمل كننده تابوت واگنر در روز تشییع جنازه بود.
پس از درگذشت واگنر، بایروت مركز تجمع جناح تندرو راست شد. ملی گرایان آلمانی جذب افسانه های اپراهایی شدند كه ریشه در اسطوره ها داشتند. اینان زنان و مردانی بودند كه حلقه بایروت را تشكیل دادند كه ظاهرا در به قدرت رسیدن آدولف هیتلر ۱۹۴۵۱۸۸۹ در سال ۱۹۳۴ نقشی مهم داشت. این گروه مورد تایید كوزیما نیز بود. یكی از افراد حلقه بایروت، هوستون استیوارت چمبرلین ۱۹۲۷۱۸۵۵ نویسنده انگلیسی تبار بود كه به خاطر آثار فلسفی متعددی كه در خصوص نژاد آریایی می نوشت شهرت داشت.
او با اوا دختر واگنر ازدواج كرد. پس از درگذشت كوزیما و زیگفرید اداره فستیوال بایروت بر دوش وینی فرد بیوه زیگفرید افتاد. او اصالتا انگلیسی و از دوستان هیتلر بود.
از دید نازی ها موسیقی می بایستی در چارچوب یك موسیقی «خوب» آلمانی می بود واز این میان سه آهنگساز مظهر این نوع موسیقی بودند: لودویك وان بتهوون ۱۸۲۷۱۷۷۰ آنتون بروكنر ۱۸۹۶۱۸۲۴ و ریشارد واگنر حزب نازی در زمینه موسیقی سیاست خاصی را دنبال می كرد، اعضای وفادار حزب كه استعداد موسیقی خوبی دارند، تامین شغلی دارند اعضای وفادار حزب كه استعداد موسیقی ندارند تضمینی برای شغل ندارند، هر هنرمند غیریهود كه نشانی از نبوغ داشته باشد و عضو مجمع موسیقی رایش Reichsmusikkammer باشند اجازه فعالیت دارند.
از این رو است كه افراد سرشناسی همچون ریشارد اشتراوس ۱۹۴۹۱۸۶۴ و هربرت فون كارایان ۱۹۸۹۱۹۰۸ اجازه فعالیت در دوره حكومت نازی ها را به دست آوردند. هیتلر علاقه ای وافر به واگنر داشت. او در سال ۱۹۳۳ دستور داد تا تمام گردهمایی های كنگره حزب ملی با اجرای اورتور «استاد آواز نورنبرگ» افتتاح شود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این گردهمایی از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۸ به صورت سالیانه برگزار می شد او حتی دستور داد تعداد یكهزار پلیت اضافی برای سران حزب نازی چاپ شود. با وجود این وقتی هیتلر وارد سالن شد متوجه تقریبا خالی بودن سالن شد. سال بعد دستور داد تا سران حزب حتما در سالن حاضر شوند اما سران حزب در طول اجرای اپرا در حال چرت زدن بودند.
از این رو در سال ۱۹۳۵ به دستور هیتلر بلیت ها بین مردم توزیع شد.
محبوبیت آثار واگنر نزد هیتلر موجب شد تا استقبال عمومی از این آثار در مقایسه با آثار آهنگسازان ایتالیایی، جوزپه وردی ۱۹۰۱۱۸۱۳ و جاكومو پوچینی ۱۹۲۴۱۸۵۸ كمتر شود به طوری كه در فصل اجرای اپرا در سال ۱۹۳۹۱۹۳۸ تنها یك اثر از واگنر در میان پانزده اپرای انتخاب شده وجود داشت. در این فصل اپرای پالیاچی دلقك ها اثر روجرو لئونكاوالو صدرنشین بود.
با وجود این نازی ها نمی توانستند تمام نظرات واگنر از جمله صلح جویی او را برتابند و توقیف «پارسیفال» در سال ۱۹۳۹ كه مدت كمی از آغاز جنگ دوم جهانی می گذشت از همین جا نشٲت می گرفت. این تحریم ها به نوعی دیگر از طریق اسرائیلی ها در خصوص تمام آثار واگنر اعمال می شود.
واگنر در موسیقی، هنر و فرهنگ نه تنها در زمان و مكان خود كه در جهان و هر زمان تاثیرات مثبت و منفی فراوانی بر جای گذاشته است. واگنر جزء رمانتیسیست های آلمان قرن نوزدهم محسوب می شود ولی ابداعات و ابتكارات او در آثارش به خصوص تریستان و ایزولده در استفاده از كروماتیسم استفاده از فو اصل نیم پرده ای در موسیقی، دیسونانس ها و لایت موتیف در سبك آهنگسازان پس از او در قرن بیستم نیز تاثیرگذار بوده است.
برخی تاریخ نگاران موسیقی، آكورد نامطبوع آغازین تریستان و ایزولده را پل رابطه بین رمانتیسیسم و موسیقی مدرن می دانند.
استفاده كلود دبوسی آهنگساز امپرسیونیست فرانسوی از دبسونانس ها و آرنولد شوئنبرگ آهنگساز اكسپرسیونیست اتریشی از كروماتیسم ریشه در موسیقی واگنر دارد. از آهنگسازان دیگری كه به نوعی از واگنر تاثیر پذیرفته اند علاوه بر بروكنر باید از سزار فرانك، ریشارد اشتراوس، هوگوولف، ارنست شوسون و ژول ماسنه نام برد.
با وجود این واگنر مخالفینی نیز داشت. مخالف اصلی واگنر در آن زمان گروهی بود به رهبری یوهان برامس كه حمایت های ادوارد هانسلیك منتقد معروف آن زمان را با خود داشت. در عین حال یك نظر به اسامی این شخصیت های بارز كه به عنوان مخالف واگنر شناخته شده اند خالی از لطف نخواهد بود: تئودور آدورنو، چارلز والنتین آلكان، ماكس بروخ، فلیكس مندلسون، فردریش نیچه، رابرت و كلارا شومان، پیتر ایلیچ چایكوفسكی، جیو آچینو روسینی، اریك ساتی و آنتون روبنشتاین.
منبع:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مارسل خلیفه در ۱۹۵۰ در خانواده ای مسیحی در لبنان به دنیا آمد. او در زمینه موسیقی در كنسرواتوار ملی بیروت موسیقی خوانده و ساز تخصصی اش عود است. از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ در كنسرواتوار بیروت و دیگر مراكز كشور به تدریس عود پرداخت. در همین دوره شروع به برگزاری كنسرت در خاورمیانه، شمال آفریقا، اروپا و ایالات متحده كرد.
در سال ۱۹۷۲ در روستای زادگاهش گروه موسیقی را با هدف باز زنده سازی میراث موسیقایی و عربی بنیانگذاری كرد. این گروه كه المیادین نام داشت، برای اولین بار در۱۹۷۶ در لبنان به اجرای موسیقی پرداخت.
سپس گروه به دیگر كشورهای عربی، اروپا، ایالات متحده، آمریكای جنوبی، استرالیا و ژاپن مسافرت كرد و به اجرای برنامه پرداخت. همزمان با كار در گروه، مارسل به تحقیق و كار در زمینه موسیقی ادامه داد.
علاوه بر تصنیف آهنگ و ترانه، مارسل در زمینه موسیقی فیلم داستانی و مستند نیز كار كرده است.
ویژگی كار مارسل آن است كه او علاوه بر موسیقی و اجرای آن به شعر و متن ترانه هایی كه می خواند توجه دارد. از جمله شاعران معروف عرب كه مارسل از اشعارشان برای ترانه هایش استفاده كرده است، محمود درویش است.
او همواره در كارهایش سعی بر شكستن كلیشه های مرسوم در موسیقی عربی و تاثیرگذاری بر مردم و زندگی اجتماعی داشته است.
موسیقی مارسل خلیفه، روح یك انقلابی و بینش یك فرهیخته را داراست. به عنوان استاد مسلم عود، او همواره در تعامل با سنت های عربی بوده است.
دوران كودكی او در دهكده زادگاهش امشیت در ۴۰كیلومتری بیروت گذشت. خودش در این باره می گوید: «به نظرمان از روستا تا بیروت راه درازی بود.» روستای امشیت كه نه جاده درست و حسابی و نه وسیله حمل ونقل مناسبی داشت، از بیروت جدا افتاده بود. نهایت آرزوی مردم آن بود كه بچه هایشان روزی دكتر یا وكیل شوند.
از این رو وقتی مارسل ۱۴ساله اولین عودش را برداشت و به كنسرواتوار ملی رفت كه موسیقی بخواند، والدینش با اكراه از او حمایت كردند. آنها نمی دانستند كه در روزهای جنگ داخلی، موسیقی پسرشان مردم لبنان را متحد خواهد ساخت یا اینكه او موسیقیدانی برجسته در خاورمیانه خواهد شد.
مارسل درباره علاقه اش به موسیقی می گوید: «من از همان كودكی عاشق موسیقی بودم. پدربزرگم ماهیگیر بود و ترانه های دریا را برایمان می خواند. وقتی به كلیسا می رفتم به موسیقی كلیسایی گوش می دادم. از قرائت قرآن هم خوشم می آمد. ما در لبنان فرهنگ اسلامی و مسیحی را در كنار هم داریم و همه اینها با هم آگاهی موسیقایی مرا شكل دادند.»
در موسیقی، مارسل عناصر نامتجانسی را باهم پیوند زده است: فرهنگ عربی را با ایمان مسیحی، سنت های كلاسیك را با سلایق عوام و ظرافت شاعرانه را با اصطلاحات كوچه و خیابان. او همواره در كار سعی به پیشبرد سنن داشته است و در پرورش ایده های نو و روش های موسیقایی جدید پیشتاز بوده است. به عنوان مثال می گوید:
«چرا ما خانواده ای از عود نداریم چنانكه مثلا برای ویولن، ماندولین یا بالالایكا هست» جالب اینكه، اخیرا كنسرتویی از عود كه توسط یك كوارتت مركب از چهار عود نواخته می شود، تصنیف كرده است.
مارسل بر این باور است كه موسیقی سنتی خاورمیانه در واقع بخشی از همان سنتی است كه موسیقی كلاسیك غربی را در خود دارد. مفاهیمی مثل كنترپوان واركستراسیون در هر دو موسیقی وجود دارند.
تفاوت تنها در نواهای سنتی است كه موسیقیدانان در كارشان استفاده می كنند: «موسیقی عربی بخشی از موسیقی جهانی است. سال های طلایی این موسیقی سال هایی است كه عرب ها در اندلس بودند. آن موقع هیات هایی از كشورهای اروپایی به اندلس می رفتند تا موسیقی عربی را بیاموزند.
حتی هانری هشتم، برادرزاده اش را به اندلس فرستاد تا این موسیقی را فراگرفته و به انگلیس بیاورد. عود وارد اروپا و به لوت تبدیل شد، همچنین رباب به ویولن.
بعد از این سال های طلایی، در حدود ۶۰۰ سال پیش پیشرفت موسیقی عربی متوقف شد. در این دوره، امپراتوری اتومان بر سرزمین های عرب استیلا یافت. اگر موسیقی عربی به پیشرفت خود ادامه می داد به مراحل بالاتری می رسید.
به همین دلیل است كه من كوشش می كنم با برگشت به میراث موسیقیایی عربی و با نگاه به همه انواع موسیقی از پاپ تا سنتی، علاقه به موسیقی عربی واقعی را افزایش دهم.»
در جست وجوی مفاهیم نو در موسیقی
در كوشش برای پیشبرد محتوای موسیقی عربی او نظرات جالبی را دنبال می كند:
«موسیقی عربی همواره درباره معشوقی سخن می گوید كه تو نه می توانی ببینی اش، نه می توانی لمسش كنی. كاری كه ما كردیم بسیار ساده بود. ما معشوق را پیش محبوبه اش بردیم و دستش را در دست او گذاردیم. آنها با هم زندگی و كار و فكر كردند. دیگر وصال محبوب آرزویی محال نبود. به همین دلیل است كه موسیقی ما به مردم امید می دهد و آنها را در روابط انسانی شان به یكدیگر نزدیكتر می سازد.»
درباره ارزش های موسیقی عربی و غنای فرهنگ عرب می گوید: «ما فرهنگی بسیار قدیمی به قدمت هزاران سال داریم. من به دنبال اشكال جدید موسیقی می گردم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ممكن است تاثیراتی از موسیقی جاز یا كلاسیك داشته باشم، اما همه اینها تنها موسیقی مرا غنی تر می سازند. اگر قرار است جهان غرب به من فرهنگ مك دونالد یا پپسی كولا را بیاموزد، من آن را رد خواهم كرد. این جور چیزها بعد از مدت كوتاهی از بین می روند. من به دنبال هدفی هستم كه انجامش سال های مدید به درازا خواهد كشید.
هدفی كه به عمر من نیز قد نخواهد داد.»
معروفیت مارسل تنها به خاطر جسارت او در عرصه موسیقی نیست. مردمی كه از جنگ داخلی لبنان جان به در بردند، اجراهای او را در تالارهای متروك بیروت به یاد دارند. در آن روزهای سخت، مارسل با عود و ترانه هایش سعی در زنده نگاه داشتن روحیه مردم داشت. تعجب آور نیست كه وقتی اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان حمله كرد، نوارها و ترانه های مارسل در لیست «موسیقی ممنوعه» قرار گرفت. او خود در باره این دوره می گوید: «من با مسائل مردم درگیر شدم. در آن دوره، همه آموزشگاه ها و موسسات تعطیل شده بودند.» كار مارسل در این دوره با الهام از موسیقیدانان عرب بعد از دوره اتومان و بعدها با كارهای برادران رهبانی۱ عجین شد.
در موسیقی، مارسل شنونده اش را به چالش می كشد. وقتی در كنسرواتوار تدریس می كرد، به او توصیه شد نوشته هایش را ساده كند تا برای دانشجویان قابل فهم باشد، اما او مخالفت كرد و گفت: «وقتی مردم به كنسرت های من می آیند، مجبورند به ادبیات و شعر ترانه ها دقت كنند. ترانه ها اشعار دشواری دارند ولی مردم با خواندن همراه من، شروع به یاد گرفتن این اشعار كردند.»
مارسل شورشی
مارسل در جان خود یك شورشی است. خود او در این باره می گوید: «از زمانی كه زاده شدم، روح یك شورشی در من بود. من با چیزهای موروثی كه به گمانم نادرست بودند سر جنگ داشتم. این چیزها ممكن بود در خانه، كالج یا حتی كنسرواتوار باشند. نه اینكه بخواهم هر چه سر راهم هست نقد كنم، نه، من با بعضی نظرات و دیدگاه های مشخص مخالف بودم.» در جایی دیگر او می گوید: «ارزش هنرمند به چیست اگر شورشی نباشد تمدن در لحظه ای از شورش زائیده شد.»
در دفاع از آزادی
همچون همه هنرمندان واقعی، مارسل هرگز از مردم خود و دردهای آنها جدا نبوده است. شاید بتوان بن مایه هنر او را بر همین اساس تبیین كرد. تعجبی ندارد كه برخی به او لقب «پیت سیگر خاورمیانه» و «باب دیلن شرق» داده اند:
من جز شاخه درختی نیستم
كه با باد خم می شود.
من روحم را آویخته ام،
بر ستاره ای در آسمان شب مردم خویش،
و به راه خویش رفتم.
چون بسیاری دیگر از هنرمندان عرب، مسئله فلسطین و مردم آن از دغدغه های همیشگی مارسل بوده است. در شعرگونه ای خطاب به مردم فلسطین می گوید:
اگر توانش را داشتم مرگ را نابود می كردم پیش از آنكه شما را لمس كند،
اگر توانش را داشتم، مرگ را می كشتم و شما را در آغوشم پناه می دادم.
من چهره هایتان را دیده ام هزاران چهره بی نام، چهره خداوند.
من چهره هایتان را دیده ام چون گل های اردیبهشتی كه بر آب شناورند.
چون عاشقی حسود، تمجیدتان می كنم و برایتان خوفناكم. چه باید برایتان بخوانم
از نگاه كردن بر چهره هایتان شرمگینم.
از نگاه كردن بر چشم هایتان كه از تصویر روزنامه ها بر ما می نگرند، شرمگینم.
چشم هایی كه در سكوت سخن می گویند، در سكوت.
پیام آور صلح و دوستی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سال گذشته یونسكو، مارسل را به عنوان هنرمند صلح برگزید. این عنوان برای مارسل و موسیقی عرب افتخاری بزرگ و تاییدی بر زندگی سراسر تلاش او در راه صلح، عدالت و آزادی بوده است.
بعد از تجاوز اسرائیل به لبنان در ژوئیه سال جاری كه مارسل از آن به زمانی كه «اسرائیل كودكان ما، گل ها، خیابان ها، ترانه ها، شادی ها و عشق به سرزمین مان را می كوبد» یاد می كند، طی دادخواستی خطاب به هنرمندانی كه به لقب هنرمند صلح مفتخر شده اند، از آنها خواست كه به تجاوز ارتش اسرائیل به لبنان و فلسطین اعتراض كنند.
در این نامه كه مارسل در آن با بیانی شاعرانه از هنرمندان یونسكو خواستار یاری و همدردی با مردم لبنان و فلسطین می شود، مارسل به رابطه بین هنر و وظیفه هنرمند در دفاع از مردم و حقوق آنان اشاره دارد. این مقاله را با ذكر بخش هایی از این نامه به پایان می بریم:«هنر ما چیزی نیست جز سخن گفتن به جای آنانی كه سخن گفتن نمی توانند.
این هدفی است كه ما كوششهایمان را وقفش كرده ایم و این دلیلی است كه صدای ما را تایید می كند. ما آرزو كردیم كه این صدا را به دورترین جاها برسانیم و سوگند خوردیم كه ترانه هایمان برای صلح و اتحاد با همه قربانیان ستم در همه جا، فارغ از نژاد، مذهب، رنگ یا ملیت باشد.»…
«در این لحظات حساس كه هموطنان من از سر می گذرانند، من از شما می خواهم بیایید بار كشتار مردم را كه در برابر دیدگان جهان «متمدن» اتفاق می افتد، از شانه های خود برداریم. بگذارید با بلندترین صدا، به كشتار مردم توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل اعتراض كنیم.»…
«بگذارید برای مردم شادی به ارمغان بیاوریم و آنان را از عذاب جنگ رهایی بخشیم.
بگذارید شادمانی هدیه كنیم كه با غم می جنگد، امیدی كه نومیدی را شكست می دهد، سبزی كه سترونی را می خشكاند و مردم را به افق هایی ناشناخته ببریم، با نجواهایی كه عشق را در خود دارد.»…
«حاكمان بی شرم ایالات متحده با جنایات مستمر و منظمشان، با بیرحمی و نفرت كورشان، سازمان ملل و قوانین بین المللی را نادیده گرفته، بر چهره خود نقاب دفاع از نیكی می زنند.
جامعه جهانی، در برابر جنایات سكوت كرده و چشم بر قساوت «رهبر جهان آزاد» می بندد.
دوستان من،بگذارید با نفرت و تخریب بجنگیم. بگذارید كوشش كنیم تا واقعیت كنونی را تغییر دهیم، ارزش هنرمند به چیست جز آزادی و رهایی انسان»
پی نوشت:
۱ آسی رهبانی، همسر فیروز خواننده مشهور لبنانی و منصور رهبانی برادر او، از پیشگامان موسیقی نوین عرب. مقام این سه هنرمند برجسته لبنانی با هیچ گروه دیگر از هنرمندان عرب قابل مقایسه نیست.
برای اطلاعات بیشتر در باره مارسل خلیفه می توانید به سایت او مراجعه كنید:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انيو موريكونه، يكى از بزرگترين آهنگسازان فيلم در جهان اگر چه نزديك به هشتاد سال از عمرش میگذرد و تا به حال جوايز متعددی، از شير طلايى جشنواره ونيز گرفته تا جايزه گلدن گلوب را كسب كرده ، اما جاى جايزه اسكار در كلكسيون افتخارات اين آهنگساز بزرگ ايتاليايى خالى بوده كه حال اين خلا نيز پر شده است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای دومین بار در تاریخ هفتاد و نه ساله مراسم اسکار، جایزه یک عمر فعالیت هنری به یک آهنگساز سپرده میشود. انیو موریکونه نامی است که همه علاقه مندان سینما و به ویژه سینمای وسترن را به سالهای دور برده و تداعی کننده نوای دلنشین فیلم «خوب ، بد ، زشت» است.
او به پاس ۴۵ سال فعالیت در حوزه موسیقی با خلق بیش از ۴۰۰ اثر برای فیلم و سریالهای تلویزیونی روز ۲۵ فوریه در سالن آکادمی اسکار مورد تقدیر قرارخواهد گرفت. موریکونه پیش از این ۵ بار کاندید دریافت جایزه اسکار برای بهترین موسیقی فیلم شده بود ولی هیچگاه موفق به دریافت آن نشد.
انیو موریکونه در سال ۱۹۲۸ در شهر رم پایتخت ایتالیا به دنیا آمد و در یکی از معروفترین کنسرواتوارهای دنیا سانتا چچیلیا Santa Cecilia موسیقی را آموخت. او نواختن ترومپت، آهنگسازی و همچنین رهبری کر را در همان کنسرواتوار فرا گرفت.
در سال ۱۹۶۲ کار نوشتن موسیقی فیلم را آغاز کرد و توانست در یک سال ۲۰ موسیقی متن فیلم بنویسد. نام موریکونه با موسیقی فیلم «برای یک مشت دلار» اثر سرجیو لئونه بر سر زبانها افتاد و از آن پس پلههای پیشرفت را یکی بعد از دیگری بالا رفت.
چندی پس از آن موریکونه با ساختن موسیقی برای فیلم «خوب، بد، زشت» اثر همان کارگردان به یکی از چهرههای مشهور موسیقی در سینما تبدیل شد و به خصوص نام او با سینمای وسترن گره خورد.
البته وسترن از نوع ایتالیایی که در بین منتقدان سینمایی به وسترن اسپاگتی شهرت دارد.
او با استفاده از صداها و ابزار الکترونیک در موسیقی فیلم «خوب، بد، زشت» دست به خلق اثری زد که در زمان خود یک نوآوری محسوب میشد. موریکونه در موسیقی خود از افکتها و صداهایی استفاده کرد که نمیشد آنها را با سازهای آکوستیک تولید کرد. از آن جمله میتوان به استفاده او از سوت اشاره کرد.
ترکیب بندی سازهای «خوب ، بد ، زشت» و هم چنین استفاده از اصوات نامتعارف و الکترونیک از کارهایی بود که در آن زمان (دهه شصت میلادی) بسیار بدیع و خلاقانه جلوه میکرد و همین نوآوری او، منتقدان را از آن زمان تا اکنون به ستایش واداشته است.
تنوع سبک در کارهای موریکونه از دیگر خصوصیات این آهنگساز است. او شیوههای مختلف را در آهنگهایش تجربه میکند .
به عنوان مثال درست برخلاف موسیقی فیلم «روزی روزگاری آمریکا» که در ذات خود تم زیبا و برجستهای دارد، موریکونه در فیلم «خوب ، بد ، زشت» از یک تم ساده و پیش پا افتاده و حتی هزل آمیز مجموعهای دلنشین و به یاد ماندنی برجای میگذارد.
یکی از ابتداییترین اصول برای ساخت موسیقی فیلم آن است که موسیقی نباید از فیلم برجسته تر باشد بلکه باید در خدمت آن قرار بگیرد. یکی از ویژگیهای آثار موریکونه آن است که نه تنها آهنگهایش در خدمت فیلم هستند بلکه بسیاری از آنها به عنوان موسیقی محض و جدا از سینما و فیلم نیزقابل تامل میباشند.
از دیگر آثار این آهنگساز که بسیار متفاوت از آهنگهای فیلمهای گذشته از جمله فیلمهای وسترن اوست، میتوان به سینما پارادیزو به کارگردانی جوزپه تورناتوره اشاره کرد. موسیقی موریکونه به این فیلم وجههای خاص بخشیده چراکه بیشتر از دیالوگهای رد و بدل شده بین شخصیتها، موسیقی، مدیوم ارتباطی بین فیلم و تماشاگر است.
همکاری موریکونه با تورناتوره ادامه پیدا می کند تا در سال ۲۰۰۰ برای فیلم مالنای او نیز آهنگ می سازد. این فیلم از جمله فیلم هایی بود که کاندید دریافت اسکار برای بهترین موسیقی متن فیلم شد.
اگر چه شاید داوران اسکار دیر به فکر تقدیر از موریکونه افتادند اما او پیش از این در اروپا جوایز بسیاری را تصاحب کرد. از آن جمله میتوان به شیر طلایی ونیز در سال ۱۹۹۵ برای یک عمر فعالیت سینمایی ، جایزه گلدن گلاب در سال ۲۰۰۰ برای فیلم «افسانه ۱۹۰۰» به کارگردانی جوزپه تورناتوره اشاره کرد.
او هم چنین در سال ۱۹۹۰ برای موسیقی فیلم سینما پارادیزو ساخته تورناتوره توانست سه جایزه مهم اروپایی یعنی بافتای بریتانیا، کن فرانسه و داود دوناتللوی ایتالیا را به دست آورد.
انیو موریکونه در گفتگویی که چندی پیش با رادیو کاپیتال ایتالیا درباره دریافت جایزه اسکار انجام داده بود میگوید: «این اعتباری است که از میان سایرین به من تعلق میگیرد بنابراین نمیگویم که میتوانستند این جایزه را خیلی پیش از این به من بدهند.»
موریکونه با وجود آن که با بسیاری از کارگردانان و تهیه کنندگان مطرح هالیوود کار کرده است اما هیچ وقت نمیخواهد به آمریکا نقل مکان کند. برای ترغیب او به زندگی در آنجا حتی ویلایی در بورلی هیلز هم پیشنهاد دادهاند ولی موریکونه میگوید: « من همیشه عاشق شهر رم هستم و هرگز به زندگی در کالیفرنیا فکر نکردم.»
در ايتاليا موريكونه را به عنوان آهنگساز ترانههای معروفی چون (Se telefonando) برای مينا ماتزینی Mina Mazzini خواننده مطرح ايتاليايی نيز میشناسند. اين ترانه درسال ۱۹۹۶ بهترين ترانه سال شد و خوانندهاش را به اوجی رساند كه هيچوقت ديگر نتوانست آن را تكرار كند. این ترانه هنوز هم از جمله ترانههای بسیار محبوب ایتالیا به شمار میرود
منبع :صداي آلمان [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ريكاردو الوارز نوازنده گيتار در سال 1949 در شهر سويا بدنيا امد . نوازندگي گيتار را در سن ده سالگي اغاز كرد .سال بعد با گروه په په مرسنا يك تور هنري را اغاز كرد .اين تور به كشور ژاپن رفت و در انجا با استقبال بي نظيري روبرو شد .
در سال 1971 ريكاردو در شهر كوردوبا عنوان بهترين گيتار يست سال را به خود اختصاص داد وي در سال 1985 با رقاص معروف فلامنكو په پا منتس ازدواج كرد حاصل اين ازدواج يك پسر هنرمند به نام پدرو ميباشد ، پدرو يك نوازنده برجسته پيانو ميباشد .ريكاردو به همراه همسر و پسرش كنسرتهاي متعددي را اجرا ميكنند ، اين كنسرتها در سال 1993 با اجراهاي خانوادگي آغاز گشت و به دليل استقبال مردم از اين كنسرتها اين برنامه ها در سال 1994 نيز تكرار شدند
ضمن انكه كنسرتهاي سالهاي 1997و 1998 نيز موفقيت اميز بودند .
وي در سالهاي اخير به ضبط اثار فلامنكو تمرين براي اجراهاي كنسرتهاي خود مشغول ميباشد.
دستت درد نکنه
واقعا جالب بودن ;)
ولی من فقط مایکل کیمن رو می شناختم
اونم چون کنسرتش رو با متالیکا دیدم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواهش می کنم قابل شما را نداشت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Agustin Pio Barrios Mangore در 5 ماه می سال 1885 در شهری کوچک بنام San Juan Bautista de las Misiones در کشور پاراگوئه بدنبا آمد .در خانواده ای پر جمعیت که موسیقی وشعر جایگاه بسیار مهمی داشت و در این فضای هنری او رشد نمود .
وی اولین نشانه های علاقمندی به موسیقی و ساز بالاخص گیتار را قبل از رسیدن به سن ده سالگی و از همان اوایل کودکی در خود نشان داد.در سال 1901 در حالیکه تنها 13 سال سن داشت برای گرفتن بورس تحصیلی در Asunciónبه پایتخت پاراگوئه عزیمت نمود . که یکی از جوانترین دانشجویان دانشگاه در تاریخ پاراگوئه میباشد.
او علاوه بر اینکه بعنوان دانشجوی موسیقی در دانشگاه به تحصیل ادامه میداد عضویت و فعالیتهای جدی در دانشکده های سایر علوم چون ریاضی - ادبیات و روزنامه نگاری داشت .
باریوس به دو زبان تسلط کافی داشت اسپانیایی و گوارانی ( زبان محلی ) و همچنین توانایی خواندن و مطالعه به زبانهای دیگر چون انگلیسی - فرانسوی - آلمانی
پس از ترک کالج وی زندگی خود را صرف نوشتن شعر و موسیقی نمود.
او همچنین به سرودن شعر علاقه خاصی داشت بصورتی که برای این اشعار نیز اهنگ میساخت و با گیتار اجرا مینمود که برگرفته از تاثیر او از زادگاه و فرهنگ او میباشد.
باریوس دوستان زیادی داشت و سفرهای بسیاری را در کشورهای آمریکای جنوبی داشت که که به دوستان و هواداران خود کپی از اشعارش را بهمراه امضای خود به آنان هدیه میداد. که امروزه این نوشته ها ارزش بسیار زیادی پیدا کرده اند.
همگان او را نوازنده ای فوق العاده توصیف میکردند . جالب است بدانیم که باریوس اولین نوازنده گیتاری بود که آثارش بصورت صفحه ضبط شده است و مهمتر از آن اینکه این آثار بصورت زنده ضبط شده اند و تنها با یک بار ضبط ! که این آثار در حال حاضر وجود دارند که در مطالب بعدی در سایت قرار خواهد گرفت تا ببینیم نوازنده ای را که بدور از تکنیک های ضبط امروزی که با 100 ها بار ضبط و ادیت آن و استفاده از افکت های مختلف چنین آثاری را اجرا نموده است آن هم در دوره ای که گیتار کلاسیک در حال شکل گرفتن بود!
پس در این مرحله او نیز اولین بود هرچند باز هم این کار نتوانست او را در جهان گیتار به شهرت برساند.
اکثر آثار او خصوصیت آثار رومانتیک را دارا میباشد در حالیکه او در قرن بیستم میریست و موسیقی مدرن که فراگیر شده بود .
موسیقی آثار او محتوای موسیقی محلی کشورش و موسیقی آمریکای لاتین را داشت و از سوی دیگر خاصیت تکنیکی بودن این آثار نیر قابل توجه است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرگ
باریوس در سال 199 44 در Cementerio de Los Ilustres در در کشور السالوادور 7 اگوست 1944 دیده از جهان فرو بست
در حالیکه موسیقی او تنها در مرزهای کشورش باقی ماند و تا مدتها فراتر نرفت.
آثار محلی ( فولکوریک)
موسیقی محلی پاراگوئه دستمایه اولین آثار باریوس جوان در زمینه آهنگسازی برای گیتار بود که در این زمینه میتوان به قطعاتی چون:
polca paraguaya, vals and zamba
اشاره نمود.
اما تاثیر مهم را استادش Gustovo Sosa Escalada داشت که او را با رپرتوار گیتار کلاسیک اشنا نمود.
در آن زمان باریوس کار اهنگسازی را با جدیت ادامه میداد و و در هنگام اجرا قطعاتی را از استاد سابق خویش مانند La Chinita و La Perezosa مینواخت
تحت تاثیر استاد جدید خود باریوس دست به اجرای آثاری از آهنگسازانی چون تارگا - سور - آگوادو پرداخت
Sosa Escalada معلم او از نوازندگی و تکنیک باریوس شگفت زده بود که با اصرار او بر خانواده باریوس بود که وی را برای ادامه تحصیل به Asunciónبرای ادامه تحصیل در زمینه موسیقی بفرستند در حالیکه او به حد کافی به تکنیک و مهارتهای اجرا رسیده بود و شروع به آهنگسازی در سال 1905 نمود.
آهنگسازی
آثار او را میتوان به سه قسمت تقسم کرد
-آثار فولکوریک ( محلی )
-آثار تقلیدی
-آثار مذهبی
موسیقی آمریکای لاتین و کشورش در اوایل تاثیر بسیار زیادی بر او داشتند و در دوره ای دیگر آشنایی با شیوه اهنگسازی در دوران رومانتیک و باروک یک قسمت دیگر از خصوصیات آهنگسازی او را تشکیل میدهد.
و آثار مذهبی او را میتوان در قطعه برجسته La Catedral دید قطعات مذهبی که میتوان تاثیر موسیقی باخ را در آن مشاهده کرد.یکی دیگر از این قطعات میتوان به Una Limosna por el Amor de Dios (An Alm for the Love of God) اشاره کرد
لیستی از مهمترین آثار
Aconquija
Allegro Sinfónico
Cueca
Danza Paraguaya
Estudio de Concierto
Jha, Che Valle
Julia Florida
Las Abejas
La Catedral
London Karape
Madrigal-Gavota
Maxixa
Mazurka Apasionata
Preludio
Sueño de la muñequita
Un sueño en la Floresta
Una limosnita por amor de Dios (Also known as “El ultimo trémolo” or “El último canto”)
Vals no 3
Vidalita
وي متولد الخيساس منطقه كاديز ميباشد
وي از سال 1955 به صورت حرفه اي گيتار مينوازد و در شوهاي فلامنكو در تمام اندلوس اجراي برنامه كرده است و براي شركت هاي مختلف رقص تنظيم موسيقي را بر عهده داشته است در سال 1997 در البوم خاطره كه به ياد خواننده شهير موسيقي فلامنكو كامارون ضبط گرديد وي به عنوان سلويست گيتار به اجرا پرداخت .
اين نوازنده به همراه گروه خود به جاكارتا و بالي سفر كرده است و همچنين در سوئيس و در شهر ژنو به اجراي برنامه پرداخته است .
در فوريه 1997 وي با لاپلاتا به اجراي تور پرداخت و در همان سال با هنرمندان متعددي به اجراي برنامه پرداخت .
وي در دو البوم لاس شامورو به اجرا پرداخته است و همچنين با اين گروه برنامه هايي را به اجرا گذاشته است .
اين نوازنده در دسامبر سال 1998 به بوينس ايرس رفت و به اجراي برنامه به همراه تامارا پرداخت .
وي همچنين در سال 2000 با پاستور سولر . در سال 2001 با خوزه كل ال ففرانكاس و در سال 2002 براي كمپاني خوزه مانوئل به اجراي برنامه پرداخته است .
اين نوازنده جوان همچنين با كارمن لينارس و خراردو نونيز در تياتروريل براي معرفي كاست un romito de locura به نوازندگي پرداخته است .
او يكي از گيتاريستهاي جواني است كه در كاست مكتب جديد گيتار فلامنكو به تهيه كنندگي خراردو نونيز نوازندگي كرده است
انتونيو گارسيا دومينگوئز مشهور به نونو گارسيا متولد سال 1959 ميباشد او در شهر بندري كاديز به دنيا امد وي در سن ده سالگي در يك ارايشگاه با يك معلم گيتار اشنا شد و يادگيري گيتار فلامنكو را از همان زمان اغاز كرد كارهاي مقدماتي اين نوازنده در ابتدا همراهي با خوانندگان فلامنكو بوده استوي در سالهاي جواني براي تحصيل موسيقي به مالاگا رفت و بعد به شهر گرانادا مسافرت كرد در گرانادا با خواننده معروف كارلوس كانو همكاري كرد و اين مسئله باعث شد كه با خوانندگان بسياري اشنا بشود و همكاري كند در اين زمان گروههاي معروف مادريد از او براي همكاري دعوت كردند و او به مادريد سفر كرد و با گروه كاندلا آشنا شد و با اين گروه در بسياري از كشورها به اجرا پرداخت او در سال 1996 به مادريد بازگشت و مورد استقبال بسيار مردم قرار گرفت وي در سالهاي اخير به تدريس و نوازندگي مشغول است وي همچنين در سال 2002 كاستي را به بازار عرضه كرد با نام ماهي قهوه اي كه از فروش خوبي برخوردار بوده است
گيتاريست به نام اسپانيايي فرانسيسكو كورتس اولبانو كه با نام پاكو كورتس مشهور است .
وي در سال 1957 در شهر گرانادا در كشور اسپانيا متولد شد و از سنين كودكي نوازدگي را در گروه ماريو مايا اغاز كرد .
او مدتي بعد با خوانندگان بزرگ فلامنكوي جهان همچون انريكو مورينته و كارمن لينارس به اجراي قطعاتي پرداخت و با انها همكاري كرد
بعد از چند سال موفقيتهاي بسيار بزرگي را در عالم موسيقي فلامنكو كسب كرد كه باعث شد در چندين نمايشنامه معروف همچون :Naquerar Ay jondo Macama Jonda به عنوان گيتاريست صحنه به هنرنمايي بپردازد و مورد تشويق حاضرين قرار گيرد.
وي در سال 1992 اولين سي خود را روانه بازار موسيقي فلامنكو كرد نام اين البومCalle del Agua بود كه معناي ان خياباني در اب ميباشد
خوان مانوئل كانيزارس در سال 1966 در اسپانيا متولد شد خانواده او در سال 1950 به بارسلونا مهاجرت كرده بودند .
پدر او بسيار شيفته گيتار بود و از اقبالش يك گيتار از نمايشگاه محلي دريافت نموده بود پدر كانيزارس بدون معطلي شروع به مطالعه درباره گيتار فلامنكو نمود يكي از اساتيد فلامنكو از استعداد پسرانش يعني خوان مانوئل و رافائل به او گفت و ان دو پسر را تشويق نمود تا بيشتر و دقيقتر به مطالعه در گيتار بپردازند .
اين دو برارد انقدر سريع علم گيتار را فراگرفتند كه خوان مانوئل در ده سالگي وارد هنرستان موسيقي شهر شد.
در سال 1982 او جايزه ملي براي نواختن گيتار را در شهر خرز كه يكي از معتبرترين جوايز گيتار است دريافت كرد. در ان موقع در گوشه كنار شنيده ميشد كه گيتاريست جديدي دارد از راه ميرسد .
در سال 1989 او سفرهاي گروهي خود را اغاز كرد و سپس توسط پيتر گابريل براي انتشار مجموعه البومي به نام دنياي واقعي انتخاب شد .
او با هنرمندان زيادي همچون : La Fura dels Baus, Michael Brecker,Al Di Mieola,Camaron, Morente, Serrat, MarcAlmond و...
اما سرنوشت سازترين اشنايي او با پاكو دلوسيا بوده است او به همراه پاكو دلوسيا و خوزه مرسي و باندرا برنامه زيادي در بين سالهاي 1989 تا 1992 انجام داد .اين تور موففيت اميز با ضبط اثر Suite Iberia اثر ايزاك البنيتسز كه پاكو دلوسيا گيتار ارانخوزش را نواخت به سر انجام رسيد .از اين زمان همكاري پاكو دلوسيا و كانيزارس متوقف نگرديده است و اين كيفيت بالا در هر يك از كارهاي كانيزارس نمايان است. او همچنين سازنده موسيقي متن يك فيلم نيز ميباشد فيلمي با نام : La Lola se va a los puertos .
كانيزارس در امگا اثر انريكو مورينته نيز نواخته است و نشان داده است كه در سبكهاي متفاوت هم ميتواند توانايي هاي بي حد خود را اشكار كند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گيتاريست معروف اسپانيا انتونيو كاريون خميرز متولد سال 1964 در شهر سويا به دنيا امد در كودكي لقب نينو كاريون ( كاريون كوچك ) را گرفت . اشنايي او با موسيقي فلامنكو از طريق پدرش كه يك خواننده موسيقي فلامنكوي خوب بود صورت پذيرفت .پدر و پدربزرگ او هر دو از خوانندگان خوب موسيقي فلامنكو بودند و وي توانست از اين طريق با موسيقي فلامنكو و شمردن ضربهاي فلامنكو آشنايي پيدا كندوي نوازندگي گيتار را زير نظر نينو ريكاردو يكي از بزرگترين نوازندگان گيتار جهان اغاز كرد و در ادامه نوازندگي خود از اساتيد همچون ملچور د مارچنا،مانوئل د هلوا بهره برد . در سن سيزده سالگي نوازندگي حرفه اي را در كنار پدر اغاز كرد ، بعد از رسيدن به هجده سالگي يك تور هنري را در كشور فرانسه برگزار كرد در اين تور در بسياري از شهرهاي كشور فرانسه برنامه اجرا كرد و بعد از ان در كشورهاي المان ، ايتاليا ،بلژيك ، هلند و مصر به برنامه پرداخت. وي اين روزها به عنوان يكي از گيتاريستهاي موسيقي اصيل فلامنكو در راديو اسپانيا برنامه اجرا ميكند ، ضمن انكه اين نوازنده در اسپانيا بسيار محبوب و محترم ميباشد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوان كارمونا گيتاريست شهير فرانسوي در سال 1963 در شهر ---- فرانسه متولد شد، پدر و مادر وي متولد شهر مالاگا در جنوب اسپانيا بودند ، پدر او يك آهنگر بود كه براي كار به فرانسه مهاجرت كرد ، خوان كارمونا ده سال داشت كه پدرش يك روز يك گيتار به خانه اورد و در همان زمان بود كه خوان به گيتار و موسيقي فلامنكو علاقمند شد،خوان كارمونا به كنسرواتوار پاريس رفت و در سن 26 سالگي از كنسرواتوار پاريس فارغ التحصيل شد و بعد به شهر خِرز در جنوب اسپانيا مهاجرت كرد و مدت هشت سال در ان شهر اقامت كرد.
در اين مدت با خوانندگان بسياري همچون : Agujetas, Duquende, Terremoto Hijo, Rubichi and Antonio Malena; bailaors Joaquín Grilo, Ana Padilla, Angelitaهمكاري كرد وي در سال 1996 با همكاري نوازندگاني همچون : ghabile Moraíto, Rubem Dantas, Niño de Pura, Manuel Soler ,Tino di Geraldo البومي با نام موسيقي شيرين ارانه كرد در همان سال به زادگاهش فرانسه بازگشت و اين بازگشت با استقبال بسيار مردم و علاقمندان فلامنكو همراه شد و كمپاني هاي زيادي از او تقاضاي همكاري كردند و يكي از جالبترين اين همكاري ها اجراي او با خواننده كشور ازبكستان خانم ماتلوبه بود سبك خانم ماتلوبه خواندن اهنگهاي ايراني و هندي بود و اين اثر با استقبال بسيار زيادي روبرو گشت.خوان كارمونا در كشورهاي بسياري چون امريكا ، سويس ، بريتانيا ، پرتغال و...اين كنسرت زيبا را اجرا كرد وي در سالهاي 97 تا 99 مشغول همكاري با تلويزيون فرانسه بود و در سالهاي اخير بيبشتر فعاليتش براي ساخت قطعه اي براي گيتار و اركستر متمركز شده است .پاكو د لوسيا نوازنده نامدار موسيقي فلامنكوي جهان همواره از خوان كارمونا به نيكي ياد ميكند و از او تمجيد ميكند .گفته ميشود اثر سمفونيك ايشان در سال 2004 اجرا و امده ميشود. خوان كارمونا امسال كانديد گرمي بهترين البوم فلامنكو شده است
يكي از گيتاريستهاي معروف اسپانيا در شهر خِرز به نام خرز د لا فرونترا او در سال 1961 ميلادي در خرز متولد شد از سن كودكي گيتار را نزد استاد رافائل اگو الا اغاز كرد با ذوق و استعداد فراواني كه داشت توانست در سن 14 سالگي با خوانندگان فلامنكو همكاري نمايد در سن نوجواني كنسرتهاي فراواني اجرا كرد از خوانندگاني كه با وي همكاري داشتند ميتوان از اسامي زيادي نام برد از قبيل: Tio Gregorio el Borrico, Terremotoبعد از كنسرتهاي مختلف به ضبط موسيقي فلامنكو و اواز ان پرداخت و با خوانندگان فراواني در سبك فلامنكو قطعاتي را ضبط كرد .
دستگاههاي مورد علاقه او بيشتر Turronero, Pansequito, Indio Gitano بودند در اهنگهاي اخرش بيشتر از سبك فلامنكوي مدرن ديده ميشود و بيشتر اين اهنگها را در سبك فلامنكوي مدرن با همكاري نوازندگان جاز اجرا كرده است.
او معتقد است كه موسيقي فلامنكو را به نحوه زيبا براي مردم بايد اجرا كند
آدام هولزمن نوازنده كيبورد يكي از موسيقيدان خلاق و مشهور دهة 90 است. مجله تخصصي «Keyboards» نام او را بهعنوان يكي از ده نوازندة برجسته كيبرد ذكر كرده است. مجلة «Down Beat» نيز او را ستوده و با جان همسر مقايسه كردهاست. علاوه بر نشريههاي تخصصي، او حتي توسط نيويورك تايمز و واشنگتن پست نيز ستايش شدهاست.
وي در پانزدهم فوريه 1958 در شهر نيويورك متولد شد و در دوازده سالگي شروع به آموختن پيانو كرد. اما تأثيرات عمده را دو استاد بعدي او بهنامهاي لئون راسل و دكترجان روي وي داشتند. در اواخر سالهاي 70 او به موسيقي راك و جازراك روي آورد.
خود ميگويد:«ابتدا، من توسط گروههايي مثل امرسون، ليك و پالمر و يا پس تحت تدثير قرار گرفتم. زماني كه موسيقي گروههاي Chick Corea ، ماهاواشو و بيلي چاپمن را شنيدم بهطور كامل به موسيقي جاز متمايل شدم. اما بهطور جدي موسيقي جاز را در اواخر دهة 20 سالگي خود آغاز نمودم. هرچند وارد موسيقي جاز شدم و در آن پيشرفت كردم اما هيچگاه نقش خود را بهعنوان محافظ و نگهبان موسيقي سنتي جاز تصور نكردهام. حال سعي من بر اين است كه تا موسيقي جالب توجه و جذابي را توسط تركيبي از سبكها و شيوههاي اجراي موسيقي مثل راك، جاز – راك، فانك و ... ارائه دهم.
يكي از كارهاي قابل توجه و مهم او در ابتداي زندگي حرفهاي اش اجراي جديدي از اپراي «كارمينا بورانا» ساخته معروف كارل ارف بوده است. او سپس گروههاي زيادي به نوازندگي پرداخت مثل گروه «Fents» كه او خود يكي از بنيانگذاران در آن بودهاست. مايلز ديويس، آدام هولزمن را بهعنوان نوازنده كيبرد در گروه «توتو» پذيرفت پس از ورود به گروه وي بهعنوان نوازندة دوم كيبرد بههنرنمايي پرداخت. دراين حالت كه گروه توتو بهطور پيدرپي تغييرات زيادي را شاهد بود، آدام هولزمن بهمدت پنج سال به طور ثابت در اين گروه بهنوازندگي پرداخت و بعدها از طرف مايلز ديويس بهعنوان كارگردان هنري گروه توتو انتخاب شد(1998). يكسال بعد آدام هولزمن شروع به همكاري با مايكل پطروسيان پرداخت. اين مسئله به دعوت خود مايكل آغاز شد. براي هولز اين همكاري بسيار عالي بود. در اوائل سالهاي 90 آدام هولزمن براي چاكاخان، روبن فرود گروه كلوينتور و بسياري ديگر به نوازندگي و همكاري پرداخت. در سال 1993 اولين آثار وي بهعنوان نوازندة سولو در آمريكا منتشر شد. وي در سالها يك گروه ثابت موسيقي با اجراهاي زنده با نام «Mona Lisa Overdrive» تشكيل داد. اين اسم دقيقاً براساس يكي از رمانهاي ويليام گيبسون انتخاب شدهبود كه بعدها بهدلايل مربوط به كپي رايت اين اسم به «Overdrive» تبديل شد.
در سال 1994 قبل از تور اين گروه در آلمان و لهستان، اعضاي آن عوض شدند. اكنون اعضاي آن عبارتنداز آدونهيك (ساكسيفون)، فردي كش (باس) جوجه هاوس (درام) و ميچ اشتاين (گيتار)
در سال 1995 آدام هولزمن با گروه موسيقي اختصاصي خود براي اجراي موسيقي درآمريكا ظاهر ميشد و ساير اجراهاي او بسيار محدود شدهبود. وي در پاييز 1995 بهعنوان عنصري از گروه Wayne Shorters به سرتاسر دنيا سفركرد، كه در اين تورها وي مورد تقدير و ستايش خاصي قرار گرفت. آدام هولزمن به طراحي و نقاشي كارتون نيز علاقه خاصي دارد او با جين گتر نوازندة گيتار ازدواج كرد كه از اين ازدواج در سال 1994 داراي يك فرزند پسر شد.
مانوئل سن لوكار متولد سال 1943 در باراميدا در كشور اسپانيا ميباشد.اولين معلم او پدرش بود ايسيدرو سن لوكار يك نانوا و يك گيتاريست سبك قديم، كه اغلب با افرادي به خانه ميامد كه عاشق رقص ونواختن موسيقي فلامنكو بودند . از زمان كودكيش او به نحوه خارق العاده اي با مهارت فراوان به راهش ادامه ميداد، برادران او هم تصميم گرفتند به همين كار بپردازند . به هر حال انهايي كه بيشترين تاثير را در اغاز كار بر او داشتند به گفته خودش نينو ريكاردو و ديگو ال دلگاستور بودند،از اين دو نفركه نام برده شد اولي به خاطره حساسيت زياد و علاقه ذاتيش به گيتار فلامنكو ونواختن سرشار از احساس و دومين نفر بخاطره حال وهواي اجراهاي قديمي و سنتي زبان زد بودند، در همان حال كه او نواختن گيتار را مي اموخت در نانوايي پيش پدرش كار ميكرد ، تا زماني كه 14 ساله شد و در ان زمان در تور حرفه اي شركت په په مارسنا شروع به فعاليت كرد.هنوز سي سالش نشده بود كه در بالاترين سطح حرفه ايش قرار گرفت به خاطر نوار گلچينش در سال1972.
آندره سگويا استاد بلامنازع و بيرقيب گيتار اسپانيش كلاسيك است كه اصولاً نيازي به معرفي ندارد. وي در طول حيات خود افتخارات و موفقيتهاي فراواني كسب كردهاست. وي علاوه بر مهارت و تخصص در موسيقي براي اخلاق و انسانيت نيز ارزش فوقالعادهاي قائل است. وي موفق شد تا جايگاه ساز گيتار را براي اجرا در كنسرتها و اركسترها تا حد زيادي ارتقا ببخشد و آن را براي مبتديها و نوآموزان آسان نمايد. با وجود سن زياد هنوز هم به اجراي موسيقي در سرتاسر جهان ميپردازد. با اين كه آثار علمي مكتوب و تئوريك موسيقي وي به نسبت اندك است اما هنرمندي احساس مهارت و تكنيك وي در نوازندگي شگفتانگيز و ماندگار است.
وي در 18 فوريه، 1894 در لينارس اسپانيا متولد شد اما در گرانادا رشد كرد. پدر او يك وكيل عاليرتبه بود و مايل بود تا آندره نيز مانند او وارد دنياي حقوق شود. بنابراين به ترتيب فرهنگي و علمي او همت گمارد، در كودكي وي را به كلاس موسيقي فرستاد اما وي در پيانو و ويولون كه سازهاي آموزشي وي بودند موفقيتي به دست نياورد. اما زماني كه صداي گيتار به گوشش خورد، شم موسيقي وي فوران كرد و گيتار را به عنوان مركز تمام فعاليتهاي خود انتخاب كرد، بدون توجه به خواستههاي خانواده و درسهاي آكادميك موسيقي. اما وقتي استاد مطلوب خود را پيدا نكرد خود شروع به يادگرفتن كرد. او از درسهايي كه در تمرينهاي ويولون و پيانو گرفته بود براي فراگيري گيتار استفاده كرد.
هرچند كه تأثير برخي از استادهاي وي مانند فرانسيكوتارگا را نبايد ناديده گرفت، اما سبك و شيوة نواختن وي كاملاً منحصر بهفرد و حاصل تمرينهاي مداوم خود او است. سگويا تلاش فراواني كرد تا گيتار را در صحنههاي كنسرت و اركستر اعتلا بخشد چرا كه در آن زمان گيتار در موسيقي جمعي جايگاه خوبي نداشت و اصولاً گيتار در مجالس رقص و مهماني كه خود موسيقي از لحاظ هنري ارزشي نداشت استفاده ميشد و هنوز هيچ رپرتوار و حرفهاي براي گيتار وجود نداشت.
با وجودتمام اين مشكلات و موانع، سگويا بازهم به تلاش خود ادامه داد و به مهارت و تخصص و تكنيك خود در نوازندگي افزود.
نبوغ و شهرت وي در سن 15 سالگي مشخص شد. در سال 1909 وي اولين اجراي رسمي و حرفهاي خود در گرانادا به روي صحنه برد. پس از آن فعاليتهاي وي دامنة وسيعتري گرفت، كنسرتهاي مادريد در 1912 و بارسلونا در 1916 از اين جملهاند. در اواسط 1930 وي شروع به نواختن گيتاري كرد كه توسط هرمان هاوسر ساخته شدهبود.
در حوالي 1919 وي بتدريج در خارج از كشورش نيز شهرت قابل توجهي كسب ميكرد. وي در اين سال كنسرتي را در آمريكاي جنوبي برگزار كرد كه بسيار مورد توجه واقع شد. وي تا سال 1923 بهطور مداوم خارج از اروپا فعاليت ميكرد. با اولين اجراي موسيقي در لندن مجله تايم با شگفتي وي را تحسين كرد. كنسرت وي در پاريس 1924 او را تبديل به يك نوازنده حرفهاي و مشهور كرد. اين كنسرت بههمت پابلو كاسالس بر پا شده بود. در ميان تماشاچيان غولهاي موسيقي چون پلدوكاس، فالا، مادام دباسي حضور داشتند.
تعداد اندك و غيرحرفهاي رپرتوارهاي گيتار يكي از مشكلات اساسي بر سر راه فعاليت حرفهاي سگويا بود. عمل بازنويسي (نتنويسي) براي سايز سازها وقت و دقت بيشتري را از وي طلب ميكرد. او در ابتدا شروع به نتنويسي (بازنويسي) آثار مربوط به دورة رنسانس و باروك براي سازهاي عود و ويولاي اسپانيايي پرداخت. در آلمان او موسيقيهاي سازگار و هماهنگ با گيتار را جستجو كرد و درنهايت آثار سيلويوس لئوپولد ويس كه با عود نواخته شده بودند نظر او را جلب كردند. آثار ديگر، برخي از كارهاي باخ بود كه كاملاً با گيتار سنخيت و هماهنگي داشت. وي بيشتر آثار سولوي باخ را اصالتاً براي ساز عود مي پنداشت و او اين آثار را براي ساير سازها نيز تنظيم و بازنويسي كرد. و اين مسئله پس از اجراي آثار باخ توسط گيتار نمود بيشتري پيدا كرد و گيتار داراي اهميت و جايگاه بالاتري شد. سگويا علاوه بر افزودن به شهرت خود، به شهرت و ارزش گيتار هم اضافه كرده بود. تكنيكهاي جديد و قابليتهاي تازه قابل اجرا در گيتار آن را تبديل به يك سازه هنري و قابل توجه كرده بود.
عليرغم مخالفتهايي كه اهل هنر و اصل موسيقي با ابداعات، تفكرات و تئوريهاي اندره سگويا داشتهاند اما بازهم بسياري از آهنگسازان برجسته نيز قابليتهاي سگويا را درك كردند و براي وي آهنگسازي كردند. سبك جديد و تازه سگويا نيز كم كم جايي براي خود بازكرد اما اغلب اوقات لازم بود كه خود او به تنظيم نهايي و مشخصكردن دستورالعملهايي براي آهنگسازي در سبك مخصوص خود بپردازد. بسياري از رپرتوارهاي جديد گيتار با حضور و مشورت وي نوشته شده اند. اولين آهنگسازاني كه بههمكاري با وي پرداختند، ماريو كاستل نوو تدسكو و آلفرد كازلا بودند. در سالهاي بعد آهنگسازان مشهوري موجب رونق و گسترش سبك جديد و رپرتوارهاي مدرن گيتار شدند كه از آن جمله مي توان به تورينا، توروبا و ... اشاره كرد.
با پيشنهاد ويولونيست معروف فريتزكرايسلر، كوپيكوس بهعنوان سرپرست يك گروه موسيقي سگويا را بهعنوان همكار گروه به توري در آمريكا برد،وي اولين كار جدي گروهي خود را در يك كنسرت اجرا كرد. در ژانويه 1928 وي در شهر نيويورك نيز برنامههايي اجرا كرد كه با اقبال و توجه عمومي به ويژه روزنامهها و نشريه هاي معتبر روبهرو شد.
اجراي سگويا در نيويورك آمريكا ضبط شده و فروش خوبي كرد. پس از اجراي گروه كوپيكوس در آمريكاف بسياري از منتقدين او را با كرايسلر، كاسالس و پدر فسكي مقايسه كردند. بعدها سگويا مجدداً به اجراي موسيقي در ايالات متحده پرداخت.
جنگ داخلي اسپانيا سبب شد كه سگويا وطن خود را در 1936 ترك كند و به جنواي ايتاليا برود. سپس بعدها او به مونته ويدئو اروگوئه مهاجرت كرد از آنجا سگويا تورهاي موسيقي فراواني را در آمريكاي مركزي و جنوبي برگزار كرد. در سال 1943 بعداز يك غيبت 5 ساله وي به ايالات متحده ميرود و در آنجا موسيقي اجرا ميكند و با وجود غيبت بسيار بازهم مخاطبان فراواني به اين كنسرتها وي ميآيند. علاوه بر اين تلويزيون هم به كمك وي آمد و كنسرت وي پوشش مردمي فراواني يافت. در طول دوران جنگ سرد در تمام كشورهاي مهم خارج از بلوك شرق به اجراي موسيقي پرداخت. آثار ضبطشده وي حاوي قطعات بسيار حرفهاي و رستيالهاي بسيار دقيق است كه سبكهاي مختلفي دارد از موسيقي كلاسيك گرفته تا رمانتيك و مدرن، وي با شركتهاي مختلف پخش و ضبط موسيقي همكاري فراواني داشتهاست. وي هماكنون نيز در حال تمرين براي اجرا و ضبط يكي از آثار بازنويسي شده كاستل نوو- تدسكو بر پايه اثر معروف ژان رامون فيمنز Platero and I است.
فعاليتهاي اجرايي سگويا هيچگاه مانع از اين نشده است كه اطلاعات و تجربيات خود را در اختيار ديگران نگذارد. در طي دوران فعاليت موسيقي خود داراي شاگردان بسياري بوده است و در سانتياگو دي كومپوستلا در اسپانيا و آكادمي چيگي در سينا و ساير مراكز آموزشي به تدريس گيتار مشغول بودهاست. تلاش هاي بيوقفه وي در زمينه بالابردن اهميت و جايگاه گيتار منجر به تأسيس گروههاي ثابت گيتار در مدرسههاي موسيقي شهرهاي مادريد، بارسلونا، فلورانس و لندن شده است.
اخلاق ، رفتار و حتي لباس پوشيدن وي انسان را به ياد قرن گذشته مياندازد. حتي دوستان نزديك و معاشران وي نيز اينگونه هستند. وي دوبار ازدواج كردهاست. ازدواج اول وي به طلاق منجر شد. از ازدواج اول يك پسر و از ازدواج دوم يك دختر با نام بئاتريس دارد.
سگويا درحدود 5 تا 6 ساعت در شبانهروز كار مداوم انجام مي دهد. اما موسيقي تنها دل مشغولي وي نيست. او اهل هنرهاي ديگر و ادبيات، تاريخ و فلسفه است و از مهماني لذت مي برد. طي سالهاي گذشته او در حال نوشتن يك اتوبيوگرامي به نام «گيتار و من» است.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استاد بلامنازع هر نوع ابزار موسيقي و شايد برترين و تكنيكيترين موريسين حال حاضر دنيا كه اصولاً نيازي به معرفي ندارد. آثار فراوان او و تكنيك برتر او عواملي هستند كه سبب پيشرفت فعاليتهاي او در نوازندگي سولو، اركستر و جمعي براي گروههاي مختلف سرتاسر جهان است.
افتخارات او بيشمار است. ارائه كنسرتهاي ويژه در كاخ سفيد، درحضور پرنس چارلز و شاهزادة ولز، در واتيكان، كسب دكتراي افتخاري از دانشگاه ويكتوريا صدها اركستر در سرتاسر اروپا، كانادا، آمريكا، ژاپن، كره، چين، روسيه، آمريكاي جنوبي و ... و همكاري با مهمترين و مشهورترين رهبران اركستر جهان از جمله اين افتخارات است.
نشريه نيويورك تايمز در خصوص وي مي نويسد: «ميتوان پهپه رومتو را گيتاريست برتر جهان در حال حاضر خواند. بهعنوان نمونه، رستيال گيتار وي در آليس تاليهال نشان داد كه قدرت و كمال هنري وي تا چه حد است.»
نشريات و مجلات تخصصي و غيرتخصصي ديگر نيز او را شايسته تقدير و ستايش فراوان ميدانند.
در واقع پهپه رمئو در هنگام نواختن گيتار بسيار استادانه و حرفهاي عمل ميكند تا حدي كه مخاطبان خود را شگفتزده مينمايد. از او بهعنوان استاد جادويي گيتار نيز ياد ميشود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انريكو جيمِز راميرِز،سويا 1951 ،گيتاريست
او حساسيت خود را براي رقص و استاديش را در انجام ان از پدرش ملچور د مارچِنا به ارث برده است. در هر حال او مرد زمان خويش است كه مجبور است در ان زندگي كند و عميقا دانش جريان غالب موسيقي روز در سراسر دنيا را كسب نمايد، دانشي كه از طريق ان او ان چرا كه به نوعي به دريافت خود از موسيقي فلامنكو، ان گونه كه اين روزها بايد باشد، مربوط مي گردد را درك نمايد.
او خود اولين كسي است كه مي گويد اگر فلامنكو هويت ريشه اي خود را از دست بدهد بي ارزش خواهد بود.
بنابر اين موسيقي او باستان شناسي نيست همچنين او تنها ان چرا كه پيشينيانش در اين هنر مشكل انجام ميدادند مورد استفاده قرار نميدهد
از طرفي او از فلامنكو اصيل نيز دور نميشود.
او احساسات و عواطفي را كه ذات اين زمان است بر پايه اصول پذيرفته شده ارائه ميدهد و هيچكس نميتواند او را زير سئوال ببرد.
او كار خود را زماني شروع كرد كه نوجوان كوچكي بود و در مدرسه روزانه اش يك طبلا در اختيارش قرار گذاشته شده بود.
حالا در نهايت خلاقيتش ، او يكي از جستجوگر ترين گيتاريست هاست
اين گيتاريست جوان در سال 1978 در مادريد بدنيا امد ، نوازندگي گيتار را در سن پنج سالگي اغاز كرد وي در سن يازده سالگي با خواننده و نوارنده همراهي را اغاز كرد و بعد از چهار سال در سن پانزده سالگي توانست با رقصنده ها و خوانندگان در كافه هاي مادريد همراهي كند .
وي با خوانندگان شهيري همچون : Potito, Diego el Cigala, Miguel el Rubi, Jose Mercado, Ramon De potugal, Miguel Poveda, Montes Cortes , Remedios Amaya به اجراي برنامه پرداخته است.
وي در سال 2000 ميلادي يك تور هنري را اجرا كرد ، اين تور هنري در كشورهاي مكزيك ، برزيل ، ونزوئلا ،فرانسه و انگلستان را شامل ميشد اين روزها مشغول تهيه يك البوم با نام Vivir Por Amor (زندگي براي عشق ) ميباشد
نينو د پورا در سال 1966 ميلادي در شهر زيباي سويا در جنوب اسپانيا متولد شد ،وي نواختن گيتار را از نوجواني اغاز كرد ،اساتيد او در نوازندگيManuel Lozanoو Manolo Carmona بودند وي پس از يادگيري نوازندگي با اين دو تن تصميم گرفت در ادامه با مانوئل سن لوكار فنون نوازندگي را بياموزد و اين تصميم باعث پيشرفت بسيار زيادي در نوازندگي او گرديد وي نخستين كار حرفه اي خود را با برادش اغاز كرد وي همواره و با علاقه بسيار به شهرهاي مختلف اسپانيا ميرفت و در فستيوالهاي مختلف گيتار شركت مي كرد.د پورا در بيست و چهار سالگي به كشور مكزيك مسافرت كرد وي اجراي كنسرتهاي زيادي در مكزيك و كشورهاي امريكاي جنوبي برگزار كرد و به مسافرت خود در اين كشورها همچنان ادامه داد . حدود سالهاي 90 ميلادي عنوان داوري بسياري از فستيوالها را در كشور ها مختلف بر عهده داشت .
وي در سال 1991 به دعوت كشور هلند به ان كشور مسافرت كرد تا در انجا به اجراي كنسرت و تدريس بپردازد وي مدت چند سال در هلند اقامت گزيد و در سال 1996 مجددا به كشور اسپانيا بازگشت و در سال 1998 البومهايي را در موسيقي فلامنكو به بازار موسيقي ارائه كرد.
وي در سالهاي اخير به نوازندگي وهمراهي براي خوانندگان و تدريس مشغول ميباشد
شهرت “كاميل سن سانس” آهنگساز فرانسوي در 20 سالگي عالمگير شد . كاميل سن سانس متولد (19 اكتبر) 18 مهرماه سال 1835 پاريس ميباشد.
اين نوازنده ارگ و پيانو در نوازندگي پيانو از مهارت و سادگي فوق العادهاي بهره ميگرفت. حافظه خوب و دقت شنوايي كم نظيري داشت. در پنج سالگي آهنگ ميساخت در هفت سالگي شاگرد “استاماتي” شد و در هشت سالگي نخستين كنسرت خود را از موتسارت اجرا كرد.
13 ساله بود كه وارد كنسرواتوار شد و كمپوزيسيون را در كلاس هالووي به پايان برد. فعاليت بي نظير او در موسيقي تا پايان عمر طولانياش تعطيل نشد.
گذشته از موسيقي، سن سانس در فلسفه، تئاتر و نقاشي علاقه و مطالعهاي فراوان داشت.
از آثار او، سه سمفوني، پنج كنسرتو پيانو، سه كنسرتو ويولون دو كنسرتو ويولنسل، حدود بيست اپرا از جمله چند پوئم سنفونيك، رقص مردگان و قطعات مذهبي و قطعاتي براي ارگ را ميتوان نام برد.
سن سانس در 16 دسامبر 1921 در الجزيره درگذشت
كنسوئلو ولاسكوئز در روز 21 اوت سال 1916 ميلادي در شهر سيوداد گزمن در ايالت جاليسكو متولد شده بود. پدرش يك نظامي با قريحه شاعري بود.
كنسوئلو كه بعدها نام كوچك كنسوئليتو را برگزيد نخستين كنسرت پيانو خود را در حالي كه دختر بچه اي 6 ساله بود برگزار كرد. در سن 17 سالگي او عنوان استادي موسيقي را يافت و به عنوان يك تكنواز عضو اركستر سمفونيك ملي و اركستر فيلارمونيك دانشگاه ملي مكزيكو بوداز آهنگ هاي بسيار مشهور كنسوئليتو ولاسكوئز كه از شهرت جهاني برخوردار هستند مي توان به آهنگ هاي «بزامه موچو» ، «كه سئاس فليز» ، «كاچيتو ، كاچيتو» ، «نومه پيداس نونكا» و «پاسيونال» اشاره كرد. هنرمندان و گروه هاي موسيقي مشهور جهان مانند بيتلز ، لوييس ميگوئل ، ديانا كرال ، سارا مونتيل ، الخاندرو فرناندز ، پلاسيدو دومينگو و خوائو گيلبرتو آثار كنسوئليتو ولاسكوئز را به زبان هاي مختلف اجرا كرده اند
ژوزف موریس راول (مارس ۱۸۷۵ تا ۲۸ دسامبر ۱۹۳۷) سراینده و پیانیست فرانسوی است. وی را بیشتر برای باریکبینی و درخشش کاری، تندی کارهایش میشناسند، همینها از او یکی از بی همتاترین آهنگسازان سده بیستم را ساخت. قطعات پیانوی راول مانند میروآر و گاسپار دو لا نوئی اثرهایی بسیار پرقریحه اند. همچنین آثار ارکستری او مانند دافنه و کلوئه و سازبندی او برروی تصویرهای یک نمایشگاه اثر مودست موسورگسکی آثار برجستهای با رنگ صدا و چندگونی صدایی و ترتیب آهنگ دارند.
زندگینامه
راول در سیبور نزدیک بیاریتز در منطقه باسک فرانسه در مرز اسپانیا زاده شد. مادرش ماری دلوار از باسکها بود. پدرش ژوزف راول کارخانهدار و مخترع سوئیسی بود. خانواده اش وی را به کنسرواتوار پاریس فرستادند. راول جوان به گروهی از جوانان نوآور پیوست که به آپاچیها معروف بودند و بادهگساریهایشان مشهور بود. او ۱۴ سال شاگرد گابریل فوره بود. در این سالها او چند بار کوشید جایزه رم را از آن خود کند. پس از آنکه در سال ۱۹۰۵ از به چنگ آوردن آن ناکام ماند کنسرواتوار را ترک کرد.
در این سالها راول و کلود دبوسی بر روی هم اثرگذار بودند. آنها چهرههای شاخص جنبش امپرسیونیستی در آهنگسازی بودند. راول همچنین تأثیر بسیاری از موسیقی جاز و همچنین موسیقی آسیایی و ترانههای عامیانه سرتاسر اروپا گرفته بود. راول به هیچ روی مذهبی نبود و اندیشههای بیدینانه داشت. او از توجه دیگر آهنگسازان مانند ریچارد واگنر به موضوعات مذهبی بیزار بود و ترجیح میداد از اسطورههای کلاسیک در کارهایش استفاده کند.
پس از چندی راول به کار با طراح رقص باله سرگئی دیاگیلف پرداخت. در این زمان راول با نهادهای رسمی موسیقی فرانسه دشمنی داشت. در سال ۱۹۲۰ دولت فرانسه بدو نشان لژیون دونور را پیشکش کرد ولی او از پذیرش این نشان سرباز زد. پس از آن از پاریس برید و به مناطق روستایی فرانسه رفت.
در ۱۹۲۸ برای نخستین بار راول یک تور پیانو در آمریکا گذاشت. در نیویورک از او بسیار ستایش شد. همان سال دانشگاه آکسفورد بدو دکترای افتخاری پیشکش کرد.
راول هرگز همسری نگزید ولی رابطههای عشقی بسیاری داشت. همچنین او مشتری پر و پا قرص روسپیخانههای پاریس بود.
در روند جنگ جهانی یکم او را برای سنش و ناتوانی جسمانیش به جبهه نفرستادند و وی تنها راننده آمبولانس بود.
راول شاگردان معدودی داشت. رالف وان ویلیامز از شاگردان او بود.
در سال ۱۹۳۲ راول دچار یک تصادف رانندگی شد که به تندرستی اش آسیب بسیار آورد. در ۱۹۳۷ یک عمل جراحی عصبی روی او انجام گرفت که نه تنها به بهبودش یاری نرساند که وی را نیز از میان برد. او را در پاریس به خاک سپردند.
تریسی چپمن (Tracy Chapman) متولد 30 مارچ 1964، ترانه سرا و خواننده آمریکایی است که شهرت خود را بیش از هرچیز مدیون تک ترانه های زیر است :
• Fast Car
• Talkin About a Revolution
• Baby Can I Hold You
• Give Me One Reason
او هنرمندی است که موفق به دریافت صفحه مالتی پلاتینیوم (multi-platinum) - برای فروش میلیونی آثارش - و جوایز متعدد گرمی Grammy Award شده است.
مختصری از زندگی
تریسی چپمن متولد اوهایو، از سنین کودکی به سودن شعر و نواختن گیتار پرداخت. سپس در موسسه A Better Chance (فرصتی بهتر) پذیرفته شد. این موسسه ملی برای کشف، به کار گیری و پرورش دانش آموزان مستعد و رنگین پوستی است که میتوانند در آینده در رشته های مختلف به فردی پیشرو مبدل شوند. این موسسسه امکان ورود به مدرسه خصوصی ووستر (Wooster) را برای تریسی به وجود آورد. او سپس توانست در دانشگاه خصوصی تافتز (Tufts University) پذیرفته شود.
در ماه مه 2004، تریسی چپمن به خاطر دستاوردهای هنری خود به عنوان یک موسیقی دان آگاه به مسایل اجتماعی، به عنوان چهره موفق دانشگاه انتخاب شده و دانشگاه تافتز با اعطای درجه دکترای افتخاری از او قدردانی نمود. از جمله فعالیتهای او میتوان به اجرای برنامه و شرکت در مراسم خیریه مربوط به ایدز از جمله amfAR و AIDS/LifeCycle اشاره نمود.
Baby Can I Hold You
آنچه از زندگی خصوصی تریسی چپمن، گذشته از فعالیتهای هنری و اجتماعی او، میدانیم بسیار اندک است و مهمترین دلیل آن بی علاقگی او به گفتگو درباره زندگی خصوصی و همچنین دور بودن از جنجالهای معمول دنیای شهرت است.
زندگی حرفه ای
چپمن در طی دوران تحصیل در کالج، به اجرای موسیقی در خیابانها و همچنین کافه های کوچک کمبریج، ماساچوستس میپرداخت. سپس در روزهای آخر قبل از فارغ التحصیلی قراردادی با کمپانی الکترا رکوردز (Elektra Records) امضا کرد که آلبومی به نام او را در سال 1988 منتشر نمود. این آلبوم با نظر مثبت منتقدان روبرو شد و تریسی به برگزاری تور پرداخت و هواداران بسیاری یافت.
در ماه ژوئن 1988، تک ترانه Fast Car، پس از اجرا در تلویزیون- به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد نلسون ماندلا (Nelson Mandela متولد 1918-سیاستمدار آفریقای جنوبی)- با فروش بسیار بالایی روبرو شد و در فهرست 100 ترانه برتر پاپ مجله معتبر بیلبورد، رتبه 10 را کسب نمود.
ترانه بعدی در این آلبوم، Talkin' About A Revolution نام داشت که رتبه 75 را کسب کرد و ترانه Baby Can I Hold You این آلبوم نیز در رتبه 48 قرار گرفت. آلبوم "تریسی چپمن" فروش بسیار خوبی داشت و این فروش میلیونی به دریافت صفحه مالتی پلاتینیوم و چهار جایزه گرمی منجر شد که یکی از این جوایز، جایزه بهترین هنرمند نوخاسته بود.
Fast Car
در اواخر سال 1988، چپمن یکی از چهره های برجسته حاضر در تور سازمان غیر دولتی حمایت از حقوق بشر به نام Amnesty International بود و بنا بر گزارش سایت VH1 ، آلبوم او به عاملی تعیین کننده برای حرکت در مسیر صحت سیاسی تبدیل شده بود.
آلبوم بعدی او به نام Crossroads در سال 1989 منتشر شد و از موفقیت کمتری برخوردار شد. آلبوم سوم او به نام Matters of the Heart در سال 1992 منتشر شد و تنها توجه مخاطبینی اندک و علاقمند را به خود جلب نمود. با این حال در سال 1995، چپمن با چهارمین آلبوم خود New Beginning، دست اندرکاران صنعت موسیقی را شگفت زده کرد. این آلبوم تنها در آمریکا به فروش بیش از 3 میلیون نسخه رسید. این آلبوم شامل تک ترانه Give Me One Reason بود که در سال 1997 جایزه گرمی برای بهترین ترانه راک را از آن خود نمود و تا کنون موفقترین تک ترانه چپمن بوده است.
آلبوم بعدی چپمن در سال 2000 به بازار آمد. آلبوم Telling Stories که بیشتر ترانه های آن بیش از آنکه در حال و هوای فولک باشند، به راک نزدیکترند، شامل تک ترانه Telling Stories است. این ترانه بیش از آثار دیگر او از شبکه های رادیویی اروپا و آمریکا پخش شده است. آلبوم ششم وی، به نام Let It Rain در سال 2002 منتشر شد و چپمن برای معرفی آن تورهایی در اروپا و آمریکا برگذار نمود.
Give Me One Reason
هفتمین مجموعه ترانه های تریسی چپمن در آلبومی به نام Where You Live و در سال 2005 منتشر شد. تور کوچکی که برای معرفی آن آغاز شده بود تا میانه سال 2006 ادامه یافت و او در آلمان، ایتالیا، فرانسه، سوئد، نوروژ و ... به اجرای برنامه پرداخت. علاوه بر اینها تریسی در ژوئن 2006، برنامه ای در پنجمین جشن باشکوه جز در نیویورک اجرا نمود.
چپمن در سال 2007، آلبوم تازه ای به بازار نداده است اما به شدت مشغول فعالیتهای خیریه، اجرای موسیقی و شرکت در برنامه های مختلف موسیقی و خیریه است.
Talkin About a Revolution
از جمله همخوانیها و آثار مشترک تریسی چپمن میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
• ترانه The Thrill Is Gone همراه با بی بی کینگ BB King
• ترانه Give Me One Reason همراه با اریک کلپتون Eric Clapton
• ترانه Baby Can I Hold You همراه با پاواروتی Pavarotti در آلبوم پاواروتی و دوستان
تریسی چپمن به بازخوانی تعدادی از ترانه های مشهور نیز پرداخته است که اجرای House Of The Rising Sun او را میتوان یکی از بهترین بازخوانیها دانست.
en.wikipedia.org
وي گيتاريست شهير اسپانيا متولد 1964 در شهر سانتاندر است ، شهر سانتاندر يكي از شهرهاي زيباي شمال اسپانيا ميباشد اين شهر در دويست كيلومتري مادريد واقع شده است رامون وازندگي گيتار در كودكي نزد برادش افاز كرد در سن 14 سالگي نوازدگي حرفه اي خود با اجرا در كلوپ هاي فلامنكو اغاز كرد ، بعد از مدتي تصميم گرفت تا با برادرش به مادريد برود وي در مادري با بسياري از رقصنده ها و خوانندگان فلامنكو اشنا شد به دليل نوازندگي خوب او يكي از كلوپهاي مشهور مادريد به او پيشنهاد كار كرد اين كلوپ Cafe Chinitas كه اين كلوپ به همراه كلوپ Corral De La Moreria از بهترين كلوپهاي شهر مادري محسوب ميشوند و بهترين نوازدنگان فلامنكو در اين دو كلوپ به خدمت گرفته ميشوند در اين كلوپ با هنرمندان فلامنكو در مادري اشنا شد و در كنار اجرا در اين كلوپ به ضبط اثار نير مشغول گشت .
وي يك البوم فلامنكو به همراه خواننده فلامنكو Javier Colina منشر كرده است .
وي اكنون مشغول تهيه و ضبط دو البوم جديد است كه به زودي به بازار فلامنكو عرضه خواهد شد
فرانسيسكو خاوير راميرز ، گيتاريست جوان در سال 1971 در استان مالاگا متولد شد در سن دوازده سالگي نوازندگي گيتار را آغاز كرد ، سه سال بعد در سن 15 سالگي نوازندگي گيتار را در يك كافه با نام Tablao Fiesta De Malaga آغاز كردبعد از هفت سال اجرا و نوازندگي در اين كافه با اكثر خوانندگان فلامنكو در مالاگا اشنا گشت . در سال 1993 با خواننده معروف شهر مالاگا Camaron Agusjetas
اشنا شد و يك كنسرت بسيار تحسين برانگيز با او اجرا كرد ، همكاري با كامارون باعث شد تا خوانندگان ديگري همچون Fosforito به همكاري با اين نوازنده ترغيب شوند.
او در سال 1998 به شهر مادريد رفت و در فستيوال گيتار ملي اسپانيا به عنوان بهترين گيتاريست سال 1998 معرفي گشت .
در همان سال به شهر زيباي سويا پايتخت فلامنكو در كشور اسپانيا دعوت شد و در سويا مدال طلاي افتخار فلامنكو را دريافت كرد .
وي در سالهاي اخير به تدريس و نوازندگي گيتار در كنسرتهاي مختلف مشغول است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوان ، پ.پ، لويس و كارلوس هابيچواِلا- گيتاريست
همه انها در هم نوازي درخشان بودندو پ پ در كنسرت هايش نيز اينچنين بوده است خوان احتمالا بهترين درك را از همراهي در اوازهاي فلامنكو داراست كه نياز مند استعداد بي نظيري است كه اين روزها در ميان گيتاريستهاي جوان كمتر ياقت ميشود او هميشه بر اين نكته تاكيد دارد كه ويژگيهاي اساسي كه بايد يك گيتاريست دارا باشد علاقه به هنر رقص و تواضع است . او همچنين ميگويد : يك گيتاريست همنواز هرگز نبايد به اجرايي كه براي تكنوازي يا سولو اختصاص يابد سو استفاده كند
تعهد و وظيفه او انجام وظايفي است كه به عهده او نهاده شده است بخصوص منتظر خواننده ماندن در تمامي مواقع و همراهي اواز و رقص به طور كاملا صحيح، نواختن او بايد عادي ، سنگين ، و بدون مبالغه و ارام باشد، عجله كردن فقط خواننده را عقب مياندازد و باعث خراب شدن رقص ميشود
از ميان بقيه خوان هابيچواِلا جايزه ملي گيتار را از طرف كرسي استادي خرِز در سال 1976 دريافت كرده است و دو جايزه ديگر مربوط به كمپاس در سال 1994.
هابيچواِلا ها به يك خانواده كولي و باسابقه تعلق دارند، پدر بزرگ انها يك خواننده و نوازنده بود كه به همراه دخترش ماريانا در مهمان خانه ها برنامه اجرا ميكردند خوزه كارمونا فرناندز (1909-1986)هم پسر او بود كه با پسرهايش اشنا شديم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوان گومز چيكوئلو متولد سال 1968 در شهر بارسلونا ميباشد وي از دوران كودكي نواختن گيتار را اغاز كرد اساتيد اصلي او مانوئل سن لوكار و ايزيدرو مونوز بودند در سالهاي نوجواني در TABLAO DE CARMEN كاباره معروف بارسلون به نوازندگي مي پرداخت .
وي با هنرمندان بزرگي همچون : Mario Escudero, Angelita Vargas, La Tolea, Yerbabuena, Sara Baras, Adrian Galia, Belen Maya , joaquin Grilo به اجراي برنامه پرداخته است
در سالهاي بعد توماتيتو هنرمند برجسته گيتار فلامنكو از وي براي همكاري دعوت كرد .
همكاري او با بسياري از بزرگان فلامنكو در زمينه نوازندگي و خوانندگي باعث شد تا چيكوئلو در جشنواره موسيقي پاريس در كشور فرانسه شركت كند و موفقيتي را كسب كند.
فرانسيسكو پنيا پِرِز – 1942 كوردوبا – گيتاريست
يكي از نادرترين حرفه اي هاي گيتار فلامنكو وقتي كه بسيار جوان بود در لندن اقامت داشت و از انجا به تمام دنيا سفر كرد هم به عنوان گيتاريست كنسرت و هم به عنوان برگزار كننده نمايشهاي فلامنكو ، او گاه گاهي به كشورهاي مختلف سفرهايي را انجام ميداد. او همچنين يك مدرك تحصيلي در گيتار فلامنكو از هنرستان موسيقي روتردام ايجاد كرد كه بر اساس پنج واحد درسي ميباشد كه اين رشته هيچ مشابهي در اسپانيا ندارد او اين دروس را خودش اداره ميكند در سفرهاي دوره اي كه در انها مطالب درسي را انطور كه مناسب ميبيند اموزش ميدهد.قبل از ان او در سال 1980 فستيوال بين المللي گيتار را در كوردوبا ايجاد كرد كه بعدها بسيار اهميت يافت وي در سال 1983 جايزه Ramón Montoya را براي بهترين نوازنده گيتار كنسرت دريافت كرد به عتوان اهنگساز او تقريبا تمامي اهنگها يي را كه مينوازد خودش ميسازد از اهنگهايش ميتوان به يك قطعه گروهي فلامنكو اشاره كرد كه با همراهي نوازنده هاي فلامنكو وگروه كر انگليسي سن مارتين اجرا شده است اشاره كرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين نوازنده آمريكايي گيتار يكي از نوازندگان برجسته و مشهور گيتار كلاسيك است. در طول بيش از بيستوپنج سال فعاليت موسيقيايي، آثار اين نوازنده در سرتاسر جهان به مقبوليت فراواني رسيدهاست. پاركنينگ بهعنوان وارث نوازنده مشهور گيتار آندره سگويا شناخته شدهاست. ازنظر سگويا، پاركنينگ هنرمند بزرگي است كه در نواختن گيتار مهارت بسياري دارد. وي سابقه اجراي موسيقي در كاخ سفيد را نيز بههمراه پلاسيد و دومينگو دارد. همچنين اجراي موسيقي در مؤسسه كارنگي و مراسم جرمي (Grammy) از افتخارات وي محسوب ميگردد.
پاركنينگ در بر نامههاي تلويزيوني فراواني مثل Fonight show ، CBS Sunday morning،Today show و... به هنرمندي پرداخته است. نوازندگي موسيقي وي براي آهنگهاي جان ويليافر مورد توجه و اقبال فراوان عموم مردم واقع شد.
در نظرسنجي مجلة Guitar Player: وي بهعنوان «بهترين نوازنده كلاسيك گيتار» انتخاب شد و همين مقام را براي چند سال متوالي در اختيار داشت.
پاركنيگ براي سالهاي متمادي بهعنوان مهمان در بهترين اركسترهاي آمريكا مانند اركستر سمفونيك ملي آمريكا و ساير اركسترها: نوازندگي كرده است.
در سال 1999 كريستوفر پاركنينگ، اثر معروف الربنشياين براي كنسرت گيتار و اركستر سمفوني هونولولو را اجرا نمود. وي در كنسرت الحمراء در اركستر سمفوني لندن بهرهبري الِر برنشتاين نيز در برنامة ريستال گيتار بههمراه باريتون جوبيلانت سايكز شركت داشت. پاركنينگ داراي آثار زيادي در سبك Angel/EMI Classics است.
همچنين وي از طرف جرمي نامزد عنوان بهترين آثار موسيقي كلاسيك و گيتار شدهاست كه بهعلت اثري كه باهمكاري سوپرانو كاتلين باتل اجرا كرد بودهاست. در سال 1996 پاركنينگ بههمراه باتل يك آلبوم موسيقي كريسمس را باعنوان Angels Glory ضبط كرد كه توسط شركت سوني كلاسيكال منتشر شد. ساير كارهاي برجسته وي اجراي قطعاتي از ويوالدي بهعنوان منتخبي از آثار باروك، اجراي موسيقي براي آثار و كنسرتهايي از پيتر وارلاك در آكادمي سنتمارتين و ژاك رودريگو و ويليام والتون و اجراي موسيقي در اركستر سمفوني سلطنتي بوده است.
بهافتخار بيست و پنجمين سالگرد پاركنينگ بهعنوان هنرمند Angel / EMI يك مجموعه آثار در قالب 2سيدي شامل منتخب آثار و كارهاي برجسته وي منتشر شدهاست. در جشن سيامين سالگرد نيز، وي درحال اجرا و ضبط آثار جديدي براي Angel/EMI است. در پاييز 1998 نيز يك سيدي چند رسانهاي (مولتيمديا) بهعنوان بزرگداشتي از آندره سگويا منتشر شدهاست كه درآن به كريستوفر پاركينگ توجه فراواني شدهاست.
پاركنينگ در آموزش موسيقي نيز تجربيات فراواني دارد. او در دانشكدة مسترز در كاليفرنياي شمالي در كلاسهايي با سطح عالي موسيقي را تدريس ميكند. همچنين كلاسهايي در فصل تابستان در دانشگاه ايالتي مونتانا دارد. وي تأليفاتي نيز در زمينه آموزش گيتار دارد. دوجلد كتاب آموزش گيتار با متد كريستوفر پاركينگ در سطح مقدماتي و عالي و تأليفات بيشمار در زمينة قطعات موسيقي و گيتار كلاسيك كه توسط انتشارات هال لئونارد منتشر شدهاست.
پاركنينگ موفق بهكسب تقديرها و جوايز افتخاري بيشماري نيز شدهاست. دكتراي افتخاري موسيقي از دانشگاه ايالتي مونتانا، جايزة ويژة موسيقي از دانشگاه كاروليناي شمالي بهواسطه قدرداني از آثار هنري، جايزه ويژه آكادمي خلاقيت آمريكا در قسمت ملي و بينالمللي، جايزه بهترين گيتاريست كلاسيك از جشنوارة ارويل اچ گيبون.
كريستوفر پاركنينگ و همسر او ترزا در كاليفرنياي شمالي زندگي ميكنند. ويژگي آثار وي توجه عميق به روح مسيحيت است كه در تمامي ابعاد فعاليتهاي وي در زمينه موسيقي كاملاً مشهود است. وي در زمينه ورزش نيز فرد بسيار موفقي است.
انتونيو ال س دو گيتاريست معروف اسپانيايي در سال 1958 در شهر كاديز اسپانيا متولد شد .نوازندگي گيتار را در نوجواني اغاز كرد و بلافاصله با يك خواننده سرشناس موسيقي فلامنكو با نام javier ruibal اشنا شد و مدتي بعد از ان همكاري حرفه اي خود را با اين خواننده موسيقي فلامنكو اغاز كرد در سال 2001 اولين البوم موسيقي فلامنكوي خود را به بازار موسيقي فرستادوي در اين روزها بيشتر اوقات خود را با همكاري و همراهي با خوانندگان موسيقي فلامنكو ميگذراند
مانوئل مورنو مايا ، خواننده شهير موسيقي فلامنكو متولد سال 1954 در شهر كوردوبا در جنوب كشور اسپانيا ميباشد . خانواده وي همگي از كوليان كشور اسپانيا مباشند و كار و كسب اصلي انان نيز هنر موسيقي فلامنكو بوده است مانوئل در سال 1983 به عنوان بهترين خواننده دو دستگاه بولرياس و سولئارس در فستيوال شهر كوردوبا برگزيده شد و جايزه ويژه دريافت كرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نارسيس يپس يكي از بهترين نوازندگان گيتار كلاسيك قرن حاضر شناخته ميشود كه معمولاً پس از آندره سگويا در مقام دوم بهترين نوازندگان قرار ميگيرد. وي علاقه شديدي به موسيقي باردك دارد، اما اجراهاي وي بيشتر سبك نوازندگان اسپانيايي در اوائل قرن بيستم است و نيمنگاهي نيز به موسيقي فلامنكو دارد. بهاين ترتيب براي وي آثار ژاك رودريگو بسيار قابل توجه است و سعي فراواني ميكند تا بتواند موسيقي باروك را كه در سالهاي قبل ناديده انگاشته شدهبود، زندهكند. او درضمن به عنوان آهنگساز نيز شناخته ميشود به ويژه در دنياي موسيقي فيلم.
وي در شهر كوچكي در همسايگي لوركا در اسپانيا متولد شد. وي در كودكي نبوغ و استعداد خود را در موسيقي نشان داد. پدر وي در چهارسالگي بهعنوان هديه اولين گيتار را بهاو هديه داد و او را در كلاس آموزش گيتار ثبتنام كرد. در سن 13 سالگي در كنسرواتوار موسيقي والنسيا عضو شد و يكي از شاگردان وينسنت آسنسيو گرديد. وي اولين اجراي عمومي خود را در شهر والنسيا اجرا كرد. با برگشت مجدد خانواده وي به لوركا وي تحت رهبري آتالفو آرجنتا (رهبر اركستر ملي اسپانيا) به اجراي موسيقي پرداخت. آتالفوآرجنتا استعداد و نبوغ نارسيس را تحسين كرده او را تشويق نمود كه به مادريد برود و فعاليت حرفهاي خود را آغاز نمايد. در مادريد نوازندة جوان، موسيقيدانان برجستهاي را ملاقات نمود كه تأثير فراواني روي او داشتند از جمله ژاك رودريگو. فعاليت حرفهاي موسيقي براي نارسيس يپس بسيار جالب و قابل توجه بود. وي يكي از آثار ژاك رودريگو بهنام Concierto de Aranguez را در سال 1947 بههمراه آرجنتا مجدداً اجرا كرد. اين اثر در طي سالهاي آتي نيز مجدداً اجرا شدند كه با قضاوت مثبت منتقدين مواجه شدند.
وي بهسرعت تبديل به يك نوازندة حرفهاي شد. در سال 1948 در سرتاسر اروپا يك تور موسيقي بر پا كرد. دو سال بعد به پاريس نقل مكان كرد و از كلاسهاي جرج انسكو و والتر جكينگ بهره برد. او همچنين با ناديا بولانگر به همكاري پرداخت.
براي موسيقي فيلم ژوكس در سال 1952 برندة جايزه جشنواره كن و نيز و پاريس شد. در پاريس نارسيس براي اولين بار همسر خود را در سال 1958 ملاقات كرد و چندي بعد با يكديگر ازدواج كردند. حاصل اين ازدواج سه فرزند بود كه همگي آنها وارد موسيقي شدند. در دهه 1960 يپس بهعنوان سوليست گيتار و نيز آهنگساز به فعاليت پرداخت. در 1961 فيلم ديگري را با عنوان La Fille aux yeux dor آهنگسازي كرد. در 1964،يپس بهنواختن گيتار ده سيمه روي آورد كه بهنظر او قابليت بيشتري نسبت به گيتار شش سيمه دارد. در دهه 1970 يپس هنوز هم فعاليت زيادي در زمينه موسيقي داشت اما تعداد اجراهاي زندة او بسيار كم شده در طول اين مدت وي جايزههاي فراواني كسبكرد: دكتراي افتخاري از دانشگاه مورسيا و تقديرها و جوايز عمومي در سال 1980 وي با همكاري اركستر فيلارمونيا تحت رهبري گارسيا ناوارو اثر معروف رودريگو، Aranjuez را روي صحنه بود.
در سال 1993به بعد وي بهعلت عدم صحت و سلامتي توانايي اجراي موسيقي را نداشت و فعاليت وي رو به كاهش نهاد. آخرين كنسرت وي در سانتاندر اسپانيا و در سال 1996 اجرا شد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بدون شک انا ویدویچ نوازنده جوان کروات را باید یکی از نوابغ گیتار کلاسیک در قرن 21 دانست. وی افتخارات بیشماری را حرفه هنری خود کسب کرده است که از جمله مهمترین آنها میتوان به کسب مقام اول در مسابقات بین المللی گیتار چون : Benicasim (اسپانیا ) , fernando sor ( ایتالیا ),mauro Giuliani ( ایتالیا ),pringtemps de la guitare (بلژیک) Albert Agustin اشاره کرد. این نوازنده تا به حال کنسرت های بیشماری را در نقاط مختلف جهان برگزار کرده است و توجه اکثر کارشناسان موسیقی را به خود جلب کرده است . وی در سن 24 سالگی 5 سی دی خود را ضبط کرده و تا سال 2007 ششمین سی دی خود را توسط کمپانی (Naxos ) ضبط خواهد کرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جان ويليامز يكي از نوازندگان حرفهاي و مشهور گيتار در سرتاسر جهان است. وي نوازندگي گيتار را تا حد زيادي متحول كرد. فعاليت حرفهاي وي از لحاظ كيفيت و نيز ازلحاظ كميت در سطح بالايي قراردارد و آثار ضبطشدة او بسيار پر فروش هستند. وي در اولين كنسرتهاي خود در ايالات متحده در حدود 40 سال پيش به طور انحصاري با شبكه CBS (كه نام فعلي آن Sony Classical) است قرارداد همكاري نوشت. از آثار مهم و برجسته وي ميتوان به اجراي آثار ويوالدي و كنسرت سويل اشاره كرد. آخرين آلبوم وي Magic Box نام دارد كه تركيبي از موسيقي فرهنگهاي مختلف آفريقايي ست. حال در مي و ژوئن امسال تور موسيقي در شهرهاي مختلف آمريكا برگزار ميكند. اجراي موسيقي در اين تورها قطعاتي از آلبوم Magic Box خواهد بود.
در بين آثار جديد جان ويليامز، Romance of Guitar اثر بسيار قابل توجهي اين اثر شامل بهترين قطعات و اجراهاي وي است. اين قطعات داراي سبك فوامك و موسيقي سنتي براي گيتار و اركستر است. يكي ديگر از آثار جديد منتشر شده وي اجراي كنسرت گيتار قديمي اثر هائورو جولياني است. اثر ديگر اجراي يك سونات از شوبرت است. در اثر جديد ديگري بهنام گيتاريست وي هم نقش آهنگساز و هم نقش سوليست را دارد. برخي ديگر از آثار وي شامل Black Decameron ساخته لئوبرور، The Mantis and The Moon يك دْوِت بههمراه تيموتي كاين، جان ويليامز اثري را برگرفته از موسيقي متن فيلمهاي فهرست شيندلر مأموريت و شكارچي گوزن براي اركستر و گيتار تنظيم و اجرا كرده است.
جان ويليامز با آهنگسازهاي برتر جهان همكاري طولاني مدت داشته است. جوليان بريم، ايزاك پرلمن، آندره روين، كلئولاين و جان دانك ورت از اين دسته هستند. وي گروههاي موسيقي زيادي نيز فعاليت كرده است كه ميتوان به SKY ، جان ويليامز و دوستان و آتاكا اشاره كرد. علاوه بر اينها وي توسط تكنيك و مهارت برتر خود بسياري از آهنگسازان ديگر را واداشته است تا برايش آهنگ بنويسند مانند استفان دوجسان، استيوگري، ريچارد هادوي، پل هارت و ... وي اصولاً هنرمند بسيار فعالي است. در سال 2000 وي در هنككنگ ،پكن و استراليا، انگليس و سرتاسر اروپا و كشورهاي آمريكاي جنوبي موسيقي اجرا كرده است. در سال 2002 گروه جان ويليامز و دوستان در آلمان و انگليس موسيقي Impressions of Africa را اجرا خواهند كرد كه شبكه BBC هم اين اجرا را پوشش رسانهاي خواهد داد.
جان ويليامز در ملبورن استراليا متولد شد و گيتار را از پدرش آموخت بعدها به كلاس درس آندره سگويا در ايتاليا رفت و سپس موسيقي را به طور علمي در رويال كالج موسيقي در لندن تحصيل كرد. وي از سال 1952 در لندن زندگي كرده است. او به ورزش علاقة خاصي دارد و گپزدن كار هميشگي اوست.