مسعود بهنود / خانوم /نشر علم

.


کتابیست کاملا معمولی با یک نثر معمولی اما تو زندگی ی نوجون تاثیر زیادی گذاشت
کتاب اکیدا برای نوجوون ها پیشنهاد میشه
این کتاب با همین نثر ساده تاثیرگذارترین کتاب زندگی یک انسان بوده
مرسی




+

و قصه ما سرگذشت خانوم است , سرگذشتی که پیش از ان برای هیچ کس نگفته بود و در ان شب های موشک باران تهران گفت و
ناناز ان را ضبط کرد . قصه ای که دخترک را ساخت . ساخت چنان که بتواند بی او و دیگران زندگی کند و باور کند که انسان را توانایی بیش
از ان است که میپندارد
ساخت چنان که دریابد ادمی با درد زاده میشود و با همه نازکی چون کوه است
ص18

زندگی مثل رودخانه ای است که یکجا نمی ماند فقط دیوانه ها فکر میکنند زمان متوقف است و غم غصه ها جاودانه
ص82





دارایی اگر به کار نیاید که دلی را خوش کند به چیزی نمی ارزد
ص83

در وجود انسان ها دیو وفرشته ای هست که گاه ان بیدار می شود و گاه ایت
ص177



و بیشتر فهمیدم که ادم ها وقتی از پوست شیر عاریه شان به در می ایند و خودشان می شوند . چقدر فرق میکنند
ص179



ادم ها برای هر کار خود بهانه ای دارند که خودشان را راضی کنند
ص208

.

همین طور که لحاف و تشک را می شویید و فرش ها را اب میکشید , نقل گذشته و ادم ها را هم بشویید و دور بریزید
ص227

.



زندگی , من چنین فهمیده ام که مثل رودخانه است . نمیتوان گفت ان ابی که از کوزه فرود میابد رودخانه را میسازد , یا ان کوه که مجال جاری شدن میدهد , ان سنگ ها که در راهند و مسیر رودخانه را میسازند , گاه راهش را کج میکنند و گاه از اثر اب به حرکت می افتند و اب راهشان را میبرد . نمیتوان گفت کدام یک از این ها رودخانه را میسازد



شاید در نهایت باغبانی که راه باریکی میکشد و رگی از رودخانه به باغی میگشایدو درختی را رشد میدهد , حتی ان گیاهان خودرو که از اب رودخانه مینوشند و بر ان سایه می اندازند.
اما همه این ها در ساختن رود نقش دارند ,

گیرم که در لحظاتی نقش یکی از ان ها بیشتر میشود و رود وقتی به انتها میرسد و سر در خاکی نرم فرو میبرد خود خوب میداند که چه راه درازی امده و از
میان ابر , کوه , سنگ , درخت و باغبان کدامیک در حیات او بیشتر سهم داشته اند ,

انسان نیز وقتی به پایان راه میرسد و نقشی از همه زندگی اش در سرش می اید , میتواند دریابد که در کدام
روزهای زندگی , کدام ماجرا او را بیشتر ساخته و در ساختن او سهم بیشتری داشته است


ص248.


.

گریختن از خانه ها دشوارتر از گریختن از ادم هاست .
ص265


طبیعت پاک ادمی , پاکی طلب میکند . دعا کن همین طور بمانی .
تو خودت را چشمه نگهدار , دیگران در تو که نگاه کنند پاک میشوند, شرمنده از گناه می شئند . اما مغرور نشو . این تو نیستی که انها را پاک میکنی .ماموریتشان این است.
ص494




ولی نه دیوها , نه فرشته ها , نه چشمه , نه باران , وقتی تو یادشان نمیکنی نمیمیرند . هستند . زنده اند . ویک روزی می ایند . هیچ قصه ای ناتمام نمی ماند.
اینه حتی وقتی تو در ان نگاه نمیکنی اینه است .
ص494






گفت : همه دیوها بی قرارند . فرشته ها ممکن است قراری بگیرند , ولی دیو قراری ندارد , تا ان پوست را از سر وا نکند , نمی میرد
با خود گفتم که : اگر پلیدی او نبود من چیز مهمی را از دست می دادم , اصلا زند گی را نمی فهمیدم و مثل هزار ها ادم دیگر میشدم که نفهمیدند .
ص494

.

به قول اندره مالرو :
زندگی چیز بی ارزشی است و هیچ چیز از ان ارزشمندتر نیست .
سال ها پیش وقتی در عین نومیدی بودم یکی به من گفت این زمین با یاس و امیدواری , با عشق و نفرت ساخته شده و هر ذره اش از این هاست .
فقط مرغان دریایی هستند که از طوفان نمی هراسند حتی وقتی در میان دریاها جهت خود را گم کنند و جایی را برای نشتن نیابند , انقدر بال میزنند که یا طوفان فرو نشیند و زمینی پیدا کنند بر ای فرود امدن و یا در همان اوج اسمان ها می میرند .
ان که به میان موج ها می افتد مرغ دریایی نیست . مرغ دریایی در اوج می میرد , اخرین توان خود را صرف اوج گرفتن میکند تا سقوط را نبیند
ص627

.

خیلی کوچک بودم که نفرت را شناختم و سالها را با او گذراندم .
اما وقتی زمان کوتاهی عشق به سراغم امد دانستم با او می توانم هر روز را سالی کنم.
وقتی فهمیدم که قوی ترین دیوها در مقابل فرشته ظریفی که ادمیزاده باشد چقدر حقیرند دانستم که زمان انسان را می سازد .من خود ان را ساختم!

پـــایان . . .