جایگاه ایران در تاریخ فلسفه و علوم انسانی؟
اگر شما به اکثر طبقه بندی های فلسفه دنیا نگاه کنین، معمولا به این ترتیب تقسیم بندی کرده اند : (من به صورت خلاصه وار میارم)
1- فلسفه یونانیان (سقراط، افلاطون، ارسطو و...)
2- مسیحیت و فلسفه (اوگوستینوس ، قرون وسطی و...)
3- آغاز علم نوین (کوپرنیک، نیوتن، ماکیاولی و...)
4- خردگرایان (دکارت، اسپینوزا و...)
5- تجربه گرایان (لاک، بارکلی، هیوم و...)
6- اندیشمندان انقلابی فرانسه (ولتر، روسو و...)
7- فلسفه آلمان (کانت، شوپنهاور، هگل، مارکس، نیچه و...)
8- فلسفه قرن بیستم (راسل، اگزیستانسیالیسم، پوپر و...)
یکی از مسائلی که برای من همیشه سئوال بوده و هیچ وقت جایی رو برای مطرح کردنش پیدا نکردم، نقش فلسفه ایرانی در فلسفه جهانی هست.
به دور از مسائل حاشیه ای سیاسی و مذهبی.
با وجودیکه بسیاری از فیلسوفان غربی ارتباط نزدیکی هم با مسیحیت داشتن، اما هیچ وقت این ارتباط مذهبی سبب کنار گذاشتن اونها از تاریخ فلسفه نشده.
اما از میان فیلسوفان ایرانی در تاریخ فلسفه ردپای خیلی کمرنگی دیده میشه و اگر هم بهشون پرداخته شده، حرفاشون هم زیاد جدی گرفته نمیشه.
در حالیکه اطلاعات اکثر ایرانی ها از وقایع اطراف واقعا در بالاترین سطوح قرار داره اما....
شما مهمترین دلیل نبود ایرانی هارو در فلسفه های جهانی چی میدونین؟
نبود نبوغ و حرف جدید؟
نبود خود باوری و علاقه به تقلید؟
یا ایران خیلی هم در فلسفه و گسترش علوم انسانی خوب کار کرده؟