دستکاری در تاریخ ایران توسط اردشی بابکان و شاهان ساسانی
نقل قول:
درود،
یکی از ویژگی های دوره اشکانی تساهل و آزادی دینی در نزد پادشاهان اشکانیست، به طوریکه در این دوره ادیان دیگر در کنار زرتشتیان از آزادی زیادی برخوردارهستند. این امر موجبات نگرانی روحانیان زردشتی را فراهم آورده بود ودر نهایت یکی از فراد وابسته به همین طبقه(اردشیر بابکان ) بایاری ومساعدت سایر روحانیان زردشتی که تلاش فراوانی در شوراندن مردم نسبت به آخرین پادشاه اشکانی یعنی اردوان پنجم،به خرج دادند، این سلسله را از میان برداشتند.لازم به یاد آوریست که انجمن روحانیان از اردشیر بابکان پیمان گرفتند اگر به حکومت رسید دین زردشتی را در سراسر کشور رسمی اعلام کند و کتاب اوستا را گرد آوری نماید.پس از روی کار آمدن ساسانیان، آنان به منظور زدودن آثار و احوال اشکانیان از خاطرهء ایرانیان ،تا آنجا که توانستند به تخریب آثار به جای مانده از آنان پرداختند .
البته همان گونه که حتما می دانید این رویه تنها منحصر به ساسانیان نیست ودر بسیاری از حکومت هایی که در طول تاریخ ایران تا روزگار کنونی روی کار آمده اند به شیوه های گوناگون تکرار شده ومی شود .
(این مطالب را براساس آنچه که از مطالعات دورهء تحصیل در ذهن داشتم خدمتتان نوشتم .):n16:
حرف شما کاملا متین و درست است اتفاقا من هم می خواستم به همین مطلب اشاره کنم که شما اشاره کردید با این حال در تکمیل نظر شما این مطالب را هم اضافه می کنم .
1- نویسنددگان بزرگی همچون طبری در آن سال های و سده های نزدیک به سقوط ساسانیان از تاریخ ساسانیان اطلاع دقیقی داشتند ولی از تاریخ اشکانیان و هخامنشیان و مادها اطلاع درستی نداشتند .
2- ایران در کنار تاریخ واقعی خود تاریخی اساطیری هم دارد که باسلطنت کیومرث شروع شده و داستان های جمشید و ضحاک و فریدون و کاوه آهنگر و... که در شاهنامه فردوسی آمده و در آن زمان و سده های بعد مورخان و مردم عادی گمان می کردند که این تاریخ واقعی است ( همچنان که در شاهنامه فردوسی و حتی کتاب تاریخ طبری آمده ) و حتی "پارسه" را به نام "تخت جمشید " یعنی بارگاه جمشید شاه می خواندند و واقعا به این تاریخ اعتقاد داشتند .
3- در بسیاری از آثار مورخین آن دوره اصل و نسب اردشیر بابکان و شاهان ساسانی را به همین شاهان اساطیری ربط داده اند .
4- بنابراین نتیجه می گیریم که اردشیر بابکان بعد از غلبه بر اردوان پنجم و انقراض اشکانیان برای این که تاریخ ایران را با نام خود آغاز کند با همدستی روحانیون زردشتی کلیه آثار بجا مانده و کتب تاریخی مربوط به زمان اشکانیان( که مثلما با 500 سال حکومت اشکانیان باید آثار زیادی موجود می بود ) را نابود ساخته و با ساختن تاریخی جعلی و اساطیری (که هرچند در نزد ما ایرانیان جذاب و جالب است ولی عاری از حقیقت است) و نسبت دادن دودمان خود به آن خواستند تاریخ ایران و عظمت ایران را با نام خود آغاز کنند.
5- با این حال جای این سوآل باقی می ماند که آشنائی کامل ما با تاریخ اشکانیان و هخامنشیان و مادها از کی آغاز شد و کی پی بردند که تاریخ اساطیری افسانه بوده و عاری از حقیقت است ؟ به نظر من در قرون 18 تا 20 میلادی به کوشش ایران شناسان اروپائی و امریکائی حقیقت تاریخ ایران سر انجام مشخص شد .
چگونه سلسله های پادشاهی را در ایران مشخص کنیم ؟
نقل قول:
البته جای پرسش هست، اگر قراره این موارد حذف بشه ایلخانان و گورکانیان(تیموریان) هم دارای بنیانگذاران ایرانی نبودند و نباید ذکر میشدند
و اگر قراره ذکر بشه در کنار سلوکیان دو سده استیلای اعراب هم باید اضافه بشه...
از طرفی:
باید ببینیم این تاریخ 2500ساله شاهنشاهی چه هست...ما امثال کریم خان زند رو داشتیم که از لقب شاه پرهیز میکرد، چندین سال استیلا اعراب و قیمومت خلفا و مغولان رو هم داشتیم...
اگر تاریخ شاهنشاهی رو با برآمدن مادها در نظر بگیریم میشه 2700 سال تا امروز...
تاریخ 2700 ساله یکه سالاری مفهومتره به نظرم .
این مسئله به ظاهر ساده پیچیدگی های خودش را دارد و بهتر است به دقت موشکافی شود و تکلیف مسئله روشن شود .
1- تا قبل از اسلام یک سلسله به تمام ایران آنروز حکومت می کرد و با رفتن آن سلسله , سلسله ای دیگر می آمد مثلا هخامنشیان ماده را از بین بردند و هخامنشیان با اشغال بیگانه از بین رفتند و ساسانیان هم اشکانیان را از بین بردند ولی در تاریخ بعد از اسلام مسئله بسیار متفاوت و پیچیده تر شد به این صورت که :
1) بعد از اسلام به مدت دویست سال تقریبا هیچ سلسله ایرانی وجود نداشت و ایران یکسره زیر سلطه اعراب بود .
2) سلسله های ایرانی که بعد بوجود آمدند به صورت موازی در کنار هم بودند یعنی به این صورت نبود که سلسله ای بر تمام ایران خکومت کند و از میان برود و جایش را به سلسله ای دیگر بدهد مثلا : طاهریان و صفاریان و سامانیان هم زمان با هم , هر کدام بر قسمت های ایران آن روز حکومت می کردند و گاه گاهی با هم وارد جنگ نیز می شدند و مرزها مرتب تعغیر می کرد و اگر مرزهای ایران کنونی رادرنظر بگیریم می توان گفت مثلا سامانیان اگرچه ایرانی بودند ولی بیشتر سرزمینشان خارج ازمرزهای ایران کنونی بود 3) بعضی از این امیران و شاهان گرچه به ظاهر مستقل بودند ولی خود را فرمانبردار خلیفه بغداد می دانستند و به ظاهر هم که شده استقلال نداشتند .
4) دیگر این که آنها بهیچ وجه خود را شاه ایران نمی دانستند مثلا طاهریان خود را پادشاه خراسان و صفاریان پادشاه سیستان و...می دانستندو اصولا نام ایران بعد از حمله اعراب به فراموشی سپرده شد و تنها در زمان شاه اسماعیل اول نام ایران و کشور ایران دوباره زنده شد و صفویان اولین شاهانی بودند که بعد از اسلام خود را شاه ایران و کشور خود را ایران نامیدند .
2- اگر ایرانی الاصل بودن را ملاک قرار دهیم که خود مشکل دیگری ایجاد می کند که در قسمت بعد توضیح می دهیم اصولا سلسله های غزنویان و خوارزشاهیان و سلجوقیان سلسله های ترک بودند و ایرانی نبودند .
3- اگر حکومت بر قسمتی از مرزهای ایران کنونی(هرچند در زمان کوتاه و شامل قسمت کوچکی از ایران)را مدنظر قرار دهیم که تعداد این سلسله ها بازهم بیشتر می شود دردوره حمله مغول تا روی کار آمدن صفویه ایران به ده ها کشور مستقل تقسیم شده بود و امیران هر قسمت خود را شاه آنجا می نامیدند(مانند: اتابکان سلغری و قراختاییان در فارس و کرمان, آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لر بین اصفهان تا خوزستان همچنین دو سلسله مهم قویونلو و آق قویونلو را باید نام برد) از این منظر سربداران و حتی بابک خرم دین را هم که مدت بیش از 20 سال بر قسمت هائی از ایران حکومت می کرد را باید بحساب آوریم.
4- منظور ما از ایرانی الاصل چیست ؟
1)اگر مرزهای کنونی ایران را در نظر بگیریم خیلی از این حکومت ها خارج از مرزهای کنونی ایران بودند و اگر اصل و نژاد شاهان را حساب کنیم باز هم از نظر قومی امروزه دیگر ایرانی بحساب نمی آیند.
2)اگر تنها اقوام پارسی را حساب کنیم پس اقوام دیگری که امروزه در داخل مرزهای کنونی ایران زندگی می کنند نباید ایرانی حساب کنیم : ترک و عرب و ترکمن و... که هیچ کس این را امروزه نمی تواند و نباید قبول کند .
3) امروزه در ایران(و حتی جهان) نمی توانیم مرز مشخصی بین قومیت ها ایجاد کنیم به دلیل این که ایران محل تاخت و تاز اقوام و کشورهای مختلف بوده و امروزه نمی توانیم دقیقا مشخص کنیم که هر کدام از ما از نظر ژنتیکی دقیقا به کدام قوم و نژاد تعلق داریم در ثانی در جهانی که ارتباطات و رفت و آمدها و ازدواج ها و... براحتی بین افراد مختلف از اقوام و نژادها و ملیت های مختلف انجام می شود این مسئله باز هم کمرنگ تر می شود و این خود دستاویزی علیه نژاد پرستی می شود . امروزه فقط از نظر قانونی ملیت و متعلق بودن به کدام کشور مهم است و مورد توجه قرار می گیرد.
5- حال سوالی که دارم این است که چگونه تکلیف این مسئله را روشن کنیم و دقیقا کدام سلسله ها را به عنوان سلسله هائی که در ایران حکومت کرده اند در لیست بیاوریم .