1 پيوست (پيوستها)
کتب، آثار و مقالات دکتر عبدالکریم سروش
از شریعتی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... نگارش : دکتر عبدالکریم سروش ...
... و مرگ شریعتی، چنان ناگهانی اتفاق افتاد و چنان ضربهای و شوکی به روحیهی همهی مبارزان، و خصوصاً بچههای مسلمان، وارد کرد که حقیقتاً قابل توصیف نیست. من در همان ایام در لندن بودم. مرحوم آقای مطهری و مرحوم آقای علامه طباطبایی هم در لندن بودند. یکی دیگر از علما نیز که شهرت کمتری دارد، به نام آقای کشفی، در لندن بود. ایشان هم از طایفهی فلاسفه بود و همهشان هماکنون به رحمت خدا رفتهاند...
...من کارت دانشجوییام همراهم بود و چون روی آن نوشته بود دکتر فلانی، آنها تصور کردند من طبیبم و اجازه دادند به سردخانه وارد شوم و همراه دوستان، به سردخانه وارد شدیم. در آنجا دو کشو بود. اوّلی را کشیدند تا جنازهی دکتر را به ما نشان بدهند. امّا در کشوی اوّل، جنازهی یک زن بود. کشوی بعدی را کشیدند که جسد مرحوم دکتر در آن بود. بسیار آرام خوابیده بود. من حقیقتاً کمتر چهرهی آرامی را اینچنین دیده بودم. موهای سرش تا روی شانههایش ریخته بود و فوقالعاده آرام خوابیده بود. آقای میناچی که همراه ما بود، جلو رفت و به دلیل این که وکیل بود و با پارهای از امور آشنایی داشت، کمی کوشید تا با دقت نگاه کند و ببیند که آیا زخمی یا آثار ضربهای یا چیزی بر روی بدن دکتر دیده میشود یا خیر؛ که حقیقتاً نبود. خیلی چهرهی معمولیای داشت. اصلاً گرفته نبود. درهم نبود. چشمهایش بر هم بود و در یک خواب ناز ابدی فرو رفته بود...
...جنازهی مرحوم دکتر به سوریه حمل شد. امّا در خیابانهای لندن، خبر دیگری بود. این کارهایی که عرض کردم، همه پشتصحنه انجام میشد. در خیابانهای لندن، انبوه عظیمی از دانشجویان و علاقهمندان مرحوم شریعتی اجتماع کرده بودند و تابوتی هم پیشاپیش آنها حرکت داده میشد. البته این تابوت خالی بود و جنازهی دکتر در آن نبود. عکسها و فیلمهایی از آن زمان در دست است که اگر ببینید، باز کاملاً مشخص است.....
یادداشت ناشر
در این مجموعه، نه سخنرانی از دکتر سروش آمده است. بلندترین گفتار این کتاب، سخنانی است با عنوان «شریعتی و پروتستانیسم»، که در دو نوبت، به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم دکتر علی شریعتی در خرداد و تیر ماه 1377 ایراد شده و در این کتاب نیز در دو قسمت آمده است. حجیم بودن این مقال، البته نشاندهندهی اهمیت محتوای آن نیز هست. دکتر سروش در این گفتار، «دنیوی کردن دین» را یکی از اهداف و آرمانهای روشنفکری دینی در سراسر جهان اسلام دانسته و به منظور بررسی و نقد حرکت فکری ـ علمی مرحوم شریعتی، که خود آن را نوعی «پروتستانیسم اسلامی» نامیده است، به تبیین ماهیت و پیآمدهای نهضت پروتستانی در جهان مسیحی پرداخته است و درکی از نسبت میان دین و دنیا را از منظر شریعتی، بازرگان، و در طی جریان اصلاحگری دینی به دست داده است و در پایان، با تأکید بر این که دین یا باید دنیوی دنیوی باشد، یا اخروی اخروی، و دینی که هم پروای دنیای آدمیان را داشته باشد و هم پروای آخرت آنها را (در عرض هم)، قرین توفیق نخواهد بود، تصریح میکند که گوهر دین، عبارت است از «تجربهی دینی» و دینداری، به معنای پرواز روح، معنادار شدن زندگی و آزادگی درونی است و این عروج معنوی، در دنیایی غیرآباد و دست به گریبان فقر و فلاکت میسر نمیشود. دنیا را عقلا اداره میکنند؛ نه به نام دین و نه با تکیه بر دین، امّا به خاطر امکان دین ورزیدن...
...در مقالهی «شریعتی و غرب»، مفهوم «غربزدگی» و رویکردهای مختلف به غرب و نتایج و آثار این رویکردها واکاویده شده و مشخصههای غربشناسی واضعان اصلاح «غربزدگی» و قائلان به تعبیر «بحران در تمدن غرب»، از جمله شخصیتپنداری، ماهیتاندیشی، جبرباوری، کلینگری و... برشمرده شدهاند و آنگاه، به عدم رغبت مرحوم شریعتی به دموکراسی و لیبرالیسم غرب، و در عوض، دلبستگی او به سوسیالیسم و نیز شباهتهای میان اندیشهی غربشناسی مرحوم شریعتی و مرحوم جلال آلاحمد پرداخته شده است. دکتر سروش معتقد است که لُبّ کلام شریعتی در باب غرب، تفکیک میان آثار تمدنی (تکنولوژی و فنآوری) و فرهنگ مغربزمین است؛ فرهنگی که سنتزدایی و هویتزدایی میکند و راهحلی که او پیش مینهد، برگرفتن اوّلی و پرهیز از بعدی، با بهرهگیری از راهبرد «بازگشت به خویشتن»، یعنی بازگشت به سنن و فرهنگ خویش است. آنگاه دکتر سروش به شرح و تبیین نکتهای که از نظر شریعتی مغفول مانده، یعنی «سیالیت هویت» پرداخته و با چنین رویکردی، بازگشت به خویشتن را در تعبیر صحیح آن، مورد توجه قرار داده است...
...گفتارهای دیگر این کتاب، به اندیشهی شریعتی در باب فلسفه، فلسفهی تاریخ، جهان جدید، و درسها و عبرتهای نهضت شریعتی اختصاص یافته است. دکتر سروش، در گفتار «شریعتی، حافظ زمانه»، با یادآوری این که هم حافظ و هم شریعتی، در اندیشه و پیشینهی ایرانیان ماندگار شدهاند، از کشف سرّ ماندگاری اینان و شباهتها و تفاوتهای شریعتی و حافظ سخن گفته است و نهایتاً کتاب با گفتار «از شریعتی» خاتمه یافته؛ گفتاری که در آن، دکتر عبدالکریم سروش، برای اوّلین بار، به ذکر جزئیات خاطراتی از ایام درگذشت مرحوم دکتر شریعتی پرداخته است و از دوستیها و دشمنیهای با او سخن گفته و مهمترین دستآورد مکتب فکری او را به نقد کشیده است...
... منبع : سایت گرداب ...
حجم : 1.6 مگابایت
1 پيوست (پيوستها)
علم چیست؟ فلسفه چیست؟ - دکتر عبدالکریم سروش
علم چیست؟ فلسفه چیست؟
دکتر عبدالکریم سروش
حجم : 400 کیلوبایت
1 پيوست (پيوستها)
رازدانی و روشنفکری و دينداری - دکتر عبدالکریم سروش
رازدانی و روشنفکری و دينداری
دکتر عبدالکریم سروش
کتاب رازدانی و روشنفکری و دینداری، اینک به ضمیمهی دو مقالهی دیگر (اوّلی، مصاحبهای در باب «روشنفکران، قدرتمندان بیمسند» و دیگری در باب «قرائت فاشیستی از دین») مجدداً به دست ارباب مطبعه سپرده میشود تا روانهی بازار نقد و نظر گردد. «قرائت فاشیستی از دین»، عمری بلندتر دارد و تاریخ تولدش، بسی پیشتر از تولد برادر کوچکتر اوست و سابقهاش به سال 1375 میرسد، که این ضعیف، به سبب جفاهای تلخ و ناامنیها و نامردمیهای گزندهی این روزگار و این دیار، رخت مهاجرت به مغرب غبت کشید و رحل اقامت در بلاد غرب افکند و به تدریس و تصنیف و خطابه و تأمل و مراقبه اشتغال ورزید و پس از اجابت دعوتهای دانشگاهی و ایفای مسؤولیتهای شرعی، دوباره به وطن مألوف بازگشت. در آن دوران بود که پارهای از جراید این دیار، که حَمَلهی قرائت فاشیستی از دین و عملهی استبداد دینیاند، حملاتی عنیف را بر ضد او تدارک دیدند و به اصناف حیل و مکائد، در زشت کردن نام او و محو کردن نشان او کوشیدند. از آن میان، یکی از ضد روشنفکران که سخت از قلابهای قدرت آویخته است، حمله بر من درویش یکقبا آورد و با تنگچشمی و قساوت تمام، روغن شریعت را در چراغ معیشت سوخت تا چراغ خود را برافروزد و دل حامیان خود را به دست آرد. مقالهی «قرائت فاشیستی از دین»، پاسخ به کجرویها و حقپوشیهای آن حامی استبداد دینی است که در همان اوان نوشته شد و انتشارش به اقتضای روزگار، به تأخیر افتاد.
«روشنفکران، قدرتمندان بیمسند»، امّا، نوزاد است و متعلق به دوران پس از انتخابات خرداد ماه 1376 است و خود نشان میدهد که چرا و چهگونه متولد شده است و با ظرف زمانی خویش چه نسبت و پیوندی دارد.
قصهی روشنفکری دینی، قصهی آیندهی جامعه و حکومت ماست و بی هیچ شبههای، این هویت محترم و فربه، جای بزرگ و رفیعی را در تاریخ آتی این دیار اشغال خواهد کرد. نسبت ما با تجدد، با سنت، با دین، با توسعه، و با قدرت، همه در نهانخانهی ضمیر این هویت جلیل، تکون و تعین خواهد یافت و به همین رو، شناختنش هم در آیینهی اضدادش (چون قرائت فاشیستی از دین)، هم در آیینهی قامتنما و وفادارش (چون شخصیتهای راستین روشنگری دینی)، بر مشفقان و دردمندان، فریضه است. این رساله و جیزه، به همین مهم اهتمام ورزیده است و بها و کمال بعدی خود را وامدار نقد و عنایت صاحبنظران خواهد بود.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد.
عنوان بخشهای کتاب
ـ روشنفکران، قدرتمندان بیمسند
ـ قرائت فاشیستی از دین
ـ مبانی تئوریک لیبرالیسم
ـ سه فرهنگ
ـ رازدانی و روشنفکری
ـ روشنفکری و دینداری
حجم : 1.46 مگابایت
1 پيوست (پيوستها)
بسط تجربه نبوی - دکتر عبدالکریم سروش
بسط تجربه نبوی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دکتر عبدالکریم سروش
به نام خدا
در «قبض و بسط تئوریک شریعت»، سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی میرفت و اینک در بسط تجربهی نبوی، سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربهی دینی میرود. به عبارت دیگر، این کتاب رویهی بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را، بدون تعرض به رویهی فراتاریخی و فراطبیعی آن، بل با قبول و تصدیق آن، میکاور و باز مینماید. و میکوشد تا توضیح دهد که شاهد ماورای طبیعت وقتی جامهی طبیعت به تن میکند، و شهسوار ماورای تاریخ وقتی پا به میدان تاریخ مینهد، چه پیچشها در اندامش میافتد و چه غبارها بر چهرهاش مینشیند و ذاتیاتش در محاصرهی کدام عرضیات میافتند و اطلاقش تختهبند کدام قیود میشود.
این کتاب را «پیامبرنامه» نیز میتوان نامید؛ چرا که سرا پا از بسط دین به تبع بسط تجربهی درونی و بیرونی پیامبر حکایت میکند و وحی رسالت را تابع شخصیت رسول میشمارد. خاتمیت نبوت را مقتضی و موجب ختم حضور نبیّ در عرصهی دینداری نمیگیرد، بر بر این حضور، به خاطر تأمین طراوت تجربههای دینی انگشت تأکید مینهد و عمدهی سخن در آن، مربوط به منزلت کانونی شخصیت بشری پیامبر در تشریع و تجربهی دینی، و نقش ولایت او در تداوم دینداری است.
پیامبر عزیز اسلام، خود در تعریف هویت پیامبرانهی خویش، به بلاغت تمام گفت که انسانی است برخوردار از وحی (إنّما أنا بشرٌ مثلکم، یوحی إلیّ ) و در این تعریف، انسانیت و اقتضائات بشریت خود را، دلیرانه بر آفتاب افکند و تصویری موزون از دو پارهی خاکی و افلاکی خویش به دست داد و نبوت را مقتضی قهر بشریت ندانست و انسانیت را با الهامگیری و پیامبری سازگار آورد و از خاکمنشی و زمیننشینی بیمناکی و شرمندگی ننمود.
ای مبارک آن گلیم گل تو را
و ای خنک آن وصف مزمّل تو را
نه ملک بودی نه دلخسته ز خاک
ای بشیر ما بشر بودی و پاک
سنت عرفانی ما، سنگ تمام گذاشت و هر چه توانست کفهی افلاکی و آسمانی ترازوی وجود پیامبر را سنگینتر کرد و بر فربهی جثهی باطن او افزود و سایهی زمینی او را در نور آسمانی وحی محو نمود و نیمهی پیمبری را به فروکوفتن نیمهی انسانی او برگماشت و خاک ساحل تاریخیت را به امواج دریای اشراق فرو شست، تا از پیامبر روحی بیتن و خورشیدی بیسایه و صورتی بیماده و غیبی بیشهادت و تندیسی بیتاریخ و بیجغرافیا بر جا نهاد. چونان فرشتهای که از غیب آمده بود و به غیبالغیب پر کشیده بود. نهیب جگرشکاف مولانا از دل چنین قصابی برمیخاست که:
خر از این میخسپد اینجا ای فلان
که بشر دیدی تو ایشان را نه جان
کار از این ویران شده است ای مرد خام
که بشر دیدی مر اینها را چو عام
تو همان دیدی که ابلیس لعین
گفت من از آتشم آدم ز طین
چشم ابلیسانه را یک دم ببند
چند بینی صورت آخر چند چند؟
بدینگونه، ادبیات دینی ـ صوفیانهی ما از تشریح و تبیین پارهی آسمانی شخصیت پیامبر اشباع شد و نبوغ و قریحهی دهها عارف باطنبین، طیّ ده قرن، گوهرهای غریب از دل دریای عرفان نبوی برآورد و آنچه جایش خالی ماند، شناختن نیمهی خاکی وجود آن عزیز گلیمپوش و خاکنشین بود که در جمع مینشست و با خلق میزیست و زیر سقف تاریخ میخفت و در دریای فرهنگ عصر شنا میکرد و به زبان قوم سخن میگفت و معضلات محیط خویش را به سرپنجهی تدبیر میگشود و در حالی که سر به آسمان میسود، گام بر زمین مینهاد. اینک این چهرهی پیامبر است که نسبتش با تلقی وحی و تجربهی دینی و تشریح شرایع سخت ناشناخته مانده است و ثقل سنت ستبر عرفانی، آن را به مسألهای نیاندیشیدنی بدل کرده است.
همسری با اولیاء برداشتن و انبیاء را همچو خود پنداشتن و چشم ابلیسانه گشودن و صورت را فارغ از معنی دیدن و کار پاکان را قیاس از خود گرفتن و شیر را از شیر باز نشناختن، البته کبرفروشی و بیحرمتی و ابلهی است. لکن دانایی ناقص و تصویر شکسته و درک نامتوازن از اولیای حق داشتن و آنان را نه درختانی روییده و بالیده بر مزرع سبز عصر، بل مرغان باغ ملکوت افتاده در محبس تنگ خاک معرفی کردن نیز محض جهلفروشی و نابینایی و قدرناشناسی است. علم کلام جدید ما، امروز با ایراد عنصر بشریت و تاریخیت در دین و معرفت دینی و حیات رجال الهی، آگاهانه، بابی را در دینشناسی بر خود میگشاید که بر گذشتگان بسته بود و به توفانی وفا میکند که قرنها بیوفایی و بیمهری دیده بود. «بسط تجربهی نبوی» هم دوست دارد تا جهدی کوچک در این جهاد بزرگ تلقی شود.
حجم : 1.7 مگابایت
نهاد نا آرام جهان - دکتر عبدالکریم سروش
عنوان اثر : نهاد ناآرام جهان
موضوع : فلسفه و منطق
نويسنده : دکتر عبد الکریم سروش
فرمت : PDF
توضيحات : کمتر کسی است که با تاریخ پرمایهی فرهنگ و فلسفهی اسلامی آشنا باشد و نام ملاصدرا و یا ابتکار شگرف فلسفی او، به نام «حرکت جوهری» را نشنیده باشد1. این دو نام همانقدر که لفظاً مشهور و معلومند، به همان اندازه [در] معنا متروک و مجهولند و هنوز چنانکه سزاوار و در خور قدر بلند آنهاست، شناخته نیستند. اینک ملاصدرا و حرکت جوهری، دو نامند که چنان به هم پیوند خوردهاند که نیوتن و جاذبهی عمومی، و یا اینشتاین و نسبت عام. و الحق باید اذعان نمود که عظمت و اهمیت کشف و ابتکار نظریهی حرکت جوهری و تأثیر عمیق و پردامنه و درازآهنگ آن بر فلسفه و فرهنگ اسلامی بههیچروی کمتر از اهمیت آن دو کشف عظیم علمی در سراسر تاریخ علم و اندیشه نیست. امّا افسوسمندانه باید گفت که این متاع والای اندیشهی بشری، هرگز مانند آن دو اکتشاف علمی، مجال و عرصهی ظهور نیافته است و هیچگاه این پریروی مستور را که سالها در ورای درهای بستهی مصطلحات و معضلات فنی میزیسته، تاب گریز و توان سر از روزن برکردن نبوده است. من این مقال را روزنی کردهام برای تجلای این پردهنشین و کوشیدهام تا به شرح و تقریر کافی و با پرهیز از دشوارنویسی و در حدود توانایی و با استفادهی مستقیم از کتب و آثار مهم فیلسوف، این راز بسته را بگشایم و این متاع ثمین را به خواستاران مشتاق آن ارمغان کنم. امّا امید میبرم که در این روزگار دردخیز و اندیشهکش، این ارمغان دوستانهی داروینی طبیبانه نیز باشد شفای برخی از امراض را، که میبینیم و میدانیم که چه راهزنان غدار در کمین نشستهاند و برای غارت اندیشه و احساس انسانها با همهی کوتهآستینی چه درازدستیها میکنند و به هزار فریب و دغل متاع بیارج خود را به نامتمیزان و بیخبران چون گوهری ارجمند چه گران میفروشند، و در این حیرت سرای چاه و نابینا چه پرجرم است آن که خاموش بنشیند و تنها نظارهگر باشد. برای بستن این دکانهای زرق و فریب، هیچ عمل کارگرتر از آن نیست که ما نیز متاع اصیل را عرضه کنیم و برای تیزشامگان و جستوجوگران که مشک را نه به های و هوی عطار، که به عطر و بوی سرشار میشناسند، کالای مشکین و عطرآگین فرهنگ خود را به عرصهی نمایش نهیم. مهمتر از آن این که هوشیارانه حذر کنیم تا در ورطهی ستیزهجویی و دور باطل واکنشمآبی فرو نیافتیم که هیچ زیان و خسران از این سهمگینتر نخواهد بود. مقالهی حاضر کوششی است در این طریق و تلاشی است برای باز نمودن یک اندیشهی اصیل از میان هزاران اندیشهی بکر و بارور، که در گنجینهی معارف اسلامی محفوظند و همچنان در انتظار دریادلان و کوههمتانی هستند که نقاب احتجاب از چهرهی آنان برگیرند و رخسار تابناک آنان را به خواستاران و راهجویان بنمایانند. انتخاب جوهری از میان صدها جواهر دیگر، عمدتاً به دلیل نقشی است که این نظر در ایجاد یک جهانبینی همهجانبه و وسیع ایفا میکند. به شرحی که پس از این آشکارتر خواهد شد، در پرتو این اصل پربرکت، ماجراهای فلسفی پیچیده و مردافکنی چون حدوث و قدم، ازل و ابد، خلقت و معاد، حرکت و زمان، روح و بدن بهخوبی و به نحوی بسیار طبیعی در یک چشمانداز واحد قرار میگیرند و در یک افق بسیار روشن جامهی تاریکی از اندام آنها برگرفته میشود. بهعلاوه داستان حرکت و تحول و همهجایی و همگانی بودن آن، همراه با توابع و نتایج فلسفیاش، در معنایی بسیار پرعمق و پرخروش و از دیدی بسیار پرتوان و پرنفوذ تحلیل و تبیین خواهد گشت. در پرتو این نظریه، خوانندهی آشنا به سهولت درخواهد یافت که به نام فلسفه و جهانشناسی چه خزفها و خرمهرهها در بازار آشفتهی تبلیغات وجود دارد و این گوهر گرانبها را قدر خواهند شناخت. آنچه از خواننده انتظار میرود، تنها تأملی است هوشیارانه و تدبری کافی و ترک شتابزدگی و ناشکیبی.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کد:
http://www.seapurse.com/Books/Roshanayee/Nahad.pdf