گفتگوي جالب با دختر امير قلعه‌نوعي
گفتگوي جالب با دختر امير قلعه‌نوعي
دوست ندارم فوتبال بازي کنم؛ قلبا استقلال را دوست دارم.
امير قلعه نويي يک دختر جوان دارد. دانستن اين جمله احتمالا همانقدر برايتان عجيب است که بدانيد او چه درسي مي خواند. با پدرش چه ارتباطي دارد و اصولا چطور زندگي مي کند. خاتون قلعه نويي خواهر محمد هوتن قلعه نويي فرزند اول امير قلعه نويي است؛ سرمربي استقلال که حالا بيشترين افتخارات ليگ برتري را دارد و رکورددار شده.
همشهري جوان نوشت: امير قلعه نويي در خانه چه کار مي کند؟ با خانواده چه رفتاري دارد؟ دخترش را چقدر دوست دارد، پسرش را چقدر و … همه سوالاتي هستند که خاتون قلعه نويي مي تواند به آنها جواب بهتري بدهد.
صحبت کردن با او البته کار آساني نبود خاتون قلعه نويي تا به حال با هيچ نشريه اي مصاحبه نکرده بود و دوست نداشت که مصاحبه اش پدرش را ناراحت کند اما يک رابطه دوستانه سبب شد او مصاحبه کند.
مژده لواساني مجري شبکه دو سيما که البته استقلال متعصبي هم هست، تنها کسي بود که مي توانست قرار مصاحبه را بگذارد. او در مورد رابطه اش با خاتون قلعه نويي مي گويد: «من و مادر در يک فضاي مذهبي در کلاس هاي حوزوي با مادر خاتون آشنا شديم و بعد در واقع استقلالي بودن اين رابطه را تشديد کرد. خانواده مادري ام استقلالي هستند.» او با همين رابطه توانست خاتون را مجاب کند که با يکديگر به تحريريه جوان بيايند. مطلبي که مي خوانيد، يک گفت و گوي صميمي است بين دو دوست که يکي شان مجري است و ديگري دختر سرمربي استقلال.
اگر من يک پرسپوليسي متعصب بودم يا اينکه تو دختر سردار رويانيان بودي، ما باز هم با هم دوست مي شديم؟
- دوست پرسپوليسي که خيلي دارم ولي خب به خاطر اينکه خودم عاشق استقلال هستم و پدرم هم سرمربي استقلال است، رابطه ام با استقلالي ها خيلي صميمي و بهتر و نزديکتر است.
اين استقلالي بودن هم به خاطر پدر است ديگر؟
- بله به خاطر باباست و خب رفته رفته به علاقه خود من هم تبديلشده.
و زماني که پدرت به سپاهان و تراکتورسازي رفت …
- خيلي طبيعي است که هميشه دوست داشتم سپاهان و تراکتورسازي در آن زمان ها نتيجه بگيرند ولي هميشه قلبا استقلالي بودم و هميشه در آن زمان خدا خدا مي کردم که بابا برگردند استقلال.
با اين حساب حالا که زمزمه هاي رفتن آقاي قلعه نويي از استقلال به گوش مي رسد، مي تواني در استقلال نگهش داري؟ مثلا در مورد فرهاد مجيدي، من خيلي به تو اصرار مي کردم که نظر پدرت را عوض کني.
- سعي مي کنم بيشتر شنونده باشم و حرف ها را انتقال ندهم چون شخصيت بابا را مي شناسم. او حرف حرف خودش است و تا زماني که در مورد موضوعي به نتيجه نرسد، حرف ديگران تاثيري ندارد. در مورد استقلال هم او نظر ما را مي داند که دوست داريم بماند.
امير قلعه نويي که حرف حرف خودش است و ما در فوتبال هم به وضوح مي بينيم، در خانه هم همينطور است؟
- اقتدار و جذبه و اينها که در خونش است. همه از من مي پرسند که وقتي پدرت اينقدر جدي است، در خانه هم همينطور است؟ اما نه، بابا در خانه بسيار متفاوت است. بابا کلا خيلي مهربان است.
در مورد بازگشت فرهاد مجيدي چطور؟ من دست به دامن تو و مادرت شدم که با او حرف بزنيد. حرف هاي من را به گوشش رسانديد؟
- نه … من در اين رابطه با او صحبتي نکردم چون مي دانستم تا خودش به نتيجه نرسد، فايده اي ندارد.
برخودرت با آدم هايي که انتقاد دارند از پدرت چطور است؟
- امير قلعه نويي براي مردم امير قلعه نويي است، براي من اول پدرم است. وقتي کسي انتقاد مي کند، خيلي عصباني مي شوم چون مي دانم که مغرضانه است. من پدرم را مي شناسم و خودم دارم از داخل به ماجرا نگاه مي کنم ولي هميشه پدر و مادرم به من مي گويند نظر هر شخصي محترم است. به من مي گويند «يک مقدار منطقي تر، آرام تر».
دعوا هم کردي سر بابا؟
- آخرين بار … مربوط مي شد به دوراني که در تبريز دانشجو بودم. چون مردم آذربايجان همه شان در هر قشر و سني که هستند، خيلي فوتبالي هستند. آنجا مشکلات بيشتر مي شود. فوتبال در آذربايجان پير و جوان ندارد. يک روز دانشگاه رفتم و تراکتور باخته بود. يکي از دوستاهايم شروع کرد به بحث کردن که بعد دعوا شد.
در خيابان چطور؟ شده يک وقت با پدر بوده ايد و برخورد بدي ببينيد؟
- من تا حالا نديده ام ولي يک شب مادر و پدر و هوتن رفته بودند رستوران. فکر مي کنم پدرم رفته بود دستانش را بشورد و ميز کناريشان که مادر و هوتن را نمي شناختند، توهين هاي بدي کرده بودند. هوتن خيلي ناراحت شده و بهش برخورده بود. پدرم که رسيد و متوجه ماجرا شد به هوتن مي گويد جواب نده. پدرم هميشه توهين به خودش را تحمل مي کند. آن شب فقط از رستوران آمده اند بيرون.
اصلا در خانه در مورد فوتبال حرف مي زنيد؟
- خيلي وقت ها مي شود که بابا از يک مسابقه برمي گردد. باخته يا برده و در مورد مسائل فني بازي حرف مي زنيم؛ مثلا من مي گويم: «بابا من فکر مي کنم اين آقا مقصر بود.» بيشتر اينطوري حرف مي زنيم. بحث هاي حاشيه خيلي نه … بارها هم شده که مثلا من مي گويم مدافع تيم مقصر بوده اما بابا مي گويد نه، صددرصد تقصير دروازه بان بوده.
و در روزهايي که از باخت عصباني است …
- بعد از باخت هايي که مه هست با گوشي پدر تماس مي گيريم، از دور و اطرافي ها يا هر کسي که گوشي اش را جواب بدهد، شرايط را مي پرسيم، در خيلي از موارد مي گويندن که پدر خيلي عصباني است. وقتي که پدر مي آيد خانه اصلا صحبت نمي کنيم تا آرامتر شود. معمولا يک ?? ساعت وقت لازم است.
بازي با سپاهان هم احتمالا همينطور بوده؛ يکي برگشت ليگ برتر و يکي هم جام حذفي …
- بازي با سپاهان در جام حذفي را يادم هست. بابا خيلي ناراحت شد و مدام مي گفت خيلي الکي بازي را باختيم. بابا خيلي ناراحت بود. آن زمان سر اينکه چه کسي پنالتي را خوب زد و چرا آن يکي پنالتي خراب شد و … چيزهاي ديگر با هم صحبت کرديم…
راستي چرا رحمتي پنالتي زد؟
- من يک چيزهايي شنيدم اما نمي دانم که اصلا درست است يا نه. ظاهرا به خاطر حساسيت بازي کسي قبول نمي کرده که پنالتي بزند.
خوشحالي ها چطور؟ آن موقع ها رفتارش چطور است؟ مثلا الشباب که بدي بوديد … چقدر بعد از بازي، امير قلعه نويي را ديديد؟
- چون هتلمان از هتل تيم جدا بود، رفتيم هتل خودمان و يک ساعت و نيم، دو ساعت بعد بابا آمد پيش ما. رفتيم بيرون يک چرخي زديم.
برخوردها در دبي چطور بود. بازي الشباب را در استاديوم بوديد؟
- فوق العاده بود. البته من در استاديوم بيشتر از اينکه به بازي بخواهم توجه کنم، حواسم به بابا بود. او لب زمين بود، عصباني مي شد و خوشحال و واکنش هاي مختلف داشت. تمام حواسم به اين بود تا بازي و برخوردها.
پدرت همانطور که کنار زمين عصبي مي شود، در خانه هم ناراحت مي شود؟
- شخصت بابا طوري است که عمده حساسيتش روي کار است و روي مسائل ديگر اينطور نيست. من تا حالا نديدم که در مسائل درون خانوادگي اينقدر ناراحتي کند.
حواسش به درسَت هست؟ نمره هايت را چک مي کند؟
- بابا خيلي روي درس خواندن ما حساس است. البته هوتن که خيلي وقت است راه خودش را جدا کرده و تمرکزش را گذاشته روي فوتبال … ولي واي به حال من. بابا خيلي بحث تحصيلي من را دنبال مي کند. معمولا روز اول هر ترم مي پرسد که چه روزهايي کلاس دارم. مثلا شده يک روزهايي نمي خواهم بروم دانشگاه، بابا صبح مي خواهد از خانه برود بيرون. از من سوال مي کند: «تو دوشنبه صبح کلاس داشتي، پس چرا نمي ري؟»
ظاهرا حساسيت زيادي روي تو دارد. حتي روي اينکه کجا بروي و نروي، با چه کسي بروي و نروي.
- خيلي حساس است.
در مورد رشته تحصيلي ات هم با تو حرف مي زند؟
- بله خيلي شده، خيلي برايش مهم است. تا حالا چند مورد پيش آمده که بابا يک کپي از پلان هاي ساختماني که خودش يا دوستانش مي سازند را خانه آورده. کپي ها را به من نشان مي دهند و مي گويند نظرت را بگو. يا اينکه محل هاي زيادي من را بردند که معماري هاي مختلف را ببينم؛ مثلا بعد از همين بازي الشباب که رفته بوديم دبي، بابا من را بردند هتل آتلانتيس دبي که معماري اش را ببينم.
الان با توجه به محبوبيتي که پدرت دارد، شايد خيلي سخت باشد که بخواهيد دو نفري با او جايي برويد. احتمالا هوادارها مي آيند و …
- معمولا اين اتفاق مي افتد. يادم هست رفته بوديم يک مرکز خريد در کيش، اينقدر جلوي مرکز مرکز خريد شلوغ شد که آن مرکز بسته شد. من همينطوري يک کناري ايستاده بودم و نگاه مي کردم.
لابد اينطور وقت ها ترجيح مي دهي که کنارش نباشي؟
- نه اتفاقا خيلي دوست دارم که با بابا بيرون بروم. هميشه هم به او مي گويم؛ مثلا هميشه وقتي مي خواهم خريد کنم، مي گويد خودت برو يا با مامانت اما مي گويم که دوست دارم شما هم باشي.
تو اگر پسر بودي، مثل هوتن فوتباليست مي شدي؟ خيلي علاقه داري، نه؟
- علاقه ام که زياد است. اگر پسر بودم شايد مي شدم اما الان که دختر هستم دوست ندارم فوتبال بازي کنم.
90/منبع.
