-
دست نوشته های aliaghil
نظرتون در مورد این نوشته چیه؟ اگه اشکالی داره چطوری میشه بهتر نوشتش
در قلب من آتشی به پا شده
که حتی باران هم نمی تواند آن را خاموش کند
آتشی هست که قلب من را می سوزاند
و بارانی نیست که آن را خاموش کند
پس مرا در آغوشت بگیر
و درد را از روحم دور کن
از تنهایی هایم می ترسم
درد را از من دور کن، درد روحم را می سوزاند
می ترسم از اینکه تنها بمانم
مرا در آغوش بگیر
برای یک شب
و من آرام خواهم شد، قلب مرا نگاه دار
نگذار که بروم به این خاطر که تمام هستیَم
در دستان توست
و نگاه دار قلب مرا
برای یک شب،
و من آرام خواهم شد.
-
چه غریب است عشقی که به ناگه، قلبت را در هم می شکند
چه غریب است عشقی که با آدم و حوا هبوط می کند
چه غریب است عشقی که تو را برفراز قله سرخوش آزادی می راند
و چه غریب است عشقی که به وقت چای، به خانهات می کشاند!
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2
-
دریاها خشکیده اند
و از بارش باران خبری نیست
تو دیگر گریه را بس کن
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2
-
این روزها
هوای فریب از تو می وزد
به خیال خود فریبم می دهی
اما نمی دانی، تا بازیگری ماهر شدن فرسنگ ها فاصله داری
-
این هم بازبینی شعر اولی که نوشتم که توسط دوست خوبم بازبینی شد، ازش واقعا ممنونم
آسمان برایم ببـــــــار...
تنهـــــــــــا یک بار..
فقط برای مـــــــن
تا که آرام گیـرد این دلـم
ساکت و سردمــــــــــــــــ
اما...
درونمـــــــــ آتشیست
کهـــــــ حتی همه اشکهــــــای آسـمان
هم نمیتوانــــــــد آنرا فروکــــــش کننــــد...
وجــــــــــودم را در بر گیــــ ر ...
تا که آرامش گیــــــرد این دلــــــــــم
قلبــــــــــــِ تنهای مرا...
به میهمانی دلت بپذیر ...
که تا همــــــــــــیشه در کنـــــــار تو آسوده بمـــانم..
-
رویایی در دل داشتم
تو ملکه بودی و من شاه تو
در سایه سار عشق
من در کنار تو ... تو در کنار من
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2
-
به نام می خوانمت، ولی نیستی
از آن دم که رفتی شب ها بی خوابم
نمی دانی که تاب تحمل ندارم
ولی مانند همیشه گریه شبانه
به نام می خوانمت
تو را می خوانم
-
اگر قلبت را به من بسپاری
نشانت خواهم داد
که هرگز از هم جدا نخواهیم ماند
اگر پاره ایی از تو باشم
اگر باورم کنی
-
معنی عشق مگر آن نیست
که در روزهای تنهایی و بی کسی
آن زمان که دستت در زیر ساطور است
چشم و چراغ عشقت باشی
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2
-
در سپیده دم صبح، نجواهایت را شنیدم
از سردی روزگار به من گفتی
از شیشه های غبار گرفته پنجره... که
آن سویش گنجشکها نیز آواز نمی خوانند
دردهایت آشنای دلم بود
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk 2