قایق دلم را آنقــــــدر بی هوا هــــدایت کردم که به گل نشست.....
Printable View
قایق دلم را آنقــــــدر بی هوا هــــدایت کردم که به گل نشست.....
تا آمدم به تــــنهایی ام عــــادت کنم
عـــــادتم تـــــنهاترم کــــــرد....
همیشه از او گفته ای یکبار هم از خودت بگو
آنقدر بدی کرده ای که بدی هایت فراموش شده
خوش حال،نه
حالم خوش نیست
احساس، نه
حواسم نیست
که چگونه جای پاهایم قدم میگذاری و من فراموش کرده ام راه بازگشت را.
گمشده ای بیش نیستم
راه را نمی یابم
خود را میخواهم و بس!
خود خواه شده ام....
هر روز منتــــــظر آمدنت هستم و تو به نیامدن عـــــادت کرده ای...
گفتم
انتظار سخت،
گفتی
تـــــرک عــــادت موجب مرض است!!!
دربهترین لحظات عمرم
لحظه شماری میکنم
که لحظه ای
تو را در آغوش گیرم...
شکاکم به بوی پیراهنت
آغشته گشته به نفس هایم
اما
بوی خیانت میدهد....
ما که سیبی نچیده ایم ،
پس به کدامین جرم مجازاتمان میکنی....!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر چه گشتم ندیدم
هر چه دیدم تو نشد...
به مهربانی و فداکاری تو ، مادری ندیدم
دلسوزترین مادر دنیا بدان به اندازه ی تمام نگرانی هایت و تمام گذشتی که داری دوستت دارم...
مـــــــــــــادر عـــــــــــــــزیـــــــ ـــــــزم روزت مبــــــــــــــــارک***
آرزوی هر روزم شده
تمام شدن امروزم...
لبم بر لبانت میچسبد
عسل است طعم لبانت...
شهدش را تا قطره ی آخر مینوشم
خمار میشوم
تنها پناهگاهم میشود آغوشت...