تعاریف و مفاهیم فلسفی [مکمل تاپیک میزگرد علمی-فلسفی]
درود
پست اول شامل توضيحاتي در رابطه با تاپيك است ، لطفا قبل از قرار دادن هرگونه مطلب حتما مطالعه بفرماييد.
دوستان عزیز با توجه به اینکه تاپیک "میزگرد علمی-فلسفی" صرفا جهت بحث و تبادل نظر پیرامون انواع مختلف فلسفه و نظرات کاربران و... هست و مخاطب اون عموم کاربران هستن نه فقط کسانی که به صورت حرفه ای به موضوعات فلسفی میپردازن پس این تاپیک ایجاد شده تا تعاریف ، مغالطات و... به صورت تخصصی و کامل در اون قرار داده بشه و هر کاربری ، چه مبتدی و چه حرفه ای با مراجعه به این تاپیک که مرجعی برای مطالب فلسفی هست بتونه خیلی راحت مفاهیم رو درک و استخراج کنه.
نکات مهم :
1. میزگرد علمی-فلسفی بسیار توو در توو و درهم هست و پر از بحث های مختلف که باعث دشواری جستجوی مطالب مورد نظر و گاهی باعث سردرگمی میشه پس به یاد داشته باشید در این تاپیک فقط مطالب مفید قرار داده بشه و از بحث شدیدا پرهیز بشه.
2. برای قرار دادن مطلب حتما توجه داشته باشید که قسمت عنوان رو پر کنید.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای مثال عنوان میتونه برهان شر ، برهان علیت و یا... باشه.
3. برای سپاس از مطالب مفید از کلید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
استفاده کنید و از گذاشتن پست اضافی جدا خودداری کنید.
4. در صورت اضافه کردن پست جدید فقط و فقط از فونت پیش فرض و اندازه ی پیش فرض آن استفاده کنید.
5. به قوانین سایت p30world احترام بذارید.
6. برای بحث به میزگرد علمی-فلسفی ( forum.p30world.com/showthread.php?p=5270930#post5270930 ) مراجه کنید و از بحث در این تاپیک خودداری کنید و توجه داشته باشید که حتما پست اول میزگرد و صفحات 90 و 91 که شامل توضیحاتی از جانب Mohammad مدیر انجمن علمی هست رو مطالعه کنید.
7. کاربر گرامی برای پیدا کردن مطالب فقط کافیه از بالای تاپیک عنوان مطلب رو جستجو کنید یا پست دوم همین تاپیک که مجموعه ای از موضوعات را به صورت فهرست وار در اختیارتان قرار می دهد استفاده کنید.
ممنون | ستاره
مسئله شر | Problem of Evil
مسئله شر :
مسئله شَر (به انگلیسی: Problem of Evil) که به نامهای برهان شَر، پارادوکس اپیکوری یا شبهه ابیقوری نیز خوانده شده است؛ یکی از قدیمیترین و جدی ترین[1] برهانهایی است که برای اثبات عدم وجود خدا اقامه شده است.
مسئله شر، که خدای ادیان ابراهیمی (خدای قادر مطلق و خیرخواه اعلی) را هدف گرفته است؛ عموما به عنوان یکی از براهین مبتنی بر شواهد اثبات عدم وجود خدا لحاظ می شود، هرچند گاهی به صورت برهانی استنتاجی نیز از آن یاد می شود.
این برهان تلاش میکند نشان دهد که میان دو قضیه وجود خدا و وجود شر تناقض وجود دارد و بنابر اصل تناقض تنها یکی از این دو قضیه میتوانند درست باشند[2] ؛ از آنجا که در وجود شر شکی نیست، صدق قضیه دوم، مستلزم نادرست بودن قضیه نخست است؛ بنابراین خدا نمیتواند وجود داشته باشد.
تاریخچه :
نخستین صورت فلسفی برهان شر را اپیکورس فیلسوف یونان باستان بیان نمود. قرنها بعد دیوید هیوم به گسترش نظرات اپیکورس در این باب همت گماشت و در خاتمه نوشت: هیچ چیز نمیتواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع[3].
جی.ال.مکی از دیگر قائلان به برهان است و کتاب شر و قدرت مطلق را در همین رابطه تالیف نمود[4]. به نظر مکی مسئله شر نه تنها نمایانگر غیرعقلانی بودن باورهای دینی است؛ بلکه ناسازگاری اجزای آنها را نیز هویدا می سازد[5].
جعفر سبحانی مسئله شر را از مسائل مهم در حوزه دین پژوهی می داند و طرح آن را واجد تاریخی به بلندای تاریخ انسان می خواند[6].
مرتضی مطهری نیز آن را به عنوان اشکالی عمومی [7] و مشهور ضد وجود خدا معرفی میکند که فلاسفه اروپایی آن را اشکالی لاینحل قلمداد نموده اند. البته او تصریح میکند که حکمای اسلامی نیز به موضوع مذکور در الهیات ضمن بحث مسئله خیر و شر پرداخته اند و درصدد پاسخ گویی برآمده اند[8].
به نظر مطهری، از گذشته تا به امروز، ادبا و شعرا، جایی به شوخی و جایی به جد، از شر سخن گفته اند. او عمر خیام را از جمله معدود شعرایی می داند که جسارت بیش تری داشته و مسئولیت مصائب عالم هستی را نه به گردن روزگار و چرخ و فلک، بلکه به گردن عاملی بالاتر (خدا) انداخته اند[9].
مطهری همچنین وجود شر در عالم را منشا پیدایش ایده ثنویت در ایران باستان ، به عنوان فکری نیمه فلسفی و نیمه مذهبی، می داند[10].
علاوه بر فلاسفه مسلمان، در جهان غرب نیز، کسانی چون الوین پلانتینیگا از منتقدان برجسته برهان شر به شمار می آیند. پلانتینگا در کتاب فلسفه دین، خدا، اختیار و شر به تفضیل به نقد برهان مذکور پرداخته است[11].
شر :
در یک تقسیم بندی متداول، شر را از جهت مصداق به دو دسته تقسیم می کنند ، شر اخلاقی و شر طبیعی. شر اخلاقی، شری است که مستقیما در نتیجه عمل ناپسند انسانی به وجود می آید؛ مانند قتل، دزدی، غارت و تجاوز. همچنین زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و امراض لاعلاج نیز نمونه هایی از شرور طبیعی هستند[12][13].
مواضع طرح و نقد برهان شر :
مرتضی مطهری، مسئله شر را از جهت تقریر مسئله و دفاعیاتی که می توان در برابر آن ارائه داد، به سه تقسیم می کند:
- موضع اول؛ ماهیت و منشا شرور
- موضع دوم؛ انفکاک یا امتناع انفکاک شرور از عالم و انسان
- موضع سوم؛ اطلاق و نسبیّت شرور و واجد وجوه بودن شرّیت
موضع اول در ارتباط با مسئله ثنویت و دو موضع بعدی در ارتباط با مسئله حکمت و عدل الهی بررسی می گردند[14].
موضع اول؛ ماهیت و منشا شرور
وجودی یا عدمی بودن شرور؛ مسئله ثنویت و ساختار معیوب
یکی از تقریرهایی که در گذشته از سوی معتقدان به عقیده ثنویت طرح شده، به این صورت است که اشیا را به دو گروه تقسیم می کرده اند؛ گروه خیرات که به مبدئی سراسر خیر منتهی می شوند؛ و گروه شرور که منشایی شر مطلق دارند. پس برای عالم دو مبدا وجود دارد[15].
صورت دیگری از این استدلال که اخیرا مطرح شده، موسوم به ساختار معیوب، از سوی ریچارد داوکینز است. او این استدلال را در مستند ریشه همه ی شر نه برای اثبات ثنویت؛ بلکه برای هجو براهین خداباورانه به کار برده است.
منظور داوکینز آنست که اگر از اینکه هر معلولی علتی خواهد و هر نظمی ناظمی و هر حرکتی محرکی و... ریشه ای واحد برای تمامی معلولها و نظمها و حرکتها منتج می شود؛ به طریق مشابه نیز چون هر مفسده و شری ناشی از شروری است؛ به یک ام الفساد! به عنوان ریشه تمامی شرور خواهیم رسید.
داوکینز البته در پی اثبات وجود ریشه واحد تمام شرور نیست، بلکه مقصودش تمسخر روش کلامی در شناخت جهان است. از او نقل است که: آیا زننده نیست که حقیقت عظمایی دربارهٔ کیهان، حاصل یک بازی کلامی باشد؟[16]
دیدگاه منتقدانبه تصریح حکمای مسلمان، مرگ، فقر، ضعف، پیری، ناتوانی و زشتی از آن جهت که آدمی را فاقد حیات، ثروت، توانایی، جوانی و زیبایی می کنند، شر هستند؛ پس فقدان و نداشتن، «بد» است؛ و موجودات دو دسته و دو صنف خوبها و بدها نیستند؛ چون بدیها، نیستیها هستند؛ پس بدیها جز موجودات نیستند[17].خالق حیات، خالق حیات است و مرگ نیاز به خالقی جداگانه ندارد، زیرا وقتی حیات محدود به حدی شد، بعد از آن نیستی است؛ و نه آنکه نیستی جداگانه آفریده شده باشد.
مطهری در توضیح بیش تر، نور و تاریکی را مثال می زند؛ نور نیازمند منبع است، اما تاریکی نیاز به کانون و منبعی ندارد؛ زیرا جز فقدان نور نیست[18].
تقریر و نقدی که در بالا مطرح شد، در جهت بررسی مسئله ثنویت و اشکال ساختار معیوب بود؛ اما اینکه چرا خالق عالم خلاء نیستیها و نقصها را با خلقت خوبیها پر نکرده است؛ در حیطه موضع دوم است[19].
موضع دوم؛ انفکاک یا امتناع انفکاک شرور از عالم و انسان
تقریر اپیکورس
- حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.
- حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.
- حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.
تقریر هیوم
بیانی استنتاجی از برهان شر براساس کتابی نوشته دیوید هیوم
- خدا وجود دارد. (فرض اولیه)
- خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)
- خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)
- موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)
- موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود میکند. (نتیجهگیری از گزاره ۴)
- خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجهگیری از گزاره ۳ و ۴)
- خدا آنی میتواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجهگیری از گزاره ۲)
- نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا میتواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجهگیری از گزاره ۲)
- خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجهگیری از گزاره ۷٫۱)
- خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجهگیری از گزاره ۵)
- خدا شر را به طور کامل و آنی نابود میکند. (نتیجهگیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳)
- شر وجود داشتهاست، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه)
- گزارههای ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.
شر زائد بر جهان ماده یا لازمه ذاتی آن؛ مسئله معجزات
جعفر سبحانی معتقد است که ذات خدا خیر محض است و هر چه از او صادر شود، خیر است. خدا عوالم مختلفی آفریده، همچون عالم ملائکه که هیچ شری در آنها نیست. تنها شری که می توان اینجا فرض کرد، محدودیت وجودی آنهاست(شر متافیزیکی) ولی هیچ تضاد و تزاحمی با هم ندارند. اما لازمهٔ عالم ماده علاوه بر محدودیت وجودی، تضاد و تزاحم است. ممکن نیست که عالم ماده بی تزاحم و تضاد آفریده شود. وجود جهانی مادی بدون تضاد و تزاحم ناممکن است؛ زیرا این جهان در واقع غیر مادی می شود[20][21].
به نظر مطهری نیز لازمه اصل هستی به جای محدودیت، اطلاق است؛ و توام شدن هستی با نیستی در مراتب نزول آن که لازمه معلولیت است، رخ می دهد. لازمه هر معلولیتی نقصان است و نقصان، همان راه یافتن عدم است؛ که با نزول بیش تر سرانجام به عالم ماده می رسیم[22].
منشا شرور (یعنی همان خلاها و فقدانات) عدم قابلیت ماده برای پذیرش کمال خاص است. این ناممکن است که ماده باشد ولی قابلیت قبول تضاد و تزاحم نداشته باشد و یا باشد و در هر شرایطی قابلیت هر صورتی را داشته باشد، هم چنان که به نظر مطهری یک توهم محض است که حقایق و صور عالم وجود داشته باشند؛ ولی میان آنها تضاد و تزاحم وجود نداشته باشد. لازمهٔ هستی طبیعت مادی یک سلسله نقصانات و فقدانات و تضادها و تزاحمها است[23].
پس یا باید این جهان نباشد تا موضوع از اصل منتفی گردد و یا باید مقرون به همین فقدانات و نقصانات و تزاحمها باشد[24].
دیدگاه مدافعان برهان، امتناع اجتماع وقوع معجزات الهی با امتناع انفکاک شرور از عالم و انسانخداباوران عموما معتقدند که خداوند معجزاتی انجام داده است و قوانین طبیعی را نقض نموده است. به باور نایجل واربرتون، در این صورت نمی توان تصرف در قوانین طبیعت از سوی خدا برای دفع شر را ناممکن شمرد و عدم تحقق آن را لازمه جهان ماده دانست[25].
دیدگاه منتقدانحتی اگر پذیرش وقوع معجزات، خداباوران را به نفی محال بودن تصرف خداوند در قوانین طبیعی به منظور جلوگیری از شر سوق دهد؛ می توان از سودمندی تعاقب روابط طبیعی سخن گفت.لازمه نظم عالم آن است که علتهای مشابه معلولهای مشابه پدید آورند و اگر آتش گاهی می سوزاند و گاهی نمی سوزاند؛ پیشبینی آن که بار دیگر چه رخ خواهد داد، بسیار دشوار بود و تصمیم گیری را ناممکن می ساخت[26]. به همین دلیل خداوند جز موارد بسیار جزئی، از شرور طبیعی جلوگیری نکرده است.
برهان وحی های متناقض | Argument from inconsistent revelations
قائلان به برهان وحیهای متناقض(به انگلیسی : Argument from inconsistent revelations) می گویند ادیان بسیاری بر مبنای وحی از سوی خدا وجود دارند؛ اما مشخص است که این وحیهای متناقض نمی توانند همگی صحیح باشند.
هرچند گاهی اوقات از این مدعا به عنوان برهانی در اثبات عدم وجود خدا نام برده می شود، اما عمدتا به عنوان استدلالی در تبیین کثرت گرایی دینی یا استدلالی ضد شرط بندی پاسکال به کار می رود.
"-ایسم" و "-ایست" و تفاوت آنها
آشنایی داشتن با مکاتب فلسفی یکی از پیش نیاز ها برای بحث کردن در مسائل فلسفیه.
از این رو دونستن اسم این مکاتب و نحوه ی نام گذاری اون ها هم مهمه.
یکی از این پیش نیاز های مهم دونستن ism ها و ist ها و فرقشونه.
حتما همه ی شما حداقل یکبار هم که شده یکی از اینا(و امثال اینها) رو شنیدید:
مازوخـــــیســم-سادیـــسـم-اکسپرسیونیست-اگزیستنسیالیسم-روماتیسم-کمونیسم-فاشیست و ….
در این پست میخوام مفهوم ism و ist و تفاوتشون رو برای دوستانی که اطلاعات کمی در این مورد دارن یا وقت نکردن بخونن یا هرچی… توضیح بدم.(البته خودمم زیاد حالیم نیستا! یه وقت سوء تفاهم نشه!) بگذریم…
اگر ایسم (ism) به انتهای هر اسم یا کلمه ای بچسبه به اون اسم یا کلمه معنی “مکتب”، “طرز تفکر” و یا “پیروی از اون عمل” رو میده.
مثلا کلمه ی Communal در انگلیسی یعنی “اشتراکی” و “همگانی” ولی اگه یه ایسم به تهش اضافه بشه میشه Communalism یا به اختصار Communism (کمونیسم) که یعنی مکتب اصول اشتراکی که یه جور مکتب اجتماعی-سیاسی محسوب میشه.
یا مثلا Buddha (بودا) اگه به یه ایسم بچسبه میشه Buddhism (مذهب بودایی).
و به همین ترتیب…
ولی ایست (ist) به معنی “پیرو” یا “طرفدار” یک مکتب بکار میره.
مثلا کمونیست (Communist) یعنی کسی که پیرو نظریه کمونیسم و طرفدار اون هست.
یا Buddhist یعنی شخصی که پیرو مذهب بوداست(بودایی).
به همین ترتیب مازوخــیسـم یعنی “خود آزاری” ولی مازوخــیســت یعنی “کسی که خودآزاری داره”
و سادیــسـم یعنی “دگرآزاری” ولی سادیـســت یعنی “شخص دگر آزار”
پس حواستون باشه هیچوقت ایسم و ایست رو اشتباه به جای هم بکار نبرید
مسئله ی بعدی اینه که هر چیزی که ایسم داشته باشه صرفا یک مکتب [فلسفی] یا نظریه سیاسی و اجتماعی نیست!یه سری استثناهایی هم داریم.
مثلا روماتیسم اسم یه جور بیماری مربوط به غضروف و استخوان هست! یا همین سادیــسـم و مازوخـیـسـم اسم دو نوع از امراض روانی و انحرافات جنـــســی هست.
ولی به طور کلی ایست یعنی دنبال کننده و گرایش دارنده.
مثلا سهیلیست (Soheilist) (!) یعنی کسی که پیرو نظریه و طرز فکر سهیل(!) هست!
به هر حال باز هم استثنا داریم روماتیست(!) معنی “کسی که بیماری روماتیسم داره” رو نمیده!
خوب الان دیگه شما پیش نیاز درک مکاتب فلسفی رو یاد گرفتید! و از این به بعد میتونید هر ایسمی که دیدید بفهمید حرفش چیه و چی میخواد بگه.