ابراهيم گلستان زندگي و آثار
جهان هنر جهاني گسترده و پيچيده است ،گاهي ممكن است هنرمندي با داشتن چندين اثر هر چند هم اثراتي با ارزش و انحصاري آن ميزان شناخته نشود كه هنرمندي ديگر تنها با يك اثر از ميان چندين اثرش سرشناستر باشد و آن اثر هم نخستين اثرش باشد.
داستان نويسان همچون ديگر هنرمندان از اين قاعده مستثني نيستند. رمان و داستان كوتاه هم ميتوانند صحنههاي اوج نويسندگاني باشند كه آنها را آفريدهاند.
"ابراهيم گلستان" نيز از جمله نويسندگاني است كه فعاليتش را همزمان با بسياري از قصهنويسان آن دوره مثل جلالآل احمد، بزرگ علوي و صادق چوبك شروع كرد.اما، هنگامي كه نخستين اثرش را يعني در سال 1327 با نام «آذر، ماه آخر پاييز» منتشر كرد، اين داستان روايت از فضايي داشت كه متفاوت و موثرتر از آثار آن زمان بود و همين عامل شرايط عمومي را براي او به عنوان نويسندهاي متفاوت ايجاد كرد و او از همان نخست محبوب همگان شد.
او نخستين نويسندهاي بود كه فرم و نحوه بيان داستان، هر دو در كنار هم برايش اهميت داشت و اين روند را تا پايان عمر داستان نويسياش ادامه داده است تا جايي كه نام آثار او همواره بين آثار مطرح و موثر در فضاي داستان نويسي معاصر به چشم ميخورد.
داستانهاي گلستان از خلال تضادها و روايتها انعكاس شرايطي است كه خواننده به كمك توصيفها و فضاپردازيهايش لايههاي زيرين و دروني يك زندگي را درك ميكند و اين روايت خاص شيوه منحصر به فرد و خارج از عرف آن دوره از داستان نويسي است كه نويسنده از بيرون مخاطب را به دل داستان پرتاب ميكند.
"ابراهيم گلستان" در روز بيست ودوم مهرماه به سال (1301) در شهر شيراز و در خانوادهاي مذهبي و مطبوعاتي متولد شد.
پدرش واعظ و روزنامهنگار بود و روزنامهاي به نام «گلستان» منتشر ميكرد، كه در آن زمان طرفدار دولت و دربار بود. تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در شيراز گذراند. از همان ابتدا وقتي كلاس پنجم بود داستانهايي را مينوشت و در كلاس دوم دبيرستان هم يك رمان پليسي نوشته است و اينها گواه بر علاقهمندي او به داستاننويسي است.
پس از تحصيلات اوليه و متوسطه به شركت ملي نفت پيوست. اما بعد از اندكي به تهران رفت و از دانشگاه تهران در رشته ادبيات فارسي، ليسانس گرفت.
پس از اتمام دانشگاه با كنار گذاشتن كار دولتياش شروع به نوشتن كرد. در سال 1322 در آن شرايط او به حزب توده پيوست و مدتها در آن حزب مشغول به فعاليت بود اما پس از اندكي از آن كنارهگيري كرد.
در آن دوره مشغلهي اصلي گلستان، قبل از نويسندگي، فيلمسازي و سينما بود.
اما نخستين آثار او در زمينهي نوشتن در دههي بيست به چشم ميخورد و همان گونه كه گفته شد او همزمان با صادق چوبك و بزرگ علوي شروع به نوشتن كرده است.
اولين قصهي كتاب «آذر، ماه آخر پاييز» را آخر فروردين 1326 نوشت اما دو سال پيش از آن. در پاييز 23 دست به نوشتن داستاني ميزند كه آن را هيچ گاه تمام نميكند.
بين سالهايي كه در حزب توده مشغول به فعاليت بود يعني سالهاي (24-22) براي روزنامه مينويسد و مدتها هم به تنهايي روزنامهاي را در ميآورد.
نخستين اثر او «آذر، ماه آخر پاييز» - متشكل از 7 داستان – روايتي متفاوت با زباني متفاوت بود. او به هيچ يك از هم عصرانش دل نبسته بود و تاثيرات زباني آنها در اين اثر ديده نميشد و در واقع حكايت گويايي از ياس و نوميدي است كه بين روشنفكران حزبي رواج داشت.
خود معتقد است: «براي قصهنويسي دليلي نداشت كه من بيايم و به الگويي خاص بنويسم»
«آذر، ماه آخر پاييز» در دههي بيست از جمله آثاري است كه حال و هواي ادبيات آمريكا را براي جامعهي ادبيات آن زمان به ارمغان آورد و اين خود متاثر از ترجمههايي است كه گلستان و ديگر نويسندگان در مقام مترجم همچون رضا سيد حسيني، پرويز داريوش، محبوب، عبدالرحيم احمدي با ترجمهي آثاري از ادگارآلنپو، اشتانبك، همينگوي، فاكنر و جك لندن فضاي ادبيات را آكنده كرده بودند.
مهمترين ترجمهي او «روزهاي خوش فرانسيس مكومبر» اثر "ارنست همينگوي" كه تاثير آن را در كار نويسندگان جوان آن روزگار ميتوان ديد، مخصوصا در كار همكاران تازه كار مجلهي «آرش» كه شمارهي چهارم خود را نيز در جريان همين تاثير، به ادبيات امروز آمريكا اختصاص داد و بدينترتيب بسياري از جوانان اهل قلم با نامهايي چون ويليام فاكنر، دسپاسوس، ارنست همينگوي، شروود آندرسن و... براي نخستين بار در همان شماره مخصوص آشنا شدند.
آثار گلستان، كه بخشي از آن به ترجمه مربوط ميشود، عبارتند از : «روزهاي خوش فرانسيس مكومبر، ارنست همينگوي» دو كتاب مشهور «تام ساير» و «ماجراهاي هاكلبري فين از مارك تواين» و نيز يك مجموعه داستان از استفنكربن با نام «كشتي شكستهها».
حسن ميرعابديني – نويسنده و منتقد – در كتاب صد سال داستان نويسي درباره « آذر، ماه آخر پاييز» گفته است: «اين داستان صحنههاي گويايي از نوميديها و دلزدگي روشنفكران حزبي را بازسازي كرده است. او در اين اثر نشان ميدهد كه در به كارگيري صناعات داستاننويسي فاكنر موفقيتهايي نيز داشته است. او در ادبيات معاصر ايران به عنوان نويسندهاي پايبند به سبك شهرت دارد.»
مجموعه «شكار سايه» كه متشكل از چهار داستان با نامهاي «بيگانهاي كه به تماشا رفته بود»، «ظهر گرم تير»،«مردي كه افتاد» و «شكار سايه» است را در سال 1334 منتشر ساخت.
مضمون تمامي داستانهاي گلستان ترديدها و شكهاي افرادي است كه پس از يك دوره فعاليت سياسي از حزب يا گروهي جدا شدهاند و...
داستانهاي او ذهني است و به شيوهي داستاننويسان مدرن، در خلال زمان، واقعيتها را بدون حد و مرز بيان ميكند و تصاوير خلق شده دنياي« دروني را با خاطرات و تداعي معناي واژه به خوانندهاش عرضه ميكند.
در داستانهاي ابراهيم گلستان تصاوير برگرفته از جامعه است و شكست و تضعيف آدمي را در دنيا حكايت ميكند.
در داستان «شكار سايه» نويسنده ميكوشد درگيريهاي روحي و حالتهاي عاطفي را به شيوهاي غير مستقيم ترسيم كند.
در داستان «بيگانهاي كه به تماشا رفته بود» خبرنگار آمريكايي در روياي انقلاب و دگرگوني آمده تا به «شهر شورش برود و... خواب عمرش را به بيداري» ببيند و نظارهگر مردمي است كه دست در كار ساختن گوشهاي از آرزوي او هستند.»
مرد اما وسيلهاي براي رفتن نيافته است، شب دربار مهمان خانه با نينوچكا آشنا شده و در آغوش او لذت را يافته است. اكنون هر دو در كافهاند و مرد دارد به ياد ميآورد...
گلستان در اين مجموعه از داستانهايش گرفتار بازي با كلمات است. و مفاهيم انديشههاي روشنفكري، او را آزاد و رها نميگذارند تا جايي كه معماري نثرش را به هم ميزنند و او بيشتر در پي بيان انديشههايش روايت متفاوت و بياني ويژه از واقعيتهاي جامعه مخلوقهاي گلستان بودند كه در فضاي آن زمان حال و هواي خاصي داشتند، اما آنچه مهم است كه داستاننويسي گلستان عمر كوتاهي است زيرا او علاوه بر داستان، عاشقانه اهل سينما بود و از اواخر سال 1335 به فيلمسازي براي كنسرسيوم نفت مشغول شد.
او در همين راستا توانست فيلم مستندي با نام «يك آتش»، «موج و مرجان و خارا» را كارگرداني كند و «اسرار گنج درهي جني» و «چرا دريا طوفاني شده بود» كه برگرفته از اثر صادق چوبك بود، تپههاي مارليك را بسازد. فيلم داستاني «خشت و آيينه» هم از ديگر آثار اوست.
همكاري او در ساخت بسياري از فيلمهاي مستند مانند «اين خانه سياه است» فروغ فرخزاد كه با آموزشها و راهنماييهاي گلستان اين اثر تبديل به يك اثر موفق و درخشان مستند ايران شده است و در ادامهي سبك و سياق گلستان تكميلكننده ديگر مستندهاي اوست.
گلستان در سالهاي پاياني عمر فروغ فرخزاد با او آشنا شد و تاثيرات فراواني اين آشنايي داشت. او در سال 1357خورشيدي به انگلستان مهاجرت كرد و ديگر به ايران مراجعت نكرد.
«جوي و ديوار و تشنه» كه يكي ديگر از مجموعه داستانهاي اوست در سال 1346 چاپ شد. او در تصوير كردن خاطرات از اعماق حافظه استادانه عمل ميكند و در حفظ و بسط اين روش كوشش ميكند و بيانگر موقعيت نوستالژيك جامعهاي است كه خود در نوستالژي به سر ميبرد و دريغ و درد روزگار را ميخورد.
توجه به فرم و نثر او در جرگهي داستاننويسان فرماليسم قرار داد و او همچون آلاحمد و چوبك ماجراهاي داستان را با قيد فرم تبديل به داستانهاي ناب ميكرد.
گلستان با وقفهاي كه در نويسندگياش رخ ميدهد در سالهاي آغازين دههي 1340، پس از وقفهاي دهساله بار ديگر به داستاننويسي روي ميآورد و اين اثر همان مجموعهي «جوي و ديوار و تشنه» است كه در اين مجموعه از داستانهايش، او كارگرداني است كه با قلم خود داستانش را كارگرداني ميكند و دستور صحنه ميدهد و براي نمونه ميتوان داستان «ماهي و جفتش» را مثال زد. داستان روايت كلي با توصيفي از يك آكواريوم شروع شده است كه طراحي صحنه و دستور صحنه دارد.
ماهي و جفتش همان گونه كه ميرعابديني معتقد است: «نشان دهندهي رعايت انضباطي دقيق در طرحريزي ماجرا براي رسيدن به سادگي و دوري از تمثيل و تزيين«براي رسيدن به اساسيترين حدها» است.»
گلستان خود معتقد است: «من نميخواهم سرگرم كنم. من ميخواهم يك حجم و فضاي فشرده اما داراي روابط كما بيش كامل ميان اجزاي آن بسازم.»
«از راه رفته و رفتار» يكي از مهمترين نوشتههاي گلستان،داستانهاي خاطرهاي است كه در سال 1353 در مجله انديشه و هنر چاپ شد.
مجموعه «مدومه» كه از زيباترين داستانهاي خاطرهاي گلستان است در سال 1348 به چاپ رسيد در داستانهاي گلستان توجه به اجتماع و مسائل زندگي رفتهرفته جاي خود را به بيان مسايل سياسي و روايت مبارزات سياسي ميدهد.
نويسندهاي كه با درگيريهاي روحي ميكوشد در حقيقت غوطهور باشد و آن را جستوجو كند. او ميكوشد زبان را در داستان بسازد پس نويسندهاي صاحب سبك است كه از تغيير لحن و زبان نثري ميگيرد. او روايتگري است كه درك ماهيت زندگي را با درونمايهاي قصهوار حكايت ميكند و نثرش در هر مرحله متفاوت و با بياني خاص آن زمان و حالت و مكان است. گلستان نويسندهاي داراي انديشه است كه گاهي مرگ به عنوان يكي از اركان داستان او قرار ميگيرد.
داستان بلند «مدومه» نيز آكنده از خاطراتي همراه با مرگ است. او روايتي را در اين داستان به كار ميگيرد كه دستورالعمل يك نمايشنامه همراه با تغيير لحن و نثر را در خود جاي داده است.
گلستان از تمامي عوامل در راستاي توصيف داستان، حادثهها و... استفاده ميكند و درون مايهي داستانش را با لحن و نثري متفاوت به مخاطب عرضه ميكند.
آخرين رمان گلستان، «اسرار گنج درهي جني» است كه در سال 1353 نوشته شد. اين رمان در واقع فيلمنامه گونه است كه بعدا هم به فيلم تبديل ميشود. اين رمان از 59 بخش كوتاه و بلند تشكيل شده است كه هر بخش به نمايي نزديك يا دور اشاره ميكند كه به قسمتهايي از يك فيلمنامه شباهت بسياري دارد. رمان طنزي سياسي در مخالفت با تحول دروغين در سال 1350 در ايران است كه در واقع براي رسيدن به فرهنگ با آن دست و پنجه نرم ميكرد.
اين اثر كه به قول خود گلستان و روايت احمدرضا احمدي در سال 1350 قرار بود براي نمايش به دربار هم فرستاده شود نوعي جبههگيري صريح و آشكار در مقابل نظام ديكتاتوري شاهنشاهي بود كه به همين دليل نمايش فيلم آن تا مدتها ممنوع بود. او در اين اثر به جستوجوي واقعيتهاي سياسي زمانهاش است.
از ديگر آثار او داستان «خروس» است كه در سال 1374 در لندن به چاپ رسيد.
خروس داستان كوتاه بلندي است كه از چهار صحنه تشكيل شده و روايت از حضور خروس به عنوان يك پايهي اصلي دارد كه در چهار صحنه هم حضور دارد. فضاي داستان همچون ديگر آثارش زنده و ملموس است و قدرت نويسنده در توصيفها بيكم وكاست جلوه ميكند.
لازم به توضيح است كه در سال 1348، گلستان با همكاري محمود زند و يدا... رويايي انتشارات روزن را بنياد گذاشت، اما بلافاصله به لندن رفت و نخستين كتابي كه روزن چاپ كرد يكي از ترجمههاي «زندگي من اثر تروتسكي» ترجمهي هوشنگ وزيري بود.
از او تاكنون ديگر داستان يا رماني منتشر نشده است؛ اما آخرين كتابي كه او هم در آن شركت داشته «نوشتن با دوربين» كه گفتوگوهاي پرويز جاهد دربارهي سينمايي مستند است.
برگرفته از آتي بان
منابع:
1- مروري بر تاريخ ادب و ادبيات امروز ايران، محمد حقوقي، نشر قطره، چاپ دوم، تهران 1377
2- ادبيات معاصر ايران، سيد حسن امين، انتشارات دايرهالمعارف، چاپ اول، تهران 1384
3- صد سال داستان نويسي ايران، حسن ميرعابديني، نشرچشمه، چاپ سوم بهار 1383
4- گفتهها، ابراهيم گلستان، نشرويدا چاپ دوم، پاييز 1377
5- فصلنامه نگاه نو، شماره 67 آبان 1384
6- نويسندگان پيشرو ايران، محمدعلي سپانلو، 1374 نگاه چاپ پنجم
7- ادبيات معاصر ايران (نثر)محمدرضا روزبه، نر روزگار چاپ دوم 138
ابراهیم گلستان؛ خشت و آینه بعد از چهل سال
...
سینمای ما - امیر جلالی: کتاب "نوشتن با دوربین" پرویز جاهد که منتشر شد من ابراهیم گلستان را فقط در این حد می شناختم که فیلمسازی بوده است و نویسنده ای و آثاری دارد مثل "خشت و آیینه" و "اسرار گنج دره جنی" که بسیار مورد توجه منتقدان و صاحب نظران بوده و هست و کتابهایی مثل "آذر،ماه آخر پاییز" و "گفته ها" از نوشته های اویند.
کتاب "نوشتن با دوربین" پرویز جاهد را که خواندم ابراهیم گلستان را مردی دیدم شایسته بسیار بسیار احترام و تحسین و با خودم گفتم روشنفکری ایران هم بعضی وقتها می تواند بزرگانی را تحویل جامعه دهد. همان دو سال پیش یک یادداشت هشت صفحه ای برای یکی از سایتهای تخصصی کتاب نوشتم و تمام آنچه را که از مصاحبه 250 صفحای جاهد با گلستان دستگیرم شده بود را بیان کردم و حتی به آقای جاهد هم گفتم که خیلی دوست دارم گلستان این یادداشت را بخواند و بداند که همه خوانندگان حرفهایش مثل آن چند بزرگی که در ویژه نامه "نگاه نو" جز به ناسزا جوابش را نداده اند،نیستند.
ابراهیم گلستان اکنون پیرمردی است 85 ساله که سالهای سال است در خانه ای بزرگ و مصفا در حوالی لندن زندگی می کند و به قول خودش با کسی کاری ندارد.حالا دو سال از چاپ "نوشتن با دوربین" گذشته است و دو هفته ای است که مجله "شهروند" دوباره یاد گلستان کرده است و بعد از چاپ دست نوشته ای بلند در شماره دو هفته قبل،در شماره اخیرش مصاحبه مفصلی با گلستان را منتشر کرده است.یادداشت و مصاحبه تازه مهدی یزدانی خرم با گلستان می طلبد که دوباره از این مرد "متفاوت" بنویسیم و بخوانیم.
گلستان دوران کاری پرباری را در ایران گذرانده است و نگاهی به آثار برجای مانده از او(چه در حوزه فیلمسازی و چه در عرصه نویسندگی) به خوبی نشان می دهدبا آدمی طرفیم که عمدا بر خلاف جریان آب شنا می کند ولی از مخالف خوانی و سیاه نمایی استفاده ابزاری نمی کند. او استودیو گلستان را تاسیس می کند که به پاتوق و رستنگاه بسیاری از فیلمسازان و عوامل مشهور سینمای ایران تبدیل می شود،با کنسر سیوم و شرکت نفت همکاری هنری می کند و درباره نفت ایران مستند می سازد،"خشت و آینه" را می سازد و در آن با رویکردی مدرن قامت و قواره جامعه فقر و حرمان زده ایران را به تصویر می کشد و با "اسرار گنج دره جنی" چهره کاریکاتورگونه توسعه و تولید و تجمل در ایران را به سخره می گیرد.او با فروغ فرخزاد همکاری نزدیکی دارد و اصلا "خانه سیاه است" فروغ با مساعدتهای گلستان بود که ساخته شد. اما آنچه بیش و پیش از همه اینها مهم است روحیات گلستان است که حالا و در کهنسالی او با کتاب جاهد و مصاحبه یزدانی خرم عریان تر از همیشه به جلوه در می آید و آدم را به تامل در اساس ادبیات و سینما و خلاصه هرآنچه برآن نام هنر و فرهنگ ایرانی نهاده ایم وا می دارد.
اینها را مقدمه به حساب بیاورید و اصل مطلب را از اینجا به بعد بخوانید،تکه هایی از حرفهای گلستان در مصاحبه مفصلی که با جاهد کرده است: (به جاهد،وقتی که اصرار دارد گلستان را به عنوان یکی از پایه گذاران موج نوی سینمای ایران معرفی کند)"تو دستخوش تمام چاخان بازیهای دیگران و این فرم زبانی که توی نوشته های ایرونی هست،هستی.همین طور تعریف های بی معنی."(ص55) "
روشنفکرهای این شکلی که باید بروند مبارزه اجتماعی بکنند ولی نمی فهمند که مبارزه اجتماعی چیست و در چه سمتی باید باشد...قوه اینکه تشخیص بدهند که این سرمشقی که دارند زیرش می نویسند غلط است را ندارند...من می توانم به دیگران پز بدهم ولی به خودم که نمی توانم،احمق ترین کس آدمی است که به خودش پز می دهد،به خودش دروغ می گوید،این آدم اصلا نمی تواند هنرمند باشد."(ص85) "
صحبت تفرعن و اینها نیست،من خودم را با دیگران مخلوط نمی کردم،من کار داشتم،وقتی آدم کار داره،نمی ره تو کافه فیروز بنشینه،همین طوری هروئینی بشه سیگار بکشه و چرت و پرت بگه و فکر کنه که روشنفکره."(ص95) "
من در نقد فیلم فقط دو چیز را دنبال می کردم:شعور و شرف،تو باید با شعور و شرف به فیلمها نگاه کنی."(ص142) "
کیارستمی دو سه تا فیلم فوق العاده خوب داره،از همه مهمترش "کلوزآپ" هست و بعد صحنه هایی توی بعضی از فیلمهاش...ولی ایده های بعضی از فیلمهاش تحمیلیه،مثل "طعم گیلاس" اش"(ص206) "
فیلمسازهای مورد علاقه من یکی کاپولا با پدر خوانده هاش،یکی بیلی وایلدر که من بعد از دیدن آپارتمانش با چشمان پر ازاشک از سالن اومدم بیرون،کوروساوا و سیدنی لومت هم خوبن،از بین منتقدهای ایرانی هم پرویز دوایی خوبه،با هم رفیقیم،درویش فکره و کتاب می خونه،دکتر کاووسی هم هست دیگه."(ص210) "
فرض کن که من لامذهب ولی وقتی تو قرآن می رسم به آیه فاخلع نعلیک اصلا می پاشم از هم...انگار خودم دارم می شنوم که در وادی مقدس طوی هستم."(ص259) (نقل ها از کتاب "نوشتن با دوربین"،چاپ 1384 انتشارات اختران)
مصاحبه یزدانی خرم در شهروند شماره63 را هم حتما بخوانید که در آن هم حرفهای شنیدنی زیادی پیدا می شود،این حرفها را می خوانیم و با مردی آشنا می شویم که می تواند مصداق بزرگ و بارزی باشد از خود بودن،به خود ارزش و احترام نهادن و از تحت یوغ سازمان رفتن و فرد را فدای آن کردن گریختن،اینهایی که گفتم در این دوره و زمانه ای که گلستان بعد از هشتاد سال به آن رسیده و ما پس از بیست سی سال ،خیلی به درد می خورد و کارآیی دارد،می تواند آیینه ای باشد از خشت که آنچه پیر درآن دیده است را به معرض نمایش ما جوانان هم بگذارد،بازی روزگار را می بینید؟"خشت و آیینه" بعد از چهل سال.
منبع خبر : سینمای ما دوشنبه,24 دی 1386