الهى نامه استاد حسن زاده آملى
شيخ عارف، کامل مکمّل، واصل به مقام منيع قرب فريضه، حضرت راقی به قله های معارف الهی، و نائل به قلّه بلند و رفيع اجتهاد در علوم عقليه و نقليه، صاحب علم و عمل، و طود عظيم تحقيق و تفکير، حِبر فاخر و بحر زاخر و عَلَم علم، عارف مکاشف ربانّی، فقيه صمدانی عالم به رياضيات عاليه از هيئت و حساب و هندسه، عالم به علوم غريبه و متحقق به حقائق الهيه و اسرار سبحانيه، مفسِّر تفسير انفسی قرآن فرقان، استاد اکبر، معلم اخلاق، مراقب ادب مع الله و مکمل نفوس شيّقه الی الکمال، آيه الله العظمی حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن بن عبدالله طبری آملی (حفظه الله تعالی) که به «حسن زاده» شهرت دارند، در اواخر سال 1307 هجری شمسی در روستای ايرای لاريجان آمل متولد و در حجر کفالت و تحت مراقبت پدر و مادری الهی، بزرگوار و اهل يقين، تربيت و از پستان پاک مادری عفيفه صديقه طاهره و پاک از ارجاس حين الولادهکه پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود، شير نوشيدند و پرورش يافتند. که شش ساله بودند، به مکتبخانه خدمت يک معلم روحانی شرفياب شدند و پيش او خواندن و نوشتن ياد گرفتند و تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه های آن زمان را خواندند، تا اينکه در خردسالی تمام قرآن را به خوبی ياد گرفتند.
پس از آن وارد دوره ابتدايي شدند. تاريخ ورود حضرت استاد (حفظه الله تعالی) به مدرسه روحانی (حوزه علميه) مهرماه سال 1323 هجری شمسی مطابق با شوال المکرم سال 1363 هجری قمری بود.
در حالی تحصيلات کتب ابتدائيه را که در ميان طلّاب علوم دينيّه معمول و متداول است از نصاب الصبيان و رساله عمليه فارسی آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانی (چون ايشان مرجع علی الاطلاق در آن زمان بودند) و کليات سعدی، گلستان سعدی و جامع المقدمات و شرح الفيه سيوطی و حاشيه ملا عبدالله بر تهذيب منطق و شرح جامی بر کافيه نحو و شمسيه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معانی و بيان و بديع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانين در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قديم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانيين آن شهر آيات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروی و آقا عزيزالله طبرسی و آقا شيخ احمد اعتمادی و آقا عبدالله اشراقی و آقا ابوالقاسم رجائی و غيرهم که همگی از اين نشأه رخت بربسته اند و به رياض قدس در جوار رحمت ربّ العالمين آرميده اند، فرا گرفتند و نيز از حضرت آيه الله عزيزالله طبرسی تعليم خط می گرفتند تا اينکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتی را تدريس می کردند.
مهاجرت به تهران
پس از آن در شهريور 1329 هجری شمسی به تهران آمدند و چند سالی در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله عليه) به سر بردند و باقی کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانين تا آخر جلدين آنرا در محضر شريف مرحوم آيه الله آقا سيد احمد لواسانی (رضوان الله تعالی عليه) درس خواندند.
و بعد از آن چندين سال در مدرسه مبارک مروی به سر بردند. و به ارشاد جناب آيه الله حاج شيخ محمد تقی آملی (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (اعلی الله مقامه) رسيدند و آن بزرگوار چون پدری مهربان، ساليانی دراز در کنف عنايتش، همّ خويش را به تربيت و تعليم ايشان مصروف داشت – به مدت 13 سال – و از فنونی چند دری بروی ايشان گشود.
از منقول تمام مکاسب و رسائل شيخ انصاری (قدس سره) و جلدين کفايه آخوند خراسانی (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهای صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالی محققانه، تا اينکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصديق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.
از معقول اکثر شرح خواجه طوسی (قدس سره) بر اشارات ابن سينا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حيوان و نبات و تشريح شفای شيخ الرئيس که از کتاب نفس تا آخر طبيعيات شفاء است. از تفسير تمام دوره تفسير مجمع البيان طبرسی از بدو تا ختم آن.
الهى نامه استاد حسن زاده آملى
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى يا من يعفو عن الكثير و يعطى الكثير بالقليل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ساليانى مى پنداشتم كه ما حافظ دين توايم استغفرك اللهم در اين ليلة الرغائب هزار و سيصد و نود فهميدم كه دين تو حافظ ما است احمدك اللهم.
الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.
الهى ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره اى و ما همه هيچكاره ايم و تنها تو كاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم يا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان اين كلمه كوچك كه به اين علو و عظمت است پس يا على يا عظيم شان متكلم اينهمه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم.
الهى چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسيار ميروم و مسافتى نمى پيمايم واى من اگر دستم نگيرى و رهاييم ندهى.
الهى خودت آگاهى كه درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم كن.
الهى دست با ادب دراز است و پاى بى ادب، يا باسط اليدين بالرحمة خذ بيدى.