تاریخچه آموزش موسیقی به کودک در دنیا 1
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بطور کلی چندین روش بعنوان روشهای آموزش موسیقی کودک در دنیا وجود دارد که در حقیقت تدوین این روشها از ابتدای قرن بیستم بنا به ضرورت و نیاز به روشهای موثر و مفید آموزشی و وجود آشفتگی و سردرگمی فراوان در امر آموزش موسیقی کودک بوجود آمده است.
اولین کسی که به تدوین روشهای صحیح و کامل موسیقی پرداخت یک پزشک ایتالیایی بنام "کلودید مونته سوری" (Claudio Montessory) می باشد، که حرفه اصلی او موسیقی نبود و اطلاعات زیادی در این مورد نداشته است.
بعد ها افراد دیگری که بیشتر آنها از اهالی سوئیس بودند با بکارگیری شیوه های علمی تر دامنه وسیعتری را در این زمینه بوجود آورند. مانند: "امیل ژاک دالکروز" (Emile Jaqucs Dalcroze 1865 -1950)، "کارل ارف" (Karl Orff 1895-1982)، "زلتان کدای" (Zoltan Kodaly ) که سیستم مجارستانی را ابداع نمود. البته باید متذکر شویم که همگی آنها در یک محدوده جغرافیایی زندگی می کردند. بعد از دو یا سه نسل، "ادگار ویلمز" (Edgar Willcms) و "مارتینو" (Martinoe) سیستمهای جدیدی را بنیانگذاری نمودند، و تحول چشمگیری در عرضه آموزش موسیقی کودک بوجود آوردند. خاتمه جنگ جهانی دوم، مصادف بود با پیدایش دو سیستم متفاوت در دو منطقه دنیا، یکی سیستم "سوزوکی" (Suzuki Shinchi 1898-1998) در ژاپن و دیگری سیستم "مانهاتان" (Manhatan Vill) در ایالات متحده آمریکا.
این هشت روش تا امروز هر کدام بنحوی اجرا شده و هر یک ویژگی خاص خود را دارا می باشد. در اینجا به بررسی هر یک از این روشها می پردازیم:
کودید مونته سوری : همانطور که گفته شد او یک پزشک بود که به هیچ وجه موسیقی نمی دانست. وی در سال 1907 "خانه کودکان" را برای کودکان 3 تا 7 ساله تاسیس نمود و سعی کرد مسائل آموزشی تربیتی کودکان معلول را مطرح کند و از همین طریق به موسیقی دست یافت.
بنابراین، آراء نظرات "مونته سوری" اصلا" موسیقیایی نبودند، بلکه تعلیم و تربیتی بودند. مونته سوری معتقد بود کودک باید در فرایند آموزشی خود عامل فعالی باشد یا باید به او عنوان یک عامل فعال در فرایند آموزشی خود نگاه کرد. کودک کسی نیست که فقط در معرض اتفاقات قرار گیرد، بلکه کسی است که باید بوسیله اراده اش اتفاقات را بوجود آورد. به همین خاطر ما باید دائما" ساختمان تجربه مداومی را پی ریزی کنیم، چون کودک در هر لحظه ممکن است حرکت متفاوتی را انجام دهد. پس روش آموزش به خود کودک بستگی دارد.
اولین نتیجه ای که می توان از این روش گرفت این است که فرآگیری کودک بسیار آزاد است و آنرا در هیچ سیستمی نمی توان محدود کرد و به عقیده او اشیاء بهترین مربیان هستند. او محیطی را بوجود آورد که در آن اشیاء همگی واقعی هستند، یعنی هیچ اسباب مصنوعی وجود ندارد.
مونته سوری معتقد است کودک را نباید رها کرد بلکه مربی باید گام به گام با او حرکت کند. البته نه اینکه مثل کودکان رفتار کند، ولی حتی الامکان سعی نماید بیاموزد که چگونه با کودک رفتار کند. مونته سوری پس از همکاری با دوست موسیقیدانش "ماچرونی" (Maccriaronni) اساس دوره های آموزشی خود را بر مبنای درک مفاهیم موسیقی بنیانگذاری کرد. ابتدا صدا ها را دسته بندی نمود و با شیوه های مختلف کودکان را آزمود و تمریناتی را در جهت دقیق شنیدن صداها بعنوان برترین نمود آموزش موسیقی پایه ریزی کرد و معتقد بود بسیاری از فعالیتهای صدایی و غیر صدایی باید به آواز خواندن منجر شود. یعنی بچه ها صداهایی را که می شنوند باید بخوانند. نکته مهم دیگری که در روش مونته سوری حائز اهمیت است، حرکات ریتمیک است که باعث پرورش و رشد جسمانی کودک می شود. برای این منظور نیز "ماچرونی" با تغییر سرعت در قطعاتی که توسط پیانو می نواخت به کودکان می آموخت که چگونه به صداهای مختلفی که با سرعتهای متفاوت اجرا می شوند عکس العمل نشان دهند.
علی رغم نکات مثبتی که در روش مونته سوری وجود داشت، بسیاری از نقطه نظرات او به زودی به فراموشی سپرده شد. چراکه او به کار گروهی اعتقادی نداشت و تجربیاتش بسیار فردی بود. ولی یک نقطه نظر اساسی مونته سوری هیچگاه از یاد نرفت و آن هم این بود : " بچه ها باید بیاموزند چگونه بیاموزند!؟"
تاریخچه آموزش موسیقی به کودک در دنیا - ۲
امیل ژاک دالکروز
"دالکروز" از اهالی سوئیس بود و اعتقاد داشت که سالهای اولیه زندگی بویژه برای گسترش مهارتهای پایه ای موسیقی بسیار مهم و زیر بنایی می باشد. دالکروز بر خلاف مونته سوری که از موسیقی اطلاع زیادی نداشت استاد هارمونی در کنسرواتوار ژنو بود. بنابراین در سال 1905 میلادی نتیجه تحقیقات خود را ارائه داد.
او معتقد بود که یکی از زیر ساختمانهای تعلیم و تربیت باید رشد هوش و شعور موسیقایی کودکان باشد. وی سیستمی را تدوین نمود که اساسی ترین آن بداهه خوانی در سلفژ و سرایش بود. اما در عمل با حرکاتی مواجه شد که خودش آنرا "اوریتمیک" (Orirytmic) نامگذاری کرد.
اوریتمیک در حقیقت یک دوره حرکات بود که کودکان را از طریق حرکات فیزیکی به درک مشخصی از مفاهیم و عناصر موسیقی مثل ملودی، ریتم، هارمونی سبک وفرم راهنمائی میکرد. او ذهن و جسم را با هم در آمیخت و روشی بر پایه شکل دادن مفاهیم ذهنی توسط حرکات بدن پایه ریزی کرد. در این روش دست زدن، پریدن ، مکالمه، آواز خواندن، قدم زدن، خزیدن، لغزیدن، تلو تلو خوردن و غیره همه بکار گرفته میشود.
در مقایسه روش دالکروز و مونته سوری یک نطقه اشتراک وجود دارد و آن هم اهمیت فراوانی است که آنها برای آواز خواندن قائل بودند. دالکروز می گوید خواندن حتی اگر یک ربع ساعت طول بکشد باید جزء برنامه هر روز کودکان باشد. فعالیتهای شنیداری، روندهای حرکتی و بعد استفاده از نتهای (MI وSOL) سپس آواز خواندن با همین دو نت، پرورش صدای تک تک کودکان، تقویت بداهه پردازی با انواع اصوات از ویژگیهای مهم روش دالکروز میباشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که در روش دالگروز حرکات فیزیکی میتواند عنصر زیر بنایی موسیقی برای کودکان باشد.
کارل ارف حدودا" بیست سال بعد "کارل ارف" آهنگساز، مربی و موسیقیدان آلمانی به خاطر ضعف در آموزشهای بنیادین موسیقی تصمیم گرفت "مدرسه موسیقی و ورزش" را بنیانگذاری کند. کارل ارف تاکید فراوان بر خلاقیت و بداهه پردازی داشت و هدف اولیه و مقدماتی موسیقی را پرورش خلاقیت و کشف توانایی های بالقوه کودکان میدانست. از ویژگیهای مهم روش ارف می توان کاربردهای درمانی آنرا نام برد، بعنوان مثال: تاکید بر ریتم و هماهنگی گفتار، تاکید بر حرکات بدنی و نواختن ساز، خواندن سرود و آواز، که تاثیر مجموعه این فعالیتها در کسانی که مشکل تکلم دارند باعث تحریک و رشد گفتار و زبان و حرکات بدنی می شود.
از اینرو بسیاری از این روشها جنبه موسیقی درمانی پیدا می کنند و دقیقا به همین خاطر کارل ارف نام مدرسه اش را "مدرسه موسیقی و ورزش" نامیده است.
در روش ارف برای آموزش ریتم به کودکان از لغات آشنا و مانوس مثل اسامی حیوانات، گلها، اسامی خود بچه ها، اشیاء و حتی لغاتی که فاقد معانی خاص باشد استفاده می شود. برای آموزش صداهای موسیقی، ارف نیز مانند: دالکروز ابتدا از دو صدای (MI و SOL) استفاده می کند و بعد از یک دوره تمرینات یکماهه یا دو ماهه بر روی این صداها، بقیه صدا ها را بکار می گیرد. La به Sol اضافه می شود و به همین ترتیب نتهای (Re و Do) نیز به این مجموعه می پیوندند که حاصل این پنج صدا گام "پنتاتونیک" یا پنج صدایی را بوجود می آورد. همین امر باعث شد که عناصر موسیقیائی کارل ارف از نظر تئوریک کاملتر از شیوه های قبل از خودش باشد. او غالبا از ترانه و ملودیهایی استفاده می کرد که بر اساس آوازها و ترانه ها محلی و رایج ملل مختلف، از جمله آلمان شکل گرفته بود و از آنجا که گردش ملودی در ترانه های محلی و فولکلور بیشتر در گام پنج صدایی (پنتاتونیک) صورت می گیرد. تمرینات و آهنگهای مخصوص کودکان را در این گام تنظیم کرده و معتقد است که گردشهای ملودیک در گام پنج نتی برای کودکان خوشایند تر است.
کارل ارف نه تنها در تدوین روشهای آموزشی برای کودکان تلاش فراوان نمود، بلکه در ساختمان سازهای مناسب برای کودکان از هیچ کوششی دریغ نکرده و سرانجام نیز موفق شد.
او با تغییر شکل بر روی سازهایی که در آسیای جنوب شرقی رواج داشت موفق به ساختن سازهایی شد که بعد ها بنام سازهای "ارف" نامگذاری شد. خصوصیات این سازها در بخش ویژگی سازهای کودکان مفصلا ارائه خواهد شد.
تاریخچه آموزش موسیقی به کودک در دنیا – 3
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زولتان کودای
در بینابین سالهایی که دالکروز و ارف متد های خود را به جهان ارائه می کردند، زولتان کودای(Zoltán Kodály) اهل مجارستان بخاطر ضعف آموزش موسیقی در کشورش اقدام به تدریس روشی در جهت ارتقای سطح آموزش موسیقی نمود و در سال 1906 دست به کار تحقیق و انتشار آوازهای مجاری شده و معتقد بود برای اینکه بخواهیم موسیقیدانی را تربیت کنیم بهترین راه، انتقال میراث موسیقائی هر کشور به کودکانش می باشد؛ او فراگیری موسیقی را برای کودکان ضروری می دانست.
کودای سواد موسیقی را در سه جنبه، خواندن، نوشتن و تفکر موسیقی رشد می داد و به همین دلیل سنین سه تا پنج سالگی را از لحاظ تربیت موسیقی نسبت به سنین دیگر ترجیح داده و اعتقاد داشت، تمرین جدی و شرکت در کار گروهی و اجرای موسیقی، دانش کودک را در بقیه عرصه ها بالا می برد و به همین علت نه تنها فرهنگ پایه ریزی می شود، بلکه بر توانایی های جسمی و ذهنی کودک به سازنده ترین و مفید ترین شکل اهمیت داده می شود.
"کودای" نیز ترانه ها و ملودی های محلی را برای آموزش کودکان مناسب می داند و می گوید:"موسیقی محلی باید زبان مادری کودکان باشد، و (بهتر است) کودک پس از دستیابی به آن به سراغ موسیقی خارجی برود." همچنین کودای اهمیت فراوانی برای سلفژ سرایش، آواز خوانی گروهی، ترانه های محلی و بازیهای آوازی قائل بود و معتقد بود که لذت ناشی از کار و تلاش در یک حرکت گروهی خوب و شایسته انسانهای منضبط، با شخصیتهای متعالی می سازد. آواز خوانی گروهی بسیار ارزشمند است، زیرا می توان همه نوع فرهنگ را از آن بدست آورد.
کودای سفرهای زیادی به سراسر دنیا نمود و برای روشهای دیگران احترام خاصی قائل بود و توصیه می کرد که روشهای دیگران را باید مورد بررسی قرار داد و از آنها اقتباس کرد؛ زیرا روشهایی که در هر کشور بوجود می آیند برای کشورهای دیگر هم قابل استفاده می باشند.
کوای نیز مانند کارل ارف برای شروع آموزش از همان نتهای "می" و "سل" استفاده می کرد، و برای آموزش سایر نتها علائم " حرکتی دست" که ابداء یک معلم انگلیسی به نام "جان اسپنسر کورون" ( John Spencer Curven) بود بکار می برد و سعی می کرد با این روش ساده در دل کودکان کم سن و سال نفوذ کرده و موسیقی را به آنها بیاموزد.
کودای هم فواصل پنج تای (پنتاتونیک) را برای کودکان مناسبتر از سایر فواصل می دانست و معتقد بود، فواصل نیم پرده ای برای کودکان نامناسب است. این نظریه یکی از ضعفهای عمده روش کودالی می باشد؛ چون برای کودک فرق نمی کند، نیم پرده یا پرده کامل یا حتی ربع پرده را بخواند.
کودکان به لحاظ برخورداری از شنوایی بکری که دارند، آماده پذیرش هر گونه فاصله ای هستند و این مهمترین ویژگی کودکان می باشد، که باید معلمین موسیقی به آن توجه بسیاری هوشمندانه ای اعمال دارند.
با این همه در روش کودای آواز خوانی بدون ساز، آوازهای کوتاه، حرکتهای آزاد، مهارتهای ریتمیک، تربیت گوش و حافظه موسیقایی بسیار مورد توجه می باشد
تاریخچه آموزش موسیقی به کودک در دنیا – قسمت پایانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مانهاتان ویل
در سالهای 1970 تلاش و کوشش فراوانی بطور گسترده و جامع در ایالات متحده آمریکا در جهت شکوفایی موسیقی انجام گرفت و به موفقیتهای قابل توجهی نیز دست یافت که البته بیشتر این فعالیتها فردی بود. ولی بعد از تاسیس کالج "مانهاتان ویل" موسیقی در یک مجموعه بزرگتر و گسترده آموزش داده میشد؛ و این بار هدف این کالج تنها آموزش موسیقی نبود، بلکه موسیقی به یک گروه بزرگتر، هنر و ادبیات و آموزش پرورش تعلق گرفت.
آنها قصد داشتند هنر و ادبیات آموزش و پرورش را در ایالات متحده به سطحی بالاتر ارتقا دهند. به همین خاطر یک طرح تحقیقاتی به نام "اینتراکشن" (Interaction) یا تاثیر متقابل تصویب کردند که این طرح برنامه آموزش موسیقی از کودکستان تا آموزش عالی را تحت پوشش خود قرار می داد.
در این روش ترکیبی از روشهای موجود مورد بررسی قرار می گرفت و اساس فعالیتها و خلاقیت در روش مانهاتان مانند روش مونته سوری بر مبنای کشف و یافته های شخصی بنا میشود. در این سیستم کودکان هم سن یافته ها و تجربیات شخصی خود را با هم مقایسه میکنند و باید صداهای موسیقی را مثل یک آهنگ در نظر بگیرند و با آن سرو کار داشته باشند. مثلا یک گروه سه یا چهار نفری هر کدام با یک کاغذ مچاله شده، صداهای متفاوتی را ایجاد می کنند و کوک صداهای مختلفی را تجربه کرده تا اینکه به صدای مخصوص خودش برسد.
در این روش کار معلم بسیار سخت و پیچیده است و آموزش معلم در این سیستم در درجه اول اهمیت قرار می گیرد. کنسرواتوارهای مختلف آمریکا نیز به همین منظور معلمین بسیار ورزیده ای در این زمینه تربیت کردند و از جمله فعالیتهایی که در این مجموعه انجام می گرفت می توان راهنمایی و کشف، کاربرد دوباره صداها، بداهه نوازی با اصوات، باز سازی صداهای اطراف مثل تقلید صدای هواپیما، حیوانات، طبیعت و ... را نام برد.
ادگار ویلمز و مارتینو
ادگار ویلمز نیز مانند " دالکروز" از اهالی سوئیس بود و معتقد بود آموزش موسیقی از "رحم" مادر شکل میگرد و اولین آوازهایی که کودک فرا میگیرد، در بطن مادر است، بنابراین ما از محدوده کودک هم خارج شده به زمان قبل از تولد میرویم؛ و بهترین شرایط اجتماعی، شرایطی است که خانواده به وجود می آورد. در سیستم ویلمز با دو عامل کودک و خانواده روبرو هستیم. بنابه اعتقاد ویلمز هیچگونه فعالیت جدی آموزشی موسیقی را تا قبل از شش سالگی نباید به کودک آموخت ولی کودک تا شش سالگی باید موسیقیدان بشود.
البته نه به معنای توانایی اجرای یک ساز، بلکه از نظر شناخت موسیقی و درک بنیانهای اساسی آن. ویلمز بنیانهای اساسی موسیقی را شامل، سه مقوله (ریتم، ملودی و هارمونی) میداند و معتقد است برای یافتن سه مقوله باید در طبیعت و اجتماع آنها را جستجو کرد و آنچه را که در طبیعت و زندگی اجتماعی وجود دارد. استخراج کرده به کودک عرضه شود. در این روش هیچگونه ساز مخصوص کودکان وجود ندارد. مگر اینکه کودک خودش آنرا کشف کند.
در عین حال تمام سازهای موجود باید در اختیار کودک قرار گیرند، تا خودش آنچه را که با روحیاتش سازگار است انتخاب کند. ما در روش ویلمز به یک معلم بسیار ورزیده و یک روش کار آزموده و یک خانواده توانا نیازمندیم؛ و به طور کلی بوجود آوردن یک سیستم آموزشی جدی تنها با داشتن معلمهای خوب هم، به یک رهنمون جمعی و مفید نخواهد رسید. برای رسیدن به بنیانهای صحیح آموزش موسیقی به یک مجموعه بیش از ده نفر نیازمندیم. به همین منظور ویلمز آموزش خود را در مهد کودکها، متمرکز میکند. آموزشهایی که از شش سالگی در مدارس شروع میشود، برای ویلمز تمام شده است.
در مقایسه روشهای گذشته با روش ویلمز، به این نتیجه میرسیم که روش مونته سوری درمان میکند، سوزوکی موسیقیدان بار می آورد، ارف روشهای مختص استفاده می کند، ولی در روش ویلمز محدودیتی وجود ندارد، مگر اینکه خود کودک آنرا بوجود آورد.
روش مارتینو نیز در دل روش ویلمز جای میگیرد و چیزی جدای از آن نیست، البته مارتینو تمام کارهای خود را با دبستانیها انجام می داد و روش بسیار گسترده ای در تدریس آواز داشت. که درنهایت به تربیت خواننده منجر میشد. بنیانهای اساسی روش مارتینو این بود که چگونه باید آواز خواند و بنوعی{تقریبا"} تمام روشهای آواز که در دنیا وجود داشته، در روش او بکار گرفته شده است.
در پایان بررسی شیوه های فوق باید متذکر شد که از اواخر قرن بیستم، تقریبا" در سراسر دنیا هیچ کس به هیچ روشی پایبند نیست و کار نمیکند، بلکه روشی را انتخاب می کند که متناسب با توانایی کودکان باشد. امیدوار هستیم که این روشها در کشور ما نیز بکار گرفته شود و بهترین و مناسبترین آنها برای آموزش موسیقی به کودکان ایرانی در نظر گرفته شود.
سامان احتشامی: متاسفانه به موسیقی کودک کمترین توجه را داشته ایم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متاسفانه در ایران به موسیقی کودک که می تواند هوش موسیقی را در ذهن کودک تقویت کند، کمترین بها را داده ایم.
" سامان احتشامی"، نوازنده و آهنگساز در گفت وگو با خبرنگار موسیقی "مهر"، ضمن بیان این مطلب افزود: در حال حاضر در دیگر کشورها، بیشترین بها به موسیقی کودک داده می شود، چون تحقیقات نشان داده است که آشنایی با این موسیقی می تواند پایه ریز موسیقی در بزرگسالی باشد. وی که پیش از این، آلبوم " کوچولوها در باغ" را برای کودکان منتشر کرده بود، افزود: در حال حاضر مشغول آماده سازی یک آلبوم ، حاوی ده ترانه برای کودکان هستم که آن را با ارکستر بزرگ ضبط می کنم. همچنین نمایش موزیکال" گوزن شاخ طلایی" با آهنگسازی من و به نویسندگی " رویا بردبارخو" و کارگردانی " امیر حسین حسینی" به زودی منتشر می شود که این اثر هم به کودکان اختصاص داد. احتشامی در ادامه در مورد کنسرت هایش گفت: امسال در جشنواره موسیقی فجر شرکت می کنم و با گروه موسیقی شرقی به اجرای قطعات موسیقی تلفیقی می پردازم. وی در مورد آلبوم های در حال انتشارش گفت: آلبوم " پاییزان" را که اختصاص به قطعاتی برای فلوت و پیانو دارد تا ۱۵ روز دیگر منتشر خواهم کرد. همچنین ضبط اثر " قطعاتی برای پیانو و ارکستر بزرگ" تمام شده است که ان هم در نوبت نشر قرار دارد. وی در پایان خبر از اتمام ساخت موسیقی فیلم " هشت و بیست دقیقه صبح" ساخته سیروس الوند داد.
خبرگزارى مهر
بچهها مینیاتور بزرگترها نیستند
گفتوگو با سودابه سالم، مدرس موسیقی كودك.
سودابه سالم، متولد ۱۳۳۳ و فارغالتحصیل هنرستان ملی و دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
وی پس از حضور در دورههای موسیقی درمانی و خلاقیت موسیقی مؤسسه «كارل ارف» دانشگاه موتزارت اتریش، به عنوان یكی از صاحبنظران موسیقی كودك در ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
سالم در سال ۱۳۷۴،گروه موسیقی کودکان ایرانزمین را تشکیل داد و کنسرتهایی برگزار کرد، که از جمله آنها می توان «سفر به ایران به روایت رستم» را نام برد که تلفیقی از موسیقی سنتی و نواحی با نقالی و شاهنامهخوانی بود.
وی همچنین دو کتاب به نامهای «بخوان با من بساز با من» و «آموزش موسیقی در مدارس ابتدایی» ، نوشته و چند کتاب دیگر نیز در دست نگارش و چاپ دارد. از این محقق و کارشناس موسیقی کودک، چهار اثر صوتی ویژه کودکان نیز منتشر شده که عناوین آنها عبارتند از:«بازیهای آوازی»، «ترانههای ایران زمین»، «ترانههای من و ما» و «چشم چشم دو ابرو».
سالم چندین مقاله درباره موسیقی کودک نوشته و در چند پروژه مربوط به موسیقی کودک به عنوان مجری طرح حضور داشته است که شاید مهمترین آن پروژه موسیقی درمانی در بم باشد که حاصل آن در سال ۸۳ توسط کودکان بم ، در تالار وحدت اجرا شد.
● وضعیت فعلی موسیقی کودک در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
- با شروع تابستان دوباره مسئله اوقات فراغت بچهها مطرح میشود. با شروع مدرسه دلم برای بچهها میسوزد. اما تابستان و اوقات فراغت آنها هم یک جور دیگر نگرانم میکند. چون کودکی دوران مهمی از زندگی انسان است و آینده انسانها را شکل میدهد.
روانشناسان و کارشناسان کودک، معتقدند کودکی شاد و سرشار از خاطرات خوش، به سلامت روح و روان انسان در بزرگسالی، کمک میکند. اما متاسفانه امروز تصور پدر و مادرها و مسئولان آموزش و پرورش این است که کودکی خوب، با ثبتنام بچهها در کلاسهای آموزشی ، هنری و ورزشی، یا تهیه انواع وسایل بازی کامپیوتری به وجود میآید.
پدر و مادرها به دنبال راههایی هستند که برای بچهها سرگرمی فراهم کنند. آنها مسئولیت گذراندن این دوران را به عهده کلاسهای گوناگون آموزشی میگذارند که البته توانایی مالی والدین ، امکانات متفاوتی را برای کودکان به وجود میآورد. ولی هدف و محتوای این کلاسها مشترک است، یعنی پرکردن اوقات فراغت بچهها که متاسفانه این کلاسها نیز مانند کلاسهای درسی مدارس هستند.
در حالی که باید کودکان برای شرکت در این کلاسها آزادی انتخاب داشته باشند و تکرار فعالیتهای آموزشی آنها را خسته نکند. کلاسهای هنری و از جمله کلاسهای موسیقی، در تابستان میتواند بچهها را سرگرم کند. اما مهم این است که آموزش در این کلاسهای سه ماهه چه نتایجی را در بر داشته باشد؟ به نظر من آموزش موسیقی مانند آموزش زبان طولانی و ممتد است. یعنی باید سالها ادامه یاید تا به نتیجه برسد. در حال حاضر والدین عجول و بیحوصله هستند.
آنها میخواهند، با سه ماه شرکت در کلاسهای آموزش موسیقی نتایج شگفتانگیزی از کودکان خود ببینند. در غیر این صورت از کودکانشان دلسرد میشوند و گاه آنان را بیاستعداد تصور کرده و مربیان را بیکفایت میپندارند. کودک نیز این خاطره تلخ را همیشه به خاطر خواهد داشت.
برنامههای کوتاه مدت یا سه ماهه باید با برنامهریزی دقیق و شناخت کامل از کودکان انجام شود ، تا بهترین نتیجه را با توجه به صرف وقت و هزینه، در بر داشته باشد. چنانچه در این مدت کوتاه، انگیزه و علاقهای در کودک در یک رشته، ایجاد شد؛ باید او را به ادامه آن رشته تشویق و ترغیب کرد.
اما کودکان بسیاری وجود دارند که علیرغم داشتن استعداد و انگیزه، با باز شدن مدارس و شروع فعالیتهای درسی، سایر کلاسهای هنری و ورزشی آنها تمام میشود و تنها خاطرهای کمرنگ از سه ماه تابستان خود خواهند داشت. از ویژگیهای دیگر یک کلاس آموزش موسیقی خوب، داشتن برنامه و شیوه آموزشی مناسب، فضای کافی برای حرکت، جا برای سازهای خاص و وسایل صوتی در حد استاندارد است.
اما گاه همه این لوازم موجود است، اما شیوه آموزش همان روش مدرسهای مشق و تمرین و صرفاً انجام تکالیف است. در نتیجه دوباره کودکی و ویژگیهای آن در این کلاسها فراموش میشود. با نگاهی به برنامههای کودک تلویزیون، دیدگاه غلط درباره کودکان در ایران مشخص میشود. صدا وسیما که یکی از پر مخاطبترین رسانههای گروهی کشور است، نقش مهمی در آموزش کودکان دارد و میتواند الگویی برای سایر برنامههای آموزشی کشور باشد.
● موسیقی برنامههای کودکان تلویزیون چه ویژگیهایی دارد؟
- موسیقی از مهمترین اجزای برنامههای تلویزیونی کودکان در سراسر جهان است و نقش آن در همه کارتونها، نمایشها و... کودکان انکارناپذیر است و کودکی، بدون موسیقی در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
کافیاست به اجرای مجریان برنامههای کودک، نگاهی بیندازیم. در برنامههای کودکان ، سه تیپ مجری میبینیم. یک دسته مجریان خانم و جوان این برنامه، دوم مجریان عروسکی و سوم مجریان آقا. همه مجریان خانم حرف زدنشان مثل هم است.
یعنی صدای زیر و شبیه جیغ دارند. بدون آنکه زیر و بمی، کوتاهی و بلندی و ارزش سکوت در کلام آنها رعایت شده باشد. در نتیجه گوش بچهها از این همه صدای یکنواخت خسته شده و کلمات، خاصیت خود را از دست میدهند. نحوه اجرایشان نیز یکسان است. مجریان دهههای پیش هم برعکس این دوره، خیلی آهسته، آرام و غمگین حرف میزدند و جنب و جوش نداشتند. در مجموع در آن دوره هم، مجریان خانم ، در حالت ایستاده یا نشسته سعی میکردند، توجه بچهها را با حرکات دست و صورت جلب کنند.
در برنامههای کودکان، آواز خواندن به عهده عروسکهاست. آنها با تغییر ادا و حرکات تند و تقریباً یکسان، به کمک مجریان خانم میآیند. امروز جای شخصیتهای محبوب کلاهقرمزی و پسرخاله با اجرای خوب آقایان طهماسب و جبلی یا خانم برومند با مدرسه موشهایش، خالی است.
مهمترین بخش برنامههای کودکان، خواندن ترانههای کودکانه است.اما متأسفانه اشعار و آهنگها شبیه آهنگهای قبل از ژان ژاک روسو است! یعنی دورهای که کودکان را مینشاندند و به آنها پند و اندرز میدادند. در برنامههایی که توسط مجریان مرد اجرا میشود نیز، بچهها نشستهاند و با دست زدن مجریان را همراهی میکنند.
من فکر میکنم تبحر مجری کودک در فن بیان، اشراف به فرهنگ لغات خاص کودکان، شناخت روح و روان کودک و سایر ویژگیهای عاطفی و هیجانی بسیار اهمیت دارد. چون مخاطب آثار تلویزیونی، هزاران کودک این سرزمین هستند که الگوی حرف زدن و حرکت کردن را از تلویزیون کسب میکنند.
شاید طی این سالها بتوان تنها از اجرای خوب آقای علیرضا خمسه در برنامه کودک به خوبی یاد کرد. ولی به دلیل محدودیتهایی که در عرصه کار کودکان وجود دارد ، میبینیم که مجریان خوب، به اجرای برنامههای تلویزیونی بزرگسالان، رومیآورند و شاید احساس میکنند با وجود این محدودیتها، در عرصه برنامههای کودکان، پیشرفتی نخواهند داشت.
از طرفی آهنگسازی برای برنامههای کودکان و خردسالان، ارزان و آسان فرض میشود. بیشتر کارها را در موسیقی کودک برنامههای تلویزیون، افکتهای الکترونیکی انجام میدهند. از نوانس، هارمونی و خلاقیت در این موسیقی خبری نیست و ویژگیهای بومی سرزمین کودک در موسیقی او جایگاهی ندارد. این موسیقی گوش و سلیقه کودکان را برای شنیدن موسیقی پاپ و بازاری آماده میکند. حال کودک با این سلیقه شنیداری، چگونه میتواند در کلاس موسیقی خوب ثبتنام کند؟ چون میدانیم که هر آموزشی به یک پیشنیار احتیاج دارد که برنامههای کودکان، این پیشنیاز را به شکلی نادرست فراهم میکنند.
● به نظر شما چرا وضعیت آموزش موسیقی کودک در ایران، تا این حد نابسامان است؟
- از چند جنبه میتوان به این نابسامانی نگاه کرد. ابتدا باید دید که موسیقی کودک چیست و تا چه حد مهم است. به همان دلایلی که پیش از این گفتم، به کودک زیاد توجه نمیشود و همه او را ناتوان فرض میکنند.
والدین تنها میخواهند آنها هرچه سریعتر بزرگ شوند و رشد کنند و شیرین زبان ، زرنگ و نابغه باشند. اغلب ما بزرگترها دوست داریم که بچه ها مینیاتور بزرگترها باشند. یعنی شعر حافظ را حفظ کنند یا مرغ سحر را با ساز بنوازند و برایمان جوک تعریف کنند. در حالی که کودک باید تجربه کند و بیاموزد.
کودک به نتیجه نهایی این یادگیری فکر نمیکند و صرفاً انجام فعالیتهای دوره یادگیری برایش مهم است. اما والدین این حرفها را قبول ندارند. آنها میخواهند بچههایشان سریعتر ساز زدن را یاد بگیرند تا به آنها افتخار کنند.
در صورتی که ابتدا باید موسیقی برای کودک معنا پیدا کند و این مسئله با شنیدن موسیقی خوب و آواز خواندن کودکان، انجام حرکات و استفاده از سازهای ساده، شکل میگیرد. کودکان در سنین مختلف، ویژگیهای متفاوتی دارند و چون مراحل رشد کودکی بسیار متفاوت است، برنامههای آموزشی کودکان در مقاطع مختلف نیز باید متفاوت باشد.
نمیتوان با بچه ۴ ساله و ۵ ساله، رفتار یکسانی داشت. همچنین برنامههای آموزش موسیقی باید با ویژگیهای ذهنی و جسمی کودک، مناسب باشد تا به نتیجه مطلوب برسد. در حال حاضر متاسفانه در کلاسهای آموزش موسیقی ۱۵تا۲۰، کودک شرکت دارند که در نتیجه فضای بچهها برای حرکت، دویدن و راه رفتن را کم میکند. آخرین داوطلبی که برای آموزش مربیگری موسیقی کودک داشتم، آقایی بود که مسئولیت آموزش هنر یکی از مدارس را نیز به عهده داشت.
تنها تجربه این آقا در زمینه موسیقی کودک نواختن ساز بلز بود که آن را هم از دخترش که به کلاس ارف میرفت، یاد گرفته بود. در واقع او میخواست با این حد دانش ، بعداز ظهرها در مدرسه، کلاس آموزش موسیقی دایر کند. من هم به او جواب دادم که اگر کسی به اندازه کلاس اول سواد داشته باشد، میتواند به کلاس اولیها درس بدهد؟ از طرفی وسایلی که در اختیار کلاسهای موسیقی کودکان قرار میگیرد نیز باید صدای استاندارد داشته باشد که تهیه این لوازم نیز هزینههای زیادی در بر دارد.
● شما در آموزش مربیگری موسیقی کودک به مربیان، چه نکاتی را در نظر میگیرید؟
-آموزش موسیقی به کودکان ، هم علم است و هم هنر. علم آن آشنایی با رشد کودک و ویژگیهای مراحل رشد و تکنیکها و تئوریهای آموزشی آن است که در تهیه برنامههای جذاب باید در نظر گرفته شود.
چون کودک با این برنامهها، میتواند آموزش موسیقی را به شکل خلاقانه و با انجام فعالیتهای حرکتی، خواندن و نواختن بیاموزد. شاید این طور به نظر برسد که هر موسیقیدانی میتواند امر آموزش را به عهده بگیرد. اما من معتقدم موسیقیدان بودن، شرط کافی نیست. باید تکنیکهای آموزشی را هم بدانیم و به ویژه در آموزش به کودکان، ویژگیهای کودک را بشناسیم.
توانایی ایجاد ارتباط با کودک نیز بسیار مهم است. بنابراین کسی که میخواهد به کودکان موسیقی را آموزش دهد؛ باید علاوه بر شناخت موسیقی، تئوری آن ، سلفز ،نواختن یک ساز و آشنایی با فرهنگ سرزمین خود و سایر کشورها، به کودکان نیز علاقهمند باشد. همچنین مربی باید از بودن با بچهها لذت برده، به آزادی آنها در کلاس، احترام بگذارد و اجازه دهد که فکر کودک در کلاس بیان شود.
در این صورت بچهها فرصت خلاقیت خواهند داشت چون مربی نیز آنها را به بروز خلاقیتهایشان، تشویق و ترغیب میکند. در ضمن مربی باید سعی کند خیلی سریع به کودکان نت آموخته و به آنها نواختن آهنگ را بیاموزد. چون معمولاً والدین کودک از این که فرزندانشان آهنگهای درخواستیشان را بنوازند خوشحال میشوند و کلاسهای آنها را موفق میپندارند.
در صورتی که به نظر من شنیدن موسیقی ، تقویت هوش شنیداری و انجام حرکات همراه با ریتم، از مبانی موسیقی است و مهمتر از یادگیری نت است. همچنین مهارت در موسیقی، احتیاج به پیش نیازهایی دارد که از خانه شروع می شود. متاسفانه مربیان هم از کودکی با موسیقی بزرگ نشدهاند و حتی در دانشگاهها نیز رشته آموزش موسیقی وجود ندارد و کتابهای آموزش موسیقی به کودکان و مربیان هم محدود است.
به نظر من آموزش موسیقی باید مبتنی بر مبانی علمی و با تکیه بر ویژگیهای بومی هر کشور باشد. این موارد نیز همگی مستلزم پژوهش و تخصص یافتن در زمینه آموزش موسیقی است.
اما در حال حاضر ، آموزش موسیقی در ایران بیشتر بر اساس آزمون و خطاست و موفق بودن مربی در کلاس، بیشتر شانسی و اتفاقی است تا یک کار علمی یا کارشناسانه. نتیجه همین است که می بینیم؛ یعنی کلاسهایی که گاه برخی از آنها موفقند و بیشترشان ناموفق هستند.
نگار پدرام
مصاحبه:همشهری آن لاین
معرفی و نقد آلبوم های موسیقی کودک
اشاره:
صرف نظر از ايراني و يا غير ايراني بودن موسيقي، جاي خالي اين هنر در سرفصلهاي درسي دانشآموزان دوره دبستان و راهنمايي كاملاً به چشم ميآيد؛ گو اينكه به جز عنوان تخصصي «موسيقي» كه تنها در معدود هنرستانهاي موسيقي كشور به تدريس آن مبادرت ميشود، اين رشتة هنري در دبيرستانها و ساير هنرستانهاي كشور جايي ندارد.
بايد توجه داشت كه اصولاً، آنچه پيش از هرگونه ورود به مأنوس كردن كودك با موسيقي، لازم به عمل است، شناساندن و معرفي كليّت و هويّت «موسيقي»، بهعنوان همراهي هميشگي در زندگي آدمي است؛ در اين مفهوم، اگر كودك پيش از ورود به جريان عملي و اجرايي موسيقي بتواند چنين آموزشي را درك و دريافت كند، آنگاه است كه ميتوان ضمن آشنا نمودن تدريجي او با حوزههاي گوناگون موسيقي، گرايشهاي ويژة او را شناسايي كرد و در جهت تقويت و تحقق آنها به سوي عرصههاي عملي مربوط گام برداشت.
در هر حال ورود به چنين بحثي، ضمن آنكه نيازمند صرف هزينههاي هدفمند و البته كلان است، حضور متخصصيني را ميطلبد كه خود با قرار گرفتن و باليدن در شرايط مذكور، شيوههاي يادشده را به صورت عملي فرا گرفته، در انتقال آنها به كودكاني كه يكي پس از ديگري از راه ميرسند، شرط تفكر و اجرا را توأماً دارا باشند؛ تحقق آنچه كه ذكر آن رفت، بهعنوان برنامهاي «ميانمدت» بايد مد نظر آن دسته از برنامهريزاني كه به گنجاندن درس و يا موضوع «كمكدرس» موسيقي در برنامه تحصيلي دانشآموزان علاقهمندند، قرار گيرد.
كودك و موسيقي ايراني
بسياري بر آن عقيدهاند كه موسيقي ايراني، به دليل مبتني بودن بر ساختارهاي رديفي و در نتيجه توأم بودن آن با انديشههاي فراتر از تحمل ذهني كودكان، نميتواند سرفصلي براي آغازيدن موسيقي قرار گيرد؛ اين گفتمان معتقد است كه استفاده از نغمههاي ايراني، توأم با سازبندي ويژة اركسترهاي سنتي، ضمن آنكه موجب سرخوردگي كودك از موسيقي ايراني خواهد شد، به ضعف زيرساختهاي موسيقي ايران، چه در حوزة نگرش اجتماعي به آن، چه در پهنة ديدگاههاي تخصصي منجر ميشود.اما نخستين ايرادي كه به گفتمان مذكور وارد ميشود، اين است كه در اين گير و دار، عمدهترين عنصر ممزوج با موسيقي ايراني، يعني شعر مورد توجه قرار نميگيرد، ضمن آنكه نگرش ريتميك به حوزة موسيقي كودك بهعنوان نمادي كه لااقل در موسيقي ايراني از تلوّن كافي برخوردار است، مورد توجه قرار نميگيرد؛ به اين دو عامل، علاوه ميكنيم، اينكه اصولاً چنين ديدگاهي به جهت آنكه لااقل تا سالهاي اخير، مراحل آزمون استفاده از موسيقي ايراني براي ايجاد و تقويت بنيانهاي موسيقي كودك طي نشده است، «قصاص پيش از قضا» محسوب ميگردد.
چنين ميتوان گفت كه آنچه در بدو امر، توجه كودك را به سوي موسيقي (به معناي التقاطي از نغمه، كلام و يا افههاي ويژه) جلب ميكند، ارائه كلام كودكانه مطابق با درك او و يا اصوات خاصهاي است كه «موسيقي»، وسيلهاي براي بيان يا اجراي آنها قرار ميگيرد و از اين جهت، پرداختن به موسيقي ايراني، بهعنوان وسيلة بيان احساسات كودك و ابزار نشانهروي دغدغههاي كودكانه از طريق شعر، ميتواند، مهمترين گام در راهي باشد كه نهايتاً به جلب توجه و استعدادهاي كودك به ذات موسيقي ايران منجر ميشود.
اما اينكه موسيقي ايراني، در عرصه «ريتم» داراي مدارج بالايي از نقطه نظر تلون و تركتازي است، امري است كه بر همة صاحبنظران و دستاندركاران حوزه موسيقي عيان بوده، نيازمند تفسير نيست؛ در اين راه، ملوديهاي ايراني با امتزاج هوشمندانه با شعر كودكانه و استفادة بهجا از ريتمهاي مناسب كاملاً قدرت جلب و جذب كودك را دارا خواهند شد.
نمونهها
به منظور آشنايي كودكان مقاطع اوّل و دوّم ابتدايي با موسيقي ايراني و در جهت گنجاندن اين برنامه در سرفصلهاي درسي آنان، دو كاست، مشتمل بر آهنگهاي ساختهشده بر پاية موسيقي رديف، با بهرهگيري از اشعار كودكانه و برخي شعرهاي كتب درسي توسط سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش تهيه شده است كه شنيدن آنها حتي براي بزرگسالان نيز خالي از لطف نيست؛ در آزموني كه شخصاً در دو نمونة آماري 20 نفره در خصوص ميزان اثرمندي آثار ارائهشده در اين دو كاست براي مقاطع اوّل و دوم ابتدايي داشتهايم، اين نتيجه حاصلشده كه اثرگذاري اين نوع از «موسيقي ايراني» بر گوش و روح كودك، بسيار مطلوب بوده است؛ بهطوريكه در مورد كاست تهيهشده براي گروه تحصيلي اوّل ابتدايي 17 نفر از دانشآموزان، پس از طي يك دورة يكماهه و گوش دادن مقطعي به آثار مربوطه، از شنيدن آنها «لذت» برده و برخي از آهنگها را نيز از بر نمودهاند، كه اين آمار در مورد كاست تهيهشده براي گروه تحصيلي دوّم ابتدايي به 18 نفر رسيده است و چنين به نظر ميرسد كه اگر اقدام عملي و متداوم در اين خصوص انجام شود، چنين رويكردي در ميان كودكان كنوني و جوانان آتي كاملاً تحكيم شود.