PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : [مرجع] اصطلاحات سياسی



magmagf
03-02-2007, 06:23
لیبرال (آزادی خواه):

نشان دهنده آزادی در تغییر و احترام برای آزادی های فردی در قالب های اجتماعی است که در آن همه فرصت های یکسانی در اختیار دارند.

حزب پیشرو:

حزبی که با جدیت برای تغییرات آزادی خواهانه فعالیت می کند.

نئو-لیبرال:

زنجیره ای از ليبرالیسم که تاکید آن بر رویکردهای عملی و واقعگرایانه است.

محافظه کار:

حزبی که با تغییر مخالف است و با روش ها و متدهای سنتی در پی حل مشکلات اجتماعی بر می آید، به ویژه در خصوص مشکلات اخلاقی. محافظه کاران "فیسکال" (هوادار سیاست ثبات اقتصادی) نیز هستند اما آنها بیشتر به سمت اختیارگرایان (طرفداران آزادی فردی) گرایش دارند.

محافظه کار نوین:

زنجیره ای از حزب محافظه کار که از جنگ سرد پدید می آید که تقریباً مشابه محافظه کار معمولی است، اما بدون سیاست انزواگرایی آن و با سیاست های خارجی فعال تر.

اختیارگرا:

اختیارگرایان و طرفداران آزادی فردی به دولت کوچکی اعتقاد دارند که نقش آن محدود به دفاع و داوری در مجادلات و اختلافات بین افراد خصوصی است. آنها طالب مقررات و قانون های اجتماعی و اقتصادی حکومت نیستند و اعتقاد دارند که افراد باید در همه ی عرصه های زندگی، آزادی فردی داشته باشند. محافظه کاران تا حدودی با خط مشی اقتصادی اختیارگرایان هم عقیده هستند، اما آزادی خواهان فقط خط مشی اجتماعی آنها را قبول دارند.

رادیکال راست:

این گروه اقلیت به شدت محافظه کار اجتماع هستند که می خواهند مشکلات اجتماعی را با استفاده از اعمال راه حل های مذهبی از جانب حکومت و دولت برای مشکلات اخلاقی، حل کنند.

جنبش های میهن پرستانه:

این حزب که یکی از زنجیره های افراطی رادیکال های راست می باشد و در آن تاکید و تکیه اصلی بر اعتقادات مذهبی مسیحی نما، اعتماد به نفس، آموزش های نظامی، و تئوری های توطئه چینی است.

مردم گرا:

این حزب که بخشی از حزب مردم امریکا است، در مسائل اجتماعی بسیار محافظه کار و در مسائل اقتصادی بسیار طرفدار سیستم حمایت از تولیدات داخلی می باشد (*در این مکتب دفاع و حمایت از تعرفه های گمرکی به منظور حمایت صنایع و اقتصاد داخلی به عنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی به شمار می رود*).

دموکرات (طرفدار اصول حکومت ملی):

دموکرات برابر و هم معنی با لیبرال نیست. محافظه کاران و میانه رو های بسیاری در این حزب هستند، اما اکثریت آنها لیبرال به حساب می آیند.

جمهوری خواه:

جمهوری خواه برابر و مترادف با محافظه کار نیست. لیبرال ها و میانه روهای بسیاری در این حزب هستند، اما اکثریت آنها محافظه کار به حساب می آیند.

میانه رو:

این حزب، به طور کلی اعتقاداتی اعتدال گرایانه دارند نه ایدئولوژی. میانه روهای هر دو حزب معمولاً ویژگی های عمل گرایی، یکی از مخالفان ایدئولوژی و افراطهای ایدئولوژیکی، را دارا می باشند و طالب صلح اند.

سوسیالیست (جامعه گرا):

این حزب طرفدار مالکیت دولت بر ابزار و وسایل تولید است (بیزنس). این حزب معمولاً مورد سوء استفاده ایدئولوگ های جناح راست قرار می گیرند که قوانین جنبه های خاصی از اقتصاد را با مالیتت دولت از تجارت و تولید اشتباه می گیرند.

سوسیال دموکرات:

این حزب که تقریباً مشابه سوسیالیسم معمولی است، تاکید بر تصمیم گیری های دموکراتیک، هم در سیاست و هم در اقتصاد دارد.

کاپیتالیسم (سرمایه داری):

یک سیستم اقتصادی است که در آن ابزار و وسایل تولید (کار و تجارت) در دستان سرمایه داران خصوصی است.

نظام مختلط:

یک سیستم اقتصادی که در آن ابزار و وسایل تولید (کار و تجارت) در برخی صنایع (به ویژه انواع صنایع بزرگ) در دستان دولت است و سایر صنایع در دست بخش خصوصی است. این سیستم در اروپا بسیار شایع است.

حزب کمونیست:

این حزب بر مالکیت اشتراکی کلیه دارایی ها اعتقاد دارد. در این سیستم هیچ دولت مرکزی وجود ندارد.

استان گرا:

در این سیستم تمرکز اختیارات و تصمیم گیری در دولت مرکزی است، به ویژه برای پیدا کردن راه حل برای مشکلات اجتماعی. این حزب در هر دو جناح راست و چپ اعمال می شود.

فاشیست:

این حزب که تا حدود زیادی بر اعتقادات استان گرایی استوار است، به اقتصاد شرکتی، نوین گرایی، گروه بندی، و رهبری مرکزی قوی معتقد است. در این سیستم شهروندان باید در خدمت دولت باشند. این اعتقاد معمولاً مبنی بر ایدآل های شبه مذهبی است، و رویکردهای مختلف لیبرالیسم، محافظه کار، سوسیالیسم را در یک دیدگاه جمع کرده است.

نازیسم:

این سیستم نیز نوعی از سیستم فاشیسم است که توسط آدولف هیتلر در آلمان بنیانگذاری شده است. این سیستم در تاکید خود بر اصلاح نژادی با استاندارهای فاشیسم مغایر است.

آنارشیسم (هرج و مرج طلبی):

این سیستم با هر نوع دولت مخالف است. و معمولاً با آزادی خواهان و لیبرالیست ها که اعتقادات هرج و مرج طلبی بسیاری دارند، اشتباه گرفته می شوند. اما تفاوت آنها در این است که لیبرال ها اعتقاد دارند یک دولت کوچک باید در اجتماع وجود داشته باشد.

رادیکال چپ:

به طور کلی، آنهایی که به لیبرالیسم یا ترقی خواهی اعتقاد ندارند، در تلاش برای تغییر الگو و پارادیگم حاکم بر جامعه هستند. رادیکالیست های چپ، برای اعمال برنامه هایی برای تغییر، خواستار پیش رفتن ایده های سنتی و قدیمی آزادی فردی هستند. این حزب از آن جنبه با لیبرال ها تفاوت دارند که لیبرال ها معمولاً طالب حفظ پارادیگم و الگوی کنونی می باشند.


به نقل از مردمان

magmagf
05-02-2007, 06:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


اتحاديه اروپایی شامل گروهی از کشورهاست که دولت هایشان با یکدیگر همکاری دارند. این اتحاديه چیزی شبیه به کلوپ یا باشگاه است، که برای عضو شدن در آن باید پیروی از قوانین آن را بپذیرید و در عوض مزایایی نیز برای شما خواهد داشت. هر کشور باید برای عضو شدن پول بپردازد. این امر معمولاً از طریق پرداخت مالیات صورت میگیرد. اتحاديه اروپایی این پول را در راه تغییر و ارتقاء شیوه زندگی مردم و تجارت در اروپا مصرف می کند. کشورها به این دلیل عضو این انجمن می شوند که فکر می کنند تغییراتی که این اتحاديه در کشورها ایجاد میکند، به نفع آنهاست.

توسعه اتحاديه اروپایی

در روز شنبه اول ماه مه سال 2004، اتحاديه اروپایی از 15 کشور به 25 کشور عضو ارتقاء یافت.

این بزرگترین توسعه این اتحاديه از آغاز پیدایش آن به حساب می آید.

اخبار و داستان های زیادی درمورد اینکه آیا این توسعه به نفع انگلستان بوده یا خیر در این کشور گسترده شد. برخی مردم نگران بودند که شاید کارگران کشورهای جدید برای گرفتن شغل هایی با درآمد بیشتر به انگلستان هجوم بیاورند.

چگونگی رشد و توسعه اتحاديه اروپایی

1957: کار خود را با 6 کشور عضو آغاز کرد.

1973: به 9 کشور توسعه یافت؛ این مصادف با پیوستن انگلستان به این اتحاديه بود.

1981: یونان هم به این اتحاديه ملحق شد و شمار کشورهای عضو به 10 رسید.

1986: اسپانیا و پرتقال نیز به این اتحاديه پیوستند و تعداد اعضا به 12 رسید.

1995: سه کشور دیگر نیز به این اتحاديه ملحق شدند و شمار کشورها به 15 رسید.

2004: 10 کشور جدید به اتحاديه ملحق شدند. اکثر این کشورها از اروپای شرقی بودند. و در این زمان تعداد کشورهای عضو به 25 رسید. صحبت هایی از پیوستن ترکیه نیز به این اتحاديه به گوش می رسد.

2007: دو کشور دیگر نیز به اتحاديه اروپایی پیوستند و شمار کشورها به 27 می رسد.

طریقه عضو شدن

کشورها باید مسائل خاصی را به اثبات برسانند:

1. باید نشان دهند که با مردمان خود منصفانه و با عدالت رفتار می کنند، به حقوق بشر احترام می گذارند و به آنها اجازه رای دادن در انتخابات را می دهند.

2. باید نشان دهند که اقتصادشان به درستی اداره می شود. این به آن معناست که دولت نسبت به میزان پولی که خرج می کند آگاه است و چندان در امور تجاری مردم دخالت نمی کند.

3. کشورها باید تغییراتی را در قوانین خود ایجاد کنند تا با قوانین اتحاديه اروپایی مغایرت نداشته باشد.

چرا قوانین در حال تغییرند؟

اکثریت بر این عقیده اند که حال که اتحاديه اروپایی از 15 عضو به 25 عضو توسعه پیدا کرده است، دیگر نمی تواند تصمیمات را به همان روش های قدیمی اتخاذ کند. این به آن معناست که اتحاديه اروپایی باید یکسری قوانین جدید برای خود داشته باشد یا تصمیمات کمتری بگیرد.

وظیفه اتحاديه اروپایی چیست؟

یکی از مهمترین کارهایی که اتحاديه اروپایی انجام می دهد این است که کشورهای اروپایی را به همدیگر نزدیکتر کند. این اتحاديه تجارت و خرید و فروش کشورهای اروپایی را با یکدیگر آسانتر می کند. این امر با تغییر قوانینی که تجارت را کنترل میکند، امکانپذیر می شود. همچنین شر نظارت و کنترل رفت و آمد مردم به طور آزاد در کل این اتحاديه را کم می کند.

5 هدف اصلی اتحاديه اروپایی

1. توسعه اقتصادی و اجتماعی: کمک به مردم برای کسب درآمد بیشتر و برخورد عادلانه تر با آنها

2. گفتگو در مورد مسائل اتحاديه اروپایی در صحنه جهانی: حرف های اروپا بیش از پیش به گوش سایر کشورهای جهان خواهد رسید.

3. معرفی تابعیت اروپایی: هر فردی از کشورهای عضو شهروند اتحاديه اروپایی به حساب می آید و چهار حق اصلی به او داده می شود.

4. توسعه اروپا به عنوان سرزمین آزادی، امنیت و عدالت: باعث می شود اروپایی ها در امنیت بیشتری بدون ترس و واهمه از جنگ زندگی کنند.

5. ایجاد و حفظ قانون مخصوص اتحاديه اروپایی: ایجاد قوانینی که از حقوق مردم در کشورهای عضو دفاع کند.

حقوق اتحاديه اروپایی برای مردم

هر فردی از کشورهای عضو شهروند اتحاديه اروپایی به حساب می آید و این حقوق به او داده می شود.
حق رفت و آمد آزادانه بین کشورهای عضو اتحاديه اروپایی و زندگی در کشور دلخواه.
حق رای دادن و قرار گرفتن در دولت محلی و انتخابات پارلمان اروپایی در کشور محل اقامت.
اگر فرد خارج از مرزهای اتحاديه اروپایی مسافرت می کند، و کشور فرد در آن محل سفارت نداشته باشد، می تواند به سفارت هر کشور دیگر عضو اتحاديه اروپایی مراجعه کند.
ارائه دعوی در هر یک از دادگاه های اروپایی درصورت عادلانه رفتار نکردن اتحاديه اروپایی.

چگونگی اداره اتحاديه اروپایی

اتحاديه اروپایی چند قسمت اصلی دارد:

پارلمان اروپایی: در این قسمت قوانین وضع می شوند و میزان پول مورد نیاز اتحاديه اروپایی تصمیم گیری می شود. همچنین وظیفه کنترل و بازرسی به عدالت رفتار کردن سایر قسمت های اتحاديه اروپایی با این قسمت است. اعضاء پارلمان اروپایی هر پنج سال یکبار انتخاب می شوند. افراد بالای 18 سال در هر کشور عضو این اتحاديه می توانند در رای گیری شرکت کنند.

شورای اتحاديه اروپایی: در این قسمت تصمیم گیری های مهم اتحاديه اروپایی گرفته می شود. این قسمت تقریباً مثل شورای مدرسه است، اما به جای افراد از هر پایه، افرادی از هر کشور در آن فعالیت می کنند.

کمیسیون اروپایی: این قسمت کارهای روزمره اتحاديه اروپایی را انجام می دهد. کارهایی مثل کنترل اجرای صحیح قوانین وضع شده توسط پارلمان اروپایی.

ریاست: هر شش ماه یکبار، هر یک از کشورهای عضو عهده دار ریاست اتحاديه اروپایی می شوند. با 25 کشور عضو، به هر کشور هر 12 سال و نیم یکبار نوبت ریاست می رسد.

اعضای اتحاديه اروپایی

اتحاديه اروپایی به طور کلی 25 عضو دارد که در زیر نام این کشورها با سال پیوستن آنها به اتحاديه ذکر گردیده است.
بلژیک 1957
فرانسه 1957
هلند 1957
آلمان 1957
ایتالیا 1957
لوکزامبورگ 1957
دانمارک 1973
ایرلند 1973
انگلستان 1973
یونان 1981
پرتقال 1986
اسپانیا 1986
اتریش 1995
فنلاند 1995
سوئد 1995
مجارستان 2004
لهستان 2004
جمهوری چک 2004
جمهوری اسلواک 2004
اسلوونی 2004
استونی 2004
لتونی 2004
لیتوانی 2004
مالت 2004
قبرس 2004

کشورهایی که در حال عضو شدن هستند:
بلغارستان 2007
رومانی 2007

این 25 کشور عضو اتحاديه اروپایی دارای 500 میلیون شهروند هستند

Boye_Gan2m
19-02-2007, 21:57
1- (Apartheide)آپارتاید


این واژه انگلیسی یکی از اشکال وحشیانه تبعیض نژادی را بیان می کند و در اصل عبارتست از سیاست تبعیض که نژادپرستان کشور جمهوری آفریقای جنوبی علیه اکثریت سیاهپوست بومی و هندیان آن کشور اعمال می کنند.

از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید یعنی جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آن ها به اقامت در محلات و استان های خاص، محروم کردن آن ها از کلیه حقوق سیاسی وامکان تحصیل و پیشرفت. در مناطقی که سیاهپوستان مجبور به اقامت در آن می شوند و حق خروج از آن را ندارند حداقل امکانات زندگی نیز موجود نیست. بر اثر مبارزه مردم و همچنین اقدامات دول سوسیالیستی و دول کشورهای آسیایی و آفریقایی، رسماً آپارتاید غیر قانونی شناخته شده و سازمان ملل متحد قطعنامه های چندی علیه آن تصویب کرده و آپارتاید را نقض صریح و خشن حقوق بشر دانسته است ولی بر اثر سیاست دول امپریالیستی که خود ریشه و سرچشمه نژادپرستی و استثمار و نو استثمار هستند همچنان این شیوه ضد انسانی و خشن تبعیض نژادی حکمفرماست.



2- آپولیتیسم (Apolitisme )



یعنی روش لاقیدانه نسبت به سیاست و خودداری از شرکت در جریان سیاسی، از داشتن مشی صریح سیاسی. این واژه از ریشه پولیتیک به معنای سیاست و پیشوند «آ» با مفهوم نفی ترکیب شده است. لاقیدی و بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتزار از آن عمداً در رژیم های سرمایه داری بین توده های مردم رواج داده می شود. عدم شرکت در امور سیاسی و عدم توجه به حیات اجتماعی و سیاسی ناشی از آنست که زمامداران کشورهای سرمایه داری سعی می کنند با همه وسائل توده ها را از عقب ماندگی ایدئولوژیک نگاهدارند و توجه آن ها را از مسائل میهن و اجتماع خود به مطالب به کلی فرعی و زندگی روزمره و مسائل شخصی منحرف سازند. یک علت دیگر آپولیتیسم یعنی روش لاقیدانه نسبت به سیاست همچنین سرخوردگی برخی اقشار از سیاست دول و احزاب و وعده های توخالی آن ها و سپس عمل نکردن آن هاست. این روش همچنین از طریق اعمال فشار به شکل ممنوع کردن شرکت در سیاست برای اقشار خاص اجتماعی به زور اجرا می شود. لاقیدی نسبت به سیاست و مسائل میهنی و طبقاتی و اجتماعی کاملا به سود محافل زمامدار مرتجع ضد خلقی است. زیرا زحمتکشان را از نبرد به خاطر خواست های خود، از مبارزه طبقاتی از شرکت در تعیین سرنوشت خود دور می کند. در حقیقت نمی توان در جامعه زندگی کرد و در سیاست مداخله نداشت. عدم توجه به امور سیاسی خود کمک به سیاست محافل حاکمه ضد خلقی است و عملاً به یک سیاست مضر، به یک سیاست بد، به یک سیاست ارتجاعی مبدل می شود.



3- اتحاد مقدس (Sainte alliance)



این یک اصطلاح رایج در مباحث اجتماعی و سیاسی است و مقصود آن دسته بندی و ساخت و پاخت گروهی برای اجرای سیاست در جهت خلاف مصالح ملی و ترقی خواهانه است . مثلا می گوییم امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی و جانبداران آن ها در این ناحیه می خواهند اتحاد مقدس درخلیج فارس علیه نهضت های آزادیبخش ملی خاورمیانه و نزدیک ایجاد کنند یا می گوییم کودتای 28 مرداد را اتحاد مقدس ارتجاع داخلی کشور ما و امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی و سازمان های جاسوسی آن ها براه انداخت. از این مثال ها معلوم می شود که در اینجا کلمه «مقدس» دارای آن مفهوم مقدس و پاک نیست بلکه بر عکس ناپاکی زد و بند و ارتجاعی بودن دسته بندی را می رساند. علت رواج این اصطلاح را در تاریخ اوایل قرن گذشته باید جستجو کرد. در حقیقت عبارت «اتحاد مقدس» نام سازمانی بود که پس از سقوط ناپلئون توسط امپراطوران و سلاطین آن وقت اروپا ایجاد شد وهدفش سرکوب نهضت های انقلابی و آزادی در اروپا بود. سازمان موسوم به «اتحاد مقدس» ماه سپتامبر سال 1815 در پاریس رسماً تشکیل شد و در آن تزار روسیه امپراطور اتریش و پادشاه پروس شرکت جستند. سپس تقریباً کلیه سلاطین و تاجداران اروپا که حافظ نظام اشرافی و مخالف هر گونه تحول دموکراتیک واستقلال طلبانه بودند به این اتحاد مقدس پیوستند. حتی انگلستان هم اگر چه رسماً به این سازمان نپیوست ولی اصول آن را تایید می کرد و علناً از سیاست آن طرفداری می کرد. مبتکر و رهبر عملی این سازمان ارتجاعی و به هم پیوسته سیاه ترین نیروی های مجرد زمان تاریخ صدر اعظم اتریش و الکساندر اول تزار روسیه بودند. اتحاد مقدس هر چند سالي یک بار کنگره تشکیل می داد وتدابیر لازم برای سرکوب خلق ها و نهضت های انقلابی اتخاذ می کرد. هزاران تن اسپانیایی، ایتالیایی، یونانی و غیر یونانی قرباني روش های خونین وارتجاعی اتحاد مقدس شدند. سرکوب نهضت های انقلابی را همواره با عبارت جلوگیری از اشاعه ائتلاف توجیه می کردند که بالاخره در نتیجه تضادهای داخلی بین سلاطین و امپراطوران عضو سازمان و بین منابع طبقات حاکمه آن ها از قدرت اتحاد مقدس کاسته شد. انقلاب سال 1830 در فرانسه و سپس موج انقلابات عظیم و پی در پی سال های 1846- 1848 در اغلب کشورهای اروپایی برای همیشه دیوارهای اتحاد مقدس را از هم گسیخت و آن را نابود کرد.



4- ارتجاع (Reaction )



در مفهوم سیاسی این واژه به معنای مخالفت با پیشرفت اجتماعی به معنای مبارزه طبقات و اقشار در حال نابودی و زوال علیه جامعه است.

سیر جبری تاریخ و مبارزه توده ها جوامع بشری را به سوی رشد و ترقی می برد و اقشار و طبقاتی را که صاحب امتیازات مربوطه هستند و با سیر آنی جامعه مخالفند ومایلند وضع موجود را حفظ کنند به نابودی حتمی محکوم می کند. چنین است نابودی برده داران و سپس فئودال ها و سپس سرمایه داران هر یک در دوران تاریخی معین خود مطابق با سطح رشد نیروهای تولیدی. اما این طبقات برای حفظ منافع استثمار گرانه خود، برای حفظ امتیازات و موجودیت خود، با ترقی جامعه در تضاد واقع می شوند و با پیشرفت اجتماعی مخالفت می ورزند. مظهر آن مناسبات تولیدی فرسوده ای می شوند که به سدی در راه تکامل جامعه بدل شده است. بنابر این ارتجاع یعنی دفاع از نظام فرسوده و محکوم به نابودی، یعنی مخالفت با ترقی و پیشرفت.

ارتجاع گاه به شکل جبر و اختناق خونین و ترور جمعی توده مردم جلوه گرمی شود. گاه در سیمای افکار و عقاید پوسیده و کهنه با تکیه بر عادات و عقب ماندگی های فرهنگی علیه اندیشه های ترقی خواهانه مبارزه می کند. ارتجاع به شکل تشدید ستم بر توده های زحمتکش از نظر اقتصادی و سیاسی و بر ملت هایی که از حقوق خود محروم شده اند و یا به شکل سرکوب نهضت انقلابی که جامعه را به جلومی راند تظاهر می کند. در عصر امپریالیسم در کشورهای جلو افتاده از نظر صنعتی، فاشیسم و میلیتاریسم جلوه های ارتجاع هستند. مرتجع به کسی می گویند که روش خصمانه ای با هر چه مترقی، نو، بالنده و پیشرو است داشته باشد و برای حفظ یا احیاء مجدد نظام فرسوده و پوسیده یا افکار کهنه و عقب مانده کوشش نماید.



5- آریستوکراسی (Aristocratie)



این واژه به معنای اشرافیت است و معمولا آن قشر و دسته ای را نشان می دهد که دارای امتیازات فراوان هستند. از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا که به اصل و نسب خود نیز برای حفظ این امتیازات می بالند. در اصل واژه آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین می کرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی ـ پدر شاهی پدید می شود. در جامعه برده داری واژه آریستوکراسی مخصوص ثروتمندترین خانواده های برده دار و صاحب اراضی وسیع بود. در جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف صاحب زمین های فراوان و درباریان متنفذ، اعیان و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی می گفتند که همه این امتیازات نیز ارثی بود. نخستین انقلابات بورژوازی منجمله علیه آریستوکراسی متوجه بود که در بعضی کشورها دست آن ها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در بسیاری دیگر و طبقه استثمارگر بورژوازی و فئودال های آریستوکرات به توافق و تفاهم رسیدند و در حکومت شریک شدند. در جریان تکامل جامعه سرمایه داری بسیاری از آریستوکرات ها خود را با شرایط جدید تطبیق داده و همه به سرمایه داران بزرگ مبدل شدند.

اینک در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ از یک طبقه یا گروه های اجتماعی که از حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار میرود.عبارت «آریستوکراسی کارگری» اصطلاحاً درباره آن قشری از کارگران در کشورهای سرمایه داری به کار می رود که از سودهای بسیار کلان انحصاری سهمی می برند و از توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه داری در بین پرولتاریا می باشند.



6- استثمار (Exploitation)



واژه استثمار از ریشه «ثمر» و معادل فارسی آن «بهره کشی» است و در مباحث اقتصادی و اجتماعی به معنای استفاده و بهره بردن از کار کسی دیگر است . معنای علمی استثمار چنین است: به دست آوردن مجانی محصول کار یک فرد از جانب فردی که صاحب خصوصی وسائل تولید است. در اصطلاح اقتصادی یعنی گرفتن محصول کار اضافی و بعضی اوقات حتی قسمتی از کار لازم. معمولا به هنگام به کار بردن ا ین اصطلاح می گویند استثمار فرد از فرد. استثمار ویژه همه جوامعی است که در آن طبقات متخاصم وجود دارد. افراد یک طبقه، طبقه حاکم که صاحب وسائل تولید هستند افراد طبقات دیگر را مورد بهره کشی قرار داده و از ثمره رنج آن ها گنج بر می دارند. پس علت استثمار عبارتست از مالکیت خصوصی بر وسائل تولید ولی اشکال استثمار وابسته است به خصلت آن مناسبات تولیدی که در جامعه حاکم است.

بهره کشی از فرد دیگر ملازم با وجود بشر نیست و از آغاز پیدایش جامعه بشری موجود نبوده وجاودانی نیز نخواهد بود. استثمار در نخستین دوران صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی (یعنی کمون اولیه) وجود نداشت و تنها در مرحله تلاش این دوران پدید گشت. پیدایش استثمار معلول عوامل زیر بود:

تکامل نیروهای تولیدی که منجر به تقسیم اجتماعی کار و پیدایش اضافه محصول و به دنبال آن ها مالکیت خصوصی و تفاوت درآمدها شد. بر این شالوده تجزیه جامعه به طبقات متناقض پدید گشت وبه جای جامعه بی طبقه اولیه طبقات اجتماعی بهره کشان وبهره دهان پدید آمدند. نخستین دورانی در جامعه بشری که بر شالوده استثمار استوار بود جامعه برداری است که پایه آن را مالکیت کامل برده دار بر وسائل تولید و برخود تولید کننده یعنی برده تشکیل می داد.

در دوران فئودالیسم پایه استثمار عبارت بود از مالکیت خصوصی ارباب بر زمین و مالکیت نیمه تمام بر مصرف یا رعیت که البته این امر به نسبت کم یا بیش با خصوصیات بسیار متفاوت در کشورهای مختلف ظهور کرد و طیف بسیار متنوعی از انواع بهره کشی فئودالی را در ممالک گوناگون با ویژگی های خاص به وجود آورد.

آخرین دوران متکی به استثمار فرد از فرد دوران سرمایه داریست که در آن مالکیت خصوصی سرمایه داران وسیله بهره کشی از کارگران و زحمتکشانی است که خود به اصطلاح آزادند و تحت مالکیتی نیستند ولی نیروی کارشان وسیله استثمار صاحبان سرمایه است. این ها کارخانه ها، کارگاه ها، معادن و زمین ها و وسائل تولید کشاورزی و بانک ها و وسائل توزیع و وسائل حمل و نقل و غیره و غیره را در مالکیت خود دارند و از ثمره کار کارگران و سایر زحمتکشان یدی و فکری که فاقد وسیله تولیدند برخوردار می شوند.

استثمار موجب می شود که به قیمت فقر وبدبختی توده ای کثیر که کار می کنند و تولید می کنند مشتی افراد صاحب وسائل تولید، ثروت اندوزند. استثمار مغایر با آزادی و شخصیت بشری است. استثمار مغایر با عدالت اجتماعی است. استثمار منافی با دموکراسی و با حقوق بشری است. تمام این مفاهیم در جوامعی که استثمار حاکم است نمی تواند کمترین معنایی داشته باشد. تمام هیاهوی ایدئولوگ های سرمایه داری و مبلغین رژیم های عوام فریب در این موارد به کلی پوچ ومیان تهی است زیرا شالوده ظلم اجتماعی وحق کشی، نابرابری و ستمگری، استثمار است و استثمار خود همزاد جدایی ناپذیر سرمایه داری، سودکلانی که سرمایه دار در نتیجه کار کارگر به دست می آورد، بهره مالکانه یا اجازه زمین که مالک و زمیندار از دهقان زحمتکش می گیرد استثمار است و برای الغای آن باید همه وسائل تولیدی از مالکیت خصوصی خارج شود تا نتیجه کار و زحمت زحمتکشان به جیب کسی دیگر نرود. این امریست که در دوران سوسیالیسم صورت می پذیرد و در جریان ساختمان آن همه طبقات استثمار گر و بهره کشی فرد از فرد از میان می رود.

Boye_Gan2m
19-02-2007, 22:02
اقتصادسياسیPolitical Economy
اقتصاد سیاسی شاخه ای است از علوم اجتماعی که قوانین مربوط به تولید و توزیع درآمد و ثروت و اثرات آنرا در مراحل مختلف رشد و توسعه جامعه ی بشری مورد بررسی قرار میدهد. اغلب مباحثی که امروزه در علم اقتصاد مورد بررسی قرار می گیرد،در گذشته در قلمرو اقتصاد سیاسی بطور پراکنده مطرح میشده است.نخستین بار،اصطلاح اقتصادسیاسی توسط پیروان مکتب مرکانتیلیسم(سوداگری)عنوان گردیدوسپس مورد بحث علمای کلاسیک اقتصاد نظیر پتی petty و کنه Quesnay آدام اسمیت Adam Smith دیوید ریکاردوDavid Ricardo و سیSay قرار گرفت. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]>#458319)




تانسيون Tensio
از واژه لاتینی Tensio و از فعل Tendere به معنای گستردن می آید . تانسیون به معنای سیاسی عبارت از پیدایش وضعی است در مناسباتدو کشور یا دو گروه یا افراد که امکان دارد آن وضع منجر به قطع روابط میان آنها گردد . تانسیون به مفهوم خصومت نهایی یا ضدیت پنهانی میان ملتها ، نژادها و گروهها نیز آمده است .
اصطلاح تانسیون در رشته های گوناگون علوم نیز بکار می رود .


پلاتفرم platform
این اصطلاح از لحاظ سیاسی به معنی اندیشه یا مجموع اندیشه هایی است که به منزله ی پایه و اساس یک برنامه سیاسی ( مشی سیاسی ) تلقی میشود.پلاتفرم از نظر تئوری و تجربه ، راهنمای احزاب سیاسی ، جوامع ، گروهها یا سازمانها قرار می گیرد.


اوانتورAventure
اوانتور از واژه لاتینیAdventure پدید آمده است و منظور از آن حادثه ای است که ممکن است روی بدهد.
اوانتور عملی است حساب نشده کخ در آن احتمال خطر و ضرر وجود دارد ، بعلاوه جوانب واقعی کار مورد محاسبه واقع نمی شود و در بیشتر موارد ناموفق و محکوم به شکست است .
این اصطلاح در مورد اعمال غیر شرافتمندانه و غیر اخلاقی که متکی بر تصادف باشد نیز بکار می رود .


زيربنای اقتصادی Infrastucture
زير بناي اقتصادي به مجموعه راهها ، راه آهنها ، كانالها ، سدها ، شبكه ي مخابرات (پست ، تلفن و تلگراف) ، برق و نظايرآن اطلاق ميگردد. زيربناي اقتصادي به معناي وسيع و گسترده ي آن حتي شامل افراد تحصيل كرده ، تكنيسين ها ، كارگران فني ، پرستارها ، نيروهاي پيرا پزشكي از قبيل بهورز ، بهيار و غيره ميگردد.
سرمايه گذاري در زيربناي اقتصادي ، اولين شرط توسعه و رشد اقتصادي است و امكانات سرمايه گذاري هاي بعدي بخش خصوصي را فراهم مي كند.




تكنوكراسيTechnocracy
تكنوكراسي از واژه يوناني Tekhne به مفهوم فن و شيوه و Kratos به معني حكومت ، قدرت و فرمانروايي تركيب يافته است.تكنوكراسي در اصطلاح به حكومت تكنيك اطلاق شده است كه در آن نظام سياسي ، اقتصادي و اجتماعي بايد بوسيله ي صاحبان فن اداره شود . به ديگر سخن تكنو كراسي به مفهوم هواداري از رهبري ارباب فن است كه بر ماشينيسم و دانش فني و مهارتهاي تكنولوژيك تكيه دارد و همانها يعني مهندسان ، دانشمندان ، و تكنوكرات ها بايد فعاليتهاي اقتصادي و سياسي را رهبري كنند.
نهضتي بنام تكنوكراسي در سال 1932 در آمريكا بوجود آمد كه مركز آن دانشگاه كلمبيا بود . در بحبوحه ي بحران بزرگ اقتصادي آمريكا كه اقتصاددانان و سياستمداران از غلبه ي بر آن عاجز بودند گمان مي رفت كه شايد مهندسان و تكنو كرات ها قادر به مهار آن باشند .در واقع اين نهضت واكنش بحران 1933-1929 بود.
از آن پس حكومت ارباب فن هوادار جنداني نيافت و اين عقيده رايج شد كه مغزها و دست هاي تكنوكراتها هر اندازه كه خوب چرخ هاي تكنولوژي جديد را بچرخاند د ليل آن نيست كه بتواند چرخ هاي حكومت را هم به خوبي به گردش در آورند. بويژيه كه در عصر ما تكنولوژي خود به سبب داشتن عارضه هاي منفي مورد انتقاد و نكوهش برخي از متفكران اجتماعي قرار گرفته است .


دکترينDoctrine
از واژه ي لاتيني Doctrina پديد آمدخ است.دكترين نظريه و تعاليم علمي ، فلسفي ، سيلسي ، مذهبي و مجموعه اي از سيستم هاي فكري است كه بر پايه ي اصول معيني مبتني باشد . دكترين ، نوعي از جهان بيني است كه برنامه هاي سياسي بر اساس آن پايه و بنياد گرفته باشد . دكترين عبارت از تنظيم اصولي است كه بر طبق آن دولت ها مشي خود را ، بويژه در روابط بين المللي ، تعيين مي كنند .
دكترينر Doctorinaire شخصي است كه از دكترين معيني حمايت و پشتيباني مي كند .


اکسترمم Exterme-Extreme
اکسترمم از واژه ی لاتینی Extermus یعنی بیرونی ترین پدید آمده است. اکسترمم از لحاظ لغوی به معنای چیزی است که کاملا" در انتها واقع شده یا به آخرین حد خود رسیده باشد. همچنین به معنای گذر از سرحد معمولی و متعارف نیز می آید.مثلا" می گویند : افکار افراطی.
اکسترمم ممکن است افراطی راست یا افراطی چپ باشد.


کودتا Coup
Coup از واژه لاتینی Colaphus و واژه یونانی Colophos به معنای ضربه و واژه ی Etat به معنی دولت آمده است .
کودتا عبارت از تغییر ناگهانی حکومت و یا برانداختن آن با نیروی قهریه است.
فرق کودتا با انقلاب در این است که هدف انقلاب دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی است، در حالیکه هدف بلافاصله ی کودتا گرفتن قدرت حاکمیت است. فرق دیگر انقلاب با کودتا این است که در انقلاب ، توده های مردم شرکت دارند در حالیکه در کودتا چنین نیست.

Boye_Gan2m
19-02-2007, 22:05
اكسپانسيونيسم (توسعه طلبی)
اكسپانسيونيسم از واژه ي لاتيني Expansio و از مصدر Expandere به معناي به كار بردن و گسترش يافتن مشتق شده است .
مفهوم لغوي اكسپانسيون ، انبساط و اتساع يك جسم از لحاظ سطح و حجم است .
مفهوم مجازي آن عبارت از تلاشي است كه مردم يك سرزمين به منظور گسترش سرزمين خود در بيرون از مرزهاي خويش بكار مي برند . مثلا" اكسپانسيون استعماري ، به معني تمايل به گسترش مستملكات از راه دست يافتن به مستعمرات جديد است .
اصطلاح اكسپانسيون ، در مورد بسط و گسترش افكار ، عقايد و احساسات نيز به كار مي رود .
اكسپانسيونيسم ، به سيستم سياسي اطلاق مي شود كه پيروان آن مترصد وسعت دادن قلمرو فرمانروايي و اعمال حاكميت بر سرزمين هاي ديگر هستند . طرفداران اين عقيده ، مي خواهند از راههاي مختلف ، از جمله توسل به نيروي نظامي به اين هدف مزبور دست يابند .



بنياد گرايي fundamentalism
اصطلاح بنياد گرايي (fundamentalism) برگرفته از مجموعه ای از مقاله های نويسندگان پروتستان ، Fundamentals The ، منتشر در ايالات متحده امريکا در حدود 1910 است و نخستين بار در امريکا از اين اصطلاح استفاده شد و سپس در ديگر کشورهای عمدتاً پروتستان برای اشاره به برخی گروههايی به کار رفت که از کليساهای رسمی جدا شد ند و به انکار الهيات ليبرال و نقد کتاب مقدس برخاستند و بر الوهيت لفظی و خطاناپذ يری متن کتاب مقدس اصرار ورزيد ند. بنابراين استفاده از اين اصطلاح برای اشاره به جنبشهای اسلامی در بهترين حالت مقايسه‌ای غيردقيق است و می‌تواند بسيار گمراه ‌کننده باشد. علم کلام اصلاح‌طلب در گذشته بارها در ميان مسلمانان محل مناقشه بوده است و چنين مسئله‌ای از دغدغه‌ های اوليه‌ی کسانی که بنيادگرايان مسلمان ناميده می‌شوند بسيار دور است.



ابولی سيونيسم Abolitionisme
ابولی سيونيسم از واژه ی لاتينیAblitio پـديـد آمده که به معنای نسـخ و الغا است.ابولی سيونيسم جنبش اجتماعی هواداران الغاء برخی از قوانين است.اصطلاح ابولی سيونيسم بيشتر مربوط به الغاء بردگی و لغو خريد و فروش برده بوده است. اين جنبش نخست در فرانسه پديد شد و به منع خريد و فروش برده در مستعمرات اين کشـور منجر گرديد.ولی ناپلئون يکم به سـا ل 1802 خريد و فروش بردگان را دوباره در مستـعمـرات آزاد کرد. به سـا ل 1815 در کنگره ی وين خريد و فروش بردگان محکوم شد، حال آنکه در آن روزگار ، خريد و فروش برده در ايالات متحده امريکای شمالی همچنان ادامه داشت.به سـال 1848 جمهوری فرانسه برده داری را در مستعمرات خود رسما" لغو کرد. در پايان سـده ی هـجـدهم و اوايل سـده ی نوزدهـم ، در ايالات متحده آمريکا جنبش ضد برده داری بنيان گرفت.
ابولی سيونيسم در تدارک فکری جنگهای داخلی آمريکا ، ميان ايالات شمالی و جنوبی (1865 - 1861) نقش عمده ای ايفا کرد و سرانجام برده داری و خريد و فروش سياهپـوسـتـان در آن کشـور ممـنـوع و ملـغی شـد.


اپوزيسيون Opposition
اپوزِسيون از واژه لاژه ی لاتيني Oppositum به معنای مقابله پديد آمده است.موضع گيری در برابر نظرات و رفتار يکديگر را اپوزيسيون نامند و همچنين ايجاد مانع در برابر انجام هر عملی را ، اپوزيسيون آن عمل خوانند.گاه ممکن است اصطلاح مزبور در مفهوم دشمنی و خصومت نيز بکار رود.در نظامهای پارلمانی به گروه نمايندگان مخالف دولت اپوزيسيون می گويند و اين اصطلاح را بدون ذکر موصوف بکار می برند.به حزب يا احزاب اقليت در مقابل اکثريت نيز اپوزيسيون گفته می شود.

کمونيسمCommunisme-Communism
در فرضیه های کارل مارکس و فردریک انگلس ، کمونیسم جامع ای است به اصطلاح بی طبقه ولی توضیحات مارکس و انگلس درباره ی مشخصات جامعه کمونیستی دارای ابهام بسیار است.مارکس و انگلس هنگامی که از کمونیسم سخن گفته اند،جامعه ای را مورد نظر قرار داده اند که در آن بهره ی انسانها از نعم مادی بر مبنای نیاز آنان عنوان شده است، در حالیکه نیاز آدمی را نمی توان متوقف کرد. تاریخ اقتصادی جامعه بشری ضمن اینکه تاریخ پیشرفت تولید است ، تاریخ رشد و افزایش نیازهای روزافزون و همه جانبه انسانی نیز هست و نیازهای انسان تنها به نیازهای مادی محدود نمی شود. ولی علیرغم این واقعیت ، در جامعه کمونیستی مفروض مارکس ، نیازهای روزافزون و معنوی انسانها ملحوظ نشده است.


تروريسم Terrorisme
تروریسم از واژه ی لاتینی Terror به معنای ترس و وحشت می آید.تروریسم به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می خواهد به هدفهای سیاسی خود برسد.پیروان اینگونه رفتار و اعمال را تروریست می نامند.تروریست به فرد یا گروهی نیز گفته می شود که بمنظور متزلزل کردن و ترساندن مردم و دولت به قتل و کشتار و آدم ربایی و خرابکاری و ایجاد وحشت دست می زند.تروریستها ضمن اینکه غالبا" دستورالعمل و کمک های مالی و فکری خود را از بیگانگان دریافت می دارند،در میان مردم نیز پایگاهی ندارند.


پان Pan
در یونان باستان ، پان، به خداوند چوپانان اطلاق می شده است. در زبان لاتینی چنانچه کلمه پان بصورت پیشوند واژه ای به کار رود معنای همه و عموم را می دهد.از اواخر قرن هجدهم به بعد ، هنگامی که جنبشهای ناسیونالیستی در اروپا و سایر قاره ها به وجود آمد بعضی از سیاستمداران پیشوند «پان» را به نام قوم ، نژاد و دین خود اضافه کردند ، از قبیل:
پان اسلاویسم(به مفهوم هوادار وحدت اسلاوها) ، پان ژرمنیسم(هوادار وحدت ژرمنها) ، پان عربیسم(هوادار وحدت ملتهای عرب).


ابوریژن Aborigene
ابوریژن Aborigene از واژه لاتینی Origo(اصل و نسب) پدید آمده است.ابوریژن به مردم بومی کشورها و نواحی مختلفی اطلاق می شود که پیش از ورود مهاجمان و کوچ نشینان مهاجر ، در سرزمین اصلی و زاد و بومی خویش می زیستند.


حکومت Government - Gouvernment
از واژه لاتینی Gubernare (هدایت کردن) مشتق شده است.حکومت در لغت به معنای هدایت رفتار فرد، آمده است.حکومت با اعمال مداوم قدرت ، وظیفه اداره ی کشور را بر عهده دارد و غالبا" اصول تفکیک قوا در آن رعایت می شود.مجموعه بنیاد های سیاسی ، قوانین و آداب و رسومی را نیز که حاکمیت از طریق آنها اعمال می گردد ، حکومت می نامند.
همچنین حکومت به مجموع ارگانهایی اطلاق می گردد که جهت کلی سیاست کشور را تعیین می کنند.



ابستانسيونيسم
ابستانسیونیسم از واژه لاتینی Abstentio (عمل مانع شدن و منع کردن) پدید آمده است.ابستانسیونیسم عدول فرد از اجرای وظایف تبعی، از جمله امتناع از انجام وظایف انتخاباتی و وظایف مربوط به سازمانهای مختلف دولتی و امتناع از رأی دادن است.



ابسو لوتیسم
ابسو لوتیسم[ قائم به ذات و نامحدود] ازواژه لاتینی absolutism به معنای به پایان رسیده و کامل آمده است.
ابسولوتیسم به معنای مطلق گرایی است.ابسولوتیسم دکترین سیاسی اعمال نامحدود قدرت است.(اصطلاح دکترین بعدا شرح می شود)
ابسولوتیسم فلسفه مطلق گرایی در مسائل ماوراءالطبیعه نیز هست.
ابسولوتیسم در قلمرو اداره ی امور کشور به حاکمیت خود کامانه ی نامحدود گویند.این شیوه حکومت طی سده های هفدهم و هجدهم میلادی در برخی از کشورهای اروپای باختری رائج بوده است.در دوران معینی از تاریخ ،ابسولوتیسم در ایجاد مرکزیت و وحدت سرزمین های یک مملکت در برابر تجزیه طلبی و جدا سری فئودالها نقشی مثبت ایجاد کرده است.

Shahin King
19-02-2007, 23:08
سلام

مطالب جالب و مفیدی بود .:happy:
با تشکر از دوستان عزیز.
پست ها PDF شـــــــــــــدنــــــد .:)

قربانتان : شاهین :)

Hazy
25-02-2007, 15:15
سلام اين نسل كشي كه ميگن چيه!!!
نسل سوخته !!!
درباره نهضت ملي هم توضيح بدين واقعاٌ ديگه من نوكرتون ميشم

Booseh_ye_Irani
23-03-2007, 08:04
دوستان گرامي، magmagf, Boye_Gan2m از اطلاعات بسيار ارزشمندتون بسيار سپسگذارم. پشتكارتون رو هم تحسين مي كنم. خسته نباشيد و سال نو ي شما و همه مبارك.:11:

شما واژه نامه ي سياسي سراغ ندارين كه واژه هاي سياسي رو به فارسي برگردونده باشه و يا معادل فارسي براشون ساخته باشه؟

آدينه، 3 فروردين 1386

Wisdom
25-06-2007, 10:49
دانلود كتاب واژه نامه سياسي


117 صفحه ، فرمت PDF ، زبان فارسي

در مورد اصطلاحات سياسي و توضيح مربوط به اون ها هستش

ُSize : 1.02 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
دوستان شرمنده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

محدوديت انتقال و دريافت ديتا كار دست ما داد ؛‌ چند تا فايل حجيم دريافت كردم و اينترنت منزل به كل تعطيل شد !‌


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید



in ke formatesh pdf hast chejoori bayad estefade konim?
mamnoo misham age tozih bedin

سلام

با استفاده از نرم افزار Adobe Acrobat Connect Professional كه به شما كمك مي كند فايلهاي PDF را در روي اينترنت يا بر روي كامپيوتر خود مشاهده نمائيد. :27:
Adobe Reader | نمایش و پرینت اسناد PDF ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

---
تمام امكانات فارسي نويسي فراهم هستش

لطف كنيد فارسي پست كنيد
---

farshad_4017
و
عاشورا
قابل شما رو نداشت :20:

sasha_h
05-06-2010, 08:52
مطمئنا" برای شما بارها این سوال پیش آمده که این ایسم های مختلفی که بارها توسط رسانه ها و مردم مختلف نام برده میشود چه تعریفی داره ، که در این تاپیک سعی میشه به طور کوتاه تعاریفی از آن ارائه بشه :



1. امپرياليسم: (1)
امپرياليسم از كلمه قديم تر (امپراطوري) گرفته شده است. و اين اصطلاح عنوان براي قدرت يا دولتي بوده كه خارج از محدوده و كشور خود به زور به تصرف سرزمين ها و ممالك ديگر اقدام مي كرده، و آنجا را جهت بهره برداري، تحت سلطه خود قرار مي داده است. و معناي امپرياليسم با كلمه استعمار پيوندي نزديك دارند. و امپرياليسم به امپرياليسم نظامي، اقتصادي و فرهنگي تقسيم مي شود.

2. ميليتاريسم: (2)
به معناي ارتش سالاري مي باشد. به چهار حالت در سازمان ارتش مانند جنگجويي، سروري ارتش بر دستگاه دولت، بزرگداشت سپاهگيري و بسيج كشور براي هدف هاي نظامي را ارتش سالاري گويند. وقتي اين چهار حالت كاملاً فراهم شد ارتش سالاري كامل گويند. و ميليتاريسم زمينه را براي دژسالاري، نازيسم، فاشيسم و فالانژيسم فراهم مي كند.

3.دزسالاري:
نام و اصطلاحي براي حكومت هايي است كه با روش استبدادي و ترور بر سر كار مي آيند.

4. نازيسم: (3)
عنواني است براي حكومت آلمان در دورة "آدولف هيتلر" و گاهي هم رديف معناي فاشيسم مي باشد. و نيز نازي علامت اختصاري "حزب ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان" به رهبري هيتلر است.

5. فاشيسم: (4)
اين اصطلاح به صورت عام نامي است براي همه رژيمهايي كه بقايشان بر پاية ديكتاتوري و زور و كشتار استوار است. اما به معناي خاص، نام جنبشي است كه در سال 1929 به رهبري "موسوليني" در ايتاليا به راه افتاد.

6.فالانژيسم: (5)
نام حزب فاشيست اسپانيا مي باشد. اين حزب را "خوزه آنتونيو پريمودو ريورا" پسر ديكتاتور پيشين، "پريمودو ريورا"، در سال 1933 بنيان گذاشت.

7. تيراني (تيرانيسيد): (6)
عنواني است براي حكومت ظالمانه اي كه قدرت را از راه غير قانوني در يونان باستان به دست مي گرفت و در يونان "تورانوس (Tyrnnus)" مي ناميدند.

8. ماكياوليسم (استبداد جديد): (7)
مكتب ماكياوليسم كه آن را "فلسفه استبداد جديد" نيز مي خوانند، عبارت از مجموعه اصول و دستوراتي است كه ماكياولي فيلسوف و سياستمدار ايتاليايي (1469-1527) براي حكومت ارائه داده است. كه خلاصه اين مكتب عبارت است از: تأسيس دولتهاي متحد و قوي كه تابع كليسا و دين نباشد. طرفداري از ظلم و استبداد و حكومت نامحدود. انسان موجود سياسي و فطرتاً شرور است لذا براي علاج شرارت انسان حكومتي مقتدر و مستبد لازم است. اخلاق و مذهب تابع سياست زمامدار مي‌باشد، اگر صلاح ديد در حكومت از دين و اخلاق استفاده مي كند و اگر صلاح نديد استفاده نمي كند. زمامدار به منزلة قانون است و مردم بايد از حاكم و زمامدار اطاعت كنند، اما خودش از قانون مستثني است و هر چه بخواهد مي تواند انجام دهد. روش حكومت در مكتب ماكياوليسم آن است كه زمامدار براي رسيدن به قدرت و حفظ آن مجاز است به هر عملي مانند زور، حيله، تزوير، جنايت، تقلب، نقض قول و پيمان شكني و نقض مقررات اخلاقي متوسل شود. و هيچ نوع عملي براي رسيدن به قدرت و حفظ آن براي زمامدار ممنوع نيست، به شرط اينكه تمام اين اعمال را پنهاني و سرّي انجام دهد. و جناياتي كه هيتلر و موسوليني ديكتاتورهاي آلمان و ايتاليا انجام دادند بر همين افكار دور مي زد.

9. نيهيليسم: (8)
نيهيليسم يا هيچ انگاري، اين اصطلاح از واژه (نيهيل( در زبان لاتين به معناي هيچ آمده است. و نيهيليسم مكتبي فلسفي است كه منكر هر نوع ارزش اخلاقي و مبلّغ شكاكيت مطلق و نفي وجود است. و گروهي از آنارشيست هاي قرن 19 روسيه را نيز نيهيليست خوانده اند. مؤسسه فرقه نيهيليسم "ميخائيل باكونين" (1876-1814م.) بوده است.

10. سوفيسم (سوفسطائي) (9) :
در زبان يونان سوفيسما و سوفيزا به معناي آموزش و سوفوس به معناي عقل و خرد مي باشد. اما از نظر اصطلاح سوفيست عنواني براي فلاسفه قبل از سقراط مي باشد. كه آنان مورد انتقاد سقراط و افلاطون قرار گرفتند. اما بعدها به كساني گفته مي‌شد كه در بحث ها و گفتگوي با مغالطه و زبان بازي بر حريف خود پيروز مي شدند.

11. سپتي سيسم (سپتيك):
اين همان فلسفه شكاكين است. پيروانش معتقداند كه انسان راهي براي شناخت حقايق ندارد. از اين رو بايد در همه امور توقف نمايد. حتي علوم رياضي را هم به طور احتمال قبول كند. اين مَسْلك شبيه سوفيسم و نسبي گري است.

12. آتئيسم:
پيروان اين مكتب مي گويند چيزي به عنوان مافوق طبيعت وجود ندارد. و انسان را فقط موجود طبيعي مي دانند كه بايد با همان عقل طبيعي اداره شود.

13. كمونيسم: (10)
كمونيسم اين اصطلاح از ريشه لاتيني (كمونيس) به معناي اشتراكي گرفته شده است. و اين عقيده از سال 1840 م. رواج يافت. و معناي اشتراك محدود به ثروت و دارائي ها نمي شود، بلكه اشتراك شامل زنان و مسائل جنسي مي گردد. بنابرنظر كمونيسم تمام منابع اقتصادي كشور اعم از صنعتي و امور ديگر مربوط به جامعه است نه افراد و خانواده ها، اما كمونيسم به معناي جديد عبارت است از اينكه دولت بر تمام مراكز اقتصادي جامعه كنترل داشته باشد و همه چيز بايد در دست او قرار گيرد.

14 ماركسيسم: (11)
كمونيسم به معناي خاصي كه امروز در نقاط مختلف دنيا رايج است كمونيسم ماركسيسم است. زيرا مؤسس كمونيسم "كارل ماركس" فيلسوف آلماني (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فريدريش انگلس (1895-1825م.)"، "لنين" و "استالين" از رهبران كمونيسم بودند. بعد از درگذشت استالين (1953) "مالنكوف" ، "بولگانين" و "خروشچف" جانشين وي شدند. البته آراء ماركس و اِنگلس توسط نفوذ فلاسفه آلماني مخصوصاً "هگل" و "فويرباخ" گسترش يافت.

15. لنينيسم: (12)
لنينيسم نوع ديگري از ماركسيسم است كه منسوب به "ولاديمير ايليچ لنين (7924-1870م.)" بنيانگذار رژيم كمونيست و پيشواي انقلاب اكتبر 1917 روسيه مي باشد. لنين در اصول افكار ماركس تغييراتي داد به طوري كه مواردي بر آن افزود و عناصري از آن را حذف كرد، تا مناسب اوضاع جامعه روسيه گردد. و در ضمن عقايد لنين بعد از انقلاب و رسيدن به قدرت نسبت به قبل از انقلاب تغيير يافت.

16. استالينيسم: (13)
بعد از لنين "يوسف استالين (1953-1879م.)" ـ نخست وزير و دبير كل حزب كمونيست و ديكتاتور اتحاد شوروي سابق ـ روي كار آمد و در عقائد لنين اصلاحاتي انجام داد كه افكار او به نام استالينيسم مشهور گرديد.

17. بولشويسم: (14)
بولشويسم عنوان ايدئولوژي حزب بولشويك به رهبري لنين بود. علت به وجود آمدن بولشويسم به خاطر اختلافي بود كه در حزب مخفي سوسيال دموكرات روسيه بر سر مسأله عضويت در حزب پديد آمد. به دنبال آن، حزب به دو گروه بولشويك (در زبان روسي به معناي اكثريت) به رهبري لنين، و منشويك (به معناي اقليت) به رهبري "مارتوف" تقسيم شد. و لنين در سال 1918 نام حزب خود ر "حزب كمونيست سراسر روسيه (بولشويكها)" نهاد، و در سال 1925 به نام "حزب كمونيست سراسر اتحاد شوروي" و در سال 1953 به "حب كمونيست اتحاد شوروي" تغيير يافت.

18. پوپوليسم: (15)
پوپوليسم به معناي مردم باوري است. به اينكه هدف هاي سياسي را بايد بر اساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پيش برد، و خواست مردم عين حق و اخلاق است. به عبارت ديگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق مي باشد. كه در واقع بولشويسم تركيبي از ماركسيسم و پوپوليسم است.

19. بورژوا (16)
در قرون وسطا فردي از اهل شهر آزاد (بورگ) را كه نه ارباب بود و نه دهقان "بورژا" مي ناميدند. در قرن هاي هفدهم و هجدهم ارباب ها و كارفرماها را در برابر كارگران و بازرگانان به اين نام خطاب مي كردند. در فرانسه عنواني براي طبقه ميانه سوداگر و پيشه ور يا شهرنشيناني كه بر ملاك دارائي از حقوق سياسي برخوردار بودند اطلاق مي شد، و اما در اصطلاحي سياسي معناي خاص خودش را دارد.
بورژوازي در اصطلاح ماركسيستي به معناي سرمايه داران، سوداگران، پيشه وران و دارندگان مشاغل آزاد است. در برابر "پرولتاريا" (17) كه به كارگراني گفته مي شد كه هيچ وسيله توليدي جز نيروي كار خود براي تأمين زندگي ندارند.

20. سوسياليسم: (18)
واژه سوسياليسم (جامعه باوري) در زبان فرانسه به معناي اجتماعي مي باشد. و در انگليسي (سوسياليسم سياستي كه هدف آن نظارت جامعه بر وسايل توليد و اداره‌ آنها به سود همگان است). البته اين تعريف، يك تعريف جامع نيست، زيرا نظارت عمومي بر اموال و توليد معناي وسيعي دارد. امابهترين وجه اشتراك سوسياليست برتري جامعه و سود همگاني بر نظريه فردگرايي و سود فردي است، كه سوسياليسم به انواع متعددي مانند سوسياليسم ليبرال، ماركسي، نوين، تكاملي، فابيان، صنفي و پارلمانتر و اقسام ديگر، تقسيم مي شود.

21. كاپيتاليسم: (19)
كاپيتاليسم روشي است كه در آن وسائل عمده توليد به كمك سرمايه هاي شخصي فراهم شده و اموال به مالكيت صاحبان سرمايه باقي مي ماند. در كاپيتاليسم كارگران به عنوان روز مزد اجير صاحبان سرمايه اند، و تمام قدرت مالي در دست اشخاص معدودي در جامعه خواهد بود. در مقابل كاپيتاليسم، كمونيسم و لنينيسم و استالينيسم قرار دارد.

22. پپورتنيسم:
يكي از فِرَق مذهبي آمريكا است كه به ثروت اندوزي و سرمايه داري و تجارت ظالمانه مشروعيت مي دهد. و اين مسلك اصلي ترين عنصر فرهنگي و مذهبي تمدن آمريكايي است و با روح سرمايه داري آنان هماهنگ است.

23. ناسيوناليسم: (20)
عبارت است از اعتقاد به برتري يك ملت و قوم بر تمام ملل و اقوام ديگر و لزوم وفاداري مطلق و بدون هيچ قيد و شرطي نسبت به قوم و ملت خود، و مباهات كردن هر قوم و قبيله نسبت به فرهنگ و زبان و نژاد خودش. بنابراين ناسيوناليسم (ملي گرايي) خود را از همه برتر و ديگران را پايين تر از خود مي داند، كه به ناسيوناليسم اقتصادي و سياسي تقسيم مي شود.

24. انترناسيوناليسم: (21)
در برابر ناسيوناليسم، انترناسيوناليسم قرار دارد كه معتقد است خير و سعادت بشر اقتضا مي كند كه ملت ها بدون در نظر گرفتن تعصب هاي قومي با هم همكاري داشته باشند.

25، آنارشيسم: (22)
در لغت يوناني به معناي حكومت است و آنارشي يعني بدون حكومت. لذا در مسلك آنارشيسم حكومت را موجب مصائب و بدبختي هاي مردم مي داند. و بنياد آنارشيسم بر دشمني با دولت مي باشد. البته مخالف هرج و مرج هم هستند، اما به نظام و حكومتي فكر مي كنند كه بر اساس همكاري آزاده پديد آيد. و پيشواي آنارشيسم جديد پيرژوزف پرودون" (23) فرانسوي (اوايل قرن 19 م.) مي باشد.

26. ايدآليسم: (24)
ايدآليسم (ايده آليسم = Idealime) به معناي خيال پرستي است و ايدآليست كسي را گويند كه معتقد است كه سياست بايد تابع آمال يا ايدآل هاي انساني گردد. اين مسلك در برابر "رئاليسم" يا واقع پرستي و اصالت دادن به واقع قرار دارد.

27. رئاليسم: (25)
همانطوري كه بيان شد رئاليسم (واقع پرستي و دنبال حقيقت بودن) در مقابل ايدآليسم قرار دارد. رئاليست سعي دارد خود را با حقايق جهان و محيط جامعه وفق دهد و عوامل حقيقي را در حوادث دخالت دهد.

28. فئوداليسم: (26)
فئوداليسم يك سازمان بزرگ اجتماعي و اقتصادي و سياسي است كه در بسياري از نقاط اروپا و خاور دور و خاور ميانه در قرون وسطي، قبل از تشكيل دولت هاي ملي جديد وجود داشته است.
خصلت عمده در فئوداليسم آن است كه از طرف شاه هر قسمت از اراضي بزرگ به تصرف اشراف به نام فئودال در مي‌آيد، و آن زمين هاي بزرگ از طرف فئودال يا نمايندگانشان به كشاورزان اجاره داده مي شود. و اشراف هم در مقابل اين اجاره نسبت به كشاوزان آن منطقه اختيارات قضائي و حكومتي و مالي و سياسي داشتند.
ولي در زمان حاضر فئوداليسم به كشوري گفته مي شود كه عده اي از اشراف و مالكين املاكي را مالك مي باشند و كشاورزان از حقوق سياسي محروم اند، و يا به مقداري كم ازحقوق سياسي و كشور بهره مند هستند.

29. فاكسيوناليسم: (27)
فاكسيون به معناي حزب است. اين اصطلاح را "جورج واشنگتن" در آغاز استقلال آمريكا به جاي پارتي (حزب) به كار برد. فاكسيوناليسم يعني حزب پرستي و عقيده به لزوم وجود احزاب سياسي و اتكاء دولت و حكومت با احزاب عامه كه آن را سيستم حزبي (پارتي سيستم) نيز مي نامند. در مقابل كمونيسم كه تك حزبي است قرار دارد.

فرق پلوراليسم با فاكسيوناليسم آن است كه اصطلاح اولي عموميت دارد و شامل عقيده به لزوم تعدد جمعيت و انجمن ها از هر قبيل اعم از مذهبي و فرهنگي و علمي و سياسي و اقتصادي مي باشد، در حالي كه فاكسيوناليسم تنها معتقد به تعداد احزاب سياسي است.

30. مولتي پارتيسم (چند حزبي):
به معناي چند حزبي است كه در دموكراسي غرب تولد يافته است و در نظام سياسي احزاب متعدد وجود دارد كه در قدرت سهيم هستند، و هيچ يك از اين احزاب به اكثريت مطلق دست پيدا نمي كند، و كشور بر اساس چند حزبي اداره مي‌گردد. و گاهي هم احزاب متعدد براي آنكه كرسي هاي بيشتري را در پارلمان به دست آورند، دست به ائتلاف مي زنند. اما ائتلاف دائمي نيست ولي تعداد احزاب هم موجب ضربه به اقتدار ملي نمي شود.

31. ماترياليسم: (28)
مكتب ماترياليسم يا ماديت و اصالت را به ماده دادن، از مكاتب بسيار قديم مي باشد و تاريخ آن به زمان يونان قديم مي‌رسد. و عبارت است از اعتقاد به اين كه تنها ماده وجود دارد و هر چه عنوان ماوراء الطبيعه و حالت متافيزيكي داشته باشد، مانند خدا، روح و فرشتگان وجود ندارد.

32. دوگماتيسم: (29)
دوگماتيسم آئيني است كه مي گويد پذيرش موضوعي احتياج به استدلال ندارد، و آن را بايد بدون دليل قبول كرد و بدون چون و چرا آن را از بديهيات شمرد. و يا اينكه در عقيده از سنت سابق كوركورانه تقليد نمود.

33. ديالكتيك: (30)
اين اصطلاح در فلسفه از طرف فلاسفه در معاني مختلف به كار رفته است. اما از نظر لغت ديالكت (Dialeet) به معناي زبان محلي، مكالمه، شيوه سخن و لهجه و اصطلاحات زبان ملت هاي مختلف به كار رفته است.
اما از نظر اصطلاحي هر كدام از فلاسفه معناي خاصي از آن را اراده كرده اند. سقراط به معناي مكالمه و فلسفي كردن هر موضوع به صورت سؤال و جواب به كار برده، افلاطون به معناي روش منطقي استعمال كرده است. هگل و ماركس اين لفظ را مشابه هم استعمال كرده اند، با اين فرق كه ديالكتيك هگل ايداليسم است و ديالكتيك ماركس ماترياليسم و توجه به مسائل مادي است. و براي ديالكتيك معاني متعددي ذكر نموده اند، به كتاب هايي كهدر اين موضوع تأليف شده مراجعه نماييد.

34. راديكاليسم: (31)
در لغت به معناي ريشه است و اين كلمه از طرف ليبرال هاي انگليسي در قرن 19 استعمال شد، كه مايل بودند به ريشه موضوعي نفوذ كنند، و طالب تجديد اساس كليسا و خواستار انحلال مجلس اشراف و گاهي متمايل به لغو سلطنت بودند. اما اين اصطلاح بيشتر در مورد كساني اطلاق مي شود كه از مؤسسات سياسي و اجتماعي موجود ناراضي و عصباني شده اند و درصدد تغييرات اجتماعي هستند.
ولي در جامعه امروزي به كساني كه درصدد اصلاحات اساسي جهت بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي مي باشند، راديكال مي گويند. اما در آمريكا اين اصطلاح بيشتر درباره سوسياليست ها و كمونيست ها اطلاق مي شود. اما در اروپا در گروه هاي اصلاح طلب به كار مي رود.

35. دموكراسي: (32)
اصطلاح دموكراسي از اصطلاحات تمدن يونان قديم است، و حكومت مردم بر مردم را دموكراسي مي ناميدند. اما در اصطلاح جديد عبارت از حكومت مردم كه با توجه به آراء اكثريت مردم از طريق انتخاب نمايندگان تشكيل مي گردد، و اداره امور كشور در اختيار اكثريت آراء مردم قرار مي گيرد. و دموكراسي به دموكراسي مستقيم (خالص) سياسي، اقتصادي و صنعتي تقسيم مي گردد.

36. سنديكاليسم: (33)
تريديونيون يا اتحاديه هاي كارگري را در فرانسه سنديكا مي نامند. سنديكاليسم نام يك مكتب سياسي و هم، نام يك جنبش سياسي انقلابي است كه بين سوسياليسم و آنارشيسم سازشي به وجود مي آورد.

37. ايدئولوزي: (34)
اين كلمه فانسوي است كه مركب از "idee به معناي تصور و انديشه + logie به معناي شناخت" مي باشد. ايدئولوژي روشي از انديشه است كه مي خواهد هم جهان را توضيح دهد و هم دگرگون سازد. و اولين بار اين واژه را دستوت دوتراسي (1836-1754) دانشمند فرانسوي به كار برد. و هدف او از اين كلمه (انديشه شناسي) يا (دانش ايده ها) بود. و گاهي هم به معناي سنجيده و ناسنجيده استعمال مي شود. و در لغت فرانسوي به كسي كه در يك ايدئولوژي صاحب نظر است و جنبه مرجعيت دارد، ايدئولوگ گفته مي شود.

38. اُپُوزيسيون: (35)
در زبان فرانسه به معناي مخالفت يا مخالفان، و در معناي وسنيع خودش عبارت است از كوشش اتحاديه ها، حزب ها، گروه‌ها، دسته ها و افراد براي دستيابي به هدف هايي كه در نظر دارند، و هدفشان مخالفت با اهداف دارندگان قدرت سياسي، اقتصادي مي باشد.

و اپوزيسيون در معناي محدود، نامي براي گروهي كه در نظام هاي حكومت پارلماني به موجب قانون اساسي موجوديت آنها به رسميت شناخته شده است، و در پارلمان گروهي را تشكيل مي دهند كه به حكومت ارتباط ندارد و از دولت حمايت نمي كند اما خود را به قانون اساسي وفادار مي دانند.
اپوزيسيون پارلماني با شركت در گفت و گوهاي مجلس و با شور قانوني، مطابق شرايطي كه قانون معين كرده در كار حكومت نظارت مستقيم دارد. افكار عمومي را در جريان مي گذارد. مهمترين وظيفه اپوزيسيون آن است كه به انتخاب كنندگان امكانات انتخاب ديگري مي دهد. اپوزيسيون مظهر حكومت احتمالي آينده است، و جزء مكمّل نظام هاي پارلماني در كشورهايي مانند انگلستان، فرانسه و سوئد است كه معمولاً دو حزب اصيل در آنها وجود دارد كه به نوبت نقش حاكم و اپوزيسيون را به عهده مي گيرند. اما در نظام هاي يك حزبي مانند آمريكا اپوزيسيون به صورت قانوني وجود ندارد.

39. مائوئيسم: (36)
به افكار مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب كمونيستي چين درباره استراتژي جنگ انقلابي و سازگار كردن ماركسيسم - لنينيسم با اوضاع چين گويند. مائو علاوه بر انديشه كمونيستي در چين، كانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از كارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقاني خود و با جنگ هاي چريكي در هدف خود در سال 1949 پيروز شد.

40. سكولاريسم: (37)
سكولر در زبان انگليسي و فرانسوي به معناي دنيوي و آنچه كه مربوط به دنيا است مي باشد. و از كلمه سكولوم به معناي امور دنيا مشتق و گرفته شده است. سكولاريسم به دنياپرستي و امور مادي اصالت مي دهد. و آنچه مربوط به غير دنيا باشد، مانند مسائل معنوي و دين و مذهب را رد مي كند. و مرادف با كلمه سپ تيسم است.

اين اصطلاح ابتدا توسط جمعي شكاك و منكرين خداوند در انگليس تحت نظارت "هولي اوك (Holyoake)" به وجود آمد. هولي اوك كه شاگرد "رابرت اوون" بود در واقع مؤسس اين فكر بود.
سكولاريسم توسط تاجران و دلالان اقتصادي اروپا ترويج شد تا بتوانند با محو دين به اهدافشان زودتر برسند، و شعار سكولاريسم حرف دين از صحنه زندگي اعم از سياسي، اقتصادي، اجتماعي و هنري است. و بر اساس سكولاريسم دين از سياست جدا است. لذا ميرزا حسين خان سپهسالار صدر اعظم ناصرالدين شاه، روحانيت را از دخالت در امور سياسي منع مي‌كرد. (38)

41. لائيسم:
مسلكي است با دين و معنويت ضديت دارد معادل معناي سكولاريسم مي باشد.

42. پلوراليسم: (39)
پلوراليسم به معناي مسلك كثرت گرايي مي باشد، كه پلوراليسم ديني نجات و رستگاري انسان را در يك دين و مذهب نمي داند. و معتقد است كه حقيقت مطلق، مشترك ميان همه اديان است. و در نتيجه پيروان تمام اديان اهل نجات و رستگاري‌ند. قائلين به پلوراليسم گويند دين داراي قرائت هاي مختلف است و برداشت هر فردي از دين صحيح مي باشد.
روشن است كه سرانجام اين افكار منجر به تعطيل شريعت و معنويت خواهد شد. و اين انديشه به پلوراليسم اخلاقي، سياسي، اجتماعي و ديني تقسيم مي شود. پديد آورنده پلوراليسم در اين قرن هاي اخير مونتسيكو بوده، و بعد از او استقلال‌طلبان آمريكا آن را پرورش داده اند و پلوراليسم در برابر مسلك مونيسم قرار دارد كه معتقد است كليه جهان خلقت تابع يك اصل اند شبيه (وحدت وجودي) كه فلاسفه اسلامي قائل هستند.

43. ليبراليسم: (40)
اين اصطلاح از واژه لييرال مشتق شده و داراي ريشه فرانسوي ليبر به معناي آزاد است. اين مسلك زندگي انسان را فقط درهمين دنيا مي داند. و مي گويد: آزادي انسان نامحدود است و هيچ نيرو و منبعي نمي تواند او را مقيد كندو بايدها و نبايدهايي را براي او تعيين كند. به عبارت ديگر چيزي به عنوان دين نمي تواند براي بشر تعيين سرنوشت كند و براي او شي اي را حلال يا حرام نمايد.
ليبراليسم به دو قسمت اصلي، ليبراليسم سياسي و اقتصادي تقسيم مي شود و اين مسلك در اواخر قرن 18 در انگليس ظهور پيدا كرد و از مؤسسين آن "جرمي بنتهام، جيمز ميل. جان استورات ميل، توماس هيل گرين" مي باشند. و مي توان ليبراليسم را اُمانيسم عقل گرا يا خود مختاري امانيستي ناميد كه در آن انسان خود مختار است. در واقع ليبراليسم انديشه انسان محوري مي‌باشد.

44. اباحي گري:
اباحه گري به معناي نفي حلال و حرام الهي و پايبند نبودن به دستور دين در زندگي فردي و اجتماعي مي باشد. و اين فكر در راستاي نشر بي ديني و ترويج بي بند و باري در بين مردم قدم بر مي دارد. و اين فكر نتيجه ليبراليسم است.

45. اُمانيسم (انسان گرايي):
در مسلك امانيسم (انسان مداري) انسان جاي خداوند مي نشيند و تكيه گاه تشخيص ارزش ها را خود انسان مي داند، و خداوند را براي برطرف شدن دردهاي روحي بشر و برآورده كردن نيازهاي بشر مي باشد و حضرت حق تعالي از خود اصالتي ندارد.

46. انديويدواليسم (فردگرايي):
به معناي اصالت دادن به فرد است و معتقدند كه سعادت يك فرد و سودجويي او باعث سعادت جامعه مي گردد.

47. اگزيستانسياليسم:
مكتبي كه معيار كمال انسان را فقط در آزادي او مي داند، و معتقد است كه تنها موجودي كه آزاد آفريده شده انسان مي‌باشد و محكوم هيچ جبر و ضرورت و تحميلي نيست و هر چيزي كه بر ضد آزادي و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانيت خارج مي نمايد. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چيزي نمايد از انسانيت خارج شده است. و پيروان اين انديشه مي گويند اعتقاد به خداوند نوعي اسارت و مانع رشد بشر است.

48. رفرميسم:
تفكري است كه قلمرو دين را تنها رابطه انسان و خداوند مي داند و دين را از صحنه اجتماعي و سياسي حذف مي كند، اين مسلك و سكولاريسم هر دو در جهت حذف دين گام بر مي دارند.

49. پوزيتيويسم اخلاقي:
پيروان آن عقيده دارند كه ارزش هاي اخلاقي واقعيت عقلاني ندارد و خوب و بد تابع آراء مردم است. اگر مطلبي را امروز گفتند خوب است آن مطلب ارزش مي شود، و اگر فردا همان مطلب را گفتند بد است، آن موضوع خوب، بد و ناپسند مي‌شود.

50. پوزيتيويسم:
پيروان مسلك اعتقاد دارند انسان فقط از طريق حس، علم پيدا مي كند و ماديات و امور طبيعي را درجه بندي كرده اند و مي گويند هر چيزي كه بيشتر قابل لمس وحس باشد، بيشتر مورد توجه انسان است.

51. مدرنيسم:
كلمه مدرن را روميان نخستين بار در قرن ششم ميلادي از ريشه Modo (به تازگي) گرفتند، و در فارسي به معناي نو مي‌باشد. اما در اصطلاح به معناي نو شدن ابزار مي باشد و مبناي نهائي بشر و سعادت او فقط علم است، و پيروان اين انديشه معتقدند كه بايد علم را به جاي دين قرار داد. وسايل جديد، شناخت و ذهنيت ها و روان شناسي تازه انسان جايگزين روش‌هاي قديمي گردد.

امروزه روش هاي جهاني ديگر با مردم ديگر كه داراي روحيات ديگري بوده اند جوابگوي نسل جديد نيست، و بايد به فرهنگ، تاريخ، فلسفه و زبان نگاهي ديگر انداخت.

52. پست مدرنيسم:
اين مسلك مي گويد انسان به دليل وابستگي به فرهنگ، زبان، آداب و رسومش نمي تواند به آنها از ديده برتري نگاه كند و نمي توان داوري كرد كه كدام فرهنگ غرب است.

53. پروتستانتيسم ليبرال:
اين ديدگاه متأثر از مدرنيسم است كه اساس دين را تجربه ديني اشخاص مي داند، و در اينكه عقل مي تواند در مسائل الهيات اظهار نظر كند، شك دارند.

54. مونارشي: (41)
به معناي رژيم سلطنتي اي است كه در آن پادشاه قواي سه گانه را شخصاً در دست دارد. و معمولاً به شكل موروثي يا با زور به قدرت مي رسد، و شاه خود را بالاتر از قانون مي داند.

55. كنستيتوسيونال:
به معناي سلطنت مشروطه است كه قدرت پادشاه محدود است، و مجلس شاه را در انجام وظايفش ياري مي كند. مجلس قوانين را وضع مي كند و پس از تأييد پادشاه براي اجراء در اختيار قوه مجريه قرار مي گيرد.

56. موبوكراسي:
به حكومتي كه در دست مردمان نالايق و خودسر كه از عرصه هاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي دور هستند مي باشد، موبوكراسي گويند.

57. سمپوزيوم:
به جلسه اي كه براي بحث و تبادل نظر درباره موضوعي مشخص كه مورد علاقه شركت كنندگان است گفته مي شود.

58. رومانتيسم:
جنبش هنري، ادبي و فلسفي كه از اواخر قرن 18 در اروپا شكل گرفت، و تا اواسط قرن 19 استمرار يافت و اين حركت در مقابل نهضت كلاسيك جديد است كه بر طبيعت تأكيد دارد و به وجود عاطفه و احساس و خيال تأكيد مي كند.

59. لابيگري: (42)
در زبان انگليسي به معناي سرسرا مي باشد. اما در اصطلاح سياسي آمريكا به معناي نفوذ در قوه قانوگذاري (از راه تماس با دو مجلس و زير نفوذ آوردن آنها) و نظر خود را از اين طريق اعمال كردن است.

60. فيمينيسم (زن سالاري): (43)
مركب از دو كلمه Feminine به معناي مؤنث و زنانه با پسوند ism مي باشد كه اولين بار در سال 1837 وارد لغت فرانسوي شد. و در اصطلاح به آنچه در قرن نوزدهم در آمريكا تحت عنوان جنبش زنان معروف بود گفته مي شود. و قبل از آن در قرن هفده در انگليس نداهاي فمينيسي بوده است.
غرب با ترويج فرهنگ زن گرايي و با كشاندن زنان به كارخانه ها و كارگاه ها به تجارت بازار سرمايه داري رونق خاصي داد، و در نتيجه تباهي و از بين رفتن هويت زن و فروپاشي كانون خانواده را به همراه داشت.
اين مطالب از كتاب هايي مانند: مكتب هاي سياسي، دانشنامه سياسي، نفوذ و استحاله، تحليل و نقد پلوراليسم ديني، تاريخ سياسي معاصر ايران، فرهنگ حييم، فرهنگ عميد، فرهنگ دهخدا و ... گرفته شده است.
منابع و مآخذ:
1) Imperialism
2) Miliariism
3) Nazism
4) Fashism
5) Falangism
6) Tyrany
7) Machiavllism
8) Nihilism
9) Sophism
10) communism
11) Marxsm
12) Lenininsm
13) Stalinism
14) Bolshevism
15) Populism
16) Bourgeois
17) پرولتاريا (Proletarius) در زبان لاتين به معناي فرزند مند مي باشد.
18) Socialism
19) Capitalism
20) Nationalism
21) Interalionalism
22) Anarchism
23) Pierrejoseph-proudhon
24) Idealism
25) Realism
26) Feudalism
27) Factiunalism
28) Materialism
29) Dogmatism
30) Dialectic
31) Radicalism
32) Democracy
33) Symdicalism
34) Ideologie
35) Opposition
36) Maoism
37) Secularism
38) نفوذ و استحاله، ص141. ميرزا حسين خان سپهسالار مي گويد: اعتقاد من در باره ملّاها بر اين است كه ايشان را بايد در كمال احترام و اكرام نگاه داشت و جميع اموراتي كه با آنها تعلق دارد از قبيل نماز جماعت و موعظه به قدري كه ضرر به دولت نزند، و اجراي صيغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعيه را به آنها واگذار نموده و به قدر ذره اي در امورات حكومتي آنها را مداخله نداد و ايشان را ابداً واسطه فيمابين دولت و ملت مقرر نكرد.
39) ploralism
40) libralism
41) Monarchy
42) Lobbyiny
43) Feminism

danialdani
15-12-2010, 20:25
سلام
نتونستم دانلود کنم. به نظرم سایت باز نمیشه.خودتون یک نگاهی به سایت دانلود بزنید.
باز هم از لطفتون ممنونم.

tth32
30-05-2012, 11:25
از کجادانلود کنم گزینه دانلود ند ارید

SABA1390
07-12-2012, 17:00
سلام
مشکل داره باز نمی شه!

A M ! N
12-07-2013, 12:15
دو کتاب خوب واژه نامه ی سیاسی



دانلود کتاب اول || حجم : 1.12 مگابایت

60462

+

دانلود کتاب دوم || حجم : 4.31 مگابایت

60463

Mehran
23-07-2013, 15:38
سلام...

موارد دیگه ای رو هم میشه به لیست اضافه کرد، از جمله

امپریالیسم

به نظامی گفته می‌شود که به دلیل مقاصد اقتصادی و یا سیاسی می‌خواهد از مرزهای ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمین‌ها و ملت ها و اقوام دیگر را زیر سلطه ی خود درآورد.
سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است...


این هم مطلب جالبیست...

واژه امپریالیسم عموما بر استیلای سیاسی و استثمار اقتصادی اطلاق می شود. امپریالیسم به عنوان واژه منحصر به فرد برای مشخص کردن استیلای سیاسی به تاسیس امپراتوری نیز مرتبط دانسته می شود. از این رهگذر، اتحاد جماهیر شورروی سابق را بخاطر سلطه اش بر اروپای شرقی می توان به مثابه یک قدرت امپریالیستی به شمار آورد.

مارکسیست ها نیز با این نظر مخالفتی ندارند که امپریالیسم می تواند شکل استیلای سیاسی را به خود بگیرد، ولی شالوده های آن را در نظام سرمایه داری می دانند؛ و استدلال می کنند که رقابت تجاری آزاد، شرکت های غول پیکری با عنوان شرکت های انحصاری، پدید می آورد. این شرکت های انحصاری خواستار این مساله می شوند که دولت سرمایه داری از آنان محافظت به عمل بیاورد، و از سوی دیگر دولت متبوع خود را برای توسعه طلبی به سوی سرزمین هایی که می تواند کنترل کند وادار می کنند. با آنکه نظریه معروف ولادیمیر ایلیچ لنین درباره امپریالیسم بر آرای یکی از اندیشمند لیبرال به نام هابسون مبتنی بود؛ ولی لنین استدلال می کرد که شرکت های انحصاری بدنبال بازارهای خارجی می گردند، چرا که سرمایه گذاری های آنها، بازارهای داخلی کشورهای خودشان را انباشته کرده است.

اخیرا، واژه امپریالیسم برای توصیف وابستگی جهان سوم توسعه نایافته به کشورهای پیشرفته صنعتی، مورد استفاده قرار گرفته و امپریالیسم به مثابه سوء استفاده از شرایط تجاری برای فشار آوردن و تضعیف کشورهای فقیرتر، تلقی شده است. در این نظریه امپریالیسم به گسترش انحصارات در اواخر قرن نوزدهم ارتباط داده نمی شود بلکه از دوران قبل تری، بومی نظام سرمایه داری محسوب می گردد.

بدنبال شروع روند استعمار زدایی پس از پایان جنگ جهانی دوم، واژه امپریالیسم بسط داده شد تا کشورهایی که از طریق کنترل های اقتصادی و ترفندهای سیاسی بر دیگران مسلط می شوند را نیز در بر بگیرد.

لازم بذکر است که پس از تهاجم ایالات متحده به عراق در سال 2003 میلادی، شماری از مفسران به امپراتوری آمریکا نیز اشاره نموده اند. در این مورد امپریالیسم به صورت تحقیر آمیزی بکار گرفته می شود. در حالی که شماری از مفسران ادعا دارند که ایالات متحده به عنوان یک قدرت امپریالیستی در تلاش است تا هنجارهای دموکراسی را به منطقه خاورمیانه ببرد ولی نظریه پردازانی نیز وجود دارند که جنگ عراق را به اعمال فشار صنایع نفتی ایالات متحده نسبت می دهند.

Hoffman, John , A Glossary of Political Theory, Edinburgh: Edinburgh University Press, 2007. Pp 81-82

به ترجمه ی یعقوب نعمتی وروجنی

به نظر شما فرق امپریالیسم یا استعمار چیه؟ صرفا در این حد که امپریالیسم یه مقدار نهان تر و زیرپوستی تره؟

با تشکر مهران...

منیر احمد
08-10-2013, 00:08
سلام

دانلود نشد !!!

Arash4484
09-10-2013, 13:21
سلام
دانلود نشد !!!

سلام، دوست گرامی مشکلی در سیستم پیوست انجمن بود که الان برطرف شده و میتونید از پست های #6 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و #16 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) کتابها و مجموعه واژگان رو دانلود کنید.

Mohammad Hosseyn
17-10-2013, 01:48
به نظر شما فرق امپریالیسم یا استعمار چیه؟ صرفا در این حد که امپریالیسم یه مقدار نهان تر و زیرپوستی تره؟


در متن اشاره شده ... امپریالیسم وابستگی هست ... استعمار در واقع از دست دادن هویت مستقل هست و خب شدیدتره ... ظاهر قضیه خیلی متفاوت میشه تو این دو حالت ... در استعمار مثلا مناسبات اقتصادی جبری تحمیل میشه ولی در امپریالیسم جبری وجود نداره ولی انتخاب آزادی هم به اون صورت نیست ...

منیر احمد
25-11-2013, 22:38
سپاس از شما.

V E S T A
05-01-2014, 19:48
کارزار سیاسی

کارزار سیاسی، تلاشی سازمان یافته است که به دنبال تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری و سیاست گذاری در یک گروه مشخص می باشد. در کشورهای دارای دموکراسی که در آن نمایندگان، منتخب مردم هستند یا برگذاری همه پرسی‌ها تصویب شده است. کارزارهای سیاسی اغلب به کارزارهای انتخاباتی اشاره دارند. در سیاست‌های مدرن، بیشترین کارزارهای سیاسی فعال و برجسته به داشتن نامزدها برای ریاست کشور یا ریاست دولت اغلب به عنوان رئیس جمهور یا نخست وزیر تاکید داشته‌اند.


پیام کارزار دربرگیرنده ایده‌هایی است که نامزد آن کارزار می‌خواهد با رای دهندگان در میان بگذارد و مطرح کند. پیام، اغلب شامل چندین بیانیه درباره سیاست‌ها است. این بیانیه‌ها نظر و ایده اصلی کارزار را خلاصه می‌کند. برای اینکه تاثیر ماندگاری بر رای دهندگان بگذارد، غالبن آن‌ها را تکرار می‌کند. در بسیاری از انتخابات حزب مخالف تلاش دارد تا نامزد حزب دیگر را خارج از برنامه‌هایی که مطرح می‌کند، نشان دهد. مثلن سوالات شخصی یا سوالاتی در مورد سیاست‌هایی که به بیانیه آن کارزار ربطی ندارند، مطرح می‌کند.


بیشتر کارزارها ترجیح می‌دهند تا پیام خود را با مخاطبان بیشتری در میان بگذارند تا رای دهندگان احتمالی بیشتری را به خود جذب کنند. یک پیامی که بسیار محدود و مضیق است، می‌تواند رای دهندگان را علیه خود کند و یا به وسیله توضیح جزئیات از اعتبار نامزد بکاهد. برای مثال در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال ۲۰۰۸ جان مک کین عمدتن از پیامی که بر میهن پرستی و تجربه سیاسی اش تاکید می‌کند تمرکز داشت. پیام کشور مقدم است بود. بعدن پیام تغییر کرد تا توجهات را به نقش او به عنوان یک تاز اصلی در تاسیسات سیاسی حزب متبوع خود جلب کند. باراک اوباما یک شعار ثابت و ساده یعنی تغییر را در کارزار خویش اعلام کرد. اگر پیام کارزار به دقت طراحی گردد، نامزد قطعن در نظرسنجی‌ها پیروز می‌شود. برای نامزدی که به دنبال پیروزی است، پیام انتخاباتی، بازنگری شده و به عنوان دستورالعمل کاری وی قرار می‌گیرد.


بودجه کارزار:روش‌های جمع آوری کمک‌های مالی شامل مواردی از قبیل تماس‌های تلفنی، ملاقات با حامیان اصلی و ارسال درخواست‌های مستقیم به حامیان جزئی می‌باشد. آشنایی با گروه‌های ذی‌نفع که اگر در راستای منافعشان باشد، در نهایت می‌تواند باعث جذب مبلغ‌های میلیونی در رقابت شود.

استثنا:کارزارهای سیاسی در همه انتخابات دموکراتیک وجود ندارند، در واقع بعضی از انتخابات‌های دموکراتیک مخصوصن از ایجاد کارزارها جلوگیری می‌کنند، به این خاطر که ممکن است شکل دموکراتیک انتخابات را به مخاطره اندازند. شاید به این دلیل که توانایی کارزار از پول یا منافع گروه‌های خاص تاثیر می‌پذیرد.


ویکی پدیا

aaaammmm87
05-01-2014, 23:43
اصول گرا ،اعتدال گرا ،اصلاح طلب .
سلام
یه تعریف کلی و کامل و شفاف و اسون که بتونم توی مصاحبه استخدامی واسه این سه حزب ارائه بدم چی میتونه باشه ؟

V E S T A
07-01-2014, 02:18
اصول گرا ،اعتدال گرا ،اصلاح طلب .

سلام
یه تعریف کلی و کامل و شفاف و اسون که بتونم توی مصاحبه استخدامی واسه این سه حزب ارائه بدم چی میتونه باشه ؟



برای اصلاح طلبی معتبر ترین منبعی که پیدا کردم از ویکی پدیا بود :

اصلاح طلبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4%D8%A8%DB%8C)

برای اصول گرا و اعتدال گرا هم اگر تعریف مناسب از منبع معتبر پیدا کردم اینجا قرار میدم .

V E S T A
12-01-2014, 19:35
ائتلاف (به انگلیسی: coalition) به معنی اتحاد موقت گروه‌ها و نیروهای سیاسی است که هدف‌های معینی را دنبال می‌کنند. این اصطلاح غالباً ًدر سه سطح بکار می رود:


دربارۀ احزاب سیاسی برای مقاصد پارلمانی و انتخاباتی
در مورد گروه‌بندی‌های خارج از خطوط حزبی
در مورد دولت‌های ملی به منظور اقدام به عمل مشترک


ائتلاف می تواند به اشکال گوناگونی صورت گیرد. از جمله



ممکن است یک گروه (حزب، دولت، گروه و...) بزرگ تر به منظور دستیابی به اکثریت با چند گروه کوچک‌تر ائتلاف کند.
ممکن است چند گروه کوچک با هم ائتلاف کنند تا گروهی بزرگ‌تر را از کسب توان سیاسی بازدارند. بایستی میان ائتلاف و اتحاد تفاوت قائل شد به این صورت که غالباً ًائتلاف در مقایسه با اتحاد موقتی‌تر و محدودتر و غیررسمی‌تر است.


دو نکته در مورد ائتلاف :


گاهی نیز ائتلاف ممکن است با هدف شکست دادن دولت صورت پذیرد.
در نظام دوحزبی آمریکا ائتلاف به گروه‌بندی هایی اطلاق می شود که خارج از خطوط حزبی بر سر بیانیه‌های خاص کنگره صورت می گیرد.



ویکی پدیا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

V E S T A
16-01-2014, 17:14
جمهوری پارلمانی یا جمهوری مشروطه پارلمانی


نوعی از حکومت ِ جمهوری است که در آن حکومت با نظام پارلمانی اداره می‌شود. با توجه به این که رئیس حکومت در این نظام از طرف پارلمان انتخاب می‌شود و پارلمان قادر است کنترل زیادی را بر کابینه از طریق رای اعتماد و استیضاح و سوال از وزیران اعمال کند، پارلمان مهمترین منبع قدرت در این حکومت محسوب می‌شود. این به این معناست که بین قوه مجریه و قوه مقننه جدایی مشخصی وجود ندارد و تفکیک قوا انجام نشده است.


انواع متفاوتی از جمهوری‌های پارلمانی در دنیا وجود دارند که در بیشتر آن‌ها دو مقام متفاوت رئیس حکومت و رئیس دولت را بر عهده گرفته‌اند. رئیس حکومت که نخست‌وزیر یا صدراعظم نامیده می‌شود ریاست قوه مجریه را بر عهده دارد و قدرت اصلی کشور در اختیار اوست. اما رئیس دولت یا رئیس جمهور مقامی تشریفاتی یا دارای اختیاراتی محدود محسوب می‌شود که جایگاه آن با پادشاه در نظام‌های پادشاهی مشروطه قابل مقایسه است. در جمهوری‌های ریاستی و نیمه ریاستی بر عکس این رئیس جمهور است که هم ریاست دولت و هم ریاست حکومت را بر عهده دارد و از اختیارت وسیع اجرایی برخوردار است.


در تعدادی از جمهوری‌های پارلمانی که شامل آفریقای جنوبی، سورینام، بوتسوانا، جزایر مارشال و نائورو می‌شوند، ریاست دولت و ریاست حکومت به یک مقام یعنی رئیس‌جمهوری واگذار شده‌اند. با این حال شیوه انتخاب رئیس‌جمهور در این جمهوری‌ها مشابه شیوه انتخاب نخست‌وزیر در جمهوری‌های پارلمانی دیگر است. یعنی پارلمان رهبر حزب پیروز یا ائتلاف پیروز در انتخابات را به عنوان رئیس جمهور انتخاب می کند و با پایان دوره پارلمان دوره ریاست جمهوری هم به پایان می‌رسد.

"ویکی پدیا"

Parliamentary republic ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

V E S T A
27-01-2014, 18:23
اقتدارگریزی یا آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعهٔ «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجبار ِ یک قدرت سازمان‌یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیست‌ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت می‌دانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتی است).


آنارشیسم خود زیرنحله‌های پرشماری دارد، که جز در یکی دو اصل بنیادین شباهت چندانی با هم ندارند. این خود تا حدی خاسته از ماهیت آنارشیسم است که وجود خویشتن را در نفی و مخالفت می‌جوید. ماهیت آزاد و غیرمتمرکز آنارشیست‌ها، در سازمان‌نیافتگی نسبی تشکیلات ایشان پیداست. ایشان ضمن التزام به اصول بنیادین آنارشیسم در تفسیر این اصول و به فعلیت درآوردن آنها اختلاف‌های اساسی دارند. مهم‌ترین این اصل‌های بنیادین چنان که پیشتر گفته شد، نفی حکومت است؛ یعنی عصارهٔ تفکر آنارشیستی تأکید بر آزادی فرد است. این تأکید منجر به تقبیح و مخالفت با هر گونه اقتدار بیرونی (خاصه حکومت) می‌گردد که مانعی در رشد و تعالی آزاد فرد باشد.



تفکرات:

آنارشی مشتق از واژهٔ یونانی anarkos به معنای «بدون رئیس» و Anarchia به معنای «عدم حکومت» است.

از اندیشمندان برجستهٔ آنارشیست می‌توان از ویلیام گادوین، ماکس اشتیرنر، لئو تولستوی، پیر ژوزف پرودون، میخائیل باکونین، پطر کروپوتکین، الیزه رکلوز، ماری بوخین، اما گلدمن، نوام چامسکی، هربرت رید، هوارد زین و اخیراً متفکران آزادی‌طلب و محافظه‌کاری با گرایش آنارشیستی مانند هانس هرمان هوپ و موری روثبارد نام برد.


آنارشیست‌ها در فلسفهٔ «بگذار انجام دهند» (Laissez faire) با هم اشتراک نظر دارند؛ اما در تئوری به دسته‌های آنارشیسم تحول‌خواه، آنارشیسم کمونیست، و آنارشیسم اندیویدوالیست (فردگرا) تقسیم می‌شوند.

برای مثال پرودون یک آنارشیست اندیویدوالیست بود و آنارشیسم به شکل یک جنبش اجتماعی با کتاب «مالکیت چیست» او آغاز شد. پرودون با مالکیت مخالف نبود بلکه نحوه اکتساب و بهره‌برداری از آن را نیازمند اصلاح می‌دانست.

آنارشیسم از نظر روش‌های اجرایی به دو دسته آنارشیسم انقلابی و آنارشیسم مسالمت‌جو تقسیم می‌شود. آنارشیست‌های رادیکال (انقلابی) طرفدار ترور، اعتصاب و برانداختن ناگهانی تشکیلات دولت هستند. در سده ۱۹ آنها سیاست‌مداران و پادشاهان بسیاری را ترور کردند. آنارشیست‌های مسالمتجو مانند لئو تولستوی، طرفدار عدم خشونت هستند. «آنارشیست های ایرانی» بیشتر از آنارشیست های چپ و رادیکال به شمار می آیند و با این که از «آنارشیست های مسالمتجو» نبوده و در روش های اجرایی از هیچ تلاشی برای اعتصاب همگانی، نابود کردن تجهیزات پلیس و از کار انداختن ماشین سرکوب(دولت) روی گردان نیستند، برخلاف بسیاری از آنارکوکمونیست های رادیکال، به هیچ روی شیوه هایی مانند «ترور» و «کشتار» را برنمی تابند و با شناسنامه «آنارشیسم ایرانی» مبارزه می کنند.


آنارشیسم نوین:

صورت‌بندی مدرن نظریهٔ آنارشیسم با اثر ویلیام گادوین در سال ۱۷۹۳ با نام تفحصی پیرامون عدالت سیاسی و تأثیرش بر شادمانی و فضیلت عام آغاز شد. بسیاری چون پرودون، باکونین، اشتیرنر، تاکر، تولستوی و کروپوتکین دنبالهٔ کار وی را گرفتند. نظریه‌پردازان آنارشیسم معمولاً پیرو یکی از پنج شاخهٔ زیرند:



آنارشیسم کمونیست
آنارشیسم سندیکالیست (سندیکاگرا)
آنارشیسم اندیویدوالیست (فردگرا)
آنارشیسم دینی
آنارشیسم فمنیست



"ویکی پدیا"

V E S T A
10-02-2014, 13:45
قبل از بررسى پست مدرنیسم لازم است مختصرى درباره مدرنیسم به مثابه یک واقعیت تاریخى - فرهنگى و نیز خصوصیات آن اشاره کنیم، سپس وارد مبحث پست مدرنیسم و مناظره بین مدرنیسم و فرا مدرنیسم بشویم. کلمه مدرن از ریشه لاتین modernus گرفته شده است و مدرنیته بعد از عصر روشنگرى Enlightenment در اروپا گسترش یافت. در همین دوران بود که انسان غربى به عقل خود بیشتر اعتماد پیدا کرد; البته باید توجه داشت که این اعتماد بیشتر متوجه نوعى عقلانیت صورتگرا Formalist rationality بود. شاید بتوان ویژگیهاى اصلى ایدئولوژیهاى مدرن را که همان ویژگیهاى روشنگرى است، به طور اجمال به شرح زیر برشمرد:

1- اعتماد به توانایى عقل انسان و علم براى معالجه بیماریهاى اجتماعى;
2- تاکید بد مفاهیمى از قبیل پیشرفت , Progress طبیعت nature و تجربه‏هاى مستقیم Direct experience
3- مخالفت آشکار با مذهب;
4- تجلیل طبیعت و پرستش خداى طبیعى;
5- در قلمرو سیاست، دفاع از حقوق طبیعى انسانها; بوسیله حکومت قانون و سیستم جلوگیرى از سوء استفاده از قدرت
6- اومانیسم و تبیین جامعه و طبیعت‏به شکل انسانى یا انسان انسان انگارى طبیعت Antropomorphism
7- تکیه عمده بر روش‏شناسى تجربى و حسى در مقابل روش‏شناسى قیاسى و فلسفى
8- پوزیتیویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم

علاوه بر شاخصها و ویژگیهاى فوق الذکر مدرنیسم به عنوان یک رویکرد تاریخى داراى ویژگیهاى مختلفى در زمینه فلسفه، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، جامعه‏شناسى و... مى‏باشد; براى مثال یکى از ویژگیهاى مدرنیسم در زمینه اقتصاد فوردگرایى ordism N در جامعه‏شناسى، گذار از سنت‏به تجدد و ایجاد جامعه صنعتى، در فرهنگ، نوعى نخبه گرایى elitism در فلسفه، نوعى ماتریالیسم materialism یا مادى گرایى و طبیعت گرایى naturalism و دنیا گرایى Secularism و در علم نوعى رویکرد مکانیکى mechanistic نسبت‏به علم مى‏باشد.

حال به بررسى اجمالى مهمترین ویژگیها و پایه‏هاى اساسى مدرنیسم یعنى اومانیسم، سکولاریسم، پوزیتویسم و راسیونالیسم مى‏پردازیم که بیشترین نقش را در تکوین و تکامل ایدئولوژى مدرنیسم داشته‏ اند.


1- اومانیسم و ارتباط آن با مدرنیسم Humanism
مدرنیسم به لحاظ تاریخى محصول رنسانس است و اومانیسم یا انسان محورى نیز با رنسانس آغاز مى‏شود و اومانیسم اندیشه انسان محورى را مستقل از خدا و وحى الهى مطرح مى‏کند و مى‏توان اومانیسم را به عنوان جوهر، روح و تاطن رویکرد مدرنیستى تلقى نمود. رنه گنون در خصوص جوهر خود بنیادانه اومانیسم مى‏نویسد:
«اومانیسم نخستین صورت امرى بود که به شکل نفى روح دینى در عصر جدید در آمده بود، و چون مى‏خواستند همه چیز را به میزان بشرى محدود سازنده بشرى که خود غایت و نهایت‏خود قلمداد شده بود، سرانجام مرحله به مرحله به پست‏ترین درجات وجود بشرى سقوط کرد»
2- سکولاریسم به عنوان ویژگى و پیامد اصلى مدرنیسم
در قلمرو مدرنیسم، دین، مرکزیت‏خود را نسبت‏به زندگى اجتماعى و سیاسى از دست مى‏دهد و بصورت مجموعه‏اى از دستورات و تعالیمى اخلاقى و شخصى در مى‏آید. نگرش مدرنیستى به دین نگرشى صرفا پراگماتیستى و بهره جویانه است و باید یکى از ویژگیهاى مدرنیسم و تفکر لیبرالیستى را، اعتقاد به سکولاریزه کردن حیات اجتماعى و سیاسى دانست; یعنى این اعتقاد که دین یا نباید وجود داشته باشد یا اگر وجود دارد باید به امرى شخصى و فردى تبدیل شود و در محدوده عبادات و احکام فردى باقى بماند، و دین نباید مرکز ثقل حیات سیاسى و اجتماعى باشد بلکه باید در جهت مشهورات و باورهاى اومانیستى قرار داشته باشد. شاید بتوان به طور خلاصه شاخصهاى سکولاریسم را اینطور بیان کرد:
1- دنیایى دیدن و این جهانى کردن حیات بشرى;
2- افول و کاهش نقش متافیزیک و مابعدالطبیعه;
3- نگرش مادى نسبت‏به اخلاق;
4- هدایت عقل;
از مکاتبى که در پیدایش و تکوین سکولاریسم مؤثر بوده‏اند، مى‏توان به اومانیسم Humanism و ناسیونالیسم که اوج آن در پوزتیویسم Positivism تبلور یافته، اشاره کرد. همچنین یکى از ستونهایى که سکولاریسم بر آن استوار است لیبرالیسم liberalism است. ریشه‏هاى فلسفى سکولاریسم مربوط به مکتب تداعى گرایى جیمز میل James Mill و مکتب اصالت فایده utilitarianism جرمى بنتام Jermy Bentham مى‏شود.
3- پوزیتویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم
باید توجه داشت که یک تداخل مهم و اساسى بین پوزیتویسم و مدرنیسم وجود دارد; مدرنیسم به عنئان ایدئولوژى پوزیتویسم تلقى مى‏شود و پوزیتویسم را مى‏توان به عنوان متدلوژى مدرنیسم تلقى نمود و نیز مى‏توان بدنه اصلى علوم معاصر على‏الخصوص نظریات جدید علوم اجتماعى و سیاسى را پوزیتویسم دانست و پوزیتویسم در واقع شورشى بود بر علیه فلسفه و متافیزیک و بر علیه گرایشهاى دینى و احکام اخلاقى و مذهبى.
از دیدگاه پوزیتویسم مذهب جزء تاریخ ذهن انسان است و خارجیتى ندارد، خداوند مفهومى است که جزء تاریخ ذهن انسان قرار مى‏گیرد. از مهمترین ابزاز پوزیتویسم در حمله به دین، تشکیک در معنادارى گزاره‏هاى دینى است که توضیح آن در این مختصر نمى‏گنجد. پس مى‏توان نظریات جدیدى را که در قرن 20 مطرح شده‏اند، از نظر معرفت‏شناسى و متدلوژى تحت عنوان پوزیتویسم و از لحاظ محتوى تحت عنوان مدرنیسم بررسى نمود.
4- راسیونالیسم و اعتقاد به عقل انسان به عنوان اساس معرفت
راسیونالیسم در واقع سنتى است فلسفى که مبادى آن به سده‏هاى هفده و هجده برمى‏گردد. از دیدگاه فلسفى طرفداران اصالت عقل، مکاشفه و شهود را به عنوان سرچشمه و اساس معرفت واقعى قبول نداشتند و معتقد بودند فقط یا استقرایى inductive مى‏تواند اطلاعات دقیق و قابل اطمینانى را درباره جهان بدست دهد. در جامعه‏شناسى اعتقاد به راسیونالیسم با پوزیتویسم قرن‏19 همراه بوده است; اینان معتقد بودند که هدف از ارجاع به عقل انسان تنها شناخت امور نیست، بلکه بهبود زندگى اجتماعى نیز مد نظر است; به عبارت دیگر عقل یک امر از پیش داده شده تلقى نمى‏شود بلکه استعدادى است که مى‏باید فراگرفته شود و از طریق آن زندگى اجتماعى و سیاسى دچار تحول گردد. البته باید میان عقلانیت Rationality و Rationalism مکتب اصالت عقل و Rationalization یا روند و جریان عقلانى نمودن، تمایز قائل شد. مفهوم حصول عقلانیت، اساس تحلیل ماکس وبر از سرمایه دارى مدرن بوده است و از نظر او حصول عقلانیت در سیاست متضمن افول هنجارهاى سنتى مشروعیت و گسترش دیوانسالارى و بوروکراسى مى‏باشد.
5 - نقش نومینالیسم nominalism یا اصالت تسمیه در فراهم آوردن زمینه ظهور تفکر مدرن
نومینالیسم یعنى اعتقاد به اینکه آنچه در عالم وجود دارد، نامهاست و تصورات مجرد و مجردات داراى وجود واقعى نبوده و واقعیت ندارند و آنچه به جهان تعلق دارد تنها کلمه است و تنها فرد و منفردات وجود واقعى دارند، و نامها بدآنها تعلق مى‏گیرد. مکتب نومینالیسم بیشتر با فلسفه ماتریالیسم و آمپریسم وفق دارد، یکى از مشهورترین نومینالیستهاى قرون وسطى گیوم دو کام است. بلومن برگ در کتاب «مشروعیت عصر جدید» در مورد نقش نومینالیسم در فراهم آوردن زمینه مدرنیسم و تفکر مدرن معتقد است که نومینالیسم بطور غیر مستقیم در شکل‏گیرى تفکر مدرن نقش داشته است، از دیدگاه او نومینالیسم، مطلق کردن و نهایتا بى معنا و بى ربط ساختن مفاهیم الهیات مسیحى، زمینه را براى ظهور تفکر مدرن فراهم آورد.
6 - مدرنیسم و رویکرد مکانیکى نسبت‏به علم:
تمثیل مکانیکى حاصل قرن پانزدهم به بعد است که مهمترن خصوصیات الگوى مکانیکى عبارت است از:
الف الگوى مکانیکى قایل به «قابلیت تجزیه پذیرى‏» امرى است که مورد تمثیل واقع مى‏گردد. فرانسیس بیکن و همه آمپریست‏ها شرط اول علم را «تجربه پذیرى‏» مى‏دانند; در این دیدگاه جامعه مجموعه‏اى است از اجزایى که داراى استقلال‏اند که از ترکیب این اجزاى جامعه پدید مى‏آید.
ب اجزاء باید در حالت روابط متقابل intercation باشند;
ج الگو مکانیکى بر عکس الگوى ارگانیستى رشدناپذیر است;
مفهوم الگوى مکانیسمى ناظر به این است که پدیده‏هاى اجتماعى مثل جامعه و دولت، پدیده‏هایى مصنوعى مى‏باشند. اندیشه قرارداد اجتماعى که بخش عمده‏اى از تاریخ نظریات سیاسى را در مى‏گیرد مبتنى بر چنین برداشتى است.

در اینجا بایستى به بیان تفاوتى که بین مدرنیسم و مدرنیزاسیون به معناى تجدد وجود دارد، بپردازیم. نظریه تجدد یکى از الگوهاى مسلط جامعه‏شناسى و علوم سیاسى آمریکا در دهه 50 و 60 است که براى توضیح فراگردهاى شاملى است که جوامع سنتى از طریق آنها به نوسازى و نوگرایى نائل مى‏شوند که قائل شدن به نوگرایى متضمن توسعه نهادهاى مختلفى از جمله احزاب، پارلمان، تصمیم‏گیرى بر اساس مشارکت مردم، افزایش تعداد باسوادان، توسعه شهرنشینى و شاخصهاى مختلف دیگر بود که البته انتقاداتى به نظریه مدرنیزاسیون وارد شد; از جمله اینکه تجدد مبتنى بر توسعه‏اى است که در غرب روى داده و این الگو بر محور تجارب ملل خاصى بنا شده است. در واقع باید بیان کرد که تمام نظریات جدید در جامعه‏شناسى و علوم سیاسى و قدر مشترک و رشته اتصال همه نظریات جدید به ایدئولوژى مدرنیسم و مدرن سازى modernization بر مى‏گردد که مى‏توان به افرادى مثل تالکوت پارسونز، گابریل آلموند، دیویدایستون و کارل دویچ اشاره کرد که از چهرهاى سرشناس نظریات جدید علوم سیاسى در دهه 50 و 60 هستند و نظریات مدرنیستى را مورد نقد و بررسى قرار دارند. در دهه 60 و 70 گروهى به تدریج در علوم سیاسى پیدا شدند که به عنوان نسل دوم نظریه پردازان مدرنیسم یا تجدید نظر طلبان شناخته مى‏شدند، و در واقع این گروه یک نسل انتقالى است از نظریه مدرنیستى، به نظریه پست مدرنیستى به این معنا که نسل تجدید نظر طلبان اصل ضرورت گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن را مى‏پذیرند ولى درباره شیوه گذار و مراحل گذار و مفهوم تجدد و مدرنیسم شبهات و مباحث مختلفى را طرح مى‏کنند و انتقاداتى را بر نسل اول نظریه پردازان مدرنیستى وارد مى‏نمایند.
از کسانى که انتقاداتى را علیه نظریات مدرنیستى و فونکسیونالیستى وارد کردند، نویسنده آمریکایى گاسفلید و آندره گوندر فرانک مى‏باشند; آندره که از نظریه پردازان سرشناس نظریات وابستگى است، مستقیما نظریه جامعه سنتى در مقابل جامعه مدرن را مورد انتقاد قرار داده است.

از دیدگاه معرفت‏شناسى و روش‏شناسى نیز مدرنیسم مورد انتقاد واقع شده است، از جمله مى‏توان به انتقاداتى که به پوزیتویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم وارد شده اشاره کرد. هرگاه براى ریشه یابى انتقاداتى که به مدرنیسم انجامید به قرن‏19 بازگردیم خواهیم دید که دو انتقاد عمده علیه پوزیتیویسم مطرح شده است‏یک دسته انتقاداتى که از جانب مارکس و مارکسیست‏ها مطرح شد و به شکاف میان خود مارکسیستها منتهى شد.
از جمله منتقدان مى‏توان به رایت E. Clin Wright اشاره کرد که در زمینه مباحث دیالکتیکى در نقد روش تحصلى یا پوزیتیویسم مطرح است و از مارکسیستهاى غیرپوزیتویست مى‏توان به نظریات مکتب فرانکفورت در قرن بیستم اشاره کرد. مکتب فرانکفورت Frankfurt school به گروهى از اندیشمندان یهودى علوم اجتماعى کار مى‏کردند و از آلمان مهاجرت کرده بودند اطلاق مى‏شد. از معروف‏ترین چهره‏هاى برجسته این مکتب مى‏توان آدورنو، دبلیوبنیامین، اریک فروم، فرانتس نویمان، هورکهایمر، مارکوزه را ذکر کرد، بعضى از آنها مانند مارکوزه از مهمترین مخالفان پوزیتویسم نه تنها در محدوده مسائل مارکسیستى بلکه در کل علوم اجتماعى در قرن بیستم‏اند; عمده‏ترین مسائل مورد علاقه آنها عبارت بود از:
1 - بسط و گسترش یک تحلیل انتقادى از اقتصادگرایى در مارکسیسم ارتدوکس و رسمى;
2 - بنا نهادن یک معرفت‏شناسى شایسته و نقد سرمایه دارى پیشرفته;
3 - گنجانیدن تحلیل روانشناختى فرویدى در نظریات اجتماعى مارکس;
4 - حمله بر عقلانیت ابزار گرایانه instrumental rationality به عنوان اصل اساسى جامعه سرمایه دارى.


مفهوم پست مدرنیسم

امروزه بعد از فروپاشى اردوگاه کمونیسم حرکت جدیدى علیه آزادى و عقل در جریان است که این دیدگاه، نه تنها در هنر معمارى و ادبیات بلکه به علومى نظیر حقوق، اخلاق، سیاست، جامعه‏شناسى و اقتصاد نیز سرایت کرده است. از لحاظ لغوى Post بیشتر تداوم جریانى را ثابت مى‏کند، و پست مدرنیسم به معناى پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم مى‏باشد. این اصطلاح در زبان فارسى به فرانوگرایى، یا نوگرایى، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و... ترجمه شده است. از اصطلاح پسامدرنیسم در تاریخ ادبیات اسپانیا، پیش از جنگ جهانى اول و در تاریخ ادبى آمریکاى لاتین در سالهاى میان دو جنگ جهانى استفاده شده است.
در واقع پسامدرن بیانگر همان پرسشهاى اصلى مدرنیسم است، با این تفاوت که این بار پرسشها به گونه‏اى آگاهانه مطرح مى‏شود. دیگر اینکه مفهوم پست مدرنیسم را نباید با جامعه فرامدرن و فراصنتعى Post - industrial society خلط کرد. Post - industrial society جامعه فرا صنعتى نخستین بار بوسیله دانیل بل در کتاب او بنام industrial society The comial of Post در سال 1974 براى توصیف تغییرات اقتصادى و اجتماعى اواخر قرن بیستم بسط و گسترش یافت. قبل از بررسى ویژگیهاى جامعه فراصنعتى ابتدا ویژگیهاى یک جامعه صنعتى را بیان مى‏نماییم. ویژگیها و خصلتهاى یک جامعه صنعتى عبارت است از:
1 - بوجود آمدن دولتهاى ملى منسجمى که از تجانس قومى و فرهنگى برخوردارند و در حول فرهنگ و زبان مشترک سازمان یافته‏اند;
2 - تجارتى شدن تولید;
3 - سیطره تولید ماشینى و سازمان یافتن تولید در کارخانه;
4 - شهرى شدن جامعه;
5 - رشد همگانى سواد و تحصیلات;
6 - بکاربستن علم در کلیه عرصه‏هاى زندگى و عقلانى شدن تدریجى حیات اجتماعى;
7 - برخوردار شدن مردم از حق راى و شرکت در انتخابات و نهادى شدن امور و فعالیتهاى سیاسى در حول احزاب سیاسى و جامعه فراصنتعى در اقتصاد بصورت افول تولید کالا و ساخت مصنوعات و جایگزین شدن آن بوسیله خدمات انعکاس یافته است.
از ویژگیهاى جوامع فوق صنعتى، اقتصاد مبتنى بر دانش و کارگران تحصیل کرده مى‏باشد که عنصر اصلى نیروى انسانى است.
همچنین مباحثى را که آلوین تافلر در مورد تحولات تکنولوژیک مطرح کرده است، نباید به عنوان بحثى در پست مدرنیسم تلقى نماییم و معناى پست مدرنیسم را بایستى بیشتر در جریانات فکرى اواخر قرن بیستم جستجو کرد. نه در تحولاتى که از لحاظ تکنولوژیک پیدا شده است که البته مفهوم عامیانه از پست مدرنیسم بعضا منجر به پیدایش چنین تلقیاتى شده است. تافلر معتقد است که جهان سه موج مدرنیزاسیون را طى کرده است و الان در آستانه موج سوم هستیم. کتاب «جابجایى در قدرت‏» او در مورد ساخت قدرت و دولت در موج سوم است; او معتقد است تضادهاى جهان معاصر ناشى از تضادهاى سه گانه موج نوسازى است و تلاش کشورها براى توسعه چیزى نیست، جز گذار از یک موج به موج دیگر. پس بحث تافلر بحث مدرنیستى است نه پست مدرنیستى.


ویژگیها و خصوصیات پست مدرنیسم

در رابطه با اینکه پست مدرنیسم چه مشخصات و ویژگیهایى دارد توافقى وجود ندارد. براى نمونه لیوتار معتقد است پست مدرن، عصر تشکیک یا مردن تعاریف منطقى است و این تشکیک بطور حتم از پیشرفت علوم حاصل شده است. براى مثال لیوتار مطرح مى‏کند که توجه به موسیقى راک، تماشاى برنامه‏هاى غربى، خوردن غذاى مک دونالد، جورابهاى ژاپنى، لباسهاى هنگ‏کنگى، بازیهاى تلویزیونى را مى‏توان در فرهنگ معاصر بیان نمود. به طور خلاصه مى‏توان نظریات و اندیشه سیاسى لیوتار را این گونه خلاصه نمود.

1 - به پایان رسیدن عصر ساختن تئورى یا تئوریهاى کلان در باب سیاست و جامعه.
2 - عدم دسترسى به یک تئورى مطلق گراى اخلاقى و ارزشى;
3 - شکاکیت اخلاقى moral skepticism نهایتا به یک جهان اعتبارى و اعتبارگرایى ختم خواهد شد;
4 - اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصى و شخصى کردن معنا;
و یا جمسون معتقد است عوامل پیدایش پست مدرن عبارتند از:
1 - از بین رفتن عمق و ضعفهاى نگرشى نسبت‏به تاریخ
2 - خمود عاطفى که در عصر پست مدرن اتفاق افتاد.
ترى ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتى از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسى مى‏داند.
باید توجه داشت زمینه‏هایى که واژه پست مدرنیسم بکار رفته بسیار چشمگیر و در خور توجه است که مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - موزیک استاک هازن، هالى وى، لورى آندرسن و تردیسى
2 - هنر ماخ، راوشن برگ و باسیلنز
3 - رمان بارث، بالارد و داکترو
4 - فیلم [فیلمهاى The wdding , wenther by و [ Body Heat
5 - عکاسى شرمان، لوین، پرنیس
6 - معمارى خبگز، بولین
7 - ادبیات اسپانوس، حسن، فیلور
8 - فلسفه لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتى
9 - انسان‏شناسى کلیفورد، مارکوز و تایلر
10 - جامعه‏شناسى دنزین
11 - جغرافى soja
شاید بتوان بطور فهرست وار ویژگیها و خصوصیات ذیل را براى پست مدرنیسم بیان نمود:
1 - در روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى;
2 - نفى دولت‏به عنوان سمبل هویت ملى
3 - نفى ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها; به عنوان کانالهاى یگانگى و تصورات جمعى
4 - ترفیع و ترویج نسبى بودن اخلاقیات
5 - مخالفت‏با قدرت یا بى اساسى دولت متمرکز
6 - مخالفت‏با رشد اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست
7 - مخالفت‏با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
8 - مخالفت‏با نژاد پرستى
9 - مخالفت‏با نظارت بوروکراتیک بر تولید
10 - زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع;
11 - شک نسبت‏به عقل انسان و رد عقلگرایى و طغیان همه جانبه علیه روشنگرى
12 - مخالف برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان
13 - به رسمیت‏شناختن نسبیت گرایى relativism
14 - اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه دارى
15 - اعلام ورود به یک دوره جدید فراتاریخى; از نقطه نظر شناخت‏شناسى نگاه پست مدرنیستها نگاهى هرمنوتیک و تفهمى است. یکى از برجسته‏گان این تفکر هانس گئورگ گادامرا مى‏باشد که نظریات خود را در کتاب حقیقت و روش warheit and Methode بیان نموده است او قصد دارد; با استفاده از هستى‏شناسى هیدگرى بار دیگر پرسش علوم انسانى را مطرح سازد. او فاصله گذارى بیگانه ساز Alienating distanciation را پیشفرض اصلى علوم انسانى مى‏داند. این فاصله گذارى ذهنیت جدید بر اساس تقابل ذهن و غین یا سوبژه و اوبژه قرار دارد; او بحث فاصله گذارى را در سه قلمرو زیبایى‏شناسى، تاریخى و زبان بسط مى‏دهد. بطور کلى فلسفه گادامر معرف ترکیب دو جریان یا دو حرکت است که ما آنها را تحت عنوان حرکت از هرمنوتیک خاص Regional به هرمنوتیک عام General و حرکت از معرفت‏شناسى علوم انسانى به هستى‏شناسى توصیف مى‏کنیم. اگر در بحث مدرنیسم، پوزیتیویسم را به عنوان متولوژى مدرنیسم بیان کنیم شاید بتوان رویکرد هرمنوتیک را در مقابل پوزیتیویسم به عنوان متدولوژى پست مدرنیسم مطرح کنیم. البته رویکرد هرمنوتیک تاریخى طولانى دارد و ریشه در مسائلى دارد که با تفاسیر انجیلى ارتباط داشته‏اند و مى‏توان این موضوع را در آثار کسانى همچون دبلیودلتاى و ویندلباند windelband و کارل مانهایم و یا ریکرت Richert مشاهده کرد. بطور کلى تحقیق تفسیرى یا تاویل متن بخشى از انتقاداتى است که از پوزیتیویسم در جامعه‏شناسى صورت گرفته است.


پست مدرنیسم و جامعه‏ شناسى

اصطلاحات مدرنیته modernity و پست مدرنیسم در دهه 1980 با مناظره هابرماس و فوکووارد جامعه‏شناسى شد. این اصطلاح در اواخر دهه 1970 وارد جامعه‏شناسى فرانسه شد و مورد پذیرش کسانى همچون کریستوا kristeva و لیوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدایى یا شالوده زدایى فراساخت گرایى Post - industrial society دریدا قرار گرفت. پست مدرنیسم فرا تشریح‏ها یا فراروایتهاى Meta narrative مدرنیسم از قبیل علم Science دین , religion فلسفه و اومانیسم humanism سوسیالیسم و آزادى زنان Femenism را مورد انتقاد قرار مى‏دهد و ایده توسعه تاریخى historical Development مدرنیست‏ها را رد مى‏نمایند.
و مابعد ساخت گرایى post structuralism و پست مدرنیسم قائل شد. شاید به جرات بتوان گفت که بسیارى مدرنیسم همکارى داشته‏اند. یک وجه تشابه ساخت گرایى، ما بعد ساخت گرایى و مابعد مدرنیسم توجه آنها به زبان است که جملگى ریشه در زبان‏شناسى بخصوص ایده‏هاى دو سو سور دارند به عنوان نمونه لیوتار معتقد است که «شناخت علمى نوعى گفتگو است‏» و بطور خلاصه آنها معتقدند که «زبان ضرورتا امروزه مرکز توجه تمامى دانسته‏ها، کنشها و زندگى است‏»، یکى از کسانى که آثارش هم جنبه‏هاى ساخت گرایى و هم ما بعد ساخت گرایى و هم پست مدرنیستى داشته است، میشل فوکو جامعه شناس فرانسوى 1984-1962 مى‏باشد. میشل فوکو از افراد مختلفى تاثیر پذیرفته است. مثلا از عقلانیت ماکس وبر، ایده‏هاى مارکسیستى، روش هرمنوتیک، ساخت گرایى و همچنین از ینچه تاثیر پذیرفته است. البته باید توجه داشت که ساخت گرایى نیز مورد انتقاد قرار گرفت و باعث‏شد نظریات ضد ساخت گرایى Anti - Structuralism نیز وارد جامعه‏شناسى شود و در این ارتباط مى‏توان به جامعه‏شناسى هستى شناسانه Existential Sociology و نظریه سیستمها در برابر ساخت گرایى اشاره کرد.


انتقاد از پست مدرنیسم

در سال 1975 یکى از روزنامه‏هاى آمریکا مطلبى تحت عنوان اینکه پست مدرنیسم مرده است , deadPost - modernism is منتشر نمود و روزنامه‏اى دیگر نوشت که اکنون پست - پست مدرنیسم Post - Post modernism موضوعیت دارد و مساله اصلى مى‏باشد. تا کنون انتقادات فراوانى به پست مدرنیسم صورت گرفته است که از مهمترین آنها مى‏توان به انتقادهاى یورگن هابرماس اشاره کرد. هابرماس در سال 1981 حملات سختى را به پست و تئورى شان را نیز تئورى ماقبل مدرن Premodern خواند. او حملات خود را متوجه طرفداران فرامدرنیته بخصوص لیوتار و فوکو نمود; البته انتقادات هابرماس فقط متوجه پست مدرنیست‏ها نیست. او همچنین مناظراتى با کارل پوپروهانس آلبرت درباره پوزیتیویسم و با نیکلاس لوهمان درباره نظریه سیستم‏ها و با هانس گئورگ گادامر درباره هرمنوتیک و با کارل آتوآپل درباره اخلاق داشته است. هابرماس یکى از کسانى است که دلبستگى شدیدى به پروژه مدرنیته داشته و نمى‏خواهد آنرا کنار بگذارد، او حملات سختى را به روشنفکران فرانس دارد و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنیته معرفى مى‏نماید. او میشل فوکو را ضد عقلگرا irrationalist و بادریلارد را محافظه کار نو neo - conservatism معرفى مى‏نماید. علاوه بر انتقادات هابرماس از پست مدرنیسم، پاسخهاى دیگرى نیز از جانب محافظه کاران communitarian و نئوکانتى‏هایى از قبیل راولز Rowls و پیروانش نیز علیه حمله پست مدرنیستها به ارزشهاى لیبرال وجود دارد. راولز معتقد است ما مى‏توانیم و مى‏باید بطور عقلانى از ارزشهایمان دفاع کنیم، یعنى ارزشهایى همانند حقوق بشر و دموکراسى. محافظه کاران نیز مى‏گویند ما باید از ارزشهایمان دفاع کنیم و باید هر چه بیشتر مجذوب سنتهایمان شده و به تاریخ گذشته رجوع کنیم.


منابع و ماخذ





1 - احمدى، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادى، تهران; نشر مرکز،1373
2 - احمدى، بابک، ساختر و تاویل متن، 2 جلد، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم اسفند 1372
3 - ریترز، جورج، نظریه‏هاى جامعه‏ شناسى، ترجمه احمد رضا غروى راد، تهران: انتشارات ماجد،1373
4 - کورنز هوى، دیوید، حلقه انتقادى، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات گیل و با همکارى انتشارات روشنگران، 1371
5 - جنگز، چارلز، پست مدرنیسم چیست؟ ترجمه فرهاد مرتضایى، تهران: نشر مرندیز
6 - رورتى، ریچارد، اختلاف هابرماس و لیوتار در باب وضع پست مدرن، ترجمه مهدى قوام صفرى، نامه فرهنگ، سال پنجم، شماره 18، تابستان 1374، ص 62.
7 - داورى، رضا، پست مدرن، دوران فترت، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى‏1373، ص 11.
8 - لاریجانى، محمد جواد، از مدرنیسم تا فرامدرنیسم، مجلس و پژوهش، شماره پنجم، سال اول، آذروى 1372، ص‏33.
9 - دریابندرى، نجف، پست مدرنیزم در یک زمان، دنیاى سخن، خرداد و تیر 1374، شماره 64، ص 20.
10 - عضدانلو، حمید، مناظره مدرنیته و فرامدرنیته در زمینه مفاهیم، ماهنامه سیاسى - اقتصادى، شماره 84-83، ص‏23.
11 - عضدانلو، حمید، کانت، مدرنیته و فرامدرنیته، ماهنامه سیاسى - اقتصادى، شماره 80-79، ص‏23.
12 - عضدانلو، حمید، تفکر انتقادى چیست؟ اطلاعات سیاسى - اقتصادى، شماره 74-73، ص 51.
13 - بشیریه، حسین، هابرماس: نگرش انتقادى و نظریه تکاملى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، شماره 74-73، ص 8
14 - گیدنز، آنتونى، مدرنیته و هویت فردى، ترجمه امیر قاسمى، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى‏1373، ص 54.
15 - گنون، رنه، بحراى دنیاى متجدد، کلمه دانشجو، شماره 8 و9، ص‏86.
16 - نامه فرهنگى شریف، مدرنیسم و توسعه، نامه دوم و سوم، تابستان و زمستان‏73، ص‏6.
17 - احمد، اکبر، دیوشرور: رسانه‏ها در مقام آموزگار عصر ما، ترجمه سیما ذوالغقارى، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 111
18 - تسون، فرناندو، اعاده حیثیت از دمکراسى: چالش عصر ما بعد مدرن، ترجمه علیرضا حسین پور، دانش سیاسى، پیش شماره سوم، بهمن و اسفند 1372.
19 - روجر، ریشه‏هاى شورش پست مدرن در چیاپاس، مجله آدینه، شماره 104، ص 54.
20 - حداد عادل، غلامعلى، سکولاریسم، ویژگى مکاتب غربى، ویژه‏نامه‏27 آذر، ص 24.
21 - نظرى، حمید رضا، نظرى بر سکولاریسم، مجله 15 خرداد، شماره 10
22 - نکاتى پیرامون سکولاریسم، مجله کیان، شماره‏26، ص‏16.
23 - مدخل الى ما بعد الحداثه، احمد حسان، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 202
24 - ریکور، پل، رسالت هرمنوتیک، ترجمه مراد فرهاد پور، یوسف اباذرى، فرهنگ کتاب چهام و پنجم، بهار و پاییز 1368، ص‏263 تا ص

V E S T A
08-03-2014, 20:22
آبستراکسیون (obstruction) (برابر فرهنگستان زبان: نصاب‌شکنی) عدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رأی‌گیری، به قصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب یک لایحه یا طرح است. در سیاست، استفادهٔ سامانمند از عدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان در هنگام رأی‌گیری به عنوان یک حربه به کار گرفته می‌شود.


معنای لغوی 'آبستراکسیون، مانع شدن است و به عمل یا کوشش اقلیتی از نمایندگان پارلمان برای جلوگیری از اخذ تصمیم و تصویب قانون، با استفاده از ابزار قانونی را می‌گویند که این جلوگیری می‌تواند با استفاده از ارایه نطقهای پیاپی، طرح موارد وقتگیرنده در زمان رای گیری وخروج از صحن مجلس برای از اکثریت انداختن مجلس و لغو دستور یا لایحه مورد بحث صورت می‌گیرد.


در معنای وسیع‌تر، نصاب‌شکنی یا آبستراکسیون به مجموعه اقداماتی گفته می‌شود که گروهی از نمایندگان مجلس یا پارلمان یک کشور برای جلوگیری از تصویب یا نهایی شدن یک تصمیم و قانون در نشست رسمی نمایندگان در پیش می‌گیرند. ترک نشست علنی مجلس و در نتیجه نرسیدن تعداد نمایندگان حاضر به حد نصاب قانونی برای برگزاری نشست از جمله این اقدامات است.

نمونه:

پانزدهم آبان ۱۳۵۹: ۲۷ نفر از نمایندگان فراکسیون نانوشته جوانان مجلس در یک هماهنگی دقایقی قبل از رأی‌گیری مجلس که دربارهٔ پیمان‌نامه الجزایر بود، مجلس را ترک کردند. با این آبستراکسیون که برای نخستین بار واقع شد، مجلس از اکثریت افتاد و هنگام ظهر همان روز طبق آیین‌نامه ختم جلسه علنی اعلام و ادامه بررسی بیانیه الجزایر به جلسه علنی بعد در هفته آینده موکول شد. بدین ترتیب رویاهای آقای کارتر محقق نشد و او از معدود روسای جمهور ایالات متحده آمریکا بود که تنها توانست برای یک دوره رئیس‌جمهور باشد.



"ویکی پدیا"

بانو . ./
30-04-2014, 09:20
.




یکه سالاری [ Autocracy ]


یکه‌سالاری یا اُتُوکراسی گونه‌ای از روش‌های حکومتی اقتدارگرا است که در آن، تفوق آشکار فرمانروا بر راس سلسله مراتب اداری وجود دارد، قوانین یا سنتهایی که بر قدرت رهبری محدودیتی ایجاد کنند، نامحدود بودن قدرت فرمانروا (اتوکرات) در عمل. پایه یکه‌سالاری می‌تواند بر وفادری و یا ترس شهروندان از کیفر دیدن از یکه‌سالار استوار باشد.

فرد یکه‌سالار ممکن است قدرت خود را بر اساس قراردادها و یا سنتهای اجتماعی به دست آورده باشد که در این صورت اتوکراسی مشروع است و یا آن را به زور به دست آورده باشد که در این صورت دیکتاتوری است. سلطنت‌های مطلقه از انواع یکه‌سالاری‌ها هستند.



ویکی پدیا




.

بانو . ./
02-05-2014, 12:29
.


ميليتاريسم [ Militarism ]


به معناي ارتش سالاري مي باشد. به چهار حالت در سازمان ارتش مانند جنگجويي ، سروري ارتش بر دستگاه دولت ، بزرگداشت سپاهگيري و بسيج كشور براي هدف هاي نظامي را ارتش سالاري گويند

نظامی‌گری یا میلیتاریسم یک ایدئولوژی است که معتقد است توان ارتشی سرچشمه و منبع همه امنیت‌هاست. نظامی‌گری در ملایم‌ترین شکل خود به این گزاره باور دارد که «آشتی از راه توانمندی نظامی» میسر می‌شود و آمادگی نظامی بهترین یا تنها راه دستیابی به صلح است.

یکی از راه‌های اندازه‌گیری نظامی‌گری، درصد درآمد سرانه هزینه‌شدهٔ کشورها در زمینه نظامی است. در سال ۲۰۰۱ کره شمالی بالاترین درصد هزینه نظامی یعنی ۳۱٫۳٪ از درآمد سرانه خود را داشت. پس از آن آنگولا با ۲۲٪ در سال ۱۹۹۹)، اریتره با (۱۹٫۸٪ در سال ۲۰۰۱)، عربستان سعودی با (۱۳٪ در سال ۲۰۰۰)، اتیوپی (۱۲٫۶٪ در سال ۲۰۰۱)، عمان (۱۲٫۲٪ در سال ۲۰۰۲)، قطر (۱۰٪ در سال ۲۰۰۰ - ۲۰۰۱)، اسرائیل (۸٫۷۵٪ در سال ۲۰۰۲)، اردن (۸٫۶٪ در سال ۲۰۰۱) و مالدیو (۸٫۶٪ در سال ۲۰۰۱) قرار داشتند.


ویکی پدیا



.




.

بانو . ./
03-05-2014, 13:01
.

دوک


دوک واژه‌ایست فرانسوی که به فارسی در آمده است. دوک لقبی است که در روزگار پیشین در اروپا به مردان اشرافی که پس از شاهزادگان جای می‌گرفتند گفته می‌شد. دوکها بیشتر دوکنشین‌هایی را در دست داشتند.

به همسر یک دوک یا بانویی که بر یک دوک‌نشین فرمانروایی دارد «دوشس» گفته می‌شود.


ویکی پدیا



.

بانو . ./
22-05-2014, 19:08
.



فن‌سالاری

فن‌سالاری (به انگلیسی: Technocracy)،[۱] در اصطلاح به حکومت تکنیک اطلاق شده است که در آن نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید بوسیلهٔ صاحبان فن اداره شود. به دیگر سخن فن‌سالاری به مفهوم هواداری از رهبری ارباب فن است که بر ماشینیسم و دانش فنی و مهارت‌های فناورانه تکیه دارد و همان‌ها یعنی مهندسان، دانشمندان و تکنوکرات‌ها باید فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی را رهبری کنند.

نهضتی بنام فن‌سالاری در سال ۱۹۳۲ در آمریکا بوجود آمد که مرکز آن دانشگاه کلمبیا بود. در بحبوحهٔ بحران بزرگ اقتصادی آمریکا که اقتصاددانان و سیاست‌مداران از غلبهٔ بر آن عاجز بودند گمان می‌رفت که شاید مهندسان و فن سالاران قادر به مهار آن باشند. در واقع این نهضت واکنش رکود بزرگ بود. از آن پس حکومت ارباب فن هوادار چندانی نیافت و این عقیده رایج شد که مغزها و دست‌های تکنوکرات‌ها هر اندازه که خوب چرخ‌های فناوری جدید را بچرخاند دلیل آن نیست که بتواند چرخ‌های حکومت را هم به خوبی به گردش در آورند. به ویژه که در عصر ما فناوری خود به سبب داشتن عارضه‌های منفی مورد انتقاد و نکوهش برخی از متفکران اجتماعی قرار گرفته‌است.

اصطلاح تکنوکراسی یا فن سالاری در سال ۱۹۱۹ توسط ویلیام هنری اسمیت، نویسنده آمریکایی، ساخته شد و با ساخت آن پیشنهاد "حکومت فنکاران" را نیز ارائه کرد. هواداران فنسالاری پس از جنگ جهانی اول به مطالعه وضع اقتصادی ایالات متحده آمریکا پرداختند و یکی از ایشان به نام هووراد اسکات با نوشتن کتاب "مهندسان و سیستم قیمت" اصطلاح تکنوکراسی را رواج داد. اسکات بر آن بود که سیستم اقتصاد کنونی، که بر اساس سیستم قیمتها قرار دارد، کهنه شده است، زیرا با سیستم قیمتها جامعه هر چه بیشتر وامدار می‌شود و در نتیجه قدرت خرید از پیشرفتهای فنی واپس می‌ماند و این واپس ماندگی نتایج گرانی برای قیمتها و ثبات اجتماعی دارد. از اینرو به نظر آنان باید واحد تازه‌ای برای سنجش ارزش در کار آید که اساس آن قوانین ثابت فیزیکی باشد. این واحد به نظر او "انرژی تولید" است. در این صورت حکومت به دست فن شناسان خواهد افتاد. این اصطلاح در دهه ۱۹۶۰ در فرانسه گسترش یافت و فرانسویان آنرا ادامه نظریات فیلسوف فرانسوی سن-سیمون می‌دانستند.


ویکی پدیا



.

V E S T A
24-07-2014, 16:44
اخلاق دولتداری(Ethics of statecraft) تامین امنیت ملی وبقای دولت مسوولیت اساسی دولتداری و دکترین مرکزی واقعگرایی کلاسیک میباشد. دولت برای زندگی خوب شهروندان ضروری پنداشته میشود. دولت حامی قلمرو، جمعیت و شیوه متمایز و با ارزش زندگی آن دانسته میشود. منافع ملی محک نهایی قضاوت بر سیاست خارجی میباشد.


اقتصادسیاسی بین المللی(International political Economy, IPE) ثروت و فقر را در عرصه بین المللی مطالعه مینماید. یعنی که در سیستم بین المللی که ؟ چه؟ را بدست می آورد.هرگاه اقتصاد عبارت از تلاش برای دستیابی به ثروت باشد و سیاست تلاش برای دستیابی به قدرت، این دو به شیوه های پیچیده بهم مرتبط اند. این رابطه متقابل بین سیاست و اقتصاد، مارکیت و دولتها در عرصه بین المللی، هسته اساسی افتصاد سیاسی بین المللی را میسازد.


امپریالیزم(Imperialism) کاربرد قدرت بوسیله یک هویت سیاسی به هدف توسعه ی ارضی و نفوذ اقتصادی فراتر از مرزهای رسمی آن میباشد. قسمت زیاد تاریخ را توسعه امپراتوریها و مرگ آنها تشکیل میدهند: امپراتوری روم، امپراتوری مغول، امپراتوری بریتانیا و امپراتوری عثمانیه مثالهای آن اند. آخرین امپراتوریهای بزرگ ( به استثنای احتمالآ امپراتوری چینایی) پس ا ز جنگ جهانی دوم از میان رفت.


امتعه عامه (public goods) اشیایی را که دیگران از دسترسی به آن نتوانند منع گردند متاع عامه مینامند. مثالها: هوای که ما تنفس مینماییم، جاده، سرک و پیاده رو. عناصر یک اقتصاد جهانی لیبرال مانند سیستم اسعاری برای پرداخت های بین المللی، امکان تجارت در یک بازار آزاد مثالهای دیگر اند. امتعه عامه زمانی که تولید گردید برای استفاده همه باز میباشد.




منبع: Introduction to International Relations: Theories and Approaches.Jackson R. George S.(2007
(نشریه آموزشی و اطلاعاتی Guzaar)

V E S T A
30-07-2014, 20:55
امنیت ملی(national security) پالیسیهای اتخاذ شده و اقدامات رویدست گرفته شده برای مقابله با تهدید های بالقوه و بالفعل خارجی و داخلی و تامین مصونیت شهروندان امنیت ملی را میسازند. این یکی از مسوولیتهای بنیادی دولتها در برابر شهروندان آنها میباشد. قبل از ظهور دولتها و سیستم دولتی امنیت بوسیله فامیل، قوم و جنگ سالاران یا ساختارهای دیگر محلی تامین میگردید.


انتخاب عقلی (Rational Choice theory) تئوری انتخاب عقلی مدل ساده ای است که بوسیله اقتصاد نیو-کلاسیک عرضه میشود. اقتصاد دانان مدعی اند این تئوری میتواند در هر عرصه دیگر فعالیت انسانی به کار برده شود. این تئوری از فرد آغاز مینماید و باور دارد هر آنچه در جهان اجتماعی به شمول روابط بین المللی رخ میدهد میتواند بوسیله گزینش های فردی توضیح گردد. آنچه را دولتها یا سازمانها آنجام میدهند نیزمیتوان از طریق انتخاب های انجام شده بوسیله افراد توضیح کرد. این دید را اندویدوالیزم میتدولوژیک (methodological individualism) مینامند. این تئوری معتقد است که بازیگران منفرد، محاسبه شده عمل میکنند و خود نفعجو اند. و قتی افراد عاقلانه و به نفع خویشتن عمل مینمایند نتیجه کلی برای دولتها و سیستمها بهترین نتیجه ممکن میباشد.


انقلابگرایی (Revolutionism) یکی از سه فلسفه ( واقعگرایی، عقلگرایی و انقلابگرایی) که دیالوگ میان آنها به قول وایت برای درک سالم روابط بین المللی ضروری میباشد. انقلابگرایان مانند کانت و مارکس همبستگیگیرا اند که به " وحدت اخلاقی" بشریت بدون درنظر داشت دولتها معتقد اند. انقلابگرایان در مقایسه با عقلگرایان و واقعگرایان در رابطه با ماهیت انسان بیشتر خوشبین اند. آنها دستیابی به کمال انسانی را ممکن میدانند.




منبع: Introduction to International Relations: Theories and Approaches.Jackson R. George S.(2007
(نشریه آموزشی و اطلاعاتی Guzaar)

V E S T A
03-10-2014, 22:14
انقلابگرایی سخت Hard revolutionism بیانی از انقلابگرایی میباشدکه به نابودی خشونت آمیز سیستم یا جامعه دولتهای دارای حاکمیت و تعویض آن با نظم جدید بین المللی بر اساس ایدیولوژی جهانی معتقد است. لینن مثال انقلابی سخت است.

انقلابگرایی نرمsoft revolutionism بیانی از انقلابگرایی که خواهان از میان رفتن سیستم دولتی موجود از راه انقلاب صلح آمیز افکار میباشد. ایمانویل کانت، موهنداس گاندی ، پسیفیستان مسیحی و هیومانیستان سیکولر مثالهای این دسته انقلابیون اند.


برخورد ادراکی cognitive approach بر خلاف برخورد بیروکر اتیک و دیگر برخوردهای سوسیولوژیک ، این برخورد بر تصمیمگیرنده منفرد توجه دارد وبا توجه به جهات خاص روانی آن.

برخورد سنتی به سیاست خارجی classical approach to foreign policy مدافعان عمده این برخورد عبارت اند از ماکیاویلی، هوگو گریتیوس و هنری کسینجر. برخورد سنتی - با توجه به پالیسی های خارجی تاریخی یک کشور معیین - بر خلاف تیوری ها و توضیحات سیستمیک که بوسیله برخوردهای تحلیلی و علمی به سیاست خارجی ارایه میگردند، ماهیت سیاست خارجی را در عمل مورد ارزیابی قرار میدهد.



منبع: Introduction to International Relations: Theories and Approaches.Jackson R. George S.(2007
(نشریه آموزشی و اطلاعاتی Guzaar)