PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : حافظ



صفحه ها : 1 [2]

ماکالو
02-02-2014, 01:18
دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم


اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم


یاد باد آن کوبه قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم


چو سر آمد دولت شبهای وصل

بگذرد ایام هجران نیزهم


هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم


عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است

وآصف ملک سلیمان نیز هم






فرستاده شده از LG-P713ِ من با Tapatalk

Atghia
12-09-2014, 18:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود // تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود



رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی // جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود



جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست// و آتش چهره بدین کار برافروخته بود



گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم// که نهانش نظری با من دلسوخته بود



کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل// در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود



دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت// الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود



یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد// آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود



گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ // یا رب این قدر شناسی ز که آموخته بود

PLAΨMID
25-09-2014, 23:41
سلام
لطفا در مورد این بیت توضیح بفرمایید :
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
"" دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد -------------------- سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد""
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
میشه لطفا توضیح بفرمایید که منظور شاعر مذمت تنهایی بوده یا نه واگر اینطوره پس چرا دل رو به "خو کردن به تنهایی" در مصرع اول امر میکنه ؟
با تشکر . . . .

Йeda
26-09-2014, 00:35
سلام
لطفا در مورد این بیت توضیح بفرمایید :
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
"" دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد -------------------- سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد""
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
میشه لطفا توضیح بفرمایید که منظور شاعر مذمت تنهایی بوده یا نه واگر اینطوره پس چرا دل رو به "خو کردن به تنهایی" در مصرع اول امر میکنه ؟
با تشکر . . . .

سلام

در واقع نوشتارش این گونه ست:

دلا خو کن به تنهایی، که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد

۱)
چون حافظ رو شاعر معرفت می‌شناسند برخی تنهایی رو به خدا نسبت می‌دهند
و منظور از تن ها، انسان‌ها هستند و میگه بهتره به خدا رجوع کرد تا خلقش.

یعنی حافظ انسان رو به تنهایی، یعنی رو آوردن به خدا تشویق می‌کند.

۲)
ولی اگر خصلت عارفانه حافظ و حالت عرفانی شعر رو در نظر نگیریم میشه گفت
به خاطر خصلت‌های پلید انسانی، انسان رو به تنها شدن و دوری از انسان‌های دیگه سوق میده.

که در کل توضیح اول درخورتر به نظر می‌رسه.

shi.irani
19-12-2014, 13:27
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست



پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست


نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست


سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست


عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست


برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست


آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده مست


خنده جام می و زلف گره گیر نگار

ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

shi.irani
24-12-2014, 20:05
کسی به خودش نگیره برای هیج کسی نیست...برای دل خودمه

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد


حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد


دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد


گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد


صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد


چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد


سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری

که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد


غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ

به یادگار نسیم صبا نگه دارد