Ali_k
22-05-2005, 12:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو دو- سه روزی که با منصور پلکیدم تازه فهمیدم که چرا اینقدر دوست و رفیق زیاد داره و چرا همش تو ماشین تلفنش رو جواب می ده چون همش پای فرمونه. زودترین ساعتی که همدیگرو می دیدیم 11 صبح بود و دیرترین وقتی که خداحافظی می کردیم 7 صبح که ويديوی می خوامت رو تحويل تلويزيون داد.
اول از آخر
ساعت شش و پانزده دقیقه صبح دوشنبه، نهم ماه می منصور دم در ساختمان شبکه طپش از ماشینش پیاده شد و فهمید که در ورودیه ساختمان، صندوق پست نداره که نسخه اول ویدیوش رو( که از عصر روز قبل تا همون صبح داشت روش کار می کرد) بندازه داخل. چون قرار بود اون روز صبح از تلویزیون پخش بشه.
منصور هم مثل سامسون لای دو لنگه در شیشه ای رو( د رحالی که گردنش سرخ شده بود) از هم باز کرد و قبل از اینکه زنگ خطر صداش بلند شه، پاکت زرد رنگ که روش نوشته بود: "حاوی ویدیوی می خوامت منصور، برسد به دست علیرضا امیرقاسمی تلویزیون طپش" رو پرت کرد داخل ساختمان.
بعد خواب آلود در حالی که یواش یواش ترافیک صبح لس آنجلس داشت سرعت رو کم می کرد،
منو رسوند هتل و در حالی که چشمهاش پیلی پیلی می رفت، رفت خونه اش بخوابه. ساعت 7 صبح شده بود.
جاده فریاد می زنه بخواااااااااب
موقع رانندگی بین تلویزیون و خانه ( بعد از اینکه ویدیو رو از لای در انداختیم )، برای اینکه منصور پای فرمون خوابش نبره، زدم زیر آواز. بعد از دو دقیقه گفت: "همین جا ترمز می زنم ، پرتت می کنم پائین".
تکنیک بعدی: بحث سیاسی! متاسفانه این تیر هم به سنگ خورد! اون موقع صبح، فکرهامون کار نمی کرد و هردومون فوری با دو جمله به تفاهم می رسیدیم! بحث سیاسی بعد از 45 ثانیه خاتمه پیدا کرد و چشمهامون دوباره شروع کرد پیلی پیلی رفتن. من پشت داشبورد منصور پشت فرمون.
آخرین تکنیک! وقتی که دیگه به هیچ سراطی مستقیم نشدیم رفتیم سراغ تعریف ماجراهای عاشقانه.
فقط تا سر بحث باز شد و خواب پرید ساعت 7 شده بود و رسیدیم دم در هتل.. . . پیاده . . . لالا.
حالا خاطرات جسته گریخته از ماشین سواری با منصور.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1- آدرس خطرناک
روز اول، ملاقات طرفهای ظهر انجام شد و منصور منو از دم هتل برداشت. بعد از چاق سلامتی فوری تلفن شروع کرد زنگ زدن. گرفتن آدرس از پای تلفن، اون هم موقع رانندگی یکی از کرامات منصوره.
دست چپ: گوشی تلفن.
انگشت اشاره و شصت دست راست: خودکار!
مچ دست راست روی کاغذ یادداشت !
زانوی چپ :هدایت فرمان !
تقسیم زمانی : یک ثانیه نگاه به جاده دو ثانیه نگاه به کاغذ وهر ده ثانیه نگاه به پلیس راهنمائی، همه از پشت یک عینک سیاه!
شبیه این اتفاق در طول یکساعت سه بار اتفاق افتاد. منکه زهره ام ترکید تا منصور به مقصدش رسید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2- خوردن ناهار
معمولا ساعت ناهار با عصرونه یکیه. موقع پول دادن هم دعوا نمی شه. منصور گفت: " من خودم می گم کی نوبت تو می شه". ولی نود درصد وقتها صورتحساب با امضای منصورپرداخت می شه چه با دوست چه با دشمن.
- ویدیوی آهنگ میخوامت
سابقه نداشت که یک آهنگ رو در یک ساعت صد بار بشنوم. بعد از اینکه پای تدوین ویدیوی " می خوامت" منصور نشستم، این بلا سرم اومد و شدیدا هم به خودم فشار آوردم که از اون آهنگ تنفر پیدا نکنم.
البته بعد از اینکه سه شب متوالی و هر شب 7 تا 8 ساعت این اتفاق تکرار شد دیگه به کل واکسینه شدم ! دیگه هر آهنگی رو صد بار هم بشنوم فرق نمیکنه. ناخودآگاه از این گوش میاد، از اون گوش می ره!
خاطره تدوین و صحنه بندیه این ویدیو یکی از خاطراتی خواهد بود که تا جان در بدن دارم فراموش نخواهم کرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- کوجی و منصور
نکات ترسناک: اخم منصور و توضیحات علمی کوجی.
ترکیب ترسناک: تلفن موبایل هر دو.
اون ترکیباتی که ازشون اسم بردم موجب می شد کولر روشن خاموش بشه و یخچال باز و بسته بشه و تو کار تاخیر بیافته. ولی کار کردن کوجی و منصور با هم واقعا دیدن داره. برخوردشون و جوری که باهم کار می کنن بی نهایت سرگرم کننده است.
گاهی وقتها انگار که پشت نیمکت دبیرستان نشستن و دارن شیطنت می کنن. گاهی انگار دارن یک
هواپیما و مسافرانش رو از سقوط نجات می دن و گاهی انگار دنیا به آخر رسیده ولی نه در بهشت بازه و نه جهنم.( یعنی بلاتکلیفی)
موقعی که داشتن با نگاه به دو تلویزیون و عقب و جلو کردن صحنه ها و میزون کردنش با آهنگ کار می کردن من حدود هفت تا کاست ویدیو روی میزشون دیدم که همه شون مال صحنه های مختلف ویدیو بود.
منصور: " می دونم که خیلی ها ترکیب موسیقی شیش و هشت و فیلم وسترن رو یک ترکیب غریب می دونن، عقیده شون برای من محترمه . باید این رو درنظر بگیرن که این طرحی بوده که درباره اش فکر شده و تشخیص دادیم که این ترکیب جدید و نوهستش و با اون آهنگ جور در می یاد.
هدف کوجی این بود که تمام صحنه های خاطره انگیز فیلمهای وسترن رو در ویدیو جا بده. دوئل و مچ انداختن و سوارکاری و بانک زدن و . . .
اینی که دارین در قسمت تدوین می بینین صحنه های مختلفیه که همه درباره اش فکر شده و سکانسهائیه که درباره اش تصمیم گرفتیم و بعد فیلمبرداریش کردیم "
خوشبختانه من بیشتر قسمتهای کوتاه نشده صحنه ها رو دیدم ." رقص بین اسبها"، " مچ اندازی"، رقص دسته جمعی بالای میز" تیراندازی و . . . بارها یک صحنه رو گرفتن و یا از کوره دررفتن و درنهایت ثانیه هائی رو از این ساعتها جدا کردن که رد خور نداره.
منصور:" تو ادیت ( تدوین و کوتاه کردن فیلم ) می شه یک فیلم رو خراب کرد یا زنده کرد".
-------
منبع: بي بي سي پرژن
تو دو- سه روزی که با منصور پلکیدم تازه فهمیدم که چرا اینقدر دوست و رفیق زیاد داره و چرا همش تو ماشین تلفنش رو جواب می ده چون همش پای فرمونه. زودترین ساعتی که همدیگرو می دیدیم 11 صبح بود و دیرترین وقتی که خداحافظی می کردیم 7 صبح که ويديوی می خوامت رو تحويل تلويزيون داد.
اول از آخر
ساعت شش و پانزده دقیقه صبح دوشنبه، نهم ماه می منصور دم در ساختمان شبکه طپش از ماشینش پیاده شد و فهمید که در ورودیه ساختمان، صندوق پست نداره که نسخه اول ویدیوش رو( که از عصر روز قبل تا همون صبح داشت روش کار می کرد) بندازه داخل. چون قرار بود اون روز صبح از تلویزیون پخش بشه.
منصور هم مثل سامسون لای دو لنگه در شیشه ای رو( د رحالی که گردنش سرخ شده بود) از هم باز کرد و قبل از اینکه زنگ خطر صداش بلند شه، پاکت زرد رنگ که روش نوشته بود: "حاوی ویدیوی می خوامت منصور، برسد به دست علیرضا امیرقاسمی تلویزیون طپش" رو پرت کرد داخل ساختمان.
بعد خواب آلود در حالی که یواش یواش ترافیک صبح لس آنجلس داشت سرعت رو کم می کرد،
منو رسوند هتل و در حالی که چشمهاش پیلی پیلی می رفت، رفت خونه اش بخوابه. ساعت 7 صبح شده بود.
جاده فریاد می زنه بخواااااااااب
موقع رانندگی بین تلویزیون و خانه ( بعد از اینکه ویدیو رو از لای در انداختیم )، برای اینکه منصور پای فرمون خوابش نبره، زدم زیر آواز. بعد از دو دقیقه گفت: "همین جا ترمز می زنم ، پرتت می کنم پائین".
تکنیک بعدی: بحث سیاسی! متاسفانه این تیر هم به سنگ خورد! اون موقع صبح، فکرهامون کار نمی کرد و هردومون فوری با دو جمله به تفاهم می رسیدیم! بحث سیاسی بعد از 45 ثانیه خاتمه پیدا کرد و چشمهامون دوباره شروع کرد پیلی پیلی رفتن. من پشت داشبورد منصور پشت فرمون.
آخرین تکنیک! وقتی که دیگه به هیچ سراطی مستقیم نشدیم رفتیم سراغ تعریف ماجراهای عاشقانه.
فقط تا سر بحث باز شد و خواب پرید ساعت 7 شده بود و رسیدیم دم در هتل.. . . پیاده . . . لالا.
حالا خاطرات جسته گریخته از ماشین سواری با منصور.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1- آدرس خطرناک
روز اول، ملاقات طرفهای ظهر انجام شد و منصور منو از دم هتل برداشت. بعد از چاق سلامتی فوری تلفن شروع کرد زنگ زدن. گرفتن آدرس از پای تلفن، اون هم موقع رانندگی یکی از کرامات منصوره.
دست چپ: گوشی تلفن.
انگشت اشاره و شصت دست راست: خودکار!
مچ دست راست روی کاغذ یادداشت !
زانوی چپ :هدایت فرمان !
تقسیم زمانی : یک ثانیه نگاه به جاده دو ثانیه نگاه به کاغذ وهر ده ثانیه نگاه به پلیس راهنمائی، همه از پشت یک عینک سیاه!
شبیه این اتفاق در طول یکساعت سه بار اتفاق افتاد. منکه زهره ام ترکید تا منصور به مقصدش رسید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2- خوردن ناهار
معمولا ساعت ناهار با عصرونه یکیه. موقع پول دادن هم دعوا نمی شه. منصور گفت: " من خودم می گم کی نوبت تو می شه". ولی نود درصد وقتها صورتحساب با امضای منصورپرداخت می شه چه با دوست چه با دشمن.
- ویدیوی آهنگ میخوامت
سابقه نداشت که یک آهنگ رو در یک ساعت صد بار بشنوم. بعد از اینکه پای تدوین ویدیوی " می خوامت" منصور نشستم، این بلا سرم اومد و شدیدا هم به خودم فشار آوردم که از اون آهنگ تنفر پیدا نکنم.
البته بعد از اینکه سه شب متوالی و هر شب 7 تا 8 ساعت این اتفاق تکرار شد دیگه به کل واکسینه شدم ! دیگه هر آهنگی رو صد بار هم بشنوم فرق نمیکنه. ناخودآگاه از این گوش میاد، از اون گوش می ره!
خاطره تدوین و صحنه بندیه این ویدیو یکی از خاطراتی خواهد بود که تا جان در بدن دارم فراموش نخواهم کرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- کوجی و منصور
نکات ترسناک: اخم منصور و توضیحات علمی کوجی.
ترکیب ترسناک: تلفن موبایل هر دو.
اون ترکیباتی که ازشون اسم بردم موجب می شد کولر روشن خاموش بشه و یخچال باز و بسته بشه و تو کار تاخیر بیافته. ولی کار کردن کوجی و منصور با هم واقعا دیدن داره. برخوردشون و جوری که باهم کار می کنن بی نهایت سرگرم کننده است.
گاهی وقتها انگار که پشت نیمکت دبیرستان نشستن و دارن شیطنت می کنن. گاهی انگار دارن یک
هواپیما و مسافرانش رو از سقوط نجات می دن و گاهی انگار دنیا به آخر رسیده ولی نه در بهشت بازه و نه جهنم.( یعنی بلاتکلیفی)
موقعی که داشتن با نگاه به دو تلویزیون و عقب و جلو کردن صحنه ها و میزون کردنش با آهنگ کار می کردن من حدود هفت تا کاست ویدیو روی میزشون دیدم که همه شون مال صحنه های مختلف ویدیو بود.
منصور: " می دونم که خیلی ها ترکیب موسیقی شیش و هشت و فیلم وسترن رو یک ترکیب غریب می دونن، عقیده شون برای من محترمه . باید این رو درنظر بگیرن که این طرحی بوده که درباره اش فکر شده و تشخیص دادیم که این ترکیب جدید و نوهستش و با اون آهنگ جور در می یاد.
هدف کوجی این بود که تمام صحنه های خاطره انگیز فیلمهای وسترن رو در ویدیو جا بده. دوئل و مچ انداختن و سوارکاری و بانک زدن و . . .
اینی که دارین در قسمت تدوین می بینین صحنه های مختلفیه که همه درباره اش فکر شده و سکانسهائیه که درباره اش تصمیم گرفتیم و بعد فیلمبرداریش کردیم "
خوشبختانه من بیشتر قسمتهای کوتاه نشده صحنه ها رو دیدم ." رقص بین اسبها"، " مچ اندازی"، رقص دسته جمعی بالای میز" تیراندازی و . . . بارها یک صحنه رو گرفتن و یا از کوره دررفتن و درنهایت ثانیه هائی رو از این ساعتها جدا کردن که رد خور نداره.
منصور:" تو ادیت ( تدوین و کوتاه کردن فیلم ) می شه یک فیلم رو خراب کرد یا زنده کرد".
-------
منبع: بي بي سي پرژن