ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مســـعود بهنود . . .



green-mind
18-01-2017, 16:54
........

رزرو

- - - Updated - - -




وقتی غروب شد به سپیده فکر کن .
به خزان فکر کن.
به شبی که فرامی رسد عاشقانه ترین و شاعرانه ترین لحظه های عمر.

green-mind
18-01-2017, 16:57
.


گلی بدین سخت جانی؟ کجا شکفتی در میان دود و خزان. چرا شکفتی. مانده ای که چه این رخت سرخ بر تنت چیست. اما قوتی نداری پیداست.

green-mind
18-01-2017, 20:53
.


عمرم گذشت برای ماندن جایی که جای رفتن بود. رفتن موقعی که ماندن داشت. حالا سرسام دروغ است یا من که هیچ نمی دانم کجا رفتن تمام می شود. هیچ


.

green-mind
09-03-2017, 22:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






سرم در کتاب قصه‌ای تازه بود که ضربه نازکی به پنجره خورد. سر بلند که کردم قناری کوچکی بود نوک می‌زد به شیشه، خواستم نشنیده بگذارم و سر از کتاب برندارم، نشد. همین‌طور نوک می‌زد. به سرم زد گرسنه است پنجره باز کردم پرید. نشستم به کار. دوباره آمد، گفتم بهتر که عکسش بگیرم اما ترسید و با بال زرد و سبز و سرخش در زمینه خاکستری هوا گم شد. اما انگار آمده بود تا نگاهم را به این درخت زیر پنجره بیندازد.


چقدر شکوفه داده‌ای ساده‌دل، چه زود فریب خوردی. به یک روز آفتاب. بی‌تاب شدی. به دل ما مانی که به نگاهی پر می‌کشد. به قصه‌ای رام می‌شود. و به سوزی می‌شکند. نگفتی هنوز مانده تا بهار. نگفتی سوز می‌زند، شکوفه نازک‌دلت را به کدام امید بیدار کردی. چرا به این شتاب.




.