مشاهده نسخه کامل
: تاملات تنهایی ...
در این تاپیک میتونید مفصلا در مورد مسایلی که در تنهایی بشون فکر میکنید بنویسید، افکاری که بدلایلی ذهنتون رو درگیر کردن ...
pooya777
24-07-2016, 22:11
در تنهایی به این فکر میکنم انسانها چقدر احمق هستند.برای رسیدن به چیزهای بی ارزش پا روی انسانیت و فهم و وجدان خودشون میذارند.بی ارزش از این نظر که در این فاصله کوتاه عمر بشر خیلی چیزهای مهمتر هست که میتونه تاثیر مثبت بذاره روی وجود انسان و انسانها بجای توجه به اونها بدنبال چیزهایی هستند که اتفاقن اونها باعث زجر بیشترش هم میشن.جوامع مترقی معمولن این هدف گذاری رو درست انجام میدن.برای رسیدن به شادی و نشاط و سلامت قوانین جامعه رو درست وضع میکنند و درست اجرا میکنند.و بدتر از اون در بیشتر جوامع انسانی تحمیل این نوع زندگی ملال آوره.
تو خبرها خوندم ناسا اعلام کرده افراد زیادی و برخی ایرانیها برای سفر بدون بازگشت به مریخ ثبت نام کردند! و کامنت های ایرانی ها رو میخوندم که میگفتند چقدر خریت سفر بی بازگشت و این حرفها! که نشون از همین روحیه است.
ولی توجه نمیکنند اگر از زمین خودمون فاصله بگیریم و بعنوان یک آدم فضایی نگاه کنیم به این سیاره همه ما در سفر بی بازگشت در زمین هستیم! جالبه :n05:
خواب، زبان، ناخودآگاه
من معمولا خوابامو بیاد نمیارم، از خواب که پا میشم انگار هیچ خوابی ندیدم، بعضی خوابا رو اما نمیدونم چرا خوب بیاد میارم، شاید دلیلش اینه که فورا بعد از اون خواب بیدار میشم، شایدم دلیلش اینه که خیلی واضحن، نمیدونم. چن شب پیش یکی از این خوابا رو دیدم، خواب دیدم یه چیزی مثه سفینه فضایی ها، خیلی خیلی بزرگ و عظیم الچثه، تو آسمون ظاهر شد، همه مردم داشتن با تعجب نگاه میکردن که یکدفعه اون سفینه به یکی از آپارتمان ها بلند نزدیکش حمله کرد و با چرخوندن خودش با یه چیز بازو مانند که انگار دمش بود ضربه شدیدی به قسمت بالای اون آپارتمان زد و اون قسمتو فرستاد هوا و آوارش ریخت رو مردم و ...
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم اولین چیزی که فکرمو درگیر کرد این بود که ذهن من چطور تونسته چنین صحنه رو بسازه، همه چیز این قد واقعی، قوانین فیزیک همگی دقیقا رعایت شده بودن، نحوه جرخش اون سفینه با توجه به اندازش، لحظه برخورد دمش با آپارتمان، جدا شدن و پخش شدن آوار، ریختنشون رو زمین، همه چیز واقعی بود، انگار داشتی یه فیلم هالیودی میدیدی، هنوز اون صحنه ها یادمن، آخه ذهن من چطور میتونه چنین صحنه ای رو خلق کنه؟ من که این اطلاعات رو بصورت هوشیار ندارم، یعنی اگر بخوام انیمیشن این صحنه رو بسازم مطمین هستم نمیتونم چنین چیزی بسازم، حتی اگه برم صحنه های واقعی بسیار زیادی رو ببینم تا بم ایده بدن و نیروهای مختلف موجود رو محاسبه کنم باز هم نمیتونم چنین چیزی بسازم! یا شایدم بشه اما بعد از صد بار ساختن و ویرایش و آزمایش و خطا، پس ذهن من چطور تونسته تو خواب چنین چیزی رو خلق کنه، چیزی که در بیداری نمیتونه، و چرا در بیداری نمیتونه؟ چه چیزی در عالم خواب وجود داره که چنین قدرتی به ذهن من میده؟ من واقعی من کدومه؟ اونی که در بیداریه یا اونی که در خوابه؟ آیا بیداری و هوشیاری نوعی محدودیته...؟
داشتم به این سوالات فکر میکردم که یادم امد به یادگیری زبان تو بچگی، تا سن سه چار سالگی که بچه زبان رو کامل یاد میگیره، سنی که نوعی زندگی ناخودآگاهه، مثه چیزی که در خواب تجربه میکنیم، زندگی که در اون حافظه هوشیار ما هنوز کاملا شکل نگرفته، و باز همون قدرت عجیب! بچه بدون اینکه کسی گرامر و دستور رو براش توضیح بده به بهترین شکل اون رو یاد میگره! طوری که کمتر کسی میتونه بعد از سه چار سالگی یاد بگیره، چه چیزی داره در ذهن بچه به زبان شکل میده؟ چه چیزی داره بدون اینکه بچه هیچ فکری بکنه قواعد رو از جملاتی که بچه میشنوه استخراج میکنه؟ این قدرت ناخودآگاه چه مشکلی با هوشیاری داره که بعد از بزرگ شدن بچه و هوشیار شدنش دیگه از بین میره و دیگه باید قواعد زبانو آموزش داد ...
چرا هوشیاری سدی هست در برابر قدرتی که انسان داره؟ عالم ناخودآگاه چه عالمی هست؟ شاید نوعی میدان هست که همه بش متصل هستیم، نوعی میدان آگاهی که متصل به واقعیت هست، میدانی که هوشیاری نمیذاره باش ارتباط برقرار کنیم، شایدم نیست، هو نوز... ؟!
خودکشی (1)
از دلایل فرعی که بگذریم، دلیل اصلی و عمده خودکشی معمولا پایان دادن به نوعی رنج و عذاب غیر قابل تحمل هست. ظاهرا مساله هیچ پیچیدگی نداره، اما وقتی بیشتر فکر میکنی انگار اینقدرها هم ساده نیست
"نیاز" مادر تمام فعالیت های آگاهانه انسان هست، اساسا انسان تا وقتی نیازی نداشته باشه حرکتی نمیکنه، اگر تشنه و گشنه نباشه بسمت آب و غذا نمیره، اگر خسته نباشه سمت خواب نمیره و ... خود نیاز بنظر میرسه یک دلیل بیشتر نداره: احساس نوعی خلا، نداشتن، نبودن ... خود این احساس خلا هم ظاهرا ناشی از مقایسه و تضاد هست، مقایسه وضع حاضر با اونچه باید باشه و نیست ... نتیجه برطرف کردن نیاز هم رسیدن به تعادل و آرامش هست، آرامشی که معمولا همراه با لذته
خودکشی یک حرکت آگاهانه هست، پس باید ناشی از نوعی نیاز باشه، نیازی که ناشی از مقایسه وضع حاضر با وضع ایده آله، نیازی که اگر برطرف بشه نتیجه اش رهایی از درد و آرامش خواهد بود ... بنابراین ظاهرا هدف نهایی فرد، رهایی از رنج و رسیدن به آرامش هست ... اینجاست که مساله پیچیده میشه، خود متناقض میشه! به کلمات دقت کنید، "رهایی"، "رسیدن" ... اینها مفاهیمی هستن که نیاز به دو طرف دارن، دو طرف باید وجود داشته باشه تا معنا پیدا کنن، رهایی الف از ب، رسیدن الف به ب ... طرف الف همون نفس و آگاهی فرد تصمیم گیرنده و مقایسه کننده هست، قسمت ب درد (وضع حاضر) یا آرامش و لذت (وضع ایده آل) هست ... بنابراین ... فرد خود کش! یا نمیدونه داره چکار میکند یا ناآگاهانه در عمق وجودش به نوعی زندگی پس از مرگ اعتقاد داره ... چرا که در غیر این صورت خودکشی معنایی نخواهد داشت، یک عمل بیهوده خواهد بود ... چون فرد خودش رو میکشه تا از دردش رها شه یا به آرامش برسه!!! اما چنین چیزی چطور ممکنه؟! مگه رهایی یا رسیدن نیاز به وجود دو طرف نداره؟ برای کسی که نابود شده و دیگر وجود نخواهد داشت رهایی یا رسیدن چطور معنا پیدا میکنه ...!
خودکشی (1)
از دلایل فرعی که بگذریم، دلیل اصلی و عمده خودکشی معمولا پایان دادن به نوعی رنج و عذاب غیر قابل تحمل هست. ظاهرا مساله هیچ پیچیدگی نداره، اما وقتی بیشتر فکر میکنی انگار اینقدرها هم ساده نیست
"نیاز" مادر تمام فعالیت های آگاهانه انسان هست، اساسا انسان تا وقتی نیازی نداشته باشه حرکتی نمیکنه، اگر تشنه و گشنه نباشه بسمت آب و غذا نمیره، اگر خسته نباشه سمت خواب نمیره و ... خود نیاز بنظر میرسه یک دلیل بیشتر نداره: احساس نوعی خلا، نداشتن، نبودن ... خود این احساس خلا هم ظاهرا ناشی از مقایسه و تضاد هست، مقایسه وضع حاضر با اونچه باید باشه و نیست ... نتیجه برطرف کردن نیاز هم رسیدن به تعادل و آرامش هست، آرامشی که معمولا همراه با لذته
خودکشی یک حرکت آگاهانه هست، پس باید ناشی از نوعی نیاز باشه، نیازی که ناشی از مقایسه وضع حاضر با وضع ایده آله، نیازی که اگر برطرف بشه نتیجه اش رهایی از درد و آرامش خواهد بود ... بنابراین ظاهرا هدف نهایی فرد، رهایی از رنج و رسیدن به آرامش هست ... اینجاست که مساله پیچیده میشه، خود متناقض میشه! به کلمات دقت کنید، "رهایی"، "رسیدن" ... اینها مفاهیمی هستن که نیاز به دو طرف دارن، دو طرف باید وجود داشته باشه تا معنا پیدا کنن، رهایی الف از ب، رسیدن الف به ب ... طرف الف همون نفس و آگاهی فرد تصمیم گیرنده و مقایسه کننده هست، قسمت ب درد (وضع حاضر) یا آرامش و لذت (وضع ایده آل) هست ... بنابراین ... فرد خود کش! یا نمیدونه داره چکار میکند یا ناآگاهانه در عمق وجودش به نوعی زندگی پس از مرگ اعتقاد داره ... چرا که در غیر این صورت خودکشی معنایی نخواهد داشت، یک عمل بیهوده خواهد بود ... چون فرد خودش رو میکشه تا از دردش رها شه یا به آرامش برسه!!! اما چنین چیزی چطور ممکنه؟! مگه رهایی یا رسیدن نیاز به وجود دو طرف نداره؟ برای کسی که نابود شده و دیگر وجود نخواهد داشت رهایی یا رسیدن چطور معنا پیدا میکنه ...!
اینقدرها هم پیچیده نیست و اینطوری نیست که هر وقت کسی اقدام به خودکشی میکنه یا علاقه ای به خودکشی داره در اصل باور به جهان و دنیا و زندگی دیگه ای داره .
خیلی وقت ها طرف میخواد که تمومش کنه و از دنیا خلاص بشه . خیلی ها هم هستن که زیر فشار زندگی کم میارن و میبُرن و از اونجایی که دیگه توانش رو ندارن برای کم کردن یا خلاصی از اون غم یا فشار یا .... اقدام به خودکشی میکنه .
یک سری ها هم هستن که دیگه دلیلی برای زنده موندن نمی بینن و به سمت خودکشی میرن و تمومش میکنن . اون مواردی که بهش اشاره کردین بیشتر آسمون ریسمون بافتن و بازی با کلمات هست [نظر شخصی]
اینقدرها هم پیچیده نیست و اینطوری نیست که هر وقت کسی اقدام به خودکشی میکنه یا علاقه ای به خودکشی داره در اصل باور به جهان و دنیا و زندگی دیگه ای داره .
خیلی وقت ها طرف میخواد که تمومش کنه و از دنیا خلاص بشه . خیلی ها هم هستن که زیر فشار زندگی کم میارن و میبُرن و از اونجایی که دیگه توانش رو ندارن برای کم کردن یا خلاصی از اون غم یا فشار یا .... اقدام به خودکشی میکنه .
یک سری ها هم هستن که دیگه دلیلی برای زنده موندن نمی بینن و به سمت خودکشی میرن و تمومش میکنن . اون مواردی که بهش اشاره کردین بیشتر آسمون ریسمون بافتن و بازی با کلمات هست [نظر شخصی]
ممکنه همینطور باشه که شما میگید، من تاکیدی بر این ندارم که این تفکرات صحیح هستن، بیشتر حدیث نفسه. در اینکه کلمات در این تفکرات نقش پررنگی دارن با شما موافق هستم
تاکید من بر این نیست که فرد خودکش حتما اعتقاد به زندگی پس از مرگ داره، چون بسیاری آگاهانه چنین اعتقادی ندارن، منتها بنظر حتی این افراد، اکثرن، در ناخودآگاه شون اعتقاد به نوعی زندگی بعد از مرگ دارن
در مورد مواردی که مطرح کردین باز اگه دقت کنید میبینید فرد هدفش اینه که خودش رو راحت کنه، حتی اون کسی که دیگه دلیلی برای زندگی نمی بینه و همه چیز براش پوچ هست، چون اگر این "خود" مهم نبود فرد دست بخودکشی نمی زد، بله ظاهرا ممکنه فرد در کمال خونسردی خودش رو بکشه، با اعتقاد کامل به اینکه بعد از مرگ هیچ خواهد شد، اما آیا واقعا میدونه داره چیکار میکنه؟ وقتی فرد هیچ تجربه از نیستی و نابودی نداره چطور میتونه با اطینان خودش رو تسلیمش کنه؟ شاید تصوری که فرد از نیستی داره نوعی هستی هست بدون درد ها و رنجهاش، نوعی هستی که در اون همه دردهاش فراموشش میشن، مثه خواب، شاید فرد این چنین تصوری رو با نیستی و نابودی واقعی اشتباه گرفته که خلاصی و راحتی رو در اون میبینه
ممکنه همینطور باشه که شما میگید، من تاکیدی بر این ندارم که این تفکرات صحیح هستن، بیشتر حدیث نفسه. در اینکه کلمات در این تفکرات نقش پررنگی دارن با شما موافق هستم
تاکید من بر این نیست که فرد خودکش حتما اعتقاد به زندگی پس از مرگ داره، چون بسیاری آگاهانه چنین اعتقادی ندارن، منتها بنظر حتی این افراد، اکثرن، در ناخودآگاه شون اعتقاد به نوعی زندگی بعد از مرگ دارن
در مورد مواردی که مطرح کردین باز اگه دقت کنید میبینید فرد هدفش اینه که خودش رو راحت کنه، حتی اون کسی که دیگه دلیلی برای زندگی نمی بینه و همه چیز براش پوچ هست، چون اگر این "خود" مهم نبود فرد دست بخودکشی نمی زد، بله ظاهرا ممکنه فرد در کمال خونسردی خودش رو بکشه، با اعتقاد کامل به اینکه بعد از مرگ هیچ خواهد شد، اما آیا واقعا میدونه داره چیکار میکنه؟ وقتی فرد هیچ تجربه از نیستی و نابودی نداره چطور میتونه با اطینان خودش رو تسلیمش کنه؟ شاید تصوری که فرد از نیستی داره نوعی هستی هست بدون درد ها و رنجهاش، نوعی هستی که در اون همه دردهاش فراموشش میشن، مثه خواب، شاید فرد این چنین تصوری رو با نیستی و نابودی واقعی اشتباه گرفته که خلاصی و راحتی رو در اون میبینه
ما تجربه از نیستی داریم، قبل از اینکه به دنیا بیایم در عمل نیستی بودیم برای نزدیک 14 میلیارد سال و باور اون افراد اینه که بعد از مرگ هم مشابه همون خواهد بود، که باور عجیب و غیرمنطقی ای نیست.
ما تجربه از نیستی داریم، قبل از اینکه به دنیا بیایم در عمل نیستی بودیم برای نزدیک 14 میلیارد سال و باور اون افراد اینه که بعد از مرگ هم مشابه همون خواهد بود، که باور عجیب و غیرمنطقی ای نیست.
درسته اما اون نیستی رو یادمون نیست، چون حافظه ازش نداریم، نمیدونیم چطور بوده ... اساسا چنین چیزی هم ممکن نیست، یعنی امکان نداره ما نیستی مطلق رو تجربه کنیم و ازش خاطره داشته باشیم چون نیستی از جنس نیستی و عدم هست، در حالی که ما فقط میتونیم چیزای که از جنس هستی هستن رو تجربه کنیم
انسان زمانی میتونه واقعا دو چیز رو مقایسه کنه که از هر دو یک تصور دقیق داشته باشه، در غیر این صورت مقایسه صحیح نخواهد، کسی که میخواد خودکشی کنه ظاهر وضع حاضرش رو با نیستی اش مقایسه میکنه و دومی رو ترجیح میده، اما همونطور که گفته شد چنین مقایسه صحیح نیست، چون فرد اساسا تجربه از نیستی نداره که بخواد تصورش کنه و بعد این تصور رو با زندگی الانش مقایسه کنه ... بنظر میرسه فرد در این مواقع نه خود نیستی که نزدیک ترین حالت به نیستی رو تصور میکنه، یعنی حالتی که هست اما در فراموشی تقریبا کامل بسر میبره و برای مدتی از شر آگاهیش راحته، لحظه که فقط هست، بدون اینکه شخصیتش ساختار منسجم هوشیارش رو داشته باشه
درسته اما اون نیستی رو یادمون نیست، چون حافظه ازش نداریم، نمیدونیم چطور بوده ... اساسا چنین چیزی هم ممکن نیست، یعنی امکان نداره ما نیستی مطلق رو تجربه کنیم و ازش خاطره داشته باشیم چون نیستی از جنس نیستی و عدم هست، در حالی که ما فقط میتونیم چیزای که از جنس هستی هستن رو تجربه کنیم
انسان زمانی میتونه واقعا دو چیز رو مقایسه کنه که از هر دو یک تصور دقیق داشته باشه، در غیر این صورت مقایسه صحیح نخواهد، کسی که میخواد خودکشی کنه ظاهر وضع حاضرش رو با نیستی اش مقایسه میکنه و دومی رو ترجیح میده، اما همونطور که گفته شد چنین مقایسه صحیح نیست، چون فرد اساسا تجربه از نیستی نداره که بخواد تصورش کنه و بعد این تصور رو با زندگی الانش مقایسه کنه ... بنظر میرسه فرد در این مواقع نه خود نیستی که نزدیک ترین حالت به نیستی رو تصور میکنه، یعنی حالتی که هست اما در فراموشی تقریبا کامل بسر میبره و برای مدتی از شر آگاهیش راحته، لحظه که فقط هست، بدون اینکه شخصیتش ساختار منسجم هوشیارش رو داشته باشه
شخصی که خودکشی می کنه وضع خودش رو با نیستی مقایسه می کنه و اولی رو تحت هیچ شرایطی ترجیح نمی ده. این متفاوت هست با اینکه دومی رو آگاهانه ترجیح بده. و حرفتون صحیحه که فرد احتمالا فکر می کنه برای مدتی (یا همیشه) این خودآگاهیی ای که به شکل اول شخص تجربه اش می کنه خاموش میشه، یا تصور می کنه هرچیزی که بعد از این هست دیگه بدتر از این نیست. فرضا شخصی که به تناسخ معتقد هست فکر می کنه استارت دوباره بهتره. فردی که فکر می کنه بهشت و جهنمی در کار هست احتمالا فکر می کنه زندگی فعلیش از جهنم بدتر است. اینکه فرد در ذهنش چه می گذره بیشتر از هر چیزی وابسته به شرایط روانی و سایر باورهای مذهبی و فرهنگی فرد هست تا هر چیز دیگه ای.
خودکشی (2)
انسان رفتارهای زیادی بروز میده که فکر میکنه دلیلشون رو میدونه، اما وقتی این اعمال عمیق بررسی میشن معلوم میشه که دلیلشون چیز دیگری بوده، ... در این مورد نظریات فروید جالبن، از نظر فروید دلیل غالب رفتار انسان میل جنسی هست، حتی رفتارهایی که خود فرد در اونها آگاهانه هیچ میل جنسی رو احساس نمیکنه... در بعضی مکاتب اخلاقی دلیل تمام رفتارهای انسان کسب سود و دفع ضرر هست، حتی رفتارهایی که در اونها فرد آگاهانه انتظار هیچ سودی رو نداره، مثه رفتارهای ایثارگرایانه ...
اینکه ایا دلیل رفتار انسان واقعا اینها هستن یا نه اینجا اهمیتی نداره، اونچه اهمیت داره اینه که شکی نیست در اینکه انسان گاه رفتارهای بروز میده که برخلاف تصورش دلیل واقعیشون رو نمیدونه، شاید این نوعی مکانیزم دفاعی باشه که در مواقع خاص بکار می افته و فرد رو فریب میده تا هرطور شده به هدفی که داره برسه ...
در مورد خودکشی هم شاید چنین چیزی صدق کنه، یعنی فرد ظاهرا هدفش نابودی مطلق خودش هست، اما دلیل اصلی چیز دیگری باشه، راحت شدن از این زندگی، فرار از خود، خالی شدن از این زندگی و شروع زندگی دوباره بدون اون چیزهایی که باعث شدن فرد به اینجا برسه و ...
در داستان زنده به گور، هدایت به بهترین شکل حالات روحی یه بیمار روانی بشدت افسره و بدبین که قصد خودکشی داره رو به تصویر کشیده، در قسمتی از داستان هدایت چیزی می نویسه که جای تامل داره:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چرا شخصیت داستان (احتمالا خود هدایت) براش مهمه بعد از مرگ در موردش چه فکری میکنن؟ چرا میخواد وقتی جسدش رو روی تخت می بینن لباسش شیک باشه و بوی خوش بده؟ آیا کسی که در اعماق وجودش ایمان داره که بعد از مرگ نیست و نابود خواهد شد و دیگه هیچ درکی نخواهد داشت چنین نگرانی داره؟ از این نگرانی نمیشه نتیجه گرفت که شخصیت داستان ناخودآگاه اعتقاد داره که بعد از مرگ هم هست، می بینه، می شنوه، درک میکنه و ...؟
چشم، دروازه روح (1)
بنظر می رسه همه این تجربه رو داشتیم: وقتی مستقیم تو چشم یه نفر نگاه میکنیم یه احساس خاص به آدم دست میده، انگار زیر دل خالی میشه، دل میلرزه، و یه نیروی دافعه خیلی قوی سعی میکنه هر چه زودتر این ارتباط چشمی رو قطع کنه. دلیلش چیه؟
این حالت فقط در مورد چشم مصداق داره، در مورد بینی، دهان، گوش و ... چنین حالتی پیش نمیاد، از طرف دیگه این پدیده فقط در مورد یه یک موجود زنده بوجود میاد. یعنی میشه ساعت ها به چشمهای تصویر یا مجسمه فردی که این حالت رو بوجود میاره نگاه کرد بدون اینکه کمترین تاثیری در ما بوجود بیاره ... ظاهرا این حالت مختص چشمهای انسان نیست، زل زدن به چشمای حیوانات هم میتونه این حالت رو در ما بوجود بیاره ...
در حالت عادی (نه خشم و ... ) بنظر میرسه این حالت به نحوی با عشق و یکی شدن با طرف مقابل رابطه داره ... وقتی تو چشم کسی خیره میشیم گویا نوعی زبان دیگه بین دو طرف برقرار میشه، زبان چشم ... اگه دو طرف در حال مکالمه باشن و در همین حال به چشم همدیگه خیره شن انگار الفاظ و صداها کم کم در زبان چشم محو میشن، دیگه شنیده نمیشن، و زبان چشم شروع میکنه به انتقال اطلاعات و احساسات، اطلاعاتی که پیامشون صمیمت و محبت هست ... ظاهرا ما هم چون از صمیمی شدن زیاد و شکسته شدن حریم شخصیمون وحشت داریم سریع واکنش نشون میدیم و ارتباط رو قطع میکنیم ... احتمالا به همین دلیله کسایی که عاشق همن و به اوج صمیمیت رسیدن دیگه چنین حالتی براشون پیش نمیاد، هر چقد هم تو چشم های همدیگه زل بزنن، ...
اگه اینطور باشه سوال اینه که چرا چشم چنین قدرت و گرایشی داره، حتی در مورد غیر انسان؟ آیا این ذات حیاته که تمایل داره اجزاء پراکنده ش رو در نوعی وحدت جمع کنه؟ آیا جنس این وحدت ذاتا از صمیمیت هست؟ آیا حیوانات هم مثه ما چنین حالتی رو در برخورد چشمی با همنوع و غیر همنوشون تجربه میکنن ...؟
Captain_America
04-08-2016, 06:26
چشم، دروازه روح (1)
بنظر می رسه همه این تجربه رو داشتیم: وقتی مستقیم تو چشم یه نفر نگاه میکنیم یه احساس خاص به آدم دست میده، انگار زیر دل خالی میشه، دل میلرزه، و یه نیروی دافعه خیلی قوی سعی میکنه هر چه زودتر این ارتباط چشمی رو قطع کنه. دلیلش چیه؟
این حالت فقط در مورد چشم مصداق داره، در مورد بینی، دهان، گوش و ... چنین حالتی پیش نمیاد، از طرف دیگه این پدیده فقط در مورد یه یک موجود زنده بوجود میاد. یعنی میشه ساعت ها به چشمهای تصویر یا مجسمه فردی که این حالت رو بوجود میاره نگاه کرد بدون اینکه کمترین تاثیری در ما بوجود بیاره ... ظاهرا این حالت مختص چشمهای انسان نیست، زل زدن به چشمای حیوانات هم میتونه این حالت رو در ما بوجود بیاره ...
در حالت عادی (نه خشم و ... ) بنظر میرسه این حالت به نحوی با عشق و یکی شدن با طرف مقابل رابطه داره ... وقتی تو چشم کسی خیره میشیم گویا نوعی زبان دیگه بین دو طرف برقرار میشه، زبان چشم ... اگه دو طرف در حال مکالمه باشن و در همین حال به چشم همدیگه خیره شن انگار الفاظ و صداها کم کم در زبان چشم محو میشن، دیگه شنیده نمیشن، و زبان چشم شروع میکنه به انتقال اطلاعات و احساسات، اطلاعاتی که پیامشون صمیمت و محبت هست ... ظاهرا ما هم چون از صمیمی شدن زیاد و شکسته شدن حریم شخصیمون وحشت داریم سریع واکنش نشون میدیم و ارتباط رو قطع میکنیم ... احتمالا به همین دلیله کسایی که عاشق همن و به اوج صمیمیت رسیدن دیگه چنین حالتی براشون پیش نمیاد، هر چقد هم تو چشم های همدیگه زل بزنن، ...
اگه اینطور باشه سوال اینه که چرا چشم چنین قدرت و گرایشی داره، حتی در مورد غیر انسان؟ آیا این ذات حیاته که تمایل داره اجزاء پراکنده ش رو در نوعی وحدت جمع کنه؟ آیا جنس این وحدت ذاتا از صمیمیت هست؟ آیا حیوانات هم مثه ما چنین حالتی رو در برخورد چشمی با همنوع و غیر همنوشون تجربه میکنن ...؟
همه اینها فعل و انفعلات شیمیایی در بدن موجودات زنده هستند خبری از روح و بعد معنوی و اینجور مسائل در کار نیست. احساسات هم تابع همون شرایط کنش های درونی و هورمون ها و ترشحات داخلی هستند.
Mohammad Hosseyn
05-08-2016, 21:18
خودکشی (2)
انسان رفتارهای زیادی بروز میده که فکر میکنه دلیلشون رو میدونه، اما وقتی این اعمال عمیق بررسی میشن معلوم میشه که دلیلشون چیز دیگری بوده، ... در این مورد نظریات فروید جالبن، از نظر فروید دلیل غالب رفتار انسان میل جنسی هست، حتی رفتارهایی که خود فرد در اونها آگاهانه هیچ میل جنسی رو احساس نمیکنه... در بعضی مکاتب اخلاقی دلیل تمام رفتارهای انسان کسب سود و دفع ضرر هست، حتی رفتارهایی که در اونها فرد آگاهانه انتظار هیچ سودی رو نداره، مثه رفتارهای ایثارگرایانه ...
اینکه ایا دلیل رفتار انسان واقعا اینها هستن یا نه اینجا اهمیتی نداره، اونچه اهمیت داره اینه که شکی نیست در اینکه انسان گاه رفتارهای بروز میده که برخلاف تصورش دلیل واقعیشون رو نمیدونه، شاید این نوعی مکانیزم دفاعی باشه که در مواقع خاص بکار می افته و فرد رو فریب میده تا هرطور شده به هدفی که داره برسه ...
در مورد خودکشی هم شاید چنین چیزی صدق کنه، یعنی فرد ظاهرا هدفش نابودی مطلق خودش هست، اما دلیل اصلی چیز دیگری باشه، راحت شدن از این زندگی، فرار از خود، خالی شدن از این زندگی و شروع زندگی دوباره بدون اون چیزهایی که باعث شدن فرد به اینجا برسه و ...
در داستان زنده به گور، هدایت به بهترین شکل حالات روحی یه بیمار روانی بشدت افسره و بدبین که قصد خودکشی داره رو به تصویر کشیده، در قسمتی از داستان هدایت چیزی می نویسه که جای تامل داره:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چرا شخصیت داستان (احتمالا خود هدایت) براش مهمه بعد از مرگ در موردش چه فکری میکنن؟ چرا میخواد وقتی جسدش رو روی تخت می بینن لباسش شیک باشه و بوی خوش بده؟ آیا کسی که در اعماق وجودش ایمان داره که بعد از مرگ نیست و نابود خواهد شد و دیگه هیچ درکی نخواهد داشت چنین نگرانی داره؟ از این نگرانی نمیشه نتیجه گرفت که شخصیت داستان ناخودآگاه اعتقاد داره که بعد از مرگ هم هست، می بینه، می شنوه، درک میکنه و ...؟
مثال خوبی بود از صادق هدایت...
به نظر من این تفکر در پس ذهن ما طبیعیه که به فکر بعد از مرگمون باشیم. شاید ریشه در توجه و ارتباط ما با اطرافیانمون داشته باشه. شاید هم بخاطر اینکه ما "بودن" رو تجربه کردیم و درک نبودن یا همون نیستی دشوار و شاید غیرممکنه. به همین خاطر باور به زندگی بعد از مرگ شاید همین تورش تجربه ما باشه که نیستی رو تجربه تکردیم.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
عشق (1)
وصال، مدفن عشق ...
چرا رسیدن به معشوق آغازیست بر پایان عشق؟ چرا دوام و شور و سوزندگی و غوغای عشق در فراغ و دوری و فاصله عاشق از معشوق است که معنا میابد؟ چرا عشق یعنی نرسیدن؟ چرا وصال مدفن عشق است؟
این چنین بودن عشق بیانگر چه خصوصیتی از طبیعت انسان است؟
بعضی میگویند اساسا انسان اینگونه است ... پس از مدتی سیر میشود، از هر چیزی، حتی عشقش ... این طبیعت آدمی است ... هیچ چیز نمیتواند انسان را برای همیشه راضی نگه دارد ... انسان تا ندارد و نیست میخواهد، مشتاقانه طلب میکند، نوميدانه آرزو میکند، رویایی داشتن و بودن می بیند ... اما همینکه رسید، شد ... کم کم عادت می کند، سیر می شود، زده می شود ... محبوب برای انسان مانند آدامس است ...!! ابتدا شیرین است و عزیز ... کم کم اما مزه اش را از دست می دهد، بی مزه میشود، بیهوده می شود، خسته کننده می شود ... بعد از مدتی دیگر باید تفش کرد بیرون ...!!
بعضی میگویند اینطور نیست که هیچ چیز نتواند آدمی را برای همیشه راضی کند، یک چیز میتواند، فقط یک چیز ... هر چه غیر از او برای آدمی عادت می شود و پوچ ... اساسا اوست که باعث میشود عاشق پس از اندکی از دیگر محبوبان و معشوقان زده شود ... عاشق تصور میکند او را یافته، گم شده اش را، خدایش را ... در معشوق رنگی از او می بیند ... زیبایی، مهربانی، عظمت، ابهت ... رنگی از او، بویی از او ... جذبش می شود ... اما چون رسید می بیند نیست، او نیست، سایه از اوست ... سرخورده میشود، سرد می شود، سیر میشود، زده می شود، ول میکند ...
بعضی میگویند دلیل چیز دیگری است، عاشق در معشوق، آنچه می خواهد را می سازد ... آنچه بی نقص است، کامل است، همانی است که عاشق می جوید و نمی یابد ... عاشق، عاشق خیال معشوقش است نه خود معشوق ... چون آنگونه که دوست دارد می سازدش ... حرفهایش، افکارش، احساساتش، کارهایش ... همه را آنگونه که دوست دارد و آرزو میکند و در هیچ کس نیافته، میسازد ... معشوق خیالی همیشه آنگونه هست که عاشق می خواهد ... یک فرشته ....، وقتی رسید اما، معشوق واقعی را میابد، می بیند تفاوت از زمین تا آسمان است، محبوب خیالیش کجا، این آدم کجا ... آن باید کجا این هست کجا ... چهره معشوق خیالیش را معشوق زمینی خط خطی میکند، زشت میکند، منفور می کند ... و عاشق دلسرد می شود، دلزده میشود، سرخورده میشود ...
کدام نظر صحیح است؟ شاید باید توضیح دیگری باشد ...
اختیار
مساله اختیار الحق که یکی از پیچیده ترین مسایلی است که تاکنون هیچ کس نتوانسته جواب قانع کننده برایش ارایه دهد، کلافی است سردرگم که هنوز هیچ فکری نتوانسته بازش کند (تا جایی که من اطلاع دارم) ... مساله جبر و اختیار از چند منظر قابل تامل است ... یکی همان است که خیام مطرح میکند، یعنی چگونگی امکان باور به اختیار در کنار ایمان به علم خدا (برای دین باوران)
من مِی خورم و هرکه چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل میدانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود
خیام معتقد است که از نظر دینی شراب خوردنش هیچ اشکالی ندارد، میگوید اگر مانند من اهل تفکر باشی میبینی که من در خوردن یا نخوردن شراب هیچ اختیاری ندارم، مجبورم در این لحظه بخورد ... چون خدا از ازل میدانسته که من در این لحظه شراب خواهم خورد، علم خدا هم که اشتباه بردار نیست بنابراین من مجبورم در این لحظه شراب بخورم و چون مجبورم، اختیاری ندارم و چون مختار نیستم گناهی هم بر من نیست ...
نمیدانم خیام ساختار فکری و اعتقادیش چگونه بوده که معتقد بوده علم خدا با اختیار در تضاد است، برای کسی که واقعا به خدا و عالم غیب ایمان دارد چنین تضادی اصلا مطرح نمیشود ... معنی ندارد ... چرا که اساسا دین بر پایه ایمان بنا شده نه عقل ... نه اینکه عقل هیچ جایگاهی در آن نداشته باشد ... خیر ... بلکه عقل در مرتبه دوم قرار می گیرد ... بعد از ایمان ... پس برای یک دین باور واقعی چنین شبهه اساسا مطرح نمی شود ... اگر هم شد میگوید عقل ما خیلی چیزها را نمی فهمد، این هم یکی از آنها، همینکه که خدا گفته انسان اختیار دارد یعنی دارد دیگر ...
بنابراین از نظر دینی ظاهرا مشکل خاصی در این رابطه نیست ... جایی که مساله اختیار لاینحل مینماید زمانی است که بخواهی با استفاده از عقل و تفکر و منطق و فلسفه حلش کنی، تا جایی که من تجربه کرده ام نتیجه چیزی جز واشر زدن نیست ... از هر راهی بروی به جبر میرسی ... اصل علیت، یکی از پایه های فلسفه رئالیسم ... کیش و ماتت میکند ... اختیار و اراده را بی معنی میکند ... توهم میکند ... برخی سعی کرده اند در فیزیک کوانتوم جایی برای اختیار و اراده باز کنند، نظرات جالبی داده اند، ارزش خواندن را دارد ...
با این وجود هنوز معتقدم انسان مختار است ... حداقل کاملا مجبور نیست ... چون احساسش میکنم، بقول فلاسفه با علم حضوری ... بی واسطه ... چرا باید بین احساس و عقل حق را به عقل بدهم؟ عقل که معصوم نیست، شاید در این مورد اشتباه میکند ... واقعی بودن یا نبودن جهان هم از یک نظر مانند مساله اختیار است ... از کجا معلوم که همه چیز فقط در ذهن من نباشد؟ از کجا معلوم اینها همه یک توهم نباشد؟ یک خواب نباشد؟ ... عقل نمیتواند به این سوالات جواب دهد، پس چرا ما شک نمی کنیم که جهان واقعیت دارد؟ چون احساسش میکنم ... به علم حضوری ... که همه چیز واقعی است ... این پیش فرض ذهن ماست، حالت دیفالت است، اگر اینطور نبود نمیشد زندگی کرد ... داشتن اختیار هم حالت پیش فرض ذهن است ... تمام زندگی ما، احساسات ما، سیستم قضایی و آموزشی ما ... همه بر اساس مختار بودن انسان شکل گرفته است ...
البته یک فرق کوچک هست بین اعتقاد به واقعی بودن زندگی و اختیار ... عقل واقعی بودن زندگی را نه رد میکند نه اثبات، اما در مورد اختیار، تمایل عقل به رد کردن است، این را باید در نظر داشت ...
لذت خواب
چرا خواب برای انسان لذت بخش هست؟ خواب با لذت های دیگه یه فرق اساسی داره ... تقریبا همه لذت های دیگه باید در حالت هوشیاری تجربه شن تا لذت بخش باشن ... لذت خوردن، گوش کردن به موسیقی، بازی کردن و ... همه باید در حالت هوشیاری تجربه بشن تا لذت بخش باشن، در غیر این صورت هیچ لذتی نخواهند داشت ... اما خواب ... برعکسه ... خواب ناهوشیار شدنه ...موقع خواب ما هوشیاری طبیعیمون رو از دست میدیم، با این وجود از خواب لذت می بریم!
ممکنه گفته بشه دلیلش رفع خستگی قبل از خوابه ... شاید، اما حالت هوشیار ما در زمان خستگی، قبل و بعد از خوابه، قبل از خواب که خستگیه، بعد از خوابم اگه کسالت نباشه، حالت طبیعه، نه لذت، پس این لذت کی تجربه میشه؟ در حین خواب؟ موقعی که کاملا هوشیار نیستم، اگر بله، دلیل این لذت چیه؟ تجدید قوا ... تجدید قوا میتونه لذت بخش باشه اما ما دراین زمان خوابیم و ناهشیار، پس چطور لذتش رو درک میکنیم؟ شاید اساسا ما لذتی رو تجربه نمی کنیم و به اشتباه اسم رفع خستگی رو لذت گذاشتیم ... شاید هم از حالت نیمه هوشیار قبل از خواب لذت میبریم وقتی هنوز کاملا هوشیاریمون رو از دست ندادیم
امکان هم داره دلیل، یا حداقل بخشی از اون، خود از دست دادن هوشیاری طبیعی باشه ... تغییر سطح هوشیاری ... اگه اینطور باشه، چرا این تغییر سطح آگاهی باید برای ما لذت بخش باشه؟ کدوم بخش از ما این لذت رو تجربه میکنه؟ چطور اون رو به هوشیار ما منتقل میکنه ...؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دکتر شریعتی
.................................................
یکی از بزرگترین رازهای زندگی این است که همیشه بیگناهان باید بجای گناهکاران تقاص پس بدهند!!!.
میلان کوندرا
"ديگر نمی تواند يکی مثل من پيدا کند"
اين جمله بسيار بی معنی و چرند است. کسی که شما را ترک يا اخراج کرده است، دنبال مثل شما نمی گردد. واضح است، اگر مثل شما را می خواست که خودتان بوديد!
آیدا احدیانی
پ.ن.
البته ظاهرا استثناهایی هم وجود داره
خواب دیدم با یه نفر آمریکایی دارم به انگلیسی صحبت میکنم، یجا ازم یه ایراد گرفت و گفت اینو باید اینطور بگی، خیلی عجیبه!! اگه محتوای خواب همه ساخته و پرداخته ذهن خودم هست، پس چرا از همون اول اون جمله رو خودم درست نگفتم! اون آمریکایی که جمله ام رو تصحیح کرد آیا واقعا خودم بودم؟ اگه بله، این کدوم بخش از وجود منه که انگلیسی رو بهتر از خود هوشیارم میدونه؟! آیا امکان داره اون فرد وجودی غیر از خودم بوده باشه؟ اگر بله، چیه و چطور تونسته به آگاهی من دسرسی پیدا کنه ...
خواب دیدم با یه نفر آمریکایی دارم به انگلیسی صحبت میکنم، یجا ازم یه ایراد گرفت و گفت اینو باید اینطور بگی، خیلی عجیبه!! اگه محتوای خواب همه ساخته و پرداخته ذهن خودم هست، پس چرا از همون اول اون جمله رو خودم درست نگفتم! اون آمریکایی که جمله ام رو تصحیح کرد آیا واقعا خودم بودم؟ اگه بله، این کدوم بخش از وجود منه که انگلیسی رو بهتر از خود هوشیارم میدونه؟! آیا امکان داره اون فرد وجودی غیر از خودم بوده باشه؟ اگر بله، چیه و چطور تونسته به آگاهی من دسرسی پیدا کنه ...
منطق هایی که ذهن شما در این رویا ازشون استفاده کرده عجیب نیستن:
- یک آمریکایی از من در زبان انگلیسی تواناتره
- من میتونم اشتباه کنم و دیگران اشتباهات من رو تصحیح کنن ( بخصوص افراد تواناتر از من )
- من احتمالا در گذشته در یک گفتمان چنین اشتباهی رو مرتکب شدم و کسی برام تصحیح کرده یا حتی در حال خواندن یک مطلب یا دیدن یک فیلم خودم چنین اشتباهی رو برای خودم تصحیح کردم یا در ساده ترین حالت: من شکل درست و شکل غلط این کلمه یا جمله رو از قبل میدونستم.
با چنین منطق هایی یک داستان کوتاه بسازید. اگه شما میتونید بسازید ناخوداگاه شما هم قطعا میتونه.
منطق هایی که ذهن شما در این رویا ازشون استفاده کرده عجیب نیستن:
- یک آمریکایی از من در زبان انگلیسی تواناتره
- من میتونم اشتباه کنم و دیگران اشتباهات من رو تصحیح کنن ( بخصوص افراد تواناتر از من )
- من احتمالا در گذشته در یک گفتمان چنین اشتباهی رو مرتکب شدم و کسی برام تصحیح کرده یا حتی در حال خواندن یک مطلب یا دیدن یک فیلم خودم چنین اشتباهی رو برای خودم تصحیح کردم یا در ساده ترین حالت: من شکل درست و شکل غلط این کلمه یا جمله رو از قبل میدونستم.
با چنین منطق هایی یک داستان کوتاه بسازید. اگه شما میتونید بسازید ناخوداگاه شما هم قطعا میتونه.
ممکنه همینطور باشه که شما میگید. مساله اینه که چرا خودم اون جمله رو اشتباه گفتم! اگر شکل صحیحش رو میدونستم چرا باید اشتباه کنم؟
شاید دلیلش این باشه که تو خواب ساختار علم زبانم کمی مختل شده بوده، شاید هم مختل نشده بوده و اون فرد خود ناخودآگاهم بوده که زبان رو بهتر از خود هوشیارم میدونه ...
Mohammad Hosseyn
28-10-2016, 11:40
ممکنه همینطور باشه که شما میگید. مساله اینه که چرا خودم اون جمله رو اشتباه گفتم! اگر شکل صحیحش رو میدونستم چرا باید اشتباه کنم؟
شاید دلیلش این باشه که تو خواب ساختار علم زبانم کمی مختل شده بوده، شاید هم مختل نشده بوده و اون فرد خود ناخودآگاهم بوده که زبان رو بهتر از خود هوشیارم میدونه ...
من قبل از اینکه وارد مدرسه بشم الفبا و نوشتن رو یاد گرفته بودم. بخاطر همین وقتی وارد مدرسه شدم یکم برام کسل کننده بود درس ها. گاهی تعجب میکردم چرا بعضی از بچه ها املا رو 20 نمیگیرن!
یادمه بخاطر اینکه درک کنم 20 نگرفتن تو املا یعنی چی و چه حسی داره، از روی عمد کلمات رو اشتباه مینوشتم!
الان برای خودم بسیار عجیبه که چرا اینکارو میکردم ولی خب واقعیت اینه که ذهن بسیار پیچیده تر از اینه که با منطق ساده ای بخوایم قضاوتش کنیم. در مورد خواب شما هم سوالاتتون سوالات خوبیه ولی اینکه ذهن می تونه اینکار رو بکنه به نظرم مشخصه.
... واقعیت اینه که ذهن بسیار پیچیده تر از اینه که با منطق ساده ای بخوایم قضاوتش کنیم...
دقیقا همینطوره
بنظر من ذهن ما بسیار فراتر از اون چیزی هست که تصور می کنیم، در این پست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) در مورد یک خواب دیگم توضیح دادم، چیزی که در اونجا برام بسیار عجیبه اینه که ذهن من چطور اونقدر طبیعی تمام اون صحنه ها رو ساخته؟ تمام قوانین و نیروهای فیزیک دقیقا رعایت شده بودن! من الان و در حالت هشیار به هیچ وجه نمی تونم چنین صحنه های طبیعی بسازم، ذهن من در خواب چطور اینکار رو کرد؟ بر همین اساس من میگم شاید ناخودآگاه من زبان انگلیسی رو کامل و دقیق یاد گرفته و میدونه و این ناخودآگاهم بوده که در خواب اشتباه خودآگاهم رو تصحیح کرده
مساله دیگه اینکه پدیده های هستن که این موضوع رو پیچیده ترش میکنن، مثل این مورد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])که طرف بعد از یه تصادف شدید و رفتن به کما وقتی به هوش میاد شروع میکنه به فرانسوی سلیس صحبت کردن! در حالی که تنها چیزی که از فرانسوی خونده درسای دوران مدرسه اش بوده! چنین چیزی چطور ممکنه؟! بنظرم یه احتمال جدی اش اینه که همه ما انسانها ناخودآگاه بنحوی به یک میدان آگاهی متصل هستیم، شاید خواب من هم چنین دلیلی داشته باشه
البته ممکنه هم بقول شما این خوابا صرفا یه تفریح ذهنی باشن ...
همیشه باید به آزادی و خواست دیگران احترام گذاشت؟ درسته بگیم طرف خودش میفهمه و زندگیش بخودش مربوطه و نباید دخالت کرد، حتی اگر مطمین باشیم فردا "پشیمان" خواهد شد؟
دختر/پسری عاشق شده و اصرار داره با عشقش ازدواج کنه، پدر و مادری که به تجربه میدونن این ازدواج عاقبت نداره و این دو بدرد هم نمیخورن باید چیکار کنن؟ به عشق و آزادی فرزندشون احترام بذارن و اجازه بدن ازدواج کنن، یا نه، جلوی این ازدواج رو بزور هم که شده بگیرن؟
MOHAMMAD_ASEMOONI
01-11-2016, 07:32
بهترین وقت برای شناختن خودت وقتی هست که تنها هستی
وقتی تنهائی نقش بازی نمىکنی , ریاکاری نمىکنی , پنهانکاری نمىکنی . حقیقتِ باطنت آشکار مىشه در تنهائی
"توی واقعی" رو مىتونی ببینی در تنهائی
وقتی تنها هستی از جسم خودت بیا بیرون و تصور کن داری یک نفر دیگه رو میبینی .
حتی افکارش هم برات آشکاره
بشین بغل دستش , کنارش راه برو , همه ی افکار و رفتارش رو زیر نظر بگیر و حتی حرف زدنش رو (اگر با خودش حرف میزنه)
این خودتی از چشم خودت . حالا عادلانه قضاوت کن که چی هستی . خوب یا بد ؟ مفید یا مضر ؟
همیشه باید به آزادی و خواست دیگران احترام گذاشت؟ درسته بگیم طرف خودش میفهمه و زندگیش بخودش مربوطه و نباید دخالت کرد، حتی اگر مطمین باشیم فردا "پشیمان" خواهد شد؟
دختر/پسری عاشق شده و اصرار داره با عشقش ازدواج کنه، پدر و مادری که به تجربه میدونن این ازدواج عاقبت نداره و این دو بدرد هم نمیخورن باید چیکار کنن؟ به عشق و آزادی فرزندشون احترام بذارن و اجازه بدن ازدواج کنن، یا نه، جلوی این ازدواج رو بزور هم که شده بگیرن؟
در سال های گذشته خیلی به این مسئله فکر می کردم، قدیم ها راه حلی پیدا نمی کردم ولی نقطه برعکس این قضیه اینه که اگه بگیم اونها باید بتونن به زور جلوی این یک مورد خاص رو بگیرند، بزور جلوی چه موارد دیگه ای رو هم باید بتونن بگیرن؟
فرزند میخواد یک رشته درس بخونه، پدر و مادر فکر می کنند اشتباه است و نمی فهمه، آیا باید بتونن به زور مجبورش کنن بره رشته ای که پدر و مادر صلاح می دونند رو بخونه؟
فرزند میخواد سر فلان کار بره، پدر و مادر فکر می کنند اشتباه است و بهتره بره سر کار دیگری، آیا باید بتونن به زور مجبورش کنن بره سر اون کار؟
فرزند میخواد برای تحصیل بره خارج از کشور، پدر و مادر فکر می کنند بهتره در کشور بمونه، آیا باید بتونن مجبورش کنند که بمونه؟
فرزند میخواد بره سیگار بخره و مصرف کنه، پدر و مادر فکر می کنند بهتره این کار رو نکنه، آیا باید بتونن مجبورش کنند؟
فرزند میخواد بره مدرسه درس بخونه، پدر و مادر فکر می کنن بهتره در 13 سالگی ازدواج کنه و بره خانه شوهر. باید بتونن مجبورش کنند؟
فرزند میخواد در 13 سالگی ازدواج کنه و بره خانه شوهر، پدر و مادر فکر می کنند بهتره بره مدرسه، آیا باید بتونن مجبورش کنند؟
فکر می کنم پیش فرض اشتباه این مسئله از اینه که تصور کنیم اون شخص دیگه (فرضا پدر و مادر در ایده آل ترین حالت)، واقعا قدرت تشخیصش بهتر از خود شخص هست. اینکه من "مطمئن" هستم شخص پشیمان میشه هم اهمیتی نداره چون من اون شخص نیستم و من هم که علم غیب ندارم. چند بار در زندگی شده من از چیزی مطمئن باشم و اشتباه کرده باشم؟ قطعا برای همه ما بیشمار است. فکر می کنم بلوغ ذهنی در این مسئله مهمترین عامل هست. وقتی فرد به سن خاصی می رسه (اکثرا 16, 18 یا 21) گفته میشه شخص دیگه اختیارش با خودش هست ولی قبل از اون اطمینان میشه به همون تصورات پدر و مادر. فکر می کنم تنها بالانسی است که جواب میده و خوب است. هر شکل دیگه ای از این مسئله میتونه به فاجعه ختم بشه.
من شخصا خیلی کارها کردم که بقیه (از جمله پدر و مادر) بهم گفتن اشتباه است و مطمئن بودن پشیمان میشم، در بعضی مواقع درست تصور می کردن، در بعضی موارد اشتباه. اگه من کاری رو که خودم تصمیم گرفتم انجام بدم و پشیمان بشم بهتر از اینه که کاری رو که بقیه بهم زور کردن انجام بدم و بعدا بفهمم اشتباه بوده و اونها احساس پشیمانی کنند و من اونها رو برای خراب کردن زندگیم مقصر بودنم.
Mohammad Hosseyn
02-11-2016, 10:58
همیشه باید به آزادی و خواست دیگران احترام گذاشت؟ درسته بگیم طرف خودش میفهمه و زندگیش بخودش مربوطه و نباید دخالت کرد، حتی اگر مطمین باشیم فردا "پشیمان" خواهد شد؟
دختر/پسری عاشق شده و اصرار داره با عشقش ازدواج کنه، پدر و مادری که به تجربه میدونن این ازدواج عاقبت نداره و این دو بدرد هم نمیخورن باید چیکار کنن؟ به عشق و آزادی فرزندشون احترام بذارن و اجازه بدن ازدواج کنن، یا نه، جلوی این ازدواج رو بزور هم که شده بگیرن؟
فکر میکنم برای فرزند بهترین قاعده اینه که قبل از رسیدن به سن قانونی، بخصوص قبل از دوران بلوغ باید حتی با اجبار برخی مسائل رو برای فرزند تعیین کرد، هرچند واضحه نباید تمام جنبهی زندگی اون فرزند رو با اجبار شکل داد بلکه این قاعده محدود به مسائلی هست که به سلامت و مصلحت خود اونه و از طرفی عقلانیت والدین رو هم میطلبه که فلسفه این اجبار رو بفهمند و بدونند دارند چکار میکنند.
ولی بعد از این سن باید به یک واقعیت توجه کرد که هر اتفاقی در زندگی بچه ها می افته براشون حکم یک تجربه رو داره و به نظر من چیزی گرانبها تر از تجربه برای انسان نیست. حتی بدترین رخدادها و شکستهای ما تو زندگی یک جنبهی مثبت دارند و اونهم اینه که تجربه شدن و میشه ازشون برای آیندهای بهتر درس گرفت. بنابراین حتی اگر فرزند داره وارد ازدواجی میشه که براش مناسب نیست، باید گذاشت اگر مناسب نیست، تجربش کنه...
این واقعیت هم دردناکه هم پر ریسک. ما همگی یکبار زندگی میکنیم و با یک ازدواج ناموفق ممکنه دههی 20 یا 30 زندگیمون رو از دست بدیم که دوران اوج جوانیمونه و حسرتش همیشه تو زندگیمون بمونه. بله این درسته، ولی دردناک بودن این واقعیت مانعی برای این نیست که انسان راهی بهتر از این پیش روی خودش نداره. ما همگی یکبار زندگی میکنیم و اون یکبار هم همونطوری پیش میره که ما پیش بردیم ... خوب یا بد ...
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد ............... لاجرم عیب تو پیش دگران خواهد برد!
سعدی
.... با خودم فکر میکردم که کدام یک از این
مردم ایمانشان واقعیست
و کدامیک از ترس این گونه عمل میکند؟
و بالاخره فهمیدم ....
شاید دیگر تفاوتی بین باور حقیقی و ترس حقیقی نباشد ...
Inside Undercover in North Korea
یکی از مشکل ترین سوالات:
پدری فرزندش جلو چشمشش داره درد میکشه و در حال مرگه، پول دوا درمونش رو نداره، از روی ناچاری از یکی از ثروتمندترین افراد شهر مقداری پول میدزده و خرج فذزندش میکنه، این فرد رو دستگیر میکنن و نزد شما میارن تا به عنوان قاضی حکم صادر کنید، اگر در کشور شما هیچ قانونی نباشه و حرف شما قانون باشه، برای این فرد چه حکمی میکنید؟
hosseinf722
02-01-2017, 13:53
یکی از مشکل ترین سوالات:
پدری فرزندش جلو چشمشش داره درد میکشه و در حال مرگه، پول دوا درمونش رو نداره، از روی ناچاری از یکی از ثروتمندترین افراد شهر مقداری پول میدزده و خرج فذزندش میکنه، این فرد رو دستگیر میکنن و نزد شما میارن تا به عنوان قاضی حکم صادر کنید، اگر در کشور شما هیچ قانونی نباشه و حرف شما قانون باشه، برای این فرد چه حکمی میکنید؟
پدری که بچه اش مریض بوده رو تبرئه می کنم و حکم بازرسی اموال و درآمدهای فرد ثروتمند رو می دم تا اگر ثروتش رو از راه غیر قانونی بدست آورده، اموالشو توقیف کنم و یه بخشیش رو بدم به اون پدر فقیر.
Mohammad Hosseyn
02-01-2017, 14:46
یکی از مشکل ترین سوالات:
پدری فرزندش جلو چشمشش داره درد میکشه و در حال مرگه، پول دوا درمونش رو نداره، از روی ناچاری از یکی از ثروتمندترین افراد شهر مقداری پول میدزده و خرج فذزندش میکنه، این فرد رو دستگیر میکنن و نزد شما میارن تا به عنوان قاضی حکم صادر کنید، اگر در کشور شما هیچ قانونی نباشه و حرف شما قانون باشه، برای این فرد چه حکمی میکنید؟
به دو طرف فرصت میدم با هم گفتگو کنن تا به یه حکم واحد برسن. خودشون تصمیم بگیرن باید چه کرد. اگر به توافقی نرسیدن اونوقت هیچ حکمی وجود نخواهد داشت و بهتره برگردن خونشون و اگر فکر میکنن حقشون ضایع شده به هر طریقی که میخوان حق رو بگیرن ولی اگر خطایی ازشون سر بزنه که نباید، حکم بدی در انتظارشونه...
نمیدونم منظورم مشخص بود یا نه[emoji16]
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
یکی از مشکل ترین سوالات:
پدری فرزندش جلو چشمشش داره درد میکشه و در حال مرگه، پول دوا درمونش رو نداره، از روی ناچاری از یکی از ثروتمندترین افراد شهر مقداری پول میدزده و خرج فذزندش میکنه، این فرد رو دستگیر میکنن و نزد شما میارن تا به عنوان قاضی حکم صادر کنید، اگر در کشور شما هیچ قانونی نباشه و حرف شما قانون باشه، برای این فرد چه حکمی میکنید؟
اول اون فرزند مریض که باعث و بانی این دزدی شده اعدام می کنیم.چون اول علت باید از بین بره بعد معلول. بعد هم اون فرد پولدار رو به دلیل پولدار بودن زیادی اعدام میکنم و در آخر هم فرد دزد رو به دلیل دزدی گردن میزنیم. :n02:
علت اختلاف موجودات چیه؟ همه موجودات جنسشون از وجود هست، در بنیادی ترین لایه هستی وجود واحد هست، چند وجود نیست، یک وجوده، وجود واحده، پس دلیل اختلاف موجودات چی هست؟
فرقی نمیکنه بنیادی ترین حالت هستی چی باشه، ذره، موج یا چیزی مرکب از هر دو، چه عاملی باعث تفاوت ذره/موج x از ذره/موج y شده؟چه عاملی باعث شده بقول بعضی ها وجود موج برداره یا اشکال هندسی پیدا کنه؟ اگر در بنیادی ترین لایه وجود محض هست و غیر از وجود نیست، عامل دومی وجود نخواهد داشت که باعث موج برداشتن وجود بشه، پس این اختلافات چگونه توجیه میشن؟
شاید واقعا نیستی هم وجود داره و از ترکیب نیستی با هستی اختلافات بوجود امدن، اما چطور امکان داره نیستی وجود داشته باشه؟! شاید ذهن ما توانایی درک این مسایل رو نداره
به دو طرف فرصت میدم با هم گفتگو کنن تا به یه حکم واحد برسن. خودشون تصمیم بگیرن باید چه کرد. اگر به توافقی نرسیدن اونوقت هیچ حکمی وجود نخواهد داشت و بهتره برگردن خونشون و اگر فکر میکنن حقشون ضایع شده به هر طریقی که میخوان حق رو بگیرن ولی اگر خطایی ازشون سر بزنه که نباید، حکم بدی در انتظارشونه...
نمیدونم منظورم مشخص بود یا نه[emoji16]
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
!? Are you serious
شرمنده. گفتم یه چی بگم دور همی بخندیم :n27:
الان این پست اول تاپیک رو خوندم به نظر جالب اومد.
خواب، زبان، ناخودآگاه
من معمولا خوابامو بیاد نمیارم، از خواب که پا میشم انگار هیچ خوابی ندیدم، بعضی خوابا رو اما نمیدونم چرا خوب بیاد میارم، شاید دلیلش اینه که فورا بعد از اون خواب بیدار میشم، شایدم دلیلش اینه که خیلی واضحن، نمیدونم. چن شب پیش یکی از این خوابا رو دیدم، خواب دیدم یه چیزی مثه سفینه فضایی ها، خیلی خیلی بزرگ و عظیم الچثه، تو آسمون ظاهر شد، همه مردم داشتن با تعجب نگاه میکردن که یکدفعه اون سفینه به یکی از آپارتمان ها بلند نزدیکش حمله کرد و با چرخوندن خودش با یه چیز بازو مانند که انگار دمش بود ضربه شدیدی به قسمت بالای اون آپارتمان زد و اون قسمتو فرستاد هوا و آوارش ریخت رو مردم و ...
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم اولین چیزی که فکرمو درگیر کرد این بود که ذهن من چطور تونسته چنین صحنه رو بسازه، همه چیز این قد واقعی، قوانین فیزیک همگی دقیقا رعایت شده بودن، نحوه جرخش اون سفینه با توجه به اندازش، لحظه برخورد دمش با آپارتمان، جدا شدن و پخش شدن آوار، ریختنشون رو زمین، همه چیز واقعی بود، انگار داشتی یه فیلم هالیودی میدیدی، هنوز اون صحنه ها یادمن، آخه ذهن من چطور میتونه چنین صحنه ای رو خلق کنه؟ من که این اطلاعات رو بصورت هوشیار ندارم، یعنی اگر بخوام انیمیشن این صحنه رو بسازم مطمین هستم نمیتونم چنین چیزی بسازم، حتی اگه برم صحنه های واقعی بسیار زیادی رو ببینم تا بم ایده بدن و نیروهای مختلف موجود رو محاسبه کنم باز هم نمیتونم چنین چیزی بسازم! یا شایدم بشه اما بعد از صد بار ساختن و ویرایش و آزمایش و خطا، پس ذهن من چطور تونسته تو خواب چنین چیزی رو خلق کنه، چیزی که در بیداری نمیتونه، و چرا در بیداری نمیتونه؟ چه چیزی در عالم خواب وجود داره که چنین قدرتی به ذهن من میده؟ من واقعی من کدومه؟ اونی که در بیداریه یا اونی که در خوابه؟ آیا بیداری و هوشیاری نوعی محدودیته...؟
داشتم به این سوالات فکر میکردم که یادم امد به یادگیری زبان تو بچگی، تا سن سه چار سالگی که بچه زبان رو کامل یاد میگیره، سنی که نوعی زندگی ناخودآگاهه، مثه چیزی که در خواب تجربه میکنیم، زندگی که در اون حافظه هوشیار ما هنوز کاملا شکل نگرفته، و باز همون قدرت عجیب! بچه بدون اینکه کسی گرامر و دستور رو براش توضیح بده به بهترین شکل اون رو یاد میگره! طوری که کمتر کسی میتونه بعد از سه چار سالگی یاد بگیره، چه چیزی داره در ذهن بچه به زبان شکل میده؟ چه چیزی داره بدون اینکه بچه هیچ فکری بکنه قواعد رو از جملاتی که بچه میشنوه استخراج میکنه؟ این قدرت ناخودآگاه چه مشکلی با هوشیاری داره که بعد از بزرگ شدن بچه و هوشیار شدنش دیگه از بین میره و دیگه باید قواعد زبانو آموزش داد ...
چرا هوشیاری سدی هست در برابر قدرتی که انسان داره؟ عالم ناخودآگاه چه عالمی هست؟ شاید نوعی میدان هست که همه بش متصل هستیم، نوعی میدان آگاهی که متصل به واقعیت هست، میدانی که هوشیاری نمیذاره باش ارتباط برقرار کنیم، شایدم نیست، هو نوز... ؟!
به نکته جالبی اشاره کردی چون واسه منم پیش اومده. تا حالا 2 بار تو زندگی خواب هایی دیدم که واقعی تر از زندگی حقیقی بوده! یعنی وقتی بیدار شدم احساس کردم اون دنیای خواب خیلی واقعی تر از این دنیایی که توش هستیم بوده. فقط هم 2 بار تجربه اش کردم.
مغز رو ما نمی تونیم تجزیه و تحلیل کنیم چون مغز موجود زنده ای هستش که هیچ علمی تا حالا نتونسته نحوه کارکردش رو توجیه کنه. مغز بیشتر از اونکه یه جسم باشه بیشتر شبیه به روحی می مونه که تو سیستم مغز جریان داره.
Mohammad Hosseyn
04-01-2017, 10:54
!? Are you serious
yeah, I am!
از نظر من چیزی به نام محاکمه و حکم کردن بین دو نفر مضحکه!! باید سعی کرد دو طرف رو درک کرد و اجازه داد دو طرف همیدگر رو بفهمن. خیلی جالبه که دیروز بعد این حرفم تو کتابی از Thich Nhat Hanh (یکی از بزرگان بوداییسم) خوندم که سیستم مشابهی رو برای مصالحه (reconciliation) بین راهبها دارن و خب نظر بالای من یجور ایده اولیه از ذهن منه بی نقص نیست ولی این سیستم بودایی به نظر خیلی جالبه و عملی هم شده بینشون و فکر میکنم سوال دیروز شما بعد خوندن اون کتاب تصادف جالبی بود که دیدگاه من یه پله کاملتر بشه در مورد این موضوع.
به هر حال برای مصالحه تو معبد 7 مرحله رو پشت سر میذارن:
1. حضور دو طرف دعوا و بقیه افراد در یک محیط آروم برای حل مشکل نه جنگ!. تنها کاری که باید تو این مرحله بکنند نشستن و لبخند زدن به هم هست!!
2. یادآوری کل اتفاق. هر دو طرف باید شروع کنن به شرح ماجرا تا جایی که یادشون میاد.
3. از دو طرف خواسته میشه که عزم کنن تا جای ممکن روحیه ستیزه جویانه رو تو رفتار خودشون کم کنن.
4. انتخاب یکی از راهبهای مورد احترام برای واسطه شدن میان دو طرف بصورتیکه هر کدوم از طرفین با این راهب صحبت میکنن و از اونجایی که دو طرف به این فرد احترام میذارن حرفهای اون برای ایجاد صلح بین دو طرف موثر میشه.
5. طرفین باید داوطلبانه اعتراف کنن. مثلا اینکه تقصیر خودشون در ماجرا چی بوده. هرچند کوچک و جزئی ولی طرفین باید سعی کنن خودشون نقص کار خودشون رو بیان کنن.
6. با اجماع نظر جامعه (تو این مورد همون جامعه ی راهب ها) حکمی داده میشه در مورد مسئلهی بین دو طرف.
7. راهبها میتونن حکم رو بپذرین یا باید جامعه رو ترک کنن.
به نظرم نظر قبلی من کمی نقص داره و این رویکرد میتونه کاملش کنه. من فکر میکنم طرفین باید به با گفتگو و با کمک یه مشاور (نه قاضی) به یه نتیجه ای برسن که چه باید کرد. اگر به نتیجه ای نرسن از جامعه باید برن!
yeah, I am!
از نظر من چیزی به نام محاکمه و حکم کردن بین دو نفر مضحکه!! باید سعی کرد دو طرف رو درک کرد و اجازه داد دو طرف همیدگر رو بفهمن. خیلی جالبه که دیروز بعد این حرفم تو کتابی از Thich Nhat Hanh (یکی از بزرگان بوداییسم) خوندم که سیستم مشابهی رو برای مصالحه (reconciliation) بین راهبها دارن و خب نظر بالای من یجور ایده اولیه از ذهن منه بی نقص نیست ولی این سیستم بودایی به نظر خیلی جالبه و عملی هم شده بینشون و فکر میکنم سوال دیروز شما بعد خوندن اون کتاب تصادف جالبی بود که دیدگاه من یه پله کاملتر بشه در مورد این موضوع.
به هر حال برای مصالحه تو معبد 7 مرحله رو پشت سر میذارن:
1. حضور دو طرف دعوا و بقیه افراد در یک محیط آروم برای حل مشکل نه جنگ!. تنها کاری که باید تو این مرحله بکنند نشستن و لبخند زدن به هم هست!!
2. یادآوری کل اتفاق. هر دو طرف باید شروع کنن به شرح ماجرا تا جایی که یادشون میاد.
3. از دو طرف خواسته میشه که عزم کنن تا جای ممکن روحیه ستیزه جویانه رو تو رفتار خودشون کم کنن.
4. انتخاب یکی از راهبهای مورد احترام برای واسطه شدن میان دو طرف بصورتیکه هر کدوم از طرفین با این راهب صحبت میکنن و از اونجایی که دو طرف به این فرد احترام میذارن حرفهای اون برای ایجاد صلح بین دو طرف موثر میشه.
5. طرفین باید داوطلبانه اعتراف کنن. مثلا اینکه تقصیر خودشون در ماجرا چی بوده. هرچند کوچک و جزئی ولی طرفین باید سعی کنن خودشون نقص کار خودشون رو بیان کنن.
6. با اجماع نظر جامعه (تو این مورد همون جامعه ی راهب ها) حکمی داده میشه در مورد مسئلهی بین دو طرف.
7. راهبها میتونن حکم رو بپذرین یا باید جامعه رو ترک کنن.
به نظرم نظر قبلی من کمی نقص داره و این رویکرد میتونه کاملش کنه. من فکر میکنم طرفین باید به با گفتگو و با کمک یه مشاور (نه قاضی) به یه نتیجه ای برسن که چه باید کرد. اگر به نتیجه ای نرسن از جامعه باید برن!
در جامعه راهبه ها شاید چنین چیزی جواب بده اما در جامعه انسانهای عادی، انسانهایی که هر کدوم ژنتیک و تربیت و شرایط مالی و اجتماعی و فرهنگیش با بقیه فرق میکنه آیا این روش جواب میده؟ بله در یک جامعه آرمانی حکم کردن بین دو نفر مضحکه، اما در جامعه واقعی، آنچه الان هست، وجود مرجعی برای قضاوت و حل و فصل اختلافات اجتناب ناپذیره، سوال من معطوف به چنین جامعه هست
Mohammad Hosseyn
04-01-2017, 11:28
در جامعه راهبه ها شاید چنین چیزی جواب بده اما در جامعه انسانهای عادی، انسانهایی که هر کدوم ژنتیک و تربیت و شرایط مالی و اجتماعی و فرهنگیش با بقیه فرق میکنه آیا این روش جواب میده؟ بله در یک جامعه آرمانی حکم کردن بین دو نفر مضحکه، اما در جامعه واقعی، آنچه الان هست، وجود مرجعی برای قضاوت و حل و فصل اختلافات اجتناب ناپذیره، سوال من معطوف به چنین جامعه هست
اتفاقا نویسنده معتقد بود این روش برای جوامع کوچیک و بزرگ ما هم قابل اجرائه. جمع راهب های بودایی هم یه جامعه آرمانی نیست اونها هم انسان هستن مثل ما.
من معتقدم این فلسفه رو میشه پیگیری کرد تو سیستم قضایی، نه اینکه صرفا به همین شکل باشه. ظاهر قضیه میتونه با توجه به شرایط تعیین بشه ولی فلسفه ی پشت این نوع مصالحه اصلا چیز آرمانی نیست به نظرم...
اتفاقا نویسنده معتقد بود این روش برای جوامع کوچیک و بزرگ ما هم قابل اجرائه. جمع راهب های بودایی هم یه جامعه آرمانی نیست اونها هم انسان هستن مثل ما.
من معتقدم این فلسفه رو میشه پیگیری کرد تو سیستم قضایی، نه اینکه صرفا به همین شکل باشه. ظاهر قضیه میتونه با توجه به شرایط تعیین بشه ولی فلسفه ی پشت این نوع مصالحه اصلا چیز آرمانی نیست به نظرم...
تا الان که هیچ روشی نتونسته نوع انسان رو رام کنه، شاید در آینده پیدا بشه این کیمیا
خدا چه درکی از انسان بودن دارد؟!
........
. Feynman said "I'm smart enough to know that I'm dumb." Feynman was intelligent enough to realize that a good magician can make it seem as if the laws of nature have been violated and even a great physicist sometimes can't figure out the trick
"آنقدر باهوشم که میدانم خنگم" این جوابی است که فردی در مواجه با کارهای خارق العاده و ظاهرا ماورایی ابراز میکند، کارهایی که در همان مکان و زمان دلیلی برای رد آن نمی یابد اما مطمین است نمیتواند واقعیت داشته باشد و باید حیله در کار باشد ....
اگر کسی چیزی را قبول نداشته باشد حتی اگر هیچ دلیلی برای رد آن نداشته باشد باز به راحتی خواهد گفت: مشکل از من و حماقت من است وگرنه امکان ندارد چنین چیزی واقعیت داشته باشد ... چنین فردی را چگونه میشود قانع کرد؟!
هپنوتیزم و روح
شهید مطهری به نقل از دکتر معین رویدادی را در این رابطه نقل می کند:
دکتر معین می گوید:
فرانسه که بودم یک بچه فرانسوی را در پیش چشم من خواب کردند!( هیپنوتیزم)
بعد ازمن پرسیدند که از او (دختر بچه) چه می خواهی؟!
من گفتم : او را به تهران بفرستید!
با شگفتی دیدم که دختر بچه ای که اصلا ایران نیامده به خوبی میدانها و خیابانهای تهران را برایم توصیف می کند که چه شکلی ست و چه مجسمه ای دارد و ....
(تا اینجا ممکن است کسی توجیه کند که ماجرا ساختگی ست یعنی مثلا با عکسهایی آن دختر بچه را توجیه کرده باشند! اما ادامه ماجرا واقعی بودن رویداد را اثبات می کند!)
دکتر معین می گوید به آنها گفتم که روح دختر بچه را به فلان مکان در تهران بفرستید که در واقع خانه ما آنجا بود!
شخص هیپنوتیزم کننده به آن دختر تلقین کرد و آن دختر بچه به منزل ما در تهران رفت و توصیف کاملا درستی از داخل خانه و حتی شرح دقیقی از چهره همسرم دادو گفت الان خوابیده است!
اما یک چیز گفت که بنظرم درست نبود و آن این بود که به داخل یکی از اتاقها رفت و گفت خالی ست درحالیکه آن اتاق کتابخانه من بود و باید پر از کتا ب می بود!
اما بعدا با تهران مکاتبه کردم و از خانمم پرسیدم که فلان روز و فلان ساعت مشغول چکاری بودی؟
خانمم در پاسخ نوشت بدون اجازه شما؛ کتابهای کتابخانه را بیرون بردیم تا آنجا را نظافت کنیم و بعد به علت خستگی من خوابیدم ...!!
شده مثل جریان احادیث که فلانی از فلان شخص و اون هم از فلان شخص دیگه شنیده که گفته فلان شده .
ملاها خیلی علاقه دارن که از این روش برای نقل قول گیری و تعریف داستان استفاده میکنن ... حالا میخواد بحث یا خطبه به اصطلاح علمی باشه یا مذهبی یا سیاسی یا چیزهای دیگه .
آیا جناب معین همچین حرفی رو زده ؟!... " ما نمیدونیم "
آیا مطهری شخص معتبر و صادقی است و میشه روی صحت گفتارهای اون حساب کرد ؟! ... "برید کتاب هاشو بخونید تا دروغ پردازی های اونو ببینید"
از طرف دیگه حتا اگه جناب معین هم همچین صحبتی کرده باشه باز هم قابل اتکا نیست چونکه ملاک صحبت ایشون تجربه شخصی بوده و تجربیات شخصی بعنوان مستندات و مدرک مورد استفاده نیستن .
با این حال در صحت و درستی این نقل قول شک هست ,از همه مهمتر چیزی که از مطهری و دیگر ملایان به وفور میشه پیدا کرد مزخرفات و صحبت های بدون سند و مدرک و جعلیات و تحریف است .
این مورد هم به احتمال زیاد شامل همون شرایط میشه .
شده مثل جریان احادیث که فلانی از فلان شخص و اون هم از فلان شخص دیگه شنیده که گفته فلان شده .
ملاها خیلی علاقه دارن که از این روش برای نقل قول گیری و تعریف داستان استفاده میکنن ... حالا میخواد بحث یا خطبه به اصطلاح علمی باشه یا مذهبی یا سیاسی یا چیزهای دیگه .
آیا جناب معین همچین حرفی رو زده ؟!... " ما نمیدونیم "
آیا مطهری شخص معتبر و صادقی است و میشه روی صحت گفتارهای اون حساب کرد ؟! ... "برید کتاب هاشو بخونید تا دروغ پردازی های اونو ببینید"
از طرف دیگه حتا اگه جناب معین هم همچین صحبتی کرده باشه باز هم قابل اتکا نیست چونکه ملاک صحبت ایشون تجربه شخصی بوده و تجربیات شخصی بعنوان مستندات و مدرک مورد استفاده نیستن .
با این حال در صحت و درستی این نقل قول شک هست ,از همه مهمتر چیزی که از مطهری و دیگر ملایان به وفور میشه پیدا کرد مزخرفات و صحبت های بدون سند و مدرک و جعلیات و تحریف است .
این مورد هم به احتمال زیاد شامل همون شرایط میشه .
کتاب شهید مطهری:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نحوه رفرنس دادن ایشون در کتابش فوق العاده است :n02: "یادم نیست از خودش شنیدم یا یکی از رفقا بهم گفت" :n09:
شده مثل جریان احادیث که فلانی از فلان شخص و اون هم از فلان شخص دیگه شنیده که گفته فلان شده .
ملاها خیلی علاقه دارن که از این روش برای نقل قول گیری و تعریف داستان استفاده میکنن ... حالا میخواد بحث یا خطبه به اصطلاح علمی باشه یا مذهبی یا سیاسی یا چیزهای دیگه .
آیا جناب معین همچین حرفی رو زده ؟!... " ما نمیدونیم "
آیا مطهری شخص معتبر و صادقی است و میشه روی صحت گفتارهای اون حساب کرد ؟! ... "برید کتاب هاشو بخونید تا دروغ پردازی های اونو ببینید"
از طرف دیگه حتا اگه جناب معین هم همچین صحبتی کرده باشه باز هم قابل اتکا نیست چونکه ملاک صحبت ایشون تجربه شخصی بوده و تجربیات شخصی بعنوان مستندات و مدرک مورد استفاده نیستن .
با این حال در صحت و درستی این نقل قول شک هست ,از همه مهمتر چیزی که از مطهری و دیگر ملایان به وفور میشه پیدا کرد مزخرفات و صحبت های بدون سند و مدرک و جعلیات و تحریف است .
این مورد هم به احتمال زیاد شامل همون شرایط میشه .
میفرماید مطهری بدون سند حرف میزنه! فقط و فقط، یکی از دروغ پردازی ها شهید مطهری رو اینجا نقل کنید بنده حرف شما رو قبول میکنم، اما اگه چیزی پیدا نکردین این شمایید که دارید بدون سند دروغ پردازی میکنید ...
کتاب شهید مطهری:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نحوه رفرنس دادن ایشون در کتابش فوق العاده است :n02: "یادم نیست از خودش شنیدم یا یکی از رفقا بهم گفت" :n09:
اول اینکه این کتاب مجموعه از سخنرانی ها بوده و یک کتاب علمی نیست که بخواد دقیق رفرنس بده .... دوم اینکه شما عبارت "به طور قطع" به این بزرگی رو ندیدن؟!
میفرماید مطهری بدون سند حرف میزنه! فقط و فقط، یکی از دروغ پردازی ها شهید مطهری رو اینجا نقل کنید بنده حرف شما رو قبول میکنم، اما اگه چیزی پیدا نکردین این شمایید که دارید بدون سند دروغ پردازی میکنید ...
ایشون یکی از کسانی است که کتابسوزی در ایران در زمان حمله تازیان رو شایعه و دروغی میدونست که توسط استعمار رواج یافته .
ولی منابع تاریخی چیز دیگه ای به ما میگه . بزودی مطالب مرتبط با رفرنس معتبر در بخش تاریخی قرار میدم.
ایشون یکی از کسانی است که کتابسوزی در ایران در زمان حمله تازیان رو شایعه و دروغی میدونست که توسط استعمار رواج یافته .
ولی منابع تاریخی چیز دیگه ای به ما میگه . بزودی مطالب مرتبط با رفرنس معتبر در بخش تاریخی قرار میدم.
شما برای اثبات اینکه ایشون دروغ پردازی میکنه استناد میکنید به نظر ایشون در مورد یک رویداد تاریخی؟! نکنه شما معتقد هستین تاریخ فقط و فقط یک روایت درست داره؟!
نادرن رویدادهای تاریخی که همه تاریخ دانها در مورد اونها متفق القول باشن، اونوقت شما به این راحتی به یک فیلسوف و متفکر و مدرس دانشگاه بصرف نظر دیگری، که اون هم طبق منابعی خاص هست و نه بی سند، تهمت دروغ گوی و دروغ پردازی میزنید؟!
هنوز منتظر هستم یک نمونه، تاکید میکنم فقط یک مورد، از دروغ پردازی ها، و نه یک نظر دیگر، ایشون اینجا نقل کنید ... در غیر این صورت این شما هستید که دارید بی سند دروغ پردازی میکنید ...
شما برای اثبات اینکه ایشون دروغ پردازی میکنه استناد میکنید به نظر ایشون در مورد یک رویداد تاریخی؟! نکنه شما معتقد هستین تاریخ فقط و فقط یک روایت درست داره؟!
نادرن رویدادهای تاریخی که همه تاریخ دانها در مورد اونها متفق القول باشن، اونوقت شما به این راحتی به یک فیلسوف و متفکر و مدرس دانشگاه بصرف نظر دیگری، که اون هم طبق منابعی خاص هست و نه بی سند، تهمت دروغ گوی و دروغ پردازی میزنید؟!
هنوز منتظر هستم یک نمونه، تاکید میکنم فقط یک مورد، از دروغ پردازی ها، و نه یک نظر دیگر، ایشون اینجا نقل کنید ... در غیر این صورت این شما هستید که دارید بی سند دروغ پردازی میکنید ...
کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام از ایشون رو بخونید .
توی این کتاب ایشون میگه که ایرانیان با رویی کاملن باز پذیرای اسلام شدن و مقاومتی صورت نگرفته و مردم ایران عاشق ذات و ظاهر اسلام شده بودن !!!
به نظر میاد شما تاریخ رو مطالعه نکردین و برای همین هم قادر نبودین تناقضات تاریخی رو با گفتارهای ملایان رو متوجه بشین .
شما هم بچسبین به همین فیلسوفان و متفکرینی از این دست مثل مطهری و بروجردی و ملا محمد باقر مجلسی !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به طور جد میشه گفت که کلمه و صفت علامه و دانشمند و متفکر و فیلسوف و عالم پیش دانش بی کران این افراد خجالت زده میشه بس که این افراد مغز پُری داشتن و با علم بی انتهای خودشون جامعه علمی رو به جلو هُل میدادن.
راستی دیگر دانشمند مورد علاقتون [استاد اعظم معابد و محافل] جناب رائفی پور به هیچ وجه فراموش نشه . واقعن که فیلسوف نامی قرن هستن شاید در تاملات تنهاییتون بتونین تاثیر بیشتری از دانش بزرگ ایشون ببرین.
کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام از ایشون رو بخونید .
توی این کتاب ایشون میگه که ایرانیان با رویی کاملن باز پذیرای اسلام شدن و مقاومتی صورت نگرفته و مردم ایران عاشق ذات و ظاهر اسلام شده بودن !!!
به نظر میاد شما تاریخ رو مطالعه نکردین و برای همین هم قادر نبودین تناقضات تاریخی رو با گفتارهای ملایان رو متوجه بشین .
شما هم بچسبین به همین فیلسوفان و متفکرینی از این دست مثل مطهری و بروجردی و ملا محمد باقر مجلسی !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به طور جد میشه گفت که کلمه و صفت علامه و دانشمند و متفکر و فیلسوف و عالم پیش دانش بی کران این افراد خجالت زده میشه بس که این افراد مغز پُری داشتن و با علم بی انتهای خودشون جامعه علمی رو به جلو هُل میدادن.
راستی دیگر دانشمند مورد علاقتون [استاد اعظم معابد و محافل] جناب رائفی پور به هیچ وجه فراموش نشه . واقعن که فیلسوف نامی قرن هستن شاید در تاملات تنهاییتون بتونین تاثیر بیشتری از دانش بزرگ ایشون ببرین.
شما هنوز ذات تاریخ رو متوجه نشدین، تاریخ چیزی مثه فیزیک و شیمی نیست که یک و فقط یک روایت واحد داشته باشه ... هستن افرادی که مصدق رو خاین میدونن ...!! در کتاب سقوط بهشت خمینی و یارانش مسول قتل موسی صدر معرفی میشن ....!! روایت تاریخ نگاران امریکایی از جنگ جهانی دوم با روایت تاریخ نگاران آلمانی و بخصوص نازی ها کاملن فرق داره ... روایت تاریخ نگاران حکومت ایران از انقلاب و زمان شاه با روایت تاریخ نگاران سلطنت طلبان کاملن متفاوته و ... این ذات تاریخه ... این رو شما درک کنید کسانی که نظر مخالف شما رو دارن دروغ گو خطاب نمیکنید ...
من میتونم اسناد شهید مطهری برای اون نظرش رو اینجا بیارم اما چون مطمین هستم بی فایده هست و شما باز یه حرف دیگه خواهید زد لزومی نمی بینم ...
باز تاکید میکنم یکی و فقط یکی از دروغ گویی های مطهری رو نقل کنید تا خودتون موصوف به همون تهمت های که به ایشون زدید نشید ... که البته نخواهید توانست ... شما مطهری رو نمیشناسید، با عمق فکر و گستره علمی ایشون اشنا نیستن و صرفا حرفهای رو که شنیدید بدون تحقیق اینجا بیان میکنید ... شما با تعهد مطهری به حقیقت آشنا نیستین و لذا بی فایدس ادامه دادن این بحث ...
Mohammad Hosseyn
04-03-2017, 00:31
هپنوتیزم و روح
شهید مطهری به نقل از دکتر معین رویدادی را در این رابطه نقل می کند:
دکتر معین می گوید:
فرانسه که بودم یک بچه فرانسوی را در پیش چشم من خواب کردند!( هیپنوتیزم)
بعد ازمن پرسیدند که از او (دختر بچه) چه می خواهی؟!
من گفتم : او را به تهران بفرستید!
با شگفتی دیدم که دختر بچه ای که اصلا ایران نیامده به خوبی میدانها و خیابانهای تهران را برایم توصیف می کند که چه شکلی ست و چه مجسمه ای دارد و ....
(تا اینجا ممکن است کسی توجیه کند که ماجرا ساختگی ست یعنی مثلا با عکسهایی آن دختر بچه را توجیه کرده باشند! اما ادامه ماجرا واقعی بودن رویداد را اثبات می کند!)
دکتر معین می گوید به آنها گفتم که روح دختر بچه را به فلان مکان در تهران بفرستید که در واقع خانه ما آنجا بود!
شخص هیپنوتیزم کننده به آن دختر تلقین کرد و آن دختر بچه به منزل ما در تهران رفت و توصیف کاملا درستی از داخل خانه و حتی شرح دقیقی از چهره همسرم دادو گفت الان خوابیده است!
اما یک چیز گفت که بنظرم درست نبود و آن این بود که به داخل یکی از اتاقها رفت و گفت خالی ست درحالیکه آن اتاق کتابخانه من بود و باید پر از کتا ب می بود!
اما بعدا با تهران مکاتبه کردم و از خانمم پرسیدم که فلان روز و فلان ساعت مشغول چکاری بودی؟
خانمم در پاسخ نوشت بدون اجازه شما؛ کتابهای کتابخانه را بیرون بردیم تا آنجا را نظافت کنیم و بعد به علت خستگی من خوابیدم ...!!
متاسفانه در پذیرش مسائل نقل و قول خیلی خیلی ضعیفه. مخصوصا در مورد موضوعی که اگر درست باشه برای خودش یه انقلابی تو بشریت بحساب میاد!!!!
فکر میکنم این موارد مناسب هستن برای اینکه یکبار دیگه بازنگری کنیم معیارمون برای پذیرش مسائل چه هست. بعد تحلیلشون کنیم!
سگی را لقمه هرگز فراموش ............ نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را ........... به کمتر تندی آید با تو در جنگ
(سعدی)
اینچنین بودن انسان نشانه چیست؟ چرا چنین تمایل انحرافی در اکثر قریب به اتفاق ما انسان ها وجود داره؟ اگر کسی هزار خوبی در حق ما کرده باشه، با اولین ناملایمتی که ازش میبینم موضع گیری میکنم و در قامت یک دشمن بش نگاه میکنیم ...
چرا ما خوبی های دیگران رو نمی بینیم و اگه کسی در حقمون خوبی کنه انگار یه کار عادی انجام داده، کاری که باید انجام می داد .... اما اگه بدی کنه، بشدت روی ما تاثیر میذاره ... خوبی کاری که باید انجام بشه، حالت طبیعی و دیفالت، حق ... بدی اما ... کاری که نباید انجام بشه، حالت غیر طبیعی، ظلم ... چرا بدی تا شیره استخوان نفوز مکنه اما خوبی نه ... چرا میگن اگه به کسی بدی کنی و بعد جبران هم کنی، مثه میخیه که تو دیوار زده بشه و کنده بشه که باز جاش میمونه ... اما در مورد خوبی ... چرا این جور مثالا زده نمیشه ... چرا بدی عمیق و طولانی در حافظه میمونه اما خوبی ... نه ....
اینچنین بودن ما دلیلش چیه ... ؟!
تشکر
تشکر یا لایک در فضای مجازی و بخصوص انجمن های گفتگو معانی ضمنی زیادی بخودش گرفته و کاربردهای مختلفی پیدا کرده ... به عنوان نمونه:
گاهی یعنی پست از نظر علمی و اطلاعاتی مفید بود ... گاهی برای جبران کردن بکار میره، صاحب پست جایی دیگه از پست ما تشکر کرده، ما اینجا تشکر میکنیم تا جبران کنیم ... گاهی برای ابراز وجود بکار میره، یعنی پستت رو خوندم ... گاهی برای پز دادن بکار میره، بخصوص برای پست هایی که از نظر علمی - فلسفی سطح بالایی دارن، یعنی من این پست رو فهمیدم و قبول دارم ... گاهی برای دفاع از دوست بکار میره، بخصوص وقتی بحث تند میشه و توهین رد و بدل میشه ... گاهی برای خالی کردن عقده بکار میره، بخصوص زمانی که طرف مقابل بش توهین میشه ... گاهی برای تمام کردن کردن بحث بکار میره، یعنی پستت رو خوندم اما نمیخوام جواب بدم .... گاهی برای دلجویی بکار میره، معمولا وقتی احساس میکنیم صاحب پست بخاطر چیزی از ما ناراحته .... گاهی برای تحقیر صاحب پست بکار میره، ... گاهی برای تخریب صاحب پست استفاده میشه ... گاهی برای همرنگ جماعت شدن بکار میره ... گاهی برای چاپلوسی و تملق بکار میره، بخصوص وقتی صاحب پست قدرتی داشته باشه ... گاهی بخاطر تشکر بکار میره، مثلا بخاطر شرکت کردن در بحث یا پاسخ دادن به سوال و ... گاهی به علامت دوستی و صمیمیت بکار میره ... گاهی برای دوست شدن با کسی بکار میره و ....
بدون شک تشکر معانی دیگه هم داره ... چیزی که مهمتره اما ... معنای تشکر "نکردن" هست که شاید معانیش از تشکر کردن بیشتر باشه ...
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
این چند بیت شعر بیان همان چیزی است که اکثر ما تجربه کرده ایم ... که زیبایی نسبی است ... که آنکس و آنچه برای من زیباست ممکن است برای فرد دیگری نباشد ... که زیبایی از جنس سلیقه است ... و البته نباید از حق گذشت که برخی استثنایات برای همه زیبا هستن ...
این سلیقه بودن مختص زیبایی نیست ... شعر بیانگر چیزی عمیق تر در مورد انسان و دید و نحوه قضاوت اوست ... که احتملا قضاوت های اخلاقی ما هم تا حد زیادی سلیقه ای است ...
از نظر ایرادکننده، نه تنها لیلی زیبا نیست ... بلکه تماما عیب است و ایراد ... اما از نظر مجنون ... مشکل از ایراد کننده است ... که سطحی نگر است ... نه لیلی ... که سر تا پا زیبایی است ... عشق است ... مجنون چیزهایی در لیلی میبیند که دیگران نمی بینند ... که وجود ندارند ... مجنون می آفریند آنها را در محبوبش ... مجنون در لیلی زشتی و بدی نمی بیند ... معیار خوب و بد ... زشت و زیبا ... برای مجنون شده لیلی ... برای مجنون ... چیز مستقلی بنام زیبایی وجود ندارد که بخواهد لیلی را با آن مقایسه کند ... برای او ... لیلی زیبایی است و زیبایی لیلی ... دیگران با لیلی مقایسه میشوند ... شبیه به لیلی زیباست ... همین ... لیلی است که به تمام خوبی ها معنی میدهد ...
قضاوت های اخلاقی ما هم گاه از همین سنخ است ... کسی را قبول داشته باشیم ... میشود معیار قضاوت هایمان ... آسمان به ریسمان میبافیم که ثابت کنیم آنچه او کرده و گفته و خواسته و نخواسته و نگفته و نکرده درست است ... منطقی است ... انسانی است ... سخت میشود ... تشخیص اینکه فعل او خود ارزشمند است یا ماییم که چون مجنون برایش ارزش می آفرینیم ... مختص به انسان نیست ... گاه یک مکتب است، یک دین است، یک تفکر است، یک شخصیت تاریخی است، یک وسیله است... که میشود لیلی ما ... که ما به غیر از خوبی در او نمی بینیم ... و اینجاست ... اغاز مجنون شدن ما ... دیوانه شدن ما ...
غیرت مرد ... حسادت زن
نمی دونم چرا در فرهنگ ما برای زن از کلمه حسادت و برای مرد از واژه غیرت استفاده میشه ... در زبان انگلیسی برای هر دو جنس از کلمه jealousy استفاده میشه ... شاید دلیلش اینه که خواستن به احساس مرد یک جنبه مثبت و قدسی بدن و از این طریق راه رو برای صدور احکام خاصی هموار کنن ... دلیل هر چه باشه ... یک چیز مسلم بنظر میرسه ...
اینکه چه مرد چه زن وقتی میبینه همسر/شریک/محبوبش با فرد دیگری ارتباط عاطفی یا جنسی برقرار کرده بشدت اذیت میشه ... ناراحتی و خشم و نفرت به یکباره سرتاپای وجودش رو به آتیش میکشه ... بی قرار و افسرده میشه و گاه تا مرز جنون و خودکشی پیش میره و ... ریشه و دلیل این احساسات خاص چیه؟ چرا در این موارد ناخواسته دچار اینگونه احساسات منفی و تاریک و ویرانگر میشیم؟
آیا این احساسات همونگونه که در برخی ادیان و نظرات روانشناختی امده غریزی هستن و ریشه در طبیعت ما دارن؟ یا نه، ریشه اونها چیز دیگری غیر از طبیعت ماست؟
اگر این احساسات غریزی هستن و ریشه در طبیعت ما دارن، چرا در زمان ها و مکان های مختلف می بینیم گاه اقوامی خاص برخلاف انتظار رفتار کردن و میکنن؟ ازدواجهای گروهی، ازدواج یک زن با چند برادر بصورت همزمان، تعارف همسر به مهمان و ... در برخی اقوام چطور با این احساسات جور در میاد؟ اگر این احساسات و عکس العمل ها غریزی هستن این اقوام چطور تونستن چنین آداب و رسومی داشته باشن؟
از طرف دیگه اگر غریزی نیست، چرا اینقدر شایع هست ... ریشه اش چه چیزی هست که تونسته اینقدر عمیق در اکثر قریب به اتفاق انسان ها نفوز کنه و باعث بشه اکثر افراد در این موارد یکسان عمل کنن؟ شاید اول باید طبیعت و غریزه رو دقیق تعریف کنیم و انواع اون رو مشخص کنیم ...
قضاوت های احساسی
کسانی که مسایل رو سیاه و سفید می بینن معمولا قضاوت هاشون بر اساس احساس هست تا عقل ... به دلایلی از فردی، نظامی، تفکری، مکتبی، نظریه ای ... خوششون بیاد ... با تعصبی عجیب ... ازش دفاع میکنن و بجز خوبی در اون نمی بینن و نمیگن ... خوششون نیاد ... به هر بهانه ای به باد انتقاد و لعن و نفرین میگرنش ... عقل بسیار کم پیش میاد که سیاه و سفید، صفر و صد و خوب و بد ببینه ... عقل تمام جوانب رو در نظر میگیره و غالبا قضاوت هاش خاکستری و آمیخته ای از خوب و بد هست ... تا خوب یا بد مطلق .... افرادی که دید و قضاوت هاشون در مورد مسایل احساسی هست و افراطی ... کافیه به دلایلی احساسشون نبست به اون مسایل تغییر کنه، همزمان دیدگاهشون هم تغییر خواهد کرد ... و اونهم چه تغییر کردنی !!
آگاهی
اینکه آگاهی چطور بوجود امده الحق که یکی از جالبترین مسایل هست ... اینکه چطور ماده خاموش توانایی دیدن و شنیدن و فهمیدن را پیدا کرده ... توانایی لذت بردن و زجر کشیدن ... خندیدن و گریه کردن ... عاشق شدن ... متنفر شدن ... درک کردن و ...
ما هنوز دقیقا نمیدانیم جهان در عمیق ترین لایه اش از چه چیزی تشکیل شده ... برخی معتقدن اساسا جنس جهان از آگاهی هست ... نه ماده ... بود جهان ماده نیست ... ماده صرفا نمود جهان برای ادراک انسانی ماست ... مانند رنگ و مزه و بو و ... که تنها درک ما هستند از آنچه در بیرون از ذهن ماست و نه آنچه واقعا آنجاست ... در این دیدگاه دیگر این سوال که اگر خدا ما را بوجود آورده چه کسی خدا را بوجود آورده دیگر مطرح نمیشود ... چرا که آگاهی در این دیدگاه نیاز به خالق ندارد ... هست ... بوده ... ازلی است و ابدی ... مانند خود وجود ... مانند چرا ... عین خود وجود ... خود وجود است ... وجود عین آگاهی است و آگاهی عین وجود ... همانگونه که وجود نیاز به خالق ندارد ... چون ذاتا هست ... آگاهی نیز نیاز به آفریننده ندارد چون ذاتا هست ...
اما چنین چیزی چگونه میتواند ممکن باشد ... که آگاهی نیاز به خالق نداشته باشد ... مگر میشود ... بهتر نیست بگوییم آگاهی به صورت تصادفی و آنگونه که در نظریه داروین مطرح شده بوجود آمده ... از طریق انتخاب طبیعی ... این عاقلانه تر و منطقی تر نیست ... ساده تر نیست ... تیغ اوکام کدام را ترجیح میدهد ... آگاهی داروینی ... یا .... آگاهی ابدی و ازلی را ...
قبل از قضاوت باید یک چیز را روشن کرد ... داور کیست ... عقل و منطق ... کدام عقل ... کدام منطق ... آیا هر دو طرف داور را منصف و عادل می دانند ... عالم میدانند ... قضاوتش را مطابق با وقعیت میدانند ...؟
اگر بگفته برخی تکامل گرایان عقل را هم محصول تکامل و محدود به مرزهایی که تکامل مشخص کرده بدانیم ... چگونه میتوان انتظار داشت حکمش صحیح باشد ... مگر میتوان از کسی که عقلش تنها برای درک جمع و منها ساخته شده انتظار داشت در مورد مسایل پیچیده هندسه نیز نظر دهد ...
در طرف دیگر ... اگر عقل را قادر بر درک واقعیت آنگونه که هست بدانیم ... چگونه میتوان پذیرفت آگاهی با این پیچیدگی خیره کننده ... ازلی و ابدی باشد ... ذاتی وجود باشد ... بسیط و ساده و واحد باشد ... بدون هیچ جز و ترکیبی ... چه هر گونه آگاهی که به تجربه درک کرده ایم همه محصول ترکیب بوده و وابسته به اجزاش ...
اگر روزی بتوان ماشینی ساخت که واقعا احساس کند و بفهمد ...آنگونه که ما احساس میکنم و میفهیم ... دقیقتر و منصفانه تر میتوان در این باره نظر داد ...
Public Enemy
21-03-2017, 21:14
تشکر
تشکر یا لایک در فضای مجازی و بخصوص انجمن های گفتگو معانی ضمنی زیادی بخودش گرفته و کاربردهای مختلفی پیدا کرده ... به عنوان نمونه:
گاهی یعنی پست از نظر علمی و اطلاعاتی مفید بود ... گاهی برای جبران کردن بکار میره، صاحب پست جایی دیگه از پست ما تشکر کرده، ما اینجا تشکر میکنیم تا جبران کنیم ... گاهی برای ابراز وجود بکار میره، یعنی پستت رو خوندم ... گاهی برای پز دادن بکار میره، بخصوص برای پست هایی که از نظر علمی - فلسفی سطح بالایی دارن، یعنی من این پست رو فهمیدم و قبول دارم ... گاهی برای دفاع از دوست بکار میره، بخصوص وقتی بحث تند میشه و توهین رد و بدل میشه ... گاهی برای خالی کردن عقده بکار میره، بخصوص زمانی که طرف مقابل بش توهین میشه ... گاهی برای تمام کردن کردن بحث بکار میره، یعنی پستت رو خوندم اما نمیخوام جواب بدم .... گاهی برای دلجویی بکار میره، معمولا وقتی احساس میکنیم صاحب پست بخاطر چیزی از ما ناراحته .... گاهی برای تحقیر صاحب پست بکار میره، ... گاهی برای تخریب صاحب پست استفاده میشه ... گاهی برای همرنگ جماعت شدن بکار میره ... گاهی برای چاپلوسی و تملق بکار میره، بخصوص وقتی صاحب پست قدرتی داشته باشه ... گاهی بخاطر تشکر بکار میره، مثلا بخاطر شرکت کردن در بحث یا پاسخ دادن به سوال و ... گاهی به علامت دوستی و صمیمیت بکار میره ... گاهی برای دوست شدن با کسی بکار میره و ....
بدون شک تشکر معانی دیگه هم داره ... چیزی که مهمتره اما ... معنای تشکر "نکردن" هست که شاید معانیش از تشکر کردن بیشتر باشه ...
مطلب بسیار جالبی بود. حیف بود نظر خودم رو ندم... مخصوصا اگر برخی پست هارو نگاه میکنی میبینی بنا به دلایلی مشخص دکمه ی تشکر رو نزدن :n09:
+
اگر شما الان مدیری ناظمی چیزی بودی، توی به جای ۳ تا تشکر زورکی، حداقل ۱۰ تا تشکر داشتی :n10:
... در آسمان، سرگرمیهای بسیار است برای این نگاههای اسیر و محرومی که، همه شب، از پشت بامهای گلاندود ده، به سوی آن پرواز میکنند. من نیز، همچون همه کودکان کویر، آسمان را دوست میداشتم و ستارهها را میشناختم و هر شب از روی بام، چشم بر این صحنه زیبای پر از شگفتی و سرگرمی میدوختم و ساعتی، ساعتهايی، با خویش یا با همبازیها و بزرگترهایم، نگاههای کودکانهام را به باغ خرم آسمان میفرستادم تا با ستارگان به بازی مشغول شوند.
آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماسپر ستارگان زیبا و خاموش، تکتک از غیب سر میزنند و دستهدسته به بازی افسونکاری شنا میکنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرینشدگان کویر مینوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین ـ که هر شب، دست ناپیدای الههای آنرا از گوشه آسمان، آرامآرام، به گوشهای دیگر میبرد ـ سر زد و آن جاده روشن و خیالانگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت میپیوندد: «شاهراه علی»، «راه مکه»! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم، «کهکشان»!
... و چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر میرفتم و به کویر برمیگشتم، از آن همه زیبايیها و لذتها و نشئههای سرشار از شعر و خیال و عظمت و شکوه و ابدیت پر از قدس و چهرههای پر از «ماوراء» محرومتر میشدم تا امسال که رفتم دیگر سر به آسمان بر نکردم و همه چشم در زمین که اینجا میتوان چند حلقه چاه عمیق زد و... آنجا میشود چغندرکاری کرد...! و دیدارها همه بر خاک و سخنها همه از خاک! که آن عالم پرشگفتی و راز سرايی سرد و بیروح شد، ساخته چند عنصر! ... و آسمان، فریبی آبیرنگ شد و الماسهای چشمکزن و بازیگر ستارگان ـ نه دیگر روزنههايی بر سقف شب به فضای ابدیت، پنجرههايی بر حصار عبوس غربت من، چشم در چشم آن خویشاوند تنهای من ـ که کراتی همانند و همنژاد کویر و همجنس و همزاد زمین و بدتر از زمین و بدتر از کویر! و ماه، نه دیگر میعادگاه هر شب دلهای اسیر و چشمهسار زیبايی و رهايی و دوست داشتن، که کلوخ تیپاخوردهای سوت و کور و مرگبار. و مهتاب ... نوری بدلی بود و سایه همان خورشید جهنمی و بيرحم روزهاي كوير! دروغگو، رياكار، ظاهرفريب... . ديگر نه آن لبخند سرشار از امید و مهربانی و تسلیت بود، که سپیدی دندانهای مردهای شده بود که لبهایش وا افتاده است!
شکوه و تقوی و شگفتی و زیبايی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش رویم از دستش دادهایم. لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح میپژمرد! آه که عقل اینها را نمیفهمد! از طلوعها و گلها و چشماندازها و وزیدنهای سرزمین ماورايی درون، ماوراءالطبیعه روح و ملکوت دل نمیتوانم گفت در ترکتاز این غارتگر یکچشم ... و آنگاه، مزرعهای که از زیر سم او و سوارانش برجای میماند چه منظرهای سرد و زشت و غمانگیز خواهد بود! چه خواهد ماند؟ ...
دکتر شریعتی - کویر
"فراموش کردم آنی را که بودنش عادت، حماقت، خیانت و بی غیرتی را تداعی می کند"
این جمله دختری هست که دیوانه وار عاشق پسری بود ... یک سال بعد از قطع رابطه ... رابطه که ظاهرا تا آخر خوب بود ... خیلی از رابطه ها اینطور تموم میشن ... با علم به اینجور پایان ها ... آیا عاقلانه است شروع این روابط؟
Mohammad Hosseyn
29-03-2017, 16:20
"فراموش کردم آنی را که بودنش عادت، حماقت، خیانت و بی غیرتی را تداعی می کند"
این جمله دختری هست که دیوانه وار عاشق پسری بود ... یک سال بعد از قطع رابطه ... رابطه که ظاهرا تا آخر خوب بود ... خیلی از رابطه ها اینطور تموم میشن ... با علم به اینجور پایان ها ... آیا عاقلانه است شروع این روابط؟
بهترین کار این است که موقع شروع این روابط امکان چنین رخدادی رو از قبل در نظر گرفت و انتظارات خود رو منطقی کرد تا به خودمون ضربه نزنیم. انسانها ممکنه خیانت کنن، عوض بشن یا اونی نباشن که ما فکر میکنیم. این واقعیت هر رابطه ایه. نیازی نیست اگر تمایل داریم خودمون رو از داشتن رابطه محروم کنیم. کافیه ماهیت رابطه رو اونجوری که هست بفهمیم نه جوری که دوست داریم باشه.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
دلیلش چیه که معمولا تماس قسمتی از بدن مثه دست یا پا با دست یا پای افرادی مثه پدر، برادر یا خواهر احساس ناخوشایندی بوجود میاد که فرد دوس نداره برای مدت طولانی ادامه پیدا کنه؟!
... نظریه ی داروین برای پاره ای از تحولات جدید تبیین موفقی را فراهم می کند. دانشمندان نشان داده اند که میانگین سُهره ها با منقار بلند در جزایر گالاپاگوس در واکنش به الگوهای تغییر آب و هوا تحول یافته اند. به همین ترتیب، نسبت میان رنگ تیره تا روشن در بیدهای انگلستان هنگامی که جمعیت بیدهای با رنگ روشن بیشتر در معرض مشاهده ی شکارچیان قرار گرفتند دچار تحول شدند. همچنین باکتری های جهش یافته با مقاومت در قبال پادتن ها به بقای خود ادامه دادند. این ها در عمل، موارد روشنی از انتخاب طبیعی به شمار می آیند. اما این نمونه ها فقط متضمن یک یا چند جهش بیش نیستند و در آنها ارگانیزم جهش یافته تفاوت زیادی با نیاکانش ندارد؛ و تبدّل نوعی به چشم نمی خورد. اما برای تبیین سراسر حیات مجموعه ی جهش هایی لازم است که گونه های بسیار متفاوتی از موجودات را پدید آورد. در حالی که این نظریه هنوز نتوانسته است آن را اثبات نماید. نظریه ی داروین هنگامی که به تبیین پیدایش و رشد سلول می پردازد با بزرگترین دشواری ها مواجه می شود. شمار فراوانی از سیستم های سلول به گونه ای هستند که دارای پیچیدگی های تقلیل ناپذیر می باشند ... مایکل جی بهی
هیچ کدوم از جواب های که تا الان خوندم .... برای توجیه پیچیدگی های تقلیل ناپذیر ... نتونسته عقلم رو قانع کنه ... برام عجیبه چطور برای خیلی ها این مساله حل شده است ...
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 00:49
ابتدا لازمه مغلطه ی نهفته تو استدلالی که از واژه ی پیچیدگی تقلیل ناپذیر استفاده میکنه رو درک کنید. ریچارد داوکینز تو کتاب پندار خدا پاسخ این استدلال آلوده به مغلطه رو بخوبی داده...
ضمن اینکه یادمون نره یک نظریه در ابتدای امر بر پایه چیزهایی که میتونه توجیه کنه قضاوت میشه نه چیزهایی که نمیتونه. چون هیچ نظریه کاملی تو هیچ حوزه علمی وجود نداره. ولی خیلیهاشون مثل نظریه فرگشت در توجیه مشاهدات رقیبی ندارن. چه بخواد با عقل ما جور در بیاد چه نه! (کمتر جایی از نظریه نسبیت یا کوانتوم با عقل (بهتره بگیم شهود) جور در میاد)
فرضیه به اصطلاح آفرینش هوشمند اشکالات اساسی داره که کاملا از دایره علم خارجش میکنه.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
... ریچارد داوکینز تو کتاب پندار خدا پاسخ این استدلال آلوده به مغلطه رو بخوبی داده...
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
یعنی جواب داکینز در این باره این مساله رو برای شما حل میکنه بگونه که دیگه هیچ سوالی ذهنتون رو درگیر نمیکنه؟
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 11:33
یعنی جواب داکینز در این باره این مساله رو برای شما حل میکنه بگونه که دیگه هیچ سوالی ذهنتون رو درگیر نمیکنه؟
خیر. سوال تو ذهن همه ما بسیار زیاده. همونطور که گفتم هیچ نظریه ای کامل به تمام سوالات ما پاسخ نمیده. ولی جواب داوکینز به این استدلال من رو قانع میکنه که فریب واژهای به نام پیچیدگیهای تقلیل ناپذیر رو نخورم.
یعنی جواب داکینز در این باره این مساله رو برای شما حل میکنه بگونه که دیگه هیچ سوالی ذهنتون رو درگیر نمیکنه؟
درگیری ذهن اکثر افراد در مسئله ی فرگشت ریشه اش واضحا جای دیگه است وگرنه اگه از همین امروز دانشمندان اعلام میکردن که انسان از اول عمرش سه کلیه داشته و یکیش در پشت کبد مخفی شده بوده شما در برابر این کشف جدید جز بالا انداختن شانه و ابراز تعجب کار دیگه ای نمیکنین اما اگه فرگشت اثبات یا رد بشه انسان های بسیاری دچار خشم یا انکار یا شعف میشن.
من از شما میخوام به این فکر کنین که در گستره ی عظیم و پهناور علم, چرا چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن شما رو درگیر میکنه؟ این به اندازه ی سوال خودتون حائز اهمیته.
خیر. سوال تو ذهن همه ما بسیار زیاده. همونطور که گفتم هیچ نظریه ای کامل به تمام سوالات ما پاسخ نمیده. ولی جواب داوکینز به این استدلال من رو قانع میکنه که فریب واژهای به نام پیچیدگیهای تقلیل ناپذیر رو نخورم.
اگر جواب ایشون باعث شده مساله پیچیدگی تقلیل ناپذیر برای شما حل بشه و دیگه باعث حیرت و شگفتی شما نشه، من به شما غبطه میخورم ... ای کاش عقل من هم مثل عقل شما میتونست براحتی این جواب رو قبول کنه ...
درگیری ذهن اکثر افراد در مسئله ی فرگشت ریشه اش واضحا جای دیگه است وگرنه اگه از همین امروز دانشمندان اعلام میکردن که انسان از اول عمرش سه کلیه داشته و یکیش در پشت کبد مخفی شده بوده شما در برابر این کشف جدید جز بالا انداختن شانه و ابراز تعجب کار دیگه ای نمیکنین اما اگه فرگشت اثبات یا رد بشه انسان های بسیاری دچار خشم یا انکار یا شعف میشن.
من از شما میخوام به این فکر کنین که در گستره ی عظیم و پهناور علم, چرا چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن شما رو درگیر میکنه؟ این به اندازه ی سوال خودتون حائز اهمیته.
یادمه از همون دوران دبیرستان نمیتونستم براحتی دیدگاه خلقت جداگانه و دفعی موجودات زنده رو بپذیرم ... از همون زمان پذیرش تکامل برام راحت تر بود ... اما یک مساله رو هیچ وقت نتونستم بپذیرم ... و اون اینکه تکامل صرفا از طریق تصادف و انتخاب طبیعی صورت بگیره ... هنوز هم نمی تونم این رو بپذیرم ... دلیل این عدم توانایی من در پذیرش این مساله عقاید من نیست ... ساختار عقلانی من باعثش هست ... از همون دوران مدرسه هم همین ساختار باعث میشد برخی از عقاید مذهبی رو نتونم براحتی بپذیرم ...
مثال کلیه سوم الحق جای شگفتی نداره ... دلیلش عدم مشاهده هست ... به هر دلیل ... هیچ چیزی جلوی عقل رو برای پذیرشش نمی گیره ... هیچ تناقضی با احکام عقلانی نداره ... اما مساله تصادفی بودن تکامل بحثش کاملا جداست ... برای من، کاملا در تضاد با یافته های عقلانی و تجربی هست ... به همین دلیل چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن من رو درگیر کرده ...
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 14:00
من به شما غبطه میخورم
میتونیم از یه زاویه دیگه هم بهش نگاه کنیم. اینکه این پاسخ برای شما قانع کننده نبوده و چیزهایی هستند که ذهن شمارو قانع نکرده که فرگشت پاسخ بهتری در مورد تنوع گونهها ارائه میده میتونه به این معنی باشه که شما یک جایگزینی بهتری برای پاسخ سوالات مورد نظر میشناسید و اونوقت من باید غبطه بخورم که چرا اون جایگزینهارو نمیشناسم و نسبت بهشون اطلاعات ندارم :n39:
دو پاراگراف جالب از کتاب پندار خدا نوشته داوکینز:
خلقت گرايان درست می گويند که اگر حقيقتاً بتوان پيچيدگی فرونکاستنی ای را نشان داد نظريه ی داروين شکست می خورد. خود داروين هم به اين مطلب اذعان داشت: "اگر در مورد هر اندامه ی پيچيده ی موجود، بتوان نشان داد که امکان ندارد پيچيدگی آن حاصل اصلاحات ظريف فراوان و پيوسته باشد، نظريه ی من کاملاً شکست می خورد. اما من نمی توانم چنين موردی بيابم." به رغم همه ی تلاش های مجدّانه و در واقع عبث، نه داروين توانست چنين موردی بيابد و نه هيچ کس ديگری پس از داروين. نامزدهای بسياری برای اين نوشداروی خلقت گرايان پيشنهاد شده اند اما هيچ يک از محک تحليل سر بلند در نيامده اند.
در هر حال، گرچه يافتن يک پيچيدگی فرونکاستنی نظريه ی داروين را ابطال خواهد کرد، اما از کجا معلوم که چنان يافته ای نظريه ی آفرينش هوشمندانه را نيز ابطال نکند؟ در حقيقت، اين نکته از پيش نظريه ی خلقت هوشمند را ابطال کرده است، زيرا، چنان که بارها گفته ام و باز هم خواهم گفت، دانش ما درباره ی خدا هر قدر هم اندک باشد، می توانيم با اطمينان بگوييم که اگر خدايی در کار باشد، آن خدا نيز ناگزير بايد بسيار بسيار پيچيده و البته فرونکاستنی باشد!
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 14:10
ساختار عقلانی من باعثش هست
... اما مساله تصادفی بودن تکامل بحثش کاملا جداست ...
باز هم به قلم داوکینز :
طراحی حاصل بخت و تصادف نيست. در اين يک مورد کاملاً اتفاق نظر داريم. استبعاد احتمالاتی ايجاد پديده هايی مثل اسکلت اوپلکتليا، مسئله ای اصلی است که هر نظريه ای در مورد حيات بايد آن را توضيح دهد. هرچه استبعاد احتمالاتی پديده ای بيشتر باشد، بخت اينکه آن پديده حاصل تصادف باشد کمتر است: معنای استبعاد همين است. اما اشتباه آنان اين است که فکر می کنند راه حل معمای استبعاد يا آفرينش است و يا تصادف. در حالی که راه حل اين مسئله آفرينش، يا تصادف و يا انتخاب طبيعی است. با توجه به ميزان بالای استبعادی که در اندامه های زنده شاهديم، تصادف جوابگوی اين استبعاد نيست، و هيچ زيست شناس عاقلی هم چنين ادعايی ندارد.
به نظر میرسه شما هم انتخاب طبیعی یا فرگشت رو با تصادف یکسان میگیرید که یک اشتباه شایع هست و اصلا فرگشت و تصادف یکسان نیستن و اتفاقا کسانی مثل داوکینز همیشه روی این مسئله تاکید کردن که فرگشت ادعا نمیکنه همه این پیچیدگی ها تصادفا رخ داده!!
در مورد اینکه عقل نمیتونه به سادگی فرگشت رو بپذیره هم طبیعیه. چون یک فرآیند کند و تدریجی هست که طی میلیون ها سال رخ میده و ذهن ما اصلا نمیتونه عدد میلیون سال رو تو خودش بگنجونه و تغییراتی به این کندی به سادگی با عقل درک نمیشن.
یادمه از همون دوران دبیرستان نمیتونستم براحتی دیدگاه خلقت جداگانه و دفعی موجودات زنده رو بپذیرم ... از همون زمان پذیرش تکامل برام راحت تر بود ... اما یک مساله رو هیچ وقت نتونستم بپذیرم ... و اون اینکه تکامل صرفا از طریق تصادف و انتخاب طبیعی صورت بگیره ... هنوز هم نمی تونم این رو بپذیرم ... دلیل این عدم توانایی من در پذیرش این مساله عقاید من نیست ... ساختار عقلانی من باعثش هست ... از همون دوران مدرسه هم همین ساختار باعث میشد برخی از عقاید مذهبی رو نتونم براحتی بپذیرم ...
مثال کلیه سوم الحق جای شگفتی نداره ... دلیلش عدم مشاهده هست ... به هر دلیل ... هیچ چیزی جلوی عقل رو برای پذیرشش نمی گیره ... هیچ تناقضی با احکام عقلانی نداره ... اما مساله تصادفی بودن تکامل بحثش کاملا جداست ... برای من، کاملا در تضاد با یافته های عقلانی و تجربی هست ... به همین دلیل چنین سوالاتی درمورد فرگشت ذهن من رو درگیر کرده ...
علتش عدم مشاهده ی کلیه نیست بلکه به این علته که ذهنتون با اضافه شدن یک کلیه به بدن دچار هیچ تناقضی از نظر فکری و منطقی نمیشه.
برای عمیق شدن به این موضوع میتونین همینجا در مورد خودتون چند مثال بیارید از مواردی در علم که مثل فرگشت ذهن شما رو درگیر خودشون کردن.
... می توانيم با اطمينان بگوييم که اگر خدايی در کار باشد، آن خدا نيز ناگزير بايد بسيار بسيار پيچيده و البته فرونکاستنی باشد!
اینجا رو ببینید :n39:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به نظر میرسه شما هم انتخاب طبیعی یا فرگشت رو با تصادف یکسان میگیرید که یک اشتباه شایع هست و اصلا فرگشت و تصادف یکسان نیستن و اتفاقا کسانی مثل داوکینز همیشه روی این مسئله تاکید کردن که فرگشت ادعا نمیکنه همه این پیچیدگی ها تصادفا رخ داده!!
با مکانیزم فرگشت داروینی آشنا هستم ... استفاده از کلمه تصادف به تنهایی برای تاکید هست، وگرنه جاهایی دیگه نگاه کنید می بینید که تصادف رو در کنار انتخاب طبیعی ذکر کردم ...
علتش عدم مشاهده ی کلیه نیست بلکه به این علته که ذهنتون با اضافه شدن یک کلیه به بدن دچار هیچ تناقضی از نظر فکری و منطقی نمیشه.
من هم همین رو گفتم دیگه
برای عمیق شدن به این موضوع میتونین همینجا در مورد خودتون چند مثال بیارید از مواردی در علم که مثل فرگشت ذهن شما رو درگیر خودشون کردن.
بقیه بیشتر مسایل فلسفی هستن ... این مساله تصادفی بودن تکامل (با کمک انتخاب طبیعی) هم بیشتر یک مساله فلسفی هست تا علمی ...
V E S T A
01-04-2017, 15:47
با مکانیزم فرگشت داروینی آشنا هستم ... استفاده از کلمه تصادف به تنهایی برای تاکید هست، وگرنه جاهایی دیگه نگاه کنید می بینید که تصادف رو در کنار انتخاب طبیعی ذکر کردم ...
هیچ وقت نفهمیدم استفاده از کلمه تصادف در توضیحات خیلی از دوستانی که درباره فرگشت بحث میکنن یعنی چه ؟
تصادف در تکامل یعنی چی ؟ منظورتون چی هست ؟
انتخاب طبیعی یکی از علل و عواملی هست که در کنار عوامل زیاد دیگه ای منجر به فرگشت می شود ولی تصادف یعنی چه ؟ و چرا از این واژه در کنار علل و عوامل فرگشت استفاده میشه ؟!
من خیلی علاقه مندم درباره تصادفی که ذهن شما و خیلی از دوستان رو مشغول کرده و همچنین نقطه ارتباطی تصادف با فرگشت ، تکامل و از همه مهمتر انتخاب طبیعی توضیحی رو بدونم(یا این تاپیک یا تاپیک فرگشت)
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 15:52
با مکانیزم فرگشت داروینی آشنا هستم ... استفاده از کلمه تصادف به تنهایی برای تاکید هست، وگرنه جاهایی دیگه نگاه کنید می بینید که تصادف رو در کنار انتخاب طبیعی ذکر کردم ...
فرگشت نقطه مقابل تصادف هست!، منم مثل دوستمون نمیفهمم شما چجوری تصادف رو کنار فرگشت قرار میدید جوری که فکر میکنید مناسبه فرگشت رو از جملاتتون حذف کنید و تصادف رو جایگزینش کنید برای تاکید (تاکید روی چی؟ اینم نمیفهمم!)
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
هیچ وقت نفهمیدم استفاده از کلمه تصادف در توضیحات خیلی از دوستانی که درباره فرگشت بحث میکنن یعنی چه ؟
تصادف در تکامل یعنی چی ؟ منظورتون چی هست ؟
انتخاب طبیعی یکی از علل و عواملی هست که در کنار عوامل زیاد دیگه ای منجر به فرگشت می شود ولی تصادف یعنی چه ؟ و چرا از این واژه در کنار علل و عوامل فرگشت استفاده میشه ؟!
من خیلی علاقه مندم درباره تصادفی که ذهن شما و خیلی از دوستان رو مشغول کرده و همچنین نقطه ارتباطی تصادف با فرگشت ، تکامل و از همه مهمتر انتخاب طبیعی توضیحی رو بدونم(یا این تاپیک یا تاپیک فرگشت)
فرگشت نقطه مقابل تصادف هست!، منم مثل دوستمون نمیفهمم شما چجوری تصادف رو کنار فرگشت قرار میدید جوری که فکر میکنید مناسبه فرگشت رو از جملاتتون حذف کنید و تصادف رو جایگزینش کنید برای تاکید (تاکید روی چی؟ اینم نمیفهمم!)
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
در این پست توضیح دادم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته در این پست چون بحث اصلی درباره جهش بوده درباره عوامل دیگه صحبت نشده ... همچنین منظور از تصادف در این پست و جاهای دیگه که من استفاده میکنم این نیست که جهش بدون علت بوده بلکه منظور اینه که بدون هدف آگاهانه رخ داده ...
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 16:29
در این پست توضیح دادم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته در این پست چون بحث اصلی درباره جهش بوده درباره عوامل دیگه صحبت نشده ... همچنین منظور از تصادف در این پست و جاهای دیگه که من استفاده میکنم این نیست که جهش بدون علت بوده بلکه منظور اینه که بدون هدف آگاهانه رخ داده ...
با خوندن اون پست بازم نفهمیدم چرا انقدر تصادف رو کنار فرگشت میگذارید.
ولی اینکه میگید فرگشت با هدف آگاهانه رخ نداده، مسئله رو کاملا شبفت میده روی یک بحث دیگری. بعد از اینکه فرق انتخاب طبیعی و تصادف رو در نظر گرفتیم میتونیم روی این فکر کنیم که هدف آگاهانه چیه. آگاهی چیه.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
Mohammad Hosseyn
01-04-2017, 18:46
آگاهی
چطور «ماده» خاموش آگاهی پیدا میکنه. پاسخ این سوال آنقدر مشکله که شاید برای همیشه در طول حیات بشر بی پاسخ بمونه. اما ایده آلیسم به زعم خودش پاسخی ارائه داده. این آگاهی نیست که از ماده نشات میگیره، بلکه ماده هست که ساختهی آگاهیه. مابقی مسائل هم بی اشکال پله پله حل میشن مثل نیاز به خالق که بدرستی گفتید در این اندیشه از بین میره. ولی هیچکس واقعا نتونسته نشون بده برتری این نگاه ایدهآلیستی به نگاه ماتریالیستی دقیقا چیه؟ اینکه توجیه خالق رو راحتتر میکنه؟ اینکه مارو از یک سوال سخت فراری میده؟ در واقع سوال شما در مورد اینکه داور کیست هم نشونهی همینه سردرگمی هست.
اما رابطهی فرگشت با آگاهی چیه؟ به درستی آگاهی رو محدود به دایره انتخاب طبیعی دونستید. طبیعیه وقتی اندامهای ما طی فرآیند انتخاب طبیعی تحول پیدا کردن، ذهن ما هم همینطور بوده باشه و اتفاقا بهترین توجیهات برای رفتارهای غیر منطقی ذهن ما (و سایر موجودات) رو اون دسته از نظریات ارائه کردند که ریشه رو در مسائل فرگشتی میدیدند و از این منظر میشه گفت قطعا ذهن به تنهایی قابل اتکا نیست و حکمش میتونه بسیار پر خطا باشه. بخاطر همینه که پناه آوردیم به علم تا اون خطاهای عقل سلیم رو با آزمایش، تکرار و مشاهده تصحیح کنیم و البته ادعای دونستن حقیقت رو هم نکنیم و دانسته هامون رو مشروط به زمان و وسعت مشاهداتمون کنیم.
==========================================
رابطهی بین عمل آگاهانه و تصادف چیه؟ هر عملی که آگاهانست غیر تصادفیه؟ هر عمل غیرآگاهانه تصادفیه؟ جایگاه قوانین طبیعت این وسط چیه؟
V E S T A
01-04-2017, 19:34
تصادف هیچ جایگاهی نه در انتخاب طبیعی داره و نه در فرگشت
تنها مسئله ای که ممکن است نام تصادف رو همراه داشت باشد جهش هایی هست که روی ژنوم افراد اتفاق می افتد و منظور از این تصادف هم به معنی بالا انداختن تاس و احتمال اومدن عدد 6 و وقوع یک جهش اتفاقی و رندوم و بدون علت رو یک قسمت ژن نیست.
این مشخص نیست که یک عامل مضر روی کدام قسمت ژن تاثیر گذار است یا برخی جهش ها تحت تاثیر چه عاملی و به چه صورت به وجود میایند ( با عنوان جهش های تصادفی)
ما دو نوع جهش ارثی و اکتسابی داریم جهش های ارثی که از ژن والدین به ما منتقل شدند و اکتسابی جهش هایی هست که به علل مختلف مثل قرار گرفتن در معرض پرتوهای فرابنقش یا استفاده از دخانیات یا عوامل اکتسابی مرتبط با سبک زندگی و یا عوامل ناشناخته دیگر ایجاد می شوند
ما میدانیم استفاده از برخی مواد مضر و سمی یا در معرض پرتو قرار گرفتن احتمال جهش های زیان بار (مثل جهش هایی که در لحظه تقسیم سلولی اتفاق می افتد) را بین برخی از افراد یک جمعیت بیشتر میکند . وقوع یک جهش نمی تواند بدون علت یا به صورت اتفاقی باشد بلکه عامل و نحوه اثر روی هر قسمت ژن ممکن است برای ما شناخته شده نباشد
در نهایت تحت هر عامل شناخته شده یا ناشناخته ای که باعث جهش میشوند، انتخاب نتیجه یک جهش تصادفی نیست! و درانتخاب طبیعی هیچ انتخابی تصادفی یا رندومی وجود ندارد
در وقوع فرگشت علاوه بر انتخاب طبیعی، تنوع ژنتیکی حاصل از : انواع نوترکیبی(مثل کراسینگ اوور) و جهش، شارش و رانش ژن دخالت دارد . تمام این عوامل با مکانیزم مختلف و بعضا پیچیده و همچنین در ارتباط با یکدیگر، در شرایط مختلف نتایج متفاوتی رو روی افراد یک جامعه به وجود میارن و نهایتا با گذشت زمان سبب فرگشت و گونه زایی می شوند
V E S T A
01-04-2017, 19:40
ممکنه شناخت شما از مکانیزم دقیق بعضی عواملِ فرگشت مثل انتخاب طبیعی و جهش کامل نباشه یا با عوامل تاثیر گذار دیگر در فرگشت( غیر از جهش و انتخاب طبیعی) لازم باشه بیشتر آشنا بشین تا ابهامی که درباره فرگشت وجود داره از بین بره.
چنین چیزی ممکنه ... ؟!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
"فقط یک بار دیگه میتونم قلبم رو به کسی بدم و اونم زمانی که دکتر تایید کنه مرگ مغزی شدم "
این متن پروفایل همون دختری هست که در چند پست قبل در موردش نوشتم ... چه اتفاقی در این رابطه برای این دختر رخ داده رو نمیدونم ... شاید رابطه یکطرفه بوده یا بعدن شده ... شاید پسره از اعتماد دختر سو استفاده کرده ... دلیل هر چه بوده ... این دختر تجربه بسیار بدی از عشق پیدا کرده ... که میگه دیگه هیچ وقت دل به کسی نخواهد داد ...
طبق این نوشته از نظر این دختر لذت عشق ارزش این همه زجر رو نداره ... با همین تجربه اگر این دختر به گذشته برگرده ... دل به این پسر نخواهد داد ... شاید اصلا عاشق نشه ... احتمالا این دختر الان بعضی ها رو مقصر میدونه ... که چرا نصیحتش نکردن ... از تجربشون نگفتن ... سعی نکردن جلوشو بگرین ... هر چند ... بدون این تجربه به احتمال بسیار اون زمان به حرف هیچ کس گوش نمیداد ... لازم بود شکست عشقی رو تجربه کنه تا معنی اون حرف ها رو بفهمه ... معنای بعضی از واژگان و جملات رو نمیشه با عقل و تفکر درک کرد ... تجربه کردن و حس درک اونها تنها راه درک معنای اونها هست ... تجربه که گاه به قیمت یک عذاب دایم تمام میشه ... ناگفته پیداست البته که همه عشق ها اینطور تموم نمیشن ...
اینکه بعضی معتقدن هرچه که دل خواست رو باید تجربه کرد ... follow your heart.. بنظر من بسیار گمراه کننده است ... بسیار اشتباهه ... هر چه دل میخواد ارزش تجربه کردن رو نداره ... گاه بهاش پشیمانی ابدیه ...
شما (پسر یا دختر) عاشق کسی هستید و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدن که ایشون بهترین گزینه برای زندگی مشترک هستن ... تصمیمتون رو میگیرید ... میخواید مطرح کنید ... که یکی از دوستاتون بدون اینکه از احساس شما نسبت به اون فرد خبر داشته باشه ازتون میخواد اون فرد رو براش خاستگاری کنید ... چیکار میکنید؟
بدون اینکه از احساس خودتون به اون دختر/پسر چیزی بگید، اون رو برای دوستتون خاستگاری میکنید؟
ازش برای دوستتون خاستگاری میکنید، اما حرف دل خودتون رو هم میزنید؟
کدومش عاقلانه تر هست؟
شما (پسر یا دختر) عاشق کسی هستید و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدن که ایشون بهترین گزینه برای زندگی مشترک هستن ... تصمیمتون رو میگیرید ... میخواید مطرح کنید ... که یکی از دوستاتون بدون اینکه از احساس شما نسبت به اون فرد خبر داشته باشه ازتون میخواد اون فرد رو براش خاستگاری کنید ... چیکار میکنید؟
بدون اینکه از احساس خودتون به اون دختر/پسر چیزی بگید، اون رو برای دوستتون خاستگاری میکنید؟
ازش برای دوستتون خاستگاری میکنید، اما حرف دل خودتون رو هم میزنید؟
کدومش عاقلانه تر هست؟
اول قضیه خودتون و اگه خواستین قضیه دوستتون رو براش تعریف کنین بهتره چون بهرحال اون دختره هست که باید تصمیم نهایی رو بگیره، شاید هر دو تاتون رو رد کرد و گفت نامزد داره! رمان داستان دو شهر نوشته چارلز دیکینز یه همچین ماجرایی رو با پایان غمناکی توصیف کرده
به نظر میاد دوستتون خیلی جدی نیست که خودش پیش قدم نشده
اول قضیه خودتون و اگه خواستین قضیه دوستتون رو براش تعریف کنین بهتره چون بهرحال اون دختره هست که باید تصمیم نهایی رو بگیره، شاید هر دو تاتون رو رد کرد و گفت نامزد داره! رمان داستان دو شهر نوشته چارلز دیکینز یه همچین ماجرایی رو با پایان غمناکی توصیف کرده
به نظر میاد دوستتون خیلی جدی نیست که خودش پیش قدم نشده
ممنون از پاسختون ... فقط اینو بگم که این قضیه برای خودم اتفاق نیافتاده ...
اول قضیه خودتون و اگه خواستین قضیه دوستتون رو براش تعریف کنین بهتره چون بهرحال اون دختره هست که باید تصمیم نهایی رو بگیره، شاید هر دو تاتون رو رد کرد و گفت نامزد داره! رمان داستان دو شهر نوشته چارلز دیکینز یه همچین ماجرایی رو با پایان غمناکی توصیف کرده
به نظر میاد دوستتون خیلی جدی نیست که خودش پیش قدم نشده
گفتید داستان پایان غمناکی داره، میتونید بیشتر توضیخ بدید؟
اینایی که توهم روشنفکر بودن دارن و مقداری هم چاشنی لفظ قلم صحبت کردن بهش اضافه میکنه براستی که چقدر حال بهم زن میشن :n21:
اینایی که توهم روشنفکر بودن دارن و مقداری هم چاشنی لفظ قلم صحبت کردن بهش اضافه میکنه براستی که چقدر حال بهم زن میشن :n21:
چرا فکر میکنید توهم دارن؟
چرا فکر میکنید توهم دارن؟
وقتی بترسین از اینکه روشنفکری شخص شما توهمی بیشتر نباشه این طرز تفکر رو روی دیگران فرافکنی میکنین. پس به این نتیجه میرسین که هرکس که حرفی میزنه که از نظر شما روشنفکرانه است اما با تفکرات شما در تناقضه, در ارزیابی دو سر این ماجرا قطعا مشکل از تفکرات شما نیست بلکه اون شخص دیگه است که دچار این توهم درمورد خودشه که روشنفکره.
درحالیکه این ترس در حقیقت درمورد تفکرات خودتون وجود داره که آیا من در توهم روشنفکری هستم؟! ولی از پرداختن به این ترس میترسین.
همه ی ما کم و بیش چنین تفکراتی داریم منتها زرنگ تر از اونیم که برخلاف ایشون مدام توی تاپیک های مختلف به نمایش بذاریمش.
Mohammad Hosseyn
03-04-2017, 22:25
"فقط یک بار دیگه میتونم قلبم رو به کسی بدم و اونم زمانی که دکتر تایید کنه مرگ مغزی شدم "
این متن پروفایل همون دختری هست که در چند پست قبل در موردش نوشتم ... چه اتفاقی در این رابطه برای این دختر رخ داده رو نمیدونم ... شاید رابطه یکطرفه بوده یا بعدن شده ... شاید پسره از اعتماد دختر سو استفاده کرده ... دلیل هر چه بوده ... این دختر تجربه بسیار بدی از عشق پیدا کرده ... که میگه دیگه هیچ وقت دل به کسی نخواهد داد ...
طبق این نوشته از نظر این دختر لذت عشق ارزش این همه زجر رو نداره ... با همین تجربه اگر این دختر به گذشته برگرده ... دل به این پسر نخواهد داد ... شاید اصلا عاشق نشه ... احتمالا این دختر الان بعضی ها رو مقصر میدونه ... که چرا نصیحتش نکردن ... از تجربشون نگفتن ... سعی نکردن جلوشو بگرین ... هر چند ... بدون این تجربه به احتمال بسیار اون زمان به حرف هیچ کس گوش نمیداد ... لازم بود شکست عشقی رو تجربه کنه تا معنی اون حرف ها رو بفهمه ... معنای بعضی از واژگان و جملات رو نمیشه با عقل و تفکر درک کرد ... تجربه کردن و حس درک اونها تنها راه درک معنای اونها هست ... تجربه که گاه به قیمت یک عذاب دایم تمام میشه ... ناگفته پیداست البته که همه عشق ها اینطور تموم نمیشن ...
اینکه بعضی معتقدن هرچه که دل خواست رو باید تجربه کرد ... follow your heart.. بنظر من بسیار گمراه کننده است ... بسیار اشتباهه ... هر چه دل میخواد ارزش تجربه کردن رو نداره ... گاه بهاش پشیمانی ابدیه ...
فکر نمیکنید اگر هر کسی خودش رو بیشتر از هر چیز و هر کس دیگه ای دوست داشته باشه هیچوقت چنین اتفاق هایی باعث نمیشن کسی کل زندگیش تحت تاثیر قرار بگیره؟
شما (پسر یا دختر) عاشق کسی هستید و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدن که ایشون بهترین گزینه برای زندگی مشترک هستن ... تصمیمتون رو میگیرید ... میخواید مطرح کنید ... که یکی از دوستاتون بدون اینکه از احساس شما نسبت به اون فرد خبر داشته باشه ازتون میخواد اون فرد رو براش خاستگاری کنید ... چیکار میکنید؟
بدون اینکه از احساس خودتون به اون دختر/پسر چیزی بگید، اون رو برای دوستتون خاستگاری میکنید؟
ازش برای دوستتون خاستگاری میکنید، اما حرف دل خودتون رو هم میزنید؟
کدومش عاقلانه تر هست؟
عاقلانه ترین کار اینه که همه افرادی که باید، حقیقت ماجرا رو بدونن. هم دوستم بدونه حس من رو هم اون خانم بدونه دو نفر نسبت بهش چنین حسی دارن. و بعد افراد انتخاباشون رو بکنن!! تعادل برقرار میشه
سوالتون رو میشه بیشتر توضیح بدید
Mohammad Hosseyn
03-04-2017, 23:32
سوالتون رو میشه بیشتر توضیح بدید
این یک قاعده کلی برای شاد زندگی کردنه چه تو یه رابطه عاشقانه چه تو مسائل دیگه ی زندگی. ما یکی رو دوست داریم و بودن کنارش رو انتخاب میکنیم. بهش عشق می ورزیم، محبت میکنیم و اعتماد میکنیم. حالا تو این رابطه طرف مقابل بدترین کار رو با ما بکنه. خیانت، طرد، دروغ و ...
ما قطعا ضربه میخوریم و ناراحت میشیم. پاسخ عشقمون رو با عشق نگرفتیم. این عذاب آوره اما آیا میتونه دلیلی باشه برای اینکه تا ابد به دید یک زخم بهش نگاه کنیم؟ اگر اون دختر همیشه زندگیش خراب بشه مقصر پسری هست که طردش کرده؟
فکر میکنم به هر روانشناسی بگید میگه اگر زندگی ایشون خراب بشه تنها مقصرش خودشه که یکی رو انقدر دوست داره که حتی بخاطر نبودنش خودشو عذاب بده. وقتی من خودمو بیشتر دوست داشته باشم چرا بخاطر کس دیگه ای زندگیمو خراب کنم؟
شاید همچین اتفاق هایی تو زندگی فرصتی هستن واسه اینکه خوشحال باشیم کسانی که ارزش محبت و عشق مارو ندارن از خودمون دور میکنیم.
اگر این عزت نفس رو تو خودمون پرورش بدیم هرگز چنین تجربه هایی زندگی مارو از هم نمیپاشه و هرگز از تجربه های تلخ اینطوری بهم نمیریزیم. اگر نتونیم باهاش کنار بیایم حتما مشکل روحی داریم که باید حل کنیم.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
چرا فکر میکنید توهم دارن؟
فکر نمیکنم مطمئنم. چون خیلی هاشون رو از نزدیک دیدم تقریبا گوسفندی در ظاهر انسان هستن که هنوز تکامل پیدا نکردن.
البته روشنفکرهای واقعی رو نمیگم. اونهایی رو میگم که همین چندسال پیش به تهران کوچ کردن و حس روشنفکری بهشون دست داده.
انواع و اقسام مزخرفات رو به اسم روشنفکری بیان میکنن. در اصل روشنفکرهای واقعی هم از دست اینا در عذاب هستن.
پ.ن:
به من میگن چرا تو حرف هات همیشه توهین هست؟ جوابش مشخصه چون من دارم از راهی که بهش ایمان دارم دفاع میکنم برای همین کسی بخواد تخریبش کنه ناراحت میشم و ممکنه توهین هم کنم. اما اون روشنفکرهای توهمی که فقط در حال نقد و تخریب عقاید دیگران هستن نباید هم ناراحت بشن چون کسی که ترول میکنه نیشش باید همیشه باز باشه.
این روشنفکرهای امروزی همون هایی هستن که 10-20 سال پیش تو هیئت ها گریه زاری میکردن و حیوانات بیگناه رو برای رضای خدا قربانی میکردن. از اونجایی هم که حزب بادن و اراده از خودشون نیست با تصمیم آمریکا امروز شدن روشنفکرهای ایران که باز از اون طرف بوم افتادن.
من با افرادی که میگید ادعای روشنفکری دارن و گوسفند در ظاهر انسان هستن برخورد نداشتم ... شاید شما به دلایلی که من نمیدونم نسبت به این جور افراد دید بدی پیدا کردین ... نظر شخصی من اینه که درست نیست کسی رو بخاطر اینکه دیدگاهش متفاوت از ماست بش توهین کنیم ...
این یک قاعده کلی برای شاد زندگی کردنه چه تو یه رابطه عاشقانه چه تو مسائل دیگه ی زندگی. ما یکی رو دوست داریم و بودن کنارش رو انتخاب میکنیم. بهش عشق می ورزیم، محبت میکنیم و اعتماد میکنیم. حالا تو این رابطه طرف مقابل بدترین کار رو با ما بکنه. خیانت، طرد، دروغ و ...
ما قطعا ضربه میخوریم و ناراحت میشیم. پاسخ عشقمون رو با عشق نگرفتیم. این عذاب آوره اما آیا میتونه دلیلی باشه برای اینکه تا ابد به دید یک زخم بهش نگاه کنیم؟ اگر اون دختر همیشه زندگیش خراب بشه مقصر پسری هست که طردش کرده؟
فکر میکنم به هر روانشناسی بگید میگه اگر زندگی ایشون خراب بشه تنها مقصرش خودشه که یکی رو انقدر دوست داره که حتی بخاطر نبودنش خودشو عذاب بده. وقتی من خودمو بیشتر دوست داشته باشم چرا بخاطر کس دیگه ای زندگیمو خراب کنم؟
شاید همچین اتفاق هایی تو زندگی فرصتی هستن واسه اینکه خوشحال باشیم کسانی که ارزش محبت و عشق مارو ندارن از خودمون دور میکنیم.
اگر این عزت نفس رو تو خودمون پرورش بدیم هرگز چنین تجربه هایی زندگی مارو از هم نمیپاشه و هرگز از تجربه های تلخ اینطوری بهم نمیریزیم. اگر نتونیم باهاش کنار بیایم حتما مشکل روحی داریم که باید حل کنیم.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
کاملا درسته، اما مشکل اینه که اکثر افراد بر اساس احساساتشون تصمیم میگیرن تا عقلشون ... به همین دلیل، این دختر هم احتمالا چند وقت دیگه که این درد کمی کهنه شد به فرد دیگری دل خواهد داد ... با این امید که این بار اون اتفاق نخواهد افتاد ...
گفتید داستان پایان غمناکی داره، میتونید بیشتر توضیخ بدید؟
داستان دو شهر یکی از آثار کلاسیک مشهور و جالبه، توصیه می کنم حتما بخونینش.
این قسمت از داستان که مربوط به بحث ما میشه اینجوریه که دو نفر که از نظر ظاهری به هم شبیه هستن، همزمان عاشق یه دختر میشن. دختره مردی که اشراف زاده هست رو انتخاب می کنه. اتفاقاتی میفته و اون مرد محکوم به اعدام میشه ولی مرد عادی برای خوشحال کردن دختره، خودش رو جای اون مرد اشراف زاده میذاره و اعدام میشه
من با افرادی که میگید ادعای روشنفکری دارن و گوسفند در ظاهر انسان هستن برخورد نداشتم ... شاید شما به دلایلی که من نمیدونم نسبت به این جور افراد دید بدی پیدا کردین ... نظر شخصی من اینه که درست نیست کسی رو بخاطر اینکه دیدگاهش متفاوت از ماست بش توهین کنیم ...
فقط دیدگاه متفاوت نیست. بعضی ها کلکسیون زشتی شدن. خیلی از همین روشنفکرها خدا رو هم به راحتی منکر میشن تنها مدرکشون هم یه نظریه تایید نشده قرن نوزدهمی هستش. این نشون میده این افراد علاقه دارن که خدایی نباشه وگرنه هزاران مدرک رو رها نمیکردن و یه نظریه ناقص رو ملاک قرار بدن. اول باید دید چرا این افراد دوست دارن که منکر خالق باشن. اینکه بدونید هیچ عدالتی اجرا نخواد شد خوشحالی و افتخار داره که تو محیط عمومی این عقیده پلید رو مطرح می کنید و گسترش می دید؟ حتی اگر این عقیده مسخره رو دارید نباید تو مکان عمومی همچین چیزی رو بیان کنید.
از یه زوایه دیگه که بهشون نگاه میکنی به چیز بد اعتقادی ندارن و انواع و اقسام ناهنجاری هارو طبیعی میدونن و مشکلی باهاش ندارن! مثلا ازدواج همجنسگرایان. مگه هر ناهنجاری و بیماری که وجود داره باید بهش احترام گذاشت؟ هیچ همجنس بازی وجود نداره که اختلالات روانی نداشته باشه اگه به این ناهنجاری تا سر حد ازدواج قانونی!!!! بخواد احترام گذاشته باشه باید بگم که ناهنجاری های دیگه ای هم مثل سادیسم، آزار و اذیت حیوانات و ناهنجاری های خیلی ترسناک تری هم وجود داره که اگه قرار به احترام گذاشتن به همه اینها باشه یعنی باید دنیا رو دو دستی تقدیم نیروهای شر و پلید کرد. قبلا هم گفتم انسان موجودی سرکش و ناهنجاره اگه قرار به آزادی باشه انسان باید آخرین موجودی باشه که آزادی در اختیارش باشه وگرنه بیشتر از این گند میزنه به دنیا.
طرف به درجه ای از روشنفکری رسیده بود که میگفت اگه خواهرم بگه میخوام برم زیر فلانی بهش میگم انتخاب خودته فقط مواظب باشه با آدم های غیرتی نپری. این درجه از بی غیرتی خطرناکه. فردی که تا این حد غرق شده باشه نه فقط تو مسائل جنسی تو هر موضوع دیگه ای هم بی غیرت شده. اگه پول دست این آدم بدی غیر ممکنه غیرت پس دادنش رو داشته باشه یا سر قولش بمونه و هر موضوع دیگه ای.
به این عقاید باید احترام گذاشت؟ احترام به این مزخرفات یعنی قبول این ناهنجاری ها که همیشه توسط انسان های خیلی سطحی و بی فکر مطرح میشه.
Mohammad Hosseyn
04-04-2017, 10:26
کاملا درسته، اما مشکل اینه که اکثر افراد بر اساس احساساتشون تصمیم میگیرن تا عقلشون ... به همین دلیل، این دختر هم احتمالا چند وقت دیگه که این درد کمی کهنه شد به فرد دیگری دل خواهد داد ... با این امید که این بار اون اتفاق نخواهد افتاد ...
اکثر افراد با این قضایا کنار میان و زندگیون رو میکنن. تقریبا همه تو زندگیشون درجه ای شکست عاطفی رو تجربه کردن ولی همه زندگیشون رو نابود نکردن! عده ی معدودی بعد از شکست عاطفی دیگه انگیزه ای برای زندگی ندارن و خب متاسفانه ضرر شدیدی به خودشون میزنن.
ولی در مورد تصمیم احساسی که من اسمشو تصمیم بر مبنای شادی کوتاه مدت میذارم درست میگید. ولی علاوه بر احساسی بودن، داشتن اختلالات دیگه میتونه تشدید کنه این حالت رو.
از یه زوایه دیگه که بهشون نگاه میکنی به چیز بد اعتقادی ندارن و انواع و اقسام ناهنجاری هارو طبیعی میدونن و مشکلی باهاش ندارن! مثلا ازدواج همجنسگرایان. مگه هر ناهنجاری و بیماری که وجود داره باید بهش احترام گذاشت؟ هیچ همجنس بازی وجود نداره که اختلالات روانی نداشته باشه اگه به این ناهنجاری تا سر حد ازدواج قانونی!!!! بخواد احترام گذاشته باشه باید بگم که ناهنجاری های دیگه ای هم مثل سادیسم، آزار و اذیت حیوانات و ناهنجاری های خیلی ترسناک تری هم وجود داره که اگه قرار به احترام گذاشتن به همه اینها باشه یعنی باید دنیا رو دو دستی تقدیم نیروهای شر و پلید کرد.
یک زمانی همجنس گرایی جزو اختلالات روانی محسوب میشد ولی با پیشرفت علم روانشناسا متوجه شدند که نمیشه اون رو یک بیماری تلقی کرد و یک تمایل طبیعی در این افراده. بخاطر همین مثلا از لیست بیماری های روانی خارج شد.
حالا شما از خودتون میگید که اینها همون بیماری روانی دارن یا منبع موثقی دارید؟
دقت کنید اگر فرض شما بر روانی بودن این ادمها غلط باشه نتیجه گیری هاتون هم غلطه و اونوقت باید یک فکر اساسی به حال عقایدتون کنید.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
اینایی که توهم روشنفکر بودن دارن و مقداری هم چاشنی لفظ قلم صحبت کردن بهش اضافه میکنه براستی که چقدر حال بهم زن میشن :n21:
فکر نمیکنم مطمئنم. چون خیلی هاشون رو از نزدیک دیدم تقریبا گوسفندی در ظاهر انسان هستن که هنوز تکامل پیدا نکردن.
....
به من میگن چرا تو حرف هات همیشه توهین هست؟ جوابش مشخصه چون من دارم از راهی که بهش ایمان دارم دفاع میکنم برای همین کسی بخواد تخریبش کنه ناراحت میشم و ممکنه توهین هم کنم. اما اون روشنفکرهای توهمی که فقط در حال نقد و تخریب عقاید دیگران هستن نباید هم ناراحت بشن چون کسی که ترول میکنه نیشش باید همیشه باز باشه.
....
فقط دیدگاه متفاوت نیست. بعضی ها کلکسیون زشتی شدن. خیلی از همین روشنفکرها خدا رو هم به راحتی منکر میشن تنها مدرکشون هم یه نظریه تایید نشده قرن نوزدهمی هستش. این نشون میده این افراد علاقه دارن که خدایی نباشه وگرنه هزاران مدرک رو رها نمیکردن و یه نظریه ناقص رو ملاک قرار بدن. اول باید دید چرا این افراد دوست دارن که منکر خالق باشن. اینکه بدونید هیچ عدالتی اجرا نخواد شد خوشحالی و افتخار داره که تو محیط عمومی این عقیده پلید رو مطرح می کنید و گسترش می دید؟ حتی اگر این عقیده مسخره رو دارید نباید تو مکان عمومی همچین چیزی رو بیان کنید.
از یه زوایه دیگه که بهشون نگاه میکنی به چیز بد اعتقادی ندارن و انواع و اقسام ناهنجاری هارو طبیعی میدونن و مشکلی باهاش ندارن! مثلا ازدواج همجنسگرایان. مگه هر ناهنجاری و بیماری که وجود داره باید بهش احترام گذاشت؟ هیچ همجنس بازی وجود نداره که اختلالات روانی نداشته باشه اگه به این ناهنجاری تا سر حد ازدواج قانونی!!!! بخواد احترام گذاشته باشه باید بگم که ناهنجاری های دیگه ای هم مثل سادیسم، آزار و اذیت حیوانات و ناهنجاری های خیلی ترسناک تری هم وجود داره که اگه قرار به احترام گذاشتن به همه اینها باشه یعنی باید دنیا رو دو دستی تقدیم نیروهای شر و پلید کرد. قبلا هم گفتم انسان موجودی سرکش و ناهنجاره اگه قرار به آزادی باشه انسان باید آخرین موجودی باشه که آزادی در اختیارش باشه وگرنه بیشتر از این گند میزنه به دنیا.
طرف به درجه ای از روشنفکری رسیده بود که میگفت اگه خواهرم بگه میخوام برم زیر فلانی بهش میگم انتخاب خودته فقط مواظب باشه با آدم های غیرتی نپری. این درجه از بی غیرتی خطرناکه. فردی که تا این حد غرق شده باشه نه فقط تو مسائل جنسی تو هر موضوع دیگه ای هم بی غیرت شده. اگه پول دست این آدم بدی غیر ممکنه غیرت پس دادنش رو داشته باشه یا سر قولش بمونه و هر موضوع دیگه ای.
به این عقاید باید احترام گذاشت؟ احترام به این مزخرفات یعنی قبول این ناهنجاری ها که همیشه توسط انسان های خیلی سطحی و بی فکر مطرح میشه.
در تاملات تنهاییتون چه زجری میکشید :n02:
روشنفکران فکر میکنن ، مطمئن نیستن. برعکس شما که فکر نمیکنین، مطمئن هستین!
من که نفهمیدم بالاخره گوسفند به انسان تکامل پیدا میکنه یا هنوز نظریه تایید نشده هست؟ :n09:
احتمالا نگاه منفی شما بخاطر اینه که زیاد تمایل ندارین به جزئیات مسائل از زوایای دیگر بپردازین و فقط تلاش میکنین نکته های منفی و اغلب غیر واقعی رو بزرگ کنید تا نشون بدین تفکرات مخالف شما آثار خیلی وحشتناکی دارن.
این دسته بندیهایی که از خیر و شر میکنین همه کلی گویی های قدیمی هستن و امروز اکثر موارد با بررسی تخصصی معلوم میشه مضر هست یا نه. خیلی راحت میتونین خودتون رو جای طرف مقابل بذارین و ببینین آیا شخص مقابل (مثلا تانکر) شایستگی داره برای مکان خوابیدن شما تصمیم بگیره یا نه.
با ارفاق مخاطب این شعر حافظ هستین:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درَود عاقبت کار، که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
...
یک زمانی همجنس گرایی جزو اختلالات روانی محسوب میشد ولی با پیشرفت علم روانشناسا متوجه شدند که نمیشه اون رو یک بیماری تلقی کرد و یک تمایل طبیعی در این افراده.
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
کدوم روانشناس ها و کدوم سازمان علمی این رو تشخیص داده که این افراد اختلال روانی ندارن؟
فرض محال رو به این بگیریم که این افراد اختلال روانی ندارن. چه نیازی هست که 2 تا مرد با هم ازدواج کنن :n21:
اینکه این ناهنجاری وجود داره به کنار. اما این موضوع ازدواج دیگه چیه!؟ حالا مثلا 2 تا مرد باهم ازدواج نمیکردن نمیشد؟ :n15:
اونی که سادیسم داره به بچه 10 ساله تجاوز میکنه و جنازه اش رو هم آتیش میزنه هم روانی نیست حتما! فقط تمایل داره به اینکار.
Mohammad Hosseyn
04-04-2017, 14:30
کدوم روانشناس ها و کدوم سازمان علمی این رو تشخیص داده که این افراد اختلال روانی ندارن؟
فرض محال رو به این بگیریم که این افراد اختلال روانی ندارن. چه نیازی هست که 2 تا مرد با هم ازدواج کنن :n21:
اینکه این ناهنجاری وجود داره به کنار. اما این موضوع ازدواج دیگه چیه!؟ حالا مثلا 2 تا مرد باهم ازدواج نمیکردن نمیشد؟ :n15:
اونی که سادیسم داره به بچه 10 ساله تجاوز میکنه و جنازه اش رو هم آتیش میزنه هم روانی نیست حتما! فقط تمایل داره به اینکار.
تا جایی که من میدونم تقریبا همهی مراجع روانشناسی چنین تشخیصی دارن!
موثقترین نمونه (انجمن روانشناسی امریکا) :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همون پاراگراف اول رو بخونید فکر میکنم کافی باشه براتون:
omosexuality per se is a normal and positive variation of human sexual orientation (Bell, Weinberg & Hammersmith, 1981; Bullough, 1976; Ford & Beach 1951 ; Kinsey, Pomeroy, & Martin, 1948; Kinsey, Pomeroy, Martin, & Gebhard, 1953 ). Homosexuality per se is not a mental disorder (APA, 1975). Since 1974, the American Psychological Association (APA) has opposed stigma, prejudice, discrimination, and violence on the basis of sexual orientation and has taken a leadership role in supporting the equal rights of lesbian, gay, and bisexual individuals (APA, 2005).
شما میتونید بگید دو نفر مرد یا زن با هم ازدواج کنن چی میشه دقیقا؟! چه ضرر و زیانی به شما میرسه که انقدر حساسید بهش؟! :n13:
مغلطه نکن دوست من. کسی نگفت سادیسم بیماری روانی نیست. همون مرجعی که گفته همجنسگرایی بیماری روانی نیست سادیسم رو جزو بیماری های روانی طبقه بندی میکنه. :n06:
میگن میزان خودکشی و افسردگی بین این افراد بسیار زیاده چون از فشارهای جامعه خسته میشن! اما من میگم به خاطر فشار جامعه نیست به خاطر زندگی و دنیای زشتی هست که واسه خودشون ساختن. جامعه باید به این افراد یاد بده ناهنجاری رو که دارن بروز ندن و سمتش نرن. یه همجنس باز اگه سمت این تمایل پلید نره چه اتفاق مهمی می افته و چه چیزی رو از دست میده؟ حتی انسان های سالم به نظر من سمت مسائل جنسی کمتر برن به سود خودشونه چه برسه همجنس باز.
میگن میزان خودکشی و افسردگی بین این افراد بسیار زیاده چون از فشارهای جامعه خسته میشن! اما من میگم به خاطر فشار جامعه نیست به خاطر زندگی و دنیای زشتی هست که واسه خودشون ساختن.
شما توی فروم علمی اگه چیزی میگید بهتره براش سند و مدرک بیارید. این که دلیل خودکشی این افراد چی بوده با تحقیق توی حوزه علوم اجتماعی مشخص میشه نه با تصورات شما.
جامعه باید به این افراد یاد بده ناهنجاری رو که دارن بروز ندن و سمتش نرن.
برعکس جامعه باید به افرادی مثل شما تعامل و همزیستی و احترام به گرایشهای جنسی و حریم خصوصی یاد بده!
یه همجنس باز اگه سمت این تمایل پلید نره چه اتفاق مهمی می افته و چه چیزی رو از دست میده؟
اگر به هرم مازلو نگاه کنید سکس جزو اساسی ترین نیاز های یه انسانه چطور میتونید چنین حرفی بزنید؟ "پلید" بودنش رو چطور کشف کردید؟
با عرض پوزش بخاطر دخالت کردن توی بحث:n16:
Captain_America
04-04-2017, 16:08
شما توی فروم علمی اگه چیزی میگید بهتره براش سند و مدرک بیارید. این که دلیل خودکشی این افراد چی بوده با تحقیق توی حوزه علوم اجتماعی مشخص میشه نه با تصورات شما.
برعکس جامعه باید به افرادی مثل شما تعامل و همزیستی و احترام به گرایشهای جنسی و حریم خصوصی یاد بده!
اگر به هرم مازلو نگاه کنید سکس جزو اساسی ترین نیاز های یه انسانه چطور میتونید چنین حرفی بزنید؟ "پلید" بودنش رو چطور کشف کردید؟
با عرض پوزش بخاطر دخالت کردن توی بحث:n16:
جالبه وقتی نظرات دوستان رو میخونم من در نظریات بیشتر با امثال شما و محمد حسین و آرام و بهزاد همنظر هستم ولی در بوته ی عمل و در اجتماع بیشتر به دوستمون تانکر نزدیکم ! اینم یجور تاملات تنهای هستش لابد
جالبه وقتی نظرات دوستان رو میخونم من در نظریات بیشتر با امثال شما و محمد حسین و آرام و بهزاد همنظر هستم ولی در بوته ی عمل و در اجتماع بیشتر به دوستمون تانکر نزدیکم ! اینم یجور تاملات تنهای هستش لابد
اینایی که توهم روشنفکر بودن دارن و مقداری هم چاشنی لفظ قلم صحبت کردن بهش اضافه میکنه براستی که چقدر حال بهم زن میشن :n21:
چه نیازی هست که 2 تا مرد با هم ازدواج کنن:n21:
يك دليلش رو به اعتقاد من ميتوني پشت اين ايموجي كه ظاهرا دوستمون تانكر هم بهش علاقه داره پيدا كني! مسئله اصلي اين هست كه ياد بگيريم اگر استايل يه نفر يا گرايش جنسيش يا هر چيز ديگه در موردش سليقه ما نيست يا حتي حالمون رو به هم ميزنه(!) احترام رو فراموش نكنيم. اگر مخالفتي هم باشه بايد پشتوانه علمي و منطقي داشته باشه.
اين چيزي هست كه من كمترين ميدونستم اميدوارم كه همه موفق باشيد:n12:
V E S T A
04-04-2017, 18:10
فقط دیدگاه متفاوت نیست. بعضی ها کلکسیون زشتی شدن. خیلی از همین روشنفکرها خدا رو هم به راحتی منکر میشن تنها مدرکشون هم یه نظریه تایید نشده قرن نوزدهمی هستش. این نشون میده این افراد علاقه دارن که خدایی نباشه وگرنه هزاران مدرک رو رها نمیکردن و یه نظریه ناقص رو ملاک قرار بدن. اول باید دید چرا این افراد دوست دارن که منکر خالق باشن. اینکه بدونید هیچ عدالتی اجرا نخواد شد خوشحالی و افتخار داره که تو محیط عمومی این عقیده پلید رو مطرح می کنید و گسترش می دید؟ حتی اگر این عقیده مسخره رو دارید نباید تو مکان عمومی همچین چیزی رو بیان کنید.
از یه زوایه دیگه که بهشون نگاه میکنی به چیز بد اعتقادی ندارن و انواع و اقسام ناهنجاری هارو طبیعی میدونن و مشکلی باهاش ندارن! مثلا ازدواج همجنسگرایان. مگه هر ناهنجاری و بیماری که وجود داره باید بهش احترام گذاشت؟ هیچ همجنس بازی وجود نداره که اختلالات روانی نداشته باشه اگه به این ناهنجاری تا سر حد ازدواج قانونی!!!! بخواد احترام گذاشته باشه باید بگم که ناهنجاری های دیگه ای هم مثل سادیسم، آزار و اذیت حیوانات و ناهنجاری های خیلی ترسناک تری هم وجود داره که اگه قرار به احترام گذاشتن به همه اینها باشه یعنی باید دنیا رو دو دستی تقدیم نیروهای شر و پلید کرد. قبلا هم گفتم انسان موجودی سرکش و ناهنجاره اگه قرار به آزادی باشه انسان باید آخرین موجودی باشه که آزادی در اختیارش باشه وگرنه بیشتر از این گند میزنه به دنیا.
طرف به درجه ای از روشنفکری رسیده بود که میگفت اگه خواهرم بگه میخوام برم زیر فلانی بهش میگم انتخاب خودته فقط مواظب باشه با آدم های غیرتی نپری. این درجه از بی غیرتی خطرناکه. فردی که تا این حد غرق شده باشه نه فقط تو مسائل جنسی تو هر موضوع دیگه ای هم بی غیرت شده. اگه پول دست این آدم بدی غیر ممکنه غیرت پس دادنش رو داشته باشه یا سر قولش بمونه و هر موضوع دیگه ای.
به این عقاید باید احترام گذاشت؟ احترام به این مزخرفات یعنی قبول این ناهنجاری ها که همیشه توسط انسان های خیلی سطحی و بی فکر مطرح میشه.
به من و شما چه ربطی داره که کی چی میپرسته ؟ پرستش یا نپرستیدن آدما آیا به ما ربط داره ؟ از چی میترسین ؟ اگر ایمان قلبی دارین چرا منکر بودنِ کسی یا ایمان قوی داشتنِ کسی روی ایمان و اعتقادات شما یا کسایی که شما نگرانشون هستین تاثیر گذار باید باشه ؟ به نظرتون ایمان و اعتقاد تون خیلی سست نیست که با انکار و یا با ایمان قلبی کسی سست میشه یا قوت پیدا می کنه؟!!
چرا علاقه مندین بدانید چرا ادما به چیزی اعتقاد دارن یا ندارن ؟ این جای نگرانی و البته یک مشکل روانی هست که یه نفر با خودش میشینه ساعت ها فکر میکنه که اگر فلانی اعتقادات منو نداشته باشه پس مثل من از فلان چیز نمیتونه بترسه پس من اگه جای فلانی بودم و به فلان چیز اعتقاد نداشتم و از فلان چیز نمیترسیم حتما این جنایت را مرتکب میشدم پس حالا که اینجوریه باید کسی که ممکنه این توهمات ذهنی من رو به مرحله واقعیت برسونه رو منقرض کرد!
این توهمات و داستان پردازی ها و تصورات مخرب و آلوده اول به روان خودتون اسیب میرسونه و بعد به بقیه مردم جامعه!
نظرتون درباره مسائل شخصی و خصوصی مردم مشابه این مسائل هست به نظر شما :
اینکه یه نفر زیر فرش خونش چی قایم کرده به من و شما ربط داره ؟
اینکه یه نفر با کسی چه رابطه ای با چه کیفیتی داره به من و شما ربطی داره ؟ آیا کیفیت و نوع ارتباط این فرد با طرف مقابلش قرار هست زندگی یا کیفیت زندگی یا اموال یا جان شما رو تحت تاثیر قرار بده ؟
اینکه رابطه یه نفر رسمی یا غیر رسمی باشه به من و شما چه ربطی داره ؟
ایا رسمی بودن و نبودن یا نوع رابطه نوه عمه ی برادر زاده باجناق همسایه خواهر کوچیکه دوستِ پسرخاله بزرگه ی قمر خانوم با برادر زاده پسر یا دخترِ دوست دوران کودکی پسر داییِ عروس همسابه کناری شوکت خانوم دخلی به زندگی شما داره ؟ یا در زندگی شما ممکنه مشکلی ایجاد کنه ؟
آیا طرز فکر و نوع زندگی شخصی که شما برای خودتان انتخاب کردین به کسی ربطی دارد ؟ آیا کسی می تواند شما رو مجبور کند مطابق میل یا اعتقاد قلبی اش زندگی کنید ؟ ا
گر جواب این سوال بله است : پس اجازه دهید دیگران درباره زندگی شما نظر بدن و شما رو بخاطر اینکه مشابه شان نیستید به سزای اعمالتان برسانند
اگر جواب خیر است: پس در زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنید و تلاش نکنید طرز فکر مردم رو طوری که خودتان بهش ایمان قلبی دارین تغییر دهید چون این یعنی تجاوز به حقوق دیگران و یک متجاوز نمی تواند بین مردم عادی زندگی کند و یا باید از نظر روانی درمان بشه یا باید برای جلوگیری از آسیب به دیگران به صورت قانونی باهاش برخورد شه.
من از زندگی خصوصی کسی صحبت نکردم من مسائل اجتماعی رو میگم که به همه مربوطه.
اگه از دنیای فعلی راضی هستید پس همینجور انگل وار زندگی رو ادامه بدید و به نوبه خودتون هر روز بیشتر گند بزنین بهش و تنها نگرانیتون هم این باشه که آزاد تر بشید و راحت تر بتونید گند بزنید به جامعه. من مثل شما کوتاه فکر نیستم میتونم درک کنم رواج بی غیرتی یا همجنس بازی و خداناباوری چقدر میتونه آینده دنیا رو بدتر کنه.
من دوست دارم هرجا این مسائل رو دیدم اعتراض خودم رو اعلام کنم به شما چه ربطی داره که من دوست دارم تو کار دیگران دخالت کنم یا نه؟
البته از نظر شما دخالت تو کار دیگرانه از نظر من جلوگیری از تخریب فرهنگ و جامعه است.
-----
پ.ن
پسر داییِ عروس همسابه کناری شوکت خانوم دخلی به زندگی شما داره ؟ یا در زندگی شما ممکنه مشکلی ایجاد کنه ؟
نه به زندگی من آسیب نمیزنه اما من نگران زندگی خودم نیستم. مهم اینه که نیروی شر بیشتر از خیر نشه.
V E S T A
04-04-2017, 19:45
من از زندگی خصوصی کسی صحبت نکردم من مسائل اجتماعی رو میگم که به همه مربوطه.
اگه از دنیای فعلی راضی هستید پس همینجور انگل وار زندگی رو ادامه بدید و به نوبه خودتون هر روز بیشتر گند بزنین بهش و تنها نگرانیتون هم این باشه که آزاد تر بشید و راحت تر بتونید گند بزنید به جامعه. من مثل شما کوتاه فکر نیستم میتونم درک کنم رواج بی غیرتی یا همجنس بازی و خداناباوری چقدر میتونه آینده دنیا رو بدتر کنه.
من دوست دارم هرجا این مسائل رو دیدم اعتراض خودم رو اعلام کنم به شما چه ربطی داره که من دوست دارم تو کار دیگران دخالت کنم یا نه؟
البته از نظر شما دخالت تو کار دیگرانه از نظر من جلوگیری از تخریب فرهنگ و جامعه است.
-----
پ.ن
نه به زندگی من آسیب نمیزنه اما من نگران زندگی خودم نیستم. مهم اینه که نیروی شر بیشتر از خیر نشه.
شما طبق علایق و سلایق فردی خودتون امور شخصی و خصوصی رو از امور اجتماعی تفکیک میکنید.
اینکه کی به چی و چقدر باور و اعتقاد داره زندگی شخصیست!
اینکه کی چطور با دیگری ارتباط داره و نوع ارتباطش به چه صورت است؟ رسمی شده یا غیر رسمیست ؟ و یا در خلوت کی چه کار میکند شخصیست!
اینکه دیگران نسبت به خواهر خودشان چه عکس العملی دارند شخصیست!
اینکه دیگران طرز فکر مربوط به خودشان رو دارند شخصیست!
تمام این موارد جزو توضیحات خودتون بوده، اگر این امور شخصی نیستند بنابراین دیگران هم اجازه دخالت در زندگی شما رو دارند و مجاز هستند طبق طرز فکر خودشون به شما انواع انگ ، توهین و تهمت رو نسبت بدهند. مطمئننا افرادی هستند که شما و رفتار و برخورد و طرز زندگی شما رو شر تشخیص بدن و در این صورت باید مثل شما آزادانه با شما برخورد کنن.
شما آزادین هر نظری رو داشته باشین و ازش دفاع کنید و هر جور که دوست دارین زندگی کنید و سبک زندگیتون رو تبلیغ کنید (تا زمانی که به بقیه آسیب جانی/مالی نرسوندین)این حق برای تمام افراد جامعه محفوظه .
ولی شما به آزادی های انسانی و فردی خودتون اکتفا نمی کنید و مایلید آزادی های دیگران رو هم با نام خیر و شر از آنِ خودتان کنید
به تشخیص خودتان درباره میزان خیر و شر بودن افراد قضاوت کنید،
هرکسی با شما مخالف باشد بی غیرت، خداناباور، انگل و کوته فکرهست و شما اجازه این رو دارین که به دیگران انگ و توهین و تهمت ناروا نسبت بدین و دیگران را از حقوق فردی شان محروم کنید و با نام خیر به حقوق سایرین تجاوز کنید.
در این حالت دخالت شما در زندگی خصوصی دیگران به دیگران مربوط میشه چون زندگی و حقوق فردی دیگران هست که شما بهش تجاوز کردین . (بماند که برچه اساسی خودتان رو نماینده اجرای خیر و مبارزه با شر تشخیص دادین و در چه سطحی از درک و شعور، علم و سلامت روانی و عقلی برای قضاوت درباره افراد هستین)
فلسفه کشت و کشتار اکثر گروه *های ترو *ریستی هم تقریبا همین طوره : همه انگل ، بی غیرت، کافر و شر هستند و باید از بین برن، یا مثل ما فکر کنید و به ما ملحق بشین یا کشته بشین. ..
جالبه وقتی نظرات دوستان رو میخونم من در نظریات بیشتر با امثال شما و محمد حسین و آرام و بهزاد همنظر هستم ولی در بوته ی عمل و در اجتماع بیشتر به دوستمون تانکر نزدیکم ! اینم یجور تاملات تنهای هستش لابد
تغییر در رفتار همیشه از تغییر در تفکر شروع میشه. این تغییر تفکر در شما هست اما تغییر رفتار هنوز نیست.
به این علت که تفکر غالب در جامعه ی ما اینه که "من" محورم, من اشتباه نمیکنم ولی بقیه ممکنه اشتباه کنن, من میتونم جلوی آسیب به خودم رو بگیرم اما بقیه نمیتونن, من میتونم حتی با وجود تغییر خودم رو حفظ کنم اما بقیه نمیتونن, پس من اگه چنین تفکری داشته باشم قدرتش رو هم دارم که از عواقب بد احتمالیش جلوگیری کنم اما بقیه نمیتونن. بقیه آسیب پذیرن ولی من نیستم.
میشه به این مرحله رسید که محوریت "من" رو کنار گذاشت و به این تفکر رسید که "من" برتر وجود نداره, من هم مثل بقیه ام و دیگران به اندازه ی من توانمندن و به اندازه ی من قدرت و لیاقت پیشرفت و محافظت از خودشون رو دارن و اینطوری فکر و رفتار همسو میشن اما این زمان میبره.
جالبه وقتی نظرات دوستان رو میخونم من در نظریات بیشتر با امثال شما و محمد حسین و آرام و بهزاد همنظر هستم ولی در بوته ی عمل و در اجتماع بیشتر به دوستمون تانکر نزدیکم ! اینم یجور تاملات تنهای هستش لابد
یعنی تفکرت داره مثل اطرافیانت مسموم میشه کم کم. به مرور زمان رفتارت تو جامعه هم تغییر میکنه. اما مقاومت کن تو میتونی :n02:
Mohammad Hosseyn
04-04-2017, 21:38
نه به زندگی من آسیب نمیزنه اما من نگران زندگی خودم نیستم. مهم اینه که نیروی شر بیشتر از خیر نشه.
من به این جمله دوست عزیزمون تانکر خیلی فکر کردم. سعی کردم خودمو رو تا جای ممکن جای ایشون بذارم (چون برمیگرده به شرایط حدود 10 سال پیش زندگی و افکار خودم یکم سخت بود ولی غیر ممکن نیست برام). بعد متوجه شدم که ایشون حق داره!
دوستانی که تو این گفتگو با من هم نظر بودن یا نظرشون نزدیک من بود، قاعدتا حس میکردن ایشون خیلی منطقی نیست. خب قطعا هر کسی تا حدی قصور داره تو منطقی بودن کسی کامل نیست ولی ایشون یکسری از حرفاشون کاملا منطقیه. ببینید ایشون میگن نگران زندگی خودشون نیستن. بلکه این براشون مهمه که نیروی شر از خیر بیشتر نشه. بهش غلبه نکنه. و خوب تو دیکشنری ایشون همجنسگرایی شره. خب چرا یه ادم وقتی تفکرش اینه نیاد با همجنسگرایی مخالفت نکنه؟
شخصی مثل من اصلا کاری به خیر و شر تو دنیا نداره. اصلا دنیارو به خیر و شر تقسیم نمیکنه. بخاطر همین هم کاری به این مسائل ندارم. ولی وقتی یکی معیارش مسئله خیر و شر تو جهانه خب همین خروجی رو داره و نه تعجب داره نه جای افسوس و نه جای بحث. من سعی میکردم بهشون نشون بدم که مثلا علم به این رسیده که همجنسگرایی بیماری روانی نیست غافل از اینکه ایشون دغدغش علم نیست. مسئله خیر و شره.
(چون برمیگرده به شرایط حدود 10 سال پیش زندگی و افکار خودم یکم سخت بود ولی غیر ممکن نیست برام).
زمان دلیل نمیشه که طرز تفکر انسان حتما بهتر بشه و برعکس ممکنه شرایط اطراف باعث بشه طرز تفکر افول کنه. یعنی غیر ممکنه من 10 سال دیگه طرز تفکرم مثل شما بشه چون تا جایی یادم میاد از کودکی تا امروز منطق من همیشه همین بوده و اطمینان 100 درصدی دارم که درستش هم همینه.
کسی که به جامعه آسیب نزنه (از نظر فرهنکی،اخلاقی،جانی،مالی) لیاقت آزادی کامل داره اما کسی که محیط رو آلوده میکنه رو تفکر اطرافیانش تاثیر منفی میزاره نمیتونه ادعا کنه که آزادی شخصی داره پس هر تخریبی بخواد میتونه انجام بده. اینجوری جامعه به بیراهه میره چون تعداد آدم بدا همیشه بیشتره.
Mohammad Hosseyn
05-04-2017, 01:18
زمان دلیل نمیشه که طرز تفکر انسان حتما بهتر بشه و برعکس ممکنه شرایط اطراف باعث بشه طرز تفکر افول کنه. یعنی غیر ممکنه من 10 سال دیگه طرز تفکرم مثل شما بشه چون تا جایی یادم میاد از کودکی تا امروز منطق من همیشه همین بوده و اطمینان 100 درصدی دارم که درستش هم همینه.
کسی که به جامعه آسیب نزنه (از نظر فرهنکی،اخلاقی،جانی،مالی) لیاقت آزادی کامل داره اما کسی که محیط رو آلوده میکنه رو تفکر اطرافیانش تاثیر منفی میزاره نمیتونه ادعا کنه که آزادی شخصی داره پس هر تخریبی بخواد میتونه انجام بده. اینجوری جامعه به بیراهه میره چون تعداد آدم بدا همیشه بیشتره.
من ادعا نکردم چون شما عقاید 10 سال قبل من رو دارید، پس عقاید من بهتر و کاملتر هستن!! صرفا خواستم بگم یادآوری 10 سال قبل سخته ولی ممکن. ممکن شما 10سال بعد هنوزم به فکر خیر و شر دنیا باشید یا عقایدتون عوض بشه کسی نمیتونه اینو پیش بینی کنه.
دقت کنید ما هم به نوعی حرف شمارو میزنیم. تمام دعوا سر همینه که کی آسیب میزنه؟ آسیب چی هست و محدوده تعریفش چیه؟ من برای این سوالات پاسخ علمی رو قبول کردم شما یک ایدئولوژی یا اندیشه های شخصی خودتون. اگر شما معیارها رو قبول داشته باشید میتونیم بحث کنیم غیر از این هی بکوبیم رو کیبوردهامون هیچ نتیجه ای بدست نمیاد!
من به این جمله دوست عزیزمون تانکر خیلی فکر کردم. سعی کردم خودمو رو تا جای ممکن جای ایشون بذارم (چون برمیگرده به شرایط حدود 10 سال پیش زندگی و افکار خودم یکم سخت بود ولی غیر ممکن نیست برام). بعد متوجه شدم که ایشون حق داره!
دوستانی که تو این گفتگو با من هم نظر بودن یا نظرشون نزدیک من بود، قاعدتا حس میکردن ایشون خیلی منطقی نیست. خب قطعا هر کسی تا حدی قصور داره تو منطقی بودن کسی کامل نیست ولی ایشون یکسری از حرفاشون کاملا منطقیه. ببینید ایشون میگن نگران زندگی خودشون نیستن. بلکه این براشون مهمه که نیروی شر از خیر بیشتر نشه. بهش غلبه نکنه. و خوب تو دیکشنری ایشون همجنسگرایی شره. خب چرا یه ادم وقتی تفکرش اینه نیاد با همجنسگرایی مخالفت نکنه؟
شخصی مثل من اصلا کاری به خیر و شر تو دنیا نداره. اصلا دنیارو به خیر و شر تقسیم نمیکنه. بخاطر همین هم کاری به این مسائل ندارم. ولی وقتی یکی معیارش مسئله خیر و شر تو جهانه خب همین خروجی رو داره و نه تعجب داره نه جای افسوس و نه جای بحث. من سعی میکردم بهشون نشون بدم که مثلا علم به این رسیده که همجنسگرایی بیماری روانی نیست غافل از اینکه ایشون دغدغش علم نیست. مسئله خیر و شره.
دیدگاه خیر و شر دیدگاهی رشد نیافته و نابالغ به دنیاست هرچند که همونطور که گفتید قابل درکه.
من چندین بار درباره ی مکانیسم های دفاعی حرف زدم. مکانیسم های دفاعی توسط ذهن و ناخوداگاه ایجاد میشن تا از "خود" در برابر استرس و اضطراب و تنش های بیرونی محافظت کنن و به فرد کمک کنن تا با محیط سازگاری بیشتری داشته باشه.
تقسیم کردن دنیا به دو گروه خیر و شر یکی از این مکانیسم های دفاعیه که به فرد کمک میکنه علت استرس و اضطراب خودش نسبت به اطرافیان و محیطش رو با تقسیم بندی ساده ای توجیه کنه.
دقت کنین که این مکانیسم ها همه ناخوداگاهن و همه ی ما هرروزه صدها بار از این مکانیسم ها در زندگی خودمون استفاده میکنیم و باید استفاده کنیم و مشخصا متوجهشون هم نیستیم.
بله افکار ایشون قابل درکن ولی من بهشون برای داشتن چنین افکاری حق نمیدم. اگه ما در جامعه ای زندگی میکردیم که خودبرتر بینی و اجازه ی دخالت در امور دیگران انقدر باب نبود قطعا کمتر شاهد چنین مکانیسم های دفاعی نابالغ و رشد نیافته ای در این سن و سال بودیم.
بله دیگه کوتاه فکری به حدی رسیده که نیروی خیر و شر (بدی و خوبی) رو هم دیگه قبول ندارن! این درجه از توهم روشنفکری دیگه خطرناکه.
انسان دارای عقل سلیم هیچ وقت نمیتونه وجود خیر و شر رو منکر بشه. کسی که میگه بدی و خوبی وجود نداره حالش اصلا خوش نیست.
دیدگاه خیر و شر دیدگاهی رشد نیافته و نابالغ به دنیاست هرچند که همونطور که گفتید قابل درکه.
تو که انقدر رشد یافته ای میشه بگی به جز مصرف گرا بودن و تخریب چه سودی واسه این دنیا داشتی؟ توهم روشنفکری همینه که همه چیزهای قبلی که در طول هزاران سال زندگی و تجربه بشر شکل گرفته رو کلا منکر شد. اخلاق و جدا شدن خوبی از بدی نتیجه آزمون و خطای هزاران سال زندگی انسانه تو به تنهایی صلاحیت تغییرش رو نداری.
ظاهرا زندگیت انقدر یکنواخت و بی معنی بوده که این مسائل رو درک نکردی ولی دیر یا زود با اولین حادثه ای که به سراغت بیاد میفهمی که زندگی واقعی این افکار تو مغزت نیست و اون زمان میتونی معنی خیر و شر رو کامل درک کنی.
تقسیم کردن دنیا به دو گروه خیر و شر یکی از این مکانیسم های دفاعیه که به فرد کمک میکنه علت استرس و اضطراب خودش نسبت به اطرافیان و محیطش رو با تقسیم بندی ساده ای توجیه کنه.
خیر و شر چه ربطی به مکانیسم دفاعی داره؟ اون توجیه هست که مکانیسم دفاعی به حساب میاد همون کاری که الان داری میکنی.
آدم رو خر بگیره جو نگیره :n01:
Mohammad Hosseyn
05-04-2017, 11:59
دیدگاه خیر و شر دیدگاهی رشد نیافته و نابالغ به دنیاست هرچند که همونطور که گفتید قابل درکه.
من چندین بار درباره ی مکانیسم های دفاعی حرف زدم. مکانیسم های دفاعی توسط ذهن و ناخوداگاه ایجاد میشن تا از "خود" در برابر استرس و اضطراب و تنش های بیرونی محافظت کنن و به فرد کمک کنن تا با محیط سازگاری بیشتری داشته باشه.
تقسیم کردن دنیا به دو گروه خیر و شر یکی از این مکانیسم های دفاعیه که به فرد کمک میکنه علت استرس و اضطراب خودش نسبت به اطرافیان و محیطش رو با تقسیم بندی ساده ای توجیه کنه.
دقت کنین که این مکانیسم ها همه ناخوداگاهن و همه ی ما هرروزه صدها بار از این مکانیسم ها در زندگی خودمون استفاده میکنیم و باید استفاده کنیم و مشخصا متوجهشون هم نیستیم.
بله افکار ایشون قابل درکن ولی من بهشون برای داشتن چنین افکاری حق نمیدم. اگه ما در جامعه ای زندگی میکردیم که خودبرتر بینی و اجازه ی دخالت در امور دیگران انقدر باب نبود قطعا کمتر شاهد چنین مکانیسم های دفاعی نابالغ و رشد نیافته ای در این سن و سال بودیم.
موافقم که نابالغ و رشد نیافته هست این نوع نگاه. نه کمکی به شخص ایشون میکنه نه به جامعه در بلند مدت چنین دیدگاهی کما اینکه کم و بیش داریم تو کشور خودمون و خیلی از کشورها میبینیم نتیجه چنین تفکراتی رو. من به شخصه مغزم به نقطه جوش میرسه وقتی یادم میاد که تو کشورم بعضی ها زندانی هستن به جرم عضویت در کانون های حقوق بشر!!!!
اینکه من به ایشون حق میدم، راستش من در کل به همه حق:n02: . به نظر من هر کسی در هر اندیشه ای باید فهمیده بشه از این جنبه که چرا گرفتار این اندیشه هست. یک مقدار برمیگیرده به جبرگرا بودن من.
در نهایت هدف پست این بود که بگم بحث در این مورد اصلا به جایی نمیرسه. همین مکانیزم دفاعی که میگید اصلا اجازه نمیده ایشون به نگاه ما مسائل رو ببینن.
EhsanCPU
06-04-2017, 02:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
V E S T A
06-04-2017, 15:50
من به این جمله دوست عزیزمون تانکر خیلی فکر کردم. سعی کردم خودمو رو تا جای ممکن جای ایشون بذارم (چون برمیگرده به شرایط حدود 10 سال پیش زندگی و افکار خودم یکم سخت بود ولی غیر ممکن نیست برام). بعد متوجه شدم که ایشون حق داره!
دوستانی که تو این گفتگو با من هم نظر بودن یا نظرشون نزدیک من بود، قاعدتا حس میکردن ایشون خیلی منطقی نیست. خب قطعا هر کسی تا حدی قصور داره تو منطقی بودن کسی کامل نیست ولی ایشون یکسری از حرفاشون کاملا منطقیه. ببینید ایشون میگن نگران زندگی خودشون نیستن. بلکه این براشون مهمه که نیروی شر از خیر بیشتر نشه. بهش غلبه نکنه. و خوب تو دیکشنری ایشون همجنسگرایی شره. خب چرا یه ادم وقتی تفکرش اینه نیاد با همجنسگرایی مخالفت نکنه؟
شخصی مثل من اصلا کاری به خیر و شر تو دنیا نداره. اصلا دنیارو به خیر و شر تقسیم نمیکنه. بخاطر همین هم کاری به این مسائل ندارم. ولی وقتی یکی معیارش مسئله خیر و شر تو جهانه خب همین خروجی رو داره و نه تعجب داره نه جای افسوس و نه جای بحث. من سعی میکردم بهشون نشون بدم که مثلا علم به این رسیده که همجنسگرایی بیماری روانی نیست غافل از اینکه ایشون دغدغش علم نیست. مسئله خیر و شره.
اگر در دیکشنری کسی و بنا بر تشخیص خودش زنده بودن، حضور در اجتماع، فعالیت، برخورداری از حقوق انسانی و آزادی های فردی (بدون تضییح حقوق فردی دیگران) و .. شر تشخیص داده بشه تکلیف چیه ؟
اخلاقیات یک امر نسبیست ! هر کسی بر اساس تعریفی که خودش از اخلاقیات (مثل خیر و شر) داره نمی تونه درباره حق حیات و سایر حقوق فردی افراد تصمیم گیری کنه .
ممکن هست تفکرات این شخص برای بقیه افراد جامعه نیرو شر زیادی داشته باشد. این نگران کننده است طرز فکر و نوع نگرش یک نفر نسبت به سایر افراد جامعه و خصوصی ترین مسائل افراد تا این حد منفی و مخرب و پر از تنفر باشه مطمئننا در نظر خیلی از افراد یک جامعه نیروی شر این طرز فکر سنگینی بیشتری نسبت به نیروی خیر داره.
درست مثل مثالی که درباره گروه های ترو* ریستی زدم : در نوع نگرش این افراد نیروی شر افرادی هستن که از قوانین و طرز فکر شان پیروی نمیکنند و کسی که پیروشان نباشد مستحق ازبین رفتن هست و کسانی هم که این افراد رو از بین میبرن نیروی خیر هستن. این افراد هم نگران این هستن که نیروی شر (از دیدگاه خودشان) نسبت به نیرو خیر (از دیدگاه و ایدئولوژی مربوط به خودشان)بیشتر نشود.
اکثر انسان های کل دنیا تمایل دارن نیروی خیر بیشتر از نیروی شر باشد ولی این نیروی خیر و نیروی شر دقیقا چه تعریف واحدی می تونه داشته باشه ؟ تا بر اساس منافع وسلایق و علایق شخصی بعضی از آدم ها یا بر اساس انواع ایدئولوژی و نظام های اخلاقی حاکم بر هر ایدئولوژی، حقوق سایرین پایمال نشه ؟
هر انسانی آزاد هست در زندگی شخصی خودش طبق آداب، قوانین اخلاقی، فرهنگ ، خواسته ها و .... مورد نظر خودش زندگی کنه (تا زمانی که به دیگری لطمه ی جانی و مالی نزنه).
ما نمی تونیم دیگران رو از بعضی از حقوقشون محروم کنیم چون دیگران مطابق فرهنگ و اخلاقیات مورد نظر ما نیستد.
یه قسمتی از این مسائل هم مربوط به مسائل فرهنگیه ..وقتی تصمیم میگیریم در یک جامعه زندگی کنیم بعد از پذیرش حقوق سایرین، اول باید به یک توافق همه جانبه درباره اخلاقیات و فرهنگ اجتماعی برسیم و بعد درباره تخطی افراد از قوانین اخلاقی و فرهنگی مون به دنبال مجازات باشیم تا نیروی شر از خیر بیشتر نشه. باید بدونیم که فرهنگ و حتی اخلاقیات به اقتضای زمان در حال تغییر هستند و ما نمی توانیم سایرین رو مجبور کنیم طبق سلایق ما زندگی کنند. (این بخش مربوط به تمام ادم ها با هر طرز فکری میشه)
barton fink
06-04-2017, 19:09
به من میگن چرا تو حرف هات همیشه توهین هست؟ جوابش مشخصه چون من دارم از راهی که بهش ایمان دارم دفاع میکنم برای همین کسی بخواد تخریبش کنه ناراحت میشم و ممکنه توهین هم کنم. اما اون روشنفکرهای توهمی که فقط در حال نقد و تخریب عقاید دیگران هستن نباید هم ناراحت بشن
اول باید دید چرا این افراد دوست دارن که منکر خالق باشن. اینکه بدونید هیچ عدالتی اجرا نخواد شد خوشحالی و افتخار داره که تو محیط عمومی این عقیده پلید رو مطرح می کنید و گسترش می دید؟ حتی اگر این عقیده مسخره رو دارید نباید تو مکان عمومی همچین چیزی رو بیان کنید.
از یه زوایه دیگه که بهشون نگاه میکنی به چیز بد اعتقادی ندارن و انواع و اقسام ناهنجاری هارو طبیعی میدونن و مشکلی باهاش ندارن! مثلا ازدواج همجنسگرایان. مگه هر ناهنجاری و بیماری که وجود داره باید بهش احترام گذاشت؟ هیچ همجنس بازی وجود نداره که اختلالات روانی نداشته باشه اگه به این ناهنجاری تا سر حد ازدواج قانونی!!!! بخواد احترام گذاشته باشه باید بگم که ناهنجاری های دیگه ای هم مثل سادیسم، آزار و اذیت حیوانات و ناهنجاری های خیلی ترسناک تری هم وجود داره که اگه قرار به احترام گذاشتن به همه اینها باشه یعنی باید دنیا رو دو دستی تقدیم نیروهای شر و پلید کرد. قبلا هم گفتم انسان موجودی سرکش و ناهنجاره اگه قرار به آزادی باشه انسان باید آخرین موجودی باشه که آزادی در اختیارش باشه وگرنه بیشتر از این گند میزنه به دنیا.
طرف به درجه ای از روشنفکری رسیده بود که میگفت اگه خواهرم بگه میخوام برم زیر فلانی بهش میگم انتخاب خودته فقط مواظب باشه با آدم های غیرتی نپری. این درجه از بی غیرتی خطرناکه. فردی که تا این حد غرق شده باشه نه فقط تو مسائل جنسی تو هر موضوع دیگه ای هم بی غیرت شده. اگه پول دست این آدم بدی غیر ممکنه غیرت پس دادنش رو داشته باشه یا سر قولش بمونه و هر موضوع دیگه ای.
به این عقاید باید احترام گذاشت؟ احترام به این مزخرفات یعنی قبول این ناهنجاری ها که همیشه توسط انسان های خیلی سطحی و بی فکر مطرح میشه.
میگن میزان خودکشی و افسردگی بین این افراد بسیار زیاده چون از فشارهای جامعه خسته میشن! اما من میگم به خاطر فشار جامعه نیست به خاطر زندگی و دنیای زشتی هست که واسه خودشون ساختن. جامعه باید به این افراد یاد بده ناهنجاری رو که دارن بروز ندن و سمتش نرن. یه همجنس باز اگه سمت این تمایل پلید نره چه اتفاق مهمی می افته و چه چیزی رو از دست میده؟ حتی انسان های سالم به نظر من سمت مسائل جنسی کمتر برن به سود خودشونه چه برسه همجنس باز.
من از زندگی خصوصی کسی صحبت نکردم من مسائل اجتماعی رو میگم که به همه مربوطه.
اگه از دنیای فعلی راضی هستید پس همینجور انگل وار زندگی رو ادامه بدید و به نوبه خودتون هر روز بیشتر گند بزنین بهش و تنها نگرانیتون هم این باشه که آزاد تر بشید و راحت تر بتونید گند بزنید به جامعه. من مثل شما کوتاه فکر نیستم میتونم درک کنم رواج بی غیرتی یا همجنس بازی و خداناباوری چقدر میتونه آینده دنیا رو بدتر کنه.
من دوست دارم هرجا این مسائل رو دیدم اعتراض خودم رو اعلام کنم به شما چه ربطی داره که من دوست دارم تو کار دیگران دخالت کنم یا نه؟
البته از نظر شما دخالت تو کار دیگرانه از نظر من جلوگیری از تخریب فرهنگ و جامعه است.
-----
پ.ن
نه به زندگی من آسیب نمیزنه اما من نگران زندگی خودم نیستم. مهم اینه که نیروی شر بیشتر از خیر نشه.
کسی که به جامعه آسیب نزنه (از نظر فرهنکی،اخلاقی،جانی،مالی) لیاقت آزادی کامل داره اما کسی که محیط رو آلوده میکنه رو تفکر اطرافیانش تاثیر منفی میزاره نمیتونه ادعا کنه که آزادی شخصی داره پس هر تخریبی بخواد میتونه انجام بده. اینجوری جامعه به بیراهه میره چون تعداد آدم بدا همیشه بیشتره.
بله دیگه کوتاه فکری به حدی رسیده که نیروی خیر و شر (بدی و خوبی) رو هم دیگه قبول ندارن! این درجه از توهم روشنفکری دیگه خطرناکه.
انسان دارای عقل سلیم هیچ وقت نمیتونه وجود خیر و شر رو منکر بشه. کسی که میگه بدی و خوبی وجود نداره حالش اصلا خوش نیست.
توهم روشنفکری همینه که همه چیزهای قبلی که در طول هزاران سال زندگی و تجربه بشر شکل گرفته رو کلا منکر شد. اخلاق و جدا شدن خوبی از بدی نتیجه آزمون و خطای هزاران سال زندگی انسانه تو به تنهایی صلاحیت تغییرش رو نداری.
ظاهرا زندگیت انقدر یکنواخت و بی معنی بوده که این مسائل رو درک نکردی ولی دیر یا زود با اولین حادثه ای که به سراغت بیاد میفهمی که زندگی واقعی این افکار تو مغزت نیست و اون زمان میتونی معنی خیر و شر رو کامل درک کنی.
دقیقا این
راجع به این کاربر نمی دانم و هدف و جهتش اما این پاراگراف ها نشانه های خوبی اند...به امثال این فرد در جامعه امروز نیاز شدیدی داریم...تنها کسانی که در مقابل دیوث های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و ...می ایستند
در مقابل کسانی که ملیت ،مذهب،خانواده و سایر ارزش های لازمه را انکار میکنند
ترس از خود
چند وقتی بود عوض شده بود ... مثل قبل شاد و پرانرژی نبود ... گوشه گیر شده بود ... بد رفته بود تو خودش ... حرف نمیزد ... سوال ازش میپرسیدی در حد آره و نه جواب میداد ... برا هممون عجیب شده بود رفتارش ... خود قبلیش نبود ... مشخص بود ... اما هیچ کس حتی تصورش رو نمی کرد که قراره چه اتفاقی براش بیافته ... یه شب رفته بود حمام ... دیر کرد ... خیلی ... مادرش گفت برم ببینم داره چیکار میکنه ... نگرانش شده بود ... چن لحظه بعد ... مادرش پریشان و گریان خودش رو به اتاق رسوند ... گفت بیاید که بدبخت شدیم ... از دست رفت ... دیوانه شده ... نمیدونم کی خودمون رو به حمام رسوندیم ... دیدیم رفته گوشه حمام وایساده و داره یه چیزای میگه ... بلند بلند با خودش ... چشاش از حدقه زده بود بیرون ... صورتش وحشتناک شده بود ... انگار یه چیزیای میدید و میخواست با اون اوراد دورشون کنه ... بزور بردیمیش تو اتاق ... کمی آروم شده بود ... که یکدفعه به مادرش حمله کرد ... دستاش رو گذاشت رو گلوش ... داشت خفه اش میکرد ... بزور مادرش رو از دستش دراوردیم ... چقدر قوی شده بود ... میگفت شیطان رفته تو وجود مادرش ... میخواد اذیتش کنه ... دیوانه شده بود ... یه چیزایی میدید ... گفت همتون برین بیرون ... شیطان همراهتونه ... برید بیرون وگرنه میکشمتون ... همه رفتیم تو حیاط ... در رو بسته بود ... اما صداش رو میشندیم که داره تو اتاق راه میره و یه ذکرای با خودش میگه ... خیلی وحشتناک بود ... بعد از مدتی اجازه داد بریم تو ... کمی آروم شده بود ... به من گفت کنارم بمون ... دستم رو محکم تو دستش گرفته بود ... میگفت امشب رو اینجا بمون ... پیشم بخواب ... اگه بری میان سراغم ... اذیتم میکنن ...
بردیمش روانپزشک ... گفت اسکیزوفرنیه ... داروهای روانی بسیار قوی براش تجویز کرد ... هر وعده پنچ شیش قرص باید میخورد ... چند ماه بعد بهتر شد ... چند سال میگذره ... اما دیگه اون ادم قبلی نشد ...
هنوز از خودش میترسه ... میترسه دوباره مثل قبل بشه ... میترسه از اون حالتی که یک موجود دیگه میشه ... که دیگه خودش نیست ... که جهانش میشه برزخی بین کابوس و واقعیت ...
اکثر ما این جور ترس ها رو تجربه کردیم ... بخصوص کسایی که دچار افسردگی و وسواس و بدبینی یا بیماری های روانی دیگه هستن ... یا اونها رو تجربه کردن ... ترس از اون وقت هایی که دیگه خود طبیعی و همیشگیمون نیستیم ... وقت هایی که صداهایی خوشایند و همیشگی زندیگمون کم کم محو میشن و سکوتی کابوس ناک جای اون رو میگیره و تاریکی افکار و احساسات منفی ما رو در خودش غرق میکنه ... وقت هایی که یک موجود دیگه می شین ... موجودی که برامون غریب و وحشتناک هست و در برابرش هیچ قدرتی نداریم ... موجودی که خود ما هستیم ...
دقیقا این
راجع به این کاربر نمی دانم و هدف و جهتش اما این پاراگراف ها نشانه های خوبی اند...به امثال این فرد در جامعه امروز نیاز شدیدی داریم...تنها کسانی که در مقابل دیوث های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و ...می ایستند
در مقابل کسانی که ملیت ،مذهب،خانواده و سایر ارزش های لازمه را انکار میکنند
من هم دعا ميكنم خدا از امثال شما و ايشون زياد بسازه:n02:
شناخت
یکی از مسایلی که باعث شده بعضی از فلاسفه قدیم و جدید معتقد به وجود یک بعد غیر مادی برای انسان بشن مساله شناخت هست ... توانایی علم و شناخت پیدا کردن به خود و جهان اطراف ... برای شناخت سه مرحله ذکر شده ... اول، مرحله حسی، برخورد یکی از احساسات پنچ گانه با پدیده ... دوم، تشکیل صورت خیالی، یا تصویر ذهنی پدیده که پس از برخورد حسی بوجود میاد ... سوم تصویر کلی یا صورت عقلی، یا تصویری که پس از کلیت دادن به صورت های خیالی در ذهن بوجود میاد ... به عنوان مثال ... صورت یک مرد خاص بنام مسی یک صورت خیالی هست اما صورت مرد بطور کلی یک صورت عقلی هست ... بین این سه اون که بیشترین اهمیت رو داره صورت عقلی یا کلی هست ... چون بدون این صور اساسا تفکر برای انسان غیر ممکن خواهد بود ...
مساله که بحث شناخت رو به مساله وجود بعد غیر مادی یا مجرد گره میزنه یکی از اصول فلسفی هست بنام سنخیت علی ... به این معنا که علت و معلول باید هم سنخ باشن یا بقول معروف گندم از گندم براید جو ز جو ... این فلاسفه معتقد هستن صورت های خیالی و عقلی مجرد و غیر مادی هستن به همین دلیل اونچیزی که اینها رو تولید و نگه داری میکنه هم باید غیرمادی باشه ... چیزی غیر از مغز مادی ... پدیده خواب مثال خوبی هست ... در خواب ما پدیده های مختلفی رو میبینیم و تجربه میکنیم، اما این پدیده ها هیچ کدام از ویژگی های پدیده ها مادی مثل وزن و حجم و ماندگاری رو ندارن ... پدیده های که در خواب میبینیم همون صور خیالی هستن اما با وضوح و شفافیت بسیار بیشتر ... صور عقلی از صور خیالی مجردتر هست، چون حتی صورت ندارن، مثلا با شنیدن کلمه اسب هیچ اسب خاصی در ذهن تصور نمیشه با این وجود معنای اون درک میشه...
برنامه های بسیاری هستن که ظاهرا فکر میکنن و قابلیت حل مساله دارن ... اما هیچ کدوم این کار رو از طریق صور خیالی و عقلی انجام نمیده ... به همین دلیل هست که هیچ کدوم تاکنون نتونسته چیز جدیدی خلق کنه ... گویا شرط لازم برای خلاقیت توانایی تصور و تعقل هست ...
اگر روزی ماشینی ساخته بشه که بتونه مثل انسان و دیگر موجودات زنده تصور و تعقل کنه و خلاقیت داشته باشه ... این دلیل معتقدان به بعد غیرمادی بشدت متزلزل خواهد شد ....
شناخت
یکی از مسایلی که باعث شده بعضی از فلاسفه قدیم و جدید معتقد به وجود یک بعد غیر مادی برای انسان بشن مساله شناخت هست ... توانایی علم و شناخت پیدا کردن به خود و جهان اطراف ... برای شناخت سه مرحله ذکر شده ... اول، مرحله حسی، برخورد یکی از احساسات پنچ گانه با پدیده ... دوم، تشکیل صورت خیالی، یا تصویر ذهنی پدیده که پس از برخورد حسی بوجود میاد ... سوم تصویر کلی یا صورت عقلی، یا تصویری که پس از کلیت دادن به صورت های خیالی در ذهن بوجود میاد ... به عنوان مثال ... صورت یک مرد خاص بنام مسی یک صورت خیالی هست اما صورت مرد بطور کلی یک صورت عقلی هست ... بین این سه اون که بیشترین اهمیت رو داره صورت عقلی یا کلی هست ... چون بدون این صور اساسا تفکر برای انسان غیر ممکن خواهد بود ...
مساله که بحث شناخت رو به مساله وجود بعد غیر مادی یا مجرد گره میزنه یکی از اصول فلسفی هست بنام سنخیت علی ... به این معنا که علت و معلول باید هم سنخ باشن یا بقول معروف گندم از گندم براید جو ز جو ... این فلاسفه معتقد هستن صورت های خیالی و عقلی مجرد و غیر مادی هستن به همین دلیل اونچیزی که اینها رو تولید و نگه داری میکنه هم باید غیرمادی باشه ... چیزی غیر از مغز مادی ... پدیده خواب مثال خوبی هست ... در خواب ما پدیده های مختلفی رو میبینیم و تجربه میکنیم، اما این پدیده ها هیچ کدام از ویژگی های پدیده ها مادی مثل وزن و حجم و ماندگاری رو ندارن ... پدیده های که در خواب میبینیم همون صور خیالی هستن اما با وضوح و شفافیت بسیار بیشتر ... صور عقلی از صور خیالی مجردتر هست، چون حتی صورت ندارن، مثلا با شنیدن کلمه اسب هیچ اسب خاصی در ذهن تصور نمیشه با این وجود معنای اون درک میشه...
برنامه های بسیاری هستن که ظاهرا فکر میکنن و قابلیت حل مساله دارن ... اما هیچ کدوم این کار رو از طریق صور خیالی و عقلی انجام نمیده ... به همین دلیل هست که هیچ کدوم تاکنون نتونسته چیز جدیدی خلق کنه ... گویا شرط لازم برای خلاقیت توانایی تصور و تعقل هست ...
اگر روزی ماشینی ساخته بشه که بتونه مثل انسان و دیگر موجودات زنده تصور و تعقل کنه و خلاقیت داشته باشه ... این دلیل معتقدان به بعد غیرمادی بشدت متزلزل خواهد شد ....
فکر کنم این خلاقیت ما بخاطر کم دقتی در به یادآوری جزئیات باشه. اکثر ما با دیدن خودروی 206 فورا میشناسیمش. اما اگه بخوایم تصویرش و بکشیم هرچقدر زمان صرف کنیم مشابه اصلش نمیشه مگر بارها از قبل تمرین کرده باشیم و تمام جزئیات و بخاطر بیاریم . حتی اگه در خواب هم ببینیمش بخشهایی که یادمون نیست محو یا تاریک میشن .
شاید مثل نرم افزارهای تشخیص چهره که از الگوهای ساده و خاصی استفاده میکنن ، ما هم شکل چراغ و طول صندوق و کاپوت و غیره رو درنظر میگیریم و نه همه ی جزئیات غیرضروری رو .
+ نابینایان مادرزاد هم این صور خیالی و عقلی رو تجربه میکنن؟ ( بدون تجسم و لمس فیزیکی )
فکر کنم این خلاقیت ما بخاطر کم دقتی در به یادآوری جزئیات باشه. اکثر ما با دیدن خودروی 206 فورا میشناسیمش. اما اگه بخوایم تصویرش و بکشیم هرچقدر زمان صرف کنیم مشابه اصلش نمیشه مگر بارها از قبل تمرین کرده باشیم و تمام جزئیات و بخاطر بیاریم . حتی اگه در خواب هم ببینیمش بخشهایی که یادمون نیست محو یا تاریک میشن .
شاید مثل نرم افزارهای تشخیص چهره که از الگوهای ساده و خاصی استفاده میکنن ، ما هم شکل چراغ و طول صندوق و کاپوت و غیره رو درنظر میگیریم و نه همه ی جزئیات غیرضروری رو .
این کم دقتی چگونه میتونه باعث خلاقیت بشه؟
+ نابینایان مادرزاد هم این صور خیالی و عقلی رو تجربه میکنن؟ ( بدون تجسم و لمس فیزیکی )
این فرد ظاهرن نمیتونه صورت های خیالی بصری و رنگی بسازه اما با کمک حس های دیگه اش صورت سازی میکنه ... مثلا صورت بوی سیب یا صورت صدای دریا و ... رو می تونه بسازه
+ صورت عقلی کلا هیچ صورتی نداره، تنها یک مفهوم هست ...
این کم دقتی چگونه میتونه باعث خلاقیت بشه؟
این فرد ظاهرن نمیتونه صورت های خیالی بصری و رنگی بسازه اما با کمک حس های دیگه اش صورت سازی میکنه ... مثلا صورت بوی سیب یا صورت صدای دریا و ... رو می تونه بسازه
+ صورت عقلی کلا هیچ صورتی نداره، تنها یک مفهوم هست ...
وقتی سهوا یا عمدا چیزی رو توصیف کنیم که مقداری با اصلش فرق داشته باشه خلاقیت بروز دادیم. مثلا من تلاش کنم عروسک خرگوش بسازم ولی نتیجه کار گونه ی جدیدی بشه .
---------
اگه فرد نابینا با همون تجربه ی مورد نظر (مربوط به بینایی) نتونه مثل بقیه صورت عقلی رو درک کنه فرضیه ارتباط غیر مادی صورت عقلی رد میشه مگر اینکه بگیم این بعد غیر مادی وابستگی شدیدی به حواس مادی انسان داره. که در اینصورت دیگه نمیشه اون رو مجرد و مستقل بررسی کرد .
وقتی سهوا یا عمدا چیزی رو توصیف کنیم که مقداری با اصلش فرق داشته باشه خلاقیت بروز دادیم. مثلا من تلاش کنم عروسک خرگوش بسازم ولی نتیجه کار گونه ی جدیدی بشه .
---------
اگه فرد نابینا با همون تجربه ی مورد نظر (مربوط به بینایی) نتونه مثل بقیه صورت عقلی رو درک کنه فرضیه ارتباط غیر مادی صورت عقلی رد میشه مگر اینکه بگیم این بعد غیر مادی وابستگی شدیدی به حواس مادی انسان داره. که در اینصورت دیگه نمیشه اون رو مجرد و مستقل بررسی کرد .
نمیشه گفت رد میشه ... چون مثلا ملاصدرا که یکی از برجسته ترین این فلاسفه هست معتقد هست نفس در ابتدا کلا مادی هست و بعد بمرور و همزمان با رشد انسان مجردتر میشه اما همچنان به جسم وابستگی داره تا زمان مرگ که دیگه خودش تبدیل به یک موجود مستقل و مجرد میشه ... این فلاسفه معتقدن ابزار اصلی ارتباط نفس/روح با جهان خارج همین حسهای پنچگانه هستن ... بنابراین نظر اونها این نیست که بعد غیر مادی به جسم وابستگی نداره، اتفاقا برعکس ... بحث اونها اینه که صورتها (وقتی تشکیل شدن) چون ویژگی های ماده مثل وزن و حجم و ... رو ندارن پس نمیتونن مادی باشن و چون مادی نیستن پس اون چیزی که آینها رو تولید و حفظ میکنه هم نمیتونه مادی باشه چون امکان نداره چیزی مادی بتونه چیزی غیرمادی تولید کنه ...
نمیشه گفت رد میشه ... چون مثلا ملاصدرا که یکی از برجسته ترین این فلاسفه هست معتقد هست نفس در ابتدا کلا مادی هست و بعد بمرور و همزمان با رشد انسان مجردتر میشه اما همچنان به جسم وابستگی داره تا زمان مرگ که دیگه خودش تبدیل به یک موجود مستقل و مجرد میشه ... این فلاسفه معتقدن ابزار اصلی ارتباط نفس/روح با جهان خارج همین حسهای پنچگانه هستن ... بنابراین نظر اونها این نیست که بعد غیر مادی به جسم وابستگی نداره، اتفاقا برعکس ... بحث اونها اینه که صورتها (وقتی تشکیل شدن) چون ویژگی های ماده مثل وزن و حجم و ... رو ندارن پس نمیتونن مادی باشن و چون مادی نیستن پس اون چیزی که آینها رو تولید و حفظ میکنه هم نمیتونه مادی باشه چون امکان نداره چیزی مادی بتونه چیزی غیرمادی تولید کنه ...
همونطور که تایید کردی وقتی یک چیز غیرمادی (ناشناخته) به چیز مادی وابستگی داشته باشه، یعنی داره از ماده تاثیر می پذیره و حداقل این تاثیرگذاری مادی باید بتونه قابل اندازه گیری باشه .
بحث اونها اینه که ابتدا فرضی رو بدون پشتوانه در نظر میگیرن بعد با استفاده از اون فرض اولیه به اثبات فرضهای دیگری می پردازن و کار به بقیه مسائلش ندارن.
برای مثال از همون عبارت بالا باید نتیجه بگیریم : اگر یک کودک بمیره، نفس/روحش چون مادی بوده از بین میره! خودت این و می پذیری؟ :n02: ( حالا در جواب شاید بگن هنگام تشکیل جنین دیگه غیر مادی میشه یا زمانی که کودک خوب رو از بد تشخیص داد! )
یا مورد دیگه : همه انسانها باید به مرگ تدریجی بمیرن و کسی که 90 درصد عمرش گذشته ، 90 درصد از وابستگی به جسمش کم شده و مثلا درد و احساس نمیکنه! و یا فقط یک آدم پیر میتونه به کمال برسه نه کسانی که در تصادف و جنگ و غیره کشته شدن !؟
این فرضها فرضهای دیگر خودشونم باطل میکنه ... بنظرم یا اون فیلسوف درک خوبی از رشد و یادگیری و ساختار بدن انسان و سایر جانوران نداشته یا فقط میخواسته چیز دیگری رو به هر روشی توجیه کنه.
همونطور که تایید کردی وقتی یک چیز غیرمادی (ناشناخته) به چیز مادی وابستگی داشته باشه، یعنی داره از ماده تاثیر می پذیره و حداقل این تاثیرگذاری مادی باید بتونه قابل اندازه گیری باشه .
بحث اونها اینه که ابتدا فرضی رو بدون پشتوانه در نظر میگیرن بعد با استفاده از اون فرض اولیه به اثبات فرضهای دیگری می پردازن و کار به بقیه مسائلش ندارن.
برای مثال از همون عبارت بالا باید نتیجه بگیریم : اگر یک کودک بمیره، نفس/روحش چون مادی بوده از بین میره! خودت این و می پذیری؟ :n02: ( حالا در جواب شاید بگن هنگام تشکیل جنین دیگه غیر مادی میشه یا زمانی که کودک خوب رو از بد تشخیص داد! )
یا مورد دیگه : همه انسانها باید به مرگ تدریجی بمیرن و کسی که 90 درصد عمرش گذشته ، 90 درصد از وابستگی به جسمش کم شده و مثلا درد و احساس نمیکنه! و یا فقط یک آدم پیر میتونه به کمال برسه نه کسانی که در تصادف و جنگ و غیره کشته شدن !؟
این فرضها فرضهای دیگر خودشونم باطل میکنه ... بنظرم یا اون فیلسوف درک خوبی از رشد و یادگیری و ساختار بدن انسان و سایر جانوران نداشته یا فقط میخواسته چیز دیگری رو به هر روشی توجیه کنه.
مساله صور خیالی و عقلی خودش به عنوان دلیلی برای وجود بعد غیر مادی اقامه میشه، اینطور نیست که وجود روح رو پیشفرض گرفته باشن و بعد به این نتیجه رسیده باشن که پس صور خیالی و عقلی هم باید غیر مادی باشن ...
علاوه بر نقدهای که شما به نظر ملاصدار وارد کردین، ایرادات فلسفی دیگری هم به این نظر وارد شده، و این پدیرفتن نظر ملاصدارا سخت میکنه ... اما مساله صورتهای خیالی و عقلی و رابطشون با روح یک بحث دیگه است که فقط در نظر ملاصدرا مطرح نشده، بنابراین اگه نظر ایشون هم کامل رد بشه برای رد اون مساله کافی نیست ..
تاثیر ذهن بر ماده
در تاپیکی که حدود دو سال پیش شروع شد سوالات و مسایلی رو مطرح کردم، دوستان جواب هایی دادن که جالب بودن ولی بصورت کلی هنوز افکار همونان و سوالا همونا! اعتقاد به اینکه ذهن و افکار و احساسات انسان به عنوان پدیده هایی غیر مادی بر بدن و فعالیت های اون تاثیرگذار هستن رو هنوز نتونستم رد کنم ...
یکی از مسایلی که هنوز معما هست و حل نشده، تاثیری هست که معنای جملات، افعال، اشارات، اتفاقات و ... بر سیستم فیزیولوژیک بدن دارن ... اینکه چطور مثلا شنیدن جمله "دوستت دارم" باعث ترشح هورمون اکسی توسین( هورمون عشق) میشه و آرامش رو افزایش میده، استرس رو کم میکنه، مسایل ناخوشایند رو از یاد میبره، احساس خوشی به فرد میده و روی میل جنسی تاثیر میذاره و ...
اینکه چطور یک پدیده غیر مادی و از جنس اندیشه و آگاهی (معنی) باعث چنین واکنش های مادی میشه هنوز حل نشده و بسیاری اون رو دلیلی بر تاثیر آگاهی بر ماده میدونن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هیچ کجای این پدیده، غیر مادی نیست.
...
"معنا" برداشتی هست که ما از یک چیز داریم و "غیر مادی" نیست، تعریف شما از "غیر مادی" بودن یک پدیده چی هست؟
میشه توضیح بدید کجای شنیدن جمله "دوستت دارم" و چیزهایی از این قبیل،
غیرمادی است؟
بحث روی همین "برداشت" هست، که چطور انجام میشه؟ چه مکانیزمی داره؟
پدیده های مادی همیشه هستن، چه من باشم که اونها رو درک کنم چه نباشم، اما پدیده های ذهنی مثل افکار و احساسات اینطور نیستن، یعنی فقط زمانی وجود دارن که شما شما به اونها فکر میکنید، وجود اونها کاملا بستگی داره به اینکه در آگاهی شما باشن...
از طرف دیگه برخلاف دیگر پدیده های مادی هیچ گاه نمیتونیم اونها رو مستقیما مشاهده کنیم، تنها چیزی که ما میتونیم مشاهده کنیم یک سری فعالیت های مغزی هست، اما ایا وقتی من این فعالیت های مغزی شما رو هنگام احساس مثلا درد مشاهده میکنم، احساس درد شما رو مشاهده کردم، به هیچ وجه، احساس در د شما کجا و مشاهده من از اون فعالیت های مغزی کجا، اساسا اون احساس درد تنها و تنها در آگاهی شما وجود داره و هیچکس غیر از خودتون نمیتونن اون رو اونطور که هست درک کنه
برای این که مساله کمی روشن بشه، شما یک روباط رو فرض کنید که مثلا با شنیدن "دوست دارم" می خنده، آیا این روباط همون احساس و برداشتی رو که ما از شنیدن این جمله داریم داره؟ یا نه، فقط طوری برنامه ریزی شده که با شنیدن یک الگوی صوتی خاص یک رفتار خاص رو انجام بده؟ از طرف دیگه شما به راحتی میتونید فرایند لبخند زدن روباط رو از زمان شنیدن جمله تا خندیدن مشاهده کنید و توضیح بدین اما چنین چیزی در مورد انسان فعلا صادق نیست، اونهم به خاطر وجود آگاهی هست که روباط نداره ...
بنظرتون امکان داره روزی بشر بتونه روباتی بسازه که احساس داشته باشه، فکر کنه، خیال بافی کنه، خواب ببینه و ... یعنی ویژگی های رو که نیاز به حیات و آگاهی دارند داشته باشه؟
میدونیم روباتهایی که با تکنولوژی امروز ساخته میشن، هر چقد هم پیشرفته باشن، تنها کاری که میکنن اینه که اطلاعات محیطی رو توسط سنسورهاشون میگیرن و از طریق پالس های صفر و یک به ریز پردازنده میفرسن و ریز پردازنده هم متناسب با برنامه که براش نوشتن دستورات خاصی رو صادر میکنه، مثلا روبات توسط سنسورهای خاصی اشیا جلوش رو میبینه و بدون اینکه به اونها بخوره از کنارشون رد میشه، اما بحث اینه که روبات واقعا نمی بینه، دیدن به اون شکلی که انسان درک میکنه یعنی درک رنگ، شکل، اندازه و ... یعنی درک یک تصویر، به صورت کلی، برای روبات امکان نداره، روبات جز پردازش پالس های دریافتی کاری انجام نمیده، و ما مجازا میگیم می بینه ...
اما انسان واقعا میبینه، دیدن بدون شک نیاز به آگاهی داره ...
حالا شما همین مثال رو در مورد درک درد، لذت، زیبایی، معنا، تفکر، تخیل، خلاقیت، رویا و ... در نظر بگیرید، بنظر شما امکان داره انسان چنین روبات دارای احساس و آگاهی رو بسازه، بنظر خودم با این سیستم دودویی که پایه و اساس تکنولوژی امروز هست چنین چیزی امکان نداره ...
MOHAMMAD_ASEMOONI
13-04-2017, 07:31
تنهائی به از هر لحظه ترس از جدائی
شخصیت در فضای مجازی
یکی از بدی های فضای مجازی اینه که شخصیت افراد رو کج و کوله نشون میده! مثه بعضی از آینه ها که آدم رو کاریکاتوری میکنن ... بخشی از شخصیت رو بولد میکنه و برجسته و بخش دیگه رو یا نشون نمیده یا کوچیکتر میکنه یا بر عکس نشون میده ... در تالارهای گفتگو بخصوص، اون قسمتی که بولد میشه و برجسته غالبا عقاید آدمه ... یعنی بخشی از شخصیت که معمولن سعی میکنیم در جهان واقعی در برخورد اول بروزش ندیم، چون به تجربه دیدیم میتونه در رابطه یک عامل منفی و مخرب باشه .... در بحث های دنیای مجازی اگر عقیده فرد در یک مورد بخصوص با دیگری تفاوت داشته باشه معمولا بحث تند میشه و ممکنه کار به توهین و ناراحتی و دلخوری بکشه ... این افراد اگر در جهان واقعی دوست باشن و همدیگه رو بشناسن و با دیگر ابعاد شخصیتی هم آشنا باشن، اینجور بحث ها باعث خراب شدن رابطه شون نمیشه ... ابعاد دیگه مثه اخلاقی که از هم سراغ دارن اجازه نمیده رابطه شون خراب شه ... مشکل دنیای مجازی اینه که افراد همدیگه رو فقط با عقاید هم میشناسن .... یک شناخت تک بعدی سطحی ... اخلاق طرف در شرایط مختلف رو در فضای مجازی نمیشه دید ... اینکه همین فرد در جهان واقعی شاید بهترین دوست من بشه رو در فضای مجازی نمیشه کشف کرد ... فضای مجازی شناخت افراد از همدیگه رو بسیار متفاوت میکنه از شناختی که در جهان واقعی بدست میاد .... یک شناخت کج وکوله و کاریکاتوری .... که البته گاهی بنفع افراد هست ... چون باعث میشه فرد بتونه شخصیتی از خودش بوجود بیاره که در جهان واقعی نیست ولی دوست داره باشه ....
رقص و موسیقی
اینکه بین موسیقی و رقص رابطه عمیق وجود داره رو نمیشه انکار کرد ... ظاهرا این رابطه ریشه در طبیعت انسان داره تا فرهنگ و تربیت ... اما این رابطه چرا وجود داره؟ چرا صدا وقتی ضرب و آهنگ خاصی بخودش میگیره اعمال و حرکاتی متناسب با خودش رو در انسان برمی انگیزه ... چه رابطه بین ذهن و ساختار الکتروشیمیایی انسان و صدای موزون وجود داره ...
زبان، تفکر و جهان بینی
یکی از مسایل جالبی که در حوزه زبان شناسی و مردم شناسی مطرح شده مساله نسبیت زبانی هست، به این معنا .... که زبان در نحوه تفکر و جهان بینی انسان موثر هست ... که یک فارسی زبان جهان رو متفاوت از یک انگلیسی زبان و این هر دو جهان رو متفاوت از یک عرب زبان می بینن و درک میکنن ...
در این دیدگاه زبان صرفا ابزار انتقال افکار و احساسات نیست، بلکه خود سازنده افکار و احساسات هست ... در این نظر اساسا فرقی بین زبان و تفکر و فرهنگ نیست ... همه یک چیز هستن ... زبان و تفکر همزمان با هم رشد میکنن و تکامل پیدا میکنن و رشد و تکامل یکی بدون دیگری غیر ممکن هست ... و تفکر چیزی نیست جز حرف زدن فرد با خودش در ذهنش ... در این دیدگاه توانایی و گستره تفکر و تخیل هر کس محدود هست به واژگان و ساختاری که زبان اون فرد در اختیارش قرار میده ...
اونچه باعث این نتیجه گیری شده اینه که:
از یک طرف زبان های مختلف از نظر واژه سازی برای پدیده ها عینی و ذهنی با هم تفاوت های بسیار دارن ... به عنوان نمونه در زبان انگلیسی برای مفاهیمی مانند عمو و دایی تنها یک واژه وجود داره ... همچنین برخلاف زبان فارسی، برای مفهوم برف در زبان اسکیمو ها و شتر در زبان عربی دها واژه وجود داره ... زبان های مختلف همچنین از نظر ضمیر سازی برای زن و مرد، جمع و مفرد، انسان و غیر انسان، من و غیر من و ... تفاوت های بسیار دارن ... در برخی زبان ها برای بیان زمان ساختارهای بسیار و تقسیم بندی های دقیقی شکل گرفته، در برخی فقط سه زمان اصلی وجود دارن و در برخی دیگه زمان و مکان تقریبا یک چیز واژه سازی شدن ...
و از طرف دیگه ما هیچوقت نمیتونیم جهان رو مستقیما و اونطور که هست درک کنیم ... ابزار ما برای درک و تحلیل جهان حس های پنچ گانه هست و زبان ... مفاهیم انتزاعی و ذهنی بخصوص وابستگی عمیقی به زبان و واژگان دارن برای درک شدن ... وجود واژگانی مثه حسادت، غیرت، زیبای، زشتی، فقر، ثروت، شجاعت، ترس و ... به فهم و درک و تحلیل ما از رفتار خود و دیگران شکل دیگری میده نسبت به زمانی که این واژگان در دایره زبانی ما وجود نداشته باشن ... برخی حتی معتقدن در برخورد با یک صحنه، درک و دید افرادی که برای رنگ ها واژگان بیشتری دارن متفاوت هست نسبت کسانی که برای نامگذاری رنگ ها واژگان کمتری دارن ...
پذیرش این فرضیه بخصوص شکل افراطی ش که توسط ساپیر و ورف مطرح شده سخت بنظر میرسه ... هر چند به راحتی هم نمیشه ردش کرد ... بخصوص اگر درست باشه ... چیزی که در مورد رابطه بین تفکر و ارتعاش های خفیف متناسب در تارهای صوتی گفته شده ... و چیزی که در مورد خواب گفته شده ... که وقتی مثلا فرد تصویر پرتغال رو در خواب میبینه همون منطقه از مغزش فعال میشه که وقتی واژه پرتغال رو بکار میبره ...
jahangir1400
21-04-2017, 17:43
زبان، تفکر و جهان بینی
مطلب قابل تاملیه، خودم قبلا در این مورد فکر کرده بودم به دلیلی که در ادامه میگم، اما راجع به نظر محققین این زمینه مطالعه ای نداشتم که این مطلب شما باعث شد یه مختصری بخونم.
نسبیت زبانی نکات جالب و بعضا صحیحی رو بیان میکنه مثلا در زمینه تاثیر زبان بر فکر، اما این مساله مطلق نیست، یعنی اینجوری نیست که زبان به فکر شکل بده.
من با این نظر موافقم:
یکی از منتقدین سرسخت ورف گرایی (چه در مورد نظریه افراطی، چه تعدیل شده) یک زبان شناس بنام استیون پینکر Steven Pinker است. پژوهشهای پینکر نشان می دهد که زبان و اندیشه دو پدیده مستقل از یکدیگرند. پژوهشهای وی به ویژه برای نوزادان انسان نخستی ها (primates یا میمونهای آدم نما)، در زمینه برخی از فرایندهای اندیشیدن، از قبیل یادآوری و استدلال، نشان می دهند که تفکر بدون زبان نیز وجود دارد. از سوی دیگر مجموعه ای از تحقیقات روانشناسان بر وجود تفکر تصویری، یعنی اندیشندن به کمک تصویر ذهنی و بدون زبان صحه می گذارد. پژوهش های پینکر به شکل مستدل ثابت می کند که روش استدلال و بسیاری از دیگر فرضیه های اندیشه در افرادی که به جوامع زبانی متفاوتی تعلق دارند به نوعی بسیار مشابه است. نکته دیگر این است که زبان تنها کلیتی از مفاهیم ذهنی آدمی را می نمایاند، به عبارت ساده تر، آنچه آدمی در ذهن دارد، از طریق زبان بطور کامل قابل بیان نیست (ک 17، ص 88) به بیان دیگر، بعضی مواقع مردم بخاطر محدودیت هایی که زبان دارد، برای بیان افکار خود دچار مشکل می شوند، آنها آگاهند که زبان برای منظور آنها کافی نیست، شاید آنها چیزی را بگویند یا بنویسند ولی فکر کنند « این کاملاً آن چیزی نیست که می خواستم بگویم » این مطلب آشکار می سازد که چیزی که مورد تفکر واقع می شود مجموعه ای از کلمات نیست، چرا که یک فرد می تواند مفهومی را درک کند بدون آنکه قادر باشد آن را در بیان جاری سازد
.
.
ضربه محکمی که پینکر بر نظریه قطعیت زبانی وارد کرد، اشاره او به افراد لال بود، او با ذکر مثال این چنین نتیجه گیری کرد که با وجود اینکه اینگونه افراد کاملاً فاقد نطق بودند، اما قطعاً قادر به فکر کردن بودند، دارای استعداد ریاضی نیز بودند و از عهده آزمایش های مربوطه بر می آمدند. اگر زبان به طور کامل فکر را تعیین می کرد، پس این افراد قادر نبودند فکر کنند که البته این چنین نیست
دلیل دیگه ای که به ذهن خودم میرسه اینه که تصور کنید یه نوزاد در یک سیاره دیگه به تنهایی رشد کنه در این صورت نیازی به زبان نداره و یک کلمه هم بلد نخواهد بود، اما آیا این آدم فکر نخواهد داشت و درکی از اطرافش نداره؟ قطعا داره
مورد دیگه هم که برای خودم پیش اومده اینکه چون به جز زبان مادری (فارسی) به دو زبان دیگه تا حدی آشنایی دارم بارها پیش اومده که مثلا در حالی که گوینده رو نمیشناختم و چشمم به جای دیگری بود و فقط صدارو میشنیدم (مثلا در تلویزیون یا یه ویدئو اینترنتی) جمله ای رو شنیدم و منظورش رو فهمیدم اما وقتی دقت کردم دیدم نفهمیدم اون مطلب به چه زبانیه اما معنا رو فهمیدم! و حدود 3-4 ثانیه زمان برد که فکر کنم این کلمه ای که شنیدم متعلق به کدوم از این سه زبانه! و اگر دقت نمیکردم اصلا شاید زبان رو هم تشخیص نمیدادم و اما معنی رو گرفته بودم به هرحال. نمیدونم برای دیگران این موضوع پیش اومده یا نه اما این یکی از مواردی بود که باعث شد به این مساله فکر کنم که معنا، فرای زبانه و زبان صرفا ابزاریه برای ارتباط.
و چقدر خوب میشه اگه انسان به جایی برسه که به وسیله معانی ارتباط برقرار کنه و نه با لغات و حرف زدن، اگر یکم به این موضوع فکر کنیم میبینیم که ارتباط از طریق صحبت کردن و زبان یکی از سخت ترین کارهای دنیاست! چون آدم گاهی یه فکری میکنه که برای بیانش باید کلی انرژی صرف کنه و دنبال لغات بگرده و مثلا یه فکری که 1 دقیقه در فکر زمان برده نیاز به 10 دقیقه زمان برای بیانش با لغات هست! تازه کامل هم نمیشه بیانش کرد، اینجوری دیگه نیاز به یادگیری زبان های گوناگون هم نخواهد بود و تصور کنید چه دنیایی اینجوری بوجود میاد... به نظر خیال پردازی میاد ولی میتونه زیاد هم به دور از واقعیت نباشه کسی چمیدونه...
بله واقعن سخته پذیرش این دیدگاه، بخصوص شکل افراطیش که معتقد هستن این هر دو یک چیز هستن، ولی بنظرم زبان بی تاثیر بر تفکر هم نیست ...
Mohammad Hosseyn
21-04-2017, 18:21
و چقدر خوب میشه اگه انسان به جایی برسه که به وسیله معانی ارتباط برقرار کنه و نه با لغات و حرف زدن، اگر یکم به این موضوع فکر کنیم میبینیم که ارتباط از طریق صحبت کردن و زبان یکی از سخت ترین کارهای دنیاست! چون آدم گاهی یه فکری میکنه که برای بیانش باید کلی انرژی صرف کنه و دنبال لغات بگرده و مثلا یه فکری که 1 دقیقه در فکر زمان برده نیاز به 10 دقیقه زمان برای بیانش با لغات هست! تازه کامل هم نمیشه بیانش کرد، اینجوری دیگه نیاز به یادگیری زبان های گوناگون هم نخواهد بود و تصور کنید چه دنیایی اینجوری بوجود میاد... به نظر خیال پردازی میاد ولی میتونه زیاد هم به دور از واقعیت نباشه کسی چمیدونه...
در واقع انسان این کار رو کرده و وارد این مرحله شده. منطق صوری و ریاضی همینگونه هستن. مسئله اینه که هنوز برخی ها نسبت به این رویکرد موضع میگیرن. هنوز مباحث ریاضی وارد خیلی از حیطه های دانش نشده.
jahangir1400
21-04-2017, 18:33
بله واقعن سخته پذیرش این دیدگاه، بخصوص شکل افراطیش که معتقد هستن این هر دو یک چیز هستن، ولی بنظرم زبان بی تاثیر بر تفکر هم نیست ...
بله تاثیر داره اما تاثیری که من میگم با تاثیری که "نسبیت زبانی" ها میگن تفاوت داره.
تاثیری که "نسبیت زبانی" ها میگن به این شکله که مثلا یه مثالی میارن از اینکه کلاه رو در زبان انگلیسی "میپوشن" اما در زبان فارسی "سر میکنن" و این رو دلیلی میارن که زبان بر فکر انسان تاثیر داره، یا مثال هایی شبیه این، اما این تفاوت ها جهان بینی و فکر انسان رو نمیتونه تغییر بده چون این کلمات به یک عملی اطلاق میشن که شامل استفاده کردن از یک وسیله ای است به نام کلاه، که جایگاه کلاه روی سر قرار داره و به شکل خاصی روی سر قرار میگیره، حالا این عمل در هر زبانی میتونه متفاوت بیان بشه یکی میگه اینو بپوش یکی میگه سر کن، ولی آیا این تفاوت در شکل گیری به فکر تاثیری داره؟ به نظر من خیر.
اما تاثیری که من معتقدم زبان بر فکر میتونه داشته باشه از طریق توانایی و قدرت یک زبان هست.
به این شکل که یه زبان به اندازه ای غنیه که یک مفهوم رو به راحتی میتونه در یک جمله برسونه و به شکل کامل، اما یه زبان دیگه همون مطلب رو باید در 3 جمله بیان کنه و اون هم به شکل ناقص (به دلیل کم بودن لغات مناسب برای اون مفهموم یا نارسا بودن لغات موجود)، و این تفاوت میتونه بر یادگیری، فهم و فکر مخاطبان اون زبان تاثیر بذاره، وقتی یک زبان قابلیت بهتری داشته باشه برای بیان مطالب در نتیجه باعث رشد سریع تر فکری و آگاهی اون فرد یا جامعه میتونه بشه.
jahangir1400
21-04-2017, 18:48
در واقع انسان این کار رو کرده و وارد این مرحله شده. منطق صوری و ریاضی همینگونه هستن. مسئله اینه که هنوز برخی ها نسبت به این رویکرد موضع میگیرن. هنوز مباحث ریاضی وارد خیلی از حیطه های دانش نشده.
البته به شکل مشخص منظور من، ارتباط برقرار کردن به شکل ذهنی و تلپاتیک از طریق انتقال معانی بود بدون لغات و زبان، که نخواستم واژه تلپاتیک رو به کار ببرم چون از خود این واژه هم برداشت های متفاوت و بعضا بی ربطی میشه،
اما این منطق صوری که میگین آیا قابلیت عملی شدن رو داره و اینکه وسیله ای بشه برای ارتباط و کاملا جایگزین زبان ها بشه؟ یا اینکه نیاز به توسعه داره؟ میتونین بیشتر توضیح بدین
در واقع انسان این کار رو کرده و وارد این مرحله شده. منطق صوری و ریاضی همینگونه هستن. مسئله اینه که هنوز برخی ها نسبت به این رویکرد موضع میگیرن. هنوز مباحث ریاضی وارد خیلی از حیطه های دانش نشده.
این برخی چه موضعی می گیرن و چرا؟
بله تاثیر داره اما تاثیری که من میگم با تاثیری که "نسبیت زبانی" ها میگن تفاوت داره.
تاثیری که "نسبیت زبانی" ها میگن به این شکله که مثلا یه مثالی میارن از اینکه کلاه رو در زبان انگلیسی "میپوشن" اما در زبان فارسی "سر میکنن" و این رو دلیلی میارن که زبان بر فکر انسان تاثیر داره، یا مثال هایی شبیه این، اما این تفاوت ها جهان بینی و فکر انسان رو نمیتونه تغییر بده چون این کلمات به یک عملی اطلاق میشن که شامل استفاده کردن از یک وسیله ای است به نام کلاه، که جایگاه کلاه روی سر قرار داره و به شکل خاصی روی سر قرار میگیره، حالا این عمل در هر زبانی میتونه متفاوت بیان بشه یکی میگه اینو بپوش یکی میگه سر کن، ولی آیا این تفاوت در شکل گیری به فکر تاثیری داره؟ به نظر من خیر.
اما تاثیری که من معتقدم زبان بر فکر میتونه داشته باشه از طریق توانایی و قدرت یک زبان هست.
به این شکل که یه زبان به اندازه ای غنیه که یک مفهوم رو به راحتی میتونه در یک جمله برسونه و به شکل کامل، اما یه زبان دیگه همون مطلب رو باید در 3 جمله بیان کنه و اون هم به شکل ناقص (به دلیل کم بودن لغات مناسب برای اون مفهموم یا نارسا بودن لغات موجود)، و این تفاوت میتونه بر یادگیری، فهم و فکر مخاطبان اون زبان تاثیر بذاره، وقتی یک زبان قابلیت بهتری داشته باشه برای بیان مطالب در نتیجه باعث رشد سریع تر فکری و آگاهی اون فرد یا جامعه میتونه بشه.
علاوه بر مسایلی که شما گفتین، بنظر من شبکه معنایی که بین لغات هر زبان وجود داره هم بر نحوه تفکر و جهت اون میتونه موثر باشه ... مثلا فرض کنید در یک زبان ضمیر خدا مونث باشه، در یک زبان دیگه مذکر و در زبان دیگه غیر انسانی ...
Mohammad Hosseyn
21-04-2017, 22:06
البته به شکل مشخص منظور من، ارتباط برقرار کردن به شکل ذهنی و تلپاتیک از طریق انتقال معانی بود بدون لغات و زبان، که نخواستم واژه تلپاتیک رو به کار ببرم چون از خود این واژه هم برداشت های متفاوت و بعضا بی ربطی میشه،
اما این منطق صوری که میگین آیا قابلیت عملی شدن رو داره و اینکه وسیله ای بشه برای ارتباط و کاملا جایگزین زبان ها بشه؟ یا اینکه نیاز به توسعه داره؟ میتونین بیشتر توضیح بدین
بله متوجه منظور شما شدم. از جنبه ی ارتباطش با منطق صوری و ریاضی نظرمو گفتم.
منطق صوری در واقع جایگزینی برای منطق کلاسیک یا ارسطویی مطرح هست که در یکی از مهمترین مسائلی که توش مطرح شده همین ارتباط زبان با منطق کلاسیکه که سعی شده تفکیک بشه ازش.
یک نوع از همین منطق، ریاضیاته در واقع. ریاضی شکلی از همون منطقه که به علائم تبدیل شده و علائم توش هیچ فرقی نمیکنه چی باشه وقتی بخواید یک مفهوم رو به زبان ریاضی نشون بدید. تنها محدودیت ما شده مسئله پردازش مسائل با اون زبان که فراتر از قدرت ذهن ما رفته و کامپیوتر ها برامون اونکارو میکنن در حال حاضر!
این برخی چه موضعی می گیرن و چرا؟
اونها معتدند که این زبان ریاضی قدرت توصیف عالم واقع رو نداره. بخصوص تو علوم انسانی که من باهاش آشنا هستم و موضع این گروه رو میدونم اینه که مدلهای ریاضی و آماری توان توصیف طبیعت بشری رو ندارند که بخوان ابزار علم تو این عرصه باشن. مثلا ما خیلی داریم تو اقتصاد معادلات رفتاری مثلا خریدار، فروشنده، یا دولت و ... یعنی به یک رفتار شکل یک رابطه ریاضی میدیم. اصلی ترین عدم توافق سر این هست که آیا میشه اصلا رفتار رو اینطور نگاه کرد بهش؟ یا نه...
علاوه بر مسایلی که شما گفتین، بنظر من شبکه معنایی که بین لغات هر زبان وجود داره هم بر نحوه تفکر و جهت اون میتونه موثر باشه ... مثلا فرض کنید در یک زبان ضمیر خدا مونث باشه، در یک زبان دیگه مذکر و در زبان دیگه غیر انسانی ...
مثال دیگری که بنظرم نشون دهنده تاثیر زبان بر تفکر هست رو میشه در بعضی معماها دید ... یه چنین معمایی این بود که ... یه مرد با پسرش تو خیابون تصادف میکنن و هر دو رو به بیمارستان میبرن، در بیمارستان دکتر وقتی بچه رو میبینه میگه " ای وای پسرم" ... سوال این بود که چنین چیزی چطور ممکنه! ... یادمه اون دوران خیلی ها جواب این معما رو نمیدونستیم و وقتی طرف خودش جواب رو می داد که دکتر مادر بچه هست می گفتیم اه راست میگی ها! چرا به ذهن خودم نرسید ...
شاید دلیل اینکه در هنگام تفکر، این جواب به ذهن خودمون نمی رسید ساختار زبانی ما، یعنی فارسی بوده ... در زبان فارسی تفاوتی بین ضمیر مرد و زن نیست ... برای هر دو از "او" استفاده میشه، اما در زبان انگلیسی یا عربی از این نظر بین زن و مرد تفاوت وجود داره ... شاید اگر یک بچه انگلیسی زبان این معما رو می شنید راحتر میتونست جواب بده چون در زبان اونها هر گاه دکتر زن باشه از ضمیر she استفاده میشه ... همین استفاده مکرر از ضمیر مونث برای دکتر باعث میشه در حافظه اونها بین مفهوم دکتر و مفهوم زن رابطه شکل بگیره که در زبان فارسی بدلیل ساختار ضمیری شکل نمی گیره ...
بر همین اساس شاید تصوری که یک فارسی زبان درباره دکتر و خصوصیات شخصیتی اون داره با تصوری که یک انگلیسی زبان داره فرق کنه ... فرقی که ریشه در ساختار زبانی اونها داره ...
گفت:
... مثه همیشه سلامش کردم دیدم جواب نداد، با خودم گفتم شاید ندیده ... چند روز بعد باز همدیگه رو دیدیم، سلام کردم دیدم محل نمیذاره، خیلی ناراحت شدم، فهمیدم چیزی شده ... هر چی فکر کردم که ممکنه چیزی گفتم یا کاری کردم که ناراحت شده ... چیزی یادم نیومد ... با خودم گفتم منم دیگه بش سلام نمیکنم ... منم رابطه ام رو باش قطع میکنم ... چند ماه گذشت ... یه روز وارد یه مغازه شدم دیدم اونم اونجاس ... سرد سلام علیک کردیم ... گفت ازت ناراحتم ... گفتم اتفاقا منم ازت ناراحتم ... گفت اول تو بگو از چی ناراحتی ... گفتم چند بار بت سلام کردم جواب ندادی ... گفت چون رفتی پشت سر من حرف زدی ... گفتم من!! ... گفت آره، گفتی من بی تربیتم ... گفتم کی گفته ... گفت فلانی ... فلانی رو میشناختم ... دوستم بود ... اما هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر بی معرفت باشه ... همیشه انقد گرم تحویل میگرفت و نوکرم و چاکرم را مینداخت که هر کی بود فکر میکرد این دیگه اند رفاقته ... عجب نامردی بود ... چیزی که خودش گفته بود رو گفت من گفتم ... گفتم همین الان بش زنگ میزنم تا بفهمی قضیه چی بوده ... گوشی رو گذاشتم رو آیفون ... به فلانی زنگ زدم، جواب داد ... گفت به به، یادی از ما کردی، چطوری، خانواده چطورن و ... گفتم فلانی من تا الان پشت کسی بد گفتم؟ گفت نه، تو و غیبت ... گفتم یادته فلان روز فلان جا داشتیم در مورد اقای ... صحبت می کردیم تو گفتی خیلی آدم بی تربیته ... یه لحظه موند ... دو زاریش افتاد ... گفت یادم نمیاد! ... گفتم آیا من تو اون جلسه گفتم آقای ... بی تربیته؟ گفت نه اصلا ...
خلاصه این فلانی الان چهار ساله شهردار شهر ماست!
چقد بعضی ها پست و بدذاتن، بخصوص نوع چرب زبونش ... چقد حیف میشد رفاقت اون دو نفر اگه اتفاقی همدیگه رو تو مغازه نمی دیدن ... چقد عاقلانه است قبل از قهر و قضاوت بر اساس شنیده ها، مستقیما از خود طرف هم بپرسیم ... و چقد راه رسیدن بعضی ها به پست و مقام کثیف و متعغنه ...
hadi-sh00
23-04-2017, 15:53
تو تنهایی به این فکر میکنم که چقدر زندگی رو برای خودمون سخت می گیریم.در حال که می بینم خیلی ها از آدمهای بزرگ زندگی رو خیلی راحت می گیرن و شادتر از ما زندگی میکنن.
Mohammad Hosseyn
23-04-2017, 16:54
مثال دیگری که بنظرم نشون دهنده تاثیر زبان بر تفکر هست رو میشه در بعضی معماها دید ... یه چنین معمایی این بود که ... یه مرد با پسرش تو خیابون تصادف میکنن و هر دو رو به بیمارستان میبرن، در بیمارستان دکتر وقتی بچه رو میبینه میگه " ای وای پسرم" ... سوال این بود که چنین چیزی چطور ممکنه! ... یادمه اون دوران خیلی ها جواب این معما رو نمیدونستیم و وقتی طرف خودش جواب رو می داد که دکتر مادر بچه هست می گفتیم اه راست میگی ها! چرا به ذهن خودم نرسید ...
شاید دلیل اینکه در هنگام تفکر، این جواب به ذهن خودمون نمی رسید ساختار زبانی ما، یعنی فارسی بوده ... در زبان فارسی تفاوتی بین ضمیر مرد و زن نیست ... برای هر دو از "او" استفاده میشه، اما در زبان انگلیسی یا عربی از این نظر بین زن و مرد تفاوت وجود داره ... شاید اگر یک بچه انگلیسی زبان این معما رو می شنید راحتر میتونست جواب بده چون در زبان اونها هر گاه دکتر زن باشه از ضمیر she استفاده میشه ... همین استفاده مکرر از ضمیر مونث برای دکتر باعث میشه در حافظه اونها بین مفهوم دکتر و مفهوم زن رابطه شکل بگیره که در زبان فارسی بدلیل ساختار ضمیری شکل نمی گیره ...
بر همین اساس شاید تصوری که یک فارسی زبان درباره دکتر و خصوصیات شخصیتی اون داره با تصوری که یک انگلیسی زبان داره فرق کنه ... فرقی که ریشه در ساختار زبانی اونها داره ...
برخی مدعی شدن که این عدم تفاوتگذاری ضمیر (یا به نوعی نادیده انگاشتن ضمیر مونث) ناشی از ویژگی فرهنگی خاصی بوده که میشه اسمش رو گذاشت مردسالاری. در حالی که تو جوامع غربی اینطور نبود شرایط فرهنگی. بنابراین یک تفکر اجتماعی در ابتدا روی زبان تاثیر میذاره و اون رو ابزار خودش میکنه. در نهایت زبان همیشه ابزار میمونه...
ظاهرا این عدم تفاوت گذاری ضمیر رو نمیشه به مردسالاری ربط داد، احتمالا دلیل چیز دیگری بوده چون اگر این ادعا صحیح باشه باید فرهنگ ایرانی رو مرد سالار و برعکس فرهنگ عربی رو غیر مرد سالار بدونیم که بعیده اینطور باشه ...
تو تنهایی به این فکر میکنم که چقدر زندگی رو برای خودمون سخت می گیریم.در حال که می بینم خیلی ها از آدمهای بزرگ زندگی رو خیلی راحت می گیرن و شادتر از ما زندگی میکنن.
این سختگیری اکثر اوقات دست خود فرد نیست .... گاهی دلیلش شرایط فرهنگی و اجتماعی هست و گاهی ژنتیک و گاهی محیط خانواده و انتظاراتی که از ما دارن و ...
Mohammad Hosseyn
23-04-2017, 20:52
ظاهرا این عدم تفاوت گذاری ضمیر رو نمیشه به مردسالاری ربط داد، احتمالا دلیل چیز دیگری بوده چون اگر این ادعا صحیح باشه باید فرهنگ ایرانی رو مرد سالار و برعکس فرهنگ عربی رو غیر مرد سالار بدونیم که بعیده اینطور باشه ...
بله، نمیشه مطمئن بود کدوم دیدگاه درستتره. بخصوص من که با ساختار زبان های شرقی خیلی آشنا نیستم و غربی هم اطلاعاتم محدوده.
ولی من فکر میکردم استفاده از زبان ریاضی باید از هرگونه تاثیر اینگونه دور شد...
این سختگیری اکثر اوقات دست خود فرد نیست .... گاهی دلیلش شرایط فرهنگی و اجتماعی هست و گاهی ژنتیک و گاهی محیط خانواده و انتظاراتی که از ما دارن و ...
بحث ژنتیک قضیه به کنار، ولی تاثیرات فرهنگی و اجتماعی معمولا توسط خود فرد قابل تصحیح است و میشه به انتظارات خانواده و محیط و جامعه هم اهمیت نداد یا کمتر اهمیت داد. اینطور نیست که سختگیری دست خود شخص نباشه!
بحث ژنتیک قضیه به کنار، ولی تاثیرات فرهنگی و اجتماعی معمولا توسط خود فرد قابل تصحیح است و میشه به انتظارات خانواده و محیط و جامعه هم اهمیت نداد یا کمتر اهمیت داد. اینطور نیست که سختگیری دست خود شخص نباشه!
شاید چنین ممکن باشه اما من ندیدم کسی سختگیر باشه و بعد بتونه خودش رو بیخیال کنه ...
تاملات تنهایی یک فیلسوف بدبین: آرتور شوپنهاور ...
نوشتن آنها در اینجا به معنایی تایید یا رد آنها نیست ...
«ازدواجکردن، نصفکردن حقوق و دو برابرکردن وظایف است.»
«ازدواج یعنی با چشمان بسته، بهامید گرفتن یک مارماهی، دست فروبردن در جوالی پر از مار.»
زنان «…کودک صفت، سبکسر و کوته نظر؛ در یک کلام، در سراسر زندگی، کودکانی بزرگ جثه اند- چیزی میان کودک و انسان بالغ، یعنی بین یک کودک و یک مرد تمام و کمال»
«اما چنین خدائی، یهوه که برای تفریح و از روی عمد، این جهان فقر و درد و رنج را میآفریند و بهعمل خود نیز میبالد و میگوید: "... و همانا بسیار نیکو بود.." غیرقابل تحمل است.»
«انسان در حقیقت حیوانی وحشی و تنفرانگیز است که ما او را فقط در حالت رام و مهار شده میشناسیم، این حالت را تمدن نامیدهاند.»
«با مصلحت دیگران ازدواج کردن، در جهنم زیستن است.»
«زندگی کوتاه است و حقیقت دوردست و طولانی است؛ بیایید حقیقت را بگوییم.»
«زندگینامه انسان عبارت است از: مدهوش از امیدها و آرزوها، پایکوبان بهآغوش مرگ پناه بردن.»
«صبح را [برای خود] با دیر بیدارشدن کوتاه نکنید؛ بهصبح مانند پنجمین عنصر حیات بنگرید که قدری نیز مقدس است.»
«عشق و عاشقی هرچند اثیری و پراحساس ابراز گردد، بازهم ریشه در شهوت دارد و بس.»
«زنی که کاملا″ راستگو باشد و حیله در کار نیاورد احتمالا″ از محالات است.»
«هدف نهائی از سرودن اشعار و نشر افکار، کوششی است آگاهانه تا سری بزرگ را بر روی تنه انسانهای کوچک قرار دهند؛ پس چندان جای تعجب نیست اگر نتیجه نمیبخشد.»
«همه آرزوها از نیاز سرچشمه میگیرد، یعنی از کمبودها و از رنجها.»
«همهچیز! آری، همهچیز را یک انسان میتواند فراموش کند، اما خود را، وجود خویشتن خود را، هرگز.»
«یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه طبیعت است.»
«وقایع خوش زندگی مثل درختان سبز و خرمی است که وقتیکه از دور نظاره شان میکنیم خیلی زیبا به نظر میرسند ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و در داخلشان میرویم زیبائیشان هم از بین میرود، شما در این موقع نمیتوانید بفهمید زیبائیش به کجا رفته، آنچه میبینید چند درخت خواهد بود و بس.»
«می توان زندگی را با قطعهای پارچه گلدوزی شده مقایسه کرد که هر کس در نیمه اول عمر خود روی آن را میبیند، اما در نیمه دوم پشت آن را. آنچه در نیمه دوم میبینید آنقدرها زیبا نیست، اما بیشتر آموزنده است، زیرا او را قادر میسازد که ببیند چگونه نخها به یکدیگر متصل شدهاند.»
ماوراالطبیعه ...
این کلیپ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بنطرتون واقعیت داره؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Mohammad Hosseyn
05-08-2017, 00:33
ماوراالطبیعه ...
این کلیپ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بنطرتون واقعیت داره؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ساختنش که سخت نیست...
هیچ توجیه بهتری جز ساختگی بودنش وجود نداره به نظرم...
Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ ... لكن بيشتر مردم بآن ايمان نياورند
وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ ... بیشتر مردم کافر هستند
وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ ... و بیشتر مردم ایمان نمی آورند
أَكْثَرُهُمْ لا يَشْكُرُونَ ... بیشتر مردم سپاس گذار نیستند
قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ ... تعداد کمی از بندگانم شاکر هستند
أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ... بیشتر مردم نمیدانند
و ...
با علم به اینکه اکثر مردم ایمان نخواهند آورد و کافر و جهنمی خواهند شد ... دلیل خلقت چه بوده؟ چنین کاری چگونه با حکمت سازگار است؟ چگونه ارزشش را دارد ...
ماوراالطبیعه ...
این کلیپ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بنطرتون واقعیت داره؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چرا ساختن اینو؟ چیز خاصی هم نیست اون زنه راحت میتونن خودش جلو تصادف رو بگیره !
از نظر بعضی تواضع و فروتنی همیشه خوب و موثره ... یک تفکر و اعتقاد اشتباه و گمراه کننده ...
طبق یک فرمول ساده ... بسیاری از چیزای خواستنی هر چی کمیاب تر بشن ارزششون بیشتر میشه و برعکس ...
به بعضی ها هر چی کمتر احترام بذاری بیشتر روت حساب میکنن و ارزش برات قایلن و برعکس ...
برا بعضیا تواضع و احترام نشونه ضعف و ترسه ... نسبت به اینا باید متکبر بود تا حساب کار بیاد دستشون ...
از نظر بعضی تواضع و فروتنی همیشه خوبه ... اشتباهه... خیلی وقتا تنها علاج روابط به هم خورده تکبر و خودبرتر بینیه ...
Masoud-2014
08-09-2017, 14:40
ماوراالطبیعه ...
این کلیپ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بنطرتون واقعیت داره؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی دیگه من مثل این دیدم ... طرف سوار سه چرخ موتوری بود و منجی کل راکب و سه چرخه رو برد اونطر خیابون ...!
یکی دیگه من مثل این دیدم ... طرف سوار سه چرخ موتوری بود و منجی کل راکب و سه چرخه رو برد اونطر خیابون ...!
خخخخ :n02:
اینو نمیدونم اما بصورت کلی من هنوز فکر میکنم پدیده های ماورالطبیعه واقعیت دارن ...
Masoud-2014
11-09-2017, 13:31
خخخخ :n02:
اینو نمیدونم اما بصورت کلی من هنوز فکر میکنم پدیده های ماورالطبیعه واقعیت دارن ...
والا تصور اینکه در این عالم بیکران فقط ما باشیم برام یخورده سخته ...
در ضمن فیلمهای ترسناکی با این مضامین خیلی زیاده که تقابل خیر( خدا و مسیح) با شر و شیطانه و معلومه توجهات معطوفه ... و بشر حتی خود غربی ها هم دائما در حال کنکاش هستند ... فیلم میسازند و مستند و ... آیا فقط بخاطر پوله؟
حتی تصور تنهایی انسان و مردن و تبدیل به کود شدن صرف، عواقبی جز افسردگی
و نومیدی نداره ... زندگی بخاطر پوچی ...
زمین تکراری ، اشکال تکراری ، انسان تکراری ، قتل های تکراری ، کشتار تکراری ، سلاح های تکراری ....
مردن تکراری
افرادی که دچار استرس و اضطراب مرضی و همییشگی هستن زندگی بشون خیلی سخت میگذره ... سختی ای که برای دیگران به هیچ وجه قابل درک نیست ... زندگی این افراد مثه کسی هست که تنها در یک اتاق زندگی میکنن ... و بشون گفتن این اتاق جن داره ... اکثر اوقات در ترس و وحشت بسر میبرن ... آرامش ندارن ... خواب راحت ندارن ... و بدتر اینکه میدونن مریضن و کاری از دستشون برنمیاد ... و دیگران نه تنها ترسها و اضطرابشون رو درک نمیکنن، بلکه به چشم یک مریض عصبی و روانی بشون نگاه میکنن ...
اگه روزی به جایی برسیم که بتونیم به معنای واقعی در یک دنیای مجازی زندگی کنیم، زندگی چه مزه ای خواهد داشت؟ یک نوع زندگی شبیه خواب اما با آگاهی و اختیار بیداری ... که در اون توانایی های فرد تقریبا بی نهایته ... چیزی شبیه اونچه در مورد بهشت میگن ... که در اون فرد میتونه هر طور دوست داره زندگی کنه، میتونه هر کس و هر چیز رو دلش بخواد داشته باشه، پرواز کنه، با عزیزان از دست رفته اش زندگی کنه، به عشق های که در دنیای واقعیش شکست خوردن به خوبی و خوشی ادامه بده و ...
آیا این نوع زندگی میتونه انسان رو ارضا کنه ... به نحوی که دیگه نخواد به زندگی واقعی و فیزیکی برگرده ... یا بعد از مدتی از اونجا هم زده خواهد شد و هوای دنیای واقعی اش رو خواهد کرد ...
چرا ما اینجوریم؟
چرا ما ایرانی ها به اینجا رسیدیم ... و تبدیل به چنین موجوداتی شدیم ... که حساسیت مون به موضاعات اجتماعی و فرهنگی اینجور بیقواره و زشت رشد کرده ... که اگر میشد شکلش رو دید قطعن حالمون رو بهم میزد ... نسبت به بعضی موضاعات بشدت واکنش نشون میدیم، وجدان درد میگیریم، تجمع میکنیم، اعتراض میکنیم، تخریب میکنیم و ... اما نسبت به موضاعات دیگه که اگه مهمتر نباشن، کم اهمیت تر هم نیستن بی حس شدیم، هر چقدر هم بر پیکرمون ضربه بزنه دیگه درد نداره، عادی شده ...
وقتی خبر تجاوز، کودک آزاری، حیوان آزاری و ... رو میشنویم کمپین راه میندازیم، هشتگ درست میکنیم، تجمع میکنیم، عصبانی میشیم، حمله میکنیم، خراب میکنیم و ... که البته باید هم بکنیم که درسی بشه برا بقیه ... اما وقتی خبر دزدی ها و اختلاس ها و قاچاق های حکومتی، قانونی شکنی های آشکار گردن کلفتا، ضعیف کشی ها و بستن ها و بردن ها بی گناهان، حیف و میل های ثروت ملی، سو مدیریت ها و نابود کردن منابع طبیعی مملکت و ... رو میشنویم در بهترین حالت اون در یک جمع دوستانه مطرح میکنیم و کمی در موردش بحث میکنیم و در آخر هم احتمالن مجلس رو با چند فحش و لعن ختم میکنیم و تمام ...
ترس ار تنبیه ... حتمن یکی از دلایلی هست که وجدان ما رو به چنین روزی انداخته ... اما اگر این ترس نبود آیا احساس و واکنش ما نسبت به این مسایل هم مثه مسایل دیگه بود ... مگر در کشورهای دیگه که مردم به بد رفتاری های حکومت شدیدا حساسن ترس از تنبیه وجود نداره ...
وقتی خاطی یکی مثه خودمون هست ... ضعیفه ... شیر میشیم و شدیدا برخورد میکنیم، که باز تاکید میکنم باید هم بکنیم... اما وقتی خاطی حکومته و گردن کلفت ... الحق که حکومت ها نماد و تمثیل و شکل فیزیکی وجدان اجتماعی هر جامعه هستن ...
hamid3369
25-10-2017, 10:21
چرا ما اینجوریم؟
چرا ما ایرانی ها به اینجا رسیدیم ... و تبدیل به چنین موجوداتی شدیم ... که حساسیت مون به موضاعات اجتماعی و فرهنگی اینجور بیقواره و زشت رشد کرده ... که اگر میشد شکلش رو دید قطعن حالمون رو بهم میزد ... نسبت به بعضی موضاعات بشدت واکنش نشون میدیم، وجدان درد میگیریم، تجمع میکنیم، اعتراض میکنیم، تخریب میکنیم و ... اما نسبت به موضاعات دیگه که اگه مهمتر نباشن، کم اهمیت تر هم نیستن بی حس شدیم، هر چقدر هم بر پیکرمون ضربه بزنه دیگه درد نداره، عادی شده ...
وقتی خبر تجاوز، کودک آزاری، حیوان آزاری و ... رو میشنویم کمپین راه میندازیم، هشتگ درست میکنیم، تجمع میکنیم، عصبانی میشیم، حمله میکنیم، خراب میکنیم و ... که البته باید هم بکنیم که درسی بشه برا بقیه ... اما وقتی خبر دزدی ها و اختلاس ها و قاچاق های حکومتی، قانونی شکنی های آشکار گردن کلفتا، ضعیف کشی ها و بستن ها و بردن ها بی گناهان، حیف و میل های ثروت ملی، سو مدیریت ها و نابود کردن منابع طبیعی مملکت و ... رو میشنویم در بهترین حالت اون در یک جمع دوستانه مطرح میکنیم و کمی در موردش بحث میکنیم و در آخر هم احتمالن مجلس رو با چند فحش و لعن ختم میکنیم و تمام ...
ترس ار تنبیه ... حتمن یکی از دلایلی هست که وجدان ما رو به چنین روزی انداخته ... اما اگر این ترس نبود آیا احساس و واکنش ما نسبت به این مسایل هم مثه مسایل دیگه بود ... مگر در کشورهای دیگه که مردم به بد رفتاری های حکومت شدیدا حساسن ترس از تنبیه وجود نداره ...
وقتی خاطی یکی مثه خودمون هست ... ضعیفه ... شیر میشیم و شدیدا برخورد میکنیم، که باز تاکید میکنم باید هم بکنیم... اما وقتی خاطی حکومته و گردن کلفت ... الحق که حکومت ها نماد و تمثیل و شکل فیزیکی وجدان اجتماعی هر جامعه هستن ...
کجا رسیدیم؟؟! همون جایی که نباید میرسیدیم
sasan.69
25-10-2017, 12:15
به مرگ و اینکه کی سراغم میاد و اصن چرا شهامت خلاص کردنمو ندارم!
زندگی ابدی
زندگی ابدی یعنی چند سال؟ هزاران سال؟ میلیون ها سال؟ میلیارد ها سال؟ ... در بینهایت زمان و مکان بی معنا میشن ... بر هر نقطه در گستره بی نهایت انگشت بذاری دقیقا وسطشه ... هر نقطه ای، هیچ فرقی نمیکنه ... چون در بینهایت و ابدیت ابتدا و انتهایی وجود نداره ...
آیا چنین زتدگی خسته کننده نخواهد بود؟ آخه چقد زندگی؟ زنده بودن و زندگی کردن و خوردن و خوابیدن و ... تا کی؟ یکی از ایرادهایی که بر عقیده زندگی ابدی پس از مرگ گرفته میشه همینه ... که چنین زندگی خودش در نهایت باعث عذابی بی نهایت خواهد شد ...
اما بنظر من نفس زندگی ابدی ملال آور و خسته کننده نیست ... اون چیزی که چنین زندگی رو خسته کننده میکنه رنج و درد تکرار و ایستایی و نداشتن امید و انگیزه هست ... اگر عوامل خارجی وجود داشته باشن که بتونن میل انسان به زیبایی و کشف و تجربه رو ارضا کنه بنظر نمیاد که زندگی ابدی ملال آور باشه ... نوعی تنوع بی نهایت ...
نگاهی به زندگی خودمون بندازیم ... از زمانی که خاطراتمون یادمون میاد ... در یک نگاه کلی و سرسری زود گذشت ... اما وقتی وارد جزییات روزها و ساعت ها و دقایق زندگی گذشته مون میشم، از 3-4 سالگی تا الان ... میبینیم که چقدر زندگی کردیم ... خیلی خیلی زیاد ... چیزی شبیه بینهایت ... و هنوز زندگی میکنیم بدون اینکه فکر مرگ و پایان زندگی انگیزه ما باشه ... بر این اساس اگر زندگی بینهایت پس از مرگ واقعیت داشته باشه، لزوما به معنای ملالت و کسالت و خستگی و دلزدگی نخواهد بود ...
جهان بر پایه عدالت بنا شده ؟!
ابتدائا از طرف خودم و انجمن پی سی ورلد عمیق ترین همدردی ها رو به کسانی که در زلزله دیشب عزیزانی رو از دست دادن عرض میکنم، ما رو در غم هاتون شریک بدونید ...
.
.
.
جهان بر پایه عدالت بنا شده ... جهان در بهترین شکل افریده شده ... و ... حوادثی مثه انچه دیشب اتفاق افتاد و دیگر وقایع مرگبار مثه جنگ ها، خشک سالی ها و قحطی ها، کشت و کشتارها، طوفان ها، سیل ها و غیره چقدر ساده و محکم این ادعاها رو از اساس ویران میکنن ...
میشه جهان رو مثل یه فیلم در نظر گرفت .نمیشه با دیدن چند ثانیه از فیلم گفت فیلم خوبیه یا نه.بنابراین باید تا آخر فیلم رو ببینیم بعد بگیم فیلم چطور بود. از نظر مذهبی ها که دنیای فعلی عادلانه نیست و بخاطر همین باید آخرتی باشه که این بی عدالتی ها جبران بشه.اونایی هم که به دنیای دیگه اعتقاد ندارند میگن حق با قویتره و عدالتشون همون بی عدالتیه.
زلزله و جنگ و ... شکلهای مختلف مرگ انسانها هستند.خوب حتی اگه اینا نبود بازم مرگ بود و بازم آدم میتونست فکر کنه دنیا عادلانه نیست.
به نظرم عدالت و اختیار در تضاد هستند.توی دنیایی که اختیار هست دیگه عدالت نیست.مگه اینکه آدمهایی رو که قبلن به خوب بودنشون پی بردیم یه جا چمع کنیم.
sasan.69
13-11-2017, 17:01
تنهایی عاطفی مخصوصا تو سن 25 ب بالا بسیار سخته:n03:
V E S T A
13-11-2017, 22:35
جهان بر پایه عدالت بنا شده ؟!
ابتدائا از طرف خودم و انجمن پی سی ورلد عمیق ترین همدردی ها رو به کسانی که در زلزله دیشب عزیزانی رو از دست دادن عرض میکنم، ما رو در غم هاتون شریک بدونید ...
.
.
.
جهان بر پایه عدالت بنا شده ... جهان در بهترین شکل افریده شده ... و ... حوادثی مثه انچه دیشب اتفاق افتاد و دیگر وقایع مرگبار مثه جنگ ها، خشک سالی ها و قحطی ها، کشت و کشتارها، طوفان ها، سیل ها و غیره چقدر ساده و محکم این ادعاها رو از اساس ویران میکنن ...
من هر چی بیشتر از عمرم میگذره .. بیشتر متوجه میشم همه این کلمات فقط ساخت و پرداخته ذهن خود ماست، و این ساخته و پرداخته ها برای دنیا و طبیعت مفهومی نداره،
دنیا پر از اتفاقاتیه که یا به صورت طبیعی روی میدن(حوادث طبیعی) یا نتیجه حماقت/دانش انسان هاست (جنگ یا آرامش) به همین سادگی ..
یه مورد خیلی عجیب
یه بچه داریم 2 سالشه، هنوز نمیتونه حرف بزنه، این بچه وقتی داره کارتون میبینه هر وقت چهره ها یا صحنه های وحشتناک تو کارتون میبینه میترسه و میاد میچسبه به پدر مادرش! از چهرش کاملا مشخصه که ترسیده!
دلیل این احساس و رفتارش چیه؟ این که هنوز هیچ تجربه ای نداره، داستان جن و جهنم و ... نشنیده! فیلم وحشتناک ندیده ... این احساس ترس دلیلش چیه؟
MOHAMMAD_ASEMOONI
27-11-2017, 23:58
فکر کردی تنهایی ؟
تو خواب هم نمی بینی که تنهایی
فقط خیال میکنی که تنهایی . حقیقت نداره این تنهایی
یه مورد خیلی عجیب
یه بچه داریم 2 سالشه، هنوز نمیتونه حرف بزنه، این بچه وقتی داره کارتون میبینه هر وقت چهره ها یا صحنه های وحشتناک تو کارتون میبینه میترسه و میاد میچسبه به پدر مادرش! از چهرش کاملا مشخصه که ترسیده!
دلیل این احساس و رفتارش چیه؟ این که هنوز هیچ تجربه ای نداره، داستان جن و جهنم و ... نشنیده! فیلم وحشتناک ندیده ... این احساس ترس دلیلش چیه؟
سلام
هیچ کلمه ای نمیگه اصلاً ؟
احتمال مشکل در شنوائی زیاد هست
ما اول میشنویم بعدش یاد میگیریم و بعدش تکرار می کنیم
کسی که مشکل شنوائی داره در حرف زدن هم مشکل داره
ناشنوایان کامل ، لال هم هست چون چیزی نمیشنوه که بخواد یادش بگیره تکرار کنه
همه ی ناشنوایان ، لال هم هستند .
اگر هم بخواد حرف بزنه کلماتِ نامفهوم و بی معنی میگه و حروف رو هم بلد نیست
البته امیدوارم این بچه مشکل شنوائی و مغزی نداشته باشه
Mohammad Hosseyn
28-11-2017, 11:26
یه مورد خیلی عجیب
یه بچه داریم 2 سالشه، هنوز نمیتونه حرف بزنه، این بچه وقتی داره کارتون میبینه هر وقت چهره ها یا صحنه های وحشتناک تو کارتون میبینه میترسه و میاد میچسبه به پدر مادرش! از چهرش کاملا مشخصه که ترسیده!
دلیل این احساس و رفتارش چیه؟ این که هنوز هیچ تجربه ای نداره، داستان جن و جهنم و ... نشنیده! فیلم وحشتناک ندیده ... این احساس ترس دلیلش چیه؟
احساس ترس به واسطه محرکهای خاصی میتونه بوجود بیاد. حتما نیاز نیست که فرد تجربه کرده باشه یا آگاه باشه بهش.
صحنه های ترسناکی که میگید قاعدتا به خوبی اون عناصر رو دارن که میتونن حس ترس رو براش ایجاد کنن.
ضمن اینکه بچه ی 2 ساله کلی تجربه داره و میتونه خیلی چیزها رو بفهمه هرچند بصورت ابتدایی. چیزی که میگید اصلا غیر طبیعی یا عجیب نیست.
فکر کردی تنهایی ؟
تو خواب هم نمی بینی که تنهایی
فقط خیال میکنی که تنهایی . حقیقت نداره این تنهایی
سلام
هیچ کلمه ای نمیگه اصلاً ؟
احتمال مشکل در شنوائی زیاد هست
ما اول میشنویم بعدش یاد میگیریم و بعدش تکرار می کنیم
کسی که مشکل شنوائی داره در حرف زدن هم مشکل داره
ناشنوایان کامل ، لال هم هست چون چیزی نمیشنوه که بخواد یادش بگیره تکرار کنه
همه ی ناشنوایان ، لال هم هستند .
اگر هم بخواد حرف بزنه کلماتِ نامفهوم و بی معنی میگه و حروف رو هم بلد نیست
البته امیدوارم این بچه مشکل شنوائی و مغزی نداشته باشهسلام کلمات بچه گانه میگه، مشکلی نداره، منظورم این بود که توانایی حرف زدن مثه ما و درک مفاهیم انتزاعی مثه جن و ... رو نداره که باعث این ترسش شده باشن
احساس ترس به واسطه محرکهای خاصی میتونه بوجود بیاد. حتما نیاز نیست که فرد تجربه کرده باشه یا آگاه باشه بهش.
صحنه های ترسناکی که میگید قاعدتا به خوبی اون عناصر رو دارن که میتونن حس ترس رو براش ایجاد کنن.
ضمن اینکه بچه ی 2 ساله کلی تجربه داره و میتونه خیلی چیزها رو بفهمه هرچند بصورت ابتدایی. چیزی که میگید اصلا غیر طبیعی یا عجیب نیست.مثلا یکی از صحنه های که باعث ترسش شد یه حیون بود که توی کوهستان تنها گم شده بود، وقتی یه سایه بزرگ افتاد رو حیونه یدفعه بچه ترسید و رفت چسبید به مامانش و از گوشه چشمش به تلویزیون نگاه میکرد ... این بچه چرا از یک سایه بزرگ که امده سراغ یه حیون تنها میترسه؟ چه محرکی در دنیای واقعی میتونه باعث چنین ترسی شده باشه؟
MOHAMMAD_ASEMOONI
28-11-2017, 15:28
سلام کلمات بچه گانه میگه، مشکلی نداره، منظورم این بود که توانایی حرف زدن مثه ما و درک مفاهیم انتزاعی مثه جن و ... رو نداره که باعث این ترسش شده باشن
سلام
مطمئن نیستم اما چند بار در تلویزیون دیدم که انسانهایی که اوتیسم دارند یک همچین رفتاری دارند یعنی در درک حقیقت و واقعیت و خیال و غیر واقعی و تشخیصسون از هم مشکل دارند .
مثلاً اگه به شوخی بهش بگیم الان آقا غوله پرواز می کنه میاد اینجا باورش میشه
Mohammad Hosseyn
28-11-2017, 23:07
مثلا یکی از صحنه های که باعث ترسش شد یه حیون بود که توی کوهستان تنها گم شده بود، وقتی یه سایه بزرگ افتاد رو حیونه یدفعه بچه ترسید و رفت چسبید به مامانش و از گوشه چشمش به تلویزیون نگاه میکرد ... این بچه چرا از یک سایه بزرگ که امده سراغ یه حیون تنها میترسه؟ چه محرکی در دنیای واقعی میتونه باعث چنین ترسی شده باشه؟
خیلی چیزها میتونه حس ترس رو منتقل کرده باشه اینجا. فکر میکنم بیشتر از هر چیزی چهره هست. کودکها زبان چهره رو میفهمند. مثلا شما وقتی بهش اخم میکنید متوجه عصبانیت میشه و وقتی هم لبخند میزنید اون هم حس شادی رو میگیره. قاعدتا در این کارتون اون حیوان که تنها گیر کرده تو اون موقعیت چهرهی مضطربی داشته و کودک با دیدن چهره اون حس ترس رو گرفته.
به غیر از این فرضیه، میشه چیزهای دیگری رو هم دخیل دونست. مثلا صدا. اگر صدای کارتون اون لحظه صدای ترسناکی بوده باشه فکر میکنم میتونه به خوبی حس ترس رو بده. مثلا شما وقتی سر کودک فریاد بزنید کودک بدون اینکه بدونه شما چی میگید میترسه. این مسئله بصورت غریزی تو بقیه حیوانات هم وجود داره. میدونیم که حیوانات از فریاد برای ایجاد ترس استفاده میکنه.
حتی خود اون سایه و بزرگ بودنش در مقابل یه موجود کوچیک میتونه این حس رو بده. باز هم بصورت غریزی در ما مثل خیلی از حیوانات ترس از موجودات بزرگتر وجود داره.
دلیلش چیه بعضیا بدون اینکه هیچ ارتباط خانوادگی با هم داشته باشن وحشتناک رفتارشون، طرز نگاه کردن، حرف زدن، خندیدن، راه رفتن و ... شون مثه همه! :n36:
V E S T A
05-12-2017, 21:33
دلیلش چیه بعضیا بدون اینکه هیچ ارتباط خانوادگی با هم داشته باشن وحشتناک رفتارشون، طرز نگاه کردن، حرف زدن، خندیدن، راه رفتن و ... شون مثه همه! :n36:
در بیشتر مواقع تقلید ..
مخصوصا اگر تقلید تو ذهن کسی جزو اصول زندگی تعریف بشه که تو این مورد باعث تعطیل تر شدن مغز میشه تعطیلی مغز هم به نوبه خود باعث تقویت تقلید میشه..
در بیشتر مواقع تقلید ..
مخصوصا اگر تقلید تو ذهن کسی جزو اصول زندگی تعریف بشه که تو این مورد باعث تعطیل تر شدن مغز میشه تعطیلی مغز هم به نوبه خود باعث تقویت تقلید میشه..
نه منظورم اینجور شباهتا نیست، فرض کنید شما دوستی دارید با طرز خندیدن و حرف زدن خاص، بعد جایی دیگه یک فرد دیگه رو میبینید که خندیدن و حرف زندن و حرکات و ...ش دقیقا کپی اون دوست شماست، بدون اینکه اصلن ایدو همدیگه رو دیده باشن
اگه به تو نمیگفتم حرفامو اگه نمیگفتم چقد دوست دارم الان بودی
شاید اگه نمیفهمیدی اینو که تورو زیاد از حد دوست دارم الان بودی
زانیار
یکی از حرفایی که تا حد امکان نباید گفته بشه همینه ... که وقتی کسی رو دوست داری بش بگی ... بجز بعضی موارد که عشق دو طرفه هست، معمولا صریح مطرح کردن عشق همه چیو خراب میکنه .... چه دوستی های صمیمی که به همین دلیل خراب نشدن ...
V E S T A
07-12-2017, 12:06
نه منظورم اینجور شباهتا نیست، فرض کنید شما دوستی دارید با طرز خندیدن و حرف زدن خاص، بعد جایی دیگه یک فرد دیگه رو میبینید که خندیدن و حرف زندن و حرکات و ...ش دقیقا کپی اون دوست شماست، بدون اینکه اصلن ایدو همدیگه رو دیده باشن
به نظر من با ژنتیک و روانشناسی رفتاری، شاید بشه این تشابه رفتاری رو توجیه کرد
رفتار ادم ها برآیند تاثیر محیط و ژنتیکه شاید اون دسته از ادما که از نظر رفتاری شبیه هم هستن دارای توالی های از ژنوم مشابهی هستن که مرتبط با رفتار آدماس
من اینطور آدم ها رو دیدم بعضی وقتا دقیق بشیم تو سبک زندگیشون میبینیم واقعا از بچگی هم تو سبک زندگی مشابه همدیگه بودن(تاثیر از محیط) ..
Mohammad Hosseyn
07-12-2017, 12:21
نه منظورم اینجور شباهتا نیست، فرض کنید شما دوستی دارید با طرز خندیدن و حرف زدن خاص، بعد جایی دیگه یک فرد دیگه رو میبینید که خندیدن و حرف زندن و حرکات و ...ش دقیقا کپی اون دوست شماست، بدون اینکه اصلن ایدو همدیگه رو دیده باشن
نمیشه ادعا کرد دو نفر در همه زمینهها عینا یکجور رفتار میکنن. تنها میشه گفت از بعضی جنبهها بعضیها خیلی شبیه هم هستن.
و اتفاقا هرچی این جنبهها رو محدود کنیم شانس اینکه تعداد افراد زیادی شبیه به هم باشن زیاده. بخصوص اگر به تیپهای شخصیتی توجه داشته باشیم. مثلا افرادی که مضطرب هستن در خیلی از مسائل شباهتهای زیادی دارن، چون اضطراب رفتارها رو به یک سمت خاص گرایش میده. همینطور بقیه جنبههایی که تیپهای شخصیتی رو شکل میده.
بچه ها گاهی رفتارهایی نشون میدن که عجیبه ... که البته لزوما به این معنا نیست که عاملی فراطبیعی دخیل هست ... چند روز پیش یکی از این بچه ها که حدود سه چهار سالش هست چیزایی گفت که تا الان ازش نشیده بودم و برام خیلی عجیب بود ... داشت با دوچرخه اش بازی میکرد که امد پیشم و بم گفت یه دوست دارم به اسم حسین (اولین بار بود که این اسم رو می آورد) گفت اونجاست و با دستش به چند متر اونطرف تر اشاره کرد، گفت الان میرم بش میگم بیاد اینجا ...رفت اونجایی که اشاره کرده بود و شروع کردن صحبت کردن با یه نفر ... انگار واقعن یه نفر اونجا باشه ... بعد بش گفت بشینه ترک دوچرخه اش و امد پیشم و اشاره کرد به پشت دوچرخه اش و گفت این حسینه ... بعد گفت میگه ازت میترسه ! این اولین بار بود چنین رفتاری ازش میدیم ...
دلیل این گونه رفتارها میتونه هرچیزی باشه ... اما بنظرم نمیشه بی درنگ گفت که حتمن داشته بازی میکرده و هیچ چیزی رو ندیده ... یادمه خودم که بچه بودم چنین تجربیاتی داشتم و واقعا چیزهایی میدیم، چیزهای که شاید توهم بوده اما واضح و روشن میدیم و صداشون رو میشنیدم ...
بچه ها گاهی رفتارهایی نشون میدن که عجیبه ... که البته لزوما به این معنا نیست که عاملی فراطبیعی دخیل هست ... چند روز پیش یکی از این بچه ها که حدود سه چهار سالش هست چیزایی گفت که تا الان ازش نشیده بودم و برام خیلی عجیب بود ... داشت با دوچرخه اش بازی میکرد که امد پیشم و بم گفت یه دوست دارم به اسم حسین (اولین بار بود که این اسم رو می آورد) گفت اونجاست و با دستش به چند متر اونطرف تر اشاره کرد، گفت الان میرم بش میگم بیاد اینجا ...رفت اونجایی که اشاره کرده بود و شروع کردن صحبت کردن با یه نفر ... انگار واقعن یه نفر اونجا باشه ... بعد بش گفت بشینه ترک دوچرخه اش و امد پیشم و اشاره کرد به پشت دوچرخه اش و گفت این حسینه ... بعد گفت میگه ازت میترسه ! این اولین بار بود چنین رفتاری ازش میدیم ...
دلیل این گونه رفتارها میتونه هرچیزی باشه ... اما بنظرم نمیشه بی درنگ گفت که حتمن داشته بازی میکرده و هیچ چیزی رو ندیده ... یادمه خودم که بچه بودم چنین تجربیاتی داشتم و واقعا چیزهایی میدیم، چیزهای که شاید توهم بوده اما واضح و روشن میدیم و صداشون رو میشنیدم ...
پدیده داشتن دوستان خیالی در بچه ها خیلی خیلی معمول هست و طبیعتا چون مطالعه روی بچه ها کار دشواریه خیلی تحقیق علمی درباره علت یابی هاش انجام نشده مگه وقتی قضیه حالت های شدید می گیره و مشکل ساز میشه.
منم یادم میاد در بچگی دو شخصیت خیالی رو می دیدم. یکی یک پیرزن جادوگر بود که سایز خیلی کوچکی هم داشت (تقریبا اندازه یک مداد) که می تونست پرواز کنه و جادو انجام میداد و یکی یک پیرمرد با صورت عجیب که وقتی حرف میزد من صدام قطع میشد و نمی تونستم چیزی بگم ولی همزمان یک صدای عجیب (که تنها شیوه ای که میتونم توصیفش کنم شبیه صدای ترمز شدید لنت ماشین هست!) می شنیدم. قضیه مربوط به همون دوران 4-5 سالگی هست.
فکر نمیکنم بشه گفت این بچه ها دارن بازی در میارن، حداقل من که یادمه در نمی آوردم و حتما چیزی رو که می دیدم تجربه می کردم. البته طبیعتا ادعا این نیست که اون چیزها واقعی بودن یا چیز ماوراءالطبیعه در کار بوده. کانکشن نورون های مغز کودکان کلا خیلی متفاوت است با دوران بزرگسالی.
اصلن مشخص نیست این اعتراضات نتیجه اش چی میشه ... اونقدر عوامل مختلف دخیل هستن که پیش بینی یک نتیجه قطعی رو غیرممکن میکنه ... میتونه مثل قبلیها یک موج زودگذر باشه ... یا تبدیل بشه به چیزی شبیه اونچه در کشورهای عربی اتفاق افتاد ...اما یک چیز قطعی هست ... انقلاب در شرایط فعلی اصلن به صلاح ما نیست ... ای کاش مسولان کمی عقل داشته باشن و با کوتاه امدن در برابر خواسته های بحق مردم جلوی چنین اتفاق احتمالی بنیان براندازی رو بگیرن ...
Mohammad Hosseyn
30-12-2017, 01:36
اصلن مشخص نیست این اعتراضات نتیجه اش چی میشه ... اونقدر عوامل مختلف دخیل هستن که پیش بینی یک نتیجه قطعی رو غیرممکن میکنه ... میتونه مثل قبلیها یک موج زودگذر باشه ... یا تبدیل بشه به چیزی شبیه اونچه در کشورهای عربی اتفاق افتاد ...اما یک چیز قطعی هست ... انقلاب در شرایط فعلی اصلن به صلاح ما نیست ... ای کاش مسولان کمی عقل داشته باشن و با کوتاه امدن در برابر خواسته های بحق مردم جلوی چنین اتفاق احتمالی بنیان براندازی رو بگیرن ...
ما هنوز به تعادل نرسیدیم... انقلاب غیرقابل انکاره...
MOHAMMAD_ASEMOONI
30-12-2017, 11:26
اصلن مشخص نیست این اعتراضات نتیجه اش چی میشه ...
اونقدر عوامل مختلف دخیل هستن که پیش بینی یک نتیجه قطعی رو غیرممکن میکنه ... میتونه مثل قبلیها یک موج زودگذر باشه ... یا تبدیل بشه به چیزی شبیه اونچه در کشورهای عربی اتفاق افتاد ...اما یک چیز قطعی هست ... انقلاب در شرایط فعلی اصلن به صلاح ما نیست ... ای کاش مسولان کمی عقل داشته باشن و با کوتاه امدن در برابر خواسته های بحق مردم جلوی چنین اتفاق احتمالی بنیان براندازی رو بگیرن ...
سلام
حکومت ایران سپاه و بسیج و لباس شخصیها و سربازان گمنام و غیره و غیره رو به خوبی تغذیه میکنه از ثروتها و درآمدهای کشور و مسلح هم هستند .
یعنی برای حفظ زندگی خودشون هم که شده از این حکومت دفاع میکنند
امریکا و صهیونیستها هم این موضوع رو میدونند . برای همینه که همه ی تلاششون اینه که حکومت درآمدش کمتر و کمتر بشه
وقتی درآمدش کم بشه دیگه نمیتونه هم خرج ملت رو بده هم خرج نگهبانانش رو
یعنی یا صدای ملت درمیاد یا نگهبانانش کم میشند
اگر صدای ملت دربیاد اونوقت نگهباناش مجبور به درگیری با ملت میشند که وضع ناجوری هست در صحنه ی داخلی و بین المللی
نارضایتی مردمی هم اگر خیلی زیاد بشه دیگه کسی جلودارشون نیست . همه ی حکومتهای دنیا از خشم توده های مردم وحشت دارند و میدونند اگر خشم توده های مردم برانگیخته بشه دودمان قویترین حکومتها رو هم به باد میدند
همه ی حکومتها مزدور دارند
این مزدورها خرج دارند , پول میخوان
این پول رو حکومت از راهی بتونه تامین میکنه .
نامه زیبا کلام به شمخانی
... اظهارنظر حضرتعالی مبنی بر اینکه ناآرامیهای اخیر را به عربستان نسبت داده بودید شگفتزدهام نمود. نمی دانستم عربستان از چنین توانمندی برخوردار است که میتواند هزاران تن از جوانانمان را در شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان به خیابانها بکشاند. البته بیش از آن که از قدرت عربستان شگفتزده شوم، از اظهارنظر حضرتعالی متاسف شدم.
این البته نه نخستینباری است که مسئولین در مواجهه با اعتراضات_مردمی آنها را به توطئههای دشمن حوالت داده اند و نه آخرین آن خواهد بود. به یاد نمیآورم حتی یکبار در طی این قریب به چهل سال مسئولین ما بجز این، واکنش دیگری نشان داده باشند. اعتراضات سال۸۸ به سفارت انگلستان، به آمریکاییها و جورج سوروس نسبت داده شدند و اعتراضات امروز هم به داعش و عربستان. البته اسرائیل، مجاهدین، سلطنتطلبها، بهاییها و عناصر نفوذی دشمن هم بیتقصیر نبودهاند. از عالم گرفته تا آدم، همه دستی در اعتراضات مردم ایران دارند الّا خود مردم ایران و عملکرد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظام.
ایکاش برای یکبار هم که شده بود، بجای متوسل شدن به شهر فرنگ و پادشاه جنها و پناهبردن به توهمات توطئه و فرضیههای داییجانناپلئونی، از برج عاج خود فرود میآمدید و از مردمی که از سیاستهای شما به جان آمدهاند، میپرسیدید دردتان چیست؟ به چه چیزی اعتراض دارید؟ چرا عصیان کردهاید؟ دراینصورت دیگر خیلی نیازی نمیرفت که پای آمریکا، اسرائیل، انگلستان، صهیونیستها، جورج سوروس، عربستان، داعش و مجاهدین را به میان میکشیدید.
اگر بجای تهدید و ارعاب و نشان دادن قدرت، حاضر میشدید به دردشان گوش بدهید متوجه میشدید اکثرا جوانان دهه هفتادی هستند که سالهاست بیکارند؛ نه گذشته تابناکی داشتهاند و نه امیدی به آینده. بیست و چند ساله و سی و چند سالههایی هستند که سالهاست لیسانس و فوقلیسانس گرفتهاند اما همچنان بر سر سفره پدر و مادر نشستهاند. سرخورده از اصولگرایان و شریعتمداریشان، ناامید از اصلاحطلبان و لیبرالیسمشان و منزجر از روحانی و وعدههای توخالیاش. دستکم عدالتشان از من و شما خیلی بیشتر است، چرا که نسبت به همه ما به یک اندازه بیاعتمادند و متنفر. ایام به کام باد
صادق زیباکلام
۱۳دیماه 96
Iloveu-ALL
03-01-2018, 16:36
نامه زیبا کلام به شمخانی
... اظهارنظر حضرتعالی مبنی بر اینکه ناآرامیهای اخیر را به عربستان نسبت داده بودید شگفتزدهام نمود. نمی دانستم عربستان از چنین توانمندی برخوردار است که میتواند هزاران تن از جوانانمان را در شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان به خیابانها بکشاند. البته بیش از آن که از قدرت عربستان شگفتزده شوم، از اظهارنظر حضرتعالی متاسف شدم.
این البته نه نخستینباری است که مسئولین در مواجهه با اعتراضات_مردمی آنها را به توطئههای دشمن حوالت داده اند و نه آخرین آن خواهد بود. به یاد نمیآورم حتی یکبار در طی این قریب به چهل سال مسئولین ما بجز این، واکنش دیگری نشان داده باشند. اعتراضات سال۸۸ به سفارت انگلستان، به آمریکاییها و جورج سوروس نسبت داده شدند و اعتراضات امروز هم به داعش و عربستان. البته اسرائیل، مجاهدین، سلطنتطلبها، بهاییها و عناصر نفوذی دشمن هم بیتقصیر نبودهاند. از عالم گرفته تا آدم، همه دستی در اعتراضات مردم ایران دارند الّا خود مردم ایران و عملکرد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظام.
ایکاش برای یکبار هم که شده بود، بجای متوسل شدن به شهر فرنگ و پادشاه جنها و پناهبردن به توهمات توطئه و فرضیههای داییجانناپلئونی، از برج عاج خود فرود میآمدید و از مردمی که از سیاستهای شما به جان آمدهاند، میپرسیدید دردتان چیست؟ به چه چیزی اعتراض دارید؟ چرا عصیان کردهاید؟ دراینصورت دیگر خیلی نیازی نمیرفت که پای آمریکا، اسرائیل، انگلستان، صهیونیستها، جورج سوروس، عربستان، داعش و مجاهدین را به میان میکشیدید.
اگر بجای تهدید و ارعاب و نشان دادن قدرت، حاضر میشدید به دردشان گوش بدهید متوجه میشدید اکثرا جوانان دهه هفتادی هستند که سالهاست بیکارند؛ نه گذشته تابناکی داشتهاند و نه امیدی به آینده. بیست و چند ساله و سی و چند سالههایی هستند که سالهاست لیسانس و فوقلیسانس گرفتهاند اما همچنان بر سر سفره پدر و مادر نشستهاند. سرخورده از اصولگرایان و شریعتمداریشان، ناامید از اصلاحطلبان و لیبرالیسمشان و منزجر از روحانی و وعدههای توخالیاش. دستکم عدالتشان از من و شما خیلی بیشتر است، چرا که نسبت به همه ما به یک اندازه بیاعتمادند و متنفر. ایام به کام باد
صادق زیباکلام
۱۳دیماه 96
من حرف های ایشون رو دنبال نمیکنم اما زیبا کلام این بار رو درست گفته (گوش دادن و حق جویی ؛ قلب نرم و چشم بینا خیلی ها ندارند این روزا)
اون طرف مقابل هم واقعا حرف کاملا چرتی زد ... خواسته یه چی بگه... حالا این به اون مقام بالایی داره وای به حال نماینده هایی که با پول و راه حرام اومدن بالا
ولی اینم بدونید حالا چقدر سو مدیریت داشتیم اما مشکلات اجتماعی مثله فساد و مشکلات اقتصادی مثل نبود کار متوسط حتی برای جوان... غیرقابل چشم پوشیه
مشکل نا آرامی ها هم میشه روانشناسی دشمن گذاشت که جهت دهیش رو خراب کرد تا به نتیجه ی مطلوب به مردم برسه ... اما مردم ما همه جوره مظلوم واقعا شدند
خب یکی که غد هست برای بیگانه؛ برای خودی که باید خوب باشه نباشه؟ همه چی که صرف امنیت شده مه هستا خیلی خیلی مهمه ... اما امنیت چند نوع داریم. با تشکر
دژمن دژمن نکنید . هیچ جهت دهی از خارج در کار نبوده و نیست .
اصولگراها میخواستن توی مشهد تظاهراتی علیه روحانی ترتیب بدن که همون اعتراضات موجش به شهرهای دیگه رسید و فرم دیگه ای گرفت و مردم ریختن بیرون و حرفشون رو میزنن .
خواسته مردم چیزی بالاتر از گرانی و قیمت گوشت و مرغ و تخم مرغه . مردم نه فقط روحانی رو نمیخوان بلکه روحانیون رو هم نمیخوان و خواستار اصلاح رژیم هستن.
این حکومته که برای مردم مشروعیت نداره و مردم رو ذله کرده و باعث شده کل کشور کل منطقه توی کثافت و لجن دست و پا بزنه .
مصلحت اندبشی زیباکلام هم باعث شده که حقایق رو تحریف کنه و با بازی با کلمات وضع موجود و اعتراضات رو جور دیگه ای تعریف کنه .
به هر حال زیباکلام هم جزو باند به اصطلاح اصلاح طلبان هست و از اونجایی که اصلاح طلبان خارج از رژیم تعریفی ندارن و هر دو از یک آخور تغذیه میکنن سعی کرده که توی توضیحات و مطلبش میانه روی کنه .
ولی حقیقت واضح اینه که مردم دیگه نمیخوان ملاها برای اونا تصمیم بگیرن و حکومتی سکولار میخوان که با چیزی که در رژیم فعلی شاهدش هستیم بدست آوردنش غیر ممکنه.
حالا شما هی برید خزعبلات امثال مطهری و زیباکلام و ... رو چک کنید .
green-mind
03-01-2018, 22:55
1- 3 مطرح کردن هر گونه بحث و مطلب سیاسی ممنوع است. سیاست محدوده ای از علوم انسانی است که در این انجمن بررسی نخواهد شد.
ممنون از توجه دوستان:n16:
دژمن دژمن نکنید . هیچ جهت دهی از خارج در کار نبوده و نیست .
اصولگراها میخواستن توی مشهد تظاهراتی علیه روحانی ترتیب بدن که همون اعتراضات موجش به شهرهای دیگه رسید و فرم دیگه ای گرفت و مردم ریختن بیرون و حرفشون رو میزنن .
خواسته مردم چیزی بالاتر از گرانی و قیمت گوشت و مرغ و تخم مرغه . مردم نه فقط روحانی رو نمیخوان بلکه روحانیون رو هم نمیخوان و خواستار اصلاح رژیم هستن.
این حکومته که برای مردم مشروعیت نداره و مردم رو ذله کرده و باعث شده کل کشور کل منطقه توی کثافت و لجن دست و پا بزنه .
مصلحت اندبشی زیباکلام هم باعث شده که حقایق رو تحریف کنه و با بازی با کلمات وضع موجود و اعتراضات رو جور دیگه ای تعریف کنه .
به هر حال زیباکلام هم جزو باند به اصطلاح اصلاح طلبان هست و از اونجایی که اصلاح طلبان خارج از رژیم تعریفی ندارن و هر دو از یک آخور تغذیه میکنن سعی کرده که توی توضیحات و مطلبش میانه روی کنه .
ولی حقیقت واضح اینه که مردم دیگه نمیخوان ملاها برای اونا تصمیم بگیرن و حکومتی سکولار میخوان که با چیزی که در رژیم فعلی شاهدش هستیم بدست آوردنش غیر ممکنه.
حالا شما هی برید خزعبلات امثال مطهری و زیباکلام و ... رو چک کنید .
ما نه دژمن دژمن کردیم و نه از این دژمن دژمن کردنا خوشمون میاد، اتفاقن زیباکلام هم داره میگه آقا هی دژمن دژمن نکن ... شما که انتظار نداری کسی مثه زیبا کلام که داره از این نظام نون میخوره بیاد و حرفای شما رو بزنه ... حالا ما یه حرفای داشتیم گفتیم از زبان زیبا کلام بیان کنیم و طوری باشه که پستمون هم حذف نشه ... در ضمن داداش میتونستید خط آخر رو کمی محترمانه تر بنویسید ...
ما نه دژمن دژمن کردیم و نه از این دژمن دژمن کردنا خوشمون میاد، اتفاقن زیباکلام هم داره میگه آقا هی دژمن دژمن نکن ... شما که انتظار نداری کسی مثه زیبا کلام که داره از این نظام نون میخوره بیاد و حرفای شما رو بزنه ... حالا ما یه حرفای داشتیم گفتیم از زبان زیبا کلام بیان کنیم و طوری باشه که پستمون هم حذف نشه ... در ضمن داداش میتونستید خط آخر رو کمی محترمانه تر بنویسید ...
صحبتم خطاب به پست بعد از شما بود که گفته ناآرامی ها رو میشه به حساب دشمن گذاشت که جهت دهی اعتراضات مردم رو عوض کرد !!!
مشکل اینه که خود زیباکلام با این پستش به نوعی داره جهت تظاهرات رو عوض میکنه و کسی که توی بطن تظاهرات نبوده و با مردم نبوده فکر میکنه چیزی که زیباکلام گفته درست بوده . در صورتی که وقتی بین مردم برین میفهمین که چی میگن و چی میخوان و خواسته اصلیشون چیه .
زیباکلام و امثال ایشون و به قول معروف عوامل دولتی به اصطلاح روشنفکر که توی رسانه تصویری و اینترنت و جاهای دیگه شاهدشون هستیم بنوعی دارن با مردم بازی میکنن و با حرفهای الکی و قول های الکی و انتقادهای نرم از دولت اینطوری نشون میدن که آره ما خیلی دولت انتقاد پذیری داریم و مردم و بقیه میتونن حرفشون رو بزنن و انتقاد کنن .
اونایی که انتقاد واقعی میکنن و به جزئیات و حقایق پشت پرده و هزار جور مشکلات دیگه می پردازن میشن منافق و کافر و میرن گوشه زندان و یا مرگ نصیبشون میشه .
امثال زیباکلام و ... میکروفون در اختیارشون گذاشته میشه تا اینجوری با مردم بازی کنن و کنترل مخالفین رو با انتقادات و حرفها و قولهای الکی دست بگیرن. کاری که اصلاح طلبان بخوبی توی این چندسال انجامش دادن و ملتو بازی دادن , چون اصلاح طلبان در حوزه همین رژیم هست که تعریف میشن و اگه رژیم درکار نباشه اصلاح طلبی هم در کار نیست .
الان مردم هم درس گرفتن و دیگه اسمی از اون اصلاح طلبان آورده نمیشه و خواسته مردم چیز دیگه است و امیدوارم بقیه اسیر خیمه شب بازی این افراد نشن.
اون جمله آخر هم خطاب به چیزایی بود که این افراد بیان میکنن . فکر نکنم بتونم بهتر از این تراوشات کج و کوله اونا رو تعریف کنم . در کل به نظرم واژه شایسته ای برای گفته های این افراده که حاضرن بدبختی مردم رو ببینن ولی از نون خوردن نیافتن.
با وجود اینکه حکومت هیچ راه دیگه برای مردم ما نذاشته اما بنظرمن ادامه خشونت ها در شرایط فعلی اصلن به نفع ما نیست ...
.
.
.
آیا ممکن است ایران سوریه شود؟
مهرداد فرهمند (خبرنگار بیبیسی)
(توجه: این نوشته به معنی پیش بینی من از روند ناآرامیهای کنونی در ایران نیست بلکه قوی ترین احتمالی است که من در مورد از مهار خارج شدن و به خشونت کشیده شدن ناآرامیها می دهم)
می گویند ایران را با سوریه مقایسه کردن خطاست. خیر خطا نیست. قطبی شدن جامعه، خشونت، دخالت خارجی و تروریسم بیماریهای جهانشمول اند. همان گونه که بیماریهای بشری سیاه و سفید و آسیایی و آمریکایی و آفریقایی نمی شناسند، این بیماریها هم به هر جامعه مستعدی سرایت می کند. جامعه مستعد بیماری هم یعنی جامعه نا امن و ناآرام. تن بیمار مستعد هر چرک و عفونتی است. مشابه همان چرک و عفونتی که سوریه را گرفت، هر کشور دیگری را هم می تواند بگیرد...
جامعه ایرانی فرق دارد و مستعد این بیماریها نیست؟ چرا هست. لزومی ندارد حتما پای داعش و القاعده به ایران باز شود. همه ایدئولوژیهای دیگر هم نسخه های رادیکال و خطرناک بدتر از داعش دارند. بالا گرفتن خشونت در جامعه ای قطبی شده و دخالت از خارج می تواند هر کشوری را سوریه کند حتی اگر سوییس باشد. چه برسد به ایران.
آنچه در قهدریجان و ایذه و درود رخ داد در خیلی جاهای دیگر ایران می تواند اتفاق بیفتد. وقتی خونی به زمین ریخته شد دیگر اینکه اصلا تظاهرات بر سر چه بود فراموش می شود و کسی هم دنبال آن نمی رود که ببیند گلوله اول را کی شلیک کرد. خشم و خونخواهی و انتقامجویی با سنگ و چوب و قمه و تفنگ شکاری در برابر لگد و باتوم و ژ - ۳ و کلاشنیکف آغاز می شود و بزودی به آر پی چی و خمپاره و استینگر و راکت می رسد. در هر گوشه و کنار کشور پادگان و پایگاه و اسلحه خانه ای است که کافی است در یکی از آنها باز شود. پشت مرزها هم انبارهای سلاح آماده سرازیر شدن به کشور است و کیست که پشت این مرزها از آشوب در ایران خوشحال نباشد و نخواهد گازی از این سیب بزند؟ یکی همین محمد بن سلمان که خودش علنا گفته معرکه را به داخل ایران می کشاند. ماجراجوییهایی که تاکنون در منطقه کرده، از محاصره قطر تا گروگانگیری سعد حریری نشان داده که دربند عاقبت اندیشی نیست.
می گویید ایران زمینه خشونت ندارد؟ خیلی خوب هم دارد. تا اینجا شمار قربانیان این نا آرامی که هنوز هم آن را در خور نام جنبش ندانسته و خیلی هم جدی اش نگرفته اند، کم بوده؟ وای به اینکه جدی شود. نظامی بر سر کار است که جمع کثیری را از آلونکهای حاشیه شهر به برجهای الهیه و از الاغ به پورشه و فراری رسانده. کسانی که به خواب نمی دیدند روزی کارمند ساده اداره ای شوند، وزیر و وکیل شده اند و قوم و خویش را که هیچ، حتی پسرخاله دختر دایی گربه همسایه شان را هم از ته آغلهای دارقوزآباد پشت کوه آورده و صاحب ویلای شمال و ماشین سانتافه کرده اند. اینها آیا حاضرند به این راحتی از قدرت دست بکشند؟
این سوی معرکه تا بن دندان مسلح به انواع ابزار سرکوب است و آن سو، جمعیتی است خشمگین که چیزی برای از دست دادن ندارد. در لابلای این جمعیت خشمگین هم یکی می خواهد رضا شاه را سر کار بیاورد، دیگری دنبال دیکتاتوری پرولتاریاست، آن یکی آنارشیست است این یکی فاشیست. فردا قومیتچی ها هم سر می رسند و گل به سبزه آراسته می شود و هر دولت همسایه و قدرت کوچک و بزرگی پشت یکی شان می ایستد.
دقت داشته باشید که صاحبان این اندیشه ها قرار نیست در آرامش و فضائی دموکراتیک دور هم جمع شوند و بر سر تقسیم قدرت گفتگو کنند و ساز و کاری هم برای پیشگیری از خشونت برقرار سازند. بلکه ابتدا محیط نا آرام و خشن است که شکل می گیرد و بعد گروهها با اندیشه ها و اهداف گوناگون در این فضا، مجال ظهور و رشد می یابند. اگر برعکس بود که اصلا جنبش اعتراضی به راه نمی افتاد و کار به اینجا نمی کشید. می گویید ایران مستعد حضور داعش نیست. اصلا کی از داعش حرف زد؟ خشونت منحصر به داعش نیست. همه اندیشه های راست و چپ در طول تاریخ نشان داده اند که از داعش کم نمی آورند. در محیط خشونتزده هم خشنها و فرصت طلبان حاکمند و حرف اول و آخر را کسی می زند که سلاح به دست دارد نه قلم. این ابوفلانها و ابوبهمانها در سوریه که هر کدام عده ای را دور خود جمع کرده و سلاح از قطر و عربستان و ترکیه و آمریکا گرفته و نام یکی از یاران پیامبر را رویشان گذاشته اند، فکر می کنید از مسجد و حوزه علمیه بیرون آمده اند؟ خیر. پرونده هر کدام را بررسی کنی می بینی پیش از اینکه انقلاب در زندانها را باز کند، به جرم راهزنی و قوادی و آدمکشی و زورگیری در حال آب خنک خوردن بودند و در عمرشان یک رکعت نماز نخوانده بودند اما حالا کسی را که نمازش دیر شود شلاق می زنند. در همین لبنان کسی به نام احمد اسیر بود که سرکرده جهادیها شد و با ارتش جنگ راه انداخت و بعد به سوریه گریخت و به داعش پیوست. فکر می کنید قبلش چکاره بود؟ در کاباره برای رقاصه ها تنبک می زد. لابد حالا هم اگر تنبک دست کسی ببیند سر از تنش جدا می کند.
در مملکت ما که جولانگاه فرصت طلبان است فکر می کنید چنین پدیده هایی رخ نخواهد نمود؟ دوستی می گفت آنهایی که حسینیه آتش زدند خودشان تا دیروز ندای لبیک یا حسینشان به هوا بود. دوست دیگری تعریف می کرد که در راهپیمایی مخالفان اعدام در تورنتو می گفتند این آخوندها را باید از درختها حلق آویز کرد. پس بعید ندانید که آسید ابوالفضل که تا دیروز مداح حسینیه محل بود و برای جده اش فاطمه زهرا اشک می گرفت، نام خودش را کامبیز بگذارد و فروهر به گردن بیندازد و گردان متوسلین به هوخشتره را در جنگ با آتیلا فرماندهی کند که تا دیروز نامش آقامعلی بود و همراه با دیگر اوشاقلار بسیج اردبیل، پان ترکها را کتک می زد اما امروز فرمانده قشون گرگهای خاکستری است. تاریخ همین سی و چند ساله ما نشان داده که ما آن قدر فرصت طلب داریم که می توانیم به تمام جهان صادر کنیم. عقلای قوم و اهل آشتی و گفتگو دراین معرکه جایی ندارند. اگر وسط بیفتند زیر دست و پا له می شوند. کجا سراغ دارید که عاملان خشونت پیش از آنکه همدیگر را آن قدر زده باشند که دیگر نای پایداری برای هیچکدامشان نمانده باشد، تن به گفتگو داده اند؟ پس دم زدن از اینکه ما با فرهنگیم و اهل گفتگو، بی معنی است. دور و برتان را نگاه کنید. همه مان با فرهنگ و اهل گفتگو نیستیم.
می گویند ایران را با مصر و تونس مقایسه کن نه با سوریه و لیبی. این مقایسه خطاست به یک دلیل بزرگ: دخالت خارجی و خشونت داخلی. در مصر و تونس، آمریکا و فرانسه و قطر و عربستان و ترکیه وارد نشدند و اسلحه و نیروی مسلح خارجی نریختند. در مصر و تونس پیش از آنکه کار به خشونت فراگیر بکشد، ارتش مانند سد حایلی وارد عمل شد و اوضاع را تحت کنترل درآورد. در ایران، سپاه خودش یک سر دعواست و از ارتش هم نمی توان انتظار داشت که به جنگ سپاه برود، اگر برود جنگ داخلی تمام عیاری می شود که باید بگوییم صد رحمت به سوریه. در اینکه قدرتهای خرد و کلان هم مانند گرگ به گله بزنند که فکر نکنم کسی تردیدی داشته باشد.
ایران نه تنها استعداد سوریه شدن را دارد که از سوریه بدتر هم می تواند بشود. ایران کشوری است پرتنوع که زیبایی اش به همین رنگارنگی در جغرافیا و آب و هوا و فرهنگ و زبان و مذهب و لباس و غذا و اندیشه است. رنگهای این رنگین کمان را اگر کسی چوبی به دست بگیرد و با خشونت به هم بزند حاصلش خاکستری چرک است.
روح
آیا موجودات زنده علاوه بر جسم، روح هم دارند ... هر چقدر دنیا علمی تر و پیشرفته تر میشه اعتقاد به معنویت و بعد روحانی کمرنگ تر و غیر قابل پذیرش تر میشه ... این روزها اگه جایی از روح صحبت کنی اجتمال اینکه مورد تمسخر قرار بگیری زیاده ... اما آیا این جور برخوردها و رد کردن ها رو واقعیت هم تایید میکنه؟
شخصن نمیدونم که آیا روح واقعن وجو داره یا نه ... اما مسایلی هست که تا روشن نشن به هیچ وجه نمیشه راحت وجود یک بعد غیرمادی رو انکار کرد ... مثه پدیده هایی که در عین وجود داشتن مادی نیستن ... ظاهرا مادی نیستن ... شاید روزی مشخص بشه اینها هم مادی هستن ولی هنوز مادی بودن اونها ثابت نشده ... این پدیده ها بخصوص پدیده هایی هستن که از جنس آگاهین ... تقریبا تمام آنچه میبینم و میشنویم و حس میکنیم همه از این نوع پدیده ها هستن ... در جهان مادی خارج نه رنگ آبی وجود داره، نه بوی گل، نه مزه سیب، نه صدای آب، نه حس دلتنگی و نه هیچ حس دیگری ... تمام حس های ما از جهان خارج از جنس آگاهی هستن ... در ورای آگاهی ما نه رنگی هست، نه صدایی، نه بویی، نه مزه ای و نه حسی ...
این آگاهی ما چطور از ماده بوجود امده ... چطور از تاثیر ماده بر ماده چیزی بوجود امده که خصوصیات ماده رو در ظاهر نداره ... چنین چیزی چطور ممکنه ... اگر اجزای بنیادین ماده رو به مثابه اعداد صفر تا نه در نظر بگیریم که از ترکیب اونها بینهایت موجود مادی متنوع بوجود امده ... اعتقاد به مادی بودن آگاهی مثه اینه که بگیم در جایی از ترکیب این اعداد حروف بوجود امدن ...
مساله دیگه اینه که بافرض ثابت شدن بعد غیرمادی باز نمیشه با اطمینان گفت که در جهان دو بعد وجود داره، شاید هر دو یک چیز هستن که ذهن ما بخشی رو بصورت مادی و بخشی رو بصورت غیرمادی پردازش میکنه ... یک چیز رو اما به قطع میدونم و اون اینکه ذهن ما فعلن توانایی فهم جهان اونگونه که هست رو نداره ...
Mohammad Hosseyn
12-01-2018, 20:32
با وجود اینکه حکومت هیچ راه دیگه برای مردم ما نذاشته اما بنظرمن ادامه خشونت ها در شرایط فعلی اصلن به نفع ما نیست ...
.
.
.
آیا ممکن است ایران سوریه شود؟
مهرداد فرهمند (خبرنگار بیبیسی)
(توجه: این نوشته به معنی پیش بینی من از روند ناآرامیهای کنونی در ایران نیست بلکه قوی ترین احتمالی است که من در مورد از مهار خارج شدن و به خشونت کشیده شدن ناآرامیها می دهم)
دلایلی مخالف که در تحلیلها بهشون اشاره شدن هم قوی هستند و قابل تامل. مثلا تا به حال تجربه نشون داده جوامعی که سرنوشت سوریه رو داشتن تو منطقه اونهایی بودن که از نظر شاخصهای مهم توسعهای ضعیف بودند. مثلا آموزش در جامعهای مثل ایران قابل مقایسه با جامعهای مثل سوریه نیست. علت اینکه گفته میشه ایران رو باید با مصر مقایسه کرد به نظر من از این جنبه هست. از طرفی برای کشوری مثل امریکا یا عربستان اگر ممکن بود ایران رو سوریه کنند قطعا باید اینکارو تا به امروز میکردند و حتی شرایط هم از خیلی از لحاظ محیا بود. اما هیچوقت چنین استراتژی رو مد نظر قرار ندادند. یکی از دلایلش به نظر من اینه که این کشورها چنین سناریویی رو ناممکن میدونن با توجه به شرایط جامعه ایران. من خودم حدس میزنم حتی از این بالاتر، اگر ایران ظرفیت چنین شرایطی رو داشته باشه و بهش نزدیک بشه قدرتهای خارجی بخصوص غربی جلوی این اتفاق رو میگیرند بخاطر اینکه بی ثباتی ایران یعنی بی ثباتی بازار انرژی (نفت) و تو این شرایط اقتصادی غرب این امر اصلا به منافع غرب کمک نمیکنه.
اما بالاتر از همهی اینها، این نگاه سوریهای شدن و مقایسش با نظم موجود نگاه مخدوشی هست. باید دید این نظم موجود چگونه نظمی هست. اگر داعش در عراق و سوریه مسلط باقی میموند بالاخره یک نظمی شکل میگرفت و تثبیت میشد تا سالیان. اونوقت ممکن بود 30 سال بعد در کشور داعش جریانی بوجود بیاد که تحول خواه باشه و انقلابی عمل کنه، اونوقت اگر کسی در اون زمان بگه این نظم رو بهم نزنید چون شرایط آشوب میشه، این حرف و استدلال مضحک به نظر خواهد رسید. حالا در این کشور بعد از سالها محدودیت و شرایط نا مساعد حقوق بشر و وقوع قتل های زنجیره ای روشن فکرها و کشتار اعضای یک حزب بصورت گسترده در زندانها، به نظرتون مضحک نیست که بخاطر فرار از سوریهای شدن بخوایم نظم موجود رو حفظ کنیم؟ به نظر من این نهایت کوته نظری هست... مخالفان حکومت بشار اسد در سوریه حداقل تلاششون برای تغییر شرایط کردند. شاید خود اونها هم اپوزوسیون مناسبی برای اسد نبودند و معلوم نبود نظم بعدی چگونه میبود ولی هیچ کدوم ازاینها دلیلی برای اینکه مردم نظم موجود رو بهم بزنند نبود .
چون میگذرد غمی نیست ...
فرقی نمیکنه غم و غصه چقدر عمیق و سنگین باشه و دلیلش چی باشه، هر چه زمان بگذره درد و زخمش کمرنگ تر و کهنه تر میشه تا زمانی که تقریبا از بین میره و زندگی بر میگرده به روال عادیش... برای اکثر قریب به اتفاق انسانها اینطور هست ... اما دلیلش چیه ... زمان چطور و با چه مکانیزمی این دردها رو از بین میبره ...
با مکانیزم ترمیم زخم هایی جسمانی توسط بدن آشنا هستیم ... در فرایند ترمیم این زخم ها زمان نقش اساسی داره ...این رو بداهتا و شهودی درک میکنیم و سوال برانگیز نیست ... اما در ترمیم زخم های روانی چرا نیاز به زمان هست ...
سلام.
توی این تاپیک چند تا پست رو خوندم...
تقریبا با موضوع مورد پرسش مغایر بود! ... مثلا نمیدونم شخصی توی این وضعیت اقتصاد و کار و ... توی تنهاییش به این فکر میکنه که چرا ادمی زاد 3 تا کلیه نداره؟
مثلا در تنهایی ها به مسایلی نظیر فرگشت و ... این مسایل فکر میکنه یکی ! البته من معیار عرفی و نوعی رو مد نظر دارم اگر نه بلی... مسلما یه پزشک ممکنه توی تنهاییش به این موضوع فکر کنه که چرا شخصی 4 تا کلیه نداره! ... عرف و تفکر خاص رو مد نظر ندارم بنده.
به یاد هرم ابراهام مزلو افتادم که خوبه این هرم رو بدون تحریف ببینید . نه ترجمه های فارسی رو... ! من موندم حتی توی ترجمه علم هم باید چه مسایلی در نظر گرفته شه ! و هرم تحریف شه .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توی این هرم در اولین بخش از قائده ی هرم به مسایلی چون مسایل جنسی اشاره میکنه! خیلی جالبه که این دانشمند به حق و واقع این موضوع رو همپایه با نیاز هایی چون غذا میدونه! در اصل این نیاز ها ابتدایی ترین نیاز ها و غریزی ترین اون ها هستن...
حالا چرا این موضوع رو مطرح کردم؟...
چون مزلو عقیده داره وقتی که نیاز های یکی از این بخش ها به طور کامل رفع نشن فرد نمیتونه به مرحله بعد وارد شه یا اگر هم وارد شه به صورت ناقص و تکامل نایافته به مرحله بعد میره.
حالا اصل کلام این که من میگم با شرایط و اوضاع کنونی وقتی ایتدایی ترین نیاز های یه فرد به درستی بر آورده نشدن چطوری میتونه به این فکر کنه که چرا فرد 2 تا سر نداره یا چرا یه کلیه نداره و آیا امکان حیات با یه دست هم وجود داره یا نه..؟ بازم میگم طرفم بحث من با پزشک و بیولوژیست و متخصص ژنتیک نیست ... یه شخص نوعی رو میگم... یعنی واقعا بعضیا به چنین مسایلی فکر میکنن؟
با مکانیزم ترمیم زخم هایی جسمانی توسط بدن آشنا هستیم ... در فرایند ترمیم این زخم ها زمان نقش اساسی داره ...این رو بداهتا و شهودی درک میکنیم و سوال برانگیز نیست ... اما در ترمیم زخم های روانی چرا نیاز به زمان هست ...
دوست گرامی ...
با مطرح کردن مباحثی از قبیل بدیهیات و مشهودات سعی در امکان عدم نیاز به وجود علت رو موجه جلوه ندید.
علت هم مراتبی داره ... و همواره وقتی سخن از علت میشه بحث از علل تامه و پدید آورنده ی معلول نیست که بخوایم با طرح مباحثی از قبیل بدیهیات و شهودات موضوع سبب و علت رو نفی کنیم. حتی شرط هم میتونه علت ناقص باشه... قید هم میتونه گونه ای از علت باشه...
نظریاتی در زمینه جرم شناسی مطرح هست که بعضا میگه انسان ما به ازاء انسان بودنش تمایل به بدی و انحراف داره ! و ما باید اگر دیدیم شخصی دچار انحراف نمیشه روی اون تحقیق کنیم !! نه شخص بزهکار و مجرم! شخصا کاملا با این موضوع موافقم . اگر چه اسراری بر تحمیل عقیده ام بر کسی ندارم و نظرم رو هم تغییر نمیدم.
در زمینه زخم های روانی که حتی به گونه ای زخم زبان رو هم در نظر میگیره و...
این بخش از حکایت گلستان سعدی در باب سوم بسیار زیبا ذات انسان رو نشون میده :
جوان به غرور دلاوری که در سر داشت از خصم دل آزرده نیندیشدی و قول حکما که گفتهاند هر که را رنجی به دل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی از پاداش آن یک رنجش ایمن مباش که پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند
به گونه ای تایید همون نظریه هست...
خودمم بگم توی تنهاییم به چی فکر میکنم :
به این فکر میکنم چرا باید افرادی رو که خیلی دوست دارم صرفا به دلیل مسایل پیش پا افتاده ای نظیر اون چیزی که توی اولین بخش از قائده هرم مزلو هست از دست بدم! نمیگم خودم مقصر نیستم ...اما مقصر قاصر هستم نه مقصر با تقصیر. یعنی همه ی مشکل منتسب به شخص بنده نیست.
بازم خوبه افرادی به تکامل و فرگشت فکر میکنن ... طبیعتا مشکلات هرم ابراهام مزلو رو حداقل تا مرحله سوم و بعضا چهارم ندارن...
موفق باشید.
سلام.
توی این تاپیک چند تا پست رو خوندم...
تقریبا با موضوع مورد پرسش مغایر بود! ... مثلا نمیدونم شخصی توی این وضعیت اقتصاد و کار و ... توی تنهاییش به این فکر میکنه که چرا ادمی زاد 3 تا کلیه نداره؟
مثلا در تنهایی ها به مسایلی نظیر فرگشت و ... این مسایل فکر میکنه یکی ! البته من معیار عرفی و نوعی رو مد نظر دارم اگر نه بلی... مسلما یه پزشک ممکنه توی تنهاییش به این موضوع فکر کنه که چرا شخصی 4 تا کلیه نداره! ... عرف و تفکر خاص رو مد نظر ندارم بنده.
به یاد هرم ابراهام مزلو افتادم که خوبه این هرم رو بدون تحریف ببینید . نه ترجمه های فارسی رو... ! من موندم حتی توی ترجمه علم هم باید چه مسایلی در نظر گرفته شه ! و هرم تحریف شه .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توی این هرم در اولین بخش از قائده ی هرم به مسایلی چون مسایل جنسی اشاره میکنه! خیلی جالبه که این دانشمند به حق و واقع این موضوع رو همپایه با نیاز هایی چون غذا میدونه! در اصل این نیاز ها ابتدایی ترین نیاز ها و غریزی ترین اون ها هستن...
حالا چرا این موضوع رو مطرح کردم؟...
چون مزلو عقیده داره وقتی که نیاز های یکی از این بخش ها به طور کامل رفع نشن فرد نمیتونه به مرحله بعد وارد شه یا اگر هم وارد شه به صورت ناقص و تکامل نایافته به مرحله بعد میره.
حالا اصل کلام این که من میگم با شرایط و اوضاع کنونی وقتی ایتدایی ترین نیاز های یه فرد به درستی بر آورده نشدن چطوری میتونه به این فکر کنه که چرا فرد 2 تا سر نداره یا چرا یه کلیه نداره و آیا امکان حیات با یه دست هم وجود داره یا نه..؟ بازم میگم طرفم بحث من با پزشک و بیولوژیست و متخصص ژنتیک نیست ... یه شخص نوعی رو میگم... یعنی واقعا بعضیا به چنین مسایلی فکر میکنن؟
دوست گرامی ...
با مطرح کردن مباحثی از قبیل بدیهیات و مشهودات سعی در امکان عدم نیاز به وجود علت رو موجه جلوه ندید.
علت هم مراتبی داره ... و همواره وقتی سخن از علت میشه بحث از علل تامه و پدید آورنده ی معلول نیست که بخوایم با طرح مباحثی از قبیل بدیهیات و شهودات موضوع سبب و علت رو نفی کنیم. حتی شرط هم میتونه علت ناقص باشه... قید هم میتونه گونه ای از علت باشه...
نظریاتی در زمینه جرم شناسی مطرح هست که بعضا میگه انسان ما به ازاء انسان بودنش تمایل به بدی و انحراف داره ! و ما باید اگر دیدیم شخصی دچار انحراف نمیشه روی اون تحقیق کنیم !! نه شخص بزهکار و مجرم! شخصا کاملا با این موضوع موافقم . اگر چه اسراری بر تحمیل عقیده ام بر کسی ندارم و نظرم رو هم تغییر نمیدم.
در زمینه زخم های روانی که حتی به گونه ای زخم زبان رو هم در نظر میگیره و...
این بخش از حکایت گلستان سعدی در باب سوم بسیار زیبا ذات انسان رو نشون میده :
به گونه ای تایید همون نظریه هست...
خودمم بگم توی تنهاییم به چی فکر میکنم :
به این فکر میکنم چرا باید افرادی رو که خیلی دوست دارم صرفا به دلیل مسایل پیش پا افتاده ای نظیر اون چیزی که توی اولین بخش از قائده هرم مزلو هست از دست بدم! نمیگم خودم مقصر نیستم ...اما مقصر قاصر هستم نه مقصر با تقصیر. یعنی همه ی مشکل منتسب به شخص بنده نیست.
بازم خوبه افرادی به تکامل و فرگشت فکر میکنن ... طبیعتا مشکلات هرم ابراهام مزلو رو حداقل تا مرحله سوم و بعضا چهارم ندارن...
موفق باشید.
thanks for your post my old buddy ... long time no see ... had you read more posts in this thread your opinion would be different I guess ... anyway I have had enough of trying to prove myself
Mohammad Hosseyn
17-01-2018, 13:51
روح
آیا موجودات زنده علاوه بر جسم، روح هم دارند ... هر چقدر دنیا علمی تر و پیشرفته تر میشه اعتقاد به معنویت و بعد روحانی کمرنگ تر و غیر قابل پذیرش تر میشه ... این روزها اگه جایی از روح صحبت کنی اجتمال اینکه مورد تمسخر قرار بگیری زیاده ... اما آیا این جور برخوردها و رد کردن ها رو واقعیت هم تایید میکنه؟
شخصن نمیدونم که آیا روح واقعن وجو داره یا نه ... اما مسایلی هست که تا روشن نشن به هیچ وجه نمیشه راحت وجود یک بعد غیرمادی رو انکار کرد ... مثه پدیده هایی که در عین وجود داشتن مادی نیستن ... ظاهرا مادی نیستن ... شاید روزی مشخص بشه اینها هم مادی هستن ولی هنوز مادی بودن اونها ثابت نشده ... این پدیده ها بخصوص پدیده هایی هستن که از جنس آگاهین ... تقریبا تمام آنچه میبینم و میشنویم و حس میکنیم همه از این نوع پدیده ها هستن ... در جهان مادی خارج نه رنگ آبی وجود داره، نه بوی گل، نه مزه سیب، نه صدای آب، نه حس دلتنگی و نه هیچ حس دیگری ... تمام حس های ما از جهان خارج از جنس آگاهی هستن ... در ورای آگاهی ما نه رنگی هست، نه صدایی، نه بویی، نه مزه ای و نه حسی ...
این آگاهی ما چطور از ماده بوجود امده ... چطور از تاثیر ماده بر ماده چیزی بوجود امده که خصوصیات ماده رو در ظاهر نداره ... چنین چیزی چطور ممکنه ... اگر اجزای بنیادین ماده رو به مثابه اعداد صفر تا نه در نظر بگیریم که از ترکیب اونها بینهایت موجود مادی متنوع بوجود امده ... اعتقاد به مادی بودن آگاهی مثه اینه که بگیم در جایی از ترکیب این اعداد حروف بوجود امدن ...
مساله دیگه اینه که بافرض ثابت شدن بعد غیرمادی باز نمیشه با اطمینان گفت که در جهان دو بعد وجود داره، شاید هر دو یک چیز هستن که ذهن ما بخشی رو بصورت مادی و بخشی رو بصورت غیرمادی پردازش میکنه ... یک چیز رو اما به قطع میدونم و اون اینکه ذهن ما فعلن توانایی فهم جهان اونگونه که هست رو نداره ...
ترکیبی از تعریف نامناسب و اشکالات فلسفی در مورد «نظریه دوگانگی وجود» [تفکیک جوهر مادی و غیرمادی]، وجود داره که اون رو غیر قابل قبول میکنه.
نمیشه که ما اول ماده رو در یک محدودهای تعریف کنیم، به هر چیزی غیر اون بگیم «غیرماده» و بعد بپرسیم چطور ماده میتونه باعث وجود چیزی غیر مادی بشه! اینجا صرفا مشکل زاویهی نگاه هست نه چیزی که بهش نگاه میکنید. تصور کنید در قرون وسطی یا قبل اون زندگی میکنید. احتمالا تصوری روحانی نسبت به مفاهیمی مثل صدا، نور، مزه و ... دارید. در حالی که تمام اینها چیزی جز حالتهای خاص مادی نیستن و صرفا به واسطه ناآگاهی نسبت به منشا مادی اونها، چنین نگاهی بهشون داشتهاید. مشکل همینه که ما با ندونستن میخوایم به نتیجه برسیم. چون نمیدونیم آیا آگاهی از جنس همون مصادیق مادیاتی که قبلا شناختیم هست یا نه، نمیتونیم نتیجه بگیریم که پس حتما ماهیتی غیرمادی داره. بشر دائما در حال تعدیل مصادیق تعریفش از مادیات هست.
اما از طرفی دوگانگی وجود مشکلات فلسفی مهمی داره. مهمترینش اینه که چگونه میشه تصور کرد دو نوع جوهر با هم تعامل داشته باشند در حالی که یکی نیستند؟ اساسا ارتباط بین جوهرهای متفاوت یعنی چه؟
ما راجع به جهان مادی اطلاعاتی داریم. اینکه چه اجزایی رو در برمیگیره از چه قوانینی تبعیت میکنه و چطور چیزها بوجود میان یا بهم تبدیل میشن. به نظر میرسه برای مواردی که توضیحی نداریم صرفا اسم غیر مادی گذاشتیم و طبیعتا هیچ آگاهی هم از قوانین و چگونگی این دنیای غیرمادی [خیالی] نداریم.
پیشرفت علمی باعث شد ما به این تفکر غلط که احساسات و هیجانات منشا غیرمادی دارن غلبه کنیم و بفهمیم که مثلا احساس ترس در قسمتی از مغز بنام آمیگدالا شکل میگیره. قدم بعدی اینه که چرا ترس اونی هست که هست و اینطور در خودآگاه ما احساس میشه. علم واقعا داره در این زمینه با سرعت خیلی بالایی جلو میره و ما نباید خودمون رو دوباره گرفتار این کنیم که به ندانستههامون از دنیای مادی بگیم غیرماده و خودمون رو از پاسخهایی که قابل دستیابی هستن دور کنیم.
thanks for your post my old buddy ... long time no see ... had you read more posts in this thread your opinion would be different I guess ... anyway I have had enough of trying to prove myself
سلاممم
آقا من که شما رو هر چی فکر میکنم به جا نمیارم !
دوست قدیمی ... امیر تو هستی؟ ایدیت رو عوض کردی ... اگر خودتی که من بالغ بر 40 بار پیام دادم به گوشیت کسی بهم محل نزاشت...
الان خواستم فضل فروشی کنم دیدم انگلیسی جواب دادی اخه انگلیسیت خیلی خوب بود دستی به عربی ببرم :دی خخخخخ دل و دماغی ندارم
had you read more posts in this thread your opinion would be different
if these opinions dont disagree with my fundamental opinions....:n20:
خخخ گفتم بزار اوراق علوم نسج علیه العنکبوت من برای خودم باشه . به خصوص پایگاه عقاید غزالی وارم ...:n02:که قبولش نداشتی:n19:هنوز تغییر نکردن!:n22:
بقیه پست ها هم والا حوصلم نشد بخونم همینطوری یکی دو تا پست دیدم و ... نظرم رو گفتم ... اینقدر کتاب از نوع ادبی:n02: مونده تموم کنم دیگه وقتی برای خوندن تاپیک نبود و بازم شرمنده اگر که پست بی ربطی گذاشتم.
...i can resist any thing exept
جراحه الصدری لا تبین بالسبر :n27:
رضینا بالوصالک بالوعود علی ما انت ناصیه العهود...:n01:( اذا کنت الامیر...)
بازم ببخشید اگه که ناخونده پست دادم.
پیش بینی شاه نعمت الله ولی در مورد عمر این نظام
شاه نعمتالله از عرفای قرن هشتم و نهم پیشگوییهایی از دوران صفوی به بعد کرده ... در مورد تحریف این پیشگویی ها حرف و حدیث زیاده، با این وجود برخی از پیشگوی هاشون ظاهرا درست از آب درامدن ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ایشون تو پیش بینی هاشون عمر جکومت جمهوری اسلامی رو 40 سال میدونن و جالب اینه که سال 97 این حکومت 40 ساله میشه :n10:
با این شایطی که این حکومت بوجود آورده این پیش بینی خیلی هم دور از ذهن نیست ...
Masoud-2014
17-05-2018, 14:24
پیش بینی شاه نعمت الله ولی در مورد عمر این نظام
شاه نعمتالله از عرفای قرن هشتم و نهم پیشگوییهایی از دوران صفوی به بعد کرده ... در مورد تحریف این پیشگویی ها حرف و حدیث زیاده، با این وجود برخی از پیشگوی هاشون ظاهرا درست از آب درامدن ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ایشون تو پیش بینی هاشون عمر جکومت جمهوری اسلامی رو 40 سال میدونن و جالب اینه که سال 97 این حکومت 40 ساله میشه :n10:
با این شایطی که این حکومت بوجود آورده این پیش بینی خیلی هم دور از ذهن نیست ...
سلام ...
میگن تحریف شدست ...
نسخه های متفاوتی وجود داره که اصلا معلوم نیست کدومش اصلیه ...
تو بعضی هست تو بعضی نیست ...
نسخه اصلی ( اصل اصل) باشه میشه بحث کرد ولی الان؟
چند وقت پیش برام سوال شده بود خوابهایی که میبینیم بصورت اول شخص هستن یا سوم شخص ... یعنی آیا مثه بیداری هست که خودمون رو نمیبینیم (اول شخص) یا مثه بعضی بازی های کامپیوتری هست که همه چیز حتی خودمون رو هم میبینیم (سوم شخص) ... اکثر اوقات وقتی که بیدار میشم و به خوابی که دیدم فکر میکنم حالت سوم شخص دارن و خودم رو هم میبینم ... آیا خواب ها بصورت سوم شخص اتفاق میافتن؟ ظاهرا اینطوره ... اما یک چیز رو باید در نظر گرفت ... ممکنه وقتی داریم خواب میبینم اتفاقات بصورت اول شخص رخ میدن اما وقتی اون رو دوباره به خاطر میارم حالت سوم شخص میگیره ... مثه مرور خاطرات که معمولا بصورت سوم شخص هست (رویاپردازی های روزانه هم غالبا بصورت سوم شخص هستن)
امروز اما خوابی دیدم که خلاف اینو ثابت میکرد ... یعنی نشون میداد که بعضی از خواب ها سوم شخص هستن .... بنظرم اینکه خواب اول شخص هست یا سوم شخص نتایج جالبی میتونه داشته باشه ... اگه سوم شخص باشه میشه بر اساس شباهت و استقرا گفت احتمالا خواب ها هم چیزی نیستن جز مرور خاطره ها و امیدها و ترسها و ... انسان، چون تصور این چیزها در بیداری از دریچه دید سوم شخص هست (حداقل طبق تجربه خودم) ... اما اگر خوابها از دید اول شخص اتفاق بیافتند میشه گفت شاید از جنس خاطرات و آرزوها و ... نیستن و پدیده ای هستن با جنسی متفاوت ...
چند وقت پیش برام سوال شده بود خوابهایی که میبینیم بصورت اول شخص هستن یا سوم شخص ... یعنی آیا مثه بیداری هست که خودمون رو نمیبینیم (اول شخص) یا مثه بعضی بازی های کامپیوتری هست که همه چیز حتی خودمون رو هم میبینیم (سوم شخص) ... اکثر اوقات وقتی که بیدار میشم و به خوابی که دیدم فکر میکنم حالت سوم شخص دارن و خودم رو هم میبینم ... آیا خواب ها بصورت سوم شخص اتفاق میافتن؟ ظاهرا اینطوره ... اما یک چیز رو باید در نظر گرفت ... ممکنه وقتی داریم خواب میبینم اتفاقات بصورت اول شخص رخ میدن اما وقتی اون رو دوباره به خاطر میارم حالت سوم شخص میگیره ... مثه مرور خاطرات که معمولا بصورت سوم شخص هست (رویاپردازی های روزانه هم غالبا بصورت سوم شخص هستن)
امروز اما خوابی دیدم که خلاف اینو ثابت میکرد ... یعنی نشون میداد که بعضی از خواب ها سوم شخص هستن .... بنظرم اینکه خواب اول شخص هست یا سوم شخص نتایج جالبی میتونه داشته باشه ... اگه سوم شخص باشه میشه بر اساس شباهت و استقرا گفت احتمالا خواب ها هم چیزی نیستن جز مرور خاطره ها و امیدها و ترسها و ... انسان، چون تصور این چیزها در بیداری از دریچه دید سوم شخص هست (حداقل طبق تجربه خودم) ... اما اگر خوابها از دید اول شخص اتفاق بیافتند میشه گفت شاید از جنس خاطرات و آرزوها و ... نیستن و پدیده ای هستن با جنسی متفاوت ...
سلام :n12::n16:
من بحث های شما رو توی این تاپیک کامل نخوندم اما نظرم درباره خواب همینه که آخر گفتید : مروری بر خاطره ها و ...
مثلا اگر غیر از این بود اینقدری که بعضی مواقع به امتحان فکر میکردیم یا اینکه مثلا کجا یه تیکه جواهر قیمتی افتاده بلکه بریم برش داریم یا...
یه بارم تو خواب میدیدم که مثلا فردا فلان سوالات توی امتحان میاد... دریغ از یه خواب که توی کل دوران تحصیل 25 صدم به نمره ما اضاف کرده باشه :n02:
حتی خواب کسایی هم که دوستشون دارم نمیبینم ...
همیشه هم ناراحتم و غصه میخورم بر حال کاغذ که بعضا باید چنین مسایلی مثل تعبیر خواب و ... روش چاپ شه. اونوقت من باید یه کلیات فلان نویسنده یا... رو برای درس بخرم خداد تومن... :n35: اگر کاغذ هم برای موارد درست استفاده میشد این وضعیت نبود...
سلام ...
میگن تحریف شدست ...
نسخه های متفاوتی وجود داره که اصلا معلوم نیست کدومش اصلیه ...
تو بعضی هست تو بعضی نیست ...
نسخه اصلی ( اصل اصل) باشه میشه بحث کرد ولی الان؟
نه دوست عزیز تحریف شده نیست و اهل ادب حتی اینقدر براش ارزش قایل نیستن که بخوان کلیاتش رو بخونن...
این غزل از حافظ رو هم طعنه ای میدونن به شاه نعمت الله ولی :
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
.
.
.مثل این نستراداموس بود کی بود میگفت سال 2012 دنیا تموم میشه یه تعدادی از افراد هم رفته بودن توی کوه و بیابون نشسته بودن که زندگیشون دوام پیدا کنه ؟ مگر خبر ندارن که توی ایران هر کی میمیره دیگه نمیگن خدا بیامرزتش بلکه میگن خدا دوستش داشت که بردش؟:n02:
Masoud-2014
02-06-2018, 17:42
نه دوست عزیز تحریف شده نیست و اهل ادب حتی اینقدر براش ارزش قایل نیستن که بخوان کلیاتش رو بخونن...
این غزل از حافظ رو هم طعنه ای میدونن به شاه نعمت الله ولی :
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
.
.
.مثل این نستراداموس بود کی بود میگفت سال 2012 دنیا تموم میشه یه تعدادی از افراد هم رفته بودن توی کوه و بیابون نشسته بودن که زندگیشون دوام پیدا کنه ؟ مگر خبر ندارن که توی ایران هر کی میمیره دیگه نمیگن خدا بیامرزتش بلکه میگن خدا دوستش داشت که بردش؟:n02:
سلام ...
یعنی پیش بینی هاش همش درست از آب در اومده تا حالا؟!!! :n13:
سلام ...
یعنی پیش بینی هاش همش درست از آب در اومده تا حالا؟!!! :n13:
نه دوست عزیز شاید منظورم رو بد رسوندم... گفتم یعنی ایشون حرفاش نزد اهل ادب خریداری نداره یعنی اصولا حرف صحیحی نزده ... مگر نزد عوام که جایگاهی داره ... و حتی شیراز تا دوران قاجار و حتی کمی بعدش هم هنوز به محلات حیدری نشین و نعمتی نشین که طرفدار همین شاه نعمت الله ولی بودن تقسیم شده بود.
اما نزد اهل فن و متخصصین امر شاه نعمت الله ولی جایگاه شعری و ادبی و ... نداره.
اخلاق، نسبی یا مطلق
در مورد نسبی یا مطلق بودن اخلاقیات و معیار خوبی و بدی رفتار خیلی گفته و نوشته شده ... خیلی ها معتقد هستن اخلاقیات مطلق هستن و یک کار خاص همیشه و در هر شرایط خوب/بد هست ... خیلی ها هم میگن خیر اینطور نیست و بستگی به شرایطش داره ... در ادبیات و تفسیر متون هم چنین اختلاف نظری هست، بعضی میگن معنا رو خود متن در خودش داره و مهم نیست کی متن رو میخونه و بعضی میگن اینطور نیست و معنا در ذهن خواننده و بر اساس شاکله ذهنیش ساخته میشه و به همین دلیل مهمتر از خود متن، کسی هست که متن رومیخونه ...
اونچه بنظرم واضحه اینه که عقیده نسبیون به واقعیت نزدیک تر هست ... هم در مورد اخلاق و هم در مورد متن ... اساسا یکی از معیارهایی که به رفتار ما نسبت به دیگران معنا میده عکس العمل دیگران در مقابل رفتار ما هست نه خود رفتار ... اینکه مثلا معذرت خواهی برای کار اشتباهی که کردیم خوبه یا بد، بستگی به این داره که طرف مقابل چه عکس العملی نشون میده و آیا ظرفیتش رو داره یا خیر ... به همین دلیل بنظر میرسه صحبت در مورد ذات عمل و اینکه بعضی کارها ذاتا خوبن و بعضی ذاتا بد چندان منطقی نیست ... بلکه ریشه برچسب خوب یا بد بودن هر عمل رو باید در تجربه جمعی انباشته شده بشر در مورد عکس العمل دیگران و نتایجی که اون عمل داشته جستجو کرد ... نه ذات خود عمل ...
تجربه انقلاب و حکومت اسلامی-شیعی ایران نشون داد که ایدیولوژی و بخصوص دین وقتی با قدرت ترکیب میشه نتیجه اش چیزی به غایت زشت، سیاه، متعفن و مخوف خواهد بود ... روحانیون و روشنفکران دینی موافق حکومت اسلام شیعی به خیال خام فکر میکردن حکومت اسلام شیعی در ایران متفاوت خواهد بود با حکومت مسیحیت در اروپا و قرن ها تاریکی و شکنجه و جمود و عقب گرد ... چه مغزها و زبان ها و قلم هایی که با تمام عظمت شون مغلوب این فریب زیبا شدن ... که نفهمیدن وقتی تمام قدرت بدون هیچ محدودیت ونظارتی در دست یک/چند نفر قرار بگیره فساد و ظلم اجتناب ناپذیره ... که فکر کردن تشیع با مسیحیت و ملا با کشیش فرق میکنه و در برابر مستی قدرت مصون هست ... که ندیدن لازمه پذیرش دین، از هر جنس و نوعی، تعطیل عقل هست ... چطور امثال دکتر شریعتی با اونهمه مطالعه در تاریخ و ادیان و جامعه شناسی این رو نفهمیدن و به دفاع از حکومت دین زبان و قلم روندن و باعث نزول چنین ظلمی بر مردم ایران شدن ...
mjavad205
11-07-2018, 12:24
تجربه انقلاب و حکومت اسلامی-شیعی ایران نشون داد که ایدیولوژی و بخصوص دین وقتی با قدرت ترکیب میشه نتیجه اش چیزی به غایت زشت، سیاه، متعفن و مخوف خواهد بود ... روحانیون و روشنفکران دینی موافق حکومت اسلام شیعی به خیال خام فکر میکردن حکومت اسلام شیعی در ایران متفاوت خواهد بود با حکومت مسیحیت در اروپا و قرن ها تاریکی و شکنجه و جمود و عقب گرد ... چه مغزها و زبان ها و قلم هایی که با تمام عظمت شون مغلوب این فریب زیبا شدن ... که نفهمیدن وقتی تمام قدرت بدون هیچ محدودیت ونظارتی در دست یک/چند نفر قرار بگیره فساد و ظلم اجتناب ناپذیره ... که فکر کردن تشیع با مسیحیت و ملا با کشیش فرق میکنه و در برابر مستی قدرت مصون هست ... که ندیدن لازمه پذیرش دین، از هر جنس و نوعی، تعطیل عقل هست ... چطور امثال دکتر شریعتی با اونهمه مطالعه در تاریخ و ادیان و جامعه شناسی این رو نفهمیدن و به دفاع از حکومت دین زبان و قلم روندن و باعث نزول چنین ظلمی بر مردم ایران شدن ...
مسئله به همین سادگی نیست که صرفا حکومت تعیین کننده وضعیت خلق باشه.حکومت با دین یا بی دین در صورتی که مردم نباشن فساد و ظلم و هزار چیز دیگه شکل میگیره
بردگی نوین الان برای خیلی از کشورهاست در حالی که گذشته یک بردگی ظاهری بیش نبوده.
شما تا وقتی به علف هرز اجازه رشد ندی نمیتونه رشد کنه و حتی چند تایی هم در رفت از دستت باز هم میتونی کنترلش کنی چون هرز و از غیر هرز روشنه
تمام سیستم ها دارای باگن هیچ سیستمی رو نمیتونی کامل ببینی البته اگر درست ببینی!همینطور که خیلی ها فکر میکنن امریکا بهشته(به عنوان صرفا مثال) در حالی که رشد دست ماست.
مشکل از ماست از خود ما مردم نباید سعی کنیم خودمون رو از مسئله کنار بکشیم
از لحاظ فکری ترس مالی جانی...امکان پیشرفت هست همینطور که خودمون خواستیم امکان نزول هست همونطور که خودمون خواستیم
تجربه انقلاب و حکومت اسلامی-شیعی ایران نشون داد که ایدیولوژی و بخصوص دین وقتی با قدرت ترکیب میشه نتیجه اش چیزی به غایت زشت، سیاه، متعفن و مخوف خواهد بود ... روحانیون و روشنفکران دینی موافق حکومت اسلام شیعی به خیال خام فکر میکردن حکومت اسلام شیعی در ایران متفاوت خواهد بود با حکومت مسیحیت در اروپا و قرن ها تاریکی و شکنجه و جمود و عقب گرد ... چه مغزها و زبان ها و قلم هایی که با تمام عظمت شون مغلوب این فریب زیبا شدن ... که نفهمیدن وقتی تمام قدرت بدون هیچ محدودیت ونظارتی در دست یک/چند نفر قرار بگیره فساد و ظلم اجتناب ناپذیره ... که فکر کردن تشیع با مسیحیت و ملا با کشیش فرق میکنه و در برابر مستی قدرت مصون هست ... که ندیدن لازمه پذیرش دین، از هر جنس و نوعی، تعطیل عقل هست ... چطور امثال دکتر شریعتی با اونهمه مطالعه در تاریخ و ادیان و جامعه شناسی این رو نفهمیدن و به دفاع از حکومت دین زبان و قلم روندن و باعث نزول چنین ظلمی بر مردم ایران شدن ...
نیازی به تجربه انقلاب نبود .سیر تاریخ نشون داده هر دولت و جامعه و حکومتی دچار ایدئولوژی شده به خاک سیاه نشسته . فرقی نمیکنه که کی باشه یا کجا باشه یا چه کشوری باشه .
مذهب چیزی جز عقبگرد و سرسپردگی و فلاکت و بدبختی نبوده و نیست . وضعیت کشورهای به شدت مذهبی خاورمیانه یا دیگر مناطق کره زمین خودش گویای همه چیزه .
نمونه ها اینقدر واضح و روشنه که هیچ نیازی به اشاره نیست . تا موقعی هم که مردم زنجیر و طناب های بردگی رو پاره نکنن و مثل بز و گوسپند دنبال ملاها یا امثال اونا راه بیافتن وضعشون درست نمیشه .
نیازی به تجربه انقلاب نبود .سیر تاریخ نشون داده هر دولت و جامعه و حکومتی دچار ایدئولوژی شده به خاک سیاه نشسته . فرقی نمیکنه که کی باشه یا کجا باشه یا چه کشوری باشه .
مذهب چیزی جز عقبگرد و سرسپردگی و فلاکت و بدبختی نبوده و نیست . وضعیت کشورهای به شدت مذهبی خاورمیانه یا دیگر مناطق کره زمین خودش گویای همه چیزه .
نمونه ها اینقدر واضح و روشنه که هیچ نیازی به اشاره نیست . تا موقعی هم که مردم زنجیر و طناب های بردگی رو پاره نکنن و مثل بز و گوسپند دنبال ملاها یا امثال اونا راه بیافتن وضعشون درست نمیشه .
درسته این نسل فدا شد ولی تا حدی مردم فهمیدند که مذهب چی هست و رژیم اسلامی عدالت الهی چی هست؟ چیزی غیر از نفت روی سفره و برق مجانی هست؟
البته هنوز نفهم کم نداریم!
قکر کنم بهترین جمله که الان میتونه فضای فکریم رو خیلی سانسور شده و تمیز بیان کنه این جمله اس:
مرگ بر س. ع. خ
چند سال پیش در این انجمن در یک گفتگو در مورد مراسم محرم مطالبی نوشتم ... با دیدگاهی که الان دارم بنظرم بعضی از مسایلی که در اون گفتگو ازشون دفاع کردم، قابل دفاع کردن نیستن ...
بعد از مرگ
بحث حیات پس از مرگ که میشه چون خیلی ها اون رو فقط در چارچوب دین می بینن فورا موضع میگیرن و رد میکنن که جز خرافات و توهمات دینی نیست ... در صورتی که باور به حیات پس از مرگ نه زاییده دین که خودش یکی از عوامل بوجود آورنده دین بوده ... بنابراین نمیشه مثه دیگر مسایل خرافی دین باش برخورد کرد و سریعا رد کرد ...
از دیدگاه علمی، باور غالب این هست که اون چیزی که بنام "نفس یا شخصیت یا روح یا من" انسان میشناسیم چیزی جز محصول یک دستگاه پردازش مرکزی بنام مغز نیست ... برایند یک جسم فیزیکی و مادی که تمام اطلاعات زندگی و "من" انسان رو بصورت کدهای الکتروشیمیایی ذخیره و پردازش میکنه و طبیعتا با از بین رفتنش اون "من" هم از بین خواهد رفت ...
آیا واقعا همینطور هست؟
italodance
24-05-2019, 11:12
بعد از مرگ دوباره انسان زاییده میشه یا تناسخه یا بعد دیگری با همون شکل و شمایل آغاز میشه همین مانند یک سیکل بی نهایت
Mohammad Hosseyn
24-05-2019, 17:49
بعد از مرگ
بحث حیات پس از مرگ که میشه چون خیلی ها اون رو فقط در چارچوب دین می بینن فورا موضع میگیرن و رد میکنن که جز خرافات و توهمات دینی نیست ... در صورتی که باور به حیات پس از مرگ نه زاییده دین که خودش یکی از عوامل بوجود آورنده دین بوده ... بنابراین نمیشه مثه دیگر مسایل خرافی دین باش برخورد کرد و سریعا رد کرد ...
از دیدگاه علمی، باور غالب این هست که اون چیزی که بنام "نفس یا شخصیت یا روح یا من" انسان میشناسیم چیزی جز محصول یک دستگاه پردازش مرکزی بنام مغز نیست ... برایند یک جسم فیزیکی و مادی که تمام اطلاعات زندگی و "من" انسان رو بصورت کدهای الکتروشیمیایی ذخیره و پردازش میکنه و طبیعتا با از بین رفتنش اون "من" هم از بین خواهد رفت ...
آیا واقعا همینطور هست؟
با این توضیح علمی که گفتید آیا میشه قبول کرد جور دیگیری باشد؟
تمام اطلاعات موجود اذعان به این دارند که غیر از این نمیتواند باشد. کمتر چیزی در دایره دانش ما با چنین قطعیتی همراه هست...
اون زمانی عصر حجر اگه یکی میگفت آیا امکان داره صدا رو بدون هیچ گونه سیمی در کسری از ثانیه به قاره دیگه ای بفرستیم قطعا خیلی ها مثل کاربر بالا بهش میگفتن بر اساس علم خیر و لطفا علمی بحث کنن! :n02: کدوم علم؟ علم امروزی یا علم 1000 سال آینده؟ آیا انسان های 1000 سال آینده به ما نمیخندن که اینجوری توهم عالم بودن بهمون دست داده؟
بنظر من تا زمانی که ما خودمون و به عبارت دیگه "آگاهی" مون رو کامل نشناسیم، نمیشه در این مورد نظر قطعی داد ... چون ما جهان و خودمون رو از دریچه آگاهی مون درک میکنیم ... فرض کنید ما بتونیم از خودمون خارج بشیم و بدون سیستم ادراکی و حسهای پنج گانه مون که محصول آگاهی هستن جهان رو درک کنیم، جهان چجور خواهد بود؟ توده ای در هم از ذرات و امواج و تاثیراتشون بر هم؟... بدون زمان، رنگ، صدا، بو، طعم، گرما، سرما، سنگینی، سبکی، زبری و نرمی و .... یا نه هیچ... یک توهم و خیال؟! ... شاید ما فقط یک آگاهی باشیم ... بدون هیچ جهان فیزیکی و مادی بیرونی ... یک آگاهی تنها که جهان خارج رو توهم و خیال کرده .... مثه خواب ... دنیای که فقط در آگاهیمون وجود داره ... کی میتونه این فرضیه رو رد کنه؟ مگه ما تا وقتی خواب هستیم میدونیم خوابیم؟ میدونیم تمام چیزهای که اطرافمون میبینم فقط توهم و محصول آگاهی خودمون هستن؟ ...
منظورم اثبات این نظرات نیست ... منظورم اینه تا زمانی که ما آگاهی رو نشناختیم نمیشه نظر قطعی داد .... اگر فرضا دنیای مادی محصول آگاهی باشه، که هرچند بسیار بعیده اما محتمله، اساسا مرگی وجود نخواهد داشت که این سوال پیش بیاد که بعدش حیاتی هست یا نه ...
مساله آگاهی بنظرم مساله بی نهایت پیچیده و عجیبی هست ... البته میشه گفت خب آگاهی هم یک پدیده مادی مثه چیزای دیگه ست ... محصول برهم کنش سلول های عصبی مغز ...
اما چطور این سلول ها و اتمها و روابط بین اونها میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون فاقدش هستن ... چطور اتم ها و ذرات مادی فاقد آگاهی میتونن آفریننده آگاهی و خودآگاهی باشن ... یا باید بگیم که ذرات خودشون دارای درجه از خودآگاهی هستن یا باید بپذیریم که ذرات میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون ندارن ...از این دو حالت خارج نیست ... که پذیرش هر دو به یک اندازه مشکل هست ... اگه بشه روزی رباتی ساخت که بتونه مثه موجودات دارای حیات و آگاهی رنگ، صدا، درد، غم، آرزو، تخیل و ... رو درک کنه، حل معمای آگاهی خیلی راحت تر میشه ...
بنظر من تا زمانی که ما خودمون و به عبارت دیگه "آگاهی" مون رو کامل نشناسیم، نمیشه در این مورد نظر قطعی داد ... چون ما جهان و خودمون رو از دریچه آگاهی مون درک میکنیم ... فرض کنید ما بتونیم از خودمون خارج بشیم و بدون سیستم ادراکی و حسهای پنج گانه مون که محصول آگاهی هستن جهان رو درک کنیم، جهان چجور خواهد بود؟ توده ای در هم از ذرات و امواج و تاثیراتشون بر هم؟... بدون زمان، رنگ، صدا، بو، طعم، گرما، سرما، سنگینی، سبکی، زبری و نرمی و .... یا نه هیچ... یک توهم و خیال؟! ... شاید ما فقط یک آگاهی باشیم ... بدون هیچ جهان فیزیکی و مادی بیرونی ... یک آگاهی تنها که جهان خارج رو توهم و خیال کرده .... مثه خواب ... دنیای که فقط در آگاهیمون وجود داره ... کی میتونه این فرضیه رو رد کنه؟ مگه ما تا وقتی خواب هستیم میدونیم خوابیم؟ میدونیم تمام چیزهای که اطرافمون میبینم فقط توهم و محصول آگاهی خودمون هستن؟ ...
منظورم اثبات این نظرات نیست ... منظورم اینه تا زمانی که ما آگاهی رو نشناختیم نمیشه نظر قطعی داد .... اگر فرضا دنیای مادی محصول آگاهی باشه، که هرچند بسیار بعیده اما محتمله، اساسا مرگی وجود نخواهد داشت که این سوال پیش بیاد که بعدش حیاتی هست یا نه ...
مساله آگاهی بنظرم مساله بی نهایت پیچیده و عجیبی هست ... البته میشه گفت خب آگاهی هم یک پدیده مادی مثه چیزای دیگه ست ... محصول برهم کنش سلول های عصبی مغز ...
اما چطور این سلول ها و اتمها و روابط بین اونها میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون فاقدش هستن ... چطور اتم ها و ذرات مادی فاقد آگاهی میتونن آفریننده آگاهی و خودآگاهی باشن ... یا باید بگیم که ذرات خودشون دارای درجه از خودآگاهی هستن یا باید بپذیریم که ذرات میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون ندارن ...از این دو حالت خارج نیست ... که پذیرش هر دو به یک اندازه مشکل هست ... اگه بشه روزی رباتی ساخت که بتونه مثه موجودات دارای حیات و آگاهی رنگ، صدا، درد، غم، آرزو، تخیل و ... رو درک کنه، حل معمای آگاهی خیلی راحت تر میشه ...
مشکل اینجاست که هیچ وقت ما نمیتونیم بفهمیم اون ربات چی رو درک میکنه چون ادراک به شکلی که ما تعریف و تجربه اش می کنیم یک تجربه انسانی است و حتی به نوعی، یک تجرفه فردی است. من حتی هیچ وقت نمیتونم بفهمم شما اون چیزهایی که لیست کردید رو چطور درک میکنید یا اصلا درک میکنید یا خیر همونطور که شما هم این رو درباره من نمی دونید و ما صرفا اعتماد میکنیم که تجربیاتمون شبیه به هم هست، و اساسا فقط به این دلیل که ساختار مادی بدن ما شبیه به هم هست.
در نهایت بنا به تعریف، صورت این مسئله معما طوری نوشته شده که قابل حل کردن نباشه چون راه حل رو در تجربه کردن یک سری تجربیات مطلقا انسانی توسط غیرانسان میبینه، چیزی که اساسا نشدنی است. هر وقت اون ربات هر شکلی از صدا، درد و ... رو "درک" کرد خیلی راحت میشه گفت این "درک کردن" با اون "درک کردن" ما انسان ها تفاوت ماهیتی داره و فقط تشابه کلماتی است (که حرف صحیحی هم هست) و به نوعی این تشبیه تعریف شده (و نه کشف).
Iloveu-ALL
25-05-2019, 23:07
بنظر من تا زمانی که ما خودمون و به عبارت دیگه "آگاهی" مون رو کامل نشناسیم، نمیشه در این مورد نظر قطعی داد ... چون ما جهان و خودمون رو از دریچه آگاهی مون درک میکنیم ... فرض کنید ما بتونیم از خودمون خارج بشیم و بدون سیستم ادراکی و حسهای پنج گانه مون که محصول آگاهی هستن جهان رو درک کنیم، جهان چجور خواهد بود؟ توده ای در هم از ذرات و امواج و تاثیراتشون بر هم؟... بدون زمان، رنگ، صدا، بو، طعم، گرما، سرما، سنگینی، سبکی، زبری و نرمی و .... یا نه هیچ... یک توهم و خیال؟! ... شاید ما فقط یک آگاهی باشیم ... بدون هیچ جهان فیزیکی و مادی بیرونی ... یک آگاهی تنها که جهان خارج رو توهم و خیال کرده .... مثه خواب ... دنیای که فقط در آگاهیمون وجود داره ... کی میتونه این فرضیه رو رد کنه؟ مگه ما تا وقتی خواب هستیم میدونیم خوابیم؟ میدونیم تمام چیزهای که اطرافمون میبینم فقط توهم و محصول آگاهی خودمون هستن؟ ...
منظورم اثبات این نظرات نیست ... منظورم اینه تا زمانی که ما آگاهی رو نشناختیم نمیشه نظر قطعی داد .... اگر فرضا دنیای مادی محصول آگاهی باشه، که هرچند بسیار بعیده اما محتمله، اساسا مرگی وجود نخواهد داشت که این سوال پیش بیاد که بعدش حیاتی هست یا نه ...
مساله آگاهی بنظرم مساله بی نهایت پیچیده و عجیبی هست ... البته میشه گفت خب آگاهی هم یک پدیده مادی مثه چیزای دیگه ست ... محصول برهم کنش سلول های عصبی مغز ...
اما چطور این سلول ها و اتمها و روابط بین اونها میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون فاقدش هستن ... چطور اتم ها و ذرات مادی فاقد آگاهی میتونن آفریننده آگاهی و خودآگاهی باشن ... یا باید بگیم که ذرات خودشون دارای درجه از خودآگاهی هستن یا باید بپذیریم که ذرات میتونن چیزی رو بوجود بیارن که خودشون ندارن ...از این دو حالت خارج نیست ... که پذیرش هر دو به یک اندازه مشکل هست ... اگه بشه روزی رباتی ساخت که بتونه مثه موجودات دارای حیات و آگاهی رنگ، صدا، درد، غم، آرزو، تخیل و ... رو درک کنه، حل معمای آگاهی خیلی راحت تر میشه ...
سلام ای ام حسین عزیز یا شایدم یه چیز دیگه
برای من حتی تصور و درک سیستم الکترونیکی کامپیوتر و اینکه چطوری تونستند از برق برسند به سیستم به نام کامپیوتر یا رایانه
درکش واقعا سخته
البته بنده تنها چیزی که درباره اش می دونم اینکه همه چی از جفتی به نام یک و صفر یا روشن و خاموش و بعد تر از علایم چهارگانه ریاضی به وجود اومده
با این اطلاعات محدود درکش برای من سخته
البته شاید اطلاعات برای درک این زمینه موجود باشه
و شاید کسی نتونه درک کنه یا افراد کمتری بتونند درک کنند مثل حرفای اینیشتن رو
شاید علم ما هنوز اون قدر کامل نشده که بتوتیم کامل درک کنیم به یاد داشته باش روزی مردم از همین اتم و سلول و پروتون و الکترون و نوترون و ... بی اطلاع بودن پس درک ما احتمالا بنابر پیشرفت علم اگر صحیح و کامل باشه صحیح تره
ممکنه در اتم یا در کنار اتم موجود یا شی یا قسمتی نامرئی وجود داشته باشه
همین چند سال پیش بود که در اخبار خبر از ذره ای بسیار کوچک به نام ذره خدا سر و صدا کرده بود البته نمی خوام بگم این کشف همون خدا بوده
ممکنه بی نهایت از ذره ی کوچک تر وجود داشته باشه
یعنی هر ذره ای از ذره ای کوچک تر تشکیل شده باشه تا بی نهایت
و این حرفم خنده داره ولی شاید باشه این ذره کوچک تر بی نهایت مثل گسترش کیهان هر لحظه در حال تولید ذره ی کوچک تر باشه
شاید هم کوچک ترین ذره که معلوم نیست کشف شده باشه مثل دنیای دیجیتال یک حالت صفر و یکی داشته باشه
شاید هم این حرف شما و تحلیل شما به نوعی اثبات خدا و یا اثبات بی نهایت باشه
اینکه اگه هر چیزی خالقی داره چطور ممکنه خود خالق ، خالق نداشته باشه
واقعا اگه فکر کنیم مغز ما برای درک همه چیز کامل هست و علم ما هم کامل و بی اشتباه یا کم اشتباه است یک حرفی است که اثباتی غیر ممکن یا سختی داره البته ممکنه اینطوری باشه بنده فقط مطرح کردم چون به هر حال عقل نعمت بزرگی است
فکر نمی کردم در این تاپیک هم پست گذاشته باشم اما بعد یک سال پست میذارم اون موقع تو شرایطی بدی بودم و حرفام غیر قابل فهم و خیلی مبهم و غیرمستقیم بود که حتی الان نمی تونم درکشون کنم به هر حال ممنون از تشکر هایی که می کنید
Iloveu-ALL
25-05-2019, 23:24
اولا پوزش می خواهم که در جمع این رو مطرح می کنم
ولی چون هم دیگر رو نمی شناسیم میگم:
بعضی دوستان ادعای علمی بودن دارند و ادعا می کنند به دور از خرافات هستند اما از بودا و آیین های هندی-دارمایی مثل هندویسم طرفداری می کنند یا از پیام آور و بنیانگذارشون نوشته می ذارند یا میگن تناسخ وجود داره یا از حضور در بعد دیگه احتمالا مثل فیلم interstellar نولان حرف می زنند برام جالب هست که اثبات کنند این ها رو البته اگر بگویند این نظریه است با اثبات های علمی و شواهد خب پس هر آیینی حق داره تئوری خودش رو داشته باشه! البته شاید هم نه
بعلاوه این حرفم به قیمت جونم ممکنه تموم بشه ولی چطور ممکنه انسان هایی که ادعای علمی بودن دارند ظلم های رهبران کمونیسم وسوسیالیست رو که شنیدم نادیده بگیرند یا چطور عده ای مطیع امر پیشوا آلمان ن ا ز ی شدند هنوز هم از این ادم ها کم نداریم که از عده ای بت می سازند ازشون مسیح می سازند و اون ها رو بر حق می دونند
فکر کنم این پیامم پاک بشه و هم چنین به ضررم هست همه جوره
ولی برای بیدار کردن عده ای لازم است اینکه بفهمن ملاک درست بودن حرف های یک شخص چی میتونه باشه
پوزش بابت لحن بدم که مستحق یک اخطار یا بیشتر هستم
اما هستند آدم های علمی که آزاده هم باشند
و شاید در این پیج هم باشند این نوع افراد بنده زود قضاوت کردم
و حرفم هم خطاب به همه نیست
البته بگم که آزادگی هم کافی نیست
ولی واقعا حق با کیست و کی راست میگه و درست میگه
Iloveu-ALL
26-05-2019, 11:48
مشکل اینجاست که هیچ وقت ما نمیتونیم بفهمیم اون ربات چی رو درک میکنه چون ادراک به شکلی که ما تعریف و تجربه اش می کنیم یک تجربه انسانی است و حتی به نوعی، یک تجرفه فردی است. من حتی هیچ وقت نمیتونم بفهمم شما اون چیزهایی که لیست کردید رو چطور درک میکنید یا اصلا درک میکنید یا خیر همونطور که شما هم این رو درباره من نمی دونید و ما صرفا اعتماد میکنیم که تجربیاتمون شبیه به هم هست، و اساسا فقط به این دلیل که ساختار مادی بدن ما شبیه به هم هست.
در نهایت بنا به تعریف، صورت این مسئله معما طوری نوشته شده که قابل حل کردن نباشه چون راه حل رو در تجربه کردن یک سری تجربیات مطلقا انسانی توسط غیرانسان میبینه، چیزی که اساسا نشدنی است. هر وقت اون ربات هر شکلی از صدا، درد و ... رو "درک" کرد خیلی راحت میشه گفت این "درک کردن" با اون "درک کردن" ما انسان ها تفاوت ماهیتی داره و فقط تشابه کلماتی است (که حرف صحیحی هم هست) و به نوعی این تشبیه تعریف شده (و نه کشف).
جناب عزیز
اگر آدم فضایی ها و فرازمینی های هوشنند مثل انسان ها رو کشف کنیم و بهشون دسترسی پیدا کنیم اگر اون ها هم پیشرفت کرده باشند به ما هم در خیلی از علوم کمک می کنند همونطور که بعضی از تمدن های قدیمی علومی داشتند
البته برخی می گویند فرازمینی ها بهشان کمک کرده اند
بنظرم اگر انسان ها یا موجوداتی ها فرا تر از ما در علوم و یا آگاهی و یا نظر می تواند در زمینه و نوع درک کردن و آگاهی ما کمک کننده باشند
بنظر شما جالب نیست اگر دقیقا انسانی در جای دیگه وجود داشته باشه یا خیلی شبیه ما باشند!
بعلاوه برخی می گویند فرازمینی های پیشرفته تر از ما ،
ما رو از دور دیدند که در جنگ هستیم و یا ظلم و نا عدالتی می کنیم بخاطر همین تا الان نیومدند که این بنظرم استدلال خنده داری است
البته شاید هم اونا از نظر فهم و اخلاق و رفتار خیلی بالاتر از ما باشند
و فهمشان بالا باشد و این استدلال واقعا خنده دار نباشد
به هر حال فاصله ها این قدر زیاده که ممکنه میسر نباشه دیدن شون یا سفر کردن
کرم چاله و یا سیاه چاله هم ممکنه میانیر نباشه
البته بنده از نظر حواس و دانش به پای شما نمی رسم صرفا نظر دادم و انسان حواس پرتی هم هستم
ما بین هزاران و میلیون و میلیارد ها ستاره و سیاره و ماه حاصل یک اتفاق هستیم پس چرا از نظر ریاضی عالم های دیگری وجود نداشته باشند؟
بعد از بینگ بنگ شاید باشند سیاره های که زندگی را همزمان با هم شروع کرده باشند اما ممکن است نوع موجودات از نظر اینکه چه زمانی منقرض شده اند و چه زمانی موجودی بوجود اومده و یا کم و زیاد شده باشد یا موجود هوشمندی به علومی دسترسی پیدا کرده باشد
جناب عزیز
اگر آدم فضایی ها و فرازمینی های هوشنند مثل انسان ها رو کشف کنیم و بهشون دسترسی پیدا کنیم اگر اون ها هم پیشرفت کرده باشند به ما هم در خیلی از علوم کمک می کنند همونطور که بعضی از تمدن های قدیمی علومی داشتند
البته برخی می گویند فرازمینی ها بهشان کمک کرده اند
بنظرم اگر انسان ها یا موجوداتی ها فرا تر از ما در علوم و یا آگاهی و یا نظر می تواند در زمینه و نوع درک کردن و آگاهی ما کمک کننده باشند
بنظر شما جالب نیست اگر دقیقا انسانی در جای دیگه وجود داشته باشه یا خیلی شبیه ما باشند!
بعلاوه برخی می گویند فرازمینی های پیشرفته تر از ما ،
ما رو از دور دیدند که در جنگ هستیم و یا ظلم و نا عدالتی می کنیم بخاطر همین تا الان نیومدند که این بنظرم استدلال خنده داری است
البته بنده از نظر حواس و دانش به پای شما نمی رسم صرفا نظر دادم و انسان حواس پرتی هم هستم
ما بین هزاران و میلیون و میلیارد ها ستاره و سیاره و ماه حاصل یک اتفاق هستیم پس چرا از نظر ریاضی عالم های دیگری وجود نداشته باشند؟
بعد از بینگ بنگ شاید باشند سیاره های که زندگی را همزمان با هم شروع کرده باشند اما ممکن است نوع موجودات از نظر اینکه چه زمانی منقرض شده اند و چه زمانی موجودی بوجود اومده و یا کم و زیاد شده باشد یا موجود هوشمندی به علومی دسترسی پیدا کرده باشد
به نظر من به لحاظ ریاضی خیلی بعیده حیات هوشمند در جای دیگری وجود نداشته باشه، ولی خب به همون اساس هم اگر حیاتی وجود داشته باشه خیلی بعیده هیچ وقت با در ارتباط بوده باشند. به هر حال تا وقتی شواهدی از این مسئله نیست نمیشه مطلقا چیزی گفت یا از شبیه انسان بودنشون صحبت کرد.
طبیعتا اگر موجودات هوشمند غیرزمینی کشف شوند که اجداد مشترکی با ما نداشته باشند این مسئله طبعات علمی، فلسفی و حتی مذهبی زیادی خواهد داشت.
italodance
26-05-2019, 12:05
والا سیاهچاله کرمچاله بعد و زمان هم کشف شده باز یک سری چسبیدند به کتاب های تحریف شده ماقبل تاریخ.
Teleport پارسال محقق شد و با پیشرفت علم فکر کنم امکان کشف بیشتری را شاهد باشیم. 99% درصد کشفیات براساس قدرت تخیل و خیال انسان صورت می پذیرد حال این تخیل در فیلم باشد در کتاب باشد در نقاشی باشد...همگی قدرت تخیل و اراده هستند. در دهه 1930 مردم خیلی ها چیزهایی که تو فیلم ها میدیدند را باور نمی کردند مثلا مسافرت به فضا و خودروهای پرسرعت یا Teleport اما بشر با این تخیل آنها را به وجود آورد.
در دهه های پیشین اخیر روباتها و هوش مصنوعی تخیل جالبی بود اما امروزه این تخیل به واقعیت تبدیل شده.
علم رمز پیشرفت بشر هست و مذهب درست برعکس آن است . 90% کسانی که پیشرفت و اختراعات و زندگی مدرن را به وجود آوردند اصلا خدا و مذهب نداشتند و باور نداشتند.
Iloveu-ALL
26-05-2019, 13:05
بنده میترسم از شما نقل قول بگیرم یا به شما پیام خصوصی بدم چون به تازگی یک نفر را بلاک کردید بنده را یک نفر به تازگی بخاطر همین پی وی بلاک کرد یکی هم قبلا ها و نمی خوام باز هم بلاک بشم
بگذریم
علم در همه زمینه ها پاسخ 100 صد در صدی درستی نداره
شاید هم در هیچ زمینه جواب علم 100 درصد درست نباشه
سیاه چاله و کرم چاله رو بنده رد نکردم انسان شریف
بلکه درباره جزئیات و خصوصیاتش صحبت کردم
بعد و زمان و مکان و فضا رو بنده متوجه نشدم منظور شما چیست
اما بنده نه تونستم کامل همه چیزو درک کنم و نه مطالعی خوبی داشتم
ولی شما هم منکر شدید دوست عزیز همونطور که بنده منکر شدم
اما جواب بدید که علم میگه تناسخ یا حضور در بعد دیگه؟
صرفا از نظر علمی بگید وگرنه ایرانی ها و اعراب هم فکر می کنند که ما در بعد دیگری حضور خواهیم داشت با همین بدن و گوشت و پوست و قیافه
تله پورت هم از نظر علمی اثبات شده؟ به دور از فکر و تصور منه اما غیر ممکن نیست
کما اینکه در ادبیات این دو ملت کلمه ی مثل طی العرض وجود داره
اینکه باور کنیم و با اطمینان بگیم که هر چه در فیلم هایی مثل مارول و ایکس من و سریال Heroes درسته خب شاید هم روزی درست بشه و به حقیقت تبدیل بشه
ولی
علم ما کامل نیست انسان گرامی برید پست آقای ژیان رو در همین صفحه بخونید نظر منم همونه و حرف شما درست نیست درباره من
ولی به هر حال هرچه در تخیل است به واقعیت نمی پیوندد
بله حق با شماست ولی درباره درصد بی خدایان مخترع خوب است اگه بگید از کجا آوردید
اینیشتن یکی از بزرگ ترین نابغه ها بوده از نژاد ی ه و د
و خیلی از دانشمند ها مسیحی و یا مسلمان بوده اند
واقعا شما همه تخیلات رو باور می کنید؟
حرفی که با اطمینان می زنید رو باید ثابت کنید یا از طریق رفرنس یا از طریق استدلال یا از طریق کلام
اینکه علم باعث پیشرفته و بقیه چیز ها باعث پسرفت هست صرفا یک نظر است و ممکن است درست باشد ممکن است هم نه
بعلاوه نه بنده شما رو کامل می شناسم و نه شما از جزئیات فکر و باور بنده خبر دارید
به نظر من به لحاظ ریاضی خیلی بعیده حیات هوشمند در جای دیگری وجود نداشته باشه، ولی خب به همون اساس هم اگر حیاتی وجود داشته باشه خیلی بعیده هیچ وقت با در ارتباط بوده باشند. به هر حال تا وقتی شواهدی از این مسئله نیست نمیشه مطلقا چیزی گفت یا از شبیه انسان بودنشون صحبت کرد.
طبیعتا اگر موجودات هوشمند غیرزمینی کشف شوند که اجداد مشترکی با ما نداشته باشند این مسئله طبعات علمی، فلسفی و حتی مذهبی زیادی خواهد داشت.
ممکن است در همین زمین هم انسان هایی بوده باشند که با ما اجداد مشترک نداشتند و نداشته باشند
یک چیزی دیگری می خواستم بگویم که متاسفانه یادم رفت
متوجه این جمله تون نشدم:
ولی خب به همون اساس هم اگر حیاتی وجود داشته باشه خیلی بعیده هیچ وقت با در ارتباط بوده باشند.
italodance
26-05-2019, 13:39
والا صحبت که زیاده ولی بعدیش اینه که آدم تحقیق نکنه
البرت انیشتن به خدای مذهب اعتقاد نداشت , خدایش خدایSpinozism است و به زندگی بعد از مرگ هم اعتقاد نداشت. نمونه زیاد مثلا ادیسون که منکر خدا بود ولی این همه به ما نعمت داد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] in
ادیسون:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_politics,_religion,_and_metaphysi cs
He also stated, "I do not believe in the God of the theologians; but that there is a Supreme Intelligence I do not doubt
فهرست دانشمندان خداناباور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%AE%D8%AF%D 8%A7%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1
طبق پرسشی از دانشمندان آکادمی ملی علوم آمریکا، ۷۲٫۲٪ دانشمندان به وجود خدا باور نداشتند. ۲۰٫۸٪ خود را ندانمگرا توصیف کرده و ۷٪ نیز به وجود خدا باور داشتند.
Teleport هم که 2017 بود:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در خصوص بعد از مرگ و تناسخ این صحبت براساس مستندی نیست. چون اصلا کسی نمرده و برنگشته که ازش سوال بشه حتی کتاب مذهبی هم نمیتونه مستند باشه. تا انسان خودش تجربه نکنه نمیشه گفت.
منطق من براساس وجود حیات در کره زمین هست که مرگ پایان انسان نیست بلکه تولدی دوباره برای همان انسان است.
تمامی اینها تخیل و نظر بوده:
سیاهچاله
کرمچاله
هوش مصنوعی
ربات
Teleport
...............
همگی اثبات و به وجود امدند. حتی یکسریش هم نام برده نشده و هم اکنون میگوییم که وجود ندارند احتمال وجودشان زیاد هم هست مثل همین موجودات فرا زمینی که به سبب اکتشاف آب و بخار در سایر سیارات این احتمال را دو چندان کرده است.
به نظر من وجود این کهشان و کهشانهای محتمل دیگر بی فایده و جهت رویت نیست بلکه برای اکتشاف بواسط علم و هوش بشری است .
Iloveu-ALL
26-05-2019, 14:01
والا صحبت که زیاده ولی بعدیش اینه که آدم تحقیق نکنه
البرت انیشتن به خدای مذهب اعتقاد نداشت , خدایش خدایSpinozism است و به زندگی بعد از مرگ هم اعتقاد نداشت. نمونه زیاد مثلا ادیسون که منکر خدا بود ولی این همه به ما نعمت داد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] in
ادیسون:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_politics,_religion,_and_metaphysi cs
He also stated, "I do not believe in the God of the theologians; but that there is a Supreme Intelligence I do not doubt
فهرست دانشمندان خداناباور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%AE%D8%AF%D 8%A7%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1
طبق پرسشی از دانشمندان آکادمی ملی علوم آمریکا، ۷۲٫۲٪ دانشمندان به وجود خدا باور نداشتند. ۲۰٫۸٪ خود را ندانمگرا توصیف کرده و ۷٪ نیز به وجود خدا باور داشتند.
Teleport هم که 2017 بود:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در خصوص بعد از مرگ و تناسخ این صحبت براساس مستندی نیست. چون اصلا کسی نمرده و برنگشته که ازش سوال بشه حتی کتاب مذهبی هم نمیتونه مستند باشه. تا انسان خودش تجربه نکنه نمیشه گفت.
منطق من براساس وجود حیات در کره زمین هست که مرگ پایان انسان نیست بلکه تولدی دوباره برای همان انسان است.
تمامی اینها تخیل و نظر بوده:
سیاهچاله
کرمچاله
هوش مصنوعی
ربات
Teleport
...............
همگی اثبات و به وجود امدند. حتی یکسریش هم نام برده نشده و هم اکنون میگوییم که وجود ندارند احتمال وجودشان زیاد هم هست مثل همین موجودات فرا زمینی که به سبب اکتشاف آب و بخار در سایر سیارات این احتمال را دو چندان کرده است.
به نظر من وجود این کهشان و کهشانهای محتمل دیگر بی فایده و جهت رویت نیست بلکه برای اکتشاف بواسط علم و هوش بشری است .
آقای عزیز حیات فرا رمینی وجود داره اگه می خوایید می تونم برای شما بیشتر بگویم ولی طرحش در اینجا خلاف قوانین است
شما باید یا نظر فیلسوفان و دانشمندان رو قبول کنید که درست است
یا نظر افراد مدعی فرستاده شدن رو که یا همشان راست می گویند یا همه شان دروغ می گویند یا تنها عده ای راست می گویند!
منطق و فلسفه رو ول کن البته منطق خوبه ولی ممکنه منطق یک فرد اشتباه باشه
شما که زرنگ هستید و احتمالا مدعی عاقل بودن هستید
پس چرا زرنگی نکنید و قبل از مرگ به خودم بیام تا اینکه منتظر بمونیم که چی میشه یا اصلا هیچی نشه
یا تحقیق کنید تا به اطمینان برسید و جوری باشه که نه سیخ بسوزه و نه کباب
خیلی از دانشمندان و عالمان و راهبان و ... مدعی درست بودن و راست بودن و بر حق بودن خودشون و راه اشون هستند
ما نباید چشم بسته چون حرفی از شون درسته و منطقیه پس همه حرفاش رو قبول کنیم و تقلید کور کورانه کنیم
مگه زمانی که فرد مدعی دریافت پیام از آسمان درست و راست بگه اون موقع شنیدن همه حرفاش درسته
انسان بر دین دولتش هست
همین دانشمندان هسته ای ایران و سایر دانشمند ایران و سایر کشور های منطقه رو آمار بگیرید نتیجه اش متفاوت خواهد بود در ضمن شاید خیلی از دین دار ها فقیر بشوند و ... و خیلی ار خداناباوران و ندانم گرایان در علم و مادیات تبحر داشته باشند!
این به معنی درست بودن فکر و اندیشه و نظر و رأی و راه و طریق و اعتقاد و ... کسی نیست و راست و درست بودن همه حرفای کسی نیست
ما از اصل زندگی فاصله گرفتیم و از عقل برای چیز های که مهم ترن استفاده نکردیم!
فکر می کردم تعداد ندانم گرایان بیشتر باشه ولی گویا در بین دانشمندان متفاوته
درباره روح عده ای بوجودش اعتقاد ندارند
عده ای معتقدند با مرگ بدن روح هم میمیره
عده ای به جهان دیگر اعتقاد دارند
عده ای هم به تناسخ
آیا من هم حق داریم از اعتقادتمون بگیم با حداقل دفاع کنیم؟
قبول داشتن این تناسخ برای شمایی که مدعی علم هستید و هرچیز غیر علمی آکادمیکی رو خرافات می دونید واقعا برای من غیر قابل هضمه
دیگه جوابی ندارم بهتون بدم جز اینکه اقای ایتالودنس عزیز برید قانون 18 ام کاربر محمد آسمونی رو بخونید
Stream
Mohammad Hosseyn
یادمون باشه : علم درست ترین چیز رو نمیگه بلکه قابل اثبات ترین چیز رو میگه
و قطعا همه چیز بنابر شرایط موجود و امکانات موجود قابل درک و اثبات نیست
Mohammad Hosseyn
26-05-2019, 14:19
اون زمانی عصر حجر اگه یکی میگفت آیا امکان داره صدا رو بدون هیچ گونه سیمی در کسری از ثانیه به قاره دیگه ای بفرستیم قطعا خیلی ها مثل کاربر بالا بهش میگفتن بر اساس علم خیر و لطفا علمی بحث کنن! :n02: کدوم علم؟ علم امروزی یا علم 1000 سال آینده؟ آیا انسان های 1000 سال آینده به ما نمیخندن که اینجوری توهم عالم بودن بهمون دست داده؟
اگر حداقل یک کتاب فلسفه علم دست گرفته بودید همچین صحبتی نمیکردید...
اول باید فهمید تحول علم در تاریخ چگونه بوده و انتظار شما از پیشینیان چه باید باشد که اینگونه خیال خامِ رد کردن علم با این مغالطات به سرمان نزند!
اینکه دانش بشری دائم در حال گسترش است را دلیل گرفتهاید بر رد علم! در حالی که سیستم فکری علمی این پیشرفت دانش را رقم زده. هرگونه قطعیتی که در دایره علم از آن سخن گفته میشود قطعیت نسبی است. قطعیتی بالاتر از این هم وجود ندارد... همین.
@Stream ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
@Mohammad Hosseyn ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یادمون باشه : علم درست ترین چیز رو نمیگه بلکه قابل اثبات ترین چیز رو میگه
و قطعا همه چیز بنابر شرایط موجود و امکانات موجود قابل درک و اثبات نیست
جمله انتهایی بالا (بولد شده) در پاسخ به این حرف شما هم هست.
اگر باور دارید که چیزی فراتر از این اثبات شدههای علمی هست که ما به درستی آنها نرسیدهایم، آنوقت حتما باید به نحوی بهتر از آنگونه که علم به درستی امور میرسد، به آن رسیده باشید. تبعات این گریز از روش علمی این است که هر کسی هر ادعایی را میتواند مطرح کند و آن را درست بپندارد.
بعضی دوستان ادعای علمی بودن دارند و ادعا می کنند به دور از خرافات هستند اما از بودا و آیین های هندی-دارمایی مثل هندویسم طرفداری می کنند یا از پیام آور و بنیانگذارشون نوشته می ذارند یا میگن تناسخ وجود داره یا از حضور در بعد دیگه احتمالا مثل فیلم interstellar نولان حرف می زنند برام جالب هست که اثبات کنند این ها رو البته اگر بگویند این نظریه است با اثبات های علمی و شواهد خب پس هر آیینی حق داره تئوری خودش رو داشته باشه! البته شاید هم نه
اگر منظورتان به من هست، باید بگویم که اولا خیلی تند رفتید... تنها بخشی از بودائیسم که در واقع یک نوع نگاه فلسفی به زندگی است را قابل اعتنا و منطبق بر تفکر علمی میدانم. تفسیرها از بودائیسم بسیار گسترده هست. در خصوص تناسخ هم همینطور و من و خیلی از افرادی که به بودائیسم را منطبق بر علم میدانند بر تفسیر رایج از تناسخ باوری ندارند.
Iloveu-ALL
26-05-2019, 15:10
اگر حداقل یک کتاب فلسفه علم دست گرفته بودید همچین صحبتی نمیکردید...
اول باید فهمید تحول علم در تاریخ چگونه بوده و انتظار شما از پیشینیان چه باید باشد که اینگونه خیال خامِ رد کردن علم با این مغالطات به سرمان نزند!
اینکه دانش بشری دائم در حال گسترش است را دلیل گرفتهاید بر رد علم! در حالی که سیستم فکری علمی این پیشرفت دانش را رقم زده.
فکر نمی کنم این دوستمون مخالف علم و یا رد کننده علم باشند ...
بنده هم موافق کل علم نیستم ولی مخالف کلش هم نیستم!
همونطور که همه علوم کاربردی نیستند (تا اکنون) همه علوم هم ممکن است درست نباشد
هرگونه قطعیتی که در دایره علم از آن سخن گفته میشود قطعیت نسبی است. قطعیتی بالاتر از این هم وجود ندارد... همین.
عده ای هستند که می گویند قطعیت بالاتری وجود دارد و آن آخرین کتاب آسمانی است که می گویند اگر نه از طرف قدرت برتر نبود کلی اشتباه و نقض درش می یافتند
بعضی می گویند تحریف نشده است بنا بر اثبات نوشته های خود این کتاب اما بنده به تازگی با فردی آشنا شدم که با منبع می گفت تحریف شده است بگذریم
جمله انتهایی بالا (بولد شده) در پاسخ به این حرف شما هم هست.
اگر باور دارید که چیزی فراتر از این اثبات شدههای علمی هست که ما به درستی آنها نرسیدهایم، آنوقت حتما باید به نحوی بهتر از آنگونه که علم به درستی امور میرسد، به آن رسیده باشید. تبعات این گریز از روش علمی این است که هر کسی هر ادعایی را میتواند مطرح کند و آن را درست بپندارد.
بله در همین بصره و در جایی که نمی تونم اسمشون ببرم شاید شاهد چنین ادعاهایی باشیم
ما نمی تونم چیزی رو اثبات کنیم چون همه چی در گذشته بوده (قضیه رو نژادی نکنید!)
ولی خب در آینده خبری از معجزات در کار خواهد بود اون وقت تصمیم راحت تره
ولی شاید بی فایده باشه صبر تا اون موقع پس باید خودمون رو بسازیم
فکر می کنم اگر مطالب منبع رو بخونید بیشتر ذهن تون باز بشه
البته نه مطالبی مثل این پست: #46 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) (این صفحه را قبلا اتفاقی دیدم)
بلکه از منابع اصلی و شخص های اصلی
برای بعضی چیز ها پاسخ هست
درباره خیلی چیزا من ندیدم یا به دستم نرسیده
ولی شاید در آینده رخ بده و پاسخ داده بشه
اگر منظورتان به من هست، باید بگویم که اولا خیلی تند رفتید... تنها بخشی از بودائیسم که در واقع یک نوع نگاه فلسفی به زندگی است را قابل اعتنا و منطبق بر تفکر علمی میدانم. تفسیرها از بودائیسم بسیار گسترده هست. در خصوص تناسخ هم همینطور و من و خیلی از افرادی که به بودائیسم را منطبق بر علم میدانند بر تفسیر رایج از تناسخ باوری ندارند.
درباره تناسخ خیر ، بنده از اعتقادات و باورهای شما خبری ندارم اما تا جایی که از پروفایل تان فهمیدم پیام گذاشتم و اگرم خطاب به شما بوده خطاب به دیگری هم بوده (اولین پست صفحه قبل را بخوانید - یک پست قبل شما!)
می دونم این مطلبم ممکنه رابطه ی ما رو در آینده خدشه دار کنه کما اینکه در مورد کاربر دیگری در همین تاپیک تقریبا حدسم همین است
اما بله تند رفتم و دلیلش هم بیرونی هست که با یکی از خداباوران بدون دین مجبورم معاشرت کنم و همین هم احتمالا دلیل پرحرفی و بحث کردنم است
از اعتقادات حرف زدن بی فایدست معذرت
بنده میگم که اگه علم و منطق (فعلی) درباره ماهیت دنیا و باور ها نظر می دهد نظرشون درست ترین نیست و ممکنه غلط باشه یا تنها بخشی اش درست باشه
ممکنه یه روز دانش به درست ترین حالتش برسه بنده قطعا مخالف علم و دانش و آگاهی نیستم اما علم در آینده ممکنه فرق کنه کلی با علم امروزی مون
در این وادی عده ای هستند که به چیز دیگری غیر از علم (امروزی) تکیه می کنند
Mohammad Hosseyn
26-05-2019, 15:49
فکر نمی کنم این دوستمون مخالف علم و یا رد کننده علم باشند ...
بنده هم موافق کل علم نیستم ولی مخالف کلش هم نیستم!
همونطور که همه علوم کاربردی نیستند (تا اکنون) همه علوم هم ممکن است درست نباشد
جمله ایشون در تناقض کامل با تفکر علمی بود. این به معنی مخالفت با کل علم است... علم همسان با نتایجش نیست، بلکه یک شیوه درست آزمایی است. بنابراین اینکه بگوئیم با بخشی از علم موافقم و با بخشی نه، اساسا بی معنی است.
عده ای هستند که می گویند قطعیت بالاتری وجود دارد و آن آخرین کتاب آسمانی است که می گویند اگر نه از طرف قدرت برتر نبود کلی اشتباه و نقض درش می یافتند
بعضی می گویند تحریف نشده است بنا بر اثبات نوشته های خود این کتاب اما بنده به تازگی با فردی آشنا شدم که با منبع می گفت تحریف شده است بگذریم
انواع و اقسام شواهد وجود دارد که ادعای این عده که میفرمائید میگویند کتابی هست که از علم بالاتر است، را رد میکند. همبستگی میزان فاصله کشورها با عربستان با میزان عدم توسعه یافتگی و از هم گسیختگی اجتماعی آنها بسیار بالاست! این یکی از شواهد مهم!
درباره تناسخ خیر ، بنده از اعتقادات و باورهای شما خبری ندارم اما تا جایی که از پروفایل تان فهمیدم پیام گذاشتم و اگرم خطاب به شما بوده خطاب به دیگری هم بوده (اولین پست صفحه قبل را بخوانید - یک پست قبل شما!)
می دونم این مطلبم ممکنه رابطه ی ما رو در آینده خدشه دار کنه کما اینکه در مورد کاربر دیگری در همین تاپیک تقریبا حدسم همین است
اما بله تند رفتم و دلیلش هم بیرونی هست که با یکی از خداباوران بدون دین مجبورم معاشرت کنم و همین هم احتمالا دلیل پرحرفی و بحث کردنم است
از اعتقادات حرف زدن بی فایدست معذرت
بنده با شما دعوایی ندارم که رابطهام خدشه دار شود. رابطه در حد گفتگو اینترنتی هست و از نظر من چنین رابطهای خدشه پذیری چندانی ندارد.
به هر حال در حد لزوم موضع خودم را شفاف کردم در خصوص بودائیسم...
بنده میگم که اگه علم و منطق (فعلی) درباره ماهیت دنیا و باور ها نظر می دهد نظرشون درست ترین نیست و ممکنه غلط باشه یا تنها بخشی اش درست باشه
ممکنه یه روز دانش به درست ترین حالتش برسه بنده قطعا مخالف علم و دانش و آگاهی نیستم اما علم در آینده ممکنه فرق کنه کلی با علم امروزی مون
در این وادی عده ای هستند که به چیز دیگری غیر از علم (امروزی) تکیه می کنند
برادر گرامی، تمام این امکانهایی که ازش حرف زدید کاملا در تفکر علمی پذیرفته شده هست و جایگاه خودشون رو دارند. وقتی میگوئیم قطعیت نسبی متوجه منظورمان میشوید؟ تعجب میکنم با وجود سادگی این واژه باز هم این استدلال ها را در مقابل علم ارائه میدهید.
از طرفی هیچ کدام از این امکانها به شما مجوز تکیه بر چیزی جز قطعیت نسبی علمی در درست ازمایی را نمیدهد.
Iloveu-ALL
26-05-2019, 16:09
جمله ایشون در تناقض کامل با تفکر علمی بود. این به معنی مخالفت با کل علم است... علم همسان با نتایجش نیست، بلکه یک شیوه درست آزمایی است. بنابراین اینکه بگوئیم با بخشی از علم موافقم و با بخشی نه، اساسا بی معنی است.
منظورم نتیجه علم هست یا دانش
انواع و اقسام شواهد وجود دارد که ادعای این عده که میفرمائید میگویند کتابی هست که از علم بالاتر است، را رد میکند. همبستگی میزان فاصله کشورها با عربستان با میزان عدم توسعه یافتگی و از هم گسیختگی اجتماعی آنها بسیار بالاست! این یکی از شواهد مهم!
شاید بخاطر نوع حکومت ها باشه زمانی ما هم بسیار پیشرفت بودیم در صنایع و غیره طبق گفته یکی از همین کاربران پی سی ورلد
بنده با شما دعوایی ندارم که رابطهام خدشه دار شود. رابطه در حد گفتگو اینترنتی هست و از نظر من چنین رابطهای خدشه پذیری چندانی ندارد.
به هر حال در حد لزوم موضع خودم را شفاف کردم در خصوص بودائیسم...
بله ممنون ، صحیح
واقعیت این است که اگر شخصی ، دانشمندی ، فیلسوفی ، عالمی ، الگویی ، کار خوبی کرد ما هم خوبی کنیم و اگر ظلمی کرد ما ظلم نکنیم! همینطور همه حرف هاشون رو تایید نکنیم اگه گفت فلان کار خوبه ما هم بگیم خوبه و اگه گفت فلان کار بده ما هم بگیم بده مگر اینکه به جایی مثل بالا وصل باشه
برادر گرامی، تمام این امکانهایی که ازش حرف زدید کاملا در تفکر علمی پذیرفته شده هست و جایگاه خودشون رو دارند. وقتی میگوئیم قطعیت نسبی متوجه منظورمان میشوید؟ تعجب میکنم با وجود سادگی این واژه باز هم این استدلال ها را در مقابل علم ارائه میدهید.
از طرفی هیچ کدام از این امکانها به شما مجوز تکیه بر چیزی جز قطعیت نسبی علمی در درست ازمایی را نمیدهد.
بله حق با شماست بنده کاملا متوجه نشدم.
ولی منظورم این است برای خیلی از کار ها باید به علم و دانش تکیه کنیم ،
آیین هم بخشی از دانش هست که ممکن است همه آیین ها اشتباه باشند یا یکی شان درست باشد! پس برای خیلی ها تکیه گاه هست که ممکن است همه شان غلط باشد یا حداقل و یا حداکثر یکی اش درست باشه
ممکن است در همین زمین هم انسان هایی بوده باشند که با ما اجداد مشترک نداشتند و نداشته باشند
یک چیزی دیگری می خواستم بگویم که متاسفانه یادم رفت
متوجه این جمله تون نشدم:
هر چیزی ممکن هست در نهایت (حتی اینکه ما در یک شبیه سازی باشیم، یا اینکه همه جهان 10 دقیقه پیش بوجود آمده باشد هم در نهایت ممکن هستند)، این چیزی هم که شما گفتید از همون "ممکن هست" هاست با همون درجه از احتمال. چون ادعا ابطالناپذیر هست ولی از اونجایی همه همه موجودات زنده روی زمین اجداد مشترک دارند، انتظار نمیره روی زمین انسان هایی بوده باشند که با بقیه اجداد مشترک نداشته باشند. ادعاهای ابطالناپذیر ارزشی در شناخت جهان ندارند چون محتوایشان ربطی با جهان واقعیت اطراف ما ندارد.
علم در همه زمینه ها پاسخ 100 صد در صدی درستی نداره
شاید هم در هیچ زمینه جواب علم 100 درصد درست نباشه
علم هیچ وقت چنین ادعایی رو هم نداشته. علم یک شیوه است که از طریق آزمایشات به سازماندهی دانش می پردازه، طبیعتا آزمایشات گسترده در در آینده به یافته های دقیق تری ختم می شوند که همیشه یافته های قبلی رو به روز می کنند و اگر اشکالی هم بوده کشف و تصحیح می شود. طبیعتا در شیوه های متفاوت سازماندهی دانش (طالعبینی، خالیبندی، داستانسرایی، تخیلات و ...) نیازی به آزمایشات مجدد و تکرار پذیری و قابلیت تصحیح نیست چون مدعیان خیالشون از بابت صحت ادعاها معمولا راحت است حتی وقتی اون یافته ها هیچ ربطی با جهان واقعیت اطراف ما نداره.
@Stream ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
@Mohammad Hosseyn ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یادمون باشه : علم درست ترین چیز رو نمیگه بلکه قابل اثبات ترین چیز رو میگه
و قطعا همه چیز بنابر شرایط موجود و امکانات موجود قابل درک و اثبات نیست
متد علمی به سازماندهی دانش از طریق آزمایشات و مشاهدات می پردازه. اگر چیزی قابل آزمایش و مشاهده نیست یعنی نقشی در جهان اطراف ما نداره، و از نظر علمی موضوع بی اهمیت و بی ارزشی است. هر چیزی که در جهان اطراف ما نقش و تاثیری داشته باشه بوسیله متد علمی قابل بررسی است.
علم هیچ وقت چیزی رو اثبات هم نمی کنه. بلکه فقط نشون میده آیا یک تئوری غلط است یا نیست. مطالعه این تاپیک احتمالا به شما کمک میکنه:
علم چیست (و چه نیست) | Science 101 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بعد از مرگ (۲)
تا زمانی که به درک صحیحی از آگاهی نرسیم بنظرم هر چیزی که در مورد ذات جهان و طبعا حیات پس از مرگ گفته بشه چیزی بیش از یک احتمال نخواهد بود ... احتمالی که در مقایسه با احتمالات دیگه ارجحیت خاصی ندارم ... آیا آگاهی ما صرفا محصول ماده هست؟ که با زوال اساس مادیش از بین خواهد رفت ... ظاهراً همینطوره ... برای خیلی ها واقعا همینطوره ... اما چرا یک لحظه از خودمون نپرسیم از کجا معلوم که تمام این جهان مادی محصول آگاهی من نباشه؟! ... چرا این نظر برای خیلی ها غیرممکن هست؟ ... شاید ما فقط و فقط یک آگاهی باشیم که تمام جهان براش شبیه سازی شده باشه؟ به هیچ وجه نمیشه این ایده رو خیلی راحت رد کرد ... درسته که بسیار بعیده اما بعید بودن مساوی با غیرممکن بودن نیست ... قبل از اثبات کروی بودن زمین هم کروی بودنش بسیار بعید بود ...
شاید موجود یا موجودات آگاهی ما و این جهان رو بوجود اورده باشن ... و پس از مرگ ما رو با همین آگاهی وارد یه دنیای دیگه کنن ...
ما هر چیزی رو که درک می کنیم، تمام افکارمون، تمام مشاهداتمون، تمام تجزیه و تحلیل ها مون و ... همه و همه ابتدا از آگاهی ما میگذره، همه و همه ابتدا از فیلتر آگاهی ما رد میشن ... ما نمیدونیم بیرون از آگاهی ما چخبره ... وقتی ما نمیدونیم اون بیرون چه چیزی هست ... وقتی ما نمیدونیم آگاهی ما چجوری بوجود امده، بنظرم دادن نظر قطعی در مورد مرگ صحیح نیست ...
انتخاب همسر / پارتنر
فرض کنید فرایند انتخاب همسر / پارتنر مثه فرایند انتخاب چیزای دیگه بود ... مثل انتخاب یه لبتاب یا گوشی ... اول می رفتی تمام مشخصاتش رو می دیدی، از ظاهر گرفته تا اخلاق و ... بصورت کامل با تمام جزییات ... اونوقت تصمیم می گرفتی ... ولی برخلاف چیزای دیگه که شرط خرید پول هست ... اینجا شرط رسیدن شما به اون فرد، انتخاب متقابل شما از طرف اون فرد بود ... یعنی بعد از اینکه شما انتخاب کردید مشخصات شما هم برای اونطرف ارسال میشد و در صورت موافقت اون فرد زندگی مشترک رو شروع می کردید ....
در اکثر موارد وقتی یه چیز خوب و باب طبع می خریم تا مدتها ازش راضی هستیم و از کارکردن با اون لذت می بریم ... اگر انتخاب همسر/پارتنر به این روش بود شاید میشد بیشتر از کنار هم بودن لذت برد ...
والا صحبت که زیاده ولی بعدیش اینه که آدم تحقیق نکنه
البرت انیشتن به خدای مذهب اعتقاد نداشت , خدایش خدایSpinozism است و به زندگی بعد از مرگ هم اعتقاد نداشت. نمونه زیاد مثلا ادیسون که منکر خدا بود ولی این همه به ما نعمت داد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] in
ادیسون:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_politics,_religion,_and_metaphysi cs
He also stated, "I do not believe in the God of the theologians; but that there is a Supreme Intelligence I do not doubt
فهرست دانشمندان خداناباور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%AE%D8%AF%D 8%A7%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1
طبق پرسشی از دانشمندان آکادمی ملی علوم آمریکا، ۷۲٫۲٪ دانشمندان به وجود خدا باور نداشتند. ۲۰٫۸٪ خود را ندانمگرا توصیف کرده و ۷٪ نیز به وجود خدا باور داشتند.
Teleport هم که 2017 بود:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در خصوص بعد از مرگ و تناسخ این صحبت براساس مستندی نیست. چون اصلا کسی نمرده و برنگشته که ازش سوال بشه حتی کتاب مذهبی هم نمیتونه مستند باشه. تا انسان خودش تجربه نکنه نمیشه گفت.
منطق من براساس وجود حیات در کره زمین هست که مرگ پایان انسان نیست بلکه تولدی دوباره برای همان انسان است.
تمامی اینها تخیل و نظر بوده:
سیاهچاله
کرمچاله
هوش مصنوعی
ربات
Teleport
...............
همگی اثبات و به وجود امدند. حتی یکسریش هم نام برده نشده و هم اکنون میگوییم که وجود ندارند احتمال وجودشان زیاد هم هست مثل همین موجودات فرا زمینی که به سبب اکتشاف آب و بخار در سایر سیارات این احتمال را دو چندان کرده است.
به نظر من وجود این کهشان و کهشانهای محتمل دیگر بی فایده و جهت رویت نیست بلکه برای اکتشاف بواسط علم و هوش بشری است .
میشه بپرسم فازت چیه که اینطوری دروغ پراکنی میکنی؟ کجا نوشته فقط 7% باور داشتن؟ طبق اون لینکی که خودت گذاشتی فارسی هم نوشته چیز دیگه ای من دارم می بینم میشه دقیقا روشن کنی جریان این نظرسنجی چیه؟ چون هیچ شباهتی با آمار مسخره که داری میدی نداره
چطور میگی ادیسون به خدا اعتقاد نداشت وقتی خودت اون جمله اش رو نقل قول کردی که گفته به هوشمندی بی نظیر این دنیا هیچ شکی ندارم؟
چرا یکی برای اثبات عدم وجود خدا باید به دروغ متوسل بشه؟ ادعاشون هم میشه خیلی پاکن فقط مسئولین و حکومتی ها مشکل دارن :whistle:
تا سال ۲۰۱۵ از ۸۸۱ برنده جایزه نوبل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%84)، حدود ۷ درصد برندگان آتئیست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) یا آگنوستیک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و خداناباور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8%B1%DB%8C) بودند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر حداقل یک کتاب فلسفه علم دست گرفته بودید همچین صحبتی نمیکردید...
اول باید فهمید تحول علم در تاریخ چگونه بوده و انتظار شما از پیشینیان چه باید باشد که اینگونه خیال خامِ رد کردن علم با این مغالطات به سرمان نزند!
اینکه دانش بشری دائم در حال گسترش است را دلیل گرفتهاید بر رد علم! در حالی که سیستم فکری علمی این پیشرفت دانش را رقم زده. هرگونه قطعیتی که در دایره علم از آن سخن گفته میشود قطعیت نسبی است. قطعیتی بالاتر از این هم وجود ندارد... همین.
مثل این میمونه بخواهی با یک لیوان کوچیک (دانش فعلی انسان ها) آب یه دریای بی نهایت (دنیای پیرامون ما) رو خالی کنی. این وسط یکی بهت میگه به دستگاهی بزرگتر فکر کن و تو میگی نه علم و دانش ما همین لیوانه هیچ چیز دیگه ای حقیقت نداره
italodance
24-06-2020, 15:41
آخرین ویرایش ۹ روز پیش توسط Shobhe انجام شده
برگه
گویا یکی آمده و این متن رو کلا ویرایش کرده و چون ویرایش شده و دست خورده قابل بحث نیست. متن دستکاری شده است.
آخرین ویرایش ۹ روز پیش توسط Shobhe انجام شده
برگه
گویا یکی آمده و این متن رو کلا ویرایش کرده و چون ویرایش شده و دست خورده قابل بحث نیست. متن درستکاری شده است.
نمودار بالا چی؟ اونم دستکاری شده؟ یه منبع معتبر پیدا کن که گفته باشه فقط 7درصد اعتقاد داشتن.
میگی اینشتین خدا رو باور نداشته اما این جمله زیرش از معروف ترین نقل قول هاست
The more I study science, the more I believe in God
البته جملاتی خلاف این هم نوشته شده اما از کجا بفهمیم کدوم نقل قولش راسته؟ که شما سریع میگی فلان اعتقاد رو داشته؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این که همچین نقل قول معروفی داشته تو کل نت هم هست و ادیسون هم که به هوشمندی بی نظیر این دنیا هیچ شکی نداشته چطور این دوتا رو خدا ناباور معرفی کردی؟ :eh:
بیشتر مخالفت بعضی از دانشمندها بیشتر به خاطر دشمنی با دین و کلیساها و جو اجتماعی هستش وگرنه یه دانشمند نمیتونه تا این حد کودن باشه که به دنبال حل معماهایی باشه که هیچ کس طراحیشون نکرده! پس داره اولیه ترین قانون دنیا یعنی علت و معلول رو نقض میکنه اون دانشمند باید بره کلاس اول ابتدایی دوباره این قانون رو یاد بگیره.
silvermanhhh
24-06-2020, 16:45
عجب ترول گاویه این
سمانه گلرخ
25-06-2020, 12:23
در تنهایی به این فکر میکنم که چرا اینجا توی این سرزمین موندم ، جایی که تنها کاری که باید انجام بدم خلاصه میشه تو برنامه ریزی درسی ، انتخاب رشته ، کنکور ، کارنامه سنجش ، رفتن به دانشگاه سما ، برای گرفتن مدرکی که قراره به هیچ دردی نخوره ، و تحصیل در رشته ای که مجبوری انتخاب کنی و دوستش نداری :worried::worried::worried:
Переклад не
28-06-2020, 00:42
در تنهایی به این فکر میکنم که چرا اینجا توی این سرزمین موندم ، جایی که تنها کاری که باید انجام بدم خلاصه میشه تو برنامه ریزی درسی ، انتخاب رشته ، کنکور ، کارنامه سنجش ، رفتن به دانشگاه سما ، برای گرفتن مدرکی که قراره به هیچ دردی نخوره ، و تحصیل در رشته ای که مجبوری انتخاب کنی و دوستش نداری :worried::worried::worried:
دوست عزیز ما گرفتار بازی هستیم . بعضیا جراتشو دارن خودشونو از این بازی میکشن بیرون . مثله رفیق خودم که ترک تحصیل کرد و رفت دنبال کار و زندگی الان تو جلفا دوتا پاساژ داره منم تو بازی موندم و درس خوندم تا فوق لیسانس و هیچ ... ای نشدم.تازه رفیقم بعدا رفت یه مدرک کوچولو هم واسه خودش گرفت
ما مهره های بازی هستیم و گرفتار بازی کثیف که سودش برای دیگرانه و زحمتش برای ما . همه باید دکتر بشن
دیده می شوم پس هستم ...
جمله معروفی داره دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی که میگه " می اندیشم پس هستم" ... این فیلسوف ظاهرا به وجود داشتن جهان خارج و حتی خودش شک داشته و در مرحله اول فلسفیدن میخواسته وجود خودش رو برای خودش اثبات کنه ... بعد از مدتها تفکر به این نتیجه می رسه که در مورد هر چیزی شک داشته باشم، در مورد اینکه این فکرها و شک ها وجود دارن نمیشه شک کرد و از اونجا که فکر کردن نیاز به یک متفکر داره پس من وجود دارم ... منی باید باشه که این فکرها رو تولید کنه ... " می اندیشم پس هستم"
این شک دکارت در وجود خودش یک شک فلسفی هست وگرنه ما همه بصورت شهودی و بدون نیاز به هیچ تفکری میدونیم و مطمین هستیم که وجود داریم ...
اما یک نوع دیگر شک در وجود خویشتن وجود داره که بسیار همه گیر هست و تقریبا همه گرفتار اون هستیم ... اتفاقا غلبه بر این شک بسیار مشکل هست و نیاز داره انسان به مراتب بالایی از درک و دانش رسیده باشه ... و اون اینکه ما وجود خودمون رو وابسته میدونیم به دیده شدن از طرف دیگران ... اگر دیگران من رو ببینند و به من توجه کنن وجود دارم ... اگر نبینن گویی وجود ندارم ... یا دقیق تر وجودم ارزشی ندارد ...
اگر در مهمانی به من توجه نشود گویی من وجود ندارم ... اگر اسم دیگران را ببرند و از من نامی نبرند گویی وجود ندارم ... اگر پستم را لایک نکنند ... اگر نظرم را نپرسند ... و هزاران مورد دیگر که نشان از بی توجهی دیگران به من باشد ... ظاهرا ما هم ناخودآگاه اصلی اصولی برای زندگی و رفتار و گفتار و احساسات و قضاوت ها و خوشی ها و ناراحتی ها مون تعریف کردیم و اون اینکه " دیده می شوم پس هستم ..."
به اندازه که بتونیم بر این نیاز که نوعی مکانیسم دفاعی ناخودآگاه هست غلبه کنیم ... به همون اندازه میتونیم واقعا زندگی کنیم و از زندگی لذت اصیل ببریم ... لذت و شادی که ریشه در اصل هستی ما داره نه در نگاه و توجه دیگران ...
امروز رفتم یه فیلم که امتیاز بالایی داشت دانلود کردم بشینم ببینم یکم حالم عوض بشه از همون اول تا آخر صحنه های همجنس بازی نشون داد فیلم که تموم شد گفتم برم یه ویدئو از بازی The last of us ببینم چطور بازی بوده که بازم همجنس بازی دیدم تو همون کلیپ کوتاه :weird: من به عنوان یک انسان عادی مثل 99 درصد انسان های دیگه حالم از همجنس بازی بهم میخوره چرا به زور تحمیل میکنن این چیزهارو اگه طرفدار آزادی هستید اول اخطار بدید که این فیلم کلیپ و ویدئو حاوی صحنه های کثافت کاریه تا آدم نره سراغش حالش بد بشه.
سر سریال The Walking Dead یادمه یه پیتزا سفارش داده بودم با فیلم بخورم حالشو ببرم :biggrin: که دو تا مرد زشت چهره هی از هم لب میگرفتن و یکیشون تیر خورده بود و لحظات آخر مرگش بود اون یکی لب میگرفت ازش داشتم بالا میاوردم :puke: از وقتی این مسائل وارد سریالش شد کیفیت هنریش هم افت کرد و از بین رفت تو کمتر از چندماه تمام سریال ها و بازی ها و حتی انیمیشن ها وارد تبلیغ این پدیده شدن قشنگ مشخصه یه کار سازمانی بود.
سمانه گلرخ
07-09-2020, 11:36
به نظرم کسی که به حد خودکشی میرسه یعنی حتی این موضوع فکرش رو درگیر میکنه از نظر سلامت روانی در مرحله ای قرار گرفته که باید تحت درمان واقع بشه حتی شاید لازم باشه دارو مصرف کنه و سبک زندگیش رو تغییر بده و بعد از اینکه به مرحله ایستایی رسید اونوقت ریشه های این حس درش بررسی بشه که اکثرا از سبک زندگی اشتباه و زندگی بی هدف نشات میگیره ، البته این هدف نباید هدف القایی باشه مثل کنکور که بزرگتر ها گفتن باید کنکور بدی و ما هم گوش کردیم و بی هدف رفتیم دانشگاه بدون اینکه حتی یک مشاوره کنکور برای همون دانشگاه آزاد داشته باشیم که به بگه اصلا میخوای درس بخونی که به کجا برسی ، هدف اگر از دل بر بیاد همیشه شیرینه به کسی که در زندگیش هدف داره شما اگر بگی حس خودکشی داری بهت میخنده و با تمام وجود دنبال تحقق هدفش میگرده و این بنظرم آموزش لازم داره برای کسی بی هدفه کم کم هدف زندگیش رو پیدا کنه.
به نظرم کسی که به حد خودکشی میرسه یعنی حتی این موضوع فکرش رو درگیر میکنه از نظر سلامت روانی در مرحله ای قرار گرفته که باید تحت درمان واقع بشه حتی شاید لازم باشه دارو مصرف کنه و سبک زندگیش رو تغییر بده و بعد از اینکه به مرحله ایستایی رسید اونوقت ریشه های این حس درش بررسی بشه که اکثرا از سبک زندگی اشتباه و زندگی بی هدف نشات میگیره ، البته این هدف نباید هدف القایی باشه مثل کنکور که بزرگتر ها گفتن باید کنکور بدی و ما هم گوش کردیم و بی هدف رفتیم دانشگاه بدون اینکه حتی یک مشاوره کنکور برای همون دانشگاه آزاد داشته باشیم که به بگه اصلا میخوای درس بخونی که به کجا برسی ، هدف اگر از دل بر بیاد همیشه شیرینه به کسی که در زندگیش هدف داره شما اگر بگی حس خودکشی داری بهت میخنده و با تمام وجود دنبال تحقق هدفش میگرده و این بنظرم آموزش لازم داره برای کسی بی هدفه کم کم هدف زندگیش رو پیدا کنه.
آموزش فقط در حد خواندن و نوشتن و جدول ضرب و یه سری مسائل ضروری باید باشه بقیه اش واقعا هیچ ارزشی نداره تو دنیا امروزی. به جز رشته های حساسی مثل پزشکی بقیه رشته ها باید تجربی و از روی علاقه باشه نه آموزش در دانشگاه آخه مکانیک چرا باید بره دانشگاه درس بخونه؟ هنر چه نیاز به دانشگاه داره؟ وقتی اینترنت خودش بزرگترین دانشگاه دنیاست.
من زبان انگلیسی رو خودم از روی علاقه و تجربی یاد گرفتم اما از خیلی ها که تحصیل کرده این رشته هستن دانشم بیشتره
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.