Ahmad
27-11-2015, 23:52
به عصر هیروگلیف مدرن خوش آمدید!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا ما بیاییم و تصمیم بگیریم که به اموجیها بگوییم تصویرنگاشت یا شکلک یا صورتک یا حتا اسمایلی، فرهنگ انگلیسی آکسفورد به رسم سالانهاش، یکی از همین شکلکهای معروف را به عنوان لغت سال 2015 انتخاب و اعلام کرده است؛ اموجی خنده و لذت با اشک شوق که شاید بتوان گفت همان «مُردم از خنده» یا «خرکیف شدن» خودمان است. اولین بار است که یک پیکتوگراف (یا همان تصویرنگاشت) خودش را در دل «کلمه»ها جا کرده است. من هم قبول دارم که انتخابی عجیب است اما در عین حال بدجوری هم جسورانه است و هیجانبخش.
انتخاب این اموجی برمیگردد به تحقیق گسترده و دقیق انتشارات دانشگاه آکسفورد با همکاری مؤسسهی SwiftKey در زمینهی اموجیها، که در نتیجهی آن فهمیدهاند اموجی خنده و اشک شوق در سال 2015 بیشتر از هر اموجی دیگری در شبکههای اجتماعی استفاده شده است. مثلاً در بریتانیا 20 درصد از کل اموجیهای رد و بدلشده، همین شکلکِ ظاهراً مسخره بوده، در حالی که در سال 2014 فقط 4 درصد از شکلکها این بوده. یا مثلاً میزان استفاده از این اموجی در میان امریکاییها از 9 درصد در سال 2014 رسیده به 17 درصد در امسالِ میلادی. و جالب اینکه کلمههای برگزیدهی بعدی آکسفورد، واقعاً کلمه اند. کلمههایی چون Ad blocker و Brexit (کلمهای برای خروج احتمالی بریتانیا از اتحادیهی اروپا، حاصل ترکیب کلمات Britain+Exit)، پناهنده، و اقتصاد مشارکتی. به نظرم این آغاز رسمی پذیرش کارکرد زبانی اموجیها ست در مقام کلمهها و حتا جملهها.
از این نظر گاهی غبطه میخورم به زبان انگلیسی با این همه انعطاف و قدرت هضم و زایایی. مثلاً به خودِ همین کلمهی اموجی (Emoji) دقت کنید. اصل این کلمه اصلاً انگلیسی نیست، اما کیست که الان آن را انگلیسی تلقی نکند؟ اموجی یک برساختهی ژاپنی ست از ترکیب E (گویا) به معنای تصویر و Moji به مفهوم کاراکتر (علامت). اولین اموجی را هم یک ژاپنی در اواخر دههی 90 ساخت و خیلی سریع به بخشی از فرهنگ ارتباطی تلفنی ژاپنیها تبدیل شد که در آن زمان از یک نرمافزار محلی روی تلفنهایشان استفاده میکردند. بعد این مشکل پیش آمد که تلفنهای خارج از ژاپن از نظر فنی درکی از این اموجیها نداشتند، بنابراین پای یونیکد به میان آمد و در مدت زمانی حدوداً دهساله، انواع اموجیها کارکرد بینالمللی یافتند. البته کنسرسیوم یونیکد، نمادهای بینالمللی زیادی را تصویب کرده و برای هر یک کدی جداگانه اختصاص داده. در نتیجه، همهی کامپیوترها و ابزارهای الکترونیکی که از یونیکد پشتیبانی میکنند، میتوانند کاراکتر مربوط به هر کد را نمایش دهند. مثلاً حروف اصلی انواع زبانها، اعداد و علائم نگارشی گوناگون، علائم مخصوص زبانهای متعدد، کاراکترهای آوایی در چینی، انواع پیکتوگرامها و اموجیها، و حتا کاراکترهای زبان هیروگلیف که سه هزار سال پیش از میلاد، زبان تصویری مصر باستان بوده است.
و اما از این مباحث نیمهفنی که بگذریم، ضرورتِ این اموجیها در ارتباطات انسانی امروز است که توجه آدم را جلب میکند. آیا اضافه شدن هر اموجی به یونیکد، مانند اضافه شدن یک حرف جدید به حروف الفبا ست؟ آن هم الفبایی بینالمللی؟ اگر این طور است، برخورد ما با این انقلاب زبانی چگونه است؟ دیروز در خبرها خواندم
تجربه جدید در فضای مجازی: پاورقی داستانی در تلگرام
تلگرام میتواند نه تهدید کتاب که یاریرسان آن باشد و نویسندگان می توانند با استفاده مثبت از آن به رونق کتاب و فرهنگ کمک کنند.
عصر ایران؛ سروش بامداد- فضای مجازی و گروههای موبایلی در شبکه تلگرام این روزها تحت تاثیر داستان «پستچی» نوشته چیستا یثربی است که به صورت پاورقی منتشر میشود و کانال شخصی او در تلگرام پذیرای دهها هزار کاربر شده که با شور و اشتیاق این داستان را دنبال میکنند.
این روزها درباره کتاب و کتابخوانی هم زیاد میشنویم و این جمله که «ایرانیها کتاب نمیخوانند» یا « کم کتاب میخوانند».
استقبال گسترده از این داستان اما نشان میدهد که اتفاقا هم نویسنده خوب داریم و هم خواننده پای کار.
منتها اگر قرار باشد نویسنده به جای نوشتن و تولید و ابراز خلاقیت برای دریافت مجوز هروله یا التماس کند و به خاطر کلمات مورد توبیخ قرار گیرد و دست آخر کتاب مثله شده با تیراژ 1000 نسخه روانه بازار شود و عایدیِ مادی چندانی هم نبرد جای چندانی برای خلاقیت باقی نمی ماند اما از این طرف هم باید مراعات شود نه این که تصور کنند فضای مجازی بی در و پیکر است و خوشبختانه در این داستان میبینیم که نویسنده همه اصول را رعایت کرده است.
خانم یثربی نامی کاملا آشنا درعرصه تئاتر است و به اصرار دیگران به عرصه نویسندگی بازگشت. او مدت ها به کارگردانی میپرداخت اما چند سال قبل مدیران مرکز هنرهای نمایشی از او خواستند وقت خود را بیشتر صرف نویسندگی کند چون در این عرصه با کاستیهای فراوانی رو به رو هستیم و نویسنده توانا نیز پذیرفت و ثمرات آن را نیز مشاهده میکنیم.
چیستا یثربی فوق لیسانس روانشناسی خود را از دانشگاه الزهرا گرفته و در همین دانشگاه نیز به عنوان مدرس مشغول شد و بعد مدرک دکتری خود را نیز از تورنتو کانادا گرفت اما ایران را و فرهنگ ایرانی را دوست دارد و برای مردم مینویسد.
با این که سالهایی نیز در خارج از کشور به سر برده اما نوشتههای او با هنجارهای ایران کاملا انطباق دارد و نیاز به ممیزی و سانسور ندارد.
به بهانه اتفاق فرخندهای که این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم این نکات را هم میتوان یادآور شد:
- نخست این که چنان که گفته شد مردم میخوانند اما اگر فضا فراهم باشد. وقتی دل و دماغی برای نویسنده باقی نماند و نگران باشد که فلان روزنامه خاص انواع و اقسام اتهامات را متوجه کتاب او و خود او و اجداد و نیاکان او کند و به خاطر کلماتی که بر زبان یکی از شخصیت های داستان جاری شده به این و آن باید توضیح دهد چگونه میتوان انتظار داشت کار خلاقه ای تولید شود؟ به تعبیر حافظ «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
- با ظهور نرمافزارهای پیامرسان و خصوصا گروهها و کانالهای تلگرامی این نگرانی درگرفت که آخرین نفسهای کتاب و کتابخوانی نیز به شماره میافتد. اکنون اما آنچه تهدید انگاشته میشد به فرصت بدل شده است. به جای لطیفهها و مطالب عادی بخشی از کاربران به مدد نرم افزارهای پیام رسان در حال خواندن داستان هستند.
- تا کتابی یا مجلهای منتشر میشود که در آن مطلبی به مذاق برخی خوش نمیآید وزیر ارشاد را دعوت میکنند که چرا این مطلب منتشر شده. اما حالا چه کار میخواهند بکنند؟ اگر مطلبی را نپسندند آیا وزیر ارتباطات را دعوت میکنند؟! اگر وزیر ارشاد باید بابت هر چه در نشریات درج می شود باید پاسخگو باشد لابد وزیر ارتباطات هم به خاطر میلیونها کلمه که در فضای تلگرام رد و بدل میشود باید توضیح دهد که البته می دانیم شدنی نیست!
- از کتابی که با هزار دردسر و نهایتا در هزار شماره منتشر می شود عایدی چندانی دست نویسنده را نمی گیرد. داستان منتشره مورد اشاره هم به رایگان در اختیار کاربران قرار میگیرد و نویسنده هم وجهی مطالبه نکرده اما تصور کنید و فقط تصور کنید قرار باشد 100 هزار نفر هر کدام یک هزار تومان بپردازند. مجموع آن سر به 100 میلیون تومان میزند. با این حساب کافی است نویسنده ای چند جلد کتاب بنویسد و در فضای مجازی منتشر کند و از خوانندگان بخواهد وجهی واریز کنند. شک نکنید که تحول شگرفی رخ خواهد داد. شاید صنعت نشر احیا نشود اما نویسندگان نفسی می کشند؛ چه نفسی. در این مورد خاص البته مطلقا بحث پولی مطرح نشده و نیازی نیست برگ مالیات صادر شود!
نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که در صف انتظار دریافت مجوز قرار دارند و تازه اگر به این توفیق دست یابند باید سراغ این ناشر و آن ناشر برود تا آیا در هزار نسخه منتشر می کند یا نه. اکنون اما چه اتفاقی افتاده؟ یک داستان که حاصل ذهن خلاقه یک نویسنده شاخص و برجسته است بیواسطه به مخاطب عرضه شده و تعداد خوانندگان و مخاطبان دهها برابر شمارگان معمول است. البته بهتر آن است که بخشی از کتاب در فضای مجازی انتشار یابد و بقیه یا متن کامل و اصل را در کتاب چاپی بخوانند اما این امر مستلزم آن است که روند اعطای مجوز از حالت فعلی به درآید.
از این گفتار دو نتیجه مد نظر است: نخست این که تلگرام میتواند نه تهدید کتاب و نویسنده که یاریرسان آن باشد و دیوار ممیزی ترک برداشته و می توان به جای اندیشیدن صرف به برخورد می توان اعتماد کرد. همان گونه که خانم چیستا یثربی چون در این مملکت زندگی میکند و اصول و باورهایی دارد بی تهدید و داغ و درفش هم رعایت میکند و جا دارد دیگران نیز از این الگوی اخلاقی و سیاسی تبعیت کنند.
نکتهای دیگر: واقعا اگر روزی محمود دولتآبادی تصمیم بگیرد «زوال کلنل» را در کانال خود در تلگرام منتشر کند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این بحث را بگذاریم و بگذاریم و بقیه داستان «پستچی» را بخوانیم.
نویسندگان شاخص ایرانی به چنان بلوغی رسیدهاند که بدون نظارت و ممیزی هم خود رعایت کنند و خوانندگان و کاربران هم علاقه خود به داستان و ادبیات را این گونه ابراز میکنند. تعداد کاربران این کانال واقعا قابل توجه و بلکه افتخار است...
عصرایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
که چیستا یثربی در حال نوشتن یک رمان پاورقی برای چندین هزار اعضای کانال تلگرامی خودش است. اگر اساسیترین اصل توصیفنویسی در متون داستانی «نشان دادن به جای تعریف کردن و گفتن» باشد، آیا مثلاً چیستا یثربی به عنوان یک نویسنده میتواند این اصل را به گونهای مدرن و الکترونیک اجرا کند و از اموجیها نیز برای «نشان دادن» بهره بگیرد؟ یقیناً میتواند، اما آیا ما حاضر به پذیرش رسمی این عنصر زبانی در متون فارسی آن هم از نوع روایی در حالت رسمی هستیم؟ اینها نکتههایی ست که دستکم ذهن مرا قلقلک میدهد. به عصر هیروگلیفِ مدرن خوش آمدید!
پ.ن
اگر بسامد استفاده از اموجی خرکیف شدن در انگلستان و امریکا اینقدر بالا بوده، حدس میزنید اموجی پرکاربرد ایرانیان در سال 2015 چه بوده؟ من که فکر میکنم نه تنها در امسال که نزدیک یک دهه است که ما کلاً چشمهایمان از حدقه بیرون زده و این شکلی هم ماندهایم!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منابع: بیبیسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، تکشات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، دیجیاتو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، ویکیپدیا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خوابگرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
27 آبان 1394
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا ما بیاییم و تصمیم بگیریم که به اموجیها بگوییم تصویرنگاشت یا شکلک یا صورتک یا حتا اسمایلی، فرهنگ انگلیسی آکسفورد به رسم سالانهاش، یکی از همین شکلکهای معروف را به عنوان لغت سال 2015 انتخاب و اعلام کرده است؛ اموجی خنده و لذت با اشک شوق که شاید بتوان گفت همان «مُردم از خنده» یا «خرکیف شدن» خودمان است. اولین بار است که یک پیکتوگراف (یا همان تصویرنگاشت) خودش را در دل «کلمه»ها جا کرده است. من هم قبول دارم که انتخابی عجیب است اما در عین حال بدجوری هم جسورانه است و هیجانبخش.
انتخاب این اموجی برمیگردد به تحقیق گسترده و دقیق انتشارات دانشگاه آکسفورد با همکاری مؤسسهی SwiftKey در زمینهی اموجیها، که در نتیجهی آن فهمیدهاند اموجی خنده و اشک شوق در سال 2015 بیشتر از هر اموجی دیگری در شبکههای اجتماعی استفاده شده است. مثلاً در بریتانیا 20 درصد از کل اموجیهای رد و بدلشده، همین شکلکِ ظاهراً مسخره بوده، در حالی که در سال 2014 فقط 4 درصد از شکلکها این بوده. یا مثلاً میزان استفاده از این اموجی در میان امریکاییها از 9 درصد در سال 2014 رسیده به 17 درصد در امسالِ میلادی. و جالب اینکه کلمههای برگزیدهی بعدی آکسفورد، واقعاً کلمه اند. کلمههایی چون Ad blocker و Brexit (کلمهای برای خروج احتمالی بریتانیا از اتحادیهی اروپا، حاصل ترکیب کلمات Britain+Exit)، پناهنده، و اقتصاد مشارکتی. به نظرم این آغاز رسمی پذیرش کارکرد زبانی اموجیها ست در مقام کلمهها و حتا جملهها.
از این نظر گاهی غبطه میخورم به زبان انگلیسی با این همه انعطاف و قدرت هضم و زایایی. مثلاً به خودِ همین کلمهی اموجی (Emoji) دقت کنید. اصل این کلمه اصلاً انگلیسی نیست، اما کیست که الان آن را انگلیسی تلقی نکند؟ اموجی یک برساختهی ژاپنی ست از ترکیب E (گویا) به معنای تصویر و Moji به مفهوم کاراکتر (علامت). اولین اموجی را هم یک ژاپنی در اواخر دههی 90 ساخت و خیلی سریع به بخشی از فرهنگ ارتباطی تلفنی ژاپنیها تبدیل شد که در آن زمان از یک نرمافزار محلی روی تلفنهایشان استفاده میکردند. بعد این مشکل پیش آمد که تلفنهای خارج از ژاپن از نظر فنی درکی از این اموجیها نداشتند، بنابراین پای یونیکد به میان آمد و در مدت زمانی حدوداً دهساله، انواع اموجیها کارکرد بینالمللی یافتند. البته کنسرسیوم یونیکد، نمادهای بینالمللی زیادی را تصویب کرده و برای هر یک کدی جداگانه اختصاص داده. در نتیجه، همهی کامپیوترها و ابزارهای الکترونیکی که از یونیکد پشتیبانی میکنند، میتوانند کاراکتر مربوط به هر کد را نمایش دهند. مثلاً حروف اصلی انواع زبانها، اعداد و علائم نگارشی گوناگون، علائم مخصوص زبانهای متعدد، کاراکترهای آوایی در چینی، انواع پیکتوگرامها و اموجیها، و حتا کاراکترهای زبان هیروگلیف که سه هزار سال پیش از میلاد، زبان تصویری مصر باستان بوده است.
و اما از این مباحث نیمهفنی که بگذریم، ضرورتِ این اموجیها در ارتباطات انسانی امروز است که توجه آدم را جلب میکند. آیا اضافه شدن هر اموجی به یونیکد، مانند اضافه شدن یک حرف جدید به حروف الفبا ست؟ آن هم الفبایی بینالمللی؟ اگر این طور است، برخورد ما با این انقلاب زبانی چگونه است؟ دیروز در خبرها خواندم
تجربه جدید در فضای مجازی: پاورقی داستانی در تلگرام
تلگرام میتواند نه تهدید کتاب که یاریرسان آن باشد و نویسندگان می توانند با استفاده مثبت از آن به رونق کتاب و فرهنگ کمک کنند.
عصر ایران؛ سروش بامداد- فضای مجازی و گروههای موبایلی در شبکه تلگرام این روزها تحت تاثیر داستان «پستچی» نوشته چیستا یثربی است که به صورت پاورقی منتشر میشود و کانال شخصی او در تلگرام پذیرای دهها هزار کاربر شده که با شور و اشتیاق این داستان را دنبال میکنند.
این روزها درباره کتاب و کتابخوانی هم زیاد میشنویم و این جمله که «ایرانیها کتاب نمیخوانند» یا « کم کتاب میخوانند».
استقبال گسترده از این داستان اما نشان میدهد که اتفاقا هم نویسنده خوب داریم و هم خواننده پای کار.
منتها اگر قرار باشد نویسنده به جای نوشتن و تولید و ابراز خلاقیت برای دریافت مجوز هروله یا التماس کند و به خاطر کلمات مورد توبیخ قرار گیرد و دست آخر کتاب مثله شده با تیراژ 1000 نسخه روانه بازار شود و عایدیِ مادی چندانی هم نبرد جای چندانی برای خلاقیت باقی نمی ماند اما از این طرف هم باید مراعات شود نه این که تصور کنند فضای مجازی بی در و پیکر است و خوشبختانه در این داستان میبینیم که نویسنده همه اصول را رعایت کرده است.
خانم یثربی نامی کاملا آشنا درعرصه تئاتر است و به اصرار دیگران به عرصه نویسندگی بازگشت. او مدت ها به کارگردانی میپرداخت اما چند سال قبل مدیران مرکز هنرهای نمایشی از او خواستند وقت خود را بیشتر صرف نویسندگی کند چون در این عرصه با کاستیهای فراوانی رو به رو هستیم و نویسنده توانا نیز پذیرفت و ثمرات آن را نیز مشاهده میکنیم.
چیستا یثربی فوق لیسانس روانشناسی خود را از دانشگاه الزهرا گرفته و در همین دانشگاه نیز به عنوان مدرس مشغول شد و بعد مدرک دکتری خود را نیز از تورنتو کانادا گرفت اما ایران را و فرهنگ ایرانی را دوست دارد و برای مردم مینویسد.
با این که سالهایی نیز در خارج از کشور به سر برده اما نوشتههای او با هنجارهای ایران کاملا انطباق دارد و نیاز به ممیزی و سانسور ندارد.
به بهانه اتفاق فرخندهای که این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم این نکات را هم میتوان یادآور شد:
- نخست این که چنان که گفته شد مردم میخوانند اما اگر فضا فراهم باشد. وقتی دل و دماغی برای نویسنده باقی نماند و نگران باشد که فلان روزنامه خاص انواع و اقسام اتهامات را متوجه کتاب او و خود او و اجداد و نیاکان او کند و به خاطر کلماتی که بر زبان یکی از شخصیت های داستان جاری شده به این و آن باید توضیح دهد چگونه میتوان انتظار داشت کار خلاقه ای تولید شود؟ به تعبیر حافظ «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
- با ظهور نرمافزارهای پیامرسان و خصوصا گروهها و کانالهای تلگرامی این نگرانی درگرفت که آخرین نفسهای کتاب و کتابخوانی نیز به شماره میافتد. اکنون اما آنچه تهدید انگاشته میشد به فرصت بدل شده است. به جای لطیفهها و مطالب عادی بخشی از کاربران به مدد نرم افزارهای پیام رسان در حال خواندن داستان هستند.
- تا کتابی یا مجلهای منتشر میشود که در آن مطلبی به مذاق برخی خوش نمیآید وزیر ارشاد را دعوت میکنند که چرا این مطلب منتشر شده. اما حالا چه کار میخواهند بکنند؟ اگر مطلبی را نپسندند آیا وزیر ارتباطات را دعوت میکنند؟! اگر وزیر ارشاد باید بابت هر چه در نشریات درج می شود باید پاسخگو باشد لابد وزیر ارتباطات هم به خاطر میلیونها کلمه که در فضای تلگرام رد و بدل میشود باید توضیح دهد که البته می دانیم شدنی نیست!
- از کتابی که با هزار دردسر و نهایتا در هزار شماره منتشر می شود عایدی چندانی دست نویسنده را نمی گیرد. داستان منتشره مورد اشاره هم به رایگان در اختیار کاربران قرار میگیرد و نویسنده هم وجهی مطالبه نکرده اما تصور کنید و فقط تصور کنید قرار باشد 100 هزار نفر هر کدام یک هزار تومان بپردازند. مجموع آن سر به 100 میلیون تومان میزند. با این حساب کافی است نویسنده ای چند جلد کتاب بنویسد و در فضای مجازی منتشر کند و از خوانندگان بخواهد وجهی واریز کنند. شک نکنید که تحول شگرفی رخ خواهد داد. شاید صنعت نشر احیا نشود اما نویسندگان نفسی می کشند؛ چه نفسی. در این مورد خاص البته مطلقا بحث پولی مطرح نشده و نیازی نیست برگ مالیات صادر شود!
نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که در صف انتظار دریافت مجوز قرار دارند و تازه اگر به این توفیق دست یابند باید سراغ این ناشر و آن ناشر برود تا آیا در هزار نسخه منتشر می کند یا نه. اکنون اما چه اتفاقی افتاده؟ یک داستان که حاصل ذهن خلاقه یک نویسنده شاخص و برجسته است بیواسطه به مخاطب عرضه شده و تعداد خوانندگان و مخاطبان دهها برابر شمارگان معمول است. البته بهتر آن است که بخشی از کتاب در فضای مجازی انتشار یابد و بقیه یا متن کامل و اصل را در کتاب چاپی بخوانند اما این امر مستلزم آن است که روند اعطای مجوز از حالت فعلی به درآید.
از این گفتار دو نتیجه مد نظر است: نخست این که تلگرام میتواند نه تهدید کتاب و نویسنده که یاریرسان آن باشد و دیوار ممیزی ترک برداشته و می توان به جای اندیشیدن صرف به برخورد می توان اعتماد کرد. همان گونه که خانم چیستا یثربی چون در این مملکت زندگی میکند و اصول و باورهایی دارد بی تهدید و داغ و درفش هم رعایت میکند و جا دارد دیگران نیز از این الگوی اخلاقی و سیاسی تبعیت کنند.
نکتهای دیگر: واقعا اگر روزی محمود دولتآبادی تصمیم بگیرد «زوال کلنل» را در کانال خود در تلگرام منتشر کند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این بحث را بگذاریم و بگذاریم و بقیه داستان «پستچی» را بخوانیم.
نویسندگان شاخص ایرانی به چنان بلوغی رسیدهاند که بدون نظارت و ممیزی هم خود رعایت کنند و خوانندگان و کاربران هم علاقه خود به داستان و ادبیات را این گونه ابراز میکنند. تعداد کاربران این کانال واقعا قابل توجه و بلکه افتخار است...
عصرایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
که چیستا یثربی در حال نوشتن یک رمان پاورقی برای چندین هزار اعضای کانال تلگرامی خودش است. اگر اساسیترین اصل توصیفنویسی در متون داستانی «نشان دادن به جای تعریف کردن و گفتن» باشد، آیا مثلاً چیستا یثربی به عنوان یک نویسنده میتواند این اصل را به گونهای مدرن و الکترونیک اجرا کند و از اموجیها نیز برای «نشان دادن» بهره بگیرد؟ یقیناً میتواند، اما آیا ما حاضر به پذیرش رسمی این عنصر زبانی در متون فارسی آن هم از نوع روایی در حالت رسمی هستیم؟ اینها نکتههایی ست که دستکم ذهن مرا قلقلک میدهد. به عصر هیروگلیفِ مدرن خوش آمدید!
پ.ن
اگر بسامد استفاده از اموجی خرکیف شدن در انگلستان و امریکا اینقدر بالا بوده، حدس میزنید اموجی پرکاربرد ایرانیان در سال 2015 چه بوده؟ من که فکر میکنم نه تنها در امسال که نزدیک یک دهه است که ما کلاً چشمهایمان از حدقه بیرون زده و این شکلی هم ماندهایم!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منابع: بیبیسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، تکشات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، دیجیاتو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، ویکیپدیا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خوابگرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
27 آبان 1394