ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : الگوواره - پارادایم [Paradigm]



B3HZ@D
06-10-2015, 13:56
تعریف ویکی پدیا

الگوواره (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paradeigma)، به انگلیسی پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند.

الگوواره‌هایی که از زمان‌های قدیم موجود بوده‌اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.

واژهٔ پارادایم (Paradigm) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناخت‌شناختی گفته می‌شود.

لغت‌نامه مریام-وبستر این واژه را چنین تعریف می‌کند: «یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه‌ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده‌اند». به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.

بر اساس ایدهٔ توماس کوهن، پارادایم آن چیزی است که اعضای یک جامعه علمی با هم و هر کدام به تنهایی در آن سهیم هستند. مجموعه‌ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش‌ها و تجربیات که روشی را برای مشاهدهٔ واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در رشته‌های روشنفکرانه) ارائه می‌کند.
بر اساس ایدهٔ کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همهٔ پذیرفته‌های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می‌گیرد و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند.

کوهن معتقد است پارادایم یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که پارادایم را درهم می‌شکند و دگرش علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود.

کوهن تئوری جاری را پارادایم نمی‌نامد، بلکه جهان‌بینی موجود را که آن نظریه در قالب آن شکل گرفته و همه کاربردهایی که از آن حاصل شده‌است را پارادایم می‌نامد.

fa.wikipedia.org/wiki/پارادایم




برای درک بهتر و بیشتر با این پدیده بهتره به آزمایش زیر توجه بشه .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گروهی از دانشمندان 5 میمون رو در قفسی گذاشتند و در اون قفس نردبانی قرار دادن و در بالای نردبان چند عدد موز قرار دادن و هر بار که میمونی برای برداشتن موزها از اون نردبان بالا میرفت , میمونهای دیگر رو با دوش آب سرد خیس میکردن .
بعد از مدتی هر کدام از اون میمون ها که از اون نردبان بالا میرفت توسط میمونهای دیگه مورد ضرب و شتم قرار میگرفت تا از خیس شدن خودشون جلوگیری کنن .

بعد از گذشت زمان دیگه هیچ میمونی جرات این رو به خودش نمیداد که از نردبان بالا بره با این که همچنان وسوسه دسترسی به موزهای بالای نردبان در بین اونا وجود داشت . بعد از این دانشمندان تصمیم گرفتن جای یکی از میمونها رو با میمونی جدید عوض کنن.
میمون تازه وارد در بدو ورود اولین کاری که میکنه اینه که برای رسیدن به اون موزها از نردبان بالا میره ولی میمونها اونو کتک میزنن و بعد از چند بار کتک خوردن متوجه این موضوع میشه که نباید از اون نردبان بالا بره ولی هرگز دلیلش رو نفهمید .

بعد از مدتی میمون دومی جایگزین یکی دیگر از میمونها میشود و همان وضع گذشته ادامه پیدا میکند . با این تفاوت که میمونی که در ابتدا جانشین شده بود هم در این ضرب و شتم حضور داشت و به همراه دیگر میمون ها میمون دوم رو کتک میزد.
میمون سوم هم جانشین میشه ولی همچنان وضع ادامه پیدا میکنه و میمون چهارم و پنجم هم جانشین میشن ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا میرفت از طرف بقیه میمونها کتک میخورد . تنها چیزی که باقی مونده بود گروهی از میمونها بودن که هیچ وقت دوش آب سرد رو هم تجربه نکرده بودن .
ولی همچنان میمونی رو که از نردبان بالا میرفت رو کتک میزدن .

اگر میشد از میمونها این پرسش رو مطرح کرد که چرا میمونی رو که از نردبان بالا میرود رو کتک میزنند , شاید پاسخ میتونست این باشه :" من نمیدونم . این روش کاری مرسوم در اینجاست "


نظر شما چیست ؟ تا چه حد میشه تاثیر الگو واره یا پارادایم رو در ایران دید ؟
دلیلش چیست ؟ راهکار چیست ؟
آیا شما هم اسیر در این زنجیره هستین یا خودتون رو به هر نحوی خارج از این زنجیره می بینید ؟ دلیلتون برای پاسخ مد نظرتون چیست ؟
و بیشمار پرسش های دیگر ...

Ar@m
06-10-2015, 23:32
تو کشور ما که این پارادایم ها تا خرخره دیده میشن
شاید یکی از مهمترین قدم هایی که همه ما میتونیم در مورد اصلاح خودمون و رهایی از این قالب ها برداریم اینه که یاد بگیریم بپرسیم "چرا؟" و بعد بهتر از اون رو هم یاد بگیریم: "چرا که نه؟"
هرچند این هم نمیتونه به اندازه ی کافی روی خیلی ها کارگر باشه.
اون چیزی که من بنظرم میرسه اینه که:
- ما در کودکی یعنی زمانی که هنوز قدرت تشخیص و اراده ی اعمال نظراتمون رو نداریم پارادایم ها رو میپذیریم.
- وقتی پذیرفتیم در زمان بلوغ که دیگه قدرت تشخیص و اراده ی اعمال نظراتمون رو داریم این پارادایم ها جزو بدیهیات زندگی ما شدن و دلیلی برای تغییرشون نمیبینیم همونطور که پرسیدن این سوال که چرا آدم ها بال ندارن یه سوال احمقانه است و کسی هم با این بال نداشتن بدیهی مشکلی نداره.
- وقتی یک نفر عقیده ای داره به شخصه دیدم میتونه هر دلیل علمی و غیرعلمی ای رو برای توجیه عقیده ی خودش توجیه کنه! این اتفاق زمانی که نسبت به عقیده ای گارد پیدا کردیم هم به راحتی میفته
- بنظر میرسه اولین قدمی که میتونیم برای شکستن این زنجیره برداریم جلوگیری از ایجاد هرگونه "مطلق" در ذهن بچه هاست. اینکه بهشون یاد داده بشه هیچ چیز مطلق نیست و هر تفکری تغییر پذیره. "همیشه" و "هرگز" مفاهیم درست و قابل قبولی نیستن. اینطوری فرد یاد میگیره که هر از چند گاهی به قالب های ذهنش دست ببره و تغییرشون بده نه اینکه هر فکری رو که مطابق با الگوهای تعریف شده اش نبود بندازه دور و تمام سعیش برای تغییر در تطابق دادن افکار با قالب های ذهنیش باشه نه برعکسش!

کلا نظر من رو بپرسین میمونا همونطور که همیشه قرار بوده بقیه رو کتک بزنن میزنن تا وقتی که میمون یا میمون های تازه واردی بیان که مزه ی کتک رو نچشیدن و درضمن زورشون به بقیه میچربه! اون وقته که نه تنها هیچکس دیگه به زدن فکر نمیکنه بلکه با کمبود موز مواجه میشیم : دی

Captain_America
18-04-2016, 22:36
پنج دقیقه بعد از اینکه متولد شدید آنها نام ، ملیت ، دین و مذهبت را انتخاب می کنند و شما بقیه زندگی تان را صرف دفاع کردن از چیزهایی می کنید که خودتان نقشی در انتخابشان نداشتید.