PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : چقدر فرق کردی؟



Atghia
10-09-2015, 10:54
سلام به همه دوستان

عنوان تاپیک کمی نیاز به توضیح داره...
اینجا جایی هست که بیایم و کمی به گذشته نگاه کنیم یجورایی یاداوری بعضی خاطراتم هست به نوعی:n33:

راستی شما نسبت به گذشته چقدر تغییر کردی؟ باورهای دینی؟ باورهای اجتماعی؟ اخلاق؟ ظاهر؟ آرزوها؟ :n26:

هرکدوم از این لیست بالا در شما چقدر تغییر کرده؟ اگرم خواستید میتونید مواردی که اسمش نیومده رو هم بگید:n40:

Atghia
10-09-2015, 11:02
برای شروع خودم بگم :n31:
باورهای دینی؟ :n36: تقریبا همونه حالا یه 20% ناقابل جابه جا شده باشه نهایت:n09:

اجتماعی؟ تا دلتون بخواد! بزرگتر که شدم دیدم به فامیل 80% تغییر کرد واقعا شخصیت هاشون رو تازه شناختم...بنابراین رفتارم در قبالشون اونی که قبلا بود نیست واقعا:n29: و مردم اجتماع هم همینطور...

اخلاق؟ :n37: اخلاقم کجا بود اخه:n31: 30% نزولی در جهت بی اعصابی:n08:

رسیدیم به مبحث جذاب ظاهر:1: من این بودم؟ کار ندارم الان چیم ولی قطعا بدتر بودم:n10: درصد هم:n36: یه 40% رو به رشد بوده . انصافا در برابر تغییرات 100% خیلی ها خوبه دیگه:n02:

آرزو؟ آهاااا این مهمه اگه ارزوهات ته کشیده افسرده ای :n35: اگر بیشتر شده میشه بهت امید داشت:n05: من خودم آرزوهام کمتر شده اما اینم نیست هیچی نباشه:n39: در صد هم ندارم براش سنجشش سخته:n07:

hamid_diablo
10-09-2015, 12:34
سوال جالبیه

البته این سوال رو دیگران باید در قبال من جواب بدن(همون جواب کلیشه ای همیشگی )

و اما خودم احساس میکنم شرایط و محیط تاثیر زیادی در باورهای من داشته.به شخصه نسبت به گذشتم کمتر احساس وطن دوستی دارم ...نمیدونم چرا این احساس رو پیدا کردم اما فکر میکنم محیطهای مختلفی همچون دانشگاه و خدمت سربازی و همچنین جامعه ای که درش زندگی میکنم تاثیر زیادی داشته روی تغییر نظرم درباره وطنم.گاعی فکر میکنم من جزء همون 5 درصد افراد جامعه هستم که درست رانندگی میکنه و اهل مطالعه اس ...چون هر جا بودم کمتر انسانی رو دیدم که اهل مطالعه باشه و همین باعث شده احساس تنهایی کنم گاهی ...

در مورد اعتقاداتم بگم که به یک پختگی و ثبات رسیدم.با خودم کنار اومدم که به چی اعتقاد داشته باشم و بی چی اعتقاد نداشته باشم.رابطم با خدا بسیار عالیه.شکر گذار هستم و از مسلمان بودن خودم خرسندم

ارزوهام هم واقع بینانه شده و همین باعث شده آرامش بیشتری داشته باشم.قبلا به شدت فانتزی گرا و ایده آل گرا بودم و همین امر باعث شده بود گاهی دچار استرس و ناراحتی بشم که خدا رو شکر برطرف شده...

Demon King
10-09-2015, 12:39
خب من چقدر فرق کردم؟! :n36:

راستش از لحاظ رفتار های اجتماعی و شخصیتی خیلی رشد کردم و عاقل تر شدم. تصمیمات احساسی به هیج وجه نمیگیرم و در کل با سیاست تر شدم.

از لحاظ ظاهری فرق چندانی نکردم. میتونم بگم جا افتاده تر و بزرگتر شدم. اما الانم رو بیشتر میپسندم.

اما باور های دینی ... خب نمیدونم چی بگم. نسبت به گذشته پیشرفت قابل ملاحظه ای رو داشتم.
همین که رِد لاین هارو رعایت میکنم خودش خوبه :n26:

اما اخلاق .. خب خوش اخلاق تر شدم و البته شوخ طبع تر و خیل مسایل به راحتی عصبانی و ناراحتم نمیکنن.

آرزو هام عاقلانه تر شده. کلن هر چقدر که زمان میگذره رویا هام از حالت آرمانی خارج میشن. ولی بد نیست.

از لحاظ رشد طولی و تا حدی عرضی هم که ماشالا : دی

banii
10-09-2015, 16:22
درود .

تاپیک خوبیه اتقیا ، آفرین. :)


مفصل توضیح میدم ... :n01:

باورهای دینی؟

من توی خانواده ای بزرگ شدم که مادرم و خانوادشون و فامیلاشون کاملا" مذهبی و سنتی بودند و هستند ! اینو هم بگم که ما رفت آمدها و معاشرتمون با فامیل های مادری بیشتر از پدری بود ... (البته بگم هم نه اینکه خانواده پدری غیر مذهبی باشند ! اما نسبت به اونها تا حدودی نرمال تر بودند/هستند) طبیعتا در چنین فضایی کودک مغز شستشو شده ای بودم ... از 4 5 سالگی قرآن میخوندم نوحه و روضه گوش میدادم و ... همونطور که بزرگتر میشدم مذهبی تر و خشک تر میشدم ... زمان به سن تکلیف رسیدنم هم جالب بود ... با اینکه همونطور مذهبی باقی مونده بودم اما امور دینی م رو (که بهم واجب شده بود) رو مرتب انجام نمیدادم و چندان اعتقادی نداشتم... مثلا من یادم نمیاد روزه گرفته باشم... یا نمازهامو کامل خونده باشم ... (مثلا نماز رو یک وعده که میخوندم 10 وعده نمیخوندم )... اما بعضی امور بود که بهشون اعتقاد داشتم و حتی بعد هم اون اعتقاد کماکان باقی ماند ! مثل غسل گرفتن... در همون زمان نوجوونی بود که بعد احساسیِ شیعی ام پررنگ تر شد و به شدت بیشتری از گذشته امام پرست شده بودم ... در بین این برهه و تا زمان بی دین شدنم یک تغییر دیگه این بوده که کلا به مسایلی مثل نماز ، روزه ، حج و ... بی اعتقاد میشم اما معتقدم خود اسلام چیز خوبیه (تقریبا سن 17 سال تا 19 شاید...) ، تقریبا دو سال به مطالعه در مورد ادیان و بخصوص اسلام رو میبرم (تقریبا از 18 تا 20 سالگیم رو شامل میشه) ... فراموش کردن تمام احساسات و ذهنیاتی که از بچگی با اونها بزرگ شدی آسون نیست (به تعبیر برخی شدنی هم نیست) ... و تقریبا همون زمان 2 تا 3 سال که گفتم طول میکشه تا به نتایجی نسبی برسم و آزادانه خودم در مورد مباحث دین ، خدا ، پیغمبر و ... فکر کنم و به نتیجه برسم ... قبل از 20 سالگیم بود که به این نتیجه رسیدم ادیان و بخصوص اسلام دروغین اند و دنیای بدون اینها بهتره و تقریبا خدانابور شدم ... در آغاز، یک برهه ی ضد مذهبی و مذهب ستیزی هم داشتم که امروز از اون هم نوع دیگری از جوگیری خودم یاد میکنم ... با گذر زمان و تا به الان که 22 سال رو هم رد کردم این احساساتِ میشه گفت سیاه و سفید (مطلق) در من از بین رفت... یعنی دیگه نه مثل کودکی و نوجوانی مذهبی ام و نه مثل برهه ای کوتاه که گفتم مذهب ستیز ... به هیچ مذهبی اعتقادی ندارم، در مورد مسایلی همچون دنیای پس از مرگ ندانم گرایی رو ترجیح دادم... به عرفان علاقه مند شدم ... بی خیال وجود خدا نشدم ... سعی ام رو بر این نهادم که زندگیم بر مبنای انسانیت و بزرگی و رحم و مروت باشه فارغ از هر اعتقاد و دینی ... (البته ادعا نمیکنم که خیلی هم آدم خوبی ام الان)

ببخشید که طولانی شد .



باورهای اجتماعی؟

نمیدونم چجوری شروع کنم ... خیلی مسایل رو میشه به باور اجتماعی تعمیم داد ...
مثلا در سالهای اخیر با مفاهیمی مثل دموکراسی ، آزادی ، سکولاریسم و حقوق بشر آشنا شدم و شاید بشه گفت در گذشته رفتار و شخصیت اجتماعی ام ناقض اینها بوده ...
اگر اعتقاد به درستی یا نادرستی یک حکومت یا شخص رو هم در نظر بگیریم خیلی تغییرا داشتم ... با توصیفی که در مورد اعتقادات دینی ام گفتم طبیعتا اوایل با یک چیزهایی موافق بودم و بعدا که تغییر کردم نه ...
اگر در مورد روابط اجتماعی با مردم هم در نظر بگیریم تغییراتی داشتم ...


اخلاق؟

گذشته بیش از اندازه ساده لوح و ابله بودم بعد ها بهتر شدم ...
همونطور که پیشتر گفتم بسیار جوگیر و جو زده بودم ... الان میتونم بگم خیلی به نسبت گذشته بهتر شدم از این جهت ...
تا حدود زیادی احساسی و رمانتیک بودم و در سالهای اخیر از این جهت هم دارم تغییر میکنم .
با خانواده ام بی رحم و بد بودم ! هنوز هم گاه گذاریبا غریبه ها آدم بی رحم ام! حتی بیشتر از گذشته.... اما با خانواده ام به هیچ وجه ... و حرف مادرم که یکبار گفت فرهاد دیگه اون فرهاد قدیم نیست خیلی دلگرم ام کرد به اینکه شاید حالا ازم راضی باشند !

ظاهر؟

از نظر استیل و فیزیک: بچگی لاغر / از 8 تا 14 سالگی یه کم چاق / دوباره لاغر / این 1 سال اخیر از لاغری در اومدم اما چاق نیستم خدا رو شکر هنوز...توی سالهای اخیر تیپ ظاهریم هم تقریبا این شکلی بوده :
از نظر قیافه و صورت : نمیدونم ... اما یه کم پیر شدم انگار ! :n02:
لباس پوشیدن :
بیرون هم فصل سرد : شلوار جین یا مخمل ، نیم پالتو یا کاپشن بلند ، کفش چرمی، یک بلوز ساده و نازک یا یک پیراهن هم از زیر میپوشم ... گهگاهی هم کلاه شال گردن.
فصل گرم : شلوار جین و به ندرت کتون ، تی شرت ساده یا به ندرت پیراهن نیم آستین ، یک جفت صندل یا دم پایی و در پاره ای مواقع یک جفت کفش پارچه ای ارزان (که تو گرما خراب میشه حیفم نیاد)
جشن و میهمانی یا هر جای رسمی : کت و شلوار که حتما رنگهای تیره مثل سیاه ، قهوه ای ، سرمه ای با پیراهن سفید و کراوات ست با کت و شلوار / کفش مشگی رسمی
از بین اجناسی مانند عینک ، ساعت ، انگشتر ، دستبند ، گردنبند و ... هم تنها ساعت همیشه همرام هست و خیلی هم کم پیش بیاد و آفتاب اذیتم کنه عینک آفتابی هم میزنم اما هرجا سایه باشه سریع برمیدارم خوشم نمیاد کلا ...
در کل اهل اسپرت پوشیدن نیستم و تقریبا تیپ و ظاهرم رسمی هست ...
گفتم سالهای اخیر چون قبلش من معمولا جای خاصی نمیرفتم ... یک مدرسه بوده میرفتم که لباس فرم دبیرستان و راهنمایی بود (کت و شلوار سرمه ای و پیراهن آبی) تابستونا هم همینجوری که الان گفتم و مثلا به ندرت شلوار پارچه ای و پیراهن هم میپوشیدم....


آرزوها؟

10 سال پیش برای الان ام هم آرزوهایی داشتم که الان بهشون نرسیدم ... یکبار اوایل جوانی توی یک برهه ای خیلی نا امید شدم و احساس میکردم آرزوهام امکان نداره محقق بشند اما بعدا دوباره آرزوهای بزرگ و بلند پروازانه ای برای خودم در نظر گرفتم...

sara_program
10-09-2015, 23:19
سلام

باورهای دینی:
پررنگ تر شدند

باورهای اجتماعی:
نمیدونم والا. درست این سوال رو درک نکردم راستش

اخلاق:
پخته تر شدم. قبلا خیلی دوست داشتم با دوستام بریم بیرون بگردیم وشادباشیم. الان حس میکنم این کارا سن خودشو داره. و دیگه تمایلی به گشت و گذار بادوستام ندارم. و برخلاف گذشته به هیچ کسی رو نمی دم دلم هم برای کسی نمی سوزه

ظاهر:
خیلی قیافم پخته تر از قبل شده. قیافه خیلی جدی دارم. قبلا قیافم خیلی خندون بود

آرزوها:
آرزوهام اینقدر زیاد شدن که دیگه ترجیح میدم بهشون فکر کنم فقط...

ممنون بابت این تایپیک

The Stig
10-09-2015, 23:37
چه سوال جالب انگیزناکی
من نسبت به ده سال پیش میگم
باورهای دینی: غیر از خدا بقیه از بین رفتند
اجتماعی: الان سازو کار و ساختار اجتماع رو میفهمم و میتونم گلیم خودم رو بیرون بکشم ولی کلا حال نمیکنم با جامعه مون
اخلاق:بهتر شدم. با ثبات تر. زیاد سخت نمیگیرم. گاهی دروغ میگم. به آشنا و غریبه کمک میکنم
ظاهر: خیلی بهتر شده. عکسای اون موقع رو میبینم گریم میگیره
آرزو : شوهر کرد
سایر موارد: حرف زیاده و فرصت کم

asgharpalang
11-09-2015, 07:47
بدون خجالت میگم دیگه
باورهای دینی : کلن بمب اتم خورد وسطش نابود شد . :n27: فک کنم همش تقطیر طوطعه های آمریکا بوده :n38: آره همش تقصیر آمریکاس :n23: ... هههههه 70% کاهش افت قیمت :n09:
باور های اجتماعی : بچه که بودم تو شهر خودمون بودیم حدود 13 سالم بود ... با فامیل میگشتم با پسرای کوچه و اینا هم میگشتم صحبت میکردم ... با دخترای محلحه هم که تا دلت بخاد :)
چرا اینجوری نیگا میکنی ؟! :n04: با هم میرفتیم اسمارتیز میخریدیم میخوردیم به خدا .... :n18:
قبول دارین دختر بچه ها باا جنبه ترن ؟! بابا ما میگفتیم بیا بریم پفک بخوریم قشنگ مثل یه بانو قبول میکرد ! حالا جریت داری بگو بیا بریم اسمارتیز بخوریم ...
دهنتو سر....ویس... میکنن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با همه رفت آمد داشتم کلن خیلی بچه اجتماعیی بودمـ :n28: ولی به خاطر کار بابام که جابه جا شدیم ... رفتیم یزد ...
خصوصیات یزدی ها : آدم های بی روحیه ... افسرده .... و خشک ... و تا دلت بخاد مسغره میکنن اگه غریبه باشی ... من الان با خودمم به زور حرف میزنم شاید میتونم بگم 99.2% کاهش
رکورد بیشترین کاهش از سال 1950 تا به اکنون :n19: فقط موندم چرا تو گینس ثبت نشده :n09:
جامعه هم 70% نسبت بهش نظرم تغییر کرد.
جامعه کلن خیلی پار تی بازی توش زیاد و خیلی چیزای بد دیگه ای داره ولی...
با امنیتمون بین کشور ها دیگه حال میکنم دمشون گرم :n20:

اخلاقمم : زیاد تغییر نکرده قبلا با همه زود جور میشدم الانم کسی نیست که بشم :n41:

ظاهر : تیپ 20% کاهش قیافه 20% افزایش ... خودم بازارو به حالت تعادل در آوردم دیگه :)

آرزوها: قبلا 9999999999999 بستنی + شکلات + اسمارتیز + چیپس + پفک :)
الان : هیچی به جز پیدا کردن عشق واقعی ... :n40: نه پول میخام نه ماشین نه موبایل نه کامپیوتر
اصلا اگه هیشکودوم نبود و گیر نیومد دست عشقمو میگیرم میبرردم تو یه باغ خودمون درستش میکنیم چن تا جوجه و خرگوشو اردکو دار و درخت همین :n39:

----------
فقط یه سوال اگه عشق واقعی پیدا بشه همچین زندگیی رو قبول میکنه ؟! ینی دوست خواهد داشت ؟ :n41:

------------------------
بنده اسمم علیرضاس این اصغر پلنگو باش خاطره دارم فور فان گذاشتم :n19:


-------------------
اسمارتیز چیست ؟! نوعی بسته پلاستیکی کوچک که درون آن تعدادی شکلات گرد رنگی وجود دارد !!!
گفتم شاید بعضیا ندونن دیگه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

asgharpalang
11-09-2015, 14:34
سلام به همه دوستان

عنوان تاپیک کمی نیاز به توضیح داره...
اینجا جایی هست که بیایم و کمی به گذشته نگاه کنیم یجورایی یاداوری بعضی خاطراتم هست به نوعی:n33:

راستی شما نسبت به گذشته چقدر تغییر کردی؟ باورهای دینی؟ باورهای اجتماعی؟ اخلاق؟ ظاهر؟ آرزوها؟ :n26:

هرکدوم از این لیست بالا در شما چقدر تغییر کرده؟ اگرم خواستید میتونید مواردی که اسمش نیومده رو هم بگید:n40:

کاش بچه ها در مورد تغییرات دوستاشونو دیگران نظر هم میدادن ؟! هان ؟!

Atghia
11-09-2015, 16:03
کاش بچه ها در مورد تغییرات دوستاشونو دیگران نظر هم میدادن ؟! هان ؟!

سلام
دوست گرامی من منظورم تغییرات در طول زمان برای هر شخصی با قضاوت خودش بود
مگه توی این مدت کوتاه حضور در انجمن چقدر یک نفر میتونه تغییر کنه که دیگران نظر بدن؟:n39:
در ضمن یه تاپیک تحلیل شخصیت اعضا هم همین انجمن سرگرمی وجود داره میتونید از اون استفاده کنید:n16:

mahdi--
11-09-2015, 17:05
باورهای دینی : چیزی نشده کلا کاری به خدا و سیاست هاش ندارم فقط اطاعت میکنم.

اجتماعی:احساس رو کلا دارم پاک میکنم و منطق و عقلو جایگزین میکنم در هر کاری

احتیاط میکنم و به سادگی با هر کسی گرم نمیگیرم.

از 80 % فمیل بدم اومده.

اخلاق؟ بی اعصاب تر شدم ولی خنده بر لب میزنم تا کس نداند اندوه من:n37:

ظاهر: خوش تیپ تر شدم:n02:

قیافم نسبت به پیش تر خیلی بهتر شده.

به تناسب اندام هم رسیدم سر انجام:n09:

آرزوها:افسردگی مگه چیزی میذاره واسه آدم؟ندارم به جان عمم:n02:

asgharpalang
11-09-2015, 17:57
سلام
دوست گرامی من منظورم تغییرات در طول زمان برای هر شخصی با قضاوت خودش بود
مگه توی این مدت کوتاه حضور در انجمن چقدر یک نفر میتونه تغییر کنه که دیگران نظر بدن؟:n39:
در ضمن یه تاپیک تحلیل شخصیت اعضا هم همین انجمن سرگرمی وجود داره میتونید از اون استفاده کنید:n16:

نه در باره ی تغییراتی که مینویسیم منظورمه :)

DJ_EBI
11-09-2015, 18:11
باورهای دینی : نسبت به چند سال پیش 90% کمتر شد سر یه جریانی (به هیچ عنوان دیگه به معجزه اعتقاد ندارم)

اجتماعی: دیدم نسبت به قبل بهتر شد و روابط بین فامیلی(گلچین) بیشتر و رفاقت کمتر (به نظر من تا کسی باهات کار نداشته باشه حالتو نمی پرسه مگه اینکه خلافش صابت بشه!)

اخلاق:تغییر محسوسی نکردم یه مقدار حساس تر شدم به محیط و افراد

ظاهر: خیلی اهمیت خاصی نمیدادم و الانم همینجورم ولی موقعی که بخوام خرید کنم سعی می کنم بهترین جنسو بگیرم مخصوصن کتونی و تیشرت

قیافم بعد از چند اتفاق پیرتر شدم (موهام به شدت داره سفید میشه :n03:)

آرزوها:آرزوهام بهتر شده اما حرکتی رو به جلو نداشته

hamid3369
11-09-2015, 18:15
سلام
تنها فرق من نسبت به گذشته کلا دارم دانشمند میشم و یه سیبیل بزرگ گذاشتم

استاد شیفو
11-09-2015, 18:24
سلام

باورهای دینی : راستش تو زندگی انقدر بدشانسی اوردم . انقدر بدشناسی خوردم . در عین حال از خدا خواستم یه بارقه نور امید به من نشون بده . اوایل به شدت مذهبی بوده و اعتقادم بالا بود .

الان شاید کلا نابود شده باشه . چون اعتقادم و عباداتم هیچ تاثیر در زندگی من نداشته ! همین الان بگم اصلا اعتقاد تو وجود من نیست !

دید اجتماعی :زندگی انطور که در رویاها فکر میکنی نیست !!! زندگی واقعی با رویا تفاوت بسیار بسیار بسیار زیادی داره .

اخلاق : اوایل کمی شوخ طب بودم . مهربون بودم . ولی دیدم از رفتارم سوئ استفاده میکنن. اخلاقم سنگین تر شد و خشک تر شدم .

ظاهر :زیاد اهمیت نمیدم . حالا به دلایلی ..شاید فعلا ...

آرزو : چند ساله حدود 10 سال یک ارزو دارم . البته در حد رویا نیست . واسه خاطر همین اهتقادم به شدت ضعیف شده .

والسلام !!!:n29:

k1ozil
11-09-2015, 18:44
باور های دینی : همون اول من اعتقاد درست حسابی نداشتم قصد توهین به اعتقاد کسی رو ندارم ولی مثلا من به زیارت عاشورا و دعای ندبه و کمیل و .... اعتقادی نداشتم فقط به خدا و پیامبر قلبن اعتقاد داشتم و دارم کلا ادم با ایمانی نیستم
اجتماعی : من ادم کمی خجالتی بودم و از حقم میگذشتم ولی 1 سالی هست که تغییر کردم و روز به روز دارم بهتر میشم از لحاظ فامیلی خیلی خوبیم و کلا کنار همیم مخصوصا پسر عموهام.
اخلاق: یه ادم معمولی کم حرف و بیشتر فکر میکنم در مورد مسائل مختلف روزمره یا پدیده های علمی و ...
ولی به طور کل کم حرف و خشکم
ظاهر : والا خیلی اهمیتی نمیدم مثلا یه عروسی بخوام برم نهایتش موهام صاف و صوف میکنم در حد 4 5 دقیقه که ضایع نباشه کلا حوصله رسیدن به ظاهر رو ندارم
ارزو: ارزو که زیاده ولی چند سالی هست یه ارزو دارم البته خیلی بزرگ نیست که قابل دستیابی نباشه ولی یه روز بهش میرسم و میرم اونجا


Sent from my LG-D802 using Tapatalk

hossein blak
12-09-2015, 01:32
سلام .:n18:
راستش من کلا آدم متغییری نیستم .:n41:

سال به سال بزرگتر شدم ...:V32:

عاقلتر شدم...:V28:

یکمی پرو تر شدم...:n07:

روی خودم حساس تر شدم..:n25:

از نظر دینی نگاهم بازتر شده...:20:

زیاد توی اجتماع نیستم و کاری بامردم ودیگران ندارم بیشتر خونم و اونجا حکومت میکنم...:6:

آرزوهام تغییری نکرده...:14:

ظاهرم از روی حالت سکه دیگران به بیهوشی تغییری کرده(شوخی):22:

ارتباطم رو با بعضیا ها کم یا قطع کردم...:28:

اخلاقم کاملا رو به رشده و خوش اخلاق تر شدم(ولی اگه یه روز بد اخلاق باشم ___________که خدا اون روز رو نیاره[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](5).gif)...

تازه کم حرف تر میشم...:goatee:

اعتیادم به موزیک بیشتر هم شده...:8:


ولی درکل 40درصد فکر کنم تغییر کردم شایدم کمتر.:n26:
.
.
.
.
.


.
.
.
.
.
:n40:

asgharpalang
12-09-2015, 09:08
سلام
دوست گرامی من منظورم تغییرات در طول زمان برای هر شخصی با قضاوت خودش بود
مگه توی این مدت کوتاه حضور در انجمن چقدر یک نفر میتونه تغییر کنه که دیگران نظر بدن؟:n39:
در ضمن یه تاپیک تحلیل شخصیت اعضا هم همین انجمن سرگرمی وجود داره میتونید از اون استفاده کنید:n16:
مرسی بابت توضیح :n16:

Gregar
12-09-2015, 20:36
از لحاظ مذهبی :
زمانی که به سن بلوغ رسیده بودم در حد زیادی تکالیف مذهبی رو انجام میدادم . ولی الان جوری شده که یه سری از اعتقاداتی که به نظرم جاشون تو مذهب نیست رو حذف کردم .
ولی در عوض الان مخصوصا بعد از یه اتفاق اعتقادم به اصل دین بیشتر شده . هر چند واجبات دین رو کامل و همیشه انجام میدم اما به زور . البته نه از روی نداشتن اعتقاد . بلکه از روی تنبلی .در کل ادم مذهبی اصلا نیستم :n01:

از لحاظ اجتماعی :
خیلی فرقی نکردم . از همون بچگی چون زیادی مهربون بودم . به نوعی همه سوارم میشدن . به همین خاطر از هم بچگی دوستای زیادی نداشتم . در مورد فامیل من هم مثل خیلی ها قیدشون رو تقریبا زدم . فامیلی که به خاطر یه سری اعتقادات مثلا مذهبی با بقیه فامیل قطع رابطه میکنن :n03:

اخلاق :
خیلی فرق کردم . تا همین 10 سال پیش ته تقاری بودم و شاید لوس و ... مثل بقیه ته تقاری ها . ولی بعد از اون سال که دیگه ته تقاری نبودم خیلی اخلاقم بهتر شده . به لحاظ یه سری عادات بدتر شدم اما اخلاق ارتباطیم با بقیه خیلی بهتر شده .

ظاهر :
هیچ وقت خیلی به ظاهر اهمیت نمیدادم . فقط از وقتی که وارد دانشگاه شدم کمی به ظاهرم میرسم ولی نسبت به بقیه پسرها هیچ وقت به ظاهرم اهمیت نمیدادم . وزن هم همون اضافه وزنی که از اول داشتم رو دارم اما کمتر شده و دارم میرم به سمت لاغری .

ارزو :
خوب از همون اول اینقدر که در لحظه زندگی میکردم ارزوی خاصی نداشتم . همون ارزوهای مادی که همه دارن . مثلا پولدار بشن و ... . الان هم همینا هست فقط وقتی میدونی که بهش نمیرسی دیگه ارزو حساب نمیشه . میشه رویا .

1376MAXIMUM
16-09-2015, 00:06
اینا رو نسبت به تقریبا ۴ سال پیش میگم
دینی:
خوب اول من خیلی ضد دینی بودم و هر کس دین داشت یه احمق و یه ادم بی ارزش بود برام کم کم یاد گرفتم نه ادمایی که دین رو قبول دارن شاید یه تیکه گاه میخوان بعد دیدم نه شاید تکیه گاه هم نمیخوان بعد ها ساد گرفتم که نمیشه گفت کسی که دین داره چه مشکلی داره بعد فهمیدم حتما نباید مشکل داشته باشه و یاد گرفتم دیگه نگم کسی که دین داره مشکل داره الان دیگه میتونم هرکسی با هر دینی رو تحمل کنم بگم دینش قابل احترامه من نه قضاوتی میکنم نه هیچ چیز دیگه حتی نظرمم رو هم برای خودم نگه میدارم تا زمانی که بپرسه و اون موقع سعی میکنم یه جوری براش بگم که ناراحت نشه و توهین نشه بهش اما نکته ای که هست اینه که اول خدا رو باور نداشتم بعد گفتم هست الان میگم نمیدونم هست یا نه اما ترجیه میدم وقتایی که کم میارم بگم هست تا حداقل یه تکیه گاه باشه برام حداقل از نظر روانی
اجتماعی:
خوب همین طور که پیدا هست اول خیلی پرخاشگر و عصبانی و ... بودم حتی ضدر فرهنگ و سنت های کشورم و .... من یه فردی بودم که به شدت فرهنگ تبلیغی هالیوودی رو قبول داشت و هرکسی که خلاف این بود رو یه ادم بسته و عقب مونده میدید که حتی ارزش زندگی هم نداره و مثل یه سگ باهاشون رفتا میکردم بعدا یاد گرفتم نه این جوری هم درست نیست فرهنگ هالیوودی مال فیلماست بعد ها یاد گرفتم هر جامعه ای فرهنگ خاص و شرایط خودشو داره بهترین کار اینه که ادم خشک نباشه و مطابق فرهنگ و اداب رسوم اون منطقه باشه اما هیچ وقت نباید وابسته باشه و کار غلط انجام بده برای همین میتونم بگم به شدت پیشرفت کردم و رفتم به سمت این که اجتماعی تر باشم بازم یاد گرفتم که هر جایی فرهنگ خودشو داره نباید بهش توهین کرد و گرنه خوب عواقب خودشو داره و مهربون تر شدم و به شدت پیشرفت کردم الان میتونم بگم که بسیار متعادل تر از قبلم و تا جایی که میدونم کسی نیست که ازم شکایت داشته باشه به خاطر اخلاقم و ... ولی همیشه دوستام کم بودن هنوزم همین طوره یه مدت عاضق این بودم که تو چشم باشم اما الان نه این طور نیست الان کاملا معمولی و سر به زیر یه جورایی هستم کار خودمو میکنم فقط لازمه توجه کسی رو جلب نکنم تا راحتی خاص خودمو داشته باشم
اخلاًًق:
خوب یه مدت خیلی بد اخلاق بودم تند و از خود راضی و به شدت نژاد پرست اما الان یاد گرفتم نه هیچ نژادی برتری خاصی نداره خوب ۱۰۰٪ معنیش اینه که الان بسیار پیشرفت داشته اخلاقم اما یه چیز هنوزم هست اگر کسی مقابلم باشه یه شدت سعی تو خورد کردن و از بین بردم اون دارم مثلا اگر یه فرد غیر مذهبی بهم گیر داد شروع میکنم به تخریبش همین طور اگر مذهبی هم گیر داد تخریب میکنم و تموم عقاید و ارزش ها و ... اش رو شروع میکنم به حمله مهم نیست طرفم کی باشه نه تنها دین بلکه هر چیز دیگه ای هم که باشه همینه داستان
ظاهر:
خوب اون موقع تازه تو بلوغ بود خیلی داغون بودم و شروع کردم به اضافه وزن تا وزن ۸۵ هم رسیدم ولی الان دارم کم میکنم الان خیلی بهترشده الان تقریبا یه تیپ کاملا اسپورت اما با حالت کلاسیک نمیدونم چطوری بگم چیزای اسپرت رو دارم مثل مدل مو و نمیدونم شلوار لی و انواع بلیز اما چیزایی نیستن که قدیمی بشن و تقریبا هم میشه گفت شیک هستن و تر تمیز و باید بگم که طی این سال ها بسیار مرتب تر شدم بدنم داره میاد روی فرم و یه مدت رفتم بدن سازی ول کردم حالا دوباره میخوام برگردم و ظاهر بسایر پیشرفت داشته اون موقع خیلی بیریخت تر بودم الان میتونم از ۲۰ یه خودم ۱۷-۱۸ بدم فقط باید یه خورده رو هیکل کار کنم تا بگم ۱۹
ارزو هام:
همش میخواستم برم از ایران و نمیدونم این داستانا ولی الان نه الان میخواهم زندگی راحت وبی درد سر داشته باشم بدون شلوغ کاری یه جورایی بیسیار سنگین و شرافت منداته یه موقع ارزوم داشتن یه زندگی شلوغ و پرسروصدا و هرشب خوشگذرونی و نمیدونم انواع سک ببخشید چیز پارتی و این حرفا ولی الان نه الان میگم اخرین کاری که میخواهم بکنم اینه که حتی یه دوست دختر داشته باشم الان فقط ارزوم اینه که بتونم از دانشگاه با موفقیت لیسانس و فوق و دکتری بگیرم و یه کار خوب داشته باشم با درامد خوب و بتونم باهاش دور دنیا بتابم و شیک و خوشکل خیلی باحال و بدون وابستگی به گروه خاص یا هر چیزی زندگی کنیم
چیز جالبیه بسیار پسندیدم این تاپیک رو باعث شد فکر کنم که چی بودم و چی شدم به کجا میخوام برسم به نظرم همین که فکر کنیم در مورد گذشته و ببینیم چی بودبم و چه پیشرفت هایی کردیم و چه عقب نشینی هایی خودش کلی پیشرفته از موسس تاپیک تشکر مینماییم

Ezel
18-09-2015, 14:31
من سعی میکنم یه بازه ی زمانی 10 ساله رو بگم از خودم ، یعنی از 20 سالگی تا الان و طبق تیترهای دوستان هم پیش میرم تا نظمی که بوجود اومده به هم نریزه

باورهای دینی :

بسیار پرنوسان و پر تزلزل بودم ، از افراطی گری دینی گذر کردم ، از دروازه ی ولایتمداری عبور کردم ، به آتئیست رسیدم ، و در یک دوره به شدت با بدترین حملات به اشخاص و تفکرات مذهبی دور و برم میتاختم ولی خب در نقطه ای که الان هستم به یک سری باورهای اخلاقی اقتدا و تمکین میکنم و سعی میکنم از هر باوری موارد خوبش رو از دید خودم اجرا کنم و داشته باشم

اجتماعی :

نوع نگاهم به مسائل اجتماعی تغییر چندانی نداشته ، یک سری چیزها برام آزار دهنده بوده و هنوزم هست مثل دیدن پیرمردی که داره شبها ساعت 12-1 شب سر تقاطع دلاوران - سراج لنگ میفروشه ، و من بلااستثنا هر دفعه که رد میشم از اونجا ازش لنگ میخرم و اصلا هم برام اهمیتی نداره که چند سبد پر لنگ دارم توی انباری الان ؛ یا گل فروشی که داره سر چهارراه گل میفروشه و البته این فروشها شامل کودکان کار نمیشه چون خریدن ما از کودکان کار باعث رواج بیشتر استعمار اونها میشه اما افراد میانسالی رو که میبینم سر چهارراه گل میفروشن ، سعی میکنم ازشون خرید کوچیک داشته باشم

در عوض به هیچ گدایی کمک نمیکنم ، به هیچ اسفند دود کن و بچه به بغل پشت چراغ قرمز هم کمک نمیکنم و وقتی سمت ماشین میان شیشه ها رو بالا میکشم و روم رو هم اونطرف میکنم

نژادپرستی رو هم همیشه بدم اومده ؛ حتی در افراطی ترین حالت مذهبی هم به اعراب نه فحش میدادم و نه سوسمارخور و اینها میخوندمشون ،چون همیشه معتقدم که بنا به فرموده ی اون پیر سفر کرده :n28: " میزان حال افراد است "

کمک به حیوانات رو دوست دارم و از اینهایی که حیوونا رو اذیت میکنن هم بدم میاد ، از بچه هایی که توی کوچه ها دنبال گربه ها میکنن و یا گربه و بچه گربه ها رو با سنگ میزنن متنفرم و بدون تعارف راضی به مرگ تک تکشون بر اثر تصادف با ماشین هستم اما حاضر نیستم یک گربه زیر ماشین بره و بمیره

خیلی ها رو دیدم حیوانات رو میکشن ، جدای از سگ و گربه مثلا مورچه ها رو میکشند یا شب پره ها رو و یا جانوران بی آزار دیگه رو ؛ همیشه صحبت من به این دسته از افراد این هست که ما حق نداریم چیزی که ندادیم ( جان حیوانات ) رو بگیریم ؛

همین چند وقت پیش بود یک خانوم مهربان که با هزینه ی شخصی خودش پناهگاهی برای گربه ها درست کرده بود ، به علت آتش سوزی در پناهنگاه خودش رو ب آتیش میزنه برای نجات گربه ها و جون خودش رو از دست داد بخاطر این مسئله ؛ خانم شعله رئوفی که از گربه های اغلب معلول و ناتوان نگهداری میکرد

در طول این مدت دوستان زیادی رو از دست دادم که برخیشون بخاطر سوءتفاهم بوده و یا اینکه درک درستی از هم پیدا نکردیم ، دوست جدیدی هم تقریبا پیدا نکردم و کلا همیشه ترجیح دادم حلقه ی دوستانم محدود به چند نفر مشترک باشه

اخلاقی :

یک دهه ی پر از عصبانیت و طغیان ( اغلب به خاطر درد جسمانی ای که داشتم ) رو پشت سر گذاشتم و مدتی هست که آروم تر شدم بخاطر کمتر شدن درد و بهبود وضعیتم ؛ و این آرومتر شدن کمک میکنه که بهتر فکر کنم و بهتر تصمیم بگیرم ؛ و البته خیلی وقتها اون عصبانیت در انجمن هم نمود پیدا میکرد :دی

همواره اصول اخلاقی ثابتی داشتم برای خودم و خوشحالم که بهشون پشت نکردم ؛ با افرادی که باهاشون راحت نیستم ارتباطم رو قطع کردم ، توی جمع هایی که راحت نباشم صرف رودربایستی و اینها حضور پیدا نمیکنم و در این زمینه هم مشکلی ندارم که بدون تعارف بگم من راحت نیستم و نمیام ، سعی هم میکنم تا جایی که میتونم تعارف نداشته با کسی


ظاهری :

در این زمینه هم پر نوسان بودم و هستم هنوز هم ؛ از لحاظ وزنی در این یک دهه هم 110 کیلو بودن رو تجربه کردم و هم 77 کیلو بودن رو ! ، از لحاظ چهره هم مدام یا موهام بلند میشه ، یا ریش میگذارم ، یا سبیل میگذارم ، یا ته ریش ، یا 6 تیغ ، یا موهام کوتاه میکنم و به عبارت دیگه خیلی زود از خودم خسته میشم و ثباتی ندارم در این زمینه ، فقط قبلا موهام رو خیلی بلند میکردم ولی الان دیگه حوصله ی خشک کردن و سشوار و مدل دادن بعد از شستشو رو ندارم :دی

آرزوها :

آرزوهای مهم و بزرگی داشتم از قدیم برای خودم ، قدمهای مهمی هم برداشتم براشون ولی خب بعضی وقتا باید منتظر اون لحظه ی حیاتی بود

سرهنگ معمر قذافی
18-09-2015, 15:22
باورهای دینی : از ابتدا تا کنون نداشتم

باور های اجتماعی : از همان ابتدا اجتماع در ایران آفتی بزرگ برای اقلیت های ج ن س ی در ایران بود و هست :( بَد و بَدتر شده:(

اخلاقمم : همان Passive ـــــــه سابق

ظاهر :همان Twink سابق

آرزوها: فرار از ایران اسلامی

الان : فرار از ایران عسلامی

Rossin
26-09-2015, 11:35
تاپیک جالبیه مرسی ستاره جان که باعث شدی یکم به این قضیه تغییراتم فکر کنم! تقریبا بازه 10 ساله ای رو در نظر گرفتم.

باورهای دینی : چییزی که معلومه این که همه ما وقتی کودکیم و دبستان و راهنمایی میریم هم خانواده و هم مدرسه یه چیزایی رو فرو میکنن به فکر ما یه سری عقاید و باور ها و خرافات رو. تا قبل از 14 15 سالگی یعنی تا همون دوران راهنمایی من هم مثل اکثر بچه های هم سن خودم اعتقادات مشابهی رو داشتم تقریبا به همه چیز معتقد بودم وقتی رفتم دبیرستان و محیطم عوض شد به موازات اون دیدمم دقیقا نمیدونم طی چه فرایندی شد که کاملا عوض شدم از اون موقع و این تغییرات تا الانم ادامه داره،نمیگم بی دین شدم نه اصلا ولی اعتقادات خودمو رو دارم و قطعا خداپرستم.

باورهای اجتماعی : تغییرات انچنانی نداشتم ولی از اول پدرو مادرم دخالت نکردن توی امور مردم و دوست و همسایه رو بهم یاد دادن،تا کسی چیزی برام تعریف نکنه منم نمیپرسم ازش توی کار مردم هم فضولی نمیکنم.وارد سیاست هم نمیشم ولی برای امور اجتماعی که به شخص خودمم مربوط میشه مثل امور خانوما و حقوقشون و حق و حقوق دانشجویان و یا تشکیلاتی از این قبیل وقت میذارم و قاطی میشم چون چیزیه که به من مربوطه،حس حیوان دوستی و کمک به بیماران و اهدای خون وفعالیتی از این قبیل هم بیشتر شده برام چون دستم باز تر شده نسبت به گذشته. دیگه تو صندوق صدقات کمیته امداد پولی نمیریزم،به گداهای تابلو و معتاد هم کمکی نمیکنم یعنی خانوادگی این کارو نمیکنیم و بجاش اون پول رو برای کسایی که میشناسیم واقعا نیازمند هستن صرق میکنیم.
یه اخلاقی که دارم و نمیدونم خوب هست یا بد این که تا زمانی که اتفاقی،حرفی یا هرچیز اینجوری روی من تاثیر منفی نذاره و بنوعی به من مربوطی نشه خودمو قاطیش نمیکنم،یکی بود میگفت تو حس انسان دوستی نداری!نمیدونم شاید راست میگفت!
بزرگتر شدنم باعث شده حلقه دوستانم کوچک تر شده و حریم خودم تنگ تر و محدودتر!


اخلاق : این مورد کاملا تغییرات داشته و کاملا هم مثبت بوده بنظرم،الان بیشتر میتونم روی خودم کنترل داشته باشم و رفتارمو کنترل کنم،خود نگه تر شدم ولی هنوز هم اغلب اوقات عصبانی و بد اخلاقم :n37:

ظاهر : بلاخره انسان زیبایی رو دوست داره و سعی میکنه همیشه اراسته و زیبا باشه،من هم مثل تمام خانوم ها همینجوری هستم و از10 سال پیش تا الان خیلی توی ظاهر تغییرات داشتم ولی فیس اصلی خودم خیلی نه چون ما کلا خانوادگی و فامیلی بی بی فیسیمو خوب میمونیم :n10: تیپ هم متناسب با سن تغییر میکنه قبلا اسپرت بودم ولی حالا نه ولی خب گاهی اسپرت هم لازمه.


آرزوها: دقیقا یادمه اول راهنمایی که بودم توی یه سالنامه لیستی از ارزوهام نوشتم و هر چند وقتی چک میکنم،خیلی چیزا از توی اون لیست عملی شد برام،ولی خب با بزرگتر شدنم و تغییر فکرو ایده هام نوع خواسته هام عوض شد امال و ارزوهام رنگ بوی دیگه گرفت و بنوعی بزرگتر و سخت تر شد،ولی خب هیچ وقت بدون آرزو زندگی نکردم و نخواهم کرد.

Mehrshad-msv
28-09-2015, 07:17
از لحاظ مذهبی :

خیلی فرق کردم هیچ مذهبی ندارم.نه اتئیسم هستم نه کافرم نه پرستش رو دوست دارم چه حیوان چه سنگ چه شیطان چه خدا و....


از لحاظ اجتماعی :

همونم.خلوت رو گهگاهی ترجیح میدم.یه جایه دور که هیچکسو نبینم اونجا.


اخلاق :

نوسان زیاد داشته. اما الان سعی می کنم خونگرم و خوشرو باشم هرچند سخته کمی برام:دی


ظاهر :

یکم بزرگونه شده به اضافه کچلی که خیلیم دوسش دارم سه تیغه کامل:دی


ارزو :

سعادته بشری و جهانی نه از نو عه مذهبی از نوعه انسانی...

پ.ن:تاپیکه جالبیه چون من به این نتیجه رسیدم خانوم ها کمتر سراغه بی دینی میرن در جامعه ما نسبت به اقایون!برام جالبه هرچی فشار بیشتر میشه اقایون دین زده تر و خانوم ها معتقدتر می شوند.البته کلی نمی گم ولی در جامعه هم اینو زیاد دیدم.
ممنون:n16: