PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : حقیقت چیست؟



فرهنگ دانشجو
17-08-2015, 15:47
"حقیقت"چیست ؟
(سیرتفکرفیلسوفان غرب در مسئله حقیقت)
*قرون قدیم،ازپیدایش فلسفه در یونان تا سقوط امپراتوری رم

سوفسطائیان اولین گروهی بودند که عنوان نمودند،انسان ملاک حقیقت است ومعرفت تنها از راه حواس حاصل می شود.در این میان افلاطون در برابر آنان ایستاد وگفت اگر چنین است،پس حقیقتی وجود ندارد.زیراانسان هادرشناخت اموری مانند دیدن،شنیدن،و... یکسان عمل نمی کنند. اوعقل را تنها تکیه گاه حقیفت می دانست.ارسطو نیزدر این زمینه با او هم عقیده بود.
شکاکان گروه دیگری بودند وچنین اظهار نظر می کردند که هیچ چیز قطعی نیست. پیرون با زیرسئوال بردن منطق قیاسی ارسطوبه این ادعا دامن زد.چرا که در منطق قیاسی ارسطودرستی کبرا، وابسته به درستی نتیجه، پیش از قیاس بود:سقراط انسان است(مقدمه)،هر انسانی حیوان ناطق است(کبرا)،پس سقراطحیوان ناطق است(نتیجه).
قرون قدیم،اینچنین در بازی عقل و احساس در اروپا به پایان رسید.
*قرون وسطا، دوران سلطه کلیسا براروپا
درپی قدرت گیری کلیسا ،احکام آسمانی راهبرمردم شد وانکار حواس امری مقدس به شمار آمد وعقل ومنطق و استدلال ،ابزاری شد دردست ایمان وتوجیه باورهای دینی مورد ادعای کلیسا.
*قرون جدیدورنسانس علمی در اروپا
نتیجه و برایند سلطه واستبداد کلیسا در سال های قرون وسطای اروپا،رنسانس وتجدید حیات علمی بود.در این دوره بود که پیشگامانی مانند گالیله وبیکن،حواس را دوباره بر تخت پادشاهی نشاندند.بیکن عقیده داشت که:"انسان به همان اندازه می تواند از طبیعت در یابد که مشاهدات او به او اجازه می دهد."این آغازی بود برای جنگ دوباره بین فلاسفه اروپا در سال های بعد.از یک سو فلاسفه ای همچون "لایب نیتز،کانت وهگل" ،با وارد آوردن شک در"حواس " ، سعی در خلع سلاح کردن طرفداران بینش علمی در این مصاف داشتند.در مقابل فیلسوفانی چون "هابز،لاک ومیل"تنهاابزار شناخت را حواس وطریق علمی می دانستند.
*قرون معاصر، انقلاب صنعتی وتکنولوژی در اروپا
در این دوران بود که تفکروجود حقایق مستقل از تجربه که از جانب کانت مطرح شده بود به انگلیس مهاجرت نمود و تفکرایمان به تجربه از انگلیس به آمریکا منتقل شد.
"ویلیام جیمز ودیویی" ، از جمله کسانی بودند که حقیقت را آن چیزی می دانستند که اثری عملی در پی داشته باشدو بدین گونه بود که مکتب عمل گرایی(پراگماتیسم) شکل گرفت. مخالفان این تفکرعقیده داشتند که این امر باعث می شود که هر کسی،سخیف ترین عقاید واشتباهات خود را که منتج به سود و راحتی آنی شود حقیقت به شمارآورد.
این گونه بود که بازگشت دوباره ای به حرف سوفسطائیان صورت گرفت.به این معنا که حواس میزان حقیقت هستند؛اماهمه ی حواس. چرا که حس واحد ممکن است مارا گول بزند،اما رفع اشتباه یک حس فقط به وسیله حس دیگر ممکن است.این در حالی است که استفاده از ابزارهای تکنولوژیک همچون تلسکوپ وامواج رادیویی و...دایره حواس را گسترده تر کرده اند.
این درست است که در قضاوت حواس قطعیتی وجودندارد وحس نمی تواند آینده راضمانت کند،اما اگر بخواهیم اموری را که در گذشته تجربه کرده ایم به آینده تعمیم دهیم،باید به احتمالات پناه ببریم.تنها دانای مطلق است که توانی فراتر از این دارد.
به دلیل اینکه امورجهان چنان سیال ومتغییراست که "حقایق" ماباید در آن موقت ونسبی باشد.در این جهان هریک ازما باید به این ادراک برسیم که به جزماکسانی هستند که حس آن ها ودرنتیجه حقایق آن ها با ما یکی نیست.حقیقت همچون منشوری است که ازهرگوشه آن ترکیبی دیگرگون از رنگ ها انتشار می یابد.
دراینجا این پرسش مطرح می شود که براساس این گفته ،عقاید بی پایه ی عامی ترین انسان ها موردتأیید قرارمی گیرد،پس جایگاه عقل وخرد واندیشه کجاست؟ باید گفت،عقل ،محسوسات را به مفاهیم ومفاهیم را به دانش ودانش را به حکمت تبدیل می کند.
----------------------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از کتاب:لذات فلسفه ویل دورانت،ترجمه:دکترعباس زریاب خویی.