مشاهده نسخه کامل
: 3274
22-07-2015, 22:14
خدا بيامرزد سعدي را كه گفت " هرانكس كه دندان دهد نان دهد؟" پس اين همه كودك گرسنه خردسال از كودكان خدا نيستند؟ پس چرا گرسنه اند? شايد دندان ندارند كه نان ندارند؟ اين نمونه اي از ضرب المثل هاي غلط ماست كه هر وقت قافيه تنگ مي شود از آن استفاده مي كنيم و دلمان خوش است كه مسئله را حل كرده ايم.
" سرم را بشكن ولي نرخم را نشكن" نيز از آن مثلهائي است كه بايد آنرا دور انداخت زيرا شديداً ضد كسب و كار است. در بيزنس گاه لازم است كه هم سرتان بشكند و هم نرختان تا كارتان پيش برود. گاه بايد تخفيف بدهيد تا بتوانيد بفروشيد بنابراين بنيان اين ضرب المثل غلط است.
"عقد پسرعمو دختر عمو را در آسمان بسته اند " اين نيز از آن ضرب المثلهاي غلط و مخالف قوانين ژنتيك است كه بايد بدور ريخته بشود. چرا؟ يادم هست كه پس از گرفتن دو درس ژنتيك در دانشگاه هنگاميكه فهميدم كه هم اتاق مهندسى من قصد دارد پس از پايان تحصيلات با دختر دائي خود ازدواج كند. من عواقب اينكار را به او تذكر دادم ولي گويا طرف عاشق بود ديگر براي تغيير جهت دير بود. پس از فارغ اتحصيلي سالها او را نديدم تا بالاخره او را در امريكا گير آوردم. از حال خانوده اش جويا شدم گفت همان اتفاقي كه پيش بيني كرده بودي اتفاق افتاد. گفتم كدام اتفاق؟ گفت بچه دومم عقب مانده شد و نمام زندگي ما را بهم ريخت و كار به طلاق كشيد. در ايران هم كارمندي داشتم كه پنج سال از من جوانتر بود ولي خودش فكر مي كرد كه از من بزرگتر است . شايد چون قيافه اش شكسته تر بود. وقتي جويا شدم معلوم شد كه وي با دختر دائي اش ازدواج كرده بود و دختر زيبا و دانشجوي جوانش در نهايت سلامتي ناگهان مريض مي شود و بعلل ژنتيكي ظرف سه هفته فوت مي كند. پسر كوچكش هم مشكلات كليه داشت كه آنهم ژنتيكي بود. همينها براي پيري زودرس وي يا هركسي كافي است. بزبان ساده هر يك از ما ژنهايي داريم كه حاوي مشخصات ما هستند. براي هر مشخصه دو ژن وجود دارند يكي از پدر مي آيد و يكي از مادر. فرض كنيد كه ژن بينائي بنام "بينا" باشد و ژن نابينائي "نابينا" ولي ژن غالب ژن بينائي باشد در آنصورت سه احتمال براي يك بچه وجود دارد
بينا +بينا = بچه بينا
بينا+نابينا= بچه بينا
نابينا+نابينا=بچه نابينا
در حالت دوم شما بچه سالمي داريد كه ژن نابينائي را حمل ميكند. حال اگر دو نفر از يك خانواده كه مي توانند ژن هاي شبيه داشته باشند با هم ازدواج كنند و هر دو بينا بوده ولي ژن نابينائي را حمل كنند در صورت برخورد دو ژن نابينا با يكديگر بچه نابينا مي شود در ازدواج با كسي كه با شما نسبتي ندارد ممكنست آن شخص ژن نابينائي نداشته باشد ولي مثلاً ژن كر بودن را بصورت مغلوب حمل كند. بچه نه كور مي شود و نه كر. اگر چه ژن مغلوب كوري و كري را حمل مي كند.
و اما مزخرفترين ضرب المثل فارسي از نظر من اين ضرب المثل است "دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است"! متاسفانه بنظر من ما يكي از دروغگوترين ملتها هستيم و شايد اين ضرب المثل باعث و باني آن باشد. ما در مورد ساده ترين چيزها دروغ ميگوئيم. به سلمانيم زنگ ميزنم ميپرسم ساعت يك و نيم بيايم؟ ميگويد نه چون چند تا مشتري داشتم و خسته ام. ميروم چرتي بزنم. ساعت چهار بيا. يكربع به چهار ميروم از همكارش ميپرسم فلاني آمده؟ گفت نه اصفهانست ولي گفته چهار ميايد!! چهار از اصفهان رسيد ولي چرا راستش را بمن نگفت نميدانم. براي من چه فرقي ميكرد كه او از كجا ميايد؟
داستان دوم: خانمي ازبستگان با يك بچه شش ماهه طلاق ميگيرد. بخاطر ازدواج پذيري مجدد بچه را ميدهد مادرش بزرك كند و به شوهر جديد هم ميگويند كه آن فرزند برادر عروس است نه فرزند. فرزند بزرگ ميشود و در بيست سالگي حقيقت را به او ميگويند! دوست داشتيد در بيست سالگي ميفهميديد كه مادرتان در واقع مادربزرگتان است و خواهرتان همان مادرتان است و خواهر زاده ها برادر خواهرتان هستند؟؟؟ او هم دوست نداشت.
نقطه مقابل اين موضوع امريكاست كه حتي به بچه پرورشگاهي يكروزه هم كه به فرزندي قبول شده از اول و زماني كه اندكي فهم داشته باشد ميگويند كه ما ترا مثل فرزند دوست داريم ولي پدر و مادر بيولوژيكي تو نيستيم. سه خانواده ايراني مقيم امريكا ميشناسم كه بچه هايي چند ماهه را از ايران بفرزندي قبول كرده اند و در اولين فرصت حقيقت را به فرزند گفته اند. اينطور است كه راستگويي در جامعه ترويج ميشود زيرا چيزي بنام دروغ مصلحت آميز ندارند. وقتي بچه دو ساله اي پدرش ميميرد او را به مراسم تدفين پدرش ميبرند و به او نميگويند كه پدر رفته به مسافرتي طولاني. هنگاميكه باجناق من در زير شورلت كوروتش كشته شد اين ماموريت من بود كه به دو پسر ٧ و ٩ ساله اش عين واقعيت را بگويم. پسر بزرگ در مراسم يادبود قطعه مورد علاقه پدرش را با ويولون زد. آيا اين حقيقت در آنها اثر بد گذاشت؟ هر دو در دبيرستان شاگرد اول بودند و هر دو با بورسيه كامل به دانشگاه رفتند و نه هر دانشگاهي. يكي به دانشگاه استنفورد و ديگري بركلي كه هر دو جزو سه دانشگاه برتر امريكا هستند و من خوشحالم كه كماكان منتظر باز گشت پدر از مسافرت نيستند.
در ايران افراد وقتي كه دروغ ميگويند اسم ائمه را هم بعنوان شاهد مياورند. من فكر ميكنم كه آدمي كه راست ميگويد احتياج به شاهد آوردن و كمك از ائمه ندارد.
تلفن منزل زنگ ميزند آقا به خانم ميگويد كه اگر صاحبخانه بود بگو نيست! آيا اين خانواده اميدوارست كه فرزندان راستگو تحويل جامعه بدهد ؟ اين فرزندان اول به پدر و مادر و بعد به بقيه دروغ ميگويند و معلمشان هم پدر ومادر هستند. من هيچگاه كلمه اي دروغ از پدر و مادرم نشنيدم و من هم همانكار را براي فرزندانم كردم. در مغازه پدر يكبار نشنيدم كه پدر به مشتري دروغ بگويد. يكبار خواستم پدرم دوربيني را بمن براي يكروز قرض بدهد. وي گفت نميتوانم چون در آنصورت دوربين دست دوم ميشود و ديگر نميتوانم آنرابه دروغ بعنوان نو بفروشم.
نميدانم كه اين جمله مال داريوش كبير است كه گفت خداوند ايران را از خشكسالي و دروغ برهاند. فعلاً متاسفانه هر دو را داريم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
" سرم را بشكن ولي نرخم را نشكن" نيز از آن مثلهائي است كه بايد آنرا دور انداخت زيرا شديداً ضد كسب و كار است. در بيزنس گاه لازم است كه هم سرتان بشكند و هم نرختان تا كارتان پيش برود. گاه بايد تخفيف بدهيد تا بتوانيد بفروشيد بنابراين بنيان اين ضرب المثل غلط است.
"عقد پسرعمو دختر عمو را در آسمان بسته اند " اين نيز از آن ضرب المثلهاي غلط و مخالف قوانين ژنتيك است كه بايد بدور ريخته بشود. چرا؟ يادم هست كه پس از گرفتن دو درس ژنتيك در دانشگاه هنگاميكه فهميدم كه هم اتاق مهندسى من قصد دارد پس از پايان تحصيلات با دختر دائي خود ازدواج كند. من عواقب اينكار را به او تذكر دادم ولي گويا طرف عاشق بود ديگر براي تغيير جهت دير بود. پس از فارغ اتحصيلي سالها او را نديدم تا بالاخره او را در امريكا گير آوردم. از حال خانوده اش جويا شدم گفت همان اتفاقي كه پيش بيني كرده بودي اتفاق افتاد. گفتم كدام اتفاق؟ گفت بچه دومم عقب مانده شد و نمام زندگي ما را بهم ريخت و كار به طلاق كشيد. در ايران هم كارمندي داشتم كه پنج سال از من جوانتر بود ولي خودش فكر مي كرد كه از من بزرگتر است . شايد چون قيافه اش شكسته تر بود. وقتي جويا شدم معلوم شد كه وي با دختر دائي اش ازدواج كرده بود و دختر زيبا و دانشجوي جوانش در نهايت سلامتي ناگهان مريض مي شود و بعلل ژنتيكي ظرف سه هفته فوت مي كند. پسر كوچكش هم مشكلات كليه داشت كه آنهم ژنتيكي بود. همينها براي پيري زودرس وي يا هركسي كافي است. بزبان ساده هر يك از ما ژنهايي داريم كه حاوي مشخصات ما هستند. براي هر مشخصه دو ژن وجود دارند يكي از پدر مي آيد و يكي از مادر. فرض كنيد كه ژن بينائي بنام "بينا" باشد و ژن نابينائي "نابينا" ولي ژن غالب ژن بينائي باشد در آنصورت سه احتمال براي يك بچه وجود دارد
بينا +بينا = بچه بينا
بينا+نابينا= بچه بينا
نابينا+نابينا=بچه نابينا
در حالت دوم شما بچه سالمي داريد كه ژن نابينائي را حمل ميكند. حال اگر دو نفر از يك خانواده كه مي توانند ژن هاي شبيه داشته باشند با هم ازدواج كنند و هر دو بينا بوده ولي ژن نابينائي را حمل كنند در صورت برخورد دو ژن نابينا با يكديگر بچه نابينا مي شود در ازدواج با كسي كه با شما نسبتي ندارد ممكنست آن شخص ژن نابينائي نداشته باشد ولي مثلاً ژن كر بودن را بصورت مغلوب حمل كند. بچه نه كور مي شود و نه كر. اگر چه ژن مغلوب كوري و كري را حمل مي كند.
و اما مزخرفترين ضرب المثل فارسي از نظر من اين ضرب المثل است "دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است"! متاسفانه بنظر من ما يكي از دروغگوترين ملتها هستيم و شايد اين ضرب المثل باعث و باني آن باشد. ما در مورد ساده ترين چيزها دروغ ميگوئيم. به سلمانيم زنگ ميزنم ميپرسم ساعت يك و نيم بيايم؟ ميگويد نه چون چند تا مشتري داشتم و خسته ام. ميروم چرتي بزنم. ساعت چهار بيا. يكربع به چهار ميروم از همكارش ميپرسم فلاني آمده؟ گفت نه اصفهانست ولي گفته چهار ميايد!! چهار از اصفهان رسيد ولي چرا راستش را بمن نگفت نميدانم. براي من چه فرقي ميكرد كه او از كجا ميايد؟
داستان دوم: خانمي ازبستگان با يك بچه شش ماهه طلاق ميگيرد. بخاطر ازدواج پذيري مجدد بچه را ميدهد مادرش بزرك كند و به شوهر جديد هم ميگويند كه آن فرزند برادر عروس است نه فرزند. فرزند بزرگ ميشود و در بيست سالگي حقيقت را به او ميگويند! دوست داشتيد در بيست سالگي ميفهميديد كه مادرتان در واقع مادربزرگتان است و خواهرتان همان مادرتان است و خواهر زاده ها برادر خواهرتان هستند؟؟؟ او هم دوست نداشت.
نقطه مقابل اين موضوع امريكاست كه حتي به بچه پرورشگاهي يكروزه هم كه به فرزندي قبول شده از اول و زماني كه اندكي فهم داشته باشد ميگويند كه ما ترا مثل فرزند دوست داريم ولي پدر و مادر بيولوژيكي تو نيستيم. سه خانواده ايراني مقيم امريكا ميشناسم كه بچه هايي چند ماهه را از ايران بفرزندي قبول كرده اند و در اولين فرصت حقيقت را به فرزند گفته اند. اينطور است كه راستگويي در جامعه ترويج ميشود زيرا چيزي بنام دروغ مصلحت آميز ندارند. وقتي بچه دو ساله اي پدرش ميميرد او را به مراسم تدفين پدرش ميبرند و به او نميگويند كه پدر رفته به مسافرتي طولاني. هنگاميكه باجناق من در زير شورلت كوروتش كشته شد اين ماموريت من بود كه به دو پسر ٧ و ٩ ساله اش عين واقعيت را بگويم. پسر بزرگ در مراسم يادبود قطعه مورد علاقه پدرش را با ويولون زد. آيا اين حقيقت در آنها اثر بد گذاشت؟ هر دو در دبيرستان شاگرد اول بودند و هر دو با بورسيه كامل به دانشگاه رفتند و نه هر دانشگاهي. يكي به دانشگاه استنفورد و ديگري بركلي كه هر دو جزو سه دانشگاه برتر امريكا هستند و من خوشحالم كه كماكان منتظر باز گشت پدر از مسافرت نيستند.
در ايران افراد وقتي كه دروغ ميگويند اسم ائمه را هم بعنوان شاهد مياورند. من فكر ميكنم كه آدمي كه راست ميگويد احتياج به شاهد آوردن و كمك از ائمه ندارد.
تلفن منزل زنگ ميزند آقا به خانم ميگويد كه اگر صاحبخانه بود بگو نيست! آيا اين خانواده اميدوارست كه فرزندان راستگو تحويل جامعه بدهد ؟ اين فرزندان اول به پدر و مادر و بعد به بقيه دروغ ميگويند و معلمشان هم پدر ومادر هستند. من هيچگاه كلمه اي دروغ از پدر و مادرم نشنيدم و من هم همانكار را براي فرزندانم كردم. در مغازه پدر يكبار نشنيدم كه پدر به مشتري دروغ بگويد. يكبار خواستم پدرم دوربيني را بمن براي يكروز قرض بدهد. وي گفت نميتوانم چون در آنصورت دوربين دست دوم ميشود و ديگر نميتوانم آنرابه دروغ بعنوان نو بفروشم.
نميدانم كه اين جمله مال داريوش كبير است كه گفت خداوند ايران را از خشكسالي و دروغ برهاند. فعلاً متاسفانه هر دو را داريم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]