PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های Layken



Layken
05-07-2015, 22:17
مرخصیم تموم شده بود و باید برمیگشتم پادگان
برخلاف همیشه اینبار دلم بدجوری گرفته بود و پاهام توان حرکت نداشتند و اصلا تحمل فضای داخل پادگان رو نداشتم که داییم رو دیدم که اومد خونمون قضیه رو بهش گفتم و نشست باهام صحبت کرد بعد از کلی صحبت کردن یک نکته از بین حرفاش بدجوری داغونم کرد، بهم گفت:

« فرض کنیم یک انسان 80 سال عمر میکند و فاصله بین تاریخ تولد و مرگش بر روی سنگ قبر فقط یک خط کوچیک هستش و همون خط تعریف کننده کل اون 80 سال زندگی فرد هستش حالا این وسط بین این 80 سال، 1 سال و خورده ای میره برا دوران خدمت سربازی که همون یک سال میشه جزئی از همون خط فاصله تولد و مرگ! این یعنی این که تا چشم رو هم بزارم همین یک سال که اندازه اون بر روی خط فاصله حتا کمتر از یک تار مو است، خیلی زود و سریع تموم میشه و اصلا به حساب نمیاد. »

الان از اون روز 5 سال گذشته و هنوز هم اون صحبت دایی یادم میاد و هنوز به این فکر میکنم که واقعا این خط فاصله چقدر بی رحمه، البته شاید هم حقیقت محضه و واقعیت انکار ناپذیر که داخل همین خط فاصل کوچک چه اتفاق ها که نیوفتاده است، دوران کودکی، نوجوانی و جوانی، سربازی، درس و دانشگاه، عشق، میان سالی و پیری و اخر سر انتهای همون خط فاصل، مرگ! حالا که خوب نگاه میکنم از خودم میپرسم این همه هیاهو از برای چیست؟ هیاهویی که شاید اندازه آن در چیزی که به دنبال آن هستیم در داخل آن خط فاصله شاید اندازه یک تار مو هم نباشد.