m-a-88
06-05-2015, 00:41
سلام
من دوست عزیزی دارم(داشتم).حدود یک ساله که میشناسمش.اوایل دوستی خب مثل اکثر دوستی ها خیلی صمیمی نبودیم و شرایط طوری بود که فکر میکردم همیشه یه دوستی خیلی معمولی باقی میمونه.همین جا بود که اشتباه بزرگمو انجام دادم و درباره خودم یه دروغ خیلی بد و زشت بهش گفتم.درباره دروغم هیچ توجیه و دلیلی نیست به زشتی و بزرگیش و بدی اش اعتراف میکنم.به هر شکل یک سال گذشت و تو این مدت صمیمی شدیم اما اون دروغ عذابم میداد تا اینکه همین یک ماه پیش شرایطی فراهم شد و راست ماجرا را براش گفتم.اگر نمیگفتم هم هیچ وقت مطمئنا نمیفهمید ولی اونقدر برام عزیز و محترم هست که تحمل دروغو بهش دیگه نداشتم.مطابق انتظار خیلی ناراحت شد.میشه گفت که حسابی خراب کردم چون منو راستگو و صادق و قابل اعتماد میدونست و من...
گفت عذرخواهی دیگه نکنم و نمیخواد پیگیر ماجرا باشه و تو این مدت تونستیم دوستی رو به شکلی داشته باشیم اما در نهایت اون شب بدون خداحافظی رفت و الان یه ماهه که صحبتی نکردیم.چند بار خواستم باهاش صحبت کنم اما فکر کردم زمان بگذره بهتره
میخواستم به دیدنش برم و براش به خاطر موفقیت تو کارش چیزی تهیه کنم اما نگرانم که پس بزنه رد کنه نپذیره
نظر شما چیه؟ یعنی دوستی ما تموم شده است؟
باید صبر کنم یا برم ببینمش؟
تحمل شکستن غرورم سخته اما برام عزیزه خیلی
به نظرتون چیکار کنم برای حفظ دوستیمون؟
من دوست عزیزی دارم(داشتم).حدود یک ساله که میشناسمش.اوایل دوستی خب مثل اکثر دوستی ها خیلی صمیمی نبودیم و شرایط طوری بود که فکر میکردم همیشه یه دوستی خیلی معمولی باقی میمونه.همین جا بود که اشتباه بزرگمو انجام دادم و درباره خودم یه دروغ خیلی بد و زشت بهش گفتم.درباره دروغم هیچ توجیه و دلیلی نیست به زشتی و بزرگیش و بدی اش اعتراف میکنم.به هر شکل یک سال گذشت و تو این مدت صمیمی شدیم اما اون دروغ عذابم میداد تا اینکه همین یک ماه پیش شرایطی فراهم شد و راست ماجرا را براش گفتم.اگر نمیگفتم هم هیچ وقت مطمئنا نمیفهمید ولی اونقدر برام عزیز و محترم هست که تحمل دروغو بهش دیگه نداشتم.مطابق انتظار خیلی ناراحت شد.میشه گفت که حسابی خراب کردم چون منو راستگو و صادق و قابل اعتماد میدونست و من...
گفت عذرخواهی دیگه نکنم و نمیخواد پیگیر ماجرا باشه و تو این مدت تونستیم دوستی رو به شکلی داشته باشیم اما در نهایت اون شب بدون خداحافظی رفت و الان یه ماهه که صحبتی نکردیم.چند بار خواستم باهاش صحبت کنم اما فکر کردم زمان بگذره بهتره
میخواستم به دیدنش برم و براش به خاطر موفقیت تو کارش چیزی تهیه کنم اما نگرانم که پس بزنه رد کنه نپذیره
نظر شما چیه؟ یعنی دوستی ما تموم شده است؟
باید صبر کنم یا برم ببینمش؟
تحمل شکستن غرورم سخته اما برام عزیزه خیلی
به نظرتون چیکار کنم برای حفظ دوستیمون؟