ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : چند پیکسل کتاب



Ahmad
16-04-2015, 23:24
سلام


یکی از راه‌های به‌اشتراک گذاشتن بخشی زیبا از یک کتاب ثبت تصویری‌ِ آن و قرار دادن به‌صورت یک فایل گرافیکی است.
صفحه‌ یا صفحه‌هایی از کتاب که با حاشیه‌ها، هایلایت‌ها و ...ـیی که در آن نوشته یا مشخص می‌کنیم، نظر خود و یا بخش مورد نظر رو منعکس می‌کنیم.

دوست داشتیم این‌گونه هم بخش زیبا از کتاب را در این تاپیک قرار دهیم.

رعایت نکات همیشگی هم که حتما با آن آشنا هستیم می‌تونه تاپیک رو هر چه بهتر و مفید‌تر و با شکل ظاهری مناسب‌تری پیش‌ببره.



- تصویر در انداره عرض حداکثر 500 پیکسل و حجم مناسب و درصورت نیاز گذاشتن لینک تصویر اصلی بر روی آن یا در کنار تصویر.
- آپلود عکس در سایت به آدرس: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و یا در مکان‌های مطمئن که می‌دانیم تصویرمان پاک نخواهد شد.
- تصویر به‌گونه‌ای باشه که شماره‌ی صفحه و نام کتاب و ... در آن دیده شود.
- نوشتن مشخصات کتاب در پست.
- ممکنه متن طولانی باشه یا به هر دلیل دیگر کاربر نخواد متن رو بنویسه ولی توصیه‌ می‌شه متن موردنظر در پست نوشته بشه.



/ این ایده و عنوان اقتباسی بود از سایت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] /


ممنون

Ahmad
16-04-2015, 23:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ژاک

من نمی‌دانم ضوابط اخلاقی چیست، فقط می‌دانم مقرراتی است که به نفع خودمان برای سایرین وضع می‌کنیم.
من یک‌جور فکر می‌کنم ولی عملم جور دیگری است.
همه‌ی موعظه‌ها مثل مقدمه‌چینی‌های فرامین پادشاه است؛
تمام خطیب‌ها مایلند به درسهایشان عمل کنیم، چون شاید به نفع ما باشد،
اما تردیدی نیست که بیشتر به نفع خودشان است...



ژاک قضا و قدری و اربابش
دنی دیدرو
مینو مشیری
ص 116

تاپیک کتاب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Йeda
20-04-2015, 00:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




سه‌شنبه‌ها با موری
میچ آلبوم



متنِ پاراگراف:


خیلی از آدم‌ها زندگی را به عبث می‌گذرانند. آن‌‌ها حتی موقعی که مشغولِ کاری هستند که به نظرشان مهم است، به نظر نیمه‌خوابند.
به خاطر این که آن‌ها دنبالِ جیزهای غلطی هستند، راهِ این‌که شما به زندگی‌تان معنا بدهید این است که خود را فدای دوست‌داشتنِ دیگران کنید،‌
خود را فدای اجتماعِ دور و برتان بکنید و خود را فدای خلقِ چیزی بکنید که به زندگیِ شما معنی و هدف می‌دهد.

صفحه‌ی ۳۸


پ.ن: این خانومی که در تصویر می‌بینید مسئول نگه‌داشتن برگه‌ی کتاب هستند. :دي

- Saman -
21-04-2015, 09:39
در ابتدا از احمد عزيز برای ايجاد اين تايپيك تشكر می‌كنم چرا كه واقعا جای چنين تايپيك‌ی در انجمن ادبيات خالی بود... به خصوص اينكه من سايت "پيكسل بوك" رو مرتب بازديد می‌كنم و بسيار هم استفاده می‌برم!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به هر حال!

يكی از كتاب‌هايی كه من بيشتر اوقات از كتابخانه برمی‌دارم و مطالعه می‌كنم، همين كتاب كاريكلماتور پرويز شاپور هست كه عكس بالا هم نيم-رخی (!) از اين كتاب است!









[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




...به پرويز شاپور


همه چيز بوی گرد و خاك و خاطره می‌دهد
در خانه
دستهای لرزان «كامی»،
به برآوردن خاسته‌هايت بيقرار مانده

و گربه‌ای
كه پله‌ها را دو تا يكی می‌كند
به اتاقت سرك می‌كشد
و ذهنش پر است از طرح‌های موش و ماهی!

و خيابانی
كه در انتظار «گشت جوانانه»
به ساعتش نگاه می‌كند
و تنهايی‌اش را بی‌تو در عصرهای بهاری
تاب می‌آورد

و ميزی‌
-در كافه نادری-
كه مشتريانش را هر روز







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به بهانه «شاپور و شاپوريان»
رد می‌كند




...خاطره‌ها دوره‌ام كرده‌اند
...می‌خواهم صدايت را دوباره بشنوم; «اميدوارم خود و خانواده هميشه شاد و
خندان باشند»
...دلتنگ می‌شوم
با خودم از زبان همه می‌گويم،
......«كاش نرفته بودی!».





مژگان رمضان‌زاده







پرويز شاپور
كاريكلماتور
قلبم را با قلبت ميزان می‌كنم
صفحات 430، 431،‌ 432





پ.ن: به خاطر كيفيت پايين عكس‌ها ببخشيد، دوربين خوبی نداشتم...

.. و كتاب پر شده از طرح‌های پرويز شاپور كه به مرور بيشتر قرار می‌دم!

m_kh111
26-05-2015, 14:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پیرمرد گفت: "خیلی سخت است که کسی از گذشته سیر شود. گذشته مثل نوشیدنی است که خورده شده باشد. گذشته چه حسنی دارد؟ مثل لباس کهنه می ماند، باید آن را دور انداخت!"
صفحه 77

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با هیچ کس درد دل نکرده بود؛ اما غالبا نزدیکی های غروب آفتاب، هنگامی که ناقوس کلیسا ساعت فراموش نشدنی ای را که او کنار کاتیا زانو زده بود و صدای قلب کاتیا را می شنید به یاد او می آورد، به خود با اشک شادیِ این امید که زندگی مجردش را رونقی می داد، خوش آمد می گفت.
آن وقت در درونش طوفانی برمی خاست که فرونشستنی نبود.
صفحه 97

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خانم صاحبخانه
فئودور داستایوسکی
پرویز داریوش

- Saman -
03-06-2015, 17:24
سلام دوباره!


يكی از كتاب‌های مورد علاقه من، سری كتاب‌های مسابقات عطش از سوزان كولينز است... و شعری در كتاب اول هست كه بسيار دوست دارم!

بنابراين در اين پست، قسمتی از كتاب كه حاوی اون شعر زيبا هست رو برای شما قرار می‌دم...

.. اميدوارم كه خوشتون بی‌آد!







صفحه 257




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ميون يه علفزار،‌ زير يه بيد مجنون
يه بستری از علف، يه بالش نرم و سبز
سرتو بذار رو بالش، چشماتو هم بيارش
وقتی چشات وا بشه، خورشيد هم پيدا ميشه


بيا اين‌جا امنه، بيا اين‌جا گرمه
اين‌جا همون جاييه كه گل‌های ناز مينا مراقب تو هستن
اين‌جا همون جاييه كه روياهای شيرينت فردا حقيقت می‌شه
اين‌جا همون جاييه كه من تو رو دوست می‌دارم.


در وسط علفزار، دور از تمام انظار
در پوششی از برگ‌ها، در زير نور مهتاب
غصه‌هاتو رو رها كن، مشكل‌هاتو از تو فكرت جدا كن
وقتی كه باز صبح بشه، همه‌اش فراموش می‌شه


بيا اين‌جا امنه، بيا اين‌جا گرمه
اين‌جا همون جاييه كه گل‌های ناز مينا مراقب تو هستن





صفحه 258





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



اين‌جا همون جاييه كه روياهای شيرينت فردا حقيقت می‌شه
اين‌جا همون جاييه كه من تو رو دوست می‌دارم.





تايپيك اخصاصی اين كتاب در انجمن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])...

.. و با صدای Sting اين آهنگ رو گوش كنيد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]).

- Saman -
24-12-2017, 15:48
پاراگراف اول صفحه ۲۷۱ کتاب رامسس پسر نور رو خیلی دوست دارم، چون بسیار پر معنی و تاثیرگذار هست...برای همین به شما هم نشون می‌دم!


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



می‌ترسی؟ خوب است؛ فقط خودپسندان و ابلهان ترس را نادیده می‌گیرند. از این ترس باید نیرویی زاده شود که قادر به شکست آن باشد: راز ست همین است. کسی که چون آخناتون آن را نفی کند، اشتباه کرده و مصر را تضعیف نموده است. فرعون تجسم طوفان،خشم کیهان، سنگدلی و صاعقه نیز هست. او دستی است که گاه عمل می‌کند و گاه کیفر می‌دهد؛ اعتقاد به نیکی آدمیان اشتباهی است که فرعون نمی‌تواند مرتکب شود. این اشتباه سرزمین او را به نابودی می‌کشاند و قومش را گرفتار بدبختی می‌کند. اما آیا تو توانایی مواجه شدن با ست را داری؟




تایپیک کتاب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])