PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مترو نوشته ها



B.Russell
02-11-2014, 18:58
در دنیای شلوغ و پر ترافیکی که ما در اون هستیم، شاید کمتر کسی پیدا بشه که در یکی از شهرهای بزرگ دنیا زندگی کنه و در صورت وجود مترو در شهرش، پایش رو به مترو نگذاشته باشه.

چه پولدار باشی و چه بی پول، چه ماشین شخصی داشته باشی و چه نداشته باشی، چه مسافر باشی چه بومی، زمانی مجبور میشی قدم در مترو بگذاری.

مترو به دلیل تجمیع انسان هایی متفاوت از کوچک و بزرگ از مرد و زن از با فرهنگ و بی فرهنگ، میتونه صحنه ها و نکات قابل تاملی رو برای هر کدام از ما به همراه داشته باشه.

بسیاری از هنجارها، ناهنجاری ها، شعارها، حقایق تلخ و شیرین اجتماع و ... در قالب عمل افراد یا حتی پوسترها و تبلیغاتی که در مترو و ایستگاه هاش نصب میشه، میتونه مارو لحظه ای به فکر فرو ببره.

در این تاپیک قصد داریم، نوشته ها یا عکس هایی از آنچه در مترو دیده ایم و برایمان تعمق برانگیز بوده است را با دیگران قسمت کنیم.



فقط خواهشا به نکات زیر توجه کنید:

1- اگر قرار است عکسی گذاشته باشه، حجم عکس کم بوده و حتما تفسیری مناسب از عکس ارائه بدین.

2- تاریخ مشاهده اتفاقی جالب در مترو رو در صورتی که به خاطر دارین در پایان نوشته تون ذکر کنید.

3- میتوانید مترو نوشته های جذاب دیگران را هم در این تاپیک به اشتراک بگذارید.

امیدوارم این تاپیک، مطالب جالب و مفیدی به دور از اسپم رو برای خوانندگانش به دنبال داشته باشه.





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

B.Russell
03-11-2014, 21:03
12 صندلی آبی، از پشت درب بسته یکی از واگن های مترو به بیش از 100 مسافر منتظر، لبخند سردی میزدند !!
همه پشت درب بسته ی واگن، فشرده شده بودن.
پاهایشان را کمی روی زمین فشار میدادن، گویی نبردی حیاتی در راهست.

ناگهان درب واگن باز شد، انگیزه نشستن در میان همه به طرز عجیبی بالاتر رفت.
ترشح آدرنالین بیشتر و بیشتر میشد.
همه در عرض چند ثانیه نسبت به هم بیرحم شدند.
با هم به سمت صندلی ها یورش بردند، تعداد کمی نشستند و عده زیادی سرپا ماندند و در پایان سکوتی معنادار حکمفرما شد.

به چهره کسانی که روی صندلی ها نشسته بود نگاهی انداختم.
لبخندی حاکی از رضایت بر لبانشان نقش بسته بود.

لبخند رضایتِ نشیمن گاه، هنگام رسیدن به صندلی خالی !!!

و جوانی که در مقابل یک پیر لبخند بر لب داشت که در این تنازع برای بقا پیروز شده است.
در نهایت هرکس به هرکجا که بود خو گرفت ...


(93/08/12)

Atghia
03-11-2014, 21:37
از مترو خاطره ای دارم شاید مربوط به چندسال قبل..
اینقدر قدیم ها در تلویزیون و سریال خارجی مترو میدیدم نشانی از تجدد و فرهنگ شهرهای پیشرفته فرنگ شاید برای ما بود این مترو!

خلاصه مدتی برحسب اجبار گذرمان برای رفت و آمد به مترو افتاد آن هم در زمان پیک آمد و شد:n27: اول صبح قبل از ساعت 8 همگی به هدف رسیدن به محل کار و کسب و درس و بحث و...

فقط روزهای پنجشنبه صبح در همان ساعت روزهای قبل انگار سوار مترو خارجی بودم:n02: خلوت و خیلی شیک همچون انسان های متمدن چون صندلی به تعداد و گه گاه خالی بود رفتاری در خور شهروندان ایرانی میدیدم:n26:

جدیدترها متروی تجریش آنهم فقط و فقط به دلیل ایستگاه آخر بودنش! کمی خلوتتر از ایستگاههای دیگر است آنهم اگر مقصد باشد و نه مبدا :دی
راستی چرا ایستگاه آخر همیشه خوب است؟:n13:

B.Russell
06-11-2014, 00:00
تا به حال از خودتان پرسیده اید که چرا در مترو (به غیر از دستفروش ها) اکثرا ساکتند و با هم حرفی نمیزنند؟
شاید با خودمون بگیم علتش اینست که آدم با غریبه ها حرفی واسه گفتن نداره.
اما اگر دقت کنید اکثر افراد چه در جای خود نشسته و چه سواره، نوعی حالت منجمد پیدا میکنند.

والتر بردفورد کنوون از روانشناسان انگلیسی در پاسخ به علت چنین رفتاری از سوی انسان ها در فضاهایی تنگ مشابه مترو میگوید:

تمام مخلوقات از جمله انسان ها زمانی که با خطر روبرو می شوند از آن شرایط فرار می کنند یا به دعوا کردن روی می آورند. اما واکنش سومی هم وجود دارد که به اصطلاح منجمد شدن است و این طور می توان گفت که در این مواقع منجمد می شوند یعنی هیچ حرکت و عکس العملی از خود نشان نمی دهند.

به گفته این روانشناس، با این توصیف هنگامی که فرد با جمعیت انبوه و ناشناس در مترو روبرو می شود نوعی تهدید را احساس می کند.
این رفتار یک حس غریزی اجتماعی است که موجب می شود تمام افراد در یک جمع ناشناس از یکدیگر واهمه داشته باشند و از رفتار دیگران کپی بردارند زیرا ضمیر ناخودآگاه ما این روش را ایمن تر می داند !!

براستی چه شده است که ما روز به روز بیشتر از هم میترسیم؟ حتی در مترو !!

B.Russell
26-11-2014, 00:42
هنوزم که هنوز است جرات نکرده ام این لواشک های پذیرایی بسته ای هزارتومان ! که دست فروش ها در مترو فریاد ترش و ملس بودنش را میکنند را بخرم و بخورم !!
اونم از ترس اینکه آلوده باشه یا کثیف و پر از باکتری ...

اما بچه بودیم این آلوها و تمبرهندی هارو با پلاستیکش قورت میدادیم و هیچیمون هم نمیشد.

گویی هرچی در ارضای غرازیز مختلف .. بیشتر ادای پاستوریزه بودن در میاریم، منتظریم بلاهای بیشتری سرمون بیاد و همینطور هم میشه و بلاها از چپ و راست میان.

زندگی ای پر از آلودگی اما سرتا پا پاستوریزه نمایی، حکایت این روزهای خیلی از ماهاست ...


(93/09/05)

ملا نصرالدین
26-11-2014, 14:09
خاطره ی من برای اولین روز سوار شدنم به مترو هست
من و خواهرزاده ام که کمی از من کوچکتر هست سوار قطار شدیم.ایشان مردانه و من زنانه
حالا جملاتی که قبل از رسیدن به قطار ایشان به من گفت و من هیچ وقت از یاد نمیبرم را مینویسم
اول که ما 1 متر عقب تر از خط زرد لبه سکو ایستاده بودیم چون ایشان معتقد بود وقتی قطار می اید اگر ادم حواسش نباشد و جلوتر ایستاده باشد قطعا شدت باد ادم را میبرد و به کشتن میدهد

حالا جملات

ببین وقتی قطار میاد جلوی در خیلی شلوغ میشه باید به هر قیمتی شده :n25:سوار قطار بشی رحم نکن هول بده برو داخل
حواست باشه فقط 3 تا 5 ثانیه :n38: در قطار باز میمونه اگر سوار نشی جا میمونی
داخل واگن اگر جای خالی دیدی بشین اگر نه همون جلوی درب قطار بمون تحت هیچ شرایطی هم عقب نرو اگر هول دادن مقاومت کن :n24:چون موقع پیاده شدن جا میمونی
معمولا توی هر ایستگاه اسم اون رو میگن ولی اگر نگفتند یا نشنیدی اون ایستگاهی که کلی ادم پیاده میشن و کلی هم منتظرند که سوار بشن تو باید پیاده بشی(ایستگاه امام خمینی)

B.Russell
19-12-2014, 18:18
در متروی ایران لاجرم مجبورند بخش خواهران رو از برادران جدا کنند، چون برادران ایرانی معمولا خیلی رومانتیک و خودبامزه پندار هستند و میخواهند عواطف روحی و جسمی خودشون رو به هر شکل ممکنه به جنس مخالف حتی در مترو منتقل کنند !!!

(اینکه در سایر کشورها هم مردمش اینقدر هم را دوست دارند، نمیدانم؛ ولی اینجا را مطمئنم)

القصه، امروز در واگن برادران چسبیده به واگن خواهران بودم که خواهری با صدایی رسا تبلیغ میکرد:

سوراخ کردن گوش بدون درد زیر قیمت !!

حیف که فرصت نشد ببینم مشتری اش چه کسانی هستند.
ولی سوراخ کردن گوش در مترو خیلی جالب بود، شاید در آینده ای نزدیک، سزارین در مترو زیر قیمت بیمارستان را هم دیدم و بچه ای که محل تولدش ایستگاه کهریزک مترو باشد.
در حالت خوشبینانه بهتره بگم وقت کم داریم (نه اینکه مال مفت رو بیشتر دوست داریم!)


ما مردمانی ار تبار اتلاف گران زمان های بزرگ و چسبندگان زمان های کوچکیم.


(93/09/29)

B.Russell
04-02-2015, 15:12
در 12 بهمن 93 عکس فردی در متروی تهران منتشر شد که خیلی شبیه جوانی های داریوش بود !
خواننده ای که با وجود غمگین بودن خیلی از ترانه هاش، ماندگارترین ترانه ها را دارد و مخصوصا در بین جوانان.

نمیدونم آدمایی که صرفا امروز از ما مسن تر هستند ولی در وهمِ بیشتر فهمیدن مصلحت ما به سر میبرند، در این ایام چه با خودشان فکر کردن که موسیقی رو هم ذر این کشور دفن کردن و موسیقی دانانش یا فراریند یا فریب خورده.


حال و هوای این روزهای مردم، مثل حال و هوای این چهره همزاد داریوش در متروست ....




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
03-03-2015, 00:37
متنی که در ادامه می‌خوانید رو چندین وقت پیش جایی خوندم.
و اینکه درنهایت به مترو می‌رسه
جایی که شاید رفتار آن لحظه‌ی ما نتیجه‌ی همین بازی‌ای است که به آن اشاره می‌شود
و شاهد آن هم بودیم که در مکان‌های مختلف چنین بازی یا سرگرمی رو برای بچه‌ها اجرا می‌کنند.

آیا موارد مشابه دیگری به نظرتان می‌آید؟
رفتارهای به‌تصور عادیِ این‌ روزهای‌مان که ریشه در زمان کودکی‌‌مان دارد.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در مهد کودک های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته!
بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه ...!
بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن!

اما.....!

در مهد کودک های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین!
لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه!
بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر...!
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه!
اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن!

"حتما نتیجه این بازی رو تو مترو و خط واحد دیدید که از روی هم رد میشن برای صندلی!!!"