مشاهده نسخه کامل
: اعتماد به نفس فقط برای 1 روز
SAEED 120
28-09-2014, 08:36
سلام. می خوام 1 روز در هفته اعتماد به نفس پیدا کنم و برم بیرون از خونه برم تو پارک راه برم. برم سوار اتوبوس شم برم قاطی مردم .
چه قرصی بزنم؟
نمیشه که همش تو خونه باشم. جمعه میشه همه مردم میرن بیرون من که 4 ستون بدنم سالمه نمیرم بیرون بخاطر اینکه ترسو هستم..خوب یه قرصی یه دوایی که 1 روز فقط 1روز بریم بیرون..خواب آلودمم نکنه.
الان مثلا کلونازپام 2 میزنم ترسم کم میشه اما تا سر کوچه میرم خوابم میگیره بر میگردم خونه.خسته شدم چه جوری برم بیرون :37:
ps3 killer
28-09-2014, 10:34
چند سالته ؟
پسری ؟
:n28:
دوست گرامی بعید میدونم قرص راهکار مشکلتون باشه!
اگر خجالتی هستید یا ترس از جمع دارید و موارد اینچنینی بهتره که تحت نظر روانشناس باشید نه روان پزشک!
باید روانکاوی بشید و رفتار درمانی پیشه کنید
...
SAEED 120
28-09-2014, 12:30
الان حقیقتش خواب آلودم شدیدم. خواستم برم خرید برای اینکه ترسم بریزه. 1 کلونازپام 2 میل زدم رفتم سر کوچه خریدمو کردم سریع برگشتم خونه و حسابی خواب آلودم کرده. نمیتونم درست پاسخ بدم به شما مغزم کا رنمیکنه.
2 روز دیگه حتما میام پاسختون رو میخونم.2 روز طول میکشه این کلونازپام اثرش پاک بشه .نمیزاره فکر کنم.فقط دوست دارم بخوابم.شرمنده بخدا کاشکی کلوزناپام نمیزدم جواب شما رو میدادم قشنگ.بازم معذرت
کلونازپام 2 میل خیلی خیلی زیاده.
نیم میل هم جوابگوست.
همینطور ادامه بدی دیگه کاملا معتاد میشی دوزت تا 5 میل هم میرسه.
روانپزشک بهتر از کاربران این فروم به شما کمک میکنه.
ترکیبی از دارو درمانی و رواندرمانی نتیجه 100 درصدی برای شما داره.
جدیدا از بوسپیریون بجای کلونازپام استفاده میکنند خواب آوار نیست.
تاثیرش بعد دو هفته معلوم میشه و باید در روز طبق یه برنامه مصرف بشه.
khoshshaans
15-10-2014, 22:41
به جای این کارها و توسل به ماورا و ... برو روانپزشک درست حسابی و درست مشکلاتت را بیان کن تا بفهمه مشکل چیه و بتونه با قرص کنترل کنه،
این هم شانس تو هست که اینطوری شدی
فوبیا وسواس افسردگی اضطراب میکشتت
خرج زندگی را از کجا در میاری؟ تنها زندگی میکنی؟ شغلت چیه؟
سلام. می خوام 1 روز در هفته اعتماد به نفس پیدا کنم و برم بیرون از خونه برم تو پارک راه برم. برم سوار اتوبوس شم برم قاطی مردم .
چه قرصی بزنم؟
نمیشه که همش تو خونه باشم. جمعه میشه همه مردم میرن بیرون من که 4 ستون بدنم سالمه نمیرم بیرون بخاطر اینکه ترسو هستم..خوب یه قرصی یه دوایی که 1 روز فقط 1روز بریم بیرون..خواب آلودمم نکنه.
الان مثلا کلونازپام 2 میزنم ترسم کم میشه اما تا سر کوچه میرم خوابم میگیره بر میگردم خونه.خسته شدم چه جوری برم بیرون :37:
اگه فقط واسه 1 روز ( و تاکید میکنم فقط واسه 1 روز ) میخوای ترست بریزه ، با " مشورت با پزشک " میتونی پروپرانولول 20 استفاده کنی . 1 ساعت قبل از اینکه بری بیرون .
1 دونه اش نه معتادت میکنه و نه خطرناکه . ولی توجه کن که فقط ترس اجتماعی ( social phobia ) رو کاهش میده . افسردگی و سایر موارد رو از بین نمیبره . ضمنا مشکلت رو ریشه ای حل نمیکنه .
به نظر من هم بهتره حتما با یه روانپزشک مشورت کنی . من مشکلات مشابهی داشتم و 4 سال دانشگاه حتی میترسیدم یه کنفرانس ارائه بدم( و ندادم !!)
با مشاوره مشکلم حل شد . ترم آخر یه سمینار دادم !!!
ضمنا توجه کنید که هر نوع استفاده از دارو بدون نظر پزشک " از نظر عقلی" و قانونی اشتباهه .
موفق باشی .
فكر كنم مشكل شما آگورافوبيا است. ميتونيد از دارويي استفاده كنيد كه اثر سديشن كمي دارند.
به روانپزشك مراجعه كنيد
SAEED 120
16-10-2014, 12:21
من داستان زندگیم از اول دبیرستان شروع شد. اونجا که به خاطر خجالتی بودن نتونستم درسم رو ادامه بدم.بعد رفتم سر کا راونجا هم با مردم حرف نمیزدم اخراج شدم.بعد موندم تو خونه الان 10 ساله تو خونم. دیگه تاکسی هم خجالت میکشم سوار شم.اتوبوس هم چون شلوغه.یه دختر نگاهم میکنه ترس شدید هول میشم شدید نمیدونم کجا رو نگاه کنم. هیچ کدوم از افراد فامیلمون رو چند ساله ندیدم.دیگه کل زندگیم رو باختم . تو اوج جوونی 25 سالگی روم نمیشه برم سر کوچه .به دلم مونده یه سینما برم ببینم چه جوریه یا استخر..یا اینکه محرم برم تو دسته عزاداری. همیشه از پشت پنجره نگاه میکنم.از همه همسایه ها آپارتمانمون هم خجالت میکشم.اونا با خودشون میگن این چرا بیرون نمیره از خونه 25 سالشه بیکار واسه همین همیشه قایم میشم.فامیلمونم میاد خونمون 1 بطری آب بر میدارم میرم تو اتاق تا برن خونشون. یه موقعهایی خیلی سخت میشه مهمون از شهرستان میاد 2 روز میومنه تو اتاق نفله میشم .حتی جای دستشویی کردن هم تو سطل زباله اتاقم.سربازی هم تو 18 سالگی رفتم هر روز گریه میکردم بعد فرا رکردم با یه بهونه.
خلاصه نه درسی نه کا رنه سربازی نه رویی دارم اعتماد به نفس 0.کارم تموم دیگه.تو این دنیا نتونستم کاری بکنم.زورم نرسید به این دنیا.حتی مسافرت هم میترسم برم اتوبوس تو اخبار نشون میده تصادف میکنه یا ماشینها تصادف میکنن.فکر میکنم ما هم تصادف میکنیم از لحظه له شدن تو ماشین موقع تصادف میترسم. یا مثلا خجالت میکشم اتوبوس سوار شم وسط راه دسشتوییم بگیره ولی اتوبوس وای نسته .
1 هفته پیش داییم اومد خونمون از داییم خجالت نمیکشم.بعد گفتم دایی من 2 ماهه بیرون نرفتم بیا بریم تا دم این پارک 2 نفره رفتیم.تو خیابون راه میرفتم ترس داشتم از مردم.بعدسریع گفتم برگردیم بعد نیم ساعت.
مشکل اصلی من اینه که دکتر هم برم خوب خوبم بشم مثل بقیه آدما دیگه فاییده نداره کل زندگی رو باختم .
مگه اینکه برم دکتر واسه اینکه در حد بیرون رفتن خوب بشم یه سینمایی برم یه استخری برم یه مسافرتی برم.وگرنه زندگی دیگه خراب شده.
کسی یه دکتر نمیشناسه تو تهران که آدمای خجالتی رو راه بندازه ؟
SAEED 120
16-10-2014, 12:41
من الان بیشتر تو فکراینم که بابام یا مادرم خدایی نکرده فوت کنن من روم میشه برم سر خاکشون.آخه تنها خواهرم عروسی کرد نتونستم برم عروسیش.بهت زدگیم موقع مرگ پدرم باعث میشه خجالت رو بزارم کنار و برم مراسمش.نکنه فامیل بیان خونمون من باز فرار کنم تو اتاق.
الان خرج شکمم رو پدرم میده میره سر کار تنها امیدمون پدرمه اگه پدرم خدایی نکرده فوت کنه مادرم خرج شکمش رو از کجا بیاره. البته یه داداش کوچیکتر دارم سالم چهارم دبیرستان .اون میشه تکیه گاه بعدی.خدا کنه اون سلامت باشه همیشه.
SAEED 120
16-10-2014, 14:46
الان یه مشکلی که دارم اینه که چون اصلا تحرک ندارم چربی خونم زیاد شده و دست و پام میخابه همش. اگر پررو بودم میرفتم بیرون راه میرفتم ولی نمیتونم.شاید همین روزها قلبم بگیره از چربی خون زیاد.یه بار خواب بودم نصف بدنم بی حس شده بود.چربی خونم خیلی زیاد شده.یه دندونم 4 سال خراب روم نمیشه برم دندونپزشکی 4 سال از دندونم خون میاد .خلاصه از بیمارستان رفتن و اینها هم خجالت میکشم.
تو فامیلمونم کسی خوشش نمیاد ا زمن فکرمیکنن من یه آدم تنبل هستم که ا زخونه بیرون نمیرم.
ولی یه چیزی دارم که هیچکی نداره اونم یه احساس خیلی خوب راحت گریم میگیره با چیزهای غمناک یه کلیپ دارم یه دختره تو مسابقه خوانندگی میگه مادرم فوت شد 4 سال پیش بعد در مورد مادرش آهنگ میخونه. من هر وقت اینو میبینم گریه میکنم.خیلی لذت بخشه.
براش کلی پیغام گذاشتم که من خیلی تو رو درک میکنم تو فیس بوکش.سخت از دست دادن مادر.
اسمش Amy Connolly [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شما اینو دیدینش؟
Masoud-2014
16-10-2014, 15:19
از چی خجالت میکشید؟ آیا خدای ناکرده نقیصه ای دارید که فکر میکنید در دیگران جلب توجه میکنه؟ بیش از حد چاق هستید؟ بدشکل هستید؟ صورتتون سوخته؟مشکل حرکتی دارید؟ چی؟ تنها راه رفتن تو پیاده رو مثل بقیه افراده چرا فکر میکنید تحت نظرید؟
الان یه مشکلی که دارم اینه که چون اصلا تحرک ندارم چربی خونم زیاد شده و دست و پام میخابه همش. اگر پررو بودم میرفتم بیرون راه میرفتم ولی نمیتونم.شاید همین روزها قلبم بگیره از چربی خون زیاد.یه بار خواب بودم نصف بدنم بی حس شده بود.چربی خونم خیلی زیاد شده.یه دندونم 4 سال خراب روم نمیشه برم دندونپزشکی 4 سال از دندونم خون میاد .خلاصه از بیمارستان رفتن و اینها هم خجالت میکشم.
تو فامیلمونم کسی خوشش نمیاد ا زمن فکرمیکنن من یه آدم تنبل هستم که ا زخونه بیرون نمیرم.
ولی یه چیزی دارم که هیچکی نداره اونم یه احساس خیلی خوب راحت گریم میگیره با چیزهای غمناک یه کلیپ دارم یه دختره تو مسابقه خوانندگی میگه مادرم فوت شد 4 سال پیش بعد در مورد مادرش آهنگ میخونه. من هر وقت اینو میبینم گریه میکنم.خیلی لذت بخشه.
براش کلی پیغام گذاشتم که من خیلی تو رو درک میکنم تو فیس بوکش.سخت از دست دادن مادر.
برادرم ، دوست عزیزم ، میخوام یه حرفی رو از روی تجربه بهت بگم که شدیدا توصیه میکنم آویزه ی گوش ت کنی
اول اینکه شما تنها کسی نیستی که این مشکل رو داری ، منم مثل شما بودم ، یه آدم کم رو ، ضعیف ، حتی اگه کسی بهم بد و بیراه میگفت جوابشو نمیدادم
و مثل شما هم گوشه گیر بودم ، موسیقی غمگین گوش میدادم ، فیلمای درام و نکبتی میدیدم
میدونم باور نمیکنی ، اما اگر بخوای این طور زندگی کنی ، مطمئن باش تا چند سال آینده چنان ضربه ی روحی ای میخوری که جمع و جور کردنش خیلی سخته و تنهایی هم از پسش بر نمیای
ضربه ی روحی مثل وسواس فکری ، استرس های دائمی ، و خیلی بیماری های عصبی دیگه که واقعا مریضیه مسخره ای هستن که زندگی آدم رو تباه میکنن
همه ی این مسائل رو تجربه کردم ، تا جایی پیش رفتم که نمیتونستم هیچ کاری انجام بدم ، نه سر کار میرفتم ، نه درس نه ورزش نه هیچ چیزه دیگه ، زندگیم کاملا خراب شده بود و بدترین جای داستان این بود که با اون حال و روز راهی خدمت سربازی شدم...
بیماری های روحی حتی یک مدت دیگه به بدن آدمی هم سرایت میکنه و جسم رو هم مریض میکنه . از هر کی هم که دوس داری بپرس تا بهت ثابت بشه
الان چند سالی میشه که خودمو زدم به کوچه ی علی چپ ، دیگه نه موسیقی غمگین و نه فیلم درام نگا میکنم ، مراجعه به روان شناس خیلی کمکت میکنه ، تا یه مدت از دنیای مجازی فاصله بگیر ، کاری رو که دوس داری انجام بده ( کاری که انجام دادنش باعث شادی و خرسندی روحت میشه ، مثل اهداف زندگیت ، حتی اگه یه قدم برداری ) ، شما در وضعیتی نیستی که بخوای در غم دیگران شریک باشی و توی پیج فیسبوکش پیغام بذاری ، به فکر خودت باش عزیم ، اول خودت رو جمع و جور کن و بعد با دیگران احساس همدردی کن
هرچیزی که باعث ناراحتیت میشه رو بنداز دور ، از این تریپ های غمگین و فاز های مسخره ش بیا بیرون ، و هیچ وقت طرفش نرو ، از خونه بزن بیرون ، سعی کن یه آدم پرو باشی ، خودت رو دست کم نگیر ، همه مثل هم هستن ، هیچ کسی اون قدری که تو فکر میکنی شجاع و زرنگ نیست ، همه دارن ادای پسر شجاع رو در میارن ..
میدونم این حرفا برات معنا نداره و فراموش میکنی ، اما من ضربه های بدی از این بیماری های روحی خوردم و نمیخوام که شما هم حال و روزت مثل من بشه..
اگر پررو بودم میرفتم بیرون راه میرفتم ولی نمیتونم.
مگه به مردم بدهکاری که ازشون خجالت میکشی دوست عزیز ؟ خرجتو میدن ؟ مریض شی ازت پرستاری میکنن ؟ اصلا به فکرت هستن ؟ نه عزیزم . همه به فکر خودشونن .
بهتره تو هم به فکر خودت باشی و واسه خودت دل بسوزونی وگرنه هیچ کس دلش به حال تو نخواهد سوخت !!!
از چی خجالت میکشید؟ آیا خدای ناکرده نقیصه ای دارید که فکر میکنید در دیگران جلب توجه میکنه؟ بیش از حد چاق هستید؟ بدشکل هستید؟ صورتتون سوخته؟مشکل حرکتی دارید؟ چی؟ تنها راه رفتن تو پیاده رو مثل بقیه افراده چرا فکر میکنید تحت نظرید؟
مگه به مردم بدهکاری که ازشون خجالت میکشی دوست عزیز ؟ خرجتو میدن ؟ مریض شی ازت پرستاری میکنن ؟ اصلا به فکرت هستن ؟ نه عزیزم . همه به فکر خودشونن .
بهتره تو هم به فکر خودت باشی و واسه خودت دل بسوزونی وگرنه هیچ کس دلش به حال تو نخواهد سوخت !!!
این پست ها نتنها کمک کننده نیستن بلکه تحریک بیشتر بیمار رو در پی دارند.
از کسی که یک بیماری جسمی مثلا" سرطان داره میپرسن چرا سرطان داری ؟؟ ( واقعا" دلیلش رو میشه توضیح داد؟ آیا از کوتاهی شخص بوده که سرطان گرفته؟)
بیماری ها و مشکات روانی کمتر از مشکلات جسمی نیستند پس این حرف که کجات سوخته یا چته یا به مردم بدهکاری کاملا" بی معنی اند.
کسانی که همچین وضعیت هایی رو تجربه نکردند نمیتونند قضاوت کنند.
-
-
اما شما دوست عزیز;
روانپزشکان افراد کاملا" با تجربه ای هستند که مخصوص این بیماری ها تربیت شدند.
درشهر شما اگر روانپزشک وجود داشته باشد مطمئنآ" ماهی چند ده بیمار مثل شما رو ویزیت میکنه.
یک چالش برای خودتان ایجاد کنید.
چالش رفتن به روانپزشک.
یه داستان در همین باره نقل میکنم که تجربه شخصیه و کاملا" واقعیست.
مثلا" یکی از دوستانم که افسردگی ماژور ( همراه هراس اجتماعی شدید) داشت تا مرز خودکشی رفت منتها وقتی داشت به آخر خط میرسید گفت من که الان دارم زندگیم رو تموم میکنم میخوام به عنوان آخرین کار یه بار برم شهر رو ببینم و بعد بیام خودم رو بکشم. ( چیزی برای از دست دادن نداشت)
همون روز بصورت کاملا" اتفاقی ایشون رو بعد از چند سال دوباره در یکی از معبر های شهر ملاقات کردم , خیلی بیخیال بود و من که از وضعیت روحیش با خبر بودم از این بیخیالی خیلی ترسیدم و هر جور شده اون رو به یه جای خلوت بردم و باهاش حرف زدم.
گفت امروز آخرین روز زندگیمه و چیزی برای از دست دادن ندارم , میخوام یه دل سیر این مردمی که سال ها ازشون میترسیدم رو ببینم , میخوام ببینم که از کیا میترسیدم میخوام ببینم 23 سال زندگیم رو به خاطر چی و کی تو کنج اتاقم زندانی کرده بودم.
میدونستم اگر بهش پیشنهاد روانپزشک بدم سرسختانه رد میکنه و من بازی چالش رفتن به روانپزشک رو مطرح کردم.
گفتم مگر امروز آخرین روز زندگیت نیست؟ گفت چرا! گفتم چیزی برای از دست دادن داری؟ گفت نه بهش گفتم پس ازت میخوام یک ساعت از این روز رو به من بدی و بعدش هرکاری که میخوای بکن.
تا مطب یکی از روانپزشکان که از آشنایان خودمم بود پیاده رفتیم.
سردر مطب رو که دید نمیخواست بیاد تو هر جور که شد مجبورش کردم و بهش گفتم که تو قول دادی و باید این چالش رو تموم کنی.
نهایتا" با پارتی بازی یه نوبت سریع برای دوستم گرفتم و همون روز ( یعنی آخرین روز زندگی دوستم) ایشون برای اولین بار به روانپزشک مراجعه کرد.
اون یک ساعت رو نمیدونم چطوری براش گذشت یا در اتاق دکتر چه چیزی رد و بدل شد , چه گفت و چه شنید ولی فقط این رو میدونم که 3 سال از اون ماجرا میگذره.
دوستی که زمانی دیدن خودش در آیینه خجالت میکشید الان یکی از موفق ترین افرادی هست که میشناسم.
همون روز وقتی از مطب اومد بیرون ازش چیزی نپرسیدم و یک راست تا خونشون بردمش.
حدود 6 الی 7 ماه ازش بیخبر بودم که یشب همران خانواده به منزل بنده اومدن.
مادرش نرسیده بغلم کرد و اشک شادی از چشماش میبارید پدرش هم همینطور.
دوستمم از اونا خوشحال تر! چند ساعت نشستن و در آخر کارت عروسی و دادن و رفتن.
بعد از اون ماجرا برای هر کسی که مشکل مشابهی داشته باشه این قضیه رو نقل میکنم که بدونه چالش روانپزشک شاید سخت باشه ولی همون طور که دوستم چیزی برای از دست دادن نداشت شما هم چیزی برای از دست دادن ندارید! زندگیتان را باختید و در آستانی مرگ تدریجی خود هستید! امیدوارم اگر قرار کاری بعد از خودن این داستان بکنید یه نوبت از روانپزشک شهرتون باشه.
به نظر شما روانشناس بهتر از روانپزشک نیست ؟ سریع تر هم جواب میده
SAEED 120
17-10-2014, 10:49
آقا ممنون از همه دوستان که راهنمایی کردند. دیروز بعدظهر رفتم دکتر. این داروها رو داد. یه نسخه هم نوشت معرفی کرد به یک روانشناس اونجا هم برم.گفتم داروها چیه گفتش یکیش ضد افسردگیه یکیشم ضد توهم اون که فکر میکتی تحت نظری.
می خورم ببینم چی میشه میتونم محرم برم تو دسته عزاداری یا نه بازم پشت پنجره مثل ترسوها نگاه میکنم به مردم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آقا ممنون از همه دوستان که راهنمایی کردند. دیروز بعدظهر رفتم دکتر. این داروها رو داد. یه نسخه هم نوشت معرفی کرد به یک روانشناس اونجا هم برم.گفتم داروها چیه گفتش یکیش ضد افسردگیه یکیشم ضد توهم اون که فکر میکتی تحت نظری.
می خورم ببینم چی میشه میتونم محرم برم تو دسته عزاداری یا نه بازم پشت پنجره مثل ترسوها نگاه میکنم به مردم.
بهترین کارو انجام دادید. :n06:
دارو های خوبی براتون تجویز کردند.
منتها دارو اگر عوارض داشت سر خود قطع نکنید و با روانپزشکتون تماس بگیرید هرچند که عوارضش طی چند هفته از بین میره.
تاثیر دارو بعد از 4 هفته آشکار میشه و بسته به دوز و نوع و شدت بیماری شما میتونه تاثیر ضعیف یا فوق العاده داشته باشه.
انتظار زیادی از این دارو ها نداشته باشید چون دوره اول تجویز دارو دوره تست هست و بعد از اینکه پاسخ مغزتون به درمان و دارو معلوم شد دارو ها کم یا زیاد میشن . ( هر چند همون دوره اول تاثیر خودشون رو نشون میدند و بیمار هم اون رو حس خواهد کرد)
به نظر شما روانشناس بهتر از روانپزشک نیست ؟ سریع تر هم جواب میده
از نظر اصولی روانپزشک بر روانشناس ارجحیت دارد.
هرچند هردو مکمل یکدیگرند و بدون هم دیگه درمان ناقص و ناکامل ــه.
Masoud-2014
17-10-2014, 15:37
احسنت شما یک تیر و دو نشون زدید هم اینکه دنبال مشکلتون رفتید و رفتید پیش روانپزشک و دیگه اینکه بیرون رفتید قدم زدید با چهار نفر صحبت کردید و بعدش رفتید دارو گرفتید و حتما بعدش میرید پیش روانشناس و قاعدتا دوباره بیرون میرید و ادامه پیدا می کنه ----> در واقع همه همین جورین دچار یک مشکل یا چالشی می شن و سعی می کنن اون و حل کنن و بابتش دوندگی میکنن و این ور اون ور میرن و ... تازه انشالله این مشکلتون حل شه چالش های دیگه ای واستون مطرح میشه و شما هم عین همین اقدام امروزتون واسه همون ها هم اینور اونور میرین، مبارزه میکنین و این سیکل ادامه پیدا میکنه و افکارتون هم قوام پیدا میکنه و پخته تر میشید و شاید با گذشت زمان در آینده نزدیک به این مسائل دیگه فکر هم نکنید ---------> سربازی میرید و ازدواج و کار و مسائل دیگه و در واقع کاملتر میشین .
این رو هم بگم که شما این چالش و قبول کردید و درجا نزدید و دارید مبارزه میکنید ، بقیه مسائل رو هم همینطور حل خواهید کرد چون تو وجودتون شکست و شکست دادید و به خودتون گفتید که می تونید چرا که شما هم یک انسانی هستید مثل بقیه انسانها و اونها هم مثل شما، پس مثل یک انسان امیدوار تلاش کنید و به اوج برسید و این داستان زندگیه ...
بهترین کار رو کردید پیش روان پزشک رفتید و سعی کنید پیشه روان شناس هم برای مشاوره برید و توصیه اکید میکنم ورزش کنید که بهترین ورزش تو هوای پاییز پیاده رویه صبح گاهیه
khoshshaans
18-10-2014, 12:43
دوست عزیز این موارد تو را دقیقا من درک میکنم و میدانم ولی باید بدانی این موارد مربوط به ساختار مغزه نه چیز دیگری، متاسفانه این بیماریها مثل صرع، اسکیزوفرنی و ... نصیب انسان میشه ولی به دلیل نااگاهی خانواده و اطرافیان و .... و نیز مشکلات پزشکی درمان نمیشه به هر حال با توجه به شناخت عینی از این مسایل که دارم بگویم برایت
1- در ادامه کار تو دچار افسردگی میشوی بعد از افسردگی دچار فکر خودکشی راهی که تو میری و در اینده خواهی رفت خودکشی هست و بعدا زمان زیادی از عمرت را هم صرف درگیری با خودکشی میکنی این چیزی نیست که دست خودت باشد کارکرد طبیعی این نوع رفتار و توان مغزی تو است
2- زمان زیادی هم احتمالا صرف مفاهیم علت این بیماریت که خدا خواسته، جن زده، شیطان، نفرین و ... خواهی کرد صراحتا بگویم اگر خداباوری همان را داشته باش و فراتر از ان نرو که چرا اینطوری شدم و کمک به مفهوم خدا میتونه بار روانی ات را کم کنه
راهکارت چیست؟
تو بیماری و بیماری در این حد نمیتونه به خودش کمک کنه
تو در نوشتن راحتتری تا گفتن لذا نشانه های بیماری ات را بنویس، قبول کن که بیماریت مربوط به کارکرد مغز است نه نفرین جادو و ....
در همان نوشته ات به پدر و مادر و بقیه بگو که راه حل مشکلت سخت است ولی با دارودرمانی و رفتاردرمانی انجام میشود و ممکن است تا اخر عمر نیاز به مصرف دارو داشته باشی
پیش هر پزشکی رفتی اگر نشانه هایت را جدی نگرفت حتما پزشک را عوض کن اگر مشکل مالی داری توصیه میکنم بیایی بیمارستان روانپزشکی روزبه در تهران
انتظار نداشته باش پزشک مثل یک منجی کمکت کنه خوشبختانه اینترنت داری و میتوانی سرچ کنی برای پزشک بهتر
این که میگی 25 سالته و دیر شده داری دچار افسردگی میشی در واقع داری واقعیت را میگی ولی این بیماری هم چیزی مثل فلج و ... هست لذا توقعات را از خودت کم کن، اگر تصمیم به زنده ماندن داری باید تلاش کنی خوب شوی
بنابراین قطعا و قطعا باید دارو درمانی شروع کنی و احتمالا حتی نیاز به تعویض داروها داشته باشی
با توجه به تجربه ای که دارم جمع بندیم این است
مسئولیت درمان خودت را به یکی از افراد خانواده بسپر و صریحا مسیولیت انها را یاداور شو
خودت درمان را ادامه بده
با مطالعه کتابهای روانشناسی و ... با مشخصه مشکلت اشنا میشوی
بنابراین من از خانواده ات تعجب میکنم ضمن اینکه چطور الان تونستی بری دکتر؟
بنابراین امیدوارم درمانت را قطع نکنی
پزشک مورد شما را خیلی ساده دیده تو یک کیس خاص هستی و حتی به نظرم خانواده ات هم باید بررسی بشن چرا بی توجه بودن بهت
ضمن این که این بیماریها ارثیه و باید هم در خانواده و هم بچه ها بررسی بشه
khoshshaans
18-10-2014, 12:45
ضمن این که چون قبلا هم درمان دارویی داشتی و رها کردی و یا اثر نگذاشته و نیز عدم درمان ریشه ای به نظرم باید اقدامات اساسی تری کنی همین مواردی را که نوشتی به دکتر گفتی و اینطور ساده دو تا قرص را نوشت؟ تو نیاز به تشکیل پرونده و پیگیری شدید داری و گرنه این روال شل کن سفت کن را ادامه می دهی
بنابراین دو کارکرد را باید داشته باشی
1- در مراجعه به دکتر سوالاتت را طرح کن بنویس یا از همراهت بخواه از دکتر بپرسد
2- رفتاردرمانی و روانشناسی کنار روانپزشکی لازمه
3-درمان دارویی و روانشناسیت به هیچ وجه نباید قطع شود
4- از دکتر بخواه اسم بیماریت را بگوید، تو افسردگی داری ولی ریشه بیماریت فوبیا و ... است
5- انتظار معجزه نداشته باش
6- همانطور که یک نفر به او حمله غش و صرع دست میدهد و ناشی از خرابی کارکرد مغز است، بخشهایی از مغز تو هم درست عمل نمیکند نیاز به دارو برای کنترل دارد.
7- حتما فرومها و مطالب در مورد بیماریت سرچ کن و بخوان
8- سایت سوشیال فوبیا ایرانیه برو
9- انتظار معجزه میگم نداشته باش درمانت زمانبر است و چون تو یک محرک منفی بیرونی یعنی عدم تحصیل و تلف شدن عمر داری باید روی جبران و کاهش اثر این محرک منفی کار کنی
10- از پدرت اگر توان مالی داره بخواه که ترا بیمه خویش فرمای تامین اجتماعی کنه یا یکی از فامیل برات بیمه رد کنه که هم سابقه کار بشه هم دفترچه داشته باشی هم بعدا امکان بازنشستگی
11- برادر و خواهر مسئول تو نیستند و نباید انتظار داشته باشی زندگیشان را به خاطر تو رها کنند و حتی باید با این وضع ببینی که ممکنه ولت کننند
12- موارد بسیار خوبی در اینترنت هست و نیز کتابهای روانشناسی که میتوانی سفارش بدهی ولی بهت توصیه میکنم فعلا درگیر موارد مانند قانون راز و مثبت اندیشی و .... نشی درمان دارویی و درمان روانشناسی لازمه
13- حتی میتوانی یک روانشناس تازه فارغ التحصیل را از اینترنت یا مراکز پیدا کنی که بیاد خون ه و باهات کار کنه
14- فعلا مسایل عشقی و جنسی و را فراموش کن و اگر خودارض... میکنی کاملا طبیعیه و اصلا خجالت نکش همه انسانها انجام میدهند فقط با ان هم برای خودت بار روانی ایجاد نکن و به خزعبلاتی نظیر مشکلات .. فکر نکن
ضمنا دکترت خیلی مسیله را ساده گرفته حتما عوضش کن، واسه دکتر روانشناست نوشته برای اموزش ریلکسیشن معرفی میشود؟ همین؟!! تو مشکلاتت چندین جنبه داره مغزی که توسط دارو درمان و یا کنترل میشه
روانی که توسط رفتار درمانی توسط روانشناس مجرب و خبره کنترل میشه، مثلا یکی از راههای درمان ترس یا وسواس روبرو کردن طرف با مورد ترس و وسواس هست تا مغز شرطی شده از ترس ازاد بشه،
به هر حال توصیه میکنم از برادرت یا کس دیگر بخواهی که مسئولیت درمانت را قبول کنه
با توجه به هزینه درمان و اگر بیمه نیستی بیمه سلامت بگیر که رایگانه
و نیز به مراکز دولتی برای تشکیل پرونده و پیگیری درمان مراجعه کن
واسه بیماریت میتونی معافی پزشکی بگیری اگر پرونده داشته باشی هر چند رفتن به سربازی و گرفتن معافی معمولی بهتره برای اینده
ضمن این که الان دیگر دوره این که یک مدرک مهندسی بگیری و پولدار بشی گذشته و شاید برای دیپلم و زیر دیپلم کار بیشتر باشه و از این نظر شاید برای جبران بهتر باشه فکر کن مهندس بودی و این بیماری را داشتی هم بار مهندسی روت بود هم عدم پیدا کردن کار هم کلی مشکل دیگه بدترت میکرد
باز هم میگم این که بعضی وقتها میری بیرون و میتونی و این که قبلا هم دکتر و دارو رفتی ولی ول کردی نشون میده نیاز به یک بازنگری و تنظیم مجدد وسخت داری، از اینترنت مطلب و دکتر سرچ کن ضمنا این که درمانت را باید طولانی و مداوم ادامه بدی
پزشک مورد شما را خیلی ساده دیده تو یک کیس خاص هستی و حتی به نظرم خانواده ات هم باید بررسی بشن چرا بی توجه بودن بهت
ضمن این که این بیماریها ارثیه و باید هم در خانواده و هم بچه ها بررسی بشه
همون طور که عرض کردم دوره اول دوره تست هست و پاسخ بدن به دارو برای دکتر مشخص میشه.
( هرچند جای خیلی از دارو ها در این نسخه کمه( بنزودیازپین ها , بتابلوکر ها , بوسپیریون و....))
تشکیل پرونده برای بیماری های روحی 100% واجبه.
این پرونده معمولا" شامل نوع بیماری , حالات روانی , دارو های تجویزی و مصرفی و حالات روحی بعد از هر بار تعویض دارو است.
روانپزشکی که برای بیماراش تشکیل پرونده نده از نظر من بی مسئولیتی کرده.
در مورد خاص بدون کیس هم با شما موافقم.
در همان نوشته ات به پدر و مادر و بقیه بگو که راه حل مشکلت سخت است ولی با دارودرمانی و رفتاردرمانی انجام میشود و ممکن است تا اخر عمر نیاز به مصرف دارو داشته باشی
پیش هر پزشکی رفتی اگر نشانه هایت را جدی نگرفت حتما پزشک را عوض کن اگر مشکل مالی داری توصیه میکنم بیایی بیمارستان روانپزشکی روزبه در تهران
یکی از مشکلاتی که خانواده برای بیمار ایجاد میکنن و مانع پیشرفت درمان میشن اجازه ندادن به ادامه مصرف داروست.
خانواده حاضرن همینطوری بمونی ولی دارو مصرف نکنی!
توصیه به بیمار اینکه شخصا و بدون همراه با پزشک حرف زنه.
یه سری حرفا هست که نمیشه جلو خانواده گفت و یا خانواده دخالت میکنن پس حتما" بدون همراه وارد اتاق پزشک شو.
کل نشان هات رو کامل بدون کوچکترین سانسور برای دکتر بیان کن , پیش دکتر بر شدت مشکلت تاکید کن جوری که طرف بدونه زندگیت مختل شده و با یه ضد سایکوز و یه SSRI به جایی نمیرسی و نیاز به دارو های قوی تر با دوز بیشتری هست.
khoshshaans
19-10-2014, 16:44
دقیقا لاکسر گرامی یا ایشون مشکلاتش را مثل انچه اینجا نوشته به دکتر نگفته به خاطر شرم یا حضور فرد خانواده یا این که دکتره شنیده و اینطور ساده گرفته
توصیه من باز به ایشون اینه
اگر رویت نمیشود حتی به دکتر بگویی همین مطالب را بنویس
در نوشته ات از دکتر اسامی بیماری تشخیصیت و نیز برنامه درمانی را بخواه بنویسه
تشخیص خیلی مهمه ولی در هر صورت من این پزشکت را مناسب نمیدانم و توصیه میکنم سریع پزشکی و یا کلینیکی که برایت پرونده و برنامه بده انتخاب کن
من فقط روزبه را میشناسم که البته اونجا هم دولتیه و معایب خودش را داره ولی هزینه اش مهمه
شما لاکسر گرامی جایی یا کلینیکی نمیشناسید 10 سال زندگی این فرد نابود شده ان هم در این زمان و در عصر اینترنت و اگاهی
شما لاکسر گرامی جایی یا کلینیکی نمیشناسید 10 سال زندگی این فرد نابود شده ان هم در این زمان و در عصر اینترنت و اگاهی
جمله تون تحریک آمیز نیست ؟
هرگز به کسی گوشزد نکنید که زندگیش تباه شده ، خیلی از انسان ها زندگی شون تباه شده . به جاش میشه جمله های بهتر و با روحیه گفت . :n16:
به هر حال آقا سعید اینجا همدم زیاده اگه خواستی صحبت کنی و تخلیه روانی بشی جاش همین جاس . کسی هم شما رو نمیشناسه و راحت هستی:n16:
این پست ها نتنها کمک کننده نیستن بلکه تحریک بیشتر بیمار رو در پی دارند.
بیماری ها و مشکات روانی کمتر از مشکلات جسمی نیستند پس این حرف که کجات سوخته یا چته یا به مردم بدهکاری کاملا" بی معنی اند.
کسانی که همچین وضعیت هایی رو تجربه نکردند نمیتونند قضاوت کنند.
فکر می کنم منظور من رو اشتباه برداشت کردید .
راستش من خودم چند سال پیش دچار " اضطراب اجتماعی" شدید همراه با افسردگی شدم . 7 ماه روان درمانی هیچ فایده ای نداشت و خود یارو هم تقریبا میدونست که فایده نداره ولی انگار بدش میومد به روانپزشک ارجاع بده . راستش خودمم از دارو بدم میومد . می ترسیدم برای این جور مسائل دارو بخورم . . . . زندگیم دقیقا به نکبت کشیده شده بود !!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یه روز توی کلینیک یه تابلویی دیدم با این مضمون : " . . . Do drugs kill ? . . . Ask the survivors " یکمی به مفهوم جمله فکر کردم .
معطلش نکردم و سریعا به روانپزشک مراجعه کردم . با دارو درمانی در عرض 2 هفته علائم بهبودی و تغییر روحیه ام رو حس کردم و طی 1 ماه کاملا بهبود پیدا کردم . البته دارو ها رو 2 سال ادامه دادم .
اون جمله ای هم که گفتم ، سوالی بود که روانشناس بهم گفت از خودم بپرسم ( وقتی در موقعیت خجالت قرار میگرفتم) .
بهم گفت وقتی از مردم خجالت میکشی از خودت بپرس مگه بهشون بدهی ای چیزی داری یا کار بدی کرده ای که باید خجالت بکشی ؟ اتفاقا توی موقعیت هایی که پیش میومد این رو به خودم می گفتم و خیلی بهم کمک می کرد که درک کنم دلیلی برای خجالت کشیدن وجود نداره !!!
یکی از مشکلاتی که خانواده برای بیمار ایجاد میکنن و مانع پیشرفت درمان میشن اجازه ندادن به ادامه مصرف داروست.
خانواده حاضرن همینطوری بمونی ولی دارو مصرف نکنی!
دقیقا . . . . این مسائل رو نمیشه با هر خانواده ای در میان گذاشت . بعضی از خانواده ها ظرفیت پذیرش این موضوعات رو ندارند .
چند سال بدون اطلاع خانواده ام پیش دکتر میرفتم . اگه میفهمیدن واسم دردسر درست می کردند .
مهم مشکلم بود که حل شد .
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.