DrH.motasami
15-05-2014, 17:47
ده نکته در باره افسردگی
تا به حال کدامیک از اینها را تجربه کردهاید؟
افسردگی قبل از کنکور… افسردگی انتخاب رشته… افسردگی شب قبل از کنکور… افسردگی صبح کنکور… افسردگی سر جلسه آزمون… افسردگی بعد از کنکور… افسردگی هنگام اعلام نتایج کنکور… افسردگی قبول نشدن در کنکور… افسردگی ورود به دانشگاه… افسردگی مشروطی… افسردگی فارغ التحصیلی… افسردگی پیدا کردن شغل… افسردگی ۳۰ سالگی…
همه ما افسرده بودهایم یا شاید هستیم، اما یا نمیخواهیم قبول کنیم، یا خیلی آن را جدی گرفتهایم.
نکته یک
میگفت زیاد حال ندارم، دوستش بهش گفت حتما افسرده هستی. رفت مطب دکتر، گفت من افسرده هستم. دکتر برایش نسخه نوشت. الان قرص افسردگی را مثل اسمارتیز مشتمشت میخورد، به همه هم میگوید افسرده هستم. نه جایی میرود، نه کسی به خانهاش میرود. دوستش هم حسودیاش شده، رفته به دکتر گفته جان من برایم یک قرص افسردگی قوی بنویس توی نسخه بنویس که تا میخورم، بیافتم بخوابم تا یک هفته!
نکته دو
ماشین ظرفشویی بخر، سینمای خانگی بخر، آن لباس گرونه را برایم بخر، برای داداشم توی شرکتتون کار جور کن، برایم لپتاپبخر، اون گوشی موبایله که نگین داشت را برایم بخر… تمام چیزهایی که در طول زندگیاش نمیتوانسته داشته باشد را در عرض فقط دو هفته از شوهرش میخواهد و میگیرد، به بهانه این که افسردگی بعد از زایمان دارد!… اونقدر که از لپتاپ خوشحال است، به نوزادی که کنارش خوابیده فکر نمیکند.
نکته سه
هر هفته همه مجلههای روانشناسی را میخرد، تا نیمهشب توی اینترنت سایتها را شخم میزند، همه برنامههای خانوادگی تلویزیون را تماشا میکند، در طول هفته ۱۹ تا تست روانشناسی را پر میکند، ازش میپرسی دنبال چی هستی؟ میگوید: «میخواهم بدانم دخترم افسرده است، یا نه، چون هم خواستگارهایش را رد میکند و نگرانش هستم.»
نکته چهار
میگویند هر کسی روانشناس خودش است. اما بعضیها مفهموم این جمله را اشتباهی درک کردهاند. تا نصفه شب پای اینترنت نشسته بوده، صبح کسل از خواب بیدار میشود، میگوید افسرده شدهام. فردایش همکارش میپرسد چرا چشمهایت قرمز شده؟ میگوید افسرده شدهام، شبها خوابم نمیبرد. سرش را میگذارد روی میز چرت میزند، رئیس میگوید چرا اینجا خوابیدی؟ میگوید توی خانه مشکل دارم، افسرده شدهام. میرود خانه، کلافه است و هی بهانه میگیرد. همسرش میگوید چی شده؟ میگوید سرکار مشکل دارم، افسرده شدهام. بعد همان شب برای مهمانی به خانه برادرش میروند، برای چهار ساعت بیوقفه میگوید و میخندد. صبح روز بعد کسل از خواب بیدار میشود، میگوید هنوز افسرده هستم.
نکته پنج
هی گوشی موبایلش را عوض میکرد. هی لباس میخرید الکی میانداخت گوشه کمد… هی اتاق خواب را رنگ میکرد. هی شمع و مجسمه میخرید. هی پرده سالن پذیرایی را عوض میکرد. شوهرش بهش گفت خب یک هزارم پولی که برای این کارها صرف میکنی را بده، برو پیش یک مشاور، ببین مشکلت چیه!؟ گفت: «پیش مشاور رفتم خیلی وقت پیش! بهم گفت شوهرت افسردگی دارد، باید تنوع زندگیات را بیشتر کنی. الان دارم همین کار را میکنم.»
نکته شش
تا میفهمند پسر افسرده شدند، برایش دنبال همسر میگردند، چون اعتقاد دارند که ازدواج بهترین درمان افسردگی است. بعد موقع خواستگاری ماجرای افسردگی پسرشان را پنهان میکنند. وصلت صورت میگیرد و دو کبوتر به لانه بخت میروند. بعد از مدتی که یک ظرف چینی و شیشه پنجره سالم هم توی خانه باقی نماند و کارشان به جدایی کشید، پدر و مادر دختر اعتراف میکنند که افسردگی دخترشان را پنهان کرده بودند، چون اعتقاد داشتند که ازدواج، بهترین درمان آن است.
نکته هفت
در پنج سال اخیر، کسی بخند او را ندیده. نمیگذارد برایش جشن تولد بگیرند. با هزار التماس او را به سینما میبرند، اما وسط تماشای فیلم خوابش میبرد. یک سال است اتومبیلاش را به کارواش نبرده. از شش سال پیش تا به حال هیچ لباس جدیدی برای خودش نخریده. هر روز بیشتر از قبل افسرده میشود، اما وقتی خانوادهاش از او میخواهند که به یک روانکاو مراجعه کند، داد و بیداد راه میاندازد و میگوید: «من همیشه همینجوری بودهام! شما خودتان دیوونه شدهاید!»… بعد در اتاق را محکم میکوبد و تا دو هفته با کسی حرف نمیزند.
نکته هشت
وقتی واقعا افسردگی هستی روی زندگی دیگران هم اثر می گذارد و اگر دنبال راه درمان آن نباشی، مثل این است که وقتی کاهو خرد میکنی، دستهایت با چاقو ببرد و خونی شود، اما بهش توجهی نکنی و به کارت ادامه بدهی و انتظار هم داشته باشی سر شام همه از همان سالاد بخورند و از تو تشکر هم بکنند.
نکته نه
بسیاری از افرادی که دچار افسردگی هستند، نمیتوانند به راحتی بخوابند و ممکن است صبح خیلی زود بیدار شوند یا شب هنگامی که به رختخواب میروند برای به خواب رفتن دچار مشکل باشند. این را در مجله خوانده بود، از آن روز به همه میگفت من افسرده شدهام چون خواب راحت و کافی ندارم. یکی هم نبود بهش بگوید تو که تا نصفه شب آن سریال کشتن زامبیها را تماشا کنی، بعد با اعصاب خراب توی تختخواب میروی، از مغز و اعصاب بیچارهات انتظار داری راحت بتواند استراحت کند؟
نکته ده
چون فشار کار و زندگیات زیاد است، به توصیه روانپزشک، عصرها میروی کلاس ورزش، مشکلاتت را فراموش میکنی و خوشحال و شاد به خانه برمیگردی، میبینی همسرت برایت یک نامه نوشته و گفته که چون تنهایش میگذاری و برای خودت به کلاس ورزش میروی و بهش توجه کافی نداری، قهر کرده و به خانه مادرش رفته تا تصمیم بگیری که حالت خوب شود.
نکته اضافی هدیه
ما بیشتر اوقات «روی موود نبودن» را با «افسردگی» اشتباه میگیریم
تا به حال کدامیک از اینها را تجربه کردهاید؟
افسردگی قبل از کنکور… افسردگی انتخاب رشته… افسردگی شب قبل از کنکور… افسردگی صبح کنکور… افسردگی سر جلسه آزمون… افسردگی بعد از کنکور… افسردگی هنگام اعلام نتایج کنکور… افسردگی قبول نشدن در کنکور… افسردگی ورود به دانشگاه… افسردگی مشروطی… افسردگی فارغ التحصیلی… افسردگی پیدا کردن شغل… افسردگی ۳۰ سالگی…
همه ما افسرده بودهایم یا شاید هستیم، اما یا نمیخواهیم قبول کنیم، یا خیلی آن را جدی گرفتهایم.
نکته یک
میگفت زیاد حال ندارم، دوستش بهش گفت حتما افسرده هستی. رفت مطب دکتر، گفت من افسرده هستم. دکتر برایش نسخه نوشت. الان قرص افسردگی را مثل اسمارتیز مشتمشت میخورد، به همه هم میگوید افسرده هستم. نه جایی میرود، نه کسی به خانهاش میرود. دوستش هم حسودیاش شده، رفته به دکتر گفته جان من برایم یک قرص افسردگی قوی بنویس توی نسخه بنویس که تا میخورم، بیافتم بخوابم تا یک هفته!
نکته دو
ماشین ظرفشویی بخر، سینمای خانگی بخر، آن لباس گرونه را برایم بخر، برای داداشم توی شرکتتون کار جور کن، برایم لپتاپبخر، اون گوشی موبایله که نگین داشت را برایم بخر… تمام چیزهایی که در طول زندگیاش نمیتوانسته داشته باشد را در عرض فقط دو هفته از شوهرش میخواهد و میگیرد، به بهانه این که افسردگی بعد از زایمان دارد!… اونقدر که از لپتاپ خوشحال است، به نوزادی که کنارش خوابیده فکر نمیکند.
نکته سه
هر هفته همه مجلههای روانشناسی را میخرد، تا نیمهشب توی اینترنت سایتها را شخم میزند، همه برنامههای خانوادگی تلویزیون را تماشا میکند، در طول هفته ۱۹ تا تست روانشناسی را پر میکند، ازش میپرسی دنبال چی هستی؟ میگوید: «میخواهم بدانم دخترم افسرده است، یا نه، چون هم خواستگارهایش را رد میکند و نگرانش هستم.»
نکته چهار
میگویند هر کسی روانشناس خودش است. اما بعضیها مفهموم این جمله را اشتباهی درک کردهاند. تا نصفه شب پای اینترنت نشسته بوده، صبح کسل از خواب بیدار میشود، میگوید افسرده شدهام. فردایش همکارش میپرسد چرا چشمهایت قرمز شده؟ میگوید افسرده شدهام، شبها خوابم نمیبرد. سرش را میگذارد روی میز چرت میزند، رئیس میگوید چرا اینجا خوابیدی؟ میگوید توی خانه مشکل دارم، افسرده شدهام. میرود خانه، کلافه است و هی بهانه میگیرد. همسرش میگوید چی شده؟ میگوید سرکار مشکل دارم، افسرده شدهام. بعد همان شب برای مهمانی به خانه برادرش میروند، برای چهار ساعت بیوقفه میگوید و میخندد. صبح روز بعد کسل از خواب بیدار میشود، میگوید هنوز افسرده هستم.
نکته پنج
هی گوشی موبایلش را عوض میکرد. هی لباس میخرید الکی میانداخت گوشه کمد… هی اتاق خواب را رنگ میکرد. هی شمع و مجسمه میخرید. هی پرده سالن پذیرایی را عوض میکرد. شوهرش بهش گفت خب یک هزارم پولی که برای این کارها صرف میکنی را بده، برو پیش یک مشاور، ببین مشکلت چیه!؟ گفت: «پیش مشاور رفتم خیلی وقت پیش! بهم گفت شوهرت افسردگی دارد، باید تنوع زندگیات را بیشتر کنی. الان دارم همین کار را میکنم.»
نکته شش
تا میفهمند پسر افسرده شدند، برایش دنبال همسر میگردند، چون اعتقاد دارند که ازدواج بهترین درمان افسردگی است. بعد موقع خواستگاری ماجرای افسردگی پسرشان را پنهان میکنند. وصلت صورت میگیرد و دو کبوتر به لانه بخت میروند. بعد از مدتی که یک ظرف چینی و شیشه پنجره سالم هم توی خانه باقی نماند و کارشان به جدایی کشید، پدر و مادر دختر اعتراف میکنند که افسردگی دخترشان را پنهان کرده بودند، چون اعتقاد داشتند که ازدواج، بهترین درمان آن است.
نکته هفت
در پنج سال اخیر، کسی بخند او را ندیده. نمیگذارد برایش جشن تولد بگیرند. با هزار التماس او را به سینما میبرند، اما وسط تماشای فیلم خوابش میبرد. یک سال است اتومبیلاش را به کارواش نبرده. از شش سال پیش تا به حال هیچ لباس جدیدی برای خودش نخریده. هر روز بیشتر از قبل افسرده میشود، اما وقتی خانوادهاش از او میخواهند که به یک روانکاو مراجعه کند، داد و بیداد راه میاندازد و میگوید: «من همیشه همینجوری بودهام! شما خودتان دیوونه شدهاید!»… بعد در اتاق را محکم میکوبد و تا دو هفته با کسی حرف نمیزند.
نکته هشت
وقتی واقعا افسردگی هستی روی زندگی دیگران هم اثر می گذارد و اگر دنبال راه درمان آن نباشی، مثل این است که وقتی کاهو خرد میکنی، دستهایت با چاقو ببرد و خونی شود، اما بهش توجهی نکنی و به کارت ادامه بدهی و انتظار هم داشته باشی سر شام همه از همان سالاد بخورند و از تو تشکر هم بکنند.
نکته نه
بسیاری از افرادی که دچار افسردگی هستند، نمیتوانند به راحتی بخوابند و ممکن است صبح خیلی زود بیدار شوند یا شب هنگامی که به رختخواب میروند برای به خواب رفتن دچار مشکل باشند. این را در مجله خوانده بود، از آن روز به همه میگفت من افسرده شدهام چون خواب راحت و کافی ندارم. یکی هم نبود بهش بگوید تو که تا نصفه شب آن سریال کشتن زامبیها را تماشا کنی، بعد با اعصاب خراب توی تختخواب میروی، از مغز و اعصاب بیچارهات انتظار داری راحت بتواند استراحت کند؟
نکته ده
چون فشار کار و زندگیات زیاد است، به توصیه روانپزشک، عصرها میروی کلاس ورزش، مشکلاتت را فراموش میکنی و خوشحال و شاد به خانه برمیگردی، میبینی همسرت برایت یک نامه نوشته و گفته که چون تنهایش میگذاری و برای خودت به کلاس ورزش میروی و بهش توجه کافی نداری، قهر کرده و به خانه مادرش رفته تا تصمیم بگیری که حالت خوب شود.
نکته اضافی هدیه
ما بیشتر اوقات «روی موود نبودن» را با «افسردگی» اشتباه میگیریم