DrH.motasami
15-05-2014, 17:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]رابطه پرنشيب و فراز انسان با مرگ داستاني است كه عناصر و عوامل سازنده متن آن بيش از هر چيز منعكسكننده ساختار و عملكرد شخصيت آدمي است. مرگ هميشه با ما و در ما است. نوزاد تازه متولد شده بازماندهيي است كه از بسياري از مرگهاي درون رحمي جان به در برده و رويارويي او با مرگ پيش از تولد آغاز شده است. دنياي بيرون نيز آكنده از عوامل تهديدكنندهيي است كه ميتواند به مرگ انسان بينجامد. واقعيت از دنياي درون و بيرون آدمي تشكيل شده كه در هردو مرگ و زندگي از يكديگر جداييناپذير بوده و انسان براي مقابله با آن دو نيازمند رويارويي با خود است. خود چيزي جز شخصيت نيست كه رابطهيي دوجانبه با مرگ دارد. از سويي حضور مرگ، اضطراب ميرايي و چگونگي ادراك آن در رشد رواني و شكلگيري شخصيت موثر است و از سوي ديگر چگونگي مرگ و مردن نيز تا اندازه زيادي به نقش و تاثير شخصيت افراد بازميگردد. گفته ميشود ما همان طور ميميريم كه زندگي كردهايم. شخصيت انسان بهتر از هر ساحت ديگري نشان ميدهد كه چگونه روشهاي زيستن به شيوههاي مردن تبديل ميشود. به قول مولوي: مرگ هر يك اي پسر همرنگ اوست/ آينه صافي يقين همرنگ روست/ پيش ترك آيينه را خوش رنگي است / پيش زنگي آينه هم زنگي است.پس شخصيت انسان در آينه زندگي و مرگ او منعكس ميشود و برعكس. شخصيت و سبك زندگي آنقدر اهميت دارد كه در كنار جنبش مرگ آگاهي جنبش ديگري نيز بر محور اين فكر به وجود آمده است كه مرگ و مردن نتيجه نهايي تاثيرات شخصيت و سبكهاي زندگي بر تماميت فيزيولوژيك انسان است. به عبارت ديگر افراد در اضمحلال وجود و مرگ خود نقش دارند. يافتههاي علمي نشان ميدهد كه ميان مجموعهيي از ويژگيهاي رفتاري و شخصيتي و ابتلا به بيماريهاي قلبي رابطه و همبستگي نزديكي وجود دارد كه به طبقهبندي نوع خاصي از شخصيت ميانجامد كه در اين بيماران ديده ميشود. از سوي ديگر سبكهاي زندگي ناسالم يا مخاطرهآميز كه عاري از رفتارهاي معطوف به سلامتي است با انواع بيماريها، سرطانها و مرگ پيوند شناخته شدهيي دارد. موضوع ديگر رابطه ميان مرگ و اختلالات شخصيت است كه هم تحت تاثير مرگ عزيزان قرار دارد و هم ميتواند خود زمينهساز مرگ شود. سبكهاي دلبستگي مختل و غيرانطباقي كه از مرگ والدين در كودكي تاثير ميپذيرد، ميتواند در بروز اختلال شخصيت نقش داشته باشد. همچنين در برخي از اختلالات شخصيت مانند نوع مرزي تكانشگري دست در دست پرخاشگري خطر خودكشي را افزايش ميدهد. خودكشي نيز به نوبه خود جلوه ديگري از رابطه ميان مرگ و شخصيت را به نمايش ميگذارد. در سالهاي نهايي عمراستحكام و تماميت شخصيت هم به واسطه زوال جسماني و هم به علت نقصانشناختي رنگ ميبازد. شخصيت بيماران رو به مرگي كه با يك بيماري وخيم دست و پنجه نرم ميكنند نميتواند از تاثيرات ناخوشايندي كه ناشي از پيامدهاي بيماري يا اثر داروهاست بركنار بماند. آنچه به طور نظري درباره مولفههاي شخصيت و اينهماني آنها در مرگ و زندگي گفته شد يك تصوير كلي است اما در بسياري از موارد كسي را كه در روزهاي پاياني حيات ميبينيم همان فرد هميشگي نيست و شخصيت او نيز مسخ شده و بيماري زده است تا جايي كه ميتوان از نوع خاصي از شخصيت تحت عنوان شخصيت پيش پاياني (preterminal personality) سخن راند. در خاتمه بايد گفت از آنجا كه تصور وجود يك فرد بدون اشاره به شخصيت او امكانپذير نيست، ميتوان لحظه نهايي مرگ را با مرگ شخصيت (personality death) يكي دانست.
|دكتر غلامحسين معتمدي|
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])r
|دكتر غلامحسين معتمدي|
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])r