ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نقـش اخـلاقیـات در وضـع قـوانیــن



V E S T A
20-02-2014, 01:38
در وضع قوانین ایا لزومی بر در نظر گرفتن اخلاقیات وجود دارد ؟

مثال : عرفِ گروه یا جامعه ای رفتاری را با ارزش یا فاقد ارزش در نظر میگیرد آیا لزومی وجود دارد تا قوانین حاکم بر این جامعه بر اساس ارزش های مورد نظر این جامعه نوشته شوند ؟

در صورتی که قوانین بر اساس اخلاقیات نوشته شود با توجه به اینکه ارزشها در جوامع مختلف متفاوت هستن آیا به حقوق انسانی در جوامع مختلف تحت تاثیر این قوانین خدشه ای وارد خواهد شد ؟


اخلاقیات :

اخلاقیات در دو زمینه به کار می روند: تمییز فردی (خوب از بد) و دوم: روش‌های رفتاری که گاه به عنوان «عرف رفتاری» نهادینه شده در یک گروه فرهنگی، مذهبی، اجتماعی یا فلسفی شناخته می شود. اخلاقیات فردی با اهداف درست یا غلط، انگیزه‌ها یا اعمال تعریف و تمییز داده می شوند؛ اهدافی که آموخته شده اند، ایجاد شده اند و یا از طرف اشخاصی که در گروه هستند، توسعه یافته اند.


در زبان فرانسه واژه اخلاقیات به معنای آداب و رسوم نیز به کار می رود. تعریف فرهنگ لاروس (le Petit Larousse) از اخلاقیات:
Morale به لاتین (mores, mœurs):




مجموعه قوانین کردار و ارزش هایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته می شود.
تئوری اهداف غایی کردار انسان
اهداف و نتایجه گیری عملی یک داستان
دکترین خوشبختی انسان‌ها و روش‌های رسیدن به این هدف
مجموعه خاصی از قوانین رفتاری

Mohammad Hosseyn
20-02-2014, 13:24
تفکیک اخلاق از قانون از نظر من ممکن نیست. تعاریفی که در انتها گذاشتید مخصوصا آخری نشون میده این دو نمود یک چیز هستن. قانون نمود چیزی است که اجتماع عمل به اون رو درست ، اخلاقی و راه سعادت می دونه.

از نظر من به محض اینکه ما چیزی رو اخلاقی بدونیم وضعش بعنوان قانون هم طبیعی خواهد بود. یا اینطوری میتونیم بگیم که چطور میشه چیزی قانون باشه و خوب (اخلاقی) نباشه. اما این جملات میتونه گمراه کننده باشه...

برای رفع ابهام ، منظور از اخلاق در اینجا اخلاق اجتماعی هست که میتونه قانون باشه نه اخلاقیات فردی. قطعا اخلاقات فردی نمی تونن یک قانون اجتماعی باشن . اما ایا با در نظر گرفتن اخلاقیات اجتماعی جا بری نقض حقوق افراد با عقاید مختلف در جامعه بسته خواهد بود ؟ باز هم به نظر اینطور نیست... علت اینه که ممکنه هر جمع یا گروهی ارزش ها مشترک خاصی داشته باشن و در عین حال معتقد باشن این ارزش ها باید همیشه در جامعه ای که درش زندگی میکنن جاری باشه !! این عقیده در جوامع مذهبی کاملا وجود داره.

در غیر این صورت به نظرم فلاسفه قدم های بزرگی در تبئین نظریاتی کردند که در اون یک جامعه با قوانین اخلاقی بدون نقض حقوق افراد قابل دستیابی باشه ...

Mohammad Hosseyn
20-02-2014, 13:25
یک نکته در مورد نظر سنجی ... اخلاقیاتی که در نظر سنجی گفتید منظور فردی هست ؟ شرکت نکردم جون منظور سوالم الان برام گنگه...

V E S T A
20-02-2014, 21:52
یک نکته در مورد نظر سنجی ... اخلاقیاتی که در نظر سنجی گفتید منظور فردی هست ؟ شرکت نکردم جون منظور سوالم الان برام گنگه...

هر قسمتی از اخلاقیات (فردی یا اجتماعی) که در وضع قوانین دخالت داشته باشه. مثال در جامعه ای نوعی پوشش خاص جزو ارزشها تلقی میشه آیا در این جامعه بر اساس این ارزش و هنجار میتوان قانون گذاری کرد ؟ اگر بله ایا این نوع قانون گذاری حقوق انسانی عده رو پایمال میکند یا نه ؟

V E S T A
23-02-2014, 11:16
شاید لازم باشه درباره موضوع تاپیک توضیح بیشتر داده بشه:

ما در شرایطی از یک جامعه بنا به عرف و سنت حاکم بر اون جامعه ارزش ها و هنجارهایی داریم برای مثال : برای مردان و زنان داشتن ظاهری خاص یا خصوصیات رفتاری خاص هنجار تلقی میشه (هَنجار در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی به یک الگوی رفتاری گفته می‌شود که روابط و کنش‌های اجتماعی را تنظیم می‌کند، اکثریت جامعه خود را به آن پایبند می‌دانند و در صورتی که شخصی آن را رعایت نکند، جامعه او را مجازات می‌کند.)

مثلا مردانی که تمام مسئولیت های مالی یک یا چند خانواده رو به تنهایی بر عهده بگیرند رتبه ی ارزشی بالاتری نسبت به سایر مردان دارن و یا برای زنان: زنانی که پوشش یا ظاهر خاصی داشته باشند یا مسئولیت های خانه رو به بهترین وجه انجام بدن از نظر ارزشی بالاتر از سایر زنان قرار میگیرن این ویژگی برای مردان و زنان در این جامعه هنجار تلقی میشه .

سوالی که مطرح میشه آیا مجموعه ای از این هنجار ها در این جامعه میتوانند جزوی از قانون شود ؟ یعنی اخلاقیات پذیرفته شده در یک جامعه که تحت تاثیر سنت و عرف یک جامعه ایجاد شدند میتوانند قانون شوند ؟ یا در قانون دخالت کنند ؟ یا قانون بر اساس انها وضع شود؟

مثل قانون : مرد موظف هست تمام مسئولیت های مالی یک یا چند خانواده را بر عهده بگیرد در غیر این صورت از نظر قانونی مجازات میشود./ زن موظف هست پوشش خاصی را داشته باشد و مسئولیت های خاصی را بر عهده بگیرد در غیر این صورت از نظر قانونی مجازات میشود.

و سوالی دیگه ای که مطرح میشه : در صورتی که این ارزش گذاری جزوی از قوانین باشد آیا به حقوق انسانی اشخاص خدشه ای وارد میشود ؟

havzhini
23-02-2014, 13:22
قانون حاکم بر جامعه نمیتونه از اخلاقیات حاکم بر اون جامعه تاثیرپذیر نباشه، چون قانونگذار پرورش یافته و بر اومده از همون اجتماع هست که اخلاقیات تعریف شده بر اون اجتماع حکومت میکنه

حالا ایا این اخلاقیات واقعا اخلاقی یا درست هستن موضوع دیگه ای هست
اگر اخلاقیات درست و سالم در اون اجتماع حاکم باشه بالطبع قوانین سالمتر و انسانیتری حاکم خواهد بود و اگر اخلاقیات نادرست حاکم باشه بدون شک قوانین هم نادرست خواهد بود

دقیقا برای مثالهای که شما زدین همین حالت هست
یعنی مثلا وقتی اخلاقیات حاکم بر اجتماعی این تعاریف رو برای زن و مرد اخلاقی میدونه قوانین اخلاقی و عرفی رو اینطور تعریف میکنه که مرد فقط نیروی کار هست و زن فرمانبردار بدون شک قانونگذار هم تحت تاثیر همین قوانین اخلاقی قرار داره و قوانین مدنی و کیفری رو هم بر همین اساس تعیین میکنه

بحث درباره خوده موضوع اخلاقیات در فلسفه بسیار گسترده هست و فیلسوفات دیدگاه ها و نظرات مختلف درباره اخلاق و حاکمیت اخلاق دارند و همین شاید باعث میشه نشه یک نظر کلی داد

مثلا چیزی در جامعه ما بعنوان اخلاقیات تعریف میشه از دید من 95% اخلاقیات کاملا مطرود و نامطلوب هست
خب مشخصا وقتی قوانین مدنی و کیفری از اساس همین اخلاقیات نوشته میشن مسلما این قوانین هم مردود و غیرانسانی خواهند بود و در جنگ با ارزشهای واقعی اخلاقی که باید حاکم باشن

V E S T A
23-02-2014, 19:20
چه معیاری برای سنجش درست و سالم بودن اخلاقیات وجود داره ؟

چه معیاری برای وضع قوانین وجود داره ؟ قانون گذار بر چه اساسی قانون وضع میکنه ؟ یعنی اخلاقیات جزو جدایی ناپذیر قوانین هست ؟

اگر قوانین بر اساس حقوق فردی و انسانی وضع شده باشه لزومی به دخالت اخلاقیات مورد پذیرش جامعه در قوانین وجود داره ؟

havzhini
23-02-2014, 22:47
چه معیاری برای سنجش درست و سالم بودن اخلاقیات وجود داره ؟

اینطور مسائل رو با معیار و متر خاصی نمیشه سنجید و اندازه گرفت که چه چیزی درست هست
فلسفه فردی و جمعی در نگاه به جهان پیرامون و زندگی و انسان و ... در تفکرات و فلسفه های مختلف چون متفاوت هست برای کسی عملی ممکنه کاملا اخلاقی باشه برای کسی دیگه کاری کاملا غیر اخلاقی
مثلا فردی بوسیدن حتی بوسیدن فرزند رو غیراخلاقی ببینه ولی فردی دیگه بوسه عاشقانه در خیابان رو هم کاری کاملا اخلاقی ببینه




چه معیاری برای وضع قوانین وجود داره ؟ قانون گذار بر چه اساسی قانون وضع میکنه ؟ یعنی اخلاقیات جزو جدایی ناپذیر قوانین هست ؟

دید و نگاه به زندگی و انسان با جهان پیرامونش معیار قانونگذاری هست
حالا در فلسفه فکری گروهی مثلا زندگی حیوانات (و حتی انسان) کاملا بی ارزش هست پس هیچ قانون حمایتی از طبیعت و زندگی وجود نداره و قانون در خدمت اخلاق تعریف برای این گروه یعنی مرگ و زندگی پس از مرگ قرار میگیره




اگر قوانین بر اساس حقوق فردی و انسانی وضع شده باشه لزومی به دخالت اخلاقیات مورد پذیرش جامعه در قوانین وجود داره ؟

حقوق فردی و انسانی از اخلاقیات ریشه میگیره و اینها هیچکدوم علت نیستن بلکه فقط معلول های هستن از فلسفه فکری حاکم بر فرد
مثلا فلسفه گروهی ولی و صاحب بودن مرد بر زن هست پس اخلاق هم این هست مرد ، زن رو کنترل و محدود کنه و اخلاقیات این گروه این حق رو به مرد میده در صورت خطا و سرپیچی زن ، مرد اون رو کتک بزنه
پس در فلسفه این گروه کتک زدن زن کاملا اخلاقی و حقوق فردی انسانی مرد تلقی میشه
پس فردی که پروزش یافته در این فلسفه فکری هست اگر قانونگذار بشه قانون قیمومیت مرد بر زن از دیدگاهش کاملا یک قانون اخلاقی و از حقوق فردی و انسانی مرد و زن هست و شما نمیتونید به این فرد بقبولونید که این عمل غیر اخلاقی هست
بلکه باید فلسفه فکری این فرد رو عوض کنید تا معیارهای اخلاقی در تفکر این فرد هم اوتوماتیک تغییر کنه

مصطفی
23-02-2014, 23:46
رابطه بین اخلاق و قانون رابطه "عموم و خصوص من وجه " هست . یعنی این دو در بعضی موارد اشتراکاتی با هم دارند و هر کدوم در مواردی مجزا از دیگری هستند . در بسیاری از قوانین جاری بحث اخلاق اصلا وجود نداره مثل قوانین ثبتی ، بانکی ، ارزی ، تجارت و ... . در مقابل بسیاری از مباحث اخلاقی هم هست که در قوانین ذکر نشده اند ( و به طور خاص مجازاتی برای اونها در نظر گرفته نشده ) . مثلا درغگویی ، بی انصافی ، عدم ارایه اطلاعات به طرف مقابل در بسیاری از روابط و ... با اینکه از نظر اخلاقی مذموم هستند ولی مجازات قانونی ندارند .
در مقابل نیز این دو اشتراکاتی هم با یکدیگر دارند و در بعضی موارد موارد قانونی باعث مذموم شدن اجتماعی امری میشن و در مواردی نیز هنجارهای اخلاقی ملاک قانونی شدن اموری میشوند

اگه به صورت خاص بخواهیم قوانین کشورمون رو با هنجارهای اخلاقی بسنجیم به نظر شخصی من به نتیجه مطلوب نمیرسیم . چون بسیاری از قوانینی که به اخلاقیات توجه دارند ( از جمله بعضی از مواد قانون مجازات اسلامی و قانون مدنی و در موارد کمی هم آیین دادرسی کیفری ) هیچ کدام بر اساس اینکه در جامعه پذیرفته شده هستند در قانون نیامده اند بلکه 100 درصد این مواد فقط از فقه گرفته شده اند . چون شما در تک تک این مواد میتوانید پشتوانه فقهی و روایات و احادیث رو ببینید ( کاری به درست یا غلط بودن پایه و اساس و فرع های این قضیه ندارم ) و در مقابل فکر نکنم در قوانین ایران ماده ای پیدا کنید که مثلا گفته بشه که این ماده بر اساس هنجارهای اخلاقی جامعه وضع شده است .
در جوامع دیگر و سیستم های قضایی دیگر ( از جمله کشورهایی که سیستم کامن لا دارند هنجارهای اجتماعی تاثیر بسیار بیشتری در جرم انگاری و حتی مجازات دارند که عینی ترین آن هم وجود هیات منصفه هست . در بعضی موارد هیات منصفه ( که متشکل از افراد بسیار عادی از شهروندان جامعه و اعم از هر شغل ، نژاد ؛ فرهنگ و زبانی هستند و به صورت خیلی عادی و با یک ثیت نام ساده و قرعه کشی واقعی انتخاب میشوند ) میتونن تشخیص بدن که عمل مرتکب جرم برای آن جامعه مضر هست یا خیر ؟

Mohammad Hosseyn
24-02-2014, 09:07
رابطه بین اخلاق و قانون رابطه "عموم و خصوص من وجه " هست . یعنی این دو در بعضی موارد اشتراکاتی با هم دارند و هر کدوم در مواردی مجزا از دیگری هستند . در بسیاری از قوانین جاری بحث اخلاق اصلا وجود نداره مثل قوانین ثبتی ، بانکی ، ارزی ، تجارت و ... . در مقابل بسیاری از مباحث اخلاقی هم هست که در قوانین ذکر نشده اند ( و به طور خاص مجازاتی برای اونها در نظر گرفته نشده ) . مثلا درغگویی ، بی انصافی ، عدم ارایه اطلاعات به طرف مقابل در بسیاری از روابط و ... با اینکه از نظر اخلاقی مذموم هستند ولی مجازات قانونی ندارند .در مقابل نیز این دو اشتراکاتی هم با یکدیگر دارند و در بعضی موارد موارد قانونی باعث مذموم شدن اجتماعی امری میشن و در مواردی نیز هنجارهای اخلاقی ملاک قانونی شدن اموری میشونداگه به صورت خاص بخواهیم قوانین کشورمون رو با هنجارهای اخلاقی بسنجیم به نظر شخصی من به نتیجه مطلوب نمیرسیم . چون بسیاری از قوانینی که به اخلاقیات توجه دارند ( از جمله بعضی از مواد قانون مجازات اسلامی و قانون مدنی و در موارد کمی هم آیین دادرسی کیفری ) هیچ کدام بر اساس اینکه در جامعه پذیرفته شده هستند در قانون نیامده اند بلکه 100 درصد این مواد فقط از فقه گرفته شده اند . چون شما در تک تک این مواد میتوانید پشتوانه فقهی و روایات و احادیث رو ببینید ( کاری به درست یا غلط بودن پایه و اساس و فرع های این قضیه ندارم ) و در مقابل فکر نکنم در قوانین ایران ماده ای پیدا کنید که مثلا گفته بشه که این ماده بر اساس هنجارهای اخلاقی جامعه وضع شده است .در جوامع دیگر و سیستم های قضایی دیگر ( از جمله کشورهایی که سیستم کامن لا دارند هنجارهای اجتماعی تاثیر بسیار بیشتری در جرم انگاری و حتی مجازات دارند که عینی ترین آن هم وجود هیات منصفه هست . در بعضی موارد هیات منصفه ( که متشکل از افراد بسیار عادی از شهروندان جامعه و اعم از هر شغل ، نژاد ؛ فرهنگ و زبانی هستند و به صورت خیلی عادی و با یک ثیت نام ساده و قرعه کشی واقعی انتخاب میشوند ) میتونن تشخیص بدن که عمل مرتکب جرم برای آن جامعه مضر هست یا خیر ؟

ببینید خود فقهی که قوانین ازش برداشت شده کلی از معیارهاش عرفه . یعنی عملا عرف خیلی درش نقش داره. مثلا خیلی از قاعده ها مثلا لاضرر یا عسر و حرج و ... ملاک چی هست ؟ عرف !!

ضمن اینکه سوال چیز دیگریست. اینست که ارزش های حاکم بر جامعه چقدر بر قوانین رو تحت تاثیر بگیره. مثلا ارزش های دینی ... یک فقیه که حقوق دان نیست. کارش کشف احکام دینی هست که خودش یک نظام ارزشیه ...


شاید لازم باشه درباره موضوع تاپیک توضیح بیشتر داده بشه:ما در شرایطی از یک جامعه بنا به عرف و سنت حاکم بر اون جامعه ارزش ها و هنجارهایی داریم برای مثال : برای مردان و زنان داشتن ظاهری خاص یا خصوصیات رفتاری خاص هنجار تلقی میشه (هَنجار در اصطلاح دانش جامعه‌شناسی به یک الگوی رفتاری گفته می‌شود که روابط و کنش‌های اجتماعی را تنظیم می‌کند، اکثریت جامعه خود را به آن پایبند می‌دانند و در صورتی که شخصی آن را رعایت نکند، جامعه او را مجازات می‌کند.)مثلا مردانی که تمام مسئولیت های مالی یک یا چند خانواده رو به تنهایی بر عهده بگیرند رتبه ی ارزشی بالاتری نسبت به سایر مردان دارن و یا برای زنان: زنانی که پوشش یا ظاهر خاصی داشته باشند یا مسئولیت های خانه رو به بهترین وجه انجام بدن از نظر ارزشی بالاتر از سایر زنان قرار میگیرن این ویژگی برای مردان و زنان در این جامعه هنجار تلقی میشه .سوالی که مطرح میشه آیا مجموعه ای از این هنجار ها در این جامعه میتوانند جزوی از قانون شود ؟ یعنی اخلاقیات پذیرفته شده در یک جامعه که تحت تاثیر سنت و عرف یک جامعه ایجاد شدند میتوانند قانون شوند ؟ یا در قانون دخالت کنند ؟ یا قانون بر اساس انها وضع شود؟مثل قانون : مرد موظف هست تمام مسئولیت های مالی یک یا چند خانواده را بر عهده بگیرد در غیر این صورت از نظر قانونی مجازات میشود./ زن موظف هست پوشش خاصی را داشته باشد و مسئولیت های خاصی را بر عهده بگیرد در غیر این صورت از نظر قانونی مجازات میشود.و سوالی دیگه ای که مطرح میشه : در صورتی که این ارزش گذاری جزوی از قوانین باشد آیا به حقوق انسانی اشخاص خدشه ای وارد میشود ؟

با این توضیح کمی متفاوت شد. یعنی بهتر بود بگید ارزش های جامعه تا اخلاقیات ...

اینکه عرف و ارزش های جامعه بر قوانین اثر بگذاره چیز طبیعی هست ولی مطلوب نیست. علت اینه که بافت جامعه متفاوت هست هر کس عقیده و ارزش خودش رو داره و اکثریتی هم هستند که ارزش خودشون رو دارند و اکثریت بودن نباید دلیل بر تحمیل ارزش ها بر اقلیت باشه.

مصطفی
24-02-2014, 15:17
ببینید خود فقهی که قوانین ازش برداشت شده کلی از معیارهاش عرفه . یعنی عملا عرف خیلی درش نقش داره. مثلا خیلی از قاعده ها مثلا لاضرر یا عسر و حرج و ... ملاک چی هست ؟ عرف !!

دوست عزیز در مقابل نظر شما به نظر من کلی از معیارهای فقه عرف نیست ، مگر اینکه روایات و احادیث رو عرف در نظر بگیریم که این هم چیز جالبی در نمیاد . چون در زمان صدر اسلام با یک جمله از بزرگان دین یک رویه کلی درست میشد ، نه اینکه بزرگان دین نگاه کنن که عرف جامعه اون زمان چیست و بعد حکم قانونی بدن .
اصولا کتاب لمعه دمشقیه و شرح آن از شهید اول و ثانی و نیز کتاب تحریرالوسیله امام خمینی که تعداد زیادی از مواد قانونی در مورد دیات ، حدود و قصاص در قانون مجازات اسلامی ترجمه کلمه به کلمه از مطالب آنهاست هیچ کلمه ای در مورد عرف ندارد و در مقابل سراسر حاوی این است که : یکی از ائمه در مثلا قضیه اطاعت زن از شوهر چنین گفت و امام دیگر در قضیه مثلا اجرای حد بر زن حامله چنان گفت .... . در هیچ موردی صحبت از عرف نیست .
دوم اینکه اگر هم عرف در فقه نقش داشته باشه برای 1400 سال پیش است نه عرف زمان حال .
قبلا هم گفتم این برگرفتن قوانین از فقه در کشور ما و اجرای آن در زمان کنونی اما و اگرهای فراوونی داره

===

در مورد سوال V E S T A ـی عزیز هم من فکر کنم منظور ایشون بیشتر در مورد همین ناسازگاری عرف کشور ما با فقه ( که قانون از این گرفته شده ) هست .
همون طور که گفته شد : "
تفکیک اخلاق از قانون از نظر من ممکن نیست " این رو من هم قبول دارم .
در مورد 2 سوالی که مطرح شد :


سوالی که مطرح میشه آیا مجموعه ای از این هنجار ها در این جامعه میتوانند جزوی از قانون شود ؟ یعنی اخلاقیات پذیرفته شده در یک جامعه که تحت تاثیر سنت و عرف یک جامعه ایجاد شدند میتوانند قانون شوند ؟ یا در قانون دخالت کنند ؟ یا قانون بر اساس انها وضع شود؟
و سوالی دیگه ای که مطرح میشه : در صورتی که این ارزش گذاری جزوی از قوانین باشد آیا به حقوق انسانی اشخاص خدشه ای وارد میشود ؟
به نظرم بیشتر نگرانی سوال در مورد این هست که این اخلاقیات پذیرفته شده که بر اساس سنت و عرف قدیمی ( در کشور ما : فقه ) وضع میشوند باعث میشوند که به حقوق انسانی اشخاص خدشه وارد بشه یا نه .
شما بحث حجاب و ولایت مرد بر زن و ... رو مطرح کردین و اینکه مجازات کردن اشخاصی که در انفاق و حجاب کوتاهی میکنن آیا به حق شخصی این افراد لطمه وارد میکنه یا نه ؟
در مورد کشور خودمون : آره ، وارد میکنه
بسیاری از مواد قانونی فعلی ما با عرف جامعه سر سازگاری نداره . مثال کوچیکش هم : نصف بودن میزان دیه زن در برابر مرد ، هیچ مورد عرفی(حتی عرف 1400 سال قبل ) ، عقلی ، اجتماعی در این خصوص وجود نداره . و با قانونی بودن این امر در کشورمون به نظرم به حق شخصی نیمی از جمعیت کشورمون داره لطمه وارد میشه . ( که خیلی راحت با به روز بودن فقه - - که شعار فقه هست --- قابل حل شدن هست )

V E S T A
24-02-2014, 17:13
حقوق فردی و انسانی از اخلاقیات ریشه میگیره و اینها هیچکدوم علت نیستن بلکه فقط معلول های هستن از فلسفه فکری حاکم بر فرد


تو پست قبلی منظور از حقوق انسانی مواردی مثل آزادی، حق ملکیت، حق حیات منظور این موارد هست. مثلا رفتار شخصی در یک جامعه هنجار شکنی و ضد ارزش محسوب میشه و بر اساس اخلاقیات حاکم بر این جامعه اون فرد محکوم به مرگ میشه این قانون بر گرفته شده از اخلاقیات حاکم بر جامعه به حقوق انسانی (حق حیات ) خدشه وارد کرده.

ولی دقیقا رفتار همین فرد در جامعه ای دیگه با توجه به تعریف اخلاقیات در اون جامعه هنجارشکنی محسوب نمیشه و قانونی برای برخورد با این شخص وجود نداره.






با این توضیح کمی متفاوت شد. یعنی بهتر بود بگید ارزش های جامعه تا اخلاقیات ...



درسته تو پست های قبلی برای اخلاقیات تعریفی که تو پست اول گذاشته شد رو معیار قرار دادیم :






مجموعه قوانین کردار و ارزش هایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته می شود.
تئوری اهداف غایی کردار انسان
اهداف و نتایجه گیری عملی یک داستان
دکترین خوشبختی انسان‌ها و روش‌های رسیدن به این هدف
مجموعه خاصی از قوانین رفتاری







در مورد سوال V E S T A ـی عزیز هم من فکر کنم منظور ایشون بیشتر در مورد همین ناسازگاری عرف کشور ما با فقه ( که قانون از این گرفته شده ) هست .
همون طور که گفته شد : "
تفکیک اخلاق از قانون از نظر من ممکن نیست " این رو من هم قبول دارم .


چرا اخلاق جزو جدایی ناپذیر قانون هست ؟


دوستان بدون در نظر گرفتن سیستم قضایی و قانون گذاری کشور ها در این بحث به نظر شما :

با در نظر گرفتن اینکه ارزش ها (خوبی و بدی/درستی و نادرستی) امری نسبی هست و در هر جامعه تعریف خاصی داره چرا باید قانون از اخلاقیات تاثیر پذیر باشه ؟و یا جزء جدایی ناپذیر قانون باشه ؟

havzhini
24-02-2014, 17:33
تو پست قبلی منظور از حقوق انسانی مواردی مثل آزادی، حق ملکیت، حق حیات منظور این موارد هست. مثلا رفتار شخصی در یک جامعه هنجار شکنی و ضد ارزش محسوب میشه و بر اساس اخلاقیات حاکم بر این جامعه اون فرد محکوم به مرگ میشه این قانون بر گرفته شده از اخلاقیات حاکم بر جامعه به حقوق انسانی (حق حیات ) خدشه وارد کرده.

ولی دقیقا رفتار همین فرد در جامعه ای دیگه با توجه به تعریف اخلاقیات در اون جامعه هنجارشکنی محسوب نمیشه و قانونی برای برخورد با این شخص وجود نداره.

تمام مواردی که مثال میزنید دقیقا در محدوده همون تعریفی هست که مد نظر من بود و نشون میده اخلاقیات و حقوق انسانی چقدر نسبی و وابسته به تفکرات فرد هست
حق حیات در تعریف شما حقوق انسانی هست ولی در تفکرات حاکم بر اجتماعی که شما مثال میزنید حق حیات بهیچ وجه حقوق انسانی نیست بلکه مثلا ممکنه جز حقوق الهی خودنه بشه و چون اون فرد پا در عرصه حقوق الهی کرده اخلاقیات جامعه میگه این فرد دیگه حق حیات نداره و حقوق الهی دستور میده حیات فرد رو گرفت
ازادی حق مالکیت و ... هم دقیقا همین حالت هست
همون مثال قیمومیت مرد بر زن یعنی اینکه اخلاقیات اجتماع تعریف کرده که زن ملک مرد هست

از دیدگاه من چیزی که ما اخلاقیات میدونیم کاملا چیزی نسبی و وابسته به تفکرات و فلسفه فکری فردی و اجتماعی هست و بهمین دلیل وابستگی به اخلاقیات در هر حوضه ای مضر و زیانبار میشه

مصطفی
25-02-2014, 06:41
چرا اخلاق جزو جدایی ناپذیر قانون هست ؟
دوستان بدون در نظر گرفتن سیستم قضایی و قانون گذاری کشور ها در این بحث به نظر شما :
با در نظر گرفتن اینکه ارزش ها (خوبی و بدی/درستی و نادرستی) امری نسبی هست و در هر جامعه تعریف خاصی داره چرا باید قانون از اخلاقیات تاثیر پذیر باشه ؟و یا جزء جدایی ناپذیر قانون باشه ؟
این شد سوال اصلی ، درسته ؟
خب خود قانون هم امری نسبی هست ، چون کلا روابط اجتماعی بین انسان ها در زمان های مختلف و در مکان های مختلف فرق میکنه و قوانین اجتماعی هم که برای سر و سامان دادن به این روابط وضع میشن نسبی هستند و در هر جامعه ای که هنجاری پذیرفته شده باشه خیلی واضح نمود خودش رو توی قوانین نشون میده
این امری بدیهیه

Mohammad Hosseyn
26-02-2014, 01:07
دوست عزیز در مقابل نظر شما به نظر من کلی از معیارهای فقه عرف نیست ، مگر اینکه روایات و احادیث رو عرف در نظر بگیریم که این هم چیز جالبی در نمیاد . چون در زمان صدر اسلام با یک جمله از بزرگان دین یک رویه کلی درست میشد ، نه اینکه بزرگان دین نگاه کنن که عرف جامعه اون زمان چیست و بعد حکم قانونی بدن .
اصولا کتاب لمعه دمشقیه و شرح آن از شهید اول و ثانی و نیز کتاب تحریرالوسیله امام خمینی که تعداد زیادی از مواد قانونی در مورد دیات ، حدود و قصاص در قانون مجازات اسلامی ترجمه کلمه به کلمه از مطالب آنهاست هیچ کلمه ای در مورد عرف ندارد و در مقبابل سراسر حاوی این است که : یکی از ائمه در مثلا قضیه اطاعت زن از شوهر چنین گفت و امام دیگر در قضیه مثلا اجرای حد بر زن حامله چنان گفت .... . در هیچ موردی صحبت از عرف نیست .
دوم اینکه اگر هم عرف در فقه نقش داشته باشه برای 1400 سال پیش است نه عرف زمان حال .
قبلا هم گفتم این برگرفتن قوانین از فقه در کشور ما و اجرای آن در زمان کنونی اما و اگرهای فراوونی داره


ببینید بحث ما سنگین خواهد شد در این باب ... پیش از هر چیز یک حقیقتی وجود دارد به نام عرف در فقه چه در شیعه چه در سنت . باصطلاح یکی از منابع یا ارکان فقه نام برده شده ... لینک زیر رو ملاحظه بفرمائید :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]عرف_در_فقه

در بخشی از این صفحه نام چندین قاعده فقهی مهم که با عرف در ارتباط هستند اومده. حرف شما کالما درسته که بخشی از فقه یا همون قانون اسلامی کاملا مستقل از عرف هست. ولی همونطور که گفتم به محض اینکه این مسئله رو بپذیریم که به هر حال بخشی هم وجود دارد که مربوط به عرف هست، بخشی از پاسخ سوال این بحث در مورد قوانین اسلامی و ایران بیان شده .

من رشته تحصیلیم اقتصاده و تا حد سواد و مطالعهم از اقتصاد اسلامی به وفور حقوق اقتصادی رو دیدم که یا عرف رابطه تنگاتنگ دارند و جالبه که قوانینی بسیار حیاتی هستن. قاعده لاضرر خودش یک قاعده ی کلی و پایه ای در فقه هست که ازش بسیاری از احکام استخراج میشه. . و اینکه فرمودید منظور از عرف ، عرف 1400 سال پیش هست کاملا از نظر من اشتباه هست. این رو بر چه مبنایی میگید ! معنای کلمه ی عرف با این حرف در تضاده !!

حالا این در فقه و حقوق اسلامی دیده میشه. در نظام های حکومتی غربی هم به شکل دیگری دیده میشه.

همه ی اینها به هر صورتی برش نفد وارد هست ، و این نقد از منظر نتایجی هست که ببار میاره ، یا از یک دیدگاه خاص نسبت به عدالت و انصاف و .... مثلا میتوان گفت این انصاف (به معنی فلسفی نه عامی) نیست که ارزش های اکثریت جامعه بر زندگی خصوصی اقلیت تاثیر گذار باشه. رسیدن به این مسئله بسیار دشواره اما غیر ممکن نیست. همینکه در کشورها می بینید مثلا حمایت از حقوق همجنسگرایان رو داریم ، این یک پیشرفت در این زمینه هست. چرا که وقتی این حمایت های قانونی شکل گرفت ارزش جامعه همچنان این رفتار رو هنجاری نمیدونست. بلکه برخی جنبش ها و وجود فضای دموکراتیک باعث شد این خواست اقلیت به تحقق برسه و بعد از اون بود که ارزش جامعه هم متحول شد و به سمت طبیعی دوسنتن این مسئله حرکت کرد ... می بینیم که رابطه ی ارزش و قانون میتونه دوطرفه هم باشه و به همین خاطر گفتم که در نهایت ما بروز اخلاق در قانون رو مطلوب میشمریم ولی نه این اخلاق به معنی ارزش های یک اکثریت. بلکه اخلاق واقعی که در فلسفه اخلاق و سیاسی داریم سعی میکنیم بهش درست پیدا کنیم.

آقای دکتر
27-02-2014, 13:36
انسان غربی خیال می کند خود به تنهایی می تواند قوانین مناسب زندگی و سعادت دنیوی و اخروی خود را تهیه کند بدون توجه به فرامین آسمانی در حالی که بدون فرمان پروردگار اخلاقیات بی معنی است و بررسی اخلاق بدون آن که اخلاق را فرمان می دهد کاری یاوه است و باید از یاوه گویی دوری گزید.

V E S T A
27-02-2014, 13:39
انسان غربی خیال می کند خود به تنهایی می تواند قوانین مناسب زندگی و سعادت دنیوی و اخروی خود را تهیه کند بدون توجه به فرامین آسمانی در حالی که بدون فرمان پروردگار اخلاقیات بی معنی است و بررسی اخلاق بدون آن که اخلاق را فرمان می دهد کاری یاوه است و باید از یاوه گویی دوری گزید.


از نظر شما اخلاقیات چه تعریفی داره ؟

polestar98g
27-02-2014, 23:42
با سلام

در صورتی که قوانین بر اساس اخلاقیات نوشته شود با توجه به اینکه ارزشها در جوامع مختلف متفاوت هستن آیا به حقوق انسانی در جوامع مختلف تحت تاثیر این قوانین خدشه ای وارد خواهد شد ؟
اين جمله که «ارزش​ها در جوامع مختلف، متفاوتند» کلّيّت نداره.

خيلي از اخلاقيّات هست که همه​ي خردمندان، به عنوان ارزش اخلاقي قبولش دارند،​ مثل شجاعت، پاکدامني، و سخاوت که همه جا به عنوان کمالات اخلاقي شناخته ميشه.
يا عدالت که همه​ي جوامع اون رو خوب مي​دونند.

در مقابل، برخي از سنّت​ها و آيين ها هست که خاستگاهش عادات يا رسوم محلّي است و از جامعه​اي به جامعه​ي ديگه فرق ميکنه. ممکنه در يک جامعه​، ارزش باشه و در جامعه​ي ديگه ضدّ ارزش.

ميان اين دو بايد فرق قائل شد.

A.M.D.D.E.V.I.L
28-02-2014, 00:15
سلام دوست عزیز ، اخلاقیات با تکامل ذهنی انسان از ابتدای بشریت و حتی قبل از بشریت و هوموسپین ها وجود داشته ، نوعش تکامل میافته
با گذر زمان اخلاقیات در جوامع مختلف دینی و غیر دینی پیشرفت میکردن
در واقع هنوز هم دارن پیشرفت میکنن ، با گذر زمان سوال های جدیدی مطرح میشه و جواب های مناسبی مطرح شدن
جوامع غربی پسر سالار هستند و تجدد گرا هستند ، برای مسئله های روز به دنبال جواب های روز هستند
جوامع شرقی پدر سالار هستند و بزرگان و ریش سفیدان جامعه برای تضمین بقای نسل خود ترجیح داده اند طی قرون و سال ها کاری کنند که اساسا مسئله ی جدیدی مطرح نشود که خطری ایجاد کند
برای همین هم میشه نتیجه گرفت که در واقع جواب مطلقی برای مشکلات جوامع انسانی وجود نداره ، چرا که اکثر این مشکل ها زاده ی تفکر های پوچ و باطلی هستند که اصولا خودشون به وجود میان که مسائلی رو حل کنن ، اما باعث به وجود آمدن چندین مسئله ی جدید میشوند
مشکلاتی که مخلوق انسان هستند ، راه حل هایی نیاز دارند که مخلوق انسان باشه

havzhini
28-02-2014, 01:44
با سلام

اين جمله که «ارزش​ها در جوامع مختلف، متفاوتند» کلّيّت نداره.

خيلي از اخلاقيّات هست که همه​ي خردمندان، به عنوان ارزش اخلاقي قبولش دارند،​ مثل شجاعت، پاکدامني، و سخاوت که همه جا به عنوان کمالات اخلاقي شناخته ميشه.
يا عدالت که همه​ي جوامع اون رو خوب مي​دونند.

در مقابل، برخي از سنّت​ها و آيين ها هست که خاستگاهش عادات يا رسوم محلّي است و از جامعه​اي به جامعه​ي ديگه فرق ميکنه. ممکنه در يک جامعه​، ارزش باشه و در جامعه​ي ديگه ضدّ ارزش.

ميان اين دو بايد فرق قائل شد.


در واقعیت اصلا همچین دسته بندی با این ساختار که میفرمایید وجود نداره و مواردی هم که عنوان کردید در تفکرات و فلسفه ها و فرهنگهای مختلف بسیار متفاوت هست ( البته منظور شما از خردمندان نمیدونم و اینجا بحث اجتماع و فرهنگ و فلاسفه هست)
شجاعت در یک دیدگاه یعنی حتی فداکردن جان برای ارمان و هدف مثل فلسفه های دینی، ولی در دیدگاه و فرهنگ دیگه در معرض خظر قرار دادن جان بهیچ وجه شجاعت و ارزش دونسته نمیشه بلکه بسیار مضموم هم هست
پاکدامنی هم بهیچ وجه در تمام دیدگاه ها و فرهنگها تعریف مشابه نداره و کسی تارمویی رو مغایر پاکدامنی میدونه ولی برای کسی دیگه اصل و اساس پاکدامنی کاملا بیمعنا و نامفهوم و هجوامیز هست
حتی سخاوت هم در فرهنگی معادل رحم دونسته میشه و یک ارزش والا ولی در تفکر تمدن و فرهنگ دیگه کلا رحم کاملا زد ارزش هست

هیچ موردی رو بجز این موارد هم نمیتونید مثال بزنید که تمام فلاسفه ها و فرهنگ ها دارای ارزش اخلاقی یکسان برای کل بسریت بدونیدش
البته مگر اینکه منظور شما از خردمندان گروه و دسته خاصی از افراد و فلسفه ها و فرهنگها باشه و نه کل بشریت .

V E S T A
28-02-2014, 03:24
سلام



خيلي از اخلاقيّات هست که همه​ي خردمندان، به عنوان ارزش اخلاقي قبولش دارند،​ مثل شجاعت، پاکدامني، و سخاوت که همه جا به عنوان کمالات اخلاقي شناخته ميشه.
يا عدالت که همه​ي جوامع اون رو خوب مي​دونند.



تضمین و اطمینانی وجود نداره که یک رفتار یا خصلت در یک گروه از نظر ارزشی حتما مورد تایید و قبول گروه دیگه باشه . مثلا شجاعت (شجاعت = کشتن/شجاعت = نکشتن، نجات دادن) یا پاکدامنی (پاکدامنی =رهبانیت / پاکدامنی= ازدواج) که ممکنه هر کدام در هر گروه ارزشمند باشه و دقیقا نقیض تعریف اون در گروه دیگه ارزشمند باشه.

مثلا ممکن هست شجاعت در بین گروهی در کشتن تعریف بشه و در گروه دیگه در نجات دادن جان افراد. در گروهی رهبانیت مصداق پاکدامنی و ازدواج یک ضد ارزش باشه و برعکس در گروهی ازدواج پاکدامنی محسوب بشه و رهبانیت یک ضد ارزش .این موارد در هر گروهی میتونه تعریف خاصی داشته باشه که تحت تاثیر شرایط و زمان در حال تغییر هست.


درباره عدالت، مفهوم و تعریف عدالت اهمیت داره (عدالت چیست؟) که باز هم در همه جوامع یکسان نیست :

از دیدگاه ارسطو می توان عدالت را از دو منظر دید؛ یکی این که عدالت را به مثابه کل اخلاق بنگریم. یعنی هر آنچه درست است و نیک است عادلانه است و هر آنچه که عادلانه می خوانیم لاجرم درست است و نیک است. منظر دیگر این است که عدالت را به مثابه خود عدالت _ یعنی جزیی از اخلاقیات_ در نظر بگیریم. در این صورت عدالت تعریف خاص خود را دارد و ما می توانیم امری را عادلانه یا غیر عادلانه بخوانیم و از آن پس روشن کنیم که فلان عمل عادلانه آیا اخلاقی هم بود یا خیر؟


تئوری‌های عدالت عمدتاً مبتنی بر درک متقابل اجتماعی شکل می گیرند و نیز ارتباط میان قانون و اخلاقیات حاکم بر جوامع بر اساس تئوری‌های عدالت میسر می شود. نتیجتاً تمام این امور موجب موضع گیری اندیشمندان در رابطه با امر اخلاقی می‌شود و مانند هر موضوع فلسفی دیگر عقاید مختلف پیرامون این مسئله شکل می گیرد.

Mohammad Hosseyn
28-02-2014, 12:23
محدوده قانون و اخلاق
از جهات متفاوت بین حقوق و اخلاق تفاوت وجود دارد; اختلاف در هدف، اختلاف در ضمانت اجرا، پاداش و کیفر رعایت و نقض قواعد، تفاوت در منبع و تمایز در قلمرو (8) و.... قلمرو اخلاق بسیار گسترده است و قلمرو حقوق تنگ و محدود. اخلاق شامل هنجارهایى مى‏شود که هم زندگى فردى و هم زندگى اجتماعى انسان از آنها تاثیر مى‏پذیرد و تابع آنهاست. دامنه تکالیف اخلاقى که از یک سو ریشه در مذهب دارد و از سوى دیگر با زمینه‏هاى آداب و رسوم خویشاوند است، بسیار گسترده است، ولى شعاع کارکرد هنجارهاى حقوقى محدود به پیوندهاى اجتماعى اشخاص و رفتار بیرونى آنهاست. از این گذشته منبع اخلاق و حقوق از هم جداست; هنجارهاى اخلاقى از الهامهاى الهى و نهادهاى وجدان فردى یا جمعى سرچشمه مى‏گیرد، ولى حقوق پدیده‏اى است که بسیارى از قواعد آن از اراده آزاد انسانها ناشى مى‏شود. از سوى دیگر، ضمانت اجراى هنجارهاى حقوقى با هنجارهاى اخلاقى فرق مى‏کند; ضمانت اجراى هنجارهاى حقوقى‏اجتماعى و تحققى است و با نیروى فشار و اجبار انجام مى‏گیرد، ولى ضمانت اجراى هنجارهاى اخلاقى‏مسائلى است مربوط به نداى وجدان، نیتهاى نیک‏خواهانه، ترس از کیفر رستاخیز، امید به پاداشهاى معنوى و احترام به ارزشهاى انسانى.
ولى با این همه، تمایز بین این دو، مانع از ارتباط ژرف بین آنها که بر اصول مشترکى استوار است نمى‏شود. (9) سخن در شعاع تاثیر اخلاق در حقوق است نه وحدت و عدم تمایز بین آن دو. اخلاق چیزى است که قانون عمده مقررات خود را بر پایه آن استوار مى‏سازد و بر قانونگذار روا نیست که از قواعد اخلاقى غفلت ورزد; زیرا قانون چهره‏اى از چهره‏هاى اخلاق است و هر نظام حقوقى در کنار خود نظام اخلاقى دارد که همگام با آن حرکت مى‏کند. (10) حقوق نیز همانند اخلاق به تربیت انسانهاى نیک توجه دارد. (11)
با پیشرفت جوامع، حقوق به اخلاق نزدیکتر مى‏شود; چه آن که هر قاعده اخلاقى‏اى را که مفید به حال جامعه تشخیص داده شود به منزله قانون مى‏نشانند. (12) مثلا پیش از حاکمیت قانون، جرایم انجام مى‏شد و اخلاق آن را مذموم مى‏شمرد و براى آن مجازات قائل بود، ولى پس از حاکمیت قانون، ارتکاب جرایم ممنوع گردید و براى آن مجازات قانونى پیش‏بینى شد. در قلمرو بین‏المللى نیز ملاحظات اخلاقى، از طریق تبدیل به اصول کلى حقوقى، در حقوق بین‏الملل موضوعه گنجانده مى‏شوند و از این راه در فرآیند توسعه حقوق بین‏الملل ایفاى نقش مى‏کنند. (13)
همچنین تصور این که موضوع قواعد حقوقى، افعال و کردار انسانى و نظم اجتماعى و موضوع قواعد اخلاقى، تکمیل نفس و تحقیق در نیات است، صحیح به نظر نمى‏رسد. در اخلاق نیز میان کردار و پندار انسان تفکیک به عمل آمده است. اگر رعایت اخلاق براى اصلاح نفس انسانى است، نتیجه آن بهترین نظم اجتماعى را تامین خواهد کرد. اگرچه حقوق به کردار و افعال توجه دارد، نسبت‏به اندیشه و نیات نیز بى‏علاقه نیست، و در حقیقت میان قاعده اخلاقى و قاعده حقوقى نه از حیث ماهیت و مورد و نه از جهت مقصد و نتیجه تفاوتى نیست; زیرا حقوق براى فعلیت دادن به عدالت است و عدالت نیز یک مفهوم اخلاقى است. (14) به طور خلاصه، پیرامون قلمرو حقوق و اخلاق چنین مى‏توان گفت:
1. بیشتر قواعد حقوقى، قواعد اخلاقى نیز محسوب مى‏گردند، مثل قواعد و مقرراتى که تجاوز به جان و مال و ناموس را جرم مى‏شمارند، و نیز قاعده وفا به عهد و عدم جواز دارا شدن غیر عادلانه.
2. برخى از قواعد اخلاقى را قانون به طور مطلق در بر نمى‏گیرد، ولى در بعضى از صورتهاى خاص، آن را شامل مى‏شود; مثل راست‏گویى و کمک به دیگران که حقوق، کذب را مطلقا ممنوع نکرده، ولى در شرایطى خاص مثل شهادت و سوگند دروغ آن را جرم شمرده است. همچنین است کمک به دیگران که تنها در موارد خاصى قانونگذار آن را واجب تلقى مى‏کند.
3. پاره‏اى از قواعد حقوقى وجود دارد که گاه تصور مى‏شود هیچ گونه ارتباطى با اخلاق ندارند; مانند مقررات حمل و نقل یا برخى از مقررات مربوط به آیین دادرسى. شاید علت این تصور آن است که خود این مقررات نه نیک تلقى مى‏شوند و نه بد، تنها قانونگذار براى جلوگیرى از اختلال نظام اجتماعى آنها را وضع مى‏نماید. ولى مى‏توان گفت که این دسته از مقررات نیز هر چند به ظاهر ارتباطى با اخلاق ندارند، قواعدى اخلاقى محسوب مى‏شوند; زیرا نتیجه آنها خیر، سعادت و منفعت عمومى است و تحقق منفعت عمومى جزء قواعد اخلاقى است. (15)
4. برخى از مقررات قانونى نیز به ظاهر مغایر با اخلاق به نظر مى‏رسند، مثل مقررات مربوط به مرور زمان در دعاوى مدنى یا کیفرى و قواعدى که کتابت را در اثبات تصرفات قانونى ضرورى مى‏شناسد و در غیر این صورت حقى ضایع مى‏گردد. ولى حقیقت این است که با آگاهى یافتن از غرض قانونگذار در وضع این مقررات، انسان در مى‏یابد که این گروه از مقررات نیز بى‏ارتباط با اخلاق نیستند. زیرا هدف از وضع چنین مقرراتى عبارت است از ثبات، استحکام و اطمینان در روابط معاملاتى و استقرار نظام در جامعه، و این اهداف خارج از حوزه اخلاق نیستند; چه آن که عهده‏دار خیر و سعادت جامعه است، هرچند ممکن است گاهى مصلحت فردى کسانى قربانى گردد. (16)

متن کامل :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
28-02-2014, 14:27
دوستان این تاپیــک فلســـفه اخــلاق | Moral Philosophy ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) درباره فلسفه اخلاق( خیــر،شــر، درستــی، نادرســتی، فضیــلت، عدالــت، سعادت و .... ) بحث میشه.


در این تاپیک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) هم طبق روال پیش رفته درباره ارتباط اخلاقیــات با قوانیــن و حقــوق بحث میشه




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
19-03-2014, 13:00
1. بیشتر قواعد حقوقى، قواعد اخلاقى نیز محسوب مى‏گردند، مثل قواعد و مقرراتى که تجاوز به جان و مال و ناموس را جرم مى‏شمارند، و نیز قاعده وفا به عهد و عدم جواز دارا شدن غیر عادلانه.

بعضی مواقع قوانین وجود دارند که غیر اخلاقی هم محسوب میشن مثلا در یک قبیله قوانینی برای مجازات فرد خاطی وجود داره که غیر اخلاقی هستند و ممکنه مواردی مثل تجــاوز به جان، مال و ناموس یکی از قوانین تصویب شده برای مجازات فرد خاطی باشه.

اصولا اخلاق که در هر جامعه تعریف متفاوت داره و معیار سنجش درستی و نادرستی در هر تعریف متفاوت است آیا میتونه مبنایی برای وضع قانون باشه ؟ چون در خیلی از مواقع حقوق انسانی افراد تحت تاثیر قوانینی متاثر از اخلاقیات جامعه، پایمال شده مثل :

قوانینی که استفاده از مجازات غیر اخلاقی رو برای فرد خاطی مجاز میدونه ، یا قوانینی که سقط جنین در هر شرایطی رو غیر اخلاقی میدونه و یا قوانینی که نقض حقوق انسانی گروهی خاص رو بنا به شرایط خاصی که دارند مجاز میدونه..

[درباره حقوق انسانی که دوستان اشاره کردن ریشه در اخلاقیات داره، منظور حقوقی هست که هر فرد در بدو تولد به واسطه انسان بودنش دارا هست قبل از انکه تعاملات و قوانین اجتماعی محدودیتی در آن به وجود اورده باشه ، مثل حق آزادی بیان، حق حیات، حق مالکیت و ..

قوانین اجتماعی در جهت حفظ حقوق انسانی همه افراد ایجاد میشن ( در حالت استاندارد ممکنه قوانین اجتماعی باعث بشن حقوق انسانی برای تعامل بهتر افراد جامعه محدود تر بشن ولی حذف نمیشن یا باعث نمیشه شخصی از دیگری از حقوق انسانی بیشتری برخوردار بشه )]