مشاهده نسخه کامل
: آرزو نوری
آرزو نوری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
معرفي:
متولد 5 آبان 1359 در سلماس، ساكن تهران
دارای تحصيلات كارشناسی ارشد علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبايی و مشغول به روزنامه نگاری می باشد.
درباره:
متولد آبان ام. پسوند فامیلی ام یالقوزآغاجی است. به معنای درخت تنها. نام مکانی در اطراف سلماس. این سلماس هم یکی از شهرهای آذربایجان غربی است. زادگاه من.
به هیچ عنوان روزنامه نگار نیستم و نخواهم بود.اما مثل تمام دیگران انسان ام! موجودی با آرزوی آرامش و رفاه. آرزوی دنیایی بهتر! دنیایی که در آن زن بودن جرم نباشد،سیاه بودن جریم نداشته باشد، راست یا چپ خط کشی نشده باشند. دنیایی با آسمان یکدست، دنیایی که در آن هر دست نوشته ای شعری باشد هر شعری لبخند!
نه! نمی خواهم روزنامه نگار باشم وقتی بین نوشتن و خوانده شدن چیزی ایستاده است. وقتی بین سرودن و آواز سکوت قد علم کرده است، وقتی به جای درخت انسان می کاریم و به جای درمان درد می بخشیم.
نه! نمیخواهم! من فقط چرکنویس میکنم، برای خودم. برای کودکانی که نخواهم داشت. برای مردمی که نخواهم دید. برای آنهاکه زنده اند بی آن که زندگی کنند. برای خودم که مدت هاست دست نوشته هایم را پاکنویس نمی کنم.
وبلاگ شخصی شاعر:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
در سايت شعر نو:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
اینکه آدم عاشق چه کسی می شود مربوط به دانایی اوست. جملۀ خودم است اما زیاد به درستی آن اعتماد ندارم.
☚
بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :
1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید
اشعار:
شهاب سنگ: می آیی با چشمانت از انتهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پنهانی: پنهان شدم ز ترس تو در سايه زمان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زلزله: آغاز میشوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
راديو دريا: الو... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بانوی زيبا: ایستادهام هنوز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روح من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مبادا: گریه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وداع: از راه میرسی و حرف میزنی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حالا كه...: حالا که نیستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
امشب برایم هر چه میخواهی بیاور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ديدار: برای ديدار سرو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سه گانه جاليزار: برای خوردن انگور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نامه: سلام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مترو: هنوز به رسیدن فکر می کنم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
به دندان میفشارم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آوارهای خاموش: پرندهای میآورم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آخرین ستاره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گاهی وقتها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پیوست شده ام آقا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حاشيه: از خاکستر سیگارهای تو هم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بگذار نگاهت کنم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتی قطار هست كسی همقطار نيست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آن سوی این خطوط بلند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از اندوه زن بودن: ناگزیرم تو را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جهانی در من است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چگونه دورت بگردم؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هنوز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بهار بیتو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روزگار عجیبی شده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نوشتهها:
آبی آسمانی: چقدر رنگ آبی آسمانی روي ديوار سيمانی قشنگ ديده میشود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نقطه- مربع: مثل یک نقطه که وسط یک مربع بزرگ و سفید افتاده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
داستان: یکی بود یکی نبود ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نقطه پرگار: عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری دیوانه باش تا غم تو دیگران خورند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خود خود خودم: دور و ورت که شلوغ می شود آرزو می کنی تنها باشی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نامه: گفت آدرسات را بده تا تابستان برایت نامه بنویسم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پدرم!: پدرم گفت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چمن و چشمه: روز تولدم از دوستی خوش ذوق دوتا مرغ عشق کادو گرفتم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هر وقت حالش را می پرسم می گوید حوصله ندارد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از پیاده رو رد میشدم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دلتنگی شبیه تو نیست
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])قفس بی پرنده ای بودم
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])چرخدنده: سی و سه بار گریه می کنم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سرنوشت: دریا جنگل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مرز: با اینکه عاشقانه تو را دوست داشتم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خانه من: آخر این جاده خانه من است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
راس ساعت 4: هر روز راس ساعت 4 زنی کنار میله ها می نشیند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گهواره: شکست گهواره بی آن که تاب بخورد
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])انتهای قصه: کلاغها به خانه برمیگردند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بی تاب: سرمی روم از حوصله ام
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])این چنین: دست کم نگیر قلبم را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ابر و باد: من از کوه از ابر از این دره آبستن ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و ناگهان: و ناگهان خورشید به زمین نزدیک شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
برف: با کدام آفتاب آب می شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حوا: وارونه افتاده بودم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بروز رسانی تا پست: 57#
V E S T A
16-10-2013, 02:11
شهاب سنگ
شاعر : آرزو نوری
میآیــی
با چشمــانت
از انتهــای شهــر تاریــکتر
و لبهایــت
تا هرچــه حرف مبهـم
سرنوشـت مــرا
تاب میخــورد
نگــو
نپــرس
شهــاب سنــگها
به زمیـن نرسیــده
تمــام میشونــد
قلــب من امــا
شعلــه ور است
- زنـده زنـده-
شعلــه ور
و هیــچ وقــت
به زمیــن نمی رسـد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پنهان شدم ز ترس تو در سايه زمان
هرگز زمان نبوده چنین تلخ، بی گمان
از وحشت حضور تو ای اژدهای قرن
گم کرده ایم خانه ی خود را در این جهان
تو سایه ای ز وحشت و تردید بر سرم
من همچو مرغ بی پر و بالی در این میان
در دخمه های تنگ تو تحلیل می رویم
با جرم جستجوی مداوم برای نان
یک لقمه نان خشکِ به خون جگر زده
محصول خودفروشی و پستی است در دهان
بگذار بگذریم از این شعر لعنتی...
از فقر و حصر و سختی و امثال این و آن!
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آغاز میشوم
-هر روز صبح-
با خط خندهای
که تا اولین گسل تهران
میلغزد
تکرار میشوم
با رژ لبی
که طعم گلوله دارد
و آینههایی
که کرم پودر میزنند
شب که برگردم
یک روز پیرترم
و پس لرزهها
در رویای نیمه شب
به انتظارم نشستهاند
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الو...
صدای مرا
از رادیو دریا می شنوید
وقتی دریا آرام است
و قلب ام
ناآرام
ماهیگران به دریا رفته اند
تا در تورهای خود
پری دریایی بیاورند
من به بازار می روم
تا طناب زردی بخرم
الو...
هوای اینجا شرجی است
من به خانه برگشته ام
و مثل آخرین ماهی
در تور ماهیگیران
دست و پا می زنم
الو...
صدای مرا ...
نمی شنوید دیگر!
نه از رادیو دریا
نه از هیچ ساحل دیگری
ماهیگران دست خالی برگشته اند
و آخرین پری دریایی
خودش را دار زده است
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایستادهام هنوز
مثل گربههای ایرانی
روی شیروانی داغ
و پلکهایم
بیوقفه میپرد...
راست میگفت یحیی
من بانوی زیبایت نیستم
و تو هیچ بهانه ای
برای آمدن نداری
-آرزو نوری-
ممنون از شما برای ایجاد تاپیک
چون تعدادی از شعرهای این شاعر در تاپیک اشعار شاعران معاصر و بیشتر توسط خود شما نوشته شده
برای مدیریت تاپیک و انتقال آنها به این مکان، تاپیک تا آن زمان موقتا بسته میشه.
خوبه که دوستان دقت کنند اگر شاعری قابلیت اینکه تاپیک اختصاصی داشته باشد ( با جستجو و یا شناختی که داریم میدانیم که تعداد بیش از ده شعر را میتوان از او قرار داد، میتوان حداقل زندگینامه او را یافت و اگر کتابی چاپی داشته و یا خود شاعر در سایت شعری معتبر معرفی شده، که در اولویت قرار میگیرد) تاپیکی جدا با این روش درست ایجاد کنند.
پست اول معرفی شاعر
پست دوم فهرست
و سپس شعرها و ...
ممنون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روح من
تصاحب شده است
با لبخند مردی
که تن ام را
از همه چیز
تنها تن ام را....
برای فصل جفت گیری می خواهد.
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گریه
امانم را بریده بود
وقتی پشت سر هم
سیب می گفتم
می خواستم
خنده ای باشم
در قاب عکس ات
و پای این آسمان کبود
به کوچه آفتابی ات نرسد
باران
یکریز و بی ملاحظه می بارید
و من
پشت سر هم
سیب می گفتم
مبادا
ابرها
ضمیمه عکس ام باشد
و در اتاق کوچک ات
باران بگیرد.
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از راه میرسی و حرف میزنی
-سرزمین های آفتابی و سبز-
و من
گوش می سپارم
در این گوشه از جهان
که فراموش ات شده
چمدانت را باز میکنی
سوغاتی ها را می آوری
سهم من
یک جفت جوراب لی وایز است
و چند دست لباس زیر
آخر شب
به حمام می روی
وقتی رخت ها
روی بند میرقصند
وقتی قلبم
اسفند روی آتش است
فردا که بیاید
عزم رفتن میکنی
و من
در این گوشه فراموش شده از جهان
به وداع می ایستم
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا که نیستم
حمایل شانه دیگری است
دستات
و هزاران زن
از شب موهایت
قصه میبافند
حالا که نیستی
در درون خودم
گلوگیرم
تا گلوی هیچ کس
گیر من نباشد
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امشب برایم هر چه میخواهی بیاور
بیراهه ام، بیراهه ام، راهی بیاور
فکر نوشتن در سرم افتاده آقا
خودکار آبی ... کاغذ کاهی بیاور
از شب نوشتن عادت دیرینه ام شد
در تیرگی ها گم شدم، ماهی بیاور
دلگیرم از این زنده بودن، زندگی کو؟
دریا که نه! تنگی پر از ماهی بیاور
جز عاشقی راهی برای زندگی نیست
از چاله بیرون آمدم .... چاهی بیاور
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــر ا ی د يـــد ا ر ســر و
پـــا شنـــه بــلــنــد مــی پــو شــد
كــا ج عــا شــق
-آرزو نوری-
Demon King
22-02-2014, 20:02
سه گانه جالیزار
برای خوردن انگور
مجیز باغ را می گوید
شغال پیر
...
به هوای رفتن از جالیز
صدای پدرش را تقلید میکند
هندوانه کال
...
گوجه سبزی که از درخت افتاد
خودش را
نوه گوجه فرنگی جا زد
" ارزو نوری "
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
من ام
کسی که بی تو هرگز بود
حالم را اگر بپرسی
ملالی نیست
رژیم دارم اما
خجالت می خورم
بی تو ماندن را
نه
نگران نشو
جویای حالت نمی شوم
پرسیدن ندارد
راه می روی در پیروزی
و شماره ات
دست به دست می گردد
پشت کارتهای «بی تو هرگز»
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنوز به رسیدن فکر می کنم
اگرچه راهها
بستهاند!
مترو
در ایستگاههای معمول میایستد
آدمهای نامعمول
خمیازه می کشند
انتهای کوپه
روی گرد و خاک کفشها
از تو می نویسم
زندگی روبروی من است
همراه من
خالی از تو
عکسی
نامه ای
دستمالی....
چیزهایی
که به نبودن آنها
عادت خواهم کرد
اردیبهشت87
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به دندان میفشارم
پیراهنات را
و دستهایم
بالا میرود
تسلیم.
کوشیدم
تکههایی از تو را
به خاطر بسپارم
یا بوی عطرت
درمشامم بماند
کوشیدم از دلتنگیام بگویم
دیواری
که آجر به آجر
بالا می آید
و حائل میشود بین ما
و از بادها....
که میروبند مرا
از رویای تو
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پرندهای میآورم
تا درسکوت خانه
آواز بخواند
اگرچه
هیچ گاه نخواهد گفت:
«عشق تو مرا کشت، مرجان!»
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخرین ستاره
بر شانه های این شب بی ستاره
تشییع می شود
چه فرق میکند کجا
به هر حال
چشمهای توست که می چکد
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گاهی وقتها
پيش میآيد
مـــن و تــــو
پيش آمدهايم
-آرزو نوری-
پ.ن: اين شعر را بسيار دوست میدارم...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پیوست شده ام آقا
به سرخی لبهایت
پیوست شده ام
حصارها
از سیاهی چشمانت شروع می شود
به تلخی لب هایت...
شهر بزرگ است آقا
آدمها کوچک
آدمها بزرگ
شهر کوچک
من اما
از هر طرف نرفته
به تو محدود می شوم
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از خاکستر سیگارهای تو هم
دورافتاده ترم
آنقدر به حاشیهها رانده میشوم
که حاشیهها
سفید نمیشوند از من
صبور باش دنیای من
تو سیگارهای خودت را پک بزن
من حاشیههای خودم را
اینقدر نگو:
«زمستان تمامی ندارد»
زمستان
تمامی
ندارد.
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بگذار نگاهت کنم
پیشانی تو بلند است
دست من کوتاه
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و قــتــی قــطــا ر هــســت كــســی هــمقــطــا ر نــيــســت
حــا لــا كــه هــمســفــر شــد ه پــيـــد ا قـطــا ر نــيــســت
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن سوی این خطوط بلند
بلند نامعلوم
سرفه ای است
صدای گرفتۀ مردی
که «دوست دارم ات»!
بغض می کنم
-لطفا بخند
می خندم
-مواظب خودت باش
-هستم
-به دیدن ام بیا
-می آیم
آنسوی این خطوط بلند
بلند نامعلوم
سرفه ای است
صدای گرفتۀ مردی
که دوست دارم اش
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناگزیرم تو را
مثل نفس
دم و بازدم را
چونان سه تار زن
زخمه زدن را
من در هر کدامتان
زیستن را به تماشا نشستم
بیآنکه بدانم
در بارقه چشمانتان
زخم تازیانهای
به ریاضت نشسته
بی آن که بدانم
در آستینهای رنگارنگتان
مار سرخی
نهان گشته
در امتداد ستون فقراتام
و بر دیواره رگهایم
جار میزنند جارچیها
اندوه مرا
- زن بودن-
تا بدانی همیشه
انسان بودن را
مرد بودن
کفایت نمیکند
بهمن 81
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهانی در من است
و من
در جهانی تنها
امتداد کدام خیابان
ما را به هم می رساند؟
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چگونه دورت بگردم؟
وقتی از مدار تو
بیرون افتاده ام؟
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنوز
سرم روی شانه توست
در قاب عکس کوچکی
که به دیوار آویخته
-آرزو نوری-
چقدر رنگ آبی آسمانی روي ديوار سيمانی قشنگ ديده میشود. چمنهای پارك كوتاه است. پسرهای جوان روی چمنها علف میكشند. ذهنام آشفته است. همزمان به هزار و يك چيز فكر ميكنم. تيرآهن خانه بغلی سعی كرده از وسط ديوار سيمانی بيرون بيايد. نقاش روی آن را هم آبی رنگ زده.... آبی آسمانی
مهر 1392
-آرزو نوری-
مثل یک نقطه که وسط یک مربع بزرگ و سفید افتاده، به جایی متصل نیست حتی به هیچ کدام از گوشه های مربع نزدیک نیست .
آن وسط تک و تنها افتاده، نمی داند چرا و چگونه؟
انگار تمام گذشته دست به دست هم داده اند تا بچرخد و بچرخد و یکهو بیافتد وسط مربع سفید و خالی ...
تک و تنها، سیاه، کوچک... آنقدر کوچک که به چشم هم نمی آید...
دکتر می گوید: راه برو
راه می رود.
دکتر می گوید: حالا پشت سرت را نگاه کن و راه برو
دو سه قدم برمی دارد اما دارد بیراهه می رود.
دکتر می گوید ببین اگر به گذشته نگاه کنی و راه بروی به بیراهه می روی باید به جلو نگاه کنی...
می گوید: روبرو هم چیزی نیست، چشم اندازی ندارم!
دکتر مایوسانه نگاهش می کند. شاید چون چشمهای خودش خیس از اشک شده فکر می کند
چشمهای دکتر هم خیس است. یا چون نیاز به همدردی دارد اینگونه می اندیشد.
باز می گردد. وسط همان مربع... خالی و تک و تنها...
آبان 1391
-آرزو نوری-
یکی بود یکی نبود ...
اکثر داستانها با همین جمله شروع میشوند و وقتی ماجرا به بهترین نحو ممکن تمام میشود با این جمله که آنها سالهای سال با خوبی و خوشی زندگی کردند پایان می یابد.
انگار داستانها هیچ وقت جلوتر از پایان ماجرا نمیروند. و آدمها را درست در نقطه اوج سرنوشت آنها، وقتی همه چیز خوب و خوش است به حال خود می گذارند. اما بعد از نقطه پایان داستان چه خبر است؟ آنجا که دو نفر به هم می رسند، آنجا که یک نفر به آرزویی می رسد، آنجا که بدترین پایانها هم با نتیجه ی فلسفی و حکیمانه به خورد ما داده می شود؟
فاجعه درست پایان همان نقطه به انتطار نشسته. فاجعه ای که مانند ضربه شمشیر یکباره نیست و با ظرافت و ذره ذره آب می کند. روزمرگی می آید. روزمردگی می آید و فرصتی برای مزمزه کردن شیرینی پیروزی نمی ماند، حتی فرصتی برای مرثیه سرایی... اکثر زندگیها با «یکی بود یکی نبود» معروف شروع می شوند... و با «یکی هست و ای کاش نبود» ادامه می یابند.
بهمن 1392
-آرزو نوری-
عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری دیوانه باش تا غم تو دیگران خورند
همکارم حرف قشنگی می زند. می گوید وقتی یکی از دندان های آدم خراب می شود طبیعتا غصه می خورد. غبطه می خورد که چرا به موقع رسیدگی نکرده است. حالا فرض کنید دندان یک دندانپزشک خراب شود یا نه! دندانپزشک دندان پوسیده شما را معاینه کند. آنوقت شدت این تحسر و اندوه صد چندان می شود. چرا؟ چون دندانپزشک ابعاد واقعی پوسیدگی را می داند و راه هایی که می توانست جلوی چنین اتفاقی را بگیرد فوت آب است.
نمی دانم گزینه بهتر کدام است. دیوانه و بی درد بودن...یا عاقل و غمگین بودن؟ در هر حال اگر عاقلانی نباشند و غصه نخورند همین اندک سامانی که داریم بی سامان می شود. عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی.....
دی 1386
-آرزو نوری-
دور و ورت که شلوغ می شود آرزو می کنی تنها باشی. همه بروند و تو را با خودت تنها بگذارند. توی آن لحظات به چیزهای زیادی فکر می کنی، کتابهای نخوانده، کارهای نکرده، کلمات نانوشته....بعد یکروز ناغافل ناغافل آرزویت برآورده می شود. همه می روند و تنها می شوی. اما درست قبل از اینکه شروع کنی، درست قبل از این که فرصت شروع کردن پیدا کنی حس جدیدی پاگیرت می شود. چند روزی رویارویی خودت با خودت را عقب می اندازی. زنگ می زنی به دوستان ات که بیایند. دوباره دور و ورت شلوغ می شود و دوباره توی خلوت خودت- که محدود می شود به یک وجب گوشه آشپزخانه- متعجب می مانی که چه چیز چندش آور و دردناکی در آن رویارویی وجود دارد که تن و بدنت را می لرزاند و نمی گذارد با خود خود خودت تنها بمانی؟
تير 1392
-آرزو نوری-
گفت آدرسات را بده تا تابستان برایت نامه بنویسم. خندهام گرفت. دوست داشتم بپرسم خودت مینویسی؟ ولی ترجیح دادم تند تند آدرس را بدهم و بپرم توی اتوبوس.
بعضی از شبها که روی پلهها با خودم خلوت میکردم سروکله اش پیدا میشد. ورق و خودکارش را نشانام میداد. میپرسید کمکام میکنی یک نامه بنویسم؟ و من مشخصات گیرنده نامه را میگرفتم و نامهای پر از لطف و صفا برایش مینوشتم. و او که بغل دستام روی پله نشسته بود نامه را میخواند و با وسواس هرچه تمامتر اسمش را مینوشت و امضا میزد. البته! بعضی وقتها، قبل از امضا کردن، در حاشیه نامه خاطرنشان میکرد: « دوستام هم سلام میرساند»
مهر 1392
-آرزو نوری-
پدرم گفت: گرسنه باشی و بدانی چرا، بهتر از این است که سیر باشی و ندانی چرا. نمی دونم این جمله خودش بود یا نقل قول. ولی همین چند کلمه راه رو به من نشون داد. از داشتن هیچ چیزی توی این دنیا به اندازه داشتن پدرم خوشحال نیستم.
اسفند 1392
-آرزو نوری-
روز تولدم از دوستی خوش ذوق دوتا مرغ عشق کادو گرفتم. "آبی" و "سبز". می گفت این مرغ ها خوش یمناند ولی هنوز ۲۴ ساعت از حضورشان نگذشته بود که از خانه اخراج شدند. من که توی همین مدت به آنها وابسته شده بودم با دلی شکسته برشان داشتم و بردم مترو تا یکجوری برسانمشان یکجای امن. غافل از اینکه این دو تا طفلک بیچاره جزء دام و طیوراند و عبور و مرور در مترو برای آنها ممنوع است.
آمدم لب خیابان که با تاکسی ببرمشان. هر راننده ای که قفس را دید گفت فقط دربست می برد. زیاد تعجب نکردم. دیگر ما ایرانی ها یاد گرفته ایم از گرفتاری دیگران نان بخوریم حتی به قیمت این که دوتا مرغ عشق نیم وجبی را آدم حساب کنیم. چنان که همه راننده ها "چمن" و "چشمه" را دو نفر حساب میکردند.
به محض این که رسیدم به ذهن ام آمد بد نیست آزادشان کنم که بروند. حالا کی حوصله پرنده داشت. توی آب و دانه خودمان مانده بودیم. بعد فهمیدم به عبث می اندیشم. این بیچاره ها جد اندر جد در قفس به دنیا آمدهاند و بیرون از قفس را نمیشناسند و امید زنده ماندنشان بیرون از حصار کم است. از تشابه زندگی آنها با زندگی خودم جا خوردم. در چهار چوب های روزانه زندگی، من هم محصور بودم اما به چنین اسارتی نیاز داشتم. بیرون از این قفس لابد سختتر بود. بیرون از این روزمرگیها و دست و پا زدنها، مهر باطله روی پیشانیام می خورد...دلم گرفت.......بدجور دلم گرفت.
آبان 1387
-آرزو نوری-
هر وقت حالش را می پرسم می گوید حوصله ندارد. من هم ندارم. می گوید سر درد دارد. من هم دارم. می گوید از بس سر پا مانده. پا درد گرفته. من هم همینطورم. او می گوید و من نمی گویم. نالیدن نشانه خوبی است. یعنی درد هنوز آنقدر عمیق نشده. یعنی هنوز امیدی برای رهایی هست. و البته... یعنی هنوز کسی جویای حالت هست.
من اما...
حالا می فهمم سر در چاه بردن خبر از چه فاجعه ای دارد.
خرداد 1390
-آرزو نوری-
از پیاده رو رد میشدم. دو زن کنار هم راه میرفتند. یکی پیر یکی جوان. زنی که مسنتر بود دست-اش را حائل صورتش کرده بود. صورتش چین برداشته بود. اندیشیدم میگرید و دلم لرزید. برای چه میگریست؟
سوالم معلق مانده بود که ناگهان دست-اش را برداشت. میخندید. از شدت خنده اشک در چشمانش جمع شده بود.
خوشحال شدم. باور نمیکردم برای لحظهای نسبت به غم و شادی زنی غریبه اینقدر حساس شده باشم. تمام روز شاد بودم. تمام روز. نه از شادی زن. از این که هنوز میتوانستم همدرد باشم.
آذر 1389
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهار بیتو
بهار نیست
هفت سین واژگونهای است
که سینهای آن
مثل دندانهای مرده
بیرون زده است...
بهار بی تو
سرآغاز ناچاری است
سال کبیسهای
که از کوچه میگذرد
و نمیداند
چگونه به پایان برسد
-آرزو نوری-
Photo: Spring awakening by Muna Nazak
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روزگار عجیبی شده. روزگار درد. بدون درمان
-آرزو نوری-
- Saman -
30-09-2014, 12:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلتنگی شبیه تو نیست
گاه و بیگاه در می زند
هر جا دلش خواست می نشیند
و با حسادت عجیبی
درباره تو حرف می زند
-آرزو نوری-
- Saman -
13-11-2014, 00:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قفس بی پرنده ای بودم
خنده نه، طرح خنده ای بودم
زیر چرخی که زندگانی بود
من فقط چرخ دنده ای بودم
-آرزو نوری-
- Saman -
25-11-2014, 00:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سی و سه بار گریه می کنم
تا راس ساعت دلتنگی
نصف جهان باشم
رودخانه
حرفی برای گفتن ندارد
دخترها
آواز می خوانند
و پل بزرگ
به کوچکی حنجره هایشان می خندد!
-آرزو نوری-
Photo: Death of A River by Mojgan
- Saman -
26-11-2014, 21:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دريا
جنگل!
جنگل
دريا!
بيهوده مي پيموديم
سرنوشت
زودتر از ما
راه افتاده بود
-آرزو نوری-
- Saman -
07-12-2014, 12:11
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با اینکه عاشقانه تو را دوست داشتم
اما به گفته های تو ایمان نداشتم
صد بار آمدی که بگویی فقط مرا
هر بار روی صورتکم خنده کاشتم
سرمست خنده های تو بودند دیگران
من خاطرات گمشده را می نگاشتم
دست خودم نبود که بدبین نباشم و ...
مرزی میان عقل و جنون می گذاشتم
شکر خدا که سنگ شدم، سخت و ناامید
پایان تلخ قصه ترک برنداشتم
-آرزو نوری-
- Saman -
12-01-2015, 10:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخر این جاده
خانه من است
می توانی کنار بخاری بنشینی
و چای داغ بنوشی
دلم نمی خواهد
میزبان بدی باشم
اما حرفهای زیادی دارم
که برای شنیدن آنها
صبر سی ساله ام را
به تو قرض می دهم
حالا سریع تر بیا
و اینقدر بی تابی نکن
خدای من!
-آرزو نوری-
- Saman -
15-01-2015, 18:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر روز
راس ساعت 4
زنی کنار میله ها می نشیند
تا مزمزه کند
آزادی ات را
با تو قدم بزند
خیابانهای یکطرفه ای
که هیچ کدام از آنها
نام تو را ندارد
هر روز
راس ساعت 4
زنی می آید
تا با یک دیوار فاصله
منتظرت بماند
بغض کند
حرفهای نگفته اش را
و به آخرین جمله که می رسد
فرو ببلعد: دوست ات دارمی که سالهاست
تک زبانش مانده
-آرزو نوری-
- Saman -
16-01-2015, 23:06
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکست گهواره
بی آن که تاب بخورد
مادر
درون خانه پوسید
دختر
بیرون خانه!
-آرزو نوری-
- Saman -
17-01-2015, 10:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کلاغها به خانه برمیگردند
با تصویری از تو
در مردمک چشمهایشان
تو اما...
قصد آمدن نداری
با این که صابونها
قالب قالب کم می شوند
و کلاغها
دسته دسته
تا انتهای قصه می روند
-آرزو نوری-
- Saman -
27-02-2015, 17:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سر میروم
از حوصلهام
که بیتاب است
کم دارم
دستات را
برای گرفتن
لبات را
برای...
میچرخد زمین
بعد از تو اما
خورشید
سلانه سلانه …
شب
ناگاه و دیرپا...
ارديبهشت 87
-آرزو نوری-
- Saman -
28-02-2015, 16:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دست کم نگیر قلبم را
آتشی که زمستانهای زیادی
همراهت بود
دست کم نگیر دستم را
پارویی که در تلاطم دریا
به سمت ساحل ات برد
دست کم نگیر مرا
وقتی این چنین
از چشمت افتادم و امیدوار ماندم
شهریور 92
-آرزو نوری-
- Saman -
04-03-2015, 11:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از کوه
از ابر
از این دره آبستنام
ببین!
باد در پیراهنام میوزد
تیر 81
-آرزو نوری-
- Saman -
05-03-2015, 18:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و ناگهان
خورشید به زمین نزدیک شد
وقتی زمستان بود
در تاریکی جهانی
که آلوده به سرما بود
تو روئیدی
در تجیر کوچکی
که از جهان جدایت میکرد
در قلب من
در زاویه متروکی
از جهانی متروکتر
روئیدی
وقتی ناامید بودم
وقتی آمدن ات
قصه ای بود
رویایی ...
آمدی!
تا هجاهای نام ات را
با لب هایی از سرما کبود
زمزمه کنم
آمدنات
خورشید را آورد
و ناگهان هوا گرم شد
وقتی زمستان بود
-آرزو نوری-
- Saman -
13-03-2015, 09:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با کدام آفتاب
آب می شود
برفی که میبارد
می چرخد
روی موهایت
آرام می گیرد
می نشیند...
شهریور 83
-آرزو نوری-
- Saman -
14-03-2015, 17:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وارونه افتاده بودم
و ابتدای جهان گم شده بود
دست و پا می زدم
برای رسیدن
بی آن که بدانم
بیهوده
بیهوده
بیهوده می کوشم
بستری بود جهان
نه به وسعت دست هایم
و خوابگاهی
نه به وسعت خوابهایمان
آبان 87
-آرزو نوری-
Photo: Eve by alexandra fira
- Saman -
22-03-2015, 12:09
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو پنجره -ای بسته-
من اتاق تاریکی
پشت همین پنجره-
بیرون از اینجا
فصلها
در گذرند
آذر93
-آرزو نوری-
- Saman -
27-03-2015, 17:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیری است رفتهای
حتی دلت هوای مرا هم نمیکند
مهر 89
-آرزو نوری-
- Saman -
30-03-2015, 21:21
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رفتن تو
آغاز عصر جدیدی بود
که از ابتدای آن
زنده بوده ام
بی آن که زندگی کنم
-آرزو نوری-
- Saman -
31-03-2015, 17:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک صندلی
گوشه اتاق
بطری خالی
تخت
حوله
لیوانی که نیمه پر است
چند بسته قرص
قرصهای تو
...
یک صندلی
وسط اتاق
پشت به پنچره
امیدی ندارم
هیچ امیدی
احتمالا مردهای
دیشب
روی تخت
قبل از این که قرص ات را بخوری
...
آمدهاند
جنازهات را بردهاند
یادشان رفته
در را ببندند
یک صندلی
وسط اتاق
پشت به پنجره
امیدی ندارم
هیچ امیدی
فروردين 83
-آرزو نوری-
Photos: The Perfect Death by Kaveh Hosseini
- Saman -
06-04-2015, 19:39
می دراند
سفیدی پیراهن ات
جگرم را
تا دلتنگ بمانم
از قناسی انگشتانت...
بیا هایدا بخوریم
دور میدان ولیعصر
و سیگاری بگیرانیم
روی نیمکتهای بلوار
بیا تا انقلاب برویم
و نبش فرعی های آزادی
درد دل کنیم
دستم را بگیر
قدم بزنیم
روزهای رفته را
تو از زخمهایت بگو
من از زخم زبانها...
-آرزو نوری-
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
- Saman -
13-04-2015, 08:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لبالبم
از لبه های پرتگاه
-دلخوش به افتادن-
می خواهم سبک باشم
مانند نقطه ای
پایان خط.
-آرزو نوری-
- Saman -
01-05-2015, 17:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نشخوار میکنم
حرف های تو را
که تا گلوگاه خودم
بالا آمده
به عزیمت میاندیشم
رفتنی
که آمدن ندارد
و تو را
پشت سر خواهد گذاشت
اردیبهشت 87
-آرزو نوری-
- Saman -
06-05-2015, 18:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از گندمزارها که میگذرم
دستام به خوشههاست
دلم با تو
از خیابان که میگذرم
یاد تو با من است
چشمام به چراغ راهنما
راه که میروم با منی
کندتر از من قدم برمیداری
زودتر از من
به خانه می رسی ...
مهر 87
-آرزو نوری-
- Saman -
08-05-2015, 14:15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی کف پایت پر از خوناب باشد
جلاد تو از رنج تو شاداب باشد
دردت بگیرد، گریه بارانی شوی باز
اشکات بریزد بی صدا، سیلاب باشد
وقتی نخوابی تا سحر بیدار باشی
هم بندیات بی فکر فردا خواب باشد
حتی بترسی از خودت، از سایهات هم
هر گوشه از سلول تو سرداب باشد
یادت بیافتد مادرت را، خانهات را
روحات برای کوچه هم بیتاب باشد
وقتی ندانی حکم را اعدام یا حبس؟
وقتی جواب هر سوال ارعاب باشد
دیگر چه جای صحبت از دیروز و امروز
آیندهات تاریک چون مرداب باشد
-آرزو نوری-
Photo: Tomorrow by Hengki Lee
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.